دیوان اشعار عماد خراسانی با مقدمهای از مهدی اخوان ثالث، بارها تجدید چاپ شدهاست.[۵]
برخی شعرهای عماد به ضربالمثل بدل شده و چند نسل از لایههای گوناگون مردم ایرانیان، از شاعران نوآور گرفته تا کسانی که با ادبیات مکتوب معاصر آشنائی چندانی ندارند، عواطف و احساسات و حالات خود را با تکرار بیتی از عماد بیان میکنند که در حافظه آنان نقش بستهاست.[۵]
عهد کردم که دگر مینخورم در همه عمر | بهجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر |
یا این بیت دیگر:
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم | از چه با دشمن جانم شدهام دوست ندانم! |
این غزل زیبا و معروف از اوست:
پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست | حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است | |
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوتهنظریست | گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست | |
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید | چون نکو مینگرم، حاصل افسانه یکیست | |
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست | ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست | |
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه | گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست | |
گر زمن پرسی از آن لطف که من میدانم | آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست | |
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند | بهر این یک دو نفس، عاقل و دیوانه یکیست | |
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد | پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست | |
گر به سرحد جنونت ببرد عشق عماد | بیوفایی و وفاداری جانانه یکیست |
و یا شعری دیگر از عماد خراسانی :
گر چه مستیم و خرابیم چو شب های دگر | باز کن ساقی مجلس سر مینای دگر | |
امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم | شاید ای جان، نرسیدیم به فردای دگر | |
عهد کردم که دگر مینخورم در همه عمر | بهجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر | |
مست مستم، مشکن قدر خود ای پنجه غم | من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر | |
چه به میخانه چه محراب، حرامم باشد | گر به جز عشق توام هست تمنای دگر | |
تا روم از پی یار دگری می باید | جز دل من دلی و جز تو دلارای دگر | |
باده پیش آر که رفتند از این مکتب راز | اوستادان و فزودند معمای دگر | |
گر بهشتی است، رخ توست نگارا! که در آن | می توان کرد به هر لحظه تماشای دگر | |
از تو زیبا صنم این قدر جفا زیبا نیست | گیرم این دل نتوان داد به زیبای دگر | |
می فروشان همه دانند عمادا! که بود | عاشقان را حرم و دیر و کلیسای دگر |
یکی از اشعار مشهور عماد خراسانی به لهجه مشهدی :
یرگه کار مو و تو دِرَه بالا میگیره | ذرَه ذرَه دِرَه عشقت تو دلم جا میگیره | |
روز اول به خودُم گفتُم اییم مثل بَقی | حالا کم کم میبینُم کار دِرَه بالا میگیره | |
چن شبه واز مودوزُم چشمامَه تا صبح ِِ به چْخت | یا به یک سمت بیخودی مات مِمنه و را میگیره | |
تا سحر جُل می زنم خواب به سراغُم نمیَه | هی دلُم مثل بِچِه بَهَنهی بیجا میگیرَه | |
موگومش هرچی که مرگت چیه؟ کوفتی نمِگه | عوضش نق مِزنه و ذکر خدایا میگیره | |
پیری و معرکهگیری که مِگن حال مویه | دِره کمکم ای کتاب صفحه یه پینجا میگیره | |
هر که عاشق مِشه پنهون مِکِنه مثل اویَه | که سوار شُتُرَ و پوشتِشَه دولا میگیره |