۱۴۰۰ فروردین ۲۳, دوشنبه

 

نگاهی به اندیشه‌ی سیاسی محمد بن جریر طبری (218-301 ش / 310-224 ق 839-923 م )

 

 

Description: نگاهی به اندیشه‌ی سیاسی محمد بن جریر طبری

نویسنده: رضا شیرزادی (1(

 

مقدمه

وجود اندیشه سیاسی در متون و کتاب‌هایی که در زمینه تاریخ سیاسی نگارش یافته، امری بدیهی است. زیرا چگونگی برقراری ارتباط بین موضوعات تاریخ سیاسی، روند حوادث، انتخاب متن، فضایی که مورخ برای طرح تاریخی خود بر می‌گزیند و ده‌ها موضوع دیگر، همگی از اندیشه سیاسی و جهت‌گیری سیاسی مورخ حکایت دارد. افزون بر این، در میان اسناد و متون دست اول تاریخی، گاه به اسناد و مدارکی در دل تاریخ بر می‌خوریم که با صراحت بیانگر اندیشه سیاسی بوده یا ابزار و تمهیداتی ضروری برای شناخت بشر، ریشه و تطور فکر سیاسی به شمار می‌روند (برای مثال در زمینه‌های مزبور «تاریخ بیهقی»، «تاریخ وصّاف» شهاب‌الدین بن عبدالله بن فضل شیرازی و غیره. (2)) در هر حال، اندیشه سیاسی در کتاب‌ها و متون تاریخی به دو گونه قابل درک است:
1. اندیشه سیاسی در لابه لای سطور تاریخی به طور صریح بیان شده و اصولاً وقایع تاریخی بهانه‌ای برای بیان اندیشه سیاسی بوده است.
2. اندیشه سیاسی از مفاهیم واقعی و نتایج موضوع یا سندی تاریخی، قابل استنباط است، اگر چه مورخ، موضوع تاریخی و ذکر واقعه را اصل می‌دانسته است.
در هر حال میان تاریخ و سیاست، رشته‌های اتصال مرئی و نامرئی بسیاری برقرار است. چنانکه تاریخ‌نگاران مسلمان، پیوستگی و ارتباط میان علم و سیاست و تاریخ را به طور عام می‌شناختند و دانستن تاریخ را برای کار سیاست ضروری می‌دانستند. آنان سیاست‌هایی را که از سوی امیران سلف تعقیب می‌شد، به صورت موضوعات عبرت‌آمیز مطرح می کردند تا نتایج روش‌های جاهلانه و خردمندانه را روشن سازند. به این دلیل بسیاری از مورخان، اخبار و اطلاعات بسیاری را درباری اقدامات اجرائی در آثار خود وارد می کردند و کامیابی یا شکست آنها را نتیجه می‌گرفتند. (3)
روش استخراج اندیشه سیاسی طبری در این مقاله، مراجعه به متن «تاریخ طبری» و بررسی میزان و نحوه نگرش به مسائل سیاسی و قیام‌های صورت گرفته در عصر وی بوده است. به طوری که در متن خواهد آمد، به دلیل آنکه این قیام‌ها از طرفی مورد تأیید ائمه نبوده و از سویی با نظام حاکم که مظهر دین اسلام تلقی می شده در تعارض بوده‌اند. چندان مورد توجه طبری نبوده و وی شیوه انفعالی را در بیان و شرح این وقایع پیش گرفته است. با این وجود باید پذیرفت که طبری اساساً فیلسوف یا اندیشمندی سیاسی به معنای دقیق کلمه نیست بلکه تنها می‌توان به گرایش‌های سیاسی او از نوع نگرش و تاریخ‌نگاری و نیز از لا به لای بررسی‌های تاریخی او دست یافت.
از این دیدگاه، طبری فقیه و عالمی است که گرایش‌های مذهبی و سیاسی وی ریشه در پیوستگی و تأیید حکومت از جانب او دارد و به همین علت وقایع خونین و قیام‌های عصر خود را که علیه حکومت صورت گرفته، بر نمی‌تابد و از آنها به سادگی می‌گذرد.

شرح حال

1. زندگی

ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب در پایان سال 224 یا آغاز سال 225 ق برابر با 839 م در آمل مازندران زاده شد و از آن رو به طبری مشهور گردید. (4) برخی نیز وی را «امام طبری» خوانده و به شیوه متقدمان که فرزند را به نام پدر می‌خواندند، ابن جریر نیز می‌گفتند. (5) در آن روزگار طاهریان بر طبرستان حکومت می‌کردند، و ایرانیان کوشش بسیار به کار می‌داشتند که در فراگیری دانش‌های رایج زمان و زبان تازی، به انگیزه‌ی برتری بر عناصر غالب، اهتمام ورزند. طبری درباره‌ی سال‌های نخستین عمر خویش چنین می‌نویسد:
«من قرآن را در هفت سالگی از بر کردم و در هشت سالگی با مردم به نماز جماعت ایستادم و در نه سالگی به نوشتن حدیث پرداختم...»(6)
طبری پس از فراگرفتن مقدمات علوم، در دوازده سالگی آمل را ترک، و به شهر ری عزیمت کرد. از مکتب بزرگانی که از نامداران زمانه بودند، سود جست. حدیث را از محمد بن حمید رازی، فقه را از ابومقاتل، کتاب مبتدا را از احمد بن حماد دولابی، و «مغازی ابن الحاق» را از سلمه بن فضل فرا گرفت. (7) سیوطی می‌نویسد: طبری در اصل از مردم آمل بود اما وی، این شهر را ترک کرده و در طلب دانش و سیر آفاق پرداخت و به بسیاری از اقلیم‌ها سفر کرد و در این سفرها از احمد بن منیع، ابوکریب، هناد بن سری، یونس بن عبدالاعلی و جماعتی از محدثان، حدیث شنید. (8)
طبری چون آوازه‌ی بلند احمد بن حنبل را شنید، به شوق بهره‌یابی از محضر او رهسپار بغداد شد اما در نیمه راه خبر مرگ احمد را شنید. از عزیمت به بغداد منصرف و راهی بصره شد. در بصره نیز از مکتب دانشمندانی چون محمد بن موسی حرشی، عماد بن موسی فراز، محمد بن عبد اعلی صنعانی، بشر بن معاذ و محمد بن بشارکه به «بندار» معروف بود بهره‌مند شد. حدیث را به روایت هناد بن سری و اسماعیل بن موسی بازنوشت و اصول قرائت را از سلیمان ابن خلأ طنجی آموخت و
یگانه‌ی روزگار، ابوکریب محمد بن علای همدانی را که خویی تند و ناستوده داشت، ملاقات کرد. (9)
طبری به بغداد بازگشت و تصمیم به آموختن علوم قرآنی گرفت و نزد احمد بن یوسف تغلبی که از استادان قرائت روزگار خود بود، خدمت کرد و از وی نکته‌ها آموخت. پس از آن به بررسی و تحقیق فقه شافعی پرداخت و دو تن از امامان مذهب شافعی، حسن بن محمد صباح و ابوسعید اصطخری را ملاقات کرد و خود به مذهب شافعی گروید و سال‌ها طبق آن فتوی داد.
طبری چون شنید که گروهی از اصحاب امام شافعی و آگاهان به مذهب او، در مصر اقامت دارند، بدان جا سفر کرد. در راه مصر، از بلاد شام و نواحی و بنادر آن دیدن کرد و در بیروت، عباس بن ولید را که از قاریان بنام بود، دید و هفت شب در مسجد جامع گذراند و قرآن را به روایت شامیان بر او تلاوت کرد. سپس به جنوب مصر رفت و در سال 253 ق وارد مصر شد. طبری خود می‌گوید:
«چون به مصر در آمدم، کسی از دانشمندان نماند که به دیدار من نیامد و مرا در علومی که خود در آن تبحر داشتند، نیازمود».
از آنان ابوالحسن علی بن سراج بود که سؤال‌هایی از فقه، حدیث، لغت، نحو و شعر کرد و طبری را در پاسخگویی چیره دست یافت. در این هنگام، عالمی فرا رسید و از او سؤال‌هایی در دانش عروض کرد. ابوجعفر می‌گوید:
«من پیش از آن روز، به علم عروض توجهی نداشتم پس بدان مرد گفتن با خود قرار گذاشته‌ام که امروز در علم عروض سخنی نرانم چون فردا شود نزد من آی. آنگاه عروض خلیل بن احمد را از دوستی به امامت گرفتم و تمام شب به مطالعه‌ی آن پرداختم، بامدادان عروضی شدم». (10)
طبری چندین سال در مصر به سر برد و در خلال این سال‌ها به شام سفر کرد و بازگشت، و فقه مالک را نیز از شاگردان ابن وهب فرا گرفت. پس از سالیانی چند اقامت در مصر، هوای بغداد کرد و بر آن شد در این شهر جز به روایت، درایت، تألیف و تصنیف نپردازد. وی گذشته از هم‌نشینی با بسیاری از دانشمندان و نامداران، به کار تألیف و تصنیف نیز اهتمام مبذول داشت. اقامت طبری در بغداد به درازا نکشید. آهنگ طبرستان کرد و به سوی مولد خود بازگشت. این نخستین سفر به زادگاه پس از دوران بلند دانش‌جویی و آموزش بود. سفر دوم طبری به سال 290 ق اتفاق افتاد. (11)
طبری پس از سفرهای بسیار که در طلب دانش کرد، و از دانشمندان، فقیهان، مفسران، محدثان، قاریان و ادیبان بهره گرفت، در بغداد خانه‌ای ساخت و اوقات خود را به عبادت و مطالعه و تألیف و تصنیف منحصر داشت. طبری نزد مردم، خلیفگان و امیران جایگاه والایی داشت و به احترام و عزت بسیار میزیست. سرانجام وی به روز شنبه بیست و هشتم شوال سال سیصد و ده هجری، برابر با 17 فوریه 923 میلادی به سن هشتاد و شش سالگی درگذشت.

2. شرایط سیاسی اجتماعی

طبری در بازگشت به بغداد به ستیزه‌ای ناخواسته دچار شد. در آن عصر بازار ستیز و آویز اصحاب مذاهب و عقاید تعصب‌آمیز در بغداد گرم بود. محضر عالمان و فقیهان به جدل و مناظره می‌گذشت. پیروان احمد حنبل، یکی از امامان چهارگانه سنت، مردمی سخت‌گیر بودند و عقل و برهان را در امور اعتقادی ناخوش می‌داشتند و به آزار دیگران می‌پرداختند. آنان قرآن را قدیم می‌شمردند و خدای را بر «عرش» می‌نشاندند... طبری که در فقه و تفسیر و حدیث از عالمان بزرگ بود، در اثری که از مسالک مجتهدان گفت‌و‌گو می‌کند، احمد حنبل را در زمره‌ی فقیهان نمی‌آورد و او را محدثی ساده می‌شمارد. می‌گوید زمانی که طبری از سفر دومش به طبرستان به بغداد باز می‌گشت، گروهی از متعصبان حنبلی چون عبدالله حصاص و جعفر بن عرفه قصد وی کردند و روز آدینه در مسجد جامع به نزد او آمدند و درباره‌ی امام احمد حنبل و حدیث «جلوس بر عرش» از وی پرسش کردند و چون وی اعتقاد خود را در این مورد گفت، حنبلیان بر وی تاختند و دوات‌های خود را که بیش از هزار بود به سوی او پرتاب کردند و فتنه‌ای بر پا شد و منزل وی را سنگ باران کردند و به همت صاحب شرطه بغداد، غائله خوابید. (12)
ابن حزیمه که از معاصران طبری است گفته است، حنبلیان درباره طبری ظلم کردند و نمی‌گذاردند هیچ کسی نزد طبری بیاید و از او حدیث بشنود. (13)
خطیب بغدادی می‌نویسد:
«در تشییع جنازه‌ی او انبوهی از خلق که شمار آنان از جز خدا کسی نمی‌دانست، حضور یافتند و چندین ماه، شب و روز بر آرامگاهش نماز می‌گذاردند. گروه بسیاری از ارباب ادب و دیانت، اشعاری در رثای او سرودند». (14)
برخی نوشته‌اند پس از مرگ، وی را در خانه‌ی خودش از بیم نبش قبر او توسط حنبلیان، پنهان به خاک سپردند. (15)
طبری در زمان حیات اگر چه مذهب اهل سنت داشته اما منتسب به تشیع و دوستی حضرت علی (علیه السلام) و ائمه اطهار بوده است. در نتیجه‌ی همین انتساب، پس از مرگش از ترس عوام و متعصبان اهل سنت و جماعت، او را در شب دفن کردند. آنچه تمایل او را به تشیع تأیید می‌کند، این است که طبرستان و گیلان از همان اوایلی که به دین اسلام در آمدند، شیعی مذهب بودند و به دوستی اهل بیت شهرت داشتند. از این رو یکی از پناهگاه‌های شیعیان و سادات علوی در زمان‌هایی که خلفای اموی و عباسی درصدد آزار آنان بودند، کوه‌های طبرستان و گیلان بود. سلاطین آل بویه نیز که خود شیعه پاک اعتقاد بودند و مذهب شیعه اثنی عشری ترویج می‌کردند، از گیلان برخاسته بودند. (16) نوشته‌اند طبری در فقه بر طریقه‌ی شافعی بوده اما خود مذهبی خاص بیان داشت که گروهی به او گرویدند و مدتی به عنوان مذهب طبری معروف بود و در قرن پنجم منسوخ و فراموش شد. (17) به طوری که پیداست، طبری همه مذاهب و به ویژه مذهب شافعی را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و سرانجام مذهب شافعی را برای خود برگزیده است. وی ده سال در بغداد طبق مذهب شافعی فتوا می‌داد، سپس مسائل فقهی را به احصاء و استقصاء گرفت و گره مباحث و موضوعات پیچیده‌ی فقهی را از هم گشود و آنها را روشن و یک طرفه ساخت؛ نتیجه آن شد که این کاوش‌ها و استنباط‌ها به انتخاب و یا تأسیس مذهبی در فقه سر بر آورد که تنها خود طبری آنها را اظهار کرده و آنها را در کتاب‌های مبسوط یا مختصر خود یاد کرده و بالاخره کتاب لطیف القول را تألیف کرد که آن را در هشتاد و سه باب تنظیم کرد. این کتاب را به عنوان خلاصه و عصاره نظریات شخصی خویش در فقه احکام شرایع اسلام مقرر کرده و آنها را مستدل ساخت. (18)
احتمال می‌رود از آنجا که محل اقامت طبری شهر بغداد بوده و در آن زمان این شهر، مرکز خلافت اسلامی و اجتماعی علما و مفتیان بزرگ اهل سنت و مجامع تدریس و تدرس بر وفق مذهب اهل سنت بوده است. ایشان به ظاهر خود را هم‌رنگ عموم قرار داده باشد. (19)
طبری در فروع، از هیچ یک از ائمه اربعه اهل سنت که مدار احکام و مسائل در مذهب اهل سنت بستگی به گفته‌ی آنان دارد، پیروی نمی‌کرد و چنانکه قبلاً اشاره شد، در زمان طبری و بعد از او جمعی از علماء که با نام «جریریه» معروف شده‌اند، در فروع و مسائل فقه از طبری پیروی می‌کردند. (20)

3. آثار

شمار آثار طبری بسیار است. این دانشمند برزگ با دلبستگی و اهتمامی که در فراگیری، آموزش و تألیف داشت، موفق شد آثار برگزیده و پُر ارزشی را در زمینه‌های مختلف از جمله فقه، حدیث، تفسیر و تاریخ از خود به جای گذارد؛ چنانکه آثار او را چون بر شمردند و با سال‌های عمر او سنجیدند، دریافتند که وی توفیق یافته است، در طول 86 سال عمر خود، روزی چهارده برگ بنویسد. در این میان عمده‌ترین آثار او عبارتند از:
1. تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، 2. جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری)، برخی دیگر از آثار او به شرح زیر است:
1. آداب المناسک: برای قاصدان حج بیت‌الله الحرام از روز حرکت تا رسیدن به مکه و قیام به مناسک و تودیع و بازگشت و زیارت منازل و مشاهد، 2. آداب النفوس: در تعریف مظاهر قلب و زبان و چشم و گوش، تمامی اندام‌ها را یاد کرده و از گفته‌های پیامبر و یاران و پیروان او و عارفان در این باب سود جسته است. این کتاب در چهار مجلد است، 3. احادیث غدیرخم: کلیه احادیث مربوط به غدیرخم که در دو مجلد فراهم آمده است، 4. بسیط القول فی احکام: شرایع الاسلام مقدمه‌ای به نام مراتب العلما دارد و هر یک از یاران پیامبر را که بر مذهب فقهی مورد اختیار خود بود نام برده، 5. البصیر فی معالم الدین: رساله‌ای برای مردم طبرستان در مورد اختلافی که بین آنان در اسم و مسمی و مذاهب اهل بدعت روی داده بود، 6. تهذیب الآثار و تفصیل الثابت من الاخبار: در این کتاب سبب هر یک از احادیث و راه‌های روایت و جنبه فقاهت و معانی و الفاظ غریب آن را بررسی و آشکار ساخته است، 7. الجامع فی القرآت: در این کتاب بیست و چند طریقه از راه‌های مختلف تلاوت قرآن آمده است، 8. حدیث‌الطیر: کتابی است از زبان پرندگان، 9. الخفیف فی الفقه: از کتاب اللطیف وی سرچشمه می‌گرفته و نزدیک به ذهن خوانندگان است و حاوی مسائل بسیار، 10. ذیل المذیل: متضمن تاریخ همه یاران پیامبر است به تقریب الاقرب فالا قرب یا بر حسب انتسابشان به قبیله قریش یا قبیله‌های دیگر، 11. صریح السنه: رساله‌ای است که مذهب و اعتقاد خود را شرح داده است، 12. طرق الحدیث: در علم حدیث است، 13.کتاب الفضایل: در فضایل سه خلیفه و امام علی (علیه السلام )، 14. لطیف القول فی احکام شرایع الاسلام: شامل تمامی احکام و اختیارات مذهب طبری است، 15. جامع البیان فی تفسیر القرآن (تفسیر طبری): از ذخائر گران‌بهای نثر فارسی است و در آن گفته‌ها و روایت‌های مختلف را مورد مطالعه قرار داده و نیز درباره اعراف قرائت بهترین اقوال را رعایت کرده است، 16. تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری): از معتبرترین کتاب‌های تاریخ ایران و اسلام از حیث جامعیت و درستی اتقان است.

اندیشه سیاسی

مبانی فکری

1. جبر و اختیار

عبدالعزیز بن محمد طبری گفته است: ابو جعفر طبری در قسمت عمده‌ی مذاهب و آرای خود بدان راه می‌رفت که پیشینیان و علما رفته بودند. وی کاملاً به آداب و سنن دینی عمل می‌کرد و از مخالفت با پیشینیان شدیداً احتراز می‌نمود و در این روش هرگز از ملامت و سرزنش مردم باکی نداشت و دست از عقیده خود بر نمی‌داشت. و نیز با معتزله در عقایدی که آنان برخلاف جماعت داشتند، مخالف بود. در موضوع جبر، اختیار، اعمال و افعال بندگان چنین عقیده داشت که هر چه در عالم از افعال بندگان وجود دارد، مخلوق خداست و آنچه خداوند به اهل ایمان از استطاعت و توفیق بر کارهای نیک عطا کرده است، غیر از آن است که به اهل کفر از عقل داده است و خداوند بر قلوب بندگانی که کافر شده‌اند، مُهر نهاده تا مجازات کفر آنان داده شود. اعتقادات طبری درباره‌ی قضا و قدر، جبر و اختیار، بیشتر متوجه جبر و قدر است. وی عقیده داشت:
«آنچه خطا کرده، نمی‌توانسته در آن به راه صواب برود و در آن چه به راه راست و درست رفته، نمی‌توانسته در آن خطا کند و جملگی آنچه در عالم کون و فساد جریان دارد، به اراده و مشیت آفریدگار جهان است».
ابوعلی گفته است:
«طبری در مسئله‌ی امامت معتقد به امامت ابوبکر، عمر، عثمان و علی (علیه السلام) بود و در موضوع «تفضیل»، پیروی از اصحاب حدیث داشت و هر کس را از هر مذهبی که مخالف او بود، تکفیر می‌کرد و اخبار و شهادت‌های آنان را قبول نمی‌کرد و این عقیده‌ی خود را در کتاب شهادت و در کتاب رساله و در اول ذیل‌المذیل ذکر کرده است».(21)
وی در مورد ارث نیز رأی خاصی داشت. در آنجا که قول حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) را ذکر کرده است که: مسلم ارثش به کافر و کافر ارثش به مسلم نمی‌رسد و نیز مردمان دو مذهب مختلف از یکدیگر ارث نمی‌برند، (22) چنین گفته است که دو کافر از یک دین که دارای دو مذهب باشند نیز از یکدیگر ارث نمی‌برند؛ بنابراین پیروان مذهب یعقوبی از دین نصاری و پیروان مذهب ملکی از نسطوری و نیز پیروان مذهب شمعتی از دین یهود و پیروان مذهب سامری از همان دین ارث نمی‌برند و همچنین مذهب عنانی از پیروان مذهب شمعتی - بنابراین وقتی پیروان کلیسا‌ها و کنیسه‌های مسیحی و یهودی از حیث مذهب و مسلک اختلاف داشته باشند، از یکدیگر ارث نمی‌برند. در این عقیده اوزاعی نیز از طبری پیروی کرده است. (23)

2. مدینه‌ی فاضله

طبری در جایی که سخن از «مدینه فاضله» (24) یا «آرمان شهر» است نیز در تفسیر خویش (سوره اعراف آیه 159) به شرح این شهر آرمانی پرداخته که قرآن می‌فرماید: «جماعتی از قوم موسی به دین حق هدایت جسته و به آن دین باز می‌گردند
طبری در اینجا از شهری آرمانی خبر می‌دهد که زیستنگاه نه‌و‌نیم سبط از اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی‌اسرائیل است. (25)
اسباط دوازده‌گانه‌ی بنی‌اسرائیل دوازده پسر یعقوب (اسرائیل)اند که طبق روایت تورات، قوم یهود و بنی‌اسرائیل از اعقاب آنهایند. (تورات، سفر اعداد، باب اول) این جامعه آرمانی را به اعتبار زهدورزی و پارسایی اعضایش «شهر صالحان» می‌توان نامید. طبری عالمی ربانی با تبحر فوق‌العاده در فقه و الهیات و تاریخ است، از این رو زبان عالمانه دین را دارد. سخنش جدی و موقر و خشک است و زهد و ورعی که بر ذهن و روح وی غلبه دارد، بر شهر صالحان نیز سایه افکنده است. (26) طبری در این قصه پس از آنکه مختصری در مورد آیه 159 سوره اعراف تفسیر ارائه می‌کند، می‌افزاید: و عبدالله بن عباس روایت کند از پیغامبر (ص) که او گفت آن شب که مرا به آسمان بردند، جبرئیل ایشان را گفت که می‌شناسید این کس را که با او سخن می‌گویید؟ گفتند: نمی شناسیم. گفت: این محمد است رسول خدای عزّوجلّ و او را فرستاده است به رسالت. گفتند: آری. ایشان بدو ایمان آوردند و هرچه او گفت باور داشتند و او را گفتند: یا رسول الله، ما را موسی بن عمران وصیت کرده و گفته هر کس از شما به محمد رسد و تا به وقت رسیدن او زنده بماند و او را اندر یابد که از خویشتن و از من که موسی‌ام او را سلام کنید و بدو ایمان آورید و او را راستگوی دارید. سپس پیغامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) جواب سلام موسی و آن ایشان را باز داد. پس پیغامبر جواب و سؤال کرد با ایشان و گفت: این سراهای شما و خانه‌ها هم برابر می‌بینم چرا چنین است؟ گفتند: از بهر آن است که ما گروهی‌ایم که عیب یکدیگر نکنیم که کسی کاری کند به نیک و بد. دیگر پرسید که بدین خانه‌های شما هیچ در نمی‌بینم. چرا چنین است؟ گفتند: از بهر آنکه ما کالاهای یکدیگر نبریم و دزدی نکنیم و به درهای خانه‌ها حاجت نباشد. دیگر (پرسید) که چون است که از شما هیچ کس نخند و نه گرید؟ گفتند: ما هرگز نخندیم و نگرییم، گفتند از بهر آنکه خدای عزّوجلّ ما را خبر کرده است در کتاب خویش، گفت دوزخی آفریده‌ایم که پهنای آن چندان است که از این کناره‌ی جهان تا بدان کناره‌ی دیگر، و قعر آن تا به طبقه‌ی زیرین زمین، و ایزد تعالی سوگند یاد کرده که من دوزخ پُر کنم از پریان و مردمان همه و ما را از ترس این، هیچ خنده به کار نیاید و پس پیغامبر گفت (صلی الله علیه و آله وسلم) علیه که بر مردگان خویش چرا نگریید؟ گفتند: یا رسول الله چگونه گرییم بر مردگان که ما همه گذرنده‌ایم و ناچار باید مرد و آن راهی است که از آن هیچ چاره نیست و خدای تعالی بدان باشد و هم او باز ستاند. گریه چرا باید کرد؟ و او به حق‌تر است بدانچه کند. اگر دهد و اگر ستاند، حکم او را باشد. پس پیغامبر ایشان را پرسید که از شما هیچ کس بیمار نباشد؟ گفتند: یا رسول‌ الله، بیمار آن باشد که گناه کند و ما همه معصومیم از گناه به دعای پیغامبر ما موسی بن عمران. پس پیغامبر پرسید که پس چون بمیرید، چون بیمار نباشید؟ گفتند: هر کسی از ما روزی سپری شود، ملک الموت بیاید و حساب او بستاند و او بمیرد و ما هم آن جایگاه که مرده باشد، او را دفن کنیم (27)... و به همین ترتیب سؤال‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) از ایشان ادامه می‌یابد و آنان نیز در پاسخ جواب‌هایی می‌دهند که به نظر عجیب می‌آید و اوصاف مردمانی است که گویی در شهر خیالی می‌زیند. و این همان مدینه فاضله یا شهر آرمانی است.

3. دیدگاه تاریخ‌نویسی

«تاریخ طبری» بزرگترین و پُرآوازه‌ترین اثر مکتوب تاریخی بر جای مانده از سده‌های سوم و چهارم هجری قمری، مشتمل بر یک دوره تاریخ عمومی از آفرینش تا سال 302 ق است. این کتاب شامل دو بخش بزرگ است: پیش از اسلام و پس از اسلام. بخش نخست در برابر بخش پس از اسلام بسیار اندک و مشتمل است بر مقدمه مؤلف، گفتارهایی در مورد ماهیت زمان، چگونگی آفرینش، بعثت پیامبران، پادشاهان ایران، اقوام و قبایل عرب، نیاکان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) و سیره آن حضرت تا زمان هجرت. بخش دوم کتاب مشتمل بر تاریخ دوره اسلامی با بحثی در مورد تاریخ‌گذاری مسلمانان آغاز می‌شود زیرا مؤلف پس از این تا پایان کتاب، وقایع را به صورت سال‌شماری می‌نگارد. (28)
روش روایی از مهمترین روش‌های تاریخ‌نگاری در ایران و جهان اسلام به شمار می‌آید و در آن، روایت‌های مختلفی درباره‌ی رخدادهای تاریخی با درجه سلسله اسناد به طور کامل یا ناقص و یا حتی بدون آن، بیان می شود. برجسته‌ترین نماینده‌ی این روش را باید طبری دانست. او بینش حدیثی داشت و بر سلسله راویان تأکید می‌ورزید و از نقّادی روایت‌ها نیز گریزان بود. او تمام رویدادهای جهان را مخلوق اراده و مشی خداوند می‌دانست و تحقق این مشیت را هدف و معنای واقعی تمام تاریخ بر می‌شمرد. طبری را هرودوت مسلمانان نامیده‌اند. به هر ترتیب، تایخ طبری یا «تاریخ الرسل و الملوک» یکی از شاهکارهای تاریخی اسلامی به شمار می‌رود که با روش استقرایی نگاشته شده است. روایت‌هایی که در این کتاب ایراد کرده، از حیث دقت و امانت و اتقان در حد بسیار بالایی است. (29)
طبری در تاریخ خود از تعمق و شکیبائی و تحمل متکلمان و نیز دقت و علاقه به نظمی که یک فقیه عالم، حائز آن است و همچنین بصیرت در امور سیاسی که فردی حقوقدان را می رباید، کاملاً برخوردار است. این ویژگی‌ها، پایگاهی بلند و شایان توجه به وی بخشیده است چنانکه منزلت او در محافل دانشمندان اسلامی رو به افزایش است. (30) وی عموماً به ضبط نصوص می‌پردازد بی‌آنکه آنها را تبدیل دهد تا آنجا که چه بسا الفاظ و نصوص غیر عربی و نیز اشعار فارسی را عیناً می‌آورد. (31)
طبری در تاریخ‌نگاری خود به سبب شجاعت و اتقان بی‌نظیرش همواره ستوده شده است؛ چه از شیوه‌ی متداول تاریخ‌نویسانی که با مراعات حال پادشاهان و ملوک آنچه را خوشایند آنان بوده می‌نوشتند، پیروی نکرده و در این راه از سرزنش نزدیکان و مردم نهراسیده است. وی فقیه بود و به سبب وسعت دانشی که در قرآن و علوم قرآنی و نیز در مورد اخبار مردم و رویدادها داشت به سخن او اعتماد می‌کردند و رأی او را استوار می‌داشتند. طبری آزاداندیش و صریح‌القول و در بیان اعتقادهای خود بی‌پروا بود. وی سرآمد مورخان و مرجع اهل تحقیق تا زمان حاضر بوده است. (32)
روشی که طبری در تاریخ‌نگاری پیروی می‌نمود، تفکر غالب بر سیاق تاریخ‌نویسی عراق بود که بیشتر در مدینه، کوفه و بصره به کار می‌رفت. این روش عبارت بود از ادامه خط حدیث، خط انساب‌شناسی و استماع حدیث که فی‌الواقع سبک حدیث‌گرایی ادامه خط مغازی و سیره‌نویسی بود. لذا مفسران و محدثان مجبور بودند برای شنیدن و نگاشتن حدیث، به اطراف و اکناف بلاد اسلامی مسافرت کنند تا صحیح‌ترین و دقیق‌ترین روایات را دریابند. بنابراین تاریخ‌نگاری در قرن سوم هجری، تحت تأثیر علم حدیث بود و روش استدراک تاریخی هم بر وثوق، امانت و اتقان بنا نهاده شده بود و تفکر دینی یعنی تأکید بر امر و مشیت الهی بر سیر حوادث و تبیین وقایع از ویژگی‌های تاریخ‌نگاری مکتب بغداد بود. اگر چه مورخان، سندها را تا اتصال به راوی دنبال می‌کنند و گهگاه از منابعی که استفاده شده، یاد می‌شود، اما این روش روایی، هرگونه مسئولیتی را در برابر صحت و اصالت روایت‌ها از مورخ سلب می‌کند.

مشروعیت خلفا

اندیشه و به عبارت دقیق‌تر، گرایش سیاسی طبری از لابه لای دیدگاه‌های وی در مورد پذیرش ضمنی تبیین فقهی حکومت خلفا، نحوه‌ی موضع‌گیری در مورد جنبش‌های شیعی و قیام‌های اسلامی و سکوت در مورد مبارزه ایرانیان برای کسب استقلال، قابل استخراج است.
از اندیشه‌ها و جریان‌های مهمی که در عصر طبری در شرف گسترش بود، همان نظریه سنتی حکومت و قدرت در اسلام و طرح موضوعی به نام «کیان اسلامی» بود. در واقع بحث در زمینه مبانی قدرت و مشروعیت حکومت در اسلام مورد بحث و بررسی فقیهان و متکلمان بود؛ لذا دولت و اینکه حکومت موجود، ادامه‌ی سنتی حکومت در اسلام است و با تأکید بر این اصل که خلافت اسلامی و خلیفه هم از نظر دینی و هم سیاسی کاملاً مشروعیت دارد، مورد قبول بسیاری از علما و متفکران از جمله طبری بود. همین مسئله مشروعیت حکومت و به ویژه خلافت سبب شد تا در دوره‌های بعدی، غزنویان و سلاجقه، خلافت بغداد را تجسّم واقعی دولت در اسلام تلقی کرده و مبارزه با خلیفه را به مثابه مبارزه با اسلام تصور کنند. اگر چه تاریخ دقیق تکوین این اندیشه را نمی‌توان به درستی بازیافت، اما از قرن سوم هجری این اندیشه همراه با مسائل دیگری سیاسی مورد بحث و مناظره مدرسان و فقیهان بود تا آنجا که هر فرقه‌ای برای اثبات آرا و افکار خویش، به تدوین رسائل می‌پرداخت و نباید از یاد برد که تفکر دینی، تفکر غالب این عصر بود. حدیث‌گرایی و تفسیر، محور اصلی این تفکر را تبیین کرد و طبری با آنکه کتاب تاریخ خود را به عنوان اثری گران و پرآوازه از خویش بر جای نهاده ولی به دلیل حضور تفکر دینی در آثارش و همچنین تدوین کتاب‌هایی چند در علوم قرآنی، وی را بیشتر مفسّر و محدث می‌شناخته‌اند تا مورخ. این اندیشه به وضوح در روش تاریخ‌نگاری طبری هم تأثیر گذشته است.

موضع‌گیری در مورد جنبش‌های شیعی و قیام‌های سیاسی

مسئله دیگر، نهضت‌ها و قیام‌هایی بود که در عصر طبری وقوع یافته و وی شاهد وقوع این قیام‌ها بوده است. این نهضت‌ها و قیام‌ها دارای چند ویژگی بودند: 1. قیام‌های دینی که توسط سادات حسنی و حسینی رهبری می‌شد. 2. قیام‌هایی که رنگ تشیع داشت. گفتنی است که ائمه شیعه هرگز عنایتی به این قیام‌ها نشان ندادند زیرا این قیام‌ها فقط رنگ تشیع داشت و محتوای آنها صد در صد با تعالیم تشیع هماهنگ نبود که نمونه بارز آن قیام طرفداران آل عباس و نهضت ابومسلم خراسانی بود. اگر چه این نهضت به عنوان رهایی از حکومت جائرانه بنی‌امیه شکل گرفت اما هدف آن مبهم بود. لذا امام ششم شیعیان، به آینده این نهضت خوش‌بین نبود و همچنین نهضت صاحب الزنج و قیام قرامطه گر چه از نظر مبارزه با خلافت عباسی قابل احترام‌اند و ارج‌دار، اما این نهضت‌ها مورد تأیید ائمه دین قرار نگرفتند.
طبری با این نهضت‌ها هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی برخوردی گوناگون داشته که توضیح آن در پی خواهد آمد. عصر طبری، دوره‌ی گسترش اندیشه‌ها و مذاهب مختلف بود. گذشته از شیعیان اثنی‌عشری، زندیه، اسماعیلیه و فرقه‌های دیگر اسلامی مانند حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی هم در بغداد و دیگر نواحی حضور فعال داشته‌اند. و در حقیقت رقابت این فرقه‌های در بغداد، کار را به نبرد و مجابهه کشانده بود. (33)
حتی فرقه‌هایی مانند مرجئه، قدریه، مجبره، معتزله، حلولیه نیز در شهرهای مختلف طرفدارانی داشتند شهرستانی در کتاب الملل و النحل به احوال بسیاری از فرقه‌ها اشاره کرده است. لذا طبری در عصری می‌زیست که رقابت فرقه‌های دینی شدت یافته بود؛ حتی گاهی این رقابت‌ها تا عناد و قتال هم کشیده می شد. این جریان‌ها نه تنها در امور سیاسی تأثیر می‌گذاشت، بلکه در اندیشه و آرای عالمان دین هم بی‌تأثیر نبود و به همین سبب بود که اندیشه‌های فقهی طبری در بغداد مخالفانی چند پیدا کرد و معارضان حتی از تعرض به خانه وی و غارت کتابخانه‌اش خودداری نکردند.
تصوری که اکنون در زمینه مفهوم تاریخی سیاسی اصطلاح نهضت‌هایی که در عصر طبری یا قبل از آن روی داده، آسان نیست. از آنجا که روش طَبری، روشی است روایتی، نقلی و حدیثی، و گذشته از آن طبری از نظر سیاسی و یا اجتماعی هیچ‌گونه معاوضه‌ای با حکومت زمان نداشته، او مشروعیت حکومت عباسیان را به جهت تعلق‌های فکری و عقیدتی، به عنوان دولت اسلامی مورد تأیید قرار داده است. لذا بیان او از نهضت‌ها بیان تأییدی و یا اثباتی نیست. طبری در فروع از شافعیان پیروی می‌کرده و هر چند در واپسین لحظات حیات و سالیان آخر عمر، عنایت چندانی به مذهب شافعی نداشت اما در اصول مؤید نظامی است که مدعی حفاظت از کیان اسلامی است و شگفت اینجاست عصری که طبری در آن می‌زیست یکی از اعصار خونبار تاریخ اسلام و ایران است، زیرا قیام‌ها و نهضت‌های شیعی و ضد حکومتی بسیاری در اطراف و اکناف عالم روی داده بود. از جمله، نهضت استقلال‌طلبان ایران که منجر به برپایی حکومت طاهریان شد. قیام سادات علوی در طبرستان پیروزی سیاسی بزرگی برای شیعیان تلقی می‌شد و گذشته از آن، شهرهایی که طبری در آنها به تحصیل و تعلیم پرداخته بود نیز کانون و مرکز قیام‌های سیاسی و حرکت‌های دینی بوده است. در این میان، بغداد هم یکی از مراکز فعالیت شیعیان و مخالفان به شمار می‌آمد. حتی در ایام اقامت طبری در بغداد، قیام صاحب الزنج در بصره و واسط به وقوع پیوست که این قیام‌ها کیان خلافت را در بغداد به مخاطره انداخته بود.
دیدگاه طبری نسبت به این قیام‌ها منفی بوده است. اگرچه وی اطلاعات گسترده‌ای پیرامون این قیام‌ها به دست می‌دهد، اما این آگاهی‌ها فاقد هرگونه تحلیل ژرف‌نگرانه است. با آنکه عصر طبری عصر جریان‌ها و محادثات فکری و فرهنگی است و از سویی سراسر بلاد اسلامی را نهضت‌های مردمی فرا گرفته بود، اما این انقلاب‌ها و ملاحم، تأثیری در روند تاریخ‌نگاری طبری بر جای ننهاده و این نشان می‌دهد آموزش، آموزش‌های فکری و سیاسی مدارس در آن زمان فوق‌العاده بسته و محدود بوده است. (34)
در بی‌توجهی سیاسی طبری نسبت به جریان‌ها و نهضت‌ها انگیزه‌هایی نیز وجود داشته است. تأسیس بیت‌الحکمه و رواج فلسفه یونانی و گسترش مباحثات مربوط به جهان خلقت و عالم قدیم و حدیث که خشم دولتمردان عباسی را برانگیخته بود، سبب شد تا وابستگی خاطر به علوم تشریعی دو چندان شود. در حقیقت با حمایت خلافت عباسی و پیروزی اشعریان و آزار و اذیت اصحاب فلسفه، زمینه برای رواج اخبار و احادیث آماده‌تر شد. تا آنجا که شیوه اصحاب اخبار و احادیث بر تاریخ‌نگاری آن دوره هم تأثیر گذاشته است. بنابراین بیان طبری در شرح نهضت‌ها و قیام‌ها، یک بیان روایی و نقلی و انفعالی است و مسئولیت نقل روایات و یا تبیین حوادث را به عهده نمی‌گیرد. حتی از روش و سیاق خود به مدافعه هم می‌پردازد و می گوید تنها راه آگاهی از گذشته و اخباری که زمان آن را درنیافته‌ایم، فقط از راه اخبار مخبران و ناقلان امکان‌پذیر است و استنباط عقلی نباید در آن مداخلتی داشته باشد لذا وی مسئولیت نقل روایت‌ها را بر عهده نمی‌گیرد. (35)
بنابراین چند جریان در روند تاریخ‌نگاری و اندیشه و گرایش سیاسی طبری تأثیر داشته است. 1. توجیه و تأیید سیاسی و فکری حکومت براساس مشروعیت دینی، 2. مخالفت با نهضت‌ها و قیام‌ها به عنوان متزلزل کننده‌ی ارکان حکومت وقت، 3. تأثیر تفکر دینی بر اندیشه‌های طبری، 4. پیروی از اندیشه‌ی حدیث‌گرایی و روایت‌نویسی در نقل حوادث و نپذیرفتن صحت و سقم مطالب.
طبری در اثر تاریخی‌اش، بر حسب همان ترتیب تاریخی، به نهضت‌ها و قیام‌هایی چند اشاره می‌کند و هرچه زمان این قیام‌ها به دوران وی نزدیک‌تر می‌شود، اطلاعات گسترده‌تری ارائه می‌دهد. بعضی از قیام‌ها و حرکت‌هایی که طبری به آنها اشاره کرده است عبارتند از:
«سخن از حوادث سال شصت و یکم، جنبش شیعیان برای خونخواهی امام حسین (علیه السلام) آمدن مختار به کوفی و غره».
البته اطلاعات کوتاه و مختصر و در بعضی موارد همراه با جستجوگر است. وی از نهضت عباسیان به عنوان «دعوت‌گری عباسیان» یاد می‌کند و نیز از ابومسلم خراسانی به تفصیل سخن می‌راند. دیگر نهضت‌های شیعی که طبری یاد می‌کند عبارتند از: قیام امام حسین بن علی طالبی، قیام یحیی بن عبدالله، قیام رافع بن لیث. وی در به کار بردن اصطلاح قیام، روش خاص سیاسی را دنبال می‌کند، یعنی مفهوم سیاسی و تاریخی قیام برای طبری روش نیست و با آنکه عصر طبری با نهضت شیعیان و مبارزان خاندان امام علی (علیه السلام) معاصر بوده و از اصالت سیادت و صداقت راهشان آگاهی داشته، اما در مورد شهادت امام رضا (علیه السلام) نهایت غفلت و بی‌توجهی تاریخی را به کار برده و علناً شهادت آن بزرگوار را انکار کرده است. عین روایت طبری در این باره چنین است.
«مأمون وقتی آنجا رسید چند روزی نزد قبر پدرش ماند. و آنگاه علی بن موسی انگوری خورد و بسیار بخورد و ناگهان درگذشت».(36)
و شگفتی اینجاست که این روایت طبری را مورخان دیگر اهل سنت نه اینکه تأیید نکرده‌اند بلکه علناً شهادت و مسمومیت امام رضا را ذکر کرده اند. (37)
در حوادث سال 199 هجری، طبری به قیام‌های زیر اشاره دارد: قیام محمد بن ابراهیم طباطبا، قیام ابراهیم بن موسی، قیام حسین بن حسن افطس، قیام برادر ابوالسرایا در کوفه، قیام عبدالرحمن بن احمد طالبی. و همچنین از جنبش بابک خرّم دین و آغاز کار وی سخن رانده است. (38) اصطلاحی که طبری پیرامون حرکت‌ها و قیام‌ها به کار برده چندان دقیق نیست، یعنی زمینه‌های سیاسی و تاریخی قیام را بیان نکرده، لذا کلیه جریان‌هایی را که در دوران خلفای عباسی روی داده، به عنوان قیام یاد می‌کند. البته با دید و جنبه‌ی مخالفت بدان‌ها نگریسته است. با آنکه دید طبری نسبت به نهضت‌های اسلامی عصر خود منفی است، اما روحیه جستجوگری و کاوش در نوشته‌های وی مشهور است. مثلاً وقتی از قیام حسن بن زید طالبی یاد می‌کند، به انگیزه قیام وی اشاره دارد. (39)
از جمله قیام‌هایی که در عصر طبری روی داده و خود از شاهد وقوع آن بوده است، قیام صاحب الزنج به سال 255 ق. است. طبری اطلاعات گسترده‌ای را درباره‌ی این قیام بیان می‌دارد ولی از سابقه‌ی و پیشینه‌ی نهضت صحبت نمی‌کند و مطلبی به دست نمی‌دهد. اگر چه جزئیات درگیری طرفداران صاحب الزنج را سپاه خلیفه ذکر می‌کند اما فاقد هرگونه تحلیل است و حتی از صاحب الزنج به عنوان «دشمن خدا» و «خائن» نام می‌برد و دیگر اطلاعاتی که در وصف وی بیان می دارد تقریباً متأثر از اندیشه سیاسی حاکم بر بغداد بوده که طرفداران او را به «فسق» و «فساد» یاد کرده و در جایی وی را «مخذول» می نامد. اطلاعاتی که طبری در رابطه با نهضت صاحب الزنج پیرامون اوضاع و احوال فکری و اجتماعی خوزستان در قرون اولیه اسلامی به دست می‌دهد، بسیار ارزشمند است. اگر چه طبری در بیان نهضت صاحب الزنج در دل مردم بصره جای گرفت. (40)
طبری حتی سال و روز نهضت صاحب الزنج را یاد می‌کند.
«قیام سالار زنگیان به روش چهارشنبه بود. چهار روز مانده از ماه رمضان سال دویست و پنجاه و پنجم روز شنبه و دو روز رفته از صفر سال دویست و هفتادم کشته شد». (41)
نهضت صاحب الزنج که طبری از آن به نام قیام سالار زنگیان یاد می‌کند، فضل مهمی از کتاب تاریخ وی را به خود اختصاص داده و پاره ای از حوادث مربوط به صاحب الزنج را به وضوح و بدون هیچ‌گونه تحلیلی بیان می‌کند. وی در این باره آورده است: «سخن از کار جعدان و سالار زنگیان به اهواز» و در ذیل حوادث سال 264 می‌نویسد: «چگونگی ورود نمایندگان سالار زنگیان به واسطه. «طبری همچنین درباره جنبش محمد بن زید علوی در طبرستان، مطالبی را به اختصار البته بدون هیچ‌گونه توضیحی آورده است. وی درباره محاربه محمد بن زید با محمد بن هارون می‌نویسد:
«ابن زید چند ضربت خورد و پسرش اسیر شد و محمد بن هارون اردوگاه وی را به تصرف در آورد و چند روز پس از این نبرد، محمد بن زید از ضربت‌هایی که بدو رسیده بود، درگذشت. به درگرگان به گور شد». (42)
طبری در پاره‌ای موارد آن هم به طور محدود در ضمن بررسی نهضت‌ها از اعتراض و مخالفت‌های مردم سخن به میان می‌آورد. مثلاً پیرامون قیام یحیی بن عمر علوی می‌نویسد: «مردم برای آن فراهم آمدند و بسیار شدند و خشم آوردند». (43)
همچنین در نبرد یعقوب لیث با حسن بن زید علوی، از انگیزه‌ی حرکت یعقوب به طبرستان بحث می‌کند. اواخر حیات طبری مصادف بود با جنبش قرامطه که وی به اختصار از حوادثی که در ارتباط با قرامطه در مکه و دیگر نواحی روی داده، یاد کرده است. حتی جایی سخن از آغاز کار قرامطه به میان می‌آورد. اما معلوم نیست مقصود وی قرامطه بحرین و لحسا است یا قرامطه نواحی دیگر. (44) وی در بیان وقایع سال‌های 11 تا 37 هجری به نقل جعلیات سیف بن عمر می‌پردازد و از عقایدی که عامه‌ی سنی مذهب از آن اکراه دارند، سخت می‌پرهیزد. از این رو وصف جریان‌های سیاسی یا نهضت‌های زمان طبری و چگونگی توضیح و تفسیر آنها در تاریخ وی، نشئت گرفته از اندیشه سیاسی و گرایش‌های اجتماعی اوست. (45)

جمع‌بندی

1. ابوجعفر محمد بن جریر طبری فقیه، محدث، مفسّر و مورّخ بزرگ قرن سوم ق، در این حوزه‌ها از سرآمدان عصر خود بوده است.
2. طبری در آمل به دنیا آمد و در دوازده سالگی برای کسب علم به شهر ری، و پس از چندی به بغداد و بصره عازم شد.
3. طبری گرایش به تشیع داشت و در فقه نیز پیرو مذهب شافعی بود. برای کسب فیض از بزرگان این مذهب عازم مصر و شام شد و چندین سال در آنجا اقامت گزید و سپس به بغداد رفت و پس از چندی به وطن خود، طبرستان، بازگشت. پس از مدتی بار دیگر به بغداد رفت. در آنجا نزد مردم و امیران و خلیفگان احترامی والا داشت.
4. طبری به رغم گرایش به طریقه شافعی، خود مذهبی خاص بنا نهاد که گروهی به او گرویدند و به مذهب طبری معروف شد اما در قرن پنجم منسوخ شد.
5. طبری در تاریخ‌نگاری روش روایی را برگزید. در این روش، روایت‌های مختلف درباره رخدادهای تاریخی با درج سلسله اسناد به طور کامل یا ناقص و یا حتی بدون آن، بیان می شود. او بینش حدیثی داشت و تمام رویدادهای جهان را مخلوق اراده و مشی خداوند می‌دانست و تحقق این مشیت را هدف و معنای واقعی تمام تاریخ بر می‌شمرد. او را هرودوت مسلمانان نامیده‌اند.
6. طبری کتاب مستقلی درباره سیاست و قدرت ندارد، از این رو اساساً اندیشمندی سیاسی نیست، بلکه دارای جهت‌گیری سیاسی است و آن هم از نحوه پرداختن و یا سکوت در برابر موضوعات مختلف تاریخی قابل دریافت است که شکل صریح و آشکاری ندارد.
7. اثر عمده طبری که می‌تواند از دیدگاه سیاسی مورد بحث و بررسی قرار گیرد، «تاریخ الرسل و الملوک» یا تاریخ طبری است.
8. محور گرایش‌های سیاسی طبری را در چند نکته می‌توان خلاصه کرد: اول، پذیرش ضمنی حکومت خلفا. او دولت و حکومت موجود (عباسیان) را ادامه‌ی سنت حکومت در اسلام تلقی می‌کرد و معتقد بود خلافت اسلامی از نظر دینی و سیاسی مشروعیت دارد. تالی این اعتقاد، آن است که مبارزه با خلیفه مبارزه با اسلام تلقی می‌شود. دوم، در عصر طبری قیام‌های متعددی ضد حکومت به وقوع پیوست که برخی گرایش‌های شیعی داشتند. نمونه‌ی این قیام‌ها در بغداد و بصره و نیز در ایران کم نبودند که طبری در تحلیل این قیام‌ها توجهی جدی به خرج نمی‌دهد؛ ضمن اینکه خود با این قیام‌ها به عنوان متزلزل کننده‌ی ارکان حکومت، مخالف بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی (واحد کرج).
2. ر.ک.، موسی نجفی، مراتب ظهور فلسفه سیاست در تمدن اسلامی، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382، ص 199.
3. همان، ص 200.
4. محمد روشن، تاریخنامه طبری، جلد اول، تهران: نشر نو، 1366، ص 1، مقدمه مصحح.
5. تاریخ بلعمی، به تصحیح: مرحوم ملک الشعرای بهار، به کوشش محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ، 1341، ص 41.
6. محمد روشن، پیشین، ص 2.
7. همان.
8. تاریخ بلعمی، پیشین، 1341، مقدمه، ص 42.
9. محمد روشن، پیشین، صص 3-2 (مقدمه مصحح).
10. همان، صص 4-3 (مقدمه مصحح)
11. همان.
12. همان، ص 5.
13. علی‌اکبر شهابی، احوال و آثار محمد بن جریر طبری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1335، ص 16.
14. محمد روشن، پیشین، ص 5.
15. تاریخ بلعمی، پیشین.
16. همان، ص 30.
17. سید ضیاءالدین سجادی، گزیده تاریخ بلعمی، تهران: نشر سخن، 1375، ص 10.
18. سید محمد باقر حجتی، «مدخلی بر احوال و آثار طبری»، خلاصه مقالات سمینار بین‌المللی طبری، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، شهریور 86، ص 37.
19. علی‌اکبر شهابی، پیشین، ص 31.
20. همان، صص 32-31.
21. همان، ص 35.
22. لایورت المسلم الکافر و لاالکافر المسلم و لایتوارث اهل ملتین شتی.
23. همان، صص 36-35.
24. شهر آرمانی یا مدینه فاضله، جامعه‌ای است خیالی که باشندگان آن در شرایط کامل می‌زیند. جایی است دست نیافتنی که تصور آن همواره در افق آرزوی بشر نمونه خیر برین و زیبایی و رستگاری بوده و یکی از آرزوهای آدمی در دراز نای تاریخ، دست‌یابی به آن بوده تا رستگاری خویش را در آن تحقق بخشد. اما بیان این آرزو، بر حسب زمان و مکان، جلوه‌ها داشته است. افلاطون نخستین کسی است که اندیشه آرمانی را بر برهان عقلی استوار کرد. وی در کتاب جمهوری در روندی منطقی به شیوه دیالوگ پیش رفته و در جستجو برای شناخت عدالت راستین، جامعه‌ای آرمانی طرح می‌کند. فارابی حکیمی از ایران نیز اندیشه شهر آرمانی خود را در کتاب خود به نام اندیشه‌های اهل مدینه فاضله مطرح ساخت. جامعه‌ای آرمانی بر پایه اندیشه فلسفی و در قالب مفاهیم شریعت اسلام. آرمان‌شهر به معنی امروزی برگرفته از واژه «یوتوپیا» عنوان کتاب تامس مور نویسنده انگلیسی است که جامعه سعادتمند را در جزیره‌ای دور دست (ناکجاآباد) توصیف می‌کند که مانند همه آرمانشهرها واکنش ذهن عصیانگر و اصلاح‌طلب نویسنده نسبت به ناروایی‌های روزگار است. حجت‌الله اصیل، آرمانشهر در اندیشه ایرانی، تهران: نشر نی، 1371، صص 16-15.
25. حبیب یغمایی، ترجمه تفسیر طبری، جلد دوم، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1339، صص 547-541.
26. حجت‌الله اصیل، پیشین، ص 84.
27. حبیب یغمایی، پیشین، صص 547-541.
28. دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد چهاردهم، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1385، صص 297-296.
29. ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک بخش ایران از آغاز تا سال 31 هجری، صادق نشأت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1384، ص 18.
30. سید کاظم روحانی، «طبری و تاریخ نهضت‌های اسلامی»، کیهان اندیشه، ش 28، 1368، صص 75-68.
31. جعفر شعار و سید محمد طباطبایی، گزیده تاریخ بلعمی، تهران: نشر قطره، 1373، ص 18.
32. جرجی زیدان، تاریخ الآداب اللغه العربیه، چاپ دارالهلال، ج 2، صص 232-231.
33. محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، تهران: نشر اشراقی، 1355، ص 37 به بعد.
34. سید کاظم روحانی، پیشین.
35. همان.
36. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران سابق، 1354، ج 13، ص 5765.
37. ابن اثیر، الکامل، بیروت: بی‌نا، 1385، ج 6، ص 203.
38. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، پیشین، ج 13، ص 5804 و صفحات دیگر.
39. همان، ج 14، ص 6335.
40. همان، ج 15، ص 6343.
41. همان، ص 6618.
42. همان، ص 6708.
43. همان، ج 14، ص 6132.
44. سید کاظم روحانی، پیشین.
45. موسی نجفی، پیشین، ص 219.

منابع تحقیق :
ابن اثیر، الکامل، بیروت: بی‌نام، 1385، ج 6.
اصیل، حجت‌الله، آرمان شهر در اندیشه ایرانی، تهران: نشر نی، 1371.
تاریخ بلعمی، به تصحیح، محمد تقی بهار، به کوشش پروین گنابادی، تهران: نشر اداره کل نگارش وزارت فرهنگ، 1341.
حجتی، سید محمد باقر، «مدخلی بر احوال و آثار طبری»، خلاصه مقالات سمینار بین‌المللی طبری، تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالی، شهریور 1361.
دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد چهاردهم، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1385.
روحانی، سید کاظم، «طبری و تاریخ نهضت‌های اسلامی»، کیهان اندیشه، شماره 28، 1368.
روشن، محمد، تاریخ‌نامه طبری، مجلد اول، تهران: نشر نو، 1366.
زیدان، جرجی، تاریخ الآداب اللغة العربیه، چاپ دارالهلال، ج 2.
سجادی، سید ضیاءالدین، گزیده‌ی تاریخ بلعمی، تهران: نشر سخن، 1375.
شعار، جعفر و سید محمد طباطبایی، گزیده تاریخ بلعمی، تهران: نشر قطره، 1373.
شهابی، علی‌اکبر، احوال و آثار محمد بن جریر طبری، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1335.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک (بخش ایران از آغاز تا سال 31 هجری)، صادق نشأت، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1384.
طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، تهران: بنیاد فرهنگ ایران سابق، 1354.
مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقه‌های اسلام تا قرن چهارم، تهران: نشر اشراقی، 1355.
نجفی، موسی، مراتب ظهور فلسفه سیاست در تمدن اسلامی، تهران: مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، 1382.
یغمایی، حبیب، ترجمه‌ی تفسیر طبری، تهران: دانشگاه تهران، 1339، جلد دوم.
منبع مقاله :
علیخانی، علی‌اکبر، و همکاران؛ (1390)، ‌‌اند‌یشه متفکران مسلمان جلد اول، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.