تنفیذ در فلسفه ایرانی
چهار- پنج ساعت پیش مراسم تنفیذ آقای دکتر پزشکیان برگزار شد. من این مراسم را در گوشی خود ندیدم ولی از یکی از خبرنگاران ایرانی شنیدم که گفت این مراسم را امام خمینی پایه گذاری کرده است. این حرف در مورد جمهوری اسلامی ایران درست است ولی از لحاظ تاریخی بکلی نادرست. تنفیذ در واقع یک رسم قدیمی ایرانی است که در خصوص سرسلسله های پادشاهی اجرا میشده است، مانند اردشیر بابکان که دو سه کتیبه هم از مراسم تنفیذ یا توقیع او به جا مانده است. پیش از ساسانیان هم این مراسم اجرا میشده است. بعد از اسلام هم اجرا میشده است. ابن راوندی در راحةالصدور داستانی از تنفیذ سلطنت طغرل توسط باباطاهر نقل کرده است که البته ساختگی است. میگوید وقتی طغرل ( سر سلسله سلجوقی) به همدان رفت به دیدن بابا طاهر رفت و از او همت خواست. بابا طاهر هم یک حلقه گِلی به او داد و بدین وسیله سلطنت را در خاندان سلجوقی تنفیذ کرد.
مراسم تنفیذ پادشاهان در برخی از کشورهای اروپایی هم به نوعی اجرا میشده است. در منابع دوره اسلامی داستانهایی نقل شده است که میگویند اسکندر مقدونی به دیدن زاهدی رفت و از او تایید و تنفیذ خواست. بنا بر داستانی دیگر ، اسکندر به دیدن دیوجانوس رفت ، و چون اسکندر از او پرسید که آیا تقاضایی دارد؟ گفت : آری، برو کنار جلوی آفتاب را نگیر.
دیوجانوس و بابا طاهر که توقیع سلطنت میکردند کسانی بودند که به دنیا پشت کرده و در فقر کامل به سر می بردند. به ایشان حتی اتهام دیوانگی هم می زدند. ولی در حقیقت این درویشی و بی اعتنایی به مال دنیا فلسفه تنفیذ و توقیع را نشان میدهد. در فلسفه ایرانی کسی میبایست توقیع سلطنت کند که خودش مالک هیچ چیز نباشد و صاحب مقام سیاسی و منزلت اجتماعی هم نباشد. این مردان به حکم « الزهاد ملوک الدنیا و الآخرة» در ظاهر درویش بودند ولی در باطن آنها بودند که سلطنت داشتند و سلطنت را تنفیذ میکردند.
چو بی توقیع درویشان نشاید سلطنت کردن
به دارالملک درویشی بر آور نام سلطانی (خواجو)
مراسم تنفیذ در اصل مبتنی بر عقیده به دو فرّ دینی/ پیغمبری و پادشاهی/ کیانی است. فر دینی که منسوب به دئناست نوری است که از «خود» هرمزد در «آفرینش نخست » سرچشمه گرفته و فر کیانی نوری است که از یکی از امشاسپندان ( که تجلیات صفات هرمزدند) به نام «خشثرویریه» که همان شهریور است ساطع گشته است. نوری که از «خود» هرمزد یعنی مرتبه ذات الهی ساطع گشته است برتر از نوری است که از یکی از امشاسپندان ساطع شده باشد و لذا کسی که نمایندگی فر کیانی را دارد باید مؤیّد به تأیید کسی باشد که نماینده فر پیغمبری است.