یکی بودن ابراهیم خلیل الله با زرتشت سپیتمان (تکمیلی)
رائفی پور از دارندگان تریبون جمهوری اسلامی گفته است: «حضرت زرتشت همان حضرت ابراهیم است.»
این نظر تازه ای نیست. در عهد اسلامی قدیم هم این نظر میان برخی اهل علم تاریخ از جمله فردوسی بزرگ و اسدی طوسی مطرح بوده است:
به زابُلْسِتان شد به پیغمبری
که نفرین کند بر بت آزری.
پیمبر براهیم بود آن زمان
بدش نام زردشت از آسمان
بعضی از نویسندگان فرهنگ فارسی هم، زرتشت را همان ابراهیم خلیل دانستهاند (اسدی، لغت فرس، چاپ تهران، ص 7).
ولی اثبات آن در گذشته سخت بوده است. دلایلی که اکنون برای آن وجود دارد، از این قرار است:
عنوان خلیل الله ابراهیم هم به معنی دوست و مصاحب خدا مطابق با همپرسگی های زرتشت سپیتمان با اهورامزدا و امشاسپندان و مراقبه و مکاشفه گوتمه بودا است. محمد بر خلاف نویسندگان تورات در قرآن از صحف ابراهیم خلیل الله سخن رانده که مطابق اوستای سه بخشی زرتشت و تریپیتاکای بودا (سه کتاب برگزیده /سبد بودا) است: اوستا کتاب دینی زرتشتیان در زمان ساسانیان در ٢١ نَسک در قالب "سه بخشِ" گاسانیک(٧نسک)، هاتکمانسریک(٧ نسک) و داتیک (٧ نسک) جمعآوری شده بود. نَسک به لغت اکدی-آرامی به معنی نوشتهٔ برگزیده است. در روایات اسلامی صُحف ابراهیم مشتمل بر بیست نَسک آمده است.
ابراهیم به معنی پدر اُمتهای بسیار لقبی سامی برای امپراطوران بزرگ بوده است که در تورات اختصاص به ابرام (پدر عالی) یافته است که این خود یادآور نخستین فرمانروای اسکیتان تارگیتای (پدر عالی) است. و آن در رابطه با هامان (زمزمه گر، گائوماته بردیه) نیز که هم در رابطه با فرعون ایرانی (کمبوجیه) و هم در رابطه خشایارشا (شاه بت شکن) و داریوش است، درست در می آید. طبق کتیبهٔ داریوش در بیستون، گائوماته بردیه معابد بت پرستی را ویران میکرده است که این وی را مطابق ابراهیم خلیل الله بت شکن فرزند آذر (آتش) نشان می دهد. این موضوع هم که در تورات ابراهیم زن خود سارا (ملکه) را به پیش فرعون مصر می فرستد با این گفتهٔ هرودوت همخوانی دارد که گائوماته بردیه نائب السلطنهٔ کمبوجیه، همسر خود آتوسا (دختر کوروش) را به پیش کمبوجیه (فاتح مصر) فرستاده بود. معلوم هم نیست که ابرام/ابراهیم واحد تورات، این پدر عالی و پدر امتهای فراوان سامی در عرصهٔ تاریخ چه کسی است. ولی ابراهیم ادهم شاهزادهٔ صوفی اساطیری بلخ را با گوتمه بودای سکایی بلخ یکی می دانند و گوتمه بودای سکایی بلخ را هاروی کرافت با گائوماته بردیه (حاکم دربیکان سکایی سمت بلخ در عهد کوروش و نائب السلطنهٔ کمبوجیه و وهیزداته بردیه) مطابقت می دهد و همین گائوماته بردیهٔ بلخ را هرتسفلد تحت نام سپیتاک سپیتمان خبر کتسیاس به عنوان پسر خواندهٔ کوروش حاکم سکائیان دربیکی سمت بلخ و ناظر امور درهٔ سند آورده است و او را همان زرتشت سپیتمان می داند. پس عنوان ابراهیم ادهم بلخی یعنی پدر امتهای فراوان مرجع بلخی، مربوط به گوتمه بودا/زرتشت سپیتمان بلخ اصالت دارد.
अधम adj. adhama base
مطابق هرودوت، گائوماته بردیه (گوتمه بودا/سپیتاک سپیتمان) در آسیا محبوبیت فراوانی داشته است ("مردم آسیا از مرگ او دریغ خوردند.")
نامهای کهن بوداسف و بلوهر نیز که در ارتباط با بودا می باشند، در این رابطه هستند:
بوداسف را به لغت اوستایی می توان به معنی بُت شکن معنی کرد:
buda (buiti, bot) : idol
spa: break
و نام بلوهر را که متعلق به استاد و پیشکسوت بوداسف آورده اند می توان به معنی آتش خورشیدی و نورانی گرفت:
भालु m. bhAlu sun
हर adj. hara obtaining, fire
بلوهر معلم گوتمه بودا (گائوماته بردیه) بنا به گزنفون و کتسیاس در واقع پدر فیلسوف وی سپیتمه (بسیار سفید و درخشان) ملقب به جمشید (جام درخشان، خورشیدی) داماد و ولیعهد آژدهاک (آستیاگ) بوده است، همانکه در روایات اسلامی تحت نام آذر (آتش) پدر ابراهیم خلیل الله معرفی شده است :
श्वित adj. svita white
तम ind. tama much
نام پدر بودا یعنی سودهودانا هم به همین معنی است:
शुद्ध adj. suddha white
दान n. dAna giving, gift.
نامهای مادر گوتمه بودا، گائوماته بردیه/سپیتاک سپیتمان و زرتشت سپیتمان یعنی مایا (متفکر)، آمیتیس (بسیار دانا) و دوغدو (دااُختو، سنگهواک، دانای گفتار) هم مشترک هستند.
در این نوشته به طور چکیده در باب یک فرد استثنایی تاریخ کهن، از یک مصلح بزرگ اجتماعی که مردم آسیا از مرگ او دریغ خورده بود، سخن به میان آمد که در تاریخ مدون و تاریخ اساطیری ادیان تحت نامهای مختلفی ذکر شده است؛ یعنی از یکی بودن ابراهیم خلیل الله، ابراهیم ادهم، گائوماته بردیه، سپیتاک سپیتمان، گوتمه بودا، زرتشت سپیتمان (منهای عناوین زریادر و سپنتداتهٔ او) سخن رفت که برای هر موردش قبلاً مقالات جداگانه ای آورده ام. اینجا نتایج آنها یکجا بیان شد.
منابع عمده:
١- تاریخ ماد تألیف دیاکونوف، ترجمهٔ کریم کشاورز.
٢- فرهنگ واژه های اوستایی، تألیف احسان بهرامی.
٣- فرهنگ لغات سنسکریت، آنلاین.
خلاصه و برگزیده ای از مقالهٔ «زردشت و ابراهیم در منابع اسلامی»
(از کلثوم غضنفری، در دایرة المعارف بزرگ اسلامی)
در خصوص تطبیق شخصیت زردشت با ابراهیم، محققان دلایل مختلفی را مطرح کردهاند. اِدالجی، که از نخستین محققانی است که در این زمینه ابراز نظر کرده، دلیل این تطابق را در تشابه بین افسانههای زردشتی و یهودی کاشتن درخت سرو به وسیله هر دو شخصیت میداند. بر اساس روایتهای زردشتی متأخر، زردشت درخت سروی را از بهشت آورده و در کشمر (کاشمر) پایتخت گشتاسپ کاشته است (نک.: فردوسی، 1386: 5/82، ابیات 61-68؛ بیهقی، 1361: 520). همچنین، بر اساس افسانههای یهود از قرن چهارم میلادی، ابراهیم درختی را کاشته و کنستانتین آن را قطع کرده است (Eduljee, 1980: 119; apud Russel, 1987: 59). جیمز راسل این امر را مرتبط با عناصر مشترک در داستانهای مربوط به هر دو از جمله قابل مشاهده بودن درخشندگی عظیم در هنگام تولد آنان (Wizīdagīhā ī Zādspram, 1993: 5.1-2; Bunis, 1975: 35) [و به غار انداخته شدنشان در دوران کودکی] و گریختن هر دو از زادگاه اصلی خویش برای تبلیغ دیانتشان میداند (Russel, 1987: 56, 67). معین نیز از سازگاربودن آتش با ابراهیم و تقدس و احترام آن نزد زردشت سخن میگوید. شهرستانی و مسعودی می گویند که سلاطین کهن ایران به آیین ابراهیم خلیل الله (زرتشت سپیتمان) بودند: روایت شهرستانی و مسعودی در خصوص انتساب ایرانیان به ابراهیم را (شهرستانی، 1368: 1/81-82؛ مسعودی، 1938: 94؛ همچنین نک.: ابنفقیه، 1996: 403؛ بیرونی، 1386: 177) از یکی از دلایل مؤثر در این تطبیق میدانند (معین، 1326: 118، 120).
افزون بر دلایل مذکور، نگارنده وجود سه دلیل دیگر را در این مسئله دخیل میداند. دلیل نخست ارتباط و پیوند این دو شخصیت با آتش است که البته از آنچه محل توجه راسل و معین قرار گرفته، متفاوت است. توضیح اینکه در روایتهای دینی مرتبط با هر دو شخصیت آمده است که آنها هر دو از آتش سوزان، بیگزند بیرون آمدهاند. در روایتهای زردشتی، زردشت دو بار در آتش داخل شده، اما به او آسیبی وارد نشده است. نخستین بار در روز سوم تولد بوده، هنگامی که جادوگران و روحانیانِ دشمن کوشیدهاند او را از میان بردارند. آنها آتشی برافروختند و زردشت را در آن انداختند. اما به ارادهٔ پروردگار، کودک تازه تولدیافته نسوخته و آتش بر او سرد شده است (نک.: 3. 9-10 Dēnkard, 1897: book 7:؛ Wizīdagīhā ī Zādspram, 1993: 16.7؛ بهرام پژدو، 1348: ابیات 223-225). این اتفاق، بار دوم هنگامی رخ داد که زردشت به همپرسگی (ملاقات) پروردگار اورمزد رفته بود. در حضور اورمزد، نخستین آزمایش از سه آزمایشِ ایزدی به وسیله امشاسپندان، کورهٔ آتش بوده که زردشت سه گام در آن پیش میرود و نمیسوزد (نک.:Wizīdagīhā ī Zādspram, 1993: 21.24؛ بهرام پژدو، 1348: ابیات 567-570). در روایتهای اسلامی هم اعتقاد بر این است که ابراهیم به دستور نمرود در آتش افکنده شد، اما آتش به ارادهٔ خداوند بر او سرد شده و به او آسیبی نرسانید (انبیاء: 68-69؛ صافات: 88-98). آنگونه که در روایتهای زردشتی و اسلامی مذکور میتوان ملاحظه کرد، واردشدن این دو شخص به آتش و آسیبندیدن آنان شباهت بسیاری با هم دارد و خود این تشابه میتواند به گونهای باعث پیوند یا تطبیق آن دو با یکدیگر شده باشد. علاوه بر آسیبندیدن این دو از آتش، یکی دیگر از شباهتهای این دو داستان، مخالفتِ دشمنانِ دینی با این شخصیتها و تلاش برای از بین بردن آنان به وسیله آتش است که در نهایت به فرمان خداوند ناکام میمانند و آتش به آنها آسیبی وارد نمیکند. نکتهٔ مشترک دیگر، آزمایش این دو شخص به وسیله آتش از جانب خداوند است. در روایتهای زردشتی، آنگونه که آمد، زردشت در حضور اورمزد با آتش آزمایش میشود؛ در قرآن هم غیرمستقیم از افکندهشدن ابراهیم در آتش به عنوان یکی از آزمایشهای الاهی برای او یاد شده است (بقره: 124).
در تاریخنگاریهای دورهٔ اسلامی روایتهایی وجود دارد که دلیل مذکور را قوت بیشتری میبخشد. گفتههای شهرستانی در الملل والنحل غیرمستقیم میتواند به این دلیل اشاره داشته باشد. او دلیل حرمت زردشتیان برای آتش را آسیبنرساندن آن به ابراهیم میداند (شهرستانی، 1368: 2/3-4). سخنان این مورخ تأییدی است بر این نکته که وجه اشتراک و پیوند این دو شخصیت با آتش محل توجه راویان این روایتها بوده و به احتمال بسیار از دلایلی بوده که با استناد به آن، بین این دو شخص پیوند برقرار شده است.
دلیل دوم این تطبیق میتواند مربوط به اوضاع دینی جامعهای باشد که این دو شخص در آن رسالت خود را اعلام کردهاند. در جامعهای که ابراهیم تبلیغ یکتاپرستی کرده و مردم را به پرستش خداوند بزرگ فرا خوانده است، بابلیان خدایان زیادی را ستایش میکردند و مجسمههای آنها را در معابد قرار میدادند. بنا به گفتهٔ قرآن کریم، پرستش اجرام سماوی مانند ماه، خورشید و ستارگان هم بین آنان رواج داشته است (انعام: 75-79). در تواریخ آمده است که بابلیها بتهایی از ستارگان و آفتاب و ماه ساخته، و به نام هر کدام معبدی بر پا کرده بودند. در تاریخنگاریهای دورهٔ اسلامی هم، دینِ ایرانیان قبل از زردشت، پرستش اجرام سماوی معرفی شده است. بیرونی دین شاهان ایرانی قبل از ظهور زردشت را، که مرکزشان بلخ بود، پرستش نیرین و کواکب و کلیات عناصر میداند (بیرونی، 1386: 225). دیگر مورخان همچون طبری، گردیزی، ابنبلخی و ثعالبی هم مردمان بلخ (پایتخت شاهان قبل از ظهور زردشت) را صابئی[11] میدانند (طبری، 1967: 1/565-566؛ ثعالبی، 1368: 168؛ گردیزی، 1347: 13).[12] آنگونه که روایتهای فوق نشان میدهد، منابع اسلامی اوضاع دینی معاصر این دو شخصیت را بسیار شبیه به هم تشریح کردهاند، به این صورت که در هر دوی این جوامع بتپرستی و پرستش اجرام آسمانی رواج داشته و هر دو پیامبر با آغاز رسالت خود به مخالفت با آنها و دعوت مردم به سوی خداوند یگانه میپردازند. این شباهت اوضاع، حتی اگر آن را غیرواقعی بپنداریم، در هر حال در این مقایسه مؤثر واقع شد.
دلیل سوم برای تطبیق مذکور میتواند شهرت هر دو شخصیت (ابراهیم و زردشت) به بتشکنی باشد. ابراهیم در اسلام به پیامبری بتشکن معروف است که بتها را فرو میریزد و مردم را به پرستش خدای یگانه دعوت میکند (طبری، 1967: 1/238)؛ به همین ترتیب در منابع باقیمانده از دوره ساسانی، که مطالب آنها در شاهنامه و دیگر منابع دورهٔ اسلامی یافت میشود (نک.: فردوسی، 1386: 5/154؛ مسعودی، 1409: 243؛ ثعالبی، 1368: 44)، زردشت پیامبری بتشکن معرفی شده است که بعد از پذیرفتهشدن دیانتش از سوی گشتاسپ، دستور نابودی و تخریب بتکدهها و شکستن تمثالهای آنها را میدهد. توضیح اینکه بر اساس کتیبههای بازمانده از دورهٔ ساسانی و متون پهلوی به نظر میرسد جنبشِ بتشکنیِ زردشتی در زمان تأسیس دولت ساسانی به دست اردشیر بابکان در حدود 224 م. از سوی زردشتیان ارتدکسی آغاز شد که از حمایت دولت برخوردار بودند و در نهایت بر دشمنان خویش پیروزی یافتند.[13] در این جنبش، تمثالهای ایزدان زردشتی، که جایگزین آتش در معابد زردشتی شده بود، شکست و ویران شد و آتش به شکل سابق خود در آتشکدهها جایگزین شد.
از جمله دلایل جدیدی که میتوان در این زمینه مطرح کرد آزمایش الاهی آنان به وسیله آتش است. بر اساس روایات دینی باقیمانده، زردشت و ابراهیم هر دو در آتش داخل شدند و سالم از آن بیرون آمدند. افزون بر آسیبندیدن این دو از آتش، یکی دیگر از شباهتهای زندگانی این دو شخصیت، مخالفتِ دشمنانِ دینی با آنها و کوشش برای از بین بردنشان به وسیله آتش است که در نهایت به فرمان خداوند ناکام میمانند.
جواد مفرد.