عنوان مقاله [English]
A Research about Homay
نویسندگان [English]
- E Shafagh 1
- J Zarei 2
1 Associate Professor of Persian language and literature, University of Bu-Ali Sina, Iran.
2 MA of Persian language and literature, University of Bu-Ali Sina, Iran.
چکیده [English]
کلیدواژهها [English]
- Splendor
- Homay (Osprey)
- Homay's shadow
- Warghan bird
- Avesta
بیان مسأله
یکی از ارکان مهم پادشاهی فّره ایزدی است. در ادب فارسی بکرّات از فر پادشاهان سخن رفته و در بررسیهای تاریخ بدفعات موضوع آن مطرح شده است. «فّر به عنوان نمادی که تأئید الهی را در برداشت مؤید قدرت پادشاهی بود. کم و زیاد شدن فّر و امکان دسترسی همگان به آن ویژگی مهم آن بود. دارندة فّر ممکن بود به واسطة شکست، آن را از دست بدهد و یا به مناسبت پیروزی و موفقیت بر قدرت آن بیفزاید» (سودآور، 1384 :140).
برای فر نمادهای مانند؛ شمسة تیموری، دستارچة ایلخانی، دستار ساسانی، قوچ، دیهیم، اَشکال دستار و پرتو مهری(همان، 27) ذکر شده است. هر چند مظاهر فرّ، متعدد بودند و بر حسب موقعیت مناسبترین آنها انتخاب میشد (همان، 43)؛ اما در این مقاله کند وکاو ما بر سر همای است.
در برخی ملل شاهد حضور جانوران و پرندگانی هستیم که جنبة اسطورهای یا قدسی دارند. شاید بتوان گفت حضور اسطورهای پرندگان در ادبیات ملتها بیش از سایر جانوران است. در میان پرندگان هم عقاب بیشترین توجه را برانگیخته است. در فرهنگ ایران، سیمرغ پرندهای افسانهای و «شاه مرغان» است. همای از دیگر پرندگانی است که در ادبیات ایران مورد توجه شاعران بوده است؛ هرچند که حضور بلبل و طوطی را نیز نباید از نظر دور داشت. همای از نظر علم پرندهشناسی در گروه کرکسها قرار میگیرد، پرندهای تکزی، استخوان خوار و گاه مردارخوار است. در ادبیات فارسی آن را صرفاً پرندهای استخوانخوار میپندارند. عدم اطّلاع درست از نحوة زیست این پرنده و باورهای غیرعلمی پیرامون آن باعث شده است که شاهد نوشتههای نادرست دربارة این پرنده باشیم. نامگذاری این پرنده به نامهای عقاب و شاهین دلیلی بر اثبات این مدّعاست. برخی سیمرغ را به همای خوشبختی تعبیر کردهاند و در بعضی موارد هم این پرنده را با سیمرغ درآمیختهاند. در ایران قدیم میپنداشتند که داشتن پر یا استخوانی از همای، سعادت و اقبال میآورد. زیر سایة هما قرار گرفتن را نیز به فال نیک میگرفتند.
سؤالات اصلی ما در این مقاله عبارتاند از: 1- آیا سیمرغ و همای با یکدیگر خلط شدهاند؟ 2- آیا «مرغ وارغن» اوستا همان «همای» است؟ 3- ویژگیهای زیستی و فیزیولوژی همای چگونه است؟
پیشینیة تحقیق
در مورد همای نوشتههای فراوان و پراکندهای وجود دارد. علاوه بر فرهنگهای لغت فارسی، کتابهای زیستشناسی و جانورشناسی، در کتابهای که به اساطیر توجه کردهاند چون «فرهنگ ایران باستان» نوشتة ابراهیم پورداود، «فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی» نوشتة محمد جعفر یاحقی، «اساطیر ایران» نوشته مهرداد بهار و کتابهایی چون «عجایب المخلوقات» نوشتة محمدبن احمد طوسی و «فرّخ نامه» ابوبکر مطّهر جمالی یزدی که دربارة جانوران به نگارش در آمدهاند؛ تعداد کتابهای که اشاراتی به این پرنده داشتهاند، اندک نیست. ما قادر به شمارش و بیان همه آنها نیستیم؛ اما آنچه مسلم است این است که بر مبنای هفت جلد فهرست مقالات فارسی، حتی یک مقاله هم دربارة همای نوشته نشده است در دایرة المعارف ایرانیکا نیز وضع چنین است. بنابراین میتوان گفت که این نخستین مقالهای است که به زبان فارسی پیرامون این پرنده نوشته میشود.
ویژگیهای زیستی همای (Gypaetus barbatus)
در کتابهای پرنده شناسی Gypaetus barbatus را همای میخوانند و در مورد اشتقاق این واژه چنین میگویند: «واژه Gypaetus از واژه یونانی gyps که معنای کرکس میدهد، مشتق شده است و واژه aetus برای «عقاب» میباشد. Barbatus واژهای لاتینی برای «ریشدار» است که یکدسته پر زبر در آروارة پایینش خودنمایی میکند. اسامی محلی آن okbab , Argul هستند که معمولاً باشتباه عقاب طلایی نامیده میشود. اسم علمی این پرنده «Bearded» (ریشدار) اسم مناسبی به نظر میرسد ( RوN،220:2007). در کتابهای پرنده شناسی ویژگیهای فیزیولوژی هما را اینگونه بیان کردهاند: «این پرنده 102 تا 115 سانتی متر طول دارد و بزرگترین کرکس، با ویژگیها و طول بدن متفاوت با سایر کرکسهاست. بال هما بلند و باریک و زاویهدار، دم بلند و لوزی شکل به رنگ تیره است. روتنه و بالها سیاه، زیرتنه قهوهای کمرنگ و سر به طورکلّی نخودی رنگ است. اطراف چشم و ناحیة منقار سیاهرنگ است که به موی سیاه ریش مانند در زیر منقار منتهی میشود. پرندة نابالغ کاملاً تیره است و این رگهها مشخصترند» (منصوری، 116:1387). طرح بدن در حال پرواز، این پرنده را از سایر لاشخورها متمایز میسازد. بیشتر به یک شاهین عظیم شباهت دارد تا به لاشخور (اسکات، بیتا، 93). هما کوهستانهای مرتفع و دورافتاده، پرتگاهها و صخرههای صعب العبور را برای لانهسازی و زندگی کردن انتخاب نموده و لانه خود را در نوک بلندترین قلهها میسازد. در اوایل بهار یک تا دو تخم میگذارد که یکی به جوجة هما تبدیل میشود. «هما یک پرندة لاشخور است که از همه گوشتهای موجود و لاشههای پوسیده تغذیه میکند. در آفریقا در زمینهای شخم زده، کرمها و حشرات را جستجو میکند و گاهی آشغالهای نزدیک سکونت گاههای انسانها را میخورد. طعمههای زنده بخشی از غذای او را تشکیل میدهد» ( RوN،220:2007). استخوانهای بزرگ جانوران شکار شده و مرده نیز غذای او هستند شاید به همین دلیل به مرغ استخوان خوار معروف است (عطوفت شمسی، 243:1386) در ایران به تعداد اندک دیده میشود. (منصوری، 1387: 16).
ویژگیهای اسطورهای و افسانهای همای با توجه به فرهنگهای لغت فارسی
در فرهنگهای فارسی و در ذیل واژة همای اینگونه آمده است: «هما: همایون. همای لفظاً؛ یعنی فرخنده و خجسته. Hu-mayā و hu-mâyâبه همین معنی بسیار در اوستا بکار رفته است، پهلوی humâk ،اصلاً این کلمه صفت عقاب است. ولف در فرهنگ شاهنامه، همای را به adler (عقاب) ترجمه کرده است. غالباً در ادبیات فارسی همای را پرندهای دانستهاند، فرخنده و خجسته که خوراک او استخوان است و در افسانهها گویند که در کشورهای قدیم هرگاه پادشاهی میمُرد و جانشین نداشت، همای را به پرواز درمیآوردند، بر سر هر کسی که مینشست؛ او را پادشاه میکردند. ولف یکی از معانی همای در شاهنامه فردوسی را درفشی میداند که صورت عقاب برآن منقوش بوده است. باید دانست که عقاب زرّین نشانة علم ایران بود و در سر لشکریان در روزگار هخامنشیان شاهین شهپر گشوده و در سر نیزة بلندی برافراشته به همه نمودار بود» (برهان، 1376: 2365).
همای پرندهایست شکارچی و «از راستة شکاریان روزانه، دارای جثّهای نسبتاً درشت، پرهای فوقانی و پشت آن خاکستری مایل به سفید و رنگ سینه زرد مایل به حنایی است و در بالای سر چند عدد از پرها قدری بلندتر و از دو طرف تشکیل دو برآمدگی را میدهد و در زیر منقارش نیز قسمی از پرها رشد بیشتری دارند که زیبایی خاص به این پرنده میدهند. هما با آنکه در طبقه بندی جزء پرندگان شکاری است، غذای آن فقط استخوان است، هما استخوانها را از زمین ربوده و از بالا بر روی صخرهها رها میکند و پس از قطعه قطعه شدن میخورد. هما، عقاب استخوان خوار. قدما این مرغ را موجب سعادت میدانستند و میپنداشتند که سایهاش بر سر هر کسی افتد، او را خوشبخت میکند. varegan (شاهین، عقاب) که مظهر فرّ کیانی است» (معین، 1208: 1380).
در لغت نامة دهخدا دربارة هما چنین میخوانیم: هما مرغی است که استخوان میخورد. پشتش سیاه مایل به خاکستری، سینهاش حنایی بینقش، دو شاخ مانند شاخ بوم و ریش زیبا و بالهایی از قره قوش بلندتر. در ادبیات فارسی او را مظهر فرّ و شکوه میدانند و به فال نیک گیرند. مرغی است مبارک که چون پیدا شود، مردم به تفأل در زیر سایه او روند (دهخدا، 1377: 23522).
هما- humâkمرغ خوب، فرخنده، مرغی نظیر شاهین دارای جثّة بزرگ که خوراکش استخوان است و قدما میپنداشتند، سایهاش بر سر هرکسی بیفتد به سعادت و کامرانی خواهد رسید. «در میمنت و سعادت به او مثل میزنند» (عمید، 1362: 1975).
هما مرغی است، افسانهای همانند سیمرغ که فرخنده فال و پیک سعادت پنداشته شده، قدما معتقد بودهاند که مرغی است استخوان خوار که جانوری نیازارد و هر گاه بر سر کسی نشیند او را پادشاه کند. برای رسیدن به پادشاهی کافی بوده است که سایهی همای بر سرکسی بیفتد. به نظر میرسد لغت «همایون» در فارسی با نام این پرنده ارتباط داشته باشد. همچنین به نظر برخی نام این پرنده یادآور گیاه معروف «هوم» یا «هوما» است (با تلخیص، یاحقی، 451:1375).
هما واژهای فارسی است و سایة آن، فرد را به مراتب بالا میرساند. «هما لفظی است فارسی و به معنای مرغی است که میپندارند اگر سایة آن بر سر کسی افتد، به مراتب بالا میرسد و به همین جهت به پادشاه و مردم صاحب عزت اطلاق میشود» (جُرّ، 2134: 1377).
بنا به گفته ابن سیرین به خواب دیدن همای نیز دلیل عزت و کامرانی است (تفلیسی، 1383: 309).
همای در اوستا
پورداوود میگوید: هومیاhu.mayâ و هومایا hu-mâyâ به معنی فرخنده و خجسته در اوستا بسیار به کار رفته است.
همچنین در اوستا آمده است که فرّ به شکل مرغی از جمشید بیرون شتافت: «پس از آن که او به سخن نادرست و دروغ دهان بیالود فرّ آشکارا به کالبد مرغی از او بیرون شتافت» (دوستخواه،1371: 490). در پارة بعدی آمده است که فرّ به کالبد مرغ وارغن از جمشید بیرون شتافت. «نخستین بار فرّ بگسست، آن فرّ جمشید، فرّ جم پسر ویونگهان به کالبد مرغ وارغن به بیرون شتافت» (همان) یاحقی معتقد است که مرغ وارغن که فر به شکل آن از جمشید جدا شده است، نوعی مرغ شکاری از جنس شاهین است. « فرّ کیانی و فرّ ایرانی در اوستای قدیم، به صورت مرغ «وارغن» نموده شده که در واقع نوعی مرغ شکاری از جنس شاهین است» (یاحقی، 270:1375).
در اوستا توصیفهای شگفتی از مرغ وارغن آمده است. در بندهای (38-35) بهرام یشت «بزرگ شهپر» و «مرغکانِ مرغ» خوانده شده است. علاوه بر این پر مرغ وارغن، تونایی ناچیز کردن جادوی دشمن را داراست. اگر کسی استخوان یا پری از این مرغ را با خود داشته باشد، شکست ناپذیر خواهد بود: «پری از مرغ «وارغن»ی بزرگ شهپر بجوی و آن را بر تن خود بسپار و بدان پر، ]جادویی[دشمن را ناچیز کن. کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ مرد توانایی او را از جای بدر نتواند برد» (دوستخواه، 1371: 438).
پر مرغ وارغن به دارندة آن بزرگواری و فّر خواهد بخشید: «آن پر مرغکانِ مرغ بدان کس پناه دهد و بزرگواری و فّر بسیار بخشد» (همان).
همگان از دارندهی پر مرغ وارغن هراسان خواهند بود: «آن کس که این پر با اوست، همگان از او هراسانند» (همان).
مرغ وارغن، در میان پرندگان تندترین، بلند پروازترین و سبک پروازترین است: «... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازترین، سبک پروازترین است...
... در میان جانواران، تنها اوست که خود را از تیر پران تواند رهانید.
... اوست که در تنگههای کوهساران [شهپر] بسپارد، که بر ستیغ کوهها بسپارد، که در ژرفای درهها و بستر رودها بسپارد، که بر شاخساران بسپارد و... » (همان، 435).
اگر همای را همان (مرغ وارغن) بدانیم؛ میتوانیم بدرستی پیشینة هما را در اوستا و در (مرغ وارغن) جستجو کنیم.
همای و عقاید خرافی
زندگی همای با برخی عقاید خرافی آمیخته شده است. در فرّخنامه جمالی چنین میخوانیم: «اگر استخوان پای او را از راست بر خداوند نقرس مالند و ببندند درد بنشاند، و باید که راست به راست و چپ بر چپ نبود تا فایده کند. اگر زهرة او با زهرة باشه و زهرة مرغ آبی به هم بسایند و به ماءالطِل بیامیزند و این آب آن است که بر قضیب افتد و در چشم بخار کند و آب دویدن باز دارد. اگر مغز او با مغز کلاغ سیاه و مغز شقراق و مغز گربة سیاه خشک کنند و به هم بیامیزند هر که از آن در چشم کشد، پریان بیند و اگر پر او در خانه دود کند، مار و هوام و کژدم بگریزند» (مطّهر جمالی یزدی، 1386: 84). در مورد چگونگی زاد و ولد آن نیز عقایدی خرافی وجود دارد: «هما مرغیست بچنة کبوتر و منقار آن زرد و بال آن سبز و زمردی و اندک سپیدی دارد و دم آن مَله رنگست و در آن جزیزه (چین) بر هیچ زمین و شاخ درخت ساکن نگردد و همیشه در حرکت است و بمرتبهای اضطراب و جنبش دارند که مادة آن بر پشت نر بیضه گذارد و متعدد نیز نگردد و بیشتر از سالی نیز عمر نکند» (هدایت، 1312: 136).
ابوبکر مطّهر جمالی یزدی نیز در فرّخ نامه میگوید: «همای مرغی باشد مبارک و سایة وی فرخنده دارند و آن را به لفظی دیگر «استخوان شکن» گویند، از بهر آنکه کعب پای شتر در منقار گیرد و به یک حرکت خرد کند و بر فرق سر او موی باشد و به تازی آن را «رَخَمه» گویند» (مطّهرجمالی یزدی، 84:1386).
در عجایب المخلوقات محل زندگی این پرنده صاعون معرفی شده است و گفته شده که «هر مدتی ظاهر گردد و گرد شهر میگردد و آنگه بر سر شخص نشیند، آن سال فراخی بود. پس اتّفاق کردند بر سر هرکسی نشیند او را ملک کنند و او را پادشاهی دهند. پس روزگاری دراز این همانا پدید شد» (طوسی، 516:1345). جمعی گفتهاند که آن کرکس است که مردار خورد و از آن جنس بسیار است و همای سعادت معروف است. در تاریخی دیده شده که در جزایر قریب به چین طیور غریب بهم رسند (هدایت، 136:1312).
همای در «همای و همایون»
«همای و همایون» نخستین منظومه از مثنویهای پنجگانة خواجوی کرمانی، معروف به «نخلبند شاعران» از شاعران بزرگ و توانای قرن هشتم است. این منظومه که شاعر آن را در سی سالگی (719) آغاز کرده و آن را پس از 13 سال ، به سال(732) هجری به پایان رسانید(صفا: 159،1382) «همای و همایون» از نوع آثار بزمی و عاشقانه است و موضوع اصلی آن داستان عشق همای (پسر پادشاه شام) و همایون (دختر خاقان چین) و شرح ماجراهایی است که برای آنان پیش میآید. تعداد ابیات آن بالغ بر 4435 بیت در بحر متقارب است. در این منظومه نیز به ایهام از همای سعادت و همای پسر پادشاه شام یاد شده است:
به فال همایون و فر همای |
|
بر افراخت چتر همایون همای
|
علاوه بر اینکه همای را پرندهای معروف میشناسیم؛ homây در «فروردین یشت» اوستا دختر «کی گشتاسب» و خواهر اسفندیار است. همای، نام یکی از موبدان و بزرگان ایرانی در زمان بهرام گور است که ایرانیان او را به پیامبری نزد خاقان چین که به ایران لشکر کشیده بوده فرستادند. نام این موبد در شاهنامه آمده است (شهیدی مازندرانی، 1377: 760). همای در هفت پیکر نظامی گنجوی نام دختر قیصر روم است و زن بهرام گور (معین، 2295:1363).
همای در ادبیات فارسی
در ادبیات فارسی همای به عنوان مظهر سعادت بخشی و فر حضور دارد. در واقع میتوان حضور همای در ادبیات فارسی را در سه بخش 1- ادبیات حماسی با توجه با شاهنامه فارسی و آمیختگیهای همای با سیمرغ، 2- ادبیات عرفانی با توجه به منطق الطیر عطار نیشابوری و 3- ادبیات غنایی با توجه به دیوانهای شاعران فارسی زبان بررسی کرد.
همای در ادبیات حماسی
در بررسی همای در ادبیات حماسی چند نکته قابل توجه است: 1- نشان درفش ایرانیان، 2- ویژگیهای ظاهری سیمرغ و همای و3- فر همای.
ولف یکی از معانی همای در شاهنامه فردوسی را درفشی میداند که صورت عقاب بر آن منقوش بوده است. (برهان، 2365:1376) استاد پورداود نیز عقاب را نقش علم ایرانیان ذکر کرده است و همای را که در حقیقت پرندهای متفاوت با عقاب است به معنای عقاب آورده است (پور داود،313:1380).
درحالی که مطابق شاهنامة فردوسی نقش پرچم ایرانیان همای بوده است نه عقاب. فردوسی از درفش همای پیکر یاد کرده است:
درفشی پس پشت پیکر همای |
|
سپهبد همی داشت برپیل جای |
و در جای دیگری میگوید:
پس هر درفشی، درفشی به پای |
|
چه از اژدها و چه پیکر همای |
بنابراین، سخن ولف که همای را به عقاب تعبیر کرده است، پذیرفتنی نیست. یاحقی نیز بدون توجه به (درفش همای پیکر) از درفش عقاب پیکر نام میبرد. «عقاب زرّین، از قدیم نشانة علم ایرانیان بوده و در شاهنامه مکرر از درفش عقاب پیکر ایران یاد شده است» (یاحقی، 271:1375).
شاید آنچه باعث چنین برداشتهای شده است، نقش عقاب در فرهنگهای مختلف است. عقاب پرندة تیز پرواز آسمانهاست. قدرت این پرنده در شکار حیوانات باعث شده بود که روی عَلَمهای بسیاری از کشورها از جمله روم، تصویر آن نصب شود. انس و الفت پادشاهان با عقاب هم قابل توجه است. عادت پادشاهان روم آن بود که هنگام حرکت، شاهینها (عقابها) بر فراز سر آنان حرکت کنند و این علامت بزرگی آنها به شمار میآمد. (یاحقی، 270:1375). در ادبیات فارسی نیز عقاب نماد قدرت و اقتدار و پادشاهی است و چون پادشاهان از این پرنده به هنگام شکار استفاده میکردند؛ لذا کتب متعددی تحت عنوان «بازنامه» تألیف شده است (همان،271). عقاب از پرندگان مقدّس در نزد آمریکاییها است. سرخ پوستان امریکا از پر عقاب در کلاههای خود استفاده میکنند (بنوا، 1379: 44). در اساطیر مصری نیز بین باز و پادشاهی نسبتی وجود دارد (هارت، 1374: 37).
آنچه باعث شده در این سخنان تردید کنیم، هویت نامعلوم همای (مرغ وارغن) و استفاده از نامهای مختلف برای این پرنده است. معین وارغن را به شاهین و عقاب تعبیر کرده است (معین، 1380: 1208) وحیدی مرغ وارغن را به شاهین سپید، سیمرغ، همای خوشبختی و مرغ دولت تعبیر نموده است (وحیدی، 91:1372) یاحقی هم مرغ وارغن را مرغی شکاری از جنس شاهین دانستهاند (یاحقی، 270:1375).
به نظر میرسد که هویت (مرغ وارغن) اوستا با سیمرغ افسانهای خلط شده است. سیمرغ مرغی است که در البرز کوه جای دارد و بسیار بزرگ است که چون در آسمان پدیدار میشود، همچون ابری به نظر میرسد. سیمرغ دانا و سخنگوست و پر وی خاصیت دارویی دارد (شعار و انوری، 139:1382).
در داستان رستم و اسفندیار پر سیمرغ باعث مداوای زخمها وجراحتهای رستم و رخش شده است:
بران خستگیها بمالید پر |
|
هم اندر زمان گشت با زیب و فر |
سیمرغ در اوستا به صورت meregho-saena سئنه (saena) آمده است. ««سئن» یا «مرغو سئن» و در پهلوی «سن مورو» و در فارسی «سیمرغ» یا «سیرنگ» نام مرغی افسانهای است که در اوستا و کتابهای پهلوی آشیانة او بر فراز درخت «ویسپوبیش» در میان دریای فراخ کرت و در شاهنامه بر فراز البرز کوه است» (دوستخواه،1371: 1014). یاحقی «مرغ سئنه» را شاهین یا عقاب میداند و نامهای دیگر آن را آله، چرغ، شهباز و باز عنوان میکند و میگوید به دلیل «تقدس به شاه مرغان شهرت یافته است» (یاحقی، 270:1375) در حالی که میدانیم مرغ سئنه سیمرغ است که به شاه مرغان شهرت دارد.
در اوستا بالهای بزرگ سیمرغ و ابر بارور که در پهنة آسمان گسترده میشود، شبیه به هم هستند. در کرده پانزدهم از بهرام یشت صراحتاً نام سیمرغ بیان شده است: «بشد که پیروزی و فرّ [بهرام] ،این خانه و گلة گاوان را فراگیرد؛ همان سان که «سیمرغ» و ابر بارور کوهها را فرا میگیرند» (دوستخواه، 349:1371).
در حالی که مرغ وارغن، در میان پرندگان تندترین، بلند پروازترین و سبک پروازترین است: «... وارغن که در میان پرندگان، تندترین و در میان بلندپروازترین، سبک پروازترین است...»
در ادبیات فارسی همای یکی از مظاهر فرّ، به شمار آورد. فر را اینگونه تعریف کردهاند: «فر، فره، خره این لغت در پهلوی xvarreh و در پازند xvareh و در فارسی خره و خوره گردیده. کلمة مذکور در پارسی باستان به صورت فرنه farna آمده و در پارسی فر، فره گردید و لغات فرخ، فرخنده، فرخان، و فرهی از همین ریشه است» (معین، 412:1338). اگر به باورهای پیشینیان رجوع کنیم، خواهیم دید که آنان پادشاهان را ظلّ الله میدانستهاند. پس میتوان مفهوم فره را در اساطیر ایرانی در حالت تکامل یافته خود نیرویی دانست، آسمانی که در نزد شاهان جای دارد و اگر شاهان خطایی کنند فره از ایشان روی گردان میشود. فر نه مستقیماً بر شاهان؛ بلکه بر جانوری فرود میآمد و تا آن جانور از آنِ پادشاه بود، سلطنت او استوار بود (بهار، 61:1352).
اگر منظور از مرغ وارغن، همان سیمرغ است، ما در ویژگیهای آنها تفاوتهایی میبینیم. مثلاً در ویژگی سیمرغ دارا بودن فر را نمیبینیم (پورنامداریان، 78:1374) در حالی که در اوستا صراحتاً آمده است که فرّ به صورت (مرغ وارغن) از پیکر جمشید جدا شده است.
در فرهنگهای لغت و در ذیل واژة همای، سعادت بخشی و فرخندگی از ویژگیهای این پرنده به شمار آمده است. هما در افسانهها رمز سعادت، دولت و پادشاهی شناخته شده است و سعادت بخشی او جز بدیهیات به شمار رفته است (شفیعی کدکنی، 1383: 162). در ادب فارسی و در دیوان شاعران، بسیار به این موضوع اشاره شده است.
وحیدی سیمرغ را مرغوسئن= سن موردک، سن مورد- مرغ وارِغَنْ= نُماد ایزد وِرث رِغْنَ = وَرَهَرام= بهرام= ایزد پیروزی= شاهین سپید= همای خوشبختی= مرغ دولت ترجمه کردهاند (وحیدی، 91:1372).
اگر مرغ سئنه همان سیمرغ شاهنامه است، چرا وحیدی «مرغ وارغن» را هم ردیف سیمرغ دانسته است؟ مرغ سئنه(سیمرغ) و مرغ وارغن دو مرغ جداگانهاند که در اوستا از آنها نام برده شده است؛ توصیفاتی که در اوستا برای مرغ وارغن ذکر شده متناسب با سیمرغ غول پیکر نیست، مثلاً تیزپروازی جزء ویژگیهای مرغ وارغن است، در حالی که سیمرغ چون ابر پهنه آسمان را فرا میگیرد.
اگر بپذیریم که نقش عَلَم ایرانیان همای بوده است نه عقاب و همچنان که قبلا ً گفتیم ویژگی های مرغ وارغن با سیمرغ همخوانی ندارد؛ باید گفت مراد از مرغ وارغن همان همای امروزی است نه سیمرغ.
همای در ادبیات عرفانی
همای در ادبیات عرفانی نیز جایگاهی ویژه دارد. حضور او را در منطق الطیر میبینیم که به نقش خود در به پادشاهی رساندن دیگران اشاره میکند:
پیش جمع آمد همای سایه بخش |
|
خسروان را ظل او سرمایه بخش |
همای متذکر میگردد که از آنجا به این مقام رسیده است که سگ نفس خود را خوار داشته و به استخوان خواری عادت داده است:
نفس سگ را خوار دارم لاجرم |
|
عزت از من یافت افریدون و جم |
همای به «خسرو نشانی» خود اشاره میکند و هدهد او رامورد خطاب قرار داده و به او میگوید: «اگر سایة تو پادشاهی میبخشد، پس خود پادشاهی پایدار نیست، در حال خود تأمّل کن و تبه روزی خویش را بنگر» (فروزانفر، 358:1339)
نیستت خسرو نشانی این زمان |
|
همچو سگ با استخوانی این زمان |
همای در منطق الطیر عطار نمودار کسانی است که شیفتة نفوذ و تأثیرخود در اجتماع میشوند و از راه زهد و گوشه نشینی میخواهند در ارباب جاه نفوذ داشته باشند. (شفیعی کدکنی، 178:1383؛ یاحقی، 452:1375).
همای که پرندهای تک زیست ومنزوی است؛ در ادب عرفانی نیز مظهر گوشهنشینی و استخوان خواری و قناعت است (فتوحی، 231:1385).
همای در ادبیات غنایی
حضور همای در ادبیات غنایی از چند منظر قابل توجه است: 1- اشاره به استخوان خواری و قناعت همای، 2- اشاره به سعادت بخشی، فر و سایة همای، 3- تقابل همای با سایر پرندگان؛ بویژه جغد و باز. در این بخش به بیان نمونههای از دیوانهای شعر شاعران فارسیگوی پرداختهایم؛ البته به علت محدودیت مقاله ناچار بودهایم، از میان نمونههای فراوان کلاسیک، نمونههایی هم از ادب معاصر که در این سه زمینه برجستهتر بودهاند، انتخاب کنیم. این مسأله باعث شده است در برخی نمونهها علاوه بر اینکه توالی تاریخی حضور شاعران بخوبی رعایت نشده، بیتی از شاعری کلاسیک در کنار بیتی از یک شاعر معاصر قرار گیرد.
1- اشاره به استخوان خواری و قناعت همای
در ادبیات فارسی بارها به استخوانخواری همای اشاره شده و شاعران هما، استخوان خواری هما و قناعت این پرنده را با کمک آرایة مراعات النظیر به تصویر کشیدهاند.
خاقانی در بیت زیر و در شکایت از روزگار، علاوه بر رعایت تناسب بین هما و استخوان، زاغ را نماد حرص میداند. در چنین زمانهای کمترین چیزها که ریزه و استخوان باشد به دست نمیآید:
زاغ حرص و همای همت را |
|
ریزه و استخوان نمییابم
|
معروفترین سخنی که در زمینة استخوان خواری هما آمده، بیتی است از سعدی در گلستان:
همای بر همه مرغان از آن شرف دارد |
|
که استخوان خورد و جانور نیازارد
|
عراقی در بیت زیر ضمن توجه به تناسب بین هما، سایه هما و استخوان خواری هما، علت عدم وصال با معشوق را پوسیده استخوان بودنش ذکر میکند:
بر من همای وصلت سایه از آن نیفکند |
|
که از محنت فراقت پوسیده استخوانم |
کلیمکاشانی علت بی استخوان نماندن همای را قناعت او میداند:
نمیخورد روزی کسی که قانع شد |
|
همای هرگز بیاستخوان نمیماند |
استخوانخواری هما به صورت موضوعی دستمایة شاعران شده است تا این موضوع را در کنار سایر واژگان مرتبط با هما از جمله سعادتبخشی و سایة هما قرار دهند. صائب خود را در به دولت رساندن دیگران چون هما میداند با این تفاوت که او بی چیز و فقیر است:
از سایهام اگرچه به دولت رسند خلق |
|
یک مشت استخوان نبود چون هما مرا
|
قاآنی در بیت زیبای زیر، خود را به علت در اوج کمال بودن به همای و به علت سکونت در قاف قناعت به سیمرغ تشبیه کرده است. (هر چند همای به قناعت مشهور است نه سیمرغ) قاف قناعت نیز تشبیه دیگر این بیت است. همحروفی حرف قاف زیبایی این بیت در او چندان کرده است.
من آن همای اوجِِ کمالم که بُد مُدام |
|
سیمرغ وار قاف قناعت مقر مرا |
پروین، کسی را روشن ضمیر میداند که با وجود نعمتهای رنگارنگ دنیایی، روزی او استخوان (غذای اندک و بی ارزش) است:
روشن ضمیر آنکه از این خـوان گونهگــون |
|
قسمت همــای وار بجز استخوان نداشت |
2- اشاره به سعادت بخشی، فر و سایة همای
سایه و فرّ از جمله واژگانی هستند که با پرنده هما در ارتباطند. در ادب فارسی به این نکات فراوان اشاره شده است.
در بیت زیر همای حملی کنایه از خورشید است. وقتی در برج حمل قرار میگیرد. نظامی درخشش و نورانیت خورشید در برج حمل را به فر همای تشبیه کرده است.
فر همای حملی داشتی |
|
اوج هوای ازلی داشتی |
انوری در مدح سیدمجدالدین اباطالب بن نعمه با استفاده از اغراق ممدوح را کسی میداند که همای بر خاک درش رشک میبرد:
آنکه از ابر کَفش آب خورد کشت امید |
|
وآنکه از خاک درش رشک برد فر همای |
سعدی در باب اول بوستان و در «حکایت در تدبیر و تأخیر سیاست» میگوید امید و طمع من این بود که بختم بال همای را بر سرم بیندازد؛ اما خردم به من گفت همای سعادت نمیبخشد اگر سعادت میخواهی به سایة بوبکر سعد بیا:
طمع بود در بخت نیک اخترم |
|
که بال همای افگند بر سرم |
سیف فرغانی با توجه به هما و سایه او، عشق به معشوق را به هما تشبیه کرده و آرزو کرده است که سایة این عشق از آشیان دلش خالی نشود:
همای عشق ترا هست آشیانه دلم |
|
مباد سایه این مرغ از آشیان خالی |
حافظ میگوید به همای که سایهاش خوشبختی میآورد، بگو بر دیاری که ارزشها جا به جا شده و ارزش طوطی کمتر از زغن است، سایه میفکن:
همای گو مفکن سایة شرف هرگز |
|
بر آن دیار که طوطی کم از زغن است |
در بیت زیر حافظ با کمک آرایهی اغراق خطاب به معشوق میگوید:
جلوگاه طایر اقبال گردد هر کجـا |
|
سایه اندازد همایِ چترِ گردون ســای تـو |
حافظ معتقد است که دولت را باید از مرغ همایون(همای) طلبید نه از زاغ و زغن:
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او |
|
زانکه با زاغ و زغن شهپر دولت نبود |
در بیت زیر قرار گرفتن در سایه فر هما باعث می شود شخص به مقام والایی دست پیدا کند:
هر که او در سایة فرّ هما مأوا گرفت |
|
گرچه گنجشکی بود شهباز گردد عاقبت
|
وحشی ضمن ارزش گذاری به پر عقاب، خرسند است که لااقل فر هما و سایه او باقی مانده است:
گر ریخت پرّ عقابی، فر هما بماند |
|
جاوید سایة او بر فرق مــا بمــاند |
در بیت زیر وحشی با جانبخشی به دل؛ به دل توصیه میکند که طلب سایة همای شرف سخت است و دل نباید زود خسته شود:
دلا اگر طلبی سایة همایِ شرف |
|
مشو ملول گرت چرخ ناتوان دارد |
بیدل دهلوی در بیت زیر موی پریشان بینوایان را به سایة هما تشبیه کرده است:
جنون بینوایان هر کجا بخت آزما گردد |
|
به سر موی پریشان سایة بال هما گردد |
زیباترین بیت در این زمینه بیت معروفی است از شهریار که در آن حضرت علی(ع) به همای رحمت تشبیه شده است که به ماسوا سایة خوشبختی و سعادت را افکنده است:
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را |
|
که به ما سوا فکندی همه سایة هما را |
3- تقابل همای با سایر پرندگان بویژه جغد و باز
در ادبیات فارسی هما پرندهای فرخنده و جغد پرندهای شوم است. تقابل صفات این دو پرنده در بسیاری از اشعار فارسی گواهی بر این مدّعا است. در این اشعار جغد نماد شومی و نحوست و همای نماد فرخندگی و سعادت است.
در بیت زیر ناصر خسرو جغد را به عنوان مظهر شومی در تقابل با همای قرار داده است:
جغدک چون همای نام نهادی |
|
ناید هرگز ز جغد شوم، همایی |
سعدی توجه به جغد با وجود حضور هما را کوته نظری و سست رایی میشمارد:
تو کوته نظر بودی و سست رأی |
|
که مشغول گشتی به جغد از همای |
سعدی بی هنر و هنرمند را چون بوم و همای میداند و میگوید، حتی اگر همای معدوم هم شود کسی زیر سایة جغد نمیرود:
کس نیاید بزیر سایة بوم |
|
ور همای از جهان شود معدوم |
خواجوی کرمانی در بیت زیر همای را بر باز ترجیح میدهد:
باز هر چند که در دست شهان دارد جای |
|
نیست در سایهاش آن یمن که در پر همای |
طالع فرخنده ، همای را خجسته کرده است وگرنه بوم هم دارای پر و بال است:
شد از نتیجة طالع خجسته ظل هما |
|
وگرنه همچو هما بود بوم را پر و بال
|
فرخی در توصیف فضای خفقان آلود زمانش میگوید؛ خفقان و شومی و بدی آنقدر زیاد شده است که اگر فر هما نیز شوم شود نباید تعجب کرد:
بس ناله جغد کاندر این بوم آید |
|
نشکفت اگر فر هما شوم آید |
تا هما سایه بر سر کسی نیفکند حتی جغد هم به ویرانة او پا نمیگذارد:
تا نشود آن هما سایه فکن بر سرم |
|
پا نگذارد ز ننگ جغد به ویرانهام |
برخی شاعران هم هما، مگس، بوتیمار و کلاغ را در تقابل با یکدیگر قرار دادهاند.
در طنز نیشدار مولانا که احتمالاً شخص خاصی را مدّ نظر دارد، اگر مگس تأویل به رأی نکند، بخت و اقبال او را به مقام همایی می رساند:
گر مگس تأویل بگذارد به رای |
|
آن مگس را بخت گرداند هما |
اوحدی بندة سالکی را توصیف میکند که چون منّیت او از وی جدا شود، به آنچنان مقام و مرتبهای میرسد که اگر بر زمین بگذرد آسمان میشود و اگر به مگس نگاه کند، همای میگردد:
بر زمین بگذری، سما گردد |
|
در مگس بنگری، هما گردد |
رهی معیری در توصیف معشوق، او را در فرخندگی به همای و در اسیر غم شدن به بوتیمار تشبیه کرده است:
تو همای سعادتی ز چه روی |
|
صید غم گشتهای چو بوتیمار؟ |
در بیت زیر کلاغ نماد زشتی و همای نماد خوبی است:
در هر قبیله بیش وکم وخوب و زشت هست |
|
مرغی کلاغ لاشخور و دیگری هماست |
نتیجه
همای، پرندهای است که در فرهنگ پیش از اسلام در پرچمها و درفشهای ایرانیان دیده میشود. به نظر میرسد، ایرانیان براساس اعتقادات خود که همای را فرخنده میپنداشتند؛ از نقش و پیکر این پرنده در درفشهای خود استفاده میکردند و آن را به فال نیک میگرفتند. «مرغ وارغن» که در اوستا از آن نام برده شده است، همان «همای» است نه سیمرغ؛ زیرا ویژگیهای این دو پرنده با هم همخوانی ندارد و تنها به سبب برخی ویژگیهای مشترک است که این دو را با هم در آمیختهاند. بنابراین قول بزرگانی چون معین، ولف و پورداوود را باید به دیدة تردید نگریست. از آنجا که شکل ظاهری همای با پرندگانی چون کرکس، عقاب و شاهین شباهتهایی دارد؛ لذا همین شباهتها باعث شده است که در فرهنگهای لغت شاهد اسامی سایر پرندگان شکاری در کنار این پرنده باشیم. گفتنی است که عدم اطلاع درست از نحوة زیست این پرنده و افسانههای که پیرامون آن تنیده شده است، در ایجاد چنین اشتباهاتی نمیتواند بیتأثیر باشد. بر خلاف آنچه شهرت یافته همای فقط استخوان نمیخورد؛ بلکه مردار هم بخشی از غذای این پرنده را تشکیل میدهد.