کنههای قدرت!
شانزده سال پیش آلمان بدهکارترین عضو اتحادیه اروپا بود.
یک زن فیزیکدان بدون شعار و هیاهو وارد صحنه سیاسی آلمان شد، بی جنجال و بی بنر و خدم و حشم، شعار نداد، مصاحبه نکرد، سیاستمداران قبل از خودش را تخطئه نکرد، هیچ سفر استانی و شهرستانی هم نرفت!
نشست در دفتر کارش در پایتخت و تیمی از متخصصین و مشاورین کاربلد را به خدمت گرفت.
بدون تعصب از همه ظرفیت های سیاسی و اقتصادی استفاده کرد.
با هیچ کشوری کباده دشمنی و رقابت نکشید.
اتحادیه اروپا را که در مرز فروپاشی بود حفظ کرد.
و سرانجام طی شانزده سال آن اقتصاد بدهکار را به اقتصاد اول اروپا تبدیل کرد.
موازنه قدرت را بین اعضای اتحادیه اروپا و نیز بین اروپا و آمریکا برقرار کرد، نه تنها آلمان را بر صدر نشاند که از فروپاشی اقتصادی مجارستان، یونان و دیگر اعضای اتحادیه اروپا از طریق وام های بلند مدت جلوگیری کرد. بیش از یک میلیون آواره آسیایی را پذیرفت و سیاست اخلاق مدار را به نمایش گذاشت.
کمتر حرف زد و بیشتر عمل کرد...
از هیچ رانتی استفاده نکرد، نه خودش و نه اطرافیانش
کمتر در تلویزیون ظاهر شد و نه رقیبانش را خائن و جاسوس و عُمال دشمن خطاب کرد و نه اجازه داد حامیانش این کار را بکنند.
طوری نشست و برخاست که قدرت به او تقدس ندهد! محبوب شد اما قدیس نشد.
نه کَنه شد و به قدرت چسبید و نه اجازه داد که کَنه ی کثیف قدرت به رفتارش بچسبد و خونش را کثیف کند.
در حالی که یکی از پنج سیاستمدار طراز اول دنیا و قدرتمندترین زن جهان بود، در حالی که هنوز از نظر جسمی و ذهنی کارآمد و فعال و موثر بود، در حالی که رهبری قدرتمند و تاثیرگذار در صحنه ملی و بین المللی بود آهسته و بی هیچ منت و مدعایی از سیاست کناره گرفت.
در مدت شانزده سال رهبری اش گفتار و کردارش معطوف به ماندن در قدرت نبود.
قدرت و قابلیتش وابسته به موقعیت سیاسی اش نبود و قدرتش برآمده از یک خِرَد جمعی و جایگاه ملی بود.
آمد نقشش را بازی کرد، قابلیت هایش را نشان داد و قبل از آنکه سکندری بخورد و به سرازیری قدرت برسد کنار کشید.
چنان با قدرت و قابل بود که هیونِ سرکش قدرت را لگام زد.
آنگلا مرکل بعد از این یک شهروند عادی خواهد بود.
عضو هیچ مجمع و مجلسی نخواهد بود و برای عضویت خود یا اطرافیانش در هیئت مدیره هلدینگ ها و کارتل های اقتصادی لابی نخواهد کرد.
در هر موردی اظهار نظر نخواهد کرد و خدمات طلایی و بی نظیر خود و دولتش را مثل گلمیخ در چشم مردم فرو نخواهد کرد و سهمی بیشتر از آنچه قانون برایش معین کرده نخواهد داشت.
نمی دانم چرا سپهر سیاسی ما از این ستاره ها خالی است. دیرزمانی است که این سپهر ایرانی در تصرف مشتی سیاره است که بر اساس سعد و نحسِ ساعت و ستاره، جا عوض می کنند، ریسمان قدرت که به دستشان می افتد رهایش نمی کنند مگر با تیغ حضرت اجل!
سالها بدون دستاورد و دستمایه قابلی از این صندلی به آن صندلی در هراس و هروله اند، قدرت مثل جانشان شده است. انگار اگر در قدرت نباشند می میرند!
ملت از تصاویر تکراری شان خسته شده است اما تلویزیون خسته نمی شود.
کتاب سیاست یک سیره و سرمشق دارد. هر جا که املای سیاست، غلط و پر از اشتباه است شک نکنید که سیاستمداری تنبل، ناشی و ناپخته قلم به دست گرفته است....
✍️ماشا اکبری