۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

 یادم می‌آید که از مدیر خوش‌مشرب و هنرمند مروارید یک روز  سوال کردم:

چطور شد که نام انتشارات شما مروارید شد؟

منوچهر حسن‌زاده پاسخ داد:

ما صیاد مروارید‌ها هستیم 

منظورش صد البته نویسنده‌ها و کارهای ادبی و علمی آنها بود.

خوش‌رویی، مهربانی، فروتنی و اخلاق حرفه‌ای‌اش باعث شد تا من سه کار ادبی خود را به نشر مروارید بدهم با این احساس که اینجا خانه نویسندگان ایران است. بی‌شک این تصویری بود که از رفتار حرفه‌ای و پر از مهربانی منوچهر حسن‌زاده در ذهن من شکل گرفته بود. مردی به معنی واقعی کلمه آگاه و فهمیده در کار فرهنگ و انتشارات ...

اما تصور در مورد پایداری این وضعیت ظاهرا اشتباه بود. فاجعه اتفاق افتاد علی‌بیگ جوان در کمال ناباوری و بی‌گاه در دوران کرونا از دنیا رفت. شرکای قدیمی رفتند و از میان آنها فقط منوچهر حسن‌زاده ماند که او هم به آمریکا رفت و کار همه افتاد در دست آقای کامیار عابدی که تخصصش شعر است.

دیدار اول:

در همان آغاز می‌پرسد با پری‌کشی قصدت نوشتن فرهنگ عامه بود یا رمان؟!

این سوال که در آن طعنه‌ای نهفته است برایم آشنا بود. پاسخم روشن بود:

این یک فیکشن پریانی است مثل هری‌پوتر در ثانی آغاز رمان مدرن با دکامرون بوکاچیو بوده است، کمااینکه که در ایران هم گروهی بر این باورند که رمان مدرن نه با یکی بود یکی نبود که با امیر ارسلان رومی شروع شده است. از سوی دیگر رمان پری‌کشی مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته آن هم در بدترین زمان از نظر کاهش خریداران کتاب. در دوره کرونا و افزایش قیمت کتاب.


فایل چند کتاب با من است از من می‌خواهد فایل‌ها را ایمیل کنم. ایمیل می‌کنم. خبری از دریافت کتاب نیست. پی‌گیری می‌کنم بالاخره جواب می‌آید کوتاه که دریافت شد بدون هیچ توضیحی که مثلا بعد از دو ماه سه ماه یکسال و.‌‌..نتیجه داوری به شما اعلام خواهد شد. 

بعد از سه هفته تماس تلفنی می‌گیرم آقای کامیار عابدی می‌گوید کارها را پرینت گرفته تحویل دهم. پشت تلفن از زمان چاپ رمان می پرسم که اگر پذیرفته شد در چه مدتی چاپ می‌شود می‌گوید: حداکثر سه ماه بعد از چاپ! 

کارها را پرینت گرفته، سیمی می‌کنم و به مروارید می‌برم. تحویل کارشناس خانم ایلی می‌دهم. کامیار عابدی می‌گوید: شما باشید نروید. بیرون ماشین منتظر است و قصد من فقط تحویل کار بود. نیم‌ساعتی می‌گذرد. مهمانانش می‌روند. به من می‌گوید این کار را به عنوان رمان چاپ نمی‌کنیم به‌عنوان زندگینامه چاپ می‌کنیم! با تعجب می‌پرسم: زندگی‌نامه!؟؟؟ می‌گوید بله! می‌گویم این در رده رمان ایرانی قرار می‌گیرد. می‌گوید خب در مورد لورکا است دیگر ایرانی نیست. می‌گویم رمان درباره  یک دختر ایرانی و پدرش است که یک شاعر ایرانی است و... . در ضمن  می‌گویم اولا شما که این کتاب را نخوانده‌اید چطور در مورد محتوای آن حرف می‌زنید؟! دوما این دقیقا یک رمان ایرانی است بر اساس یک پیرنگ نوشته شده، به زبان فارسی است و.... سوم آنکه رمان ایرانی یعنی رمانی به زبان فارسی که یک نویسنده ایرانی آن را نوشته و تجربه او از هر کجای جهان است. اصلا می‌تواند سورئال باشد و تجربه مستقیم از فضای واقعی نباشد. مثلا اگر من در مورد مریخ بنویسم که نمی‌شود رمان مریخی؟! حرف را عوض می‌کند ما الان تعداد زیادی رمان داریم طول می کشد چاپ شود. می‌گویم شما پشت تلفن گفتید سه ماه بعد از مجوز و الان می‌گویی زمان طولانی!؟ می‌گوید رمان‌های ایرانی فروش نمی‌رود. می‌گویم سه رمانی که من به نشر مروارید داده‌ام فروش رفته آخری پری‌کشی به چاپ چهارم باید برسد که ظاهرا دستورش با شماست و دستور چاپ چهارم نمی‌دهید. در انبار هیچ نسخه‌ای از این کتاب ندارید. دلبسته نقد ادبی هستی و کتاب‌های آن. منت بر سر نویسنده رمان می‌گذاری!  می‌گویم رفتار خوب و حسن سلوک  استاد منوچهر حسن‌زاده دلیل همکاری من با مروارید  بوده وگرنه اگر از اول من با  شما با این نوع رفتار و گفتار  و در حالی که متخصص حوزه رمان نیستید درباره آن نظر می‌دهید برخورد داشتم همان کتاب اول را هم به شما نمی‌دادم.


به او می‌گویم من اصلا هیچ کتابی به نشر شما نخواهم داد. امتیاز کتاب‌های قبل من را هم به من بدهید تا به ناشر دیگری برای چاپ بدهم. 

از نظر من این مروارید دیگر آن مروارید نیست ....