۱۴۰۲ خرداد ۹, سه‌شنبه

 

بدیع (فن بیان).  در لغت به معنی چیز تازه و نوظهور و نوآیین و در اصطلاح عبارت است از آرایش سخن فصیح و بلیغ، خواه نظم باشد و خواه نثر و مرادف آن را سخن آرایی و نادره گویی و نغزگفتاری می توان گفت. موضوع علم بدیع سخن ادبی فصیح و بلیغ است و اموری را که موجب زینت و آرایش کلام بلیغ می شود محسنات و صنایع بدیع می نامند، مانند جناس و سجع و ترصیع. علم بدیع هم در اصطلاح امروز، علمی است که از آرایش های سخن فصیح بحث می کند.[1]

تا روزگار "سکاکی" (متوفی به سال 626 ه. ق. ) منظور از بدیع تمام زیبایی های لفظی و معنوی بود و بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نقد علمی به کار می بردند. سکاکی نخستین کسی است که میان علوم بلاغی تفاوت قائل شد و حد و مرز علوم سه گانه معانی و بیان و بدیع را مشخص کرد. او از انواع فنون بدیعی تحت اسم محسنات سخن گفت و آن ها را به محسنات لفظی و معنوی تقسیم کرد.[2]

پس از سکاکی، "خطیب  قزوینی" (متوفی 721 ه. ق. ) آن چه را که سکاکی محسنات گفته بود علم بدیع نامید و تقسیم بندی علوم بلاغی مشخص شد و اقسام آن معلوم گردید. در صورتی که در دوره نخستین خلافت عباسیان شعرای نوآوری همچون "بشار بن  برد" (متوفی 167) اذهان را به طرائف و ظرائف و بدیعه های اشعار خود متوجه ساختند و در اشعار خود طباق، جناس و تشبیه و استعاره را به کار بردند و به ظرافت و زیبایی اشعار خود هم آگاه بودند ولی برای این بدایع اصطلاحی وضع نکردند. "جاحظ" (متوفی 255 ه. ق. ) نخستین کسی است که  لفظ بدیع را تقریبا در مفهوم بلاغت و نوآوری و تازگی به کار برده است در واقع منظور "جاحظ"  فنون بیان بوده که امروز از آن ها به طورکلی تعبیر به بلاغت می کنند. در عصر او  لفظ بدیع در میان علما و نویسندگان در مفهوم معانی بدیع و عبارات شگفت آور و خوشایند به کار رفته است و بیشتر استعاره و تشبیه در نظر بوده است.[3]

بعد از "جاحظ" و "مبرّد" به "عبدالله  بن  معتز" خلیفه عباسی مقتول به سال (296 ه. ق. ) می رسیم که کتاب "البدیع" را به سال (274 ه. ق. ) نوشته است. "ابن  معتز" ضمن این که بسیاری از محاسن کلام و شعر همچون التفات، اعنات، تجاهل العارف، تشبیه و کنایه و مطابقه را بیان کرده ولی به اعتقاد وی بدیع پنج نوع است: استعاره، تجنیس، مطابقه، رد، اعجاز کلام و مذهب کلامی. آنچه از کتاب "البدیع" "ابن  معتز" نتیجه می شود این است که اولا: وی نخستین کسی است که در فن بدیع کتاب نوشته است. دوم این که مباحثی را که او در کتاب البدیع بحث کرده است مطالبی است که هم اکنون در حوزه علم بلاغت است و شامل علم بیان و بدیع می شود و سوم ابن معتز واضع  لفظ بدیع به مفهوم امروزی است. زیرا او خود در آغاز کتاب البدیع آورده: «در این کتاب کلمات زیبا و عبارات شیوایی را که در قرآن مجید و احادیث و گفتار صحابه و شاعران پیشین، که نوآوران و محدثان، آن فنون را بدیع گفته اند گردآوردم.»[4]

بعد از ابن  معتز "قدامه  بن  جعفر" (متوفی 337 ه. ق. ) کتاب "نقدالشعر" را نوشت که فنون دیگری به این علم اضافه کرد پس از او "ابو هلال عسگری" (متوفی 395 ه. ق. ) این علم  را گسترش داد و هفت صنعت دیگر از جمله استشهاد و تلطف را به آن افزود. در قرون بعدی "ابن  رشیق قیروانی" (456 ه. ق. ) کتاب "المعده فی صناعه الشعر و نقد" را نوشت و نام برخی از فنون را تغییر داد و شصت و پنج فن نیز اضافه کرد. "ابن  سنان  خفاجی" (متوفی 466 ه. ق. ) در واقع دنبال رو "قدامه" است و کتاب "سرالفصاحه" را در باب علوم بلاغی نوشته است. اما بین سه علم معانی، بیان و بدیع تفاوت قائل نشده و مثل پیشینیان همه را به صورت اختلاط بحث کرده است.[5]

 

بزرگان علم بلاغت

عبدالقاهر جرجانی که عالم علم بلاغت است دو کتاب معروف به نام های "ابرارالبلاغه" و "دلائل الاعجاز " از خود به یادگار گذاشته است. از مطالعه دو کتاب او چنین استنباط می شود که در نظر عبدالقاهر فصاحت بیان و بلاغت همان چیزی است که به آنها ابدع و بدیع می گویند.[6]

اسامه  بن   منقذ (متوفی 584)  لفظ بدیع را همچون پیشینیان به طور عام به کار برده است. او در کتاب «البدیع  فی  نقدالشعر» از نود و پنج نوع فنون بدیعی بحث کرده و کتاب او جمع آوری مطالب پیشینیان همچون ابن  معتز و عسگری و ابن  رشیق است.[7]

 

بدیع در ایران و ادبیات فارسی

هیچ پیدا و روشن نیست که نخستین رویارویی های زبان و ادب فارسی و شگردهای بدیعی و بلاغتی فرهنگ عربی و اسلامی کجا و چگونه پیدا شده است. ارتباط میان شعر فارسی و عربی و متاثر شدن شاعران فارسی زبان از شعر عربی و کتب نقد ادبی نشان می دهد که شاعران فارسی زبان از مصطلحات نقد عربی استفاده کرده و آن مصطلحات را بر ادب فارسی منطبق کرده اند. تا چندی پیش برخی محققان می پنداشتند که نخستین کتاب در بلاغت فارسی کتاب "حدائق  السحر" رشید وطواط است. اما بعد از پیدا شدن نسخه خطی "ترجمان  البلاغه" توسط "احمد آتش" معلوم شد که نخستین کتاب موجود در علم بلاغت فارسی ترجمان  البلاغه "محمد بن  عمر رادویانی" است که تاریخ آن (507 ه. ق. ) یعنی قبل از تولد رشید وطواط است.[8]

 

نخستین کاربردهای بدیع در ادب فارسی

نخستین کاربردهای ترفندهای بدیعی در شعر فارسی به اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم بازمی گردد. البته نمی توان به گونه ای روشن دریافت که شاعران نخستین پارسی همچون رودکی، دقیقی و کسایی مروزی چگونه صنایع بلاغی و بدیعی را در می یافته اند و به کار می بسته اند، شاید متون بر باد رفته ای باشد که شاعران و ادیبان آنها را نزد استادان فن می خوانده اند و اندک اندک به قریحه ذاتی خود به کار می بسته اند. مثلا فردوسی در دو بیت زیر صنعت لف و نشر مرتب را پیش چشم داشته اما آیا آن را از کتابی آموخته یا از طریق مطالعه و تامل در آثار پیشین به آن رسیده است.

    به روز نبــرد آن یـل ارجـمند 

                                            به شمشیر و خنجر به گرز و کمند

    برید و درید و شکست و ببست   

                                               یلان را سر و سینه و پا و دست

به نظر می رسد بیشتر شاعران بزرگ تا قرن پنجم با قرآن و حوزه فصاحت کلام و بلاغت جملات آن و نیز دیوان های شاعران بزرگ عرب و همچنین تمدن اسلامی آشنا بوده اند و حجم عظیمی از دانسته های خود از علم بلاغت را از آن منابع می گرفته اند. به چند طریق می توان دریافت که شاعران و نویسندگان پارسی زبان با شیوه بلاغت اسلامی و عربی آشنا بوده اند که از مهمترین آنها می توان به این موارد اشاره کرد:

ـ تصریحات و نصوحی که در آثار و اشعار خود آنان آمده است چنان که رودکی شعر خود را هم طراز و همسان "حسان" و "جریر" می شمارد و شهید به عربی شعر می سراید.[9]

ـ استفاده هایی که شاعران در ضمن کلام و فحوای آثار خویش از واژه ها، ترکیبات، تعبیرات، تلمیحات شعر و نثر عربی می نموده اند و سخن خود را با آنها زینت و نیرو می بخشیده اند مثلا این بیت "منوچهری":

      و یا پیراهنی نیلی که داری    

                                                 ز شعر زرد نیمی زه به دامن

که عینا برابر است با تصویر هلال در شعری که از "سری الرفاء"، شاعر عرب:

      و لاح لنا الهلال کشطر طوق    

                                                   علی لیسات زرفاء اللباس[10]

  

 

 

 [1]. همایی، جلال الدین؛ فنون بلاغت و صنایع ادبی، تهران، طوس، 1361، ج2، ص8

 [2]. آشتیانی، اقبال؛ مقدمه حدایق السحر، تهران، سنایی، بی تا، ص100.

 [3]. محبتی، مهدی؛ بدیع نو، تهران، سخن، 1380، ص33

 [4]. همان، ص43

[5]. هوشمند، اسفندیار؛ عروسان سخن، تهران، فردوس، 1384، ص20

[6]. محبتی، مهدی؛ پیشین، ص37

[7]. همایی، جلال الدین؛ پیشین، ص170

[8]. محبتی، مهدی؛ پیشین، ص38

 [9]. علوی مقدم، محمد؛ در قلمرو بلاغت، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372، ص379

[10]. شفیعی کدکنی، محمدرضا؛ صور خیال، تهران، آگاه، 1366، ص340