شیخ ابوعلی رودباری قطب دوم بعد از غیبت کبرای حجت بن الحسن در سلسلهٔ نعمتاللهی است.
ابوعلی رودباری، نامش احمد و پدر وی محمّد بن ابوالقاسم است. وی اصالتاً اهل رودبار اصفهان بوده و در بغداد بزرگ شدهاست. نسب وی را به امرای ساسانی میرسانند. دربارهٔ زمان تولد او اطلاعاتی در دست نیست. او در مصر مقیم شد و در همانجا میان سالهای ۳۲۰ تا ۳۲۳ درگذشت.[۱]
دربارهٔ او[ویرایش]
زین العابدین شیروانی ملقّب به مستعلیشاه در بستان السّیاحه ذکر میکند که: «... و دیگر رودبار اصفهان در کنار زنده رود … جایی خوش و هوایی دلکش و ابوعلی که یکی از مشایخ سلسله علیّه است از همین رودبار بوده. فقیر امسال به زیارت آن بزرگوار موفّق شده در آن قریه که مدفونست مشهور به ده بوعلی است.»[۲]
اساتید وی[ویرایش]
استادان او در علمِ ادب ثعلب، در حدیث ابراهیم الجری، در فقه ابوالعبّاس بن سریج و در تصوف جنید بغدادی و ابوالعباس مسروق بودند.
ابوعلی با بسیاری از مشایخ روزگار خود مانند جنید بغدادی، ابوحمزه بغدادی، ابوعبدالله جلاء، ابوالحسین نوری و بنداز صیرفی، ابوالحسن سیوطی، ابوبکر بن ابی سعدان و ابوالقاسم رازی مصاحبت داشت.[۱]
در تذکرهها و کتب عرفانی، آنجا که شرح مختصری از زندگی ابوعلی رودباری آورده شدهاست، وی را جزء صاحبان ریاست و وزارت و دارای فنّ دبیری معرّفی نمودهاند. خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه و به تبعیت از وی جامی در نفحات الانس وی را از طبقهٔ رابعه (چهارم) میدانند که منظور طبقات مصطلح اهل سیر است که عبارتند از: طبقه اوّل: اصحاب، طبقه دوم: تابعین، طبقه سوم: اتباع تابعین، طبقه چهارم: دیگران
رودباری با بسیاری از مشایخ وقت صحبت داشتهاست؛ از جمله ابوالحسن نوری و ابوحمزه خراسانی و ابوحجره محمّد بن ابراهیم بغدادی و ابوبکر قطیفی و ابوعمرو دمشقی. تربیت کلّی و کمال معنوی وی توسّط جنید بغدادی صورت گرفت. ابوعلی رودباری و از طرف جنید به جانشینی وی انتخاب گردید. رودباری مدّتی در بغداد به هدایت و ارشاد عباد مشغول و آخر عمر به مصر عزیمت نمود و در آن سرزمین بین سنوات سیصد و بیست تا سیصد و بیست و سه درگذشت. مدت قطبیت وی حدود بیست و چهار سال بودهاست. ابوعلی رودباری مرشد معنوی ابوعلی کاتب بود و وی را به عنوان جانشین و قطب بعد از خود انتخاب نمود.[۳]
دراویش سلسلهٔ نعمتاللهی، ابوعلی رودباری را قطب دوم سلسله نعمتاللهی بعد از غیبت کبرای امام دوازدهم میدانند.
شرح حال ابوعلی رودباری در منابع عرفانی[ویرایش]
علی بن عثمان جلّابی هجویری در کشف المحجوب در ذکر احوال ابوعلی رودباری چنین گفتهاست:
«و مِنهم: شیخ محمود و معدن جود ابوعلی احمد بن محمد بن القاسم الروّدباری رضی اللهّ عنه. از جوانمردان متصوّفه بود و سرهنگان ایشان و از ابنای ملوک بود. اندر فنون معاملات شأنی عظیم داشت؛ و وی را آیات و مناقب بسیار است و کلام لطیف اندر دقایق این طریقت از وی میآید که گفت: «المُریدُ لایُریدُ لِنَفْسِهِ إلاّ ما أرادَ اللهُّ لَهُ و المرادُ لایریدُ مِنَ الکَوْنَیْن شَیئاً غَیْره.» .»[۴]
خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصوفیه در شرح احوال ابوعلی رودباری چنین گفتهاست:
«کان من ابناء الروساء و الوزراء لزم الجنید و صحبه و اقام بمصر و صار شیخ الصوفیه و رئیسهم و مات سنه ثلث و عشرین و ثلثمائه، و هو خال ابیعبداللهّ الرودباری. نام وی احمد بن محمّد بن القاسم بن منصور بن شهریار بن مهر فاذار بن فرعده بن کسری؛ و گفتند: که نام وی محمّد بن احمد است. گفتند: کی حسن بن همام بود. لکن نه درست است. از اهل بغداد است، به مصر بوده و شیخ مصریان ایذ و آنجا برفته در سنه اثنی و عشرین و ثلثلمائه؛ و گویند کی سنه ثلث و عشرین. شاگرد بوالعباس مسروق ایذ و با جنید و نوری و بوحمزه و حسن مسوحی صحبت کرده و آن طبقه به بغداد؛ و به شام بابوعبدالله جلا صحبت کرده، عالم بوده و فقیه و حافظ و ادیب و امام و سیّد قوم. خال بوعبداللّه رودباری ایذ و شاعر صوفیان، و به اصل از بغداد بود از ابناء روسا و وزراء و دبیران، با جنید بوده روزگاری، یگانه ائمه این قوم…»
در قدیم شیخ الاسلام میگفت: که من شاگرد یوسف حسین رازیام، و مرید حصریام، و غلام واسطیام، و فدی بوعلی رودباریام….
بوعلی رودباری گوید: کی استاد من در تصوّف جنید ایذ، و در فقه بوالعبّاس سریج، و در ادب بوالعبّاس ثعلب، و در حدیث ابرهیم حربی؛ و نعم ما قال؛ و ابوعلی کاتب گوید: ما رایت اجمع بعلم الشریعة و الحقیقة من ابی علی الرودباری. کی ویرا ابیات است درین کوی نیکو، یکی آنک گوید:
من لم یکن بک فانیاً عن حظه | اذ تیمته صبابة جمعت له فکانه بین المراتب قایم |
شیخ الاسلام گفت: که مرا درین شعر حسد است، که هیچکس را جای باز نگذاشته که همه بگفته، معنی ابیات وی آنست که میگوید: هر که نه به بقاء تو از خود فانی گشته یا باری در بند تو متواری گشته، مردیست در غلط افتاده از بهینه محجوب مانده در تمنی افتاده.
و بوعلی رودباری گفته: والاهم قبل اعمالهم و عاداهم قبل اعمالهم ثم جازاهم باعمالهم.
شیخ الاسلام گفت: که کلّ این علم همه اینست و خلق غافلاند ازین، خلق مشغول به پوستاند، مغزی باید یعنی حقیقتی؛ و هم وی گفته: حجب الخلق بالخلق و انفرد الحق بالحق بلاخلق… .»[۵]
ابوالقاسم قشیری در رسالهٔ قشیریه در شرح زندگانی مشایخ اهل مصر گوید:
«و از ایشان بود ابوعلی احمد بن محمّد الرودباری رَحْمَة اللهِّ عَلَیْهِ، بغدادی بود و به مصر مقیم بود و وفاة وی آنجا بود اندر سنهٔ نیّف و عشرین و ثلثمایه. صحبت جنید و نوری و ابن جلّا و این طبقه کرده بود و ظریفترین پیران بود. ابوالقاسم دمشقی گوید ابوعلی رودباری را پرسیدند که چه گوئی اگر کسی ازین ملاهی سماع کند و گوید مرا این حلالست که من به درجهای رسیدهام که اختلاف احوال اندر من اثر نکند؟ گفت: آری برسید ولکن به دوزخ.»
وی را پرسیدند از تصوّف. گفت: این مذهبی است همه جِدّ و هیچ چیز از هزل با وی میامیزید. منصور بن عبدالله گوید:
«کی رودباری گفت که: از غرورست کی تو زشت کنی و با تو نیکوئی کنند و انابت دست بداری و توبه و چنان دانی که با تو مسامحت همی کنند اندر خطاها که بر تو میرود و چنان دانی کی آن بسط حق است تو را.
وی گفت که استاد من اندر تصوفّ جُنَیْد بودست و اندر فقه ابوالعباّس سُرَیْج و اندر ادب ثَعلَب و اندر حدیت ابراهیم حربی.»[۶] عطّار در تذکرة الاولیا در ذکر احوال ابوعلی رودباری چنین آوردهاست:
«آن رنج کشیدهٔ مجاهده آن گنج گزیدهٔ مشاهده آن بحر حلم و دوستداری شیخ علی رودباری رحمةالله علیه رحمة واسعة از کاملان اهل طریقت بود و از اهل فتوت و ظریفترین پیران و عالمترین ایشان به علم حقیقت و در معامله و ریاضت و کرامت و فراست بزرگوار بود و اهل بغداد جملهٔ حضرت او را خاضع بودند و جنید قایل به فضل او بود و به همه نوعی به صواب بود و درحقایق زبانی بلیغ داشت و در مصر مقیم بودی و صحبت جنید و نوری و ابن جلا یافته و او را کلماتی بلیغ و اشاراتی عالی است.»[۷]
و شرف الدّین ابراهیم روزبهان اوّل در تحفة اهل عرفان در ذکر مشایخ شام آوردهاست:
«و شیخ ابوعبداله رودباری بود، رحمةالله علیه، نامش احمدبن عطاء شیخ شام بود، در وقت خود؛ و در سنهٔ تسع و ستین و ثلثمائة از دنیا مفارقت فرمود به موضعی که آن را صور گویند.»[۸]
جامی در نفحات الانس با بهره از مطالب مندرج در طبقات الصّوفیه، در شرح حال ابوعلی رودباری آوردهاست:
«وی از طبقهٔ رابعه است، نام وی احمد بن محمّد بن القاسم بن منصور، از ابنای رؤسا و وزراست، و نسب وی به کسری میرسد.
روزی جنید در مسجد جامع سخن میگفت، گذر وی بر مجلس جنید افتاد و جنید با مردی سخن میگفت. با آن مرد گفت: «إسمَعْ یا هذا!» ابوعلی پنداشت که او را میگوید، بیستاد و گوش با وی داشت: کلام جنید در دل وی جای گرفت و اثر تمام کرد. هرچه در آن بود ترک کرد و بر طریقت قوم اقبال نمود. حافظ حدیث بوده و عالِم و فقیه و ادیب و امام و سیّد قوم، خال ابوعبداللهّ رودباری است.
ابوعلی کاتب گوید: «ما رأیتُ أجمع لعلمِ الشرّیعةِ و الحقیقةِ من أبی علی الروّدباری، رحمه اللهّ تعالی.» هرگاه که ابوعلی کاتب، ابوعلی رودباری را نام بردی، گفتی که «سیِّدَنا» شاگردان وی را از آن رشک میآمد، گفتند: «این چیست که وی را سیّد خود میگویی؟» گفت: «آری، او از شریعت به طریقت شد، ما از حقیقت به شریعت میآییم.» ... ... ابوعلی رودباری در بغداد با جنید و نوری و ابوحمزه و مُسوحی و با آنان که در طبقهٔ ایشان بودند از مشایخ قدّس اللهّ اسرارهم صحبت داشته، و در شام با ابوعبداللهّ جلاّ. وی از بغداد است، امّا به مصر مقیم گشته و شیخ مصریان و صوفیان ایشان بوده و از شعرای صوفیان است.»[۹]
«خلیفهٔ جنید؛ اصلش از رودبار اصفهان. در شأن او جنید گفته: «ما رایت اجمع لعلم الشریعة و الطریقة و الحقیقة من ابیعلی الرودباری» در سال ۳۲۲ وفات نموده.»[۱۰]
ذکر ابوعلی رودباری در منابع عرفانی[ویرایش]
«از احمد بن علی وجیهی شنیدم که میگفت از ابوعلی رودباری شنیده که گفتهاست استادش در علم تصوّف جنید بودهاست و در فقه ابوعباس بن سُرَیج و در نحو و لغت ثعلب و در حدیث ابراهیم حربی.»[۱۱]
خواجه عبدالله انصاری، ابوالعبّاس بن مسروق را یکی از اساتید رودباری ذکر میکند: «نام وی احمد بن مسروق الطوسی سکن به بغداد و مات بها، در سنة تسع و تسعین و مائتین و گفتند که در صفر سنه ثمان و تسعین» والله اعلم. جنید از وی حکایت کند، از استادان بوعلی رودباری است شاگرد حارث محاسبی و سری سقطی و محمّد بن منصور و محمّد بن الحسین البرجلانی، باایشان صحبت کرده، از قدیمان مشایخ قومست و أجلّهٔ ایشان.»[۱۲] و شیخ عبدالرّحمن جامی نیز به احتمال بسیار با استفاده از همین منبع در نفحات الانس در شرح حال ابوالعبّاس بن مسروق آورده: «از طبقهٔ ثانیه است. نام وی احمدبن محمّد بن مسروق است. از اهل طوس است به بغداد ساکن شد و هم آنجا از دنیا برفت، در سنهٔ تسع و تسعین و مأتین و گفتهاند در صفر سنهٔ ثمان و تسعین و مأتین و اللهّ تعالی اعلم. جنید از وی حکایت کند. از استادان ابوعلی رودباری است. شاگرد حارث محاسبی و سَریّ سَقَطی و محمّدبن منصور و محمّدبن الحسین البُرجلانی است. با ایشان صحبت داشته از قدمای مشایخ قوم است و أجلّهٔ ایشان.»[۱۳]
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوحامد الأَسْوَد معروف به الزَّنجی (زنگی؟) آورده: «وی از استادان ابوعلی رودباری است.»[۱۴]
خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصّوفیه در شرح حال ابوعلی کاتب مصری آوردهاست: «نام وی حسن بن احمد از مهینان مشایخ است صحبت کرده با بوبکر مصری و بوعلی رودباری یگانهٔ مشایخ وقت. … از اقران رودباری است و با یعقوب ری. شیخ الاسلام گفت کی هرگه بوعلی کاتب شیخ بوعلی رودباری را نام بردی گفتی که: سید ما. شاگردان وی ازان رشک میآمد، وی را گفتند: چیست این که وی را سیّد خود میگوئی؟ گفت: آری، وی از شریعت به حقیقت شد، ما از حقیقت به شریعت میآئیم. شیخ الاسلام گفت: مرد از پیشگاه به آستان نفرستند، تو ندانی که او که از آستان واپیشگاه فرستند کیست؟ پس سرد بُوَد، کی از ناز با نیاز فرستند، از نیاز با ناز آی، و از طهارت به نماز شو.»[۱۵]
خواجه عبدالله انصاری در طبقات الصّوفیه در ذکر ابوالحسن نوری آوردهاست: «مشایخ بغداد گفتهاند نوری را که: صاحب الوفاء، والجنید صاحب الحرمة، و رُوَیم صاحب الادب، و الرودباری صاحب الحفاظ، و الشبلی مستغرق فی وجده، و ابن عطا صاحب غیرة.»[۱۶]
خواجه عبدالله انصاری در شرح حال علی بن بندار بن الحسین الصوفی صیرفی ذکر میکند: «ابوالحسین از أجلّهٔ مشایخست از متاخّران در نشاپور، از اقران نصرآبادی و بوعثمان مغربی و بوعبداللهّ خفیف و جز ایشان، علی امامست روزیمند از دیدار مشایخ…. … و به مصر با بوکر مصری و با بوبکر زقاق و بوعلی رودباری صحبت کرده و مشایخ جهان دیده و حدیث بسیار داشت و ثقه بود در حدیث پیغامبرصلی الله علیه وسلم.»[۱۷] جامی نیز در نفحات الانس بر اساس همین منبع در شرح حال علی بن بندار بن الحسین الصوفی صیرفی آورده: «از طبقهٔ خامسه است. کنیت او ابوالحسن است. از بزرگان متأخّرین مشایخ نشابور است. روزیمند بوده از دیدار مشایخ و مرزوق از صحبت ایشان. … در مصر با ابوبکر مصری و ابوبکر دقاّق و ابوعلی رودباری.»[۱۸]
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوالقاسم رازی آورده: «نام وی جعفر بن احمد بن محمّد است. به نشابور نشستی و صحبت با ابن عطا و محمّدبن ابی الحواری و ابوعلی رودباری رحمهم اللهّ تعالی داشتهاست.»[۱۹]
خواجه عبدالله انصاری در شرح حال ابوالحسن سُیُوطی ذکر میکند: «شیخ بوعلی رودباری گوید: که کس نبود در حال عطف ور یاران خود، چون بوالحسن سیوطی.»[۲۰] جامی نیز در نفحات الانس در شرح حال ابوالحسن سُیُوطی آورده: «شیخ ابوعلی رودباری گوید که هیچکس در عطف و مهربانی یاران چون ابوالحسن سُیُوطی نبود.»[۲۱]
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوبکربن ابی سعدان آورده: «از طبقهٔ رابعه است. نام وی احمد بن محمّد بن ابیسعدان است. بغدادی است. از اصحاب جنید قُدسّ سرهّ از اقران رودباری. عالمتر مشایخ وقت بوده به علوم این طایفه.»[۲۲]
همچنین جامی در نفحات الانس در شرح حال ابوبکر الدُقّی آوردهاست: «از اقران ابوعلی رودباری بود و غیر او.»[۲۳]
قشیری در رسالهٔ قشیریه در شرح حال ابوالقاسم نصرآبادی آوردهاست: «و از ایشان بود ابوالقاسم ابراهیم بن محمدّالنصر آبادی، پیر خراسان بود اندر وقت خویش. صحبت شبلی و ابوعلی رودباری و مرتعش کرده بود.»[۲۴] جامی نیز در نفحات الانس در شرح حال ابوالقاسم نصرآبادی آوردهاست: «شبلی و واسطی را دیده بود، و با ابوعلی رودباری و مرتعش و ابوبکر طاهر ابهری، و غیر ایشان صحبت داشته.»[۲۵]
برخی از گفتههای ابوعلی رودباری[ویرایش]
«شیخ[(منظور ابونصر سرّاج است)] گفت: دربارهٔ علی (ع) از احمد بن علی وجیهی شنیدم که گفت از ابوعلی رودباری شنیدم که جنید دربارهٔ علی (ع) گفتهاست: اگر او را جنگها به خود نمیداشتند ما از علم او بسیار بیشتر بهرهمند میشدیم.»
ابوعلی رودباری گفت: علم ما اشارت است اگر به عبارت بدل شود، پوشیده میگردد.
ابوعلی رودباری گفت: یکی از گناهان کبیره آن است که خدا را در ذات خویش خیانت کنی و بپنداری که آنچه را که تو بدان رسیدهای هیچکس به جز تو درنیافته است و سپس ادعایت را صَول (حملهوری (سازی بر کسی که از خدا حیا میکند چه این کارَت برای فراتر از خودت گستاخی و برای فروتر از خودت نشانهٔ کم خِرَدی و برای همانند خود بیادبی است.»[۲۶]
«ابوعلی رودباری گفت: صولت بر آن کس که از تو بزرگتر است، زشت باشد؛ و با آن کس که مثلِ تو باشد، بدخویی است؛ و با آن کس که کمتر از تو است، عجز است.»[۲۷] عزالدین محمود کاشانی نیز در مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه همین گفته را نقل کردهاست: «ابوعلی رودباری گفتهاست: «اَلصَّوْلَةُ عَلیٰ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ قِحَةٌ وَعَلیٰ مَنْ هُوَ مِثْلُکَ سُوءُ اَدَبٍ وَ عَلیٰ مَنْ هُوَ دُونَکَ عَجزٌ».»[۲۸]
«ابوعلی رودباری را رحمه الله پرسیدند از توحید. گفت: استقامت دل است به اثبات مفارقت تعطیل و انکار تشبیه؛ و توحید اندر این یک کلمه است و آن آنست کی هرچه اندر وهم تو صورت بندد و به فکرت تو بگذرد دانی که حق سبحانه و تعالی خلاف آنست دلیل قول خدای «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیر.».
ابوعلی رودباری گوید رَحِمَهُ الله: هرچه وهم گوید چنین است، عقل دلیل فرا نماید کی به خلاف آنست.»[۲۹]
«نقلست که جوانی مدّتی بر او بود چون بازمیگشت گفت: شیخ چیزی بگوید. گفت: ای جوانمرد اجتماع این قوم به وعده بود و پراکندن ایشان به مشاورت نه.
و گفت: وقتی درویشی بر ما آمد و بمرد او را دفن کردیم پس خواستم که روی او را باز کنم و بر خاک نهم تا خدای تعالی بر غریبی او رحمت کند چشم باز کرد و گفت: مرا دلیل میکنی پس از آن که ما را عزیز کردهاست. گفتم: یا سیّدی! پس از مرگ زندگانی؟ گفت: آری من زنده و محبّان خدا زنده باشند؛ تو را ای رودباری فردا یاری دهم. نقلست که گفت: یک چندگاهی من به بلاء وسواس مبتلا بودم در طهارت؛ روزی به دریا یازده بار فرو شدم و تا وقت فروشدنِ آفتاب آنجا ماندم که وضو درست نمییافتم در میانه؛ رنجیده دل گشتم، گفتم: خدایا العافیة. هاتفی آواز داد از دریا که العافیة فی العلم. (جامی در نفحات الانس آوردهاست: «شیخ ابوعبداللهّ رودباری بر کنار دریا وسوسهای داشت. طهارت میکرد. باد میآمد و دست و پای میترکید و خون میآمد. وی درماند، گفت: «الهی! العافیه» واز دادند که: «العافیة فی العلم.» یعنی الشرّیعه.»[۳۰])
ازو پرسیدند که صوفی کیست گفت: صوفی آنست که صوف پوشد بر صفا و بچشاند نفس را طعم جفا و بیندازد دنیا از پس قفا و سلوک کند به طریق مصطفی.
و گفت: صوفی که از پنج روزه گرسنگی بنالد او را به بازار فرستید و کسب فرمایید.
و گفت: تصوّف صفوت قربست بعد از کدورت بُعد.
و گفت: تصوّف معتکف بودن است بر در دوست و سر بر آستانهٔ در نهادن و از آنجا ناگذشتن اگر صد بار برانندت. (شقیری در رسالهٔ قشیریه آوردهاست: «ابوعلی رودباری گوید تصوّف آنست که آستانهٔ دوست بالین کند و هر چند که برانند نرود.»[۳۱])
و گفت: تصوّف عطاء احرارست.
و گفت: خوف و رجا دو بال مردند مانند مرغ چون هر دو بایستد مرغ بایستد و چون یکی بنقصان آید دیگر ناقص شود و چون هر دو نماند مرد در حدّ شرک بُوَد. (قشیری در رسالهٔ قشیریه آوردهاست: «ابوعلی رودباری راست گوید: خوف و رجاء دو بال مر غاند چون راست باشند مرغ راست پَرَد و نیکو و چون یکی بنقصان آید دیگر ناقص شود و چون هر دو بشوند مرغ اندر حدّ هلاک افتد.».[۳۲] همچنین عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه آوردهاست که: «ابوعلی رودباری گفتهاست: «اَلْخَوفُ وَالرَّجاءُ کَجَناحَیِ الطائِرِ اِذَا اسْتَویا اِستَویَ الطَّی رُ وَتَمَّ فی طَیَرانِهِ».»[۳۳])
و گفت: حقیقت خوف آن است که با خدای از غیر خدای نترسی.
و گفت: محبّت آن بُوَد که خویش را جمله به محبوب خویش بخشی و تو را هیچ بازنماند از تو (عزالدین محمود کاشانی در مصباح الهدایه آوردهاست: «ابوعلی رودباری گفتهاست: «مالَمْ تَخْرُجْ مِنْ کُلیَّتِکَ لَمْ تْدخُلْ فی حَدِّالْمَحَبَّةِ.».»[۳۴])
و گفت: توحید استقامت دل است با ثبات با مفارقت تعطیل و انکار.
و گفت: نافعترین یقینی آن بُوَد که حقتعالی را در چشم تو عزیز گرداند و مادون حقتعالی را خُرد و ناچیزگرداند و خوف و رجا در دل تو ثابت کند.
و گفت: جمع سرّ توحید است و تفرقه زبان توحید.
و گفت: آنچه بر ظاهر میگرداند از نعمتها دلیل است بر آنچه در باطن میدارد از کرامتهاء بینهایت.
و گفت: چگونه اشیا بدو حاضر آیند و جمله به ذوات فانی میشوند از خویش؛ و چگونه اشیا ازو غایب شوند و جمله ازو و صفات او ظهور میگیرند سبحانه مر آن خدای را که نه او را چیزی حاضر تواند آمدن و نه ازو غایب تواند شدن.
و گفت: حقتعالی دوست دارد اهل همّت را، از برای این اهل همّت او را دوست دارند.
و گفت: ما درین کار به جایی رسیدهایم چون تیزی شمشیر اگر هیچ گونه بجنبیم به دوزخ درافتیم.
و گفت: اگر دیدار او از ما زایل شود اسم عبودیه از ما ساقط گردد؛ یعنی زنده نمانیم. (هجویری در کشف المحجوب آوردهاست: «چنانکه ابوعلی رودباری گفت، رحمة اللهّ علیه: «لو زالتْ عَناّ رُؤْیَتُه ماعَبَدْناهُ» اگر دیدار وی از ما زایل شود اسم عبودیت از ما ساقط گردد؛ که ما شرب عبادت جز از دیدار وی نیابیم.»[۳۵])
و گفت: کمترین نفسی که آن نفس از اضطرار بود آن را نهایتی نبوَد.
و گفت: چنانکه حقتعالی فریضه گردانید بر انبیاء علیهم السّلام ظاهر کردن معجزات و براهین، همچنان فریضه کرد بر اولیا پنهان کردن احوال و مقامات تا چشم اغیار بر آن نیفتد و کس آن را نبیند و نداند.
و گفت: هر که را در راه توحید نظر افتد برنهاد خود آن توحید او را از آتش برهاند.
و گفت: چون دل خالی گردد از چپ و راست و نفس از چپ و راست و روح از چپ و راست از دل حکمت پدید آید و از نفس خدمت و از روح مکاشفت و بعد از این سه چیز، دیدن صنایع او و مطالعهٔ سرایر او و مطالعهٔ حقایق او.
و گفت: علامت اینچه گفتم چه بود آن که ننگری از چپ و راست.
و پرسیدند از سماع گفت: من راضیام بدانکه از سماع سر به سر خلاص یابم. گفتند: چه گویی در کسی که از سماع ملاهی چیزی بشنود؟ گوید مرا حلال است که به درجهای رسیدم که خلاف احوال، در من اثر نکند؛ گفت: آری رسیدهاست ولیکن به دوزخ.
پرسیدند از حسد گفت: من درین مقام نبودهام جواب نتوانم داد و امّا گفتهاند الحاسد جاحد لانه لایرضی بقضاء الواحد.
و گفت: آفت از سه بیماری زاید؛ اوّل بیماری طبیعت، دوم بیماری ملازمت عادت، سیم بیماری فساد صحبت. گفتند: ای شیخ! بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتند: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و غیبت شنیدن. گفتند: فساد صحبت چیست؟ گفت: به هر چه پدید آید در نفس متابعت آن کنی. (قشیری در رسالهٔ قشیریه آوردهاست: «ابوعلی رودباری گوید: آفت از سه چیز درآید، بیماری طبیعت و ملازمت عادت و فساد صحبت. گفتم: بیماری طبیعت چیست؟ گفت: حرام خوردن. گفتم: ملازمت عادت چیست؟ گفت: به حرام نگریستن و شنیدن. گفتم: فساد صحبت چیست؟ گفت: آنچه هرچه اندر نفس فرا دیدار آید از شهوات متابعت وی کنی.»[۳۶])
و گفت: بنده، خالی نیست از چهار نفس؛ یا نعمتی که آن موجب شکر بُوَد، یا منّتی که موجب ذکر بُوَد، یا مِحنتی که موجب صبر بُوَد، یا ذلّتی که موجب استغفار بود.
و گفت: هر چیز را واعظیست و واعظ دل حیاست و فاضلترین گنج مؤمن حیاست از حق.
پرسیدند از وجد در سماع. گفت: مکاشفت اسرار است به مشاهدهٔ محبوب.
و گفت: طریقت میان صفت و موصوف است؛ هر که نظر کند به صفت محجوب بُوَد و هر که نظر کند به موصوف ظفر یابد.
و گفت: قبض اوّل اسباب است فنا را و بسط اوّل اسبابست بقا را.
و گفت: مرید آن بُوَد که هیچ نخواهد خود را جز آن که حقتعالی او را خواسته باشد و مرد آن بُوَد که هیچ نخواهد از کونین به جز از حقتعالی.
و گفت: ننگترین زندانها همنشینی با نااهلست.»[۳۷]
«محمد بن زبرقان گوید، که بوعلی رودباری گفت که: الطرف طهارة الضمایر، و الحیا خوف السّرایر؛ و حسین بن احمد الفارسی گوید که بوعلی رودباری گفت: علامة اعراض اللهّ عن العبدان یشغله بما لاینفعه. بوجعفر گوید، محمّد بن احمد للنجار که بوعلی رودباری گفت: «ما لم تخرج من کلیتک لم تدخل فی حد المحبة» و بوالحسین گوید به شیراز که از علی بن احمد الحنظلی که از بوعلی رودباری شنیدم این ابیات که وی گفتهاست: سامرت صفو صبابتی اشجانها خوف الهوی و غلبها نیرانها»[۳۸]
«بوعلی رودباری ‐رحمة اللهّ علیه ‐ گوید: فرود آمدن است بر در دوست و از آنجا ناجنبیدن، اگر چه برانند.
ابوعلی رودباری ‐رحمة اللهّ علیه‐ گفتهاست تفکر پنج وجه است:
۱‐ فکرتی هست در آیات و علامات حقتعالی، و نتیجهٔ او معرفت است.
۲‐ و فکرتی هست در عطای حقتعالی، و نتیجهٔ او محبّت است.
۳‐ و فکرتی هست در وعید حقتعالی، و از وی رغبت افزون شود.
۴‐ و فکرتی در حقایق نفس و رضای حق تعالی، و حیا ثمرهٔ آن است.
و این جمله شرفی عظیم دارد. مرد صاحب نظر باید که پیوسته در آینهٔ فکرت مینگرد و جمال حقایق میبیند.»[۳۹]
درگذشت ابوعلی رودباری از زبان عطار نیشابوری[ویرایش]
«و چون وقت وفاتش رسید خواهرش گوید سر بر کنار من داشت؛ چشم باز کرد و گفت: درهای آسمانها گشاده است و بهشت آراسته و بر ما جلوه میکنند که یا باعلی ما تو را به جایی رسانیدیم که هرگز در خاطر تو نگذشتهاست و حوران نثارها میکنند و اشتیاق مینمایند و این دل ما میگوید: بحقّک لاأنظر لِغیرک. عمری دراز در انتظار کاری به سر بردیم برگ آن نیست که بازگردیم بر شوقی»[۴۰]
پانویس[ویرایش]
- ↑ ۱٫۰۱٫۱ دکتر مهدی دهباشی و دکتر علی اصغر میرباقری فرد (۱۳۹۴). تاریخ تصوف (جلد اول) سیر تطور عرفان اسلامی از آغاز تا قرن ششم هجری. سمت. صص. ۱۱۳.
- ↑ زین العابدین شیروانی ملقّب به مستعلیشاه، بستان السّیاحه، چاپ دوم، نسخه سنگی، چاپ بمبئی، ص 299
- ↑ سلطانی گنابادی، حاج میرزا باقر، چاپ پنجم، انتشارات حقیقت، تهران: 1383، ص 116. با اندکی ویراست
- ↑ علی بن عثمان جلّابی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش: فریدون آسیابی عشقی زنجانی، ناشر، جا: تا، صص 99-98.
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، مقابله و تصحیح: دکتر محمد سرور مولایی، ناشر؟، تهران: 1362، ص؟
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 38.
- ↑ شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری، تذکرةالأولیاء، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ شرف الدّین ابراهیم روزبهان ثانی، تحفة اهل عرفان، ناشر، جا: تا، ص 6.
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ ایزدگشسب گلپایگانی، اسدالله، شمس التّواریخ، چاپ اوّل، بی جا: 1345.
- ↑ ابونصر سرّاج، اللّمع فی التّصوّف، به کوشش: حسین رابطی، ناشر، جا: تا، ص 57.
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص 71.
- ↑ شیخ عبدالرّحتبتمنگتاابفامابمربهنلبمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 43.
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ ابونصر سرّاج، اللّمع فی التّصوّف، به کوشش: حسین رابطی، ناشر، جا: تا، ص 57.
- ↑ ضیاءالدّین ابونجیب سهروردی، آداب المریدین، ترجمه: عمر بن محمّد بن احمد شیرکان، به کوشش: سهراب زارع، ناشر، جا: تا، ص 26.
- ↑ عزالدّین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به کوشش: دکتر علیمحمّد صابری و روحالله محمّدی، ناشر، جا: تا، ص 109.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 13.
- ↑ شیخ عبدالرّحمن جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر محمود عابدی، چاپ چهارم، انتشارات اطّلاعات، تهران: 1382، ص ؟.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 183.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 88.
- ↑ عزالدّین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به کوشش: دکتر علیمحمّد صابری و روحالله محمّدی، ناشر، جا: تا، ص 173.
- ↑ عزالدّین محمود کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، به کوشش: دکتر علیمحمّد صابری و روحالله محمّدی، ناشر، جا: تا، ص 179.
- ↑ علی بن عثمان جلّابی هجویری، کشف المحجوب، به کوشش: فریدون آسیابی عشقی زنجانی، ناشر، جا: تا، ص 145.
- ↑ عبدالکریم بن هوازن قشیری، رساله قشیریه، شرح فارسی: شیخ الامام ابوعلی الحسن احمد العثمانی، ناشر، جا: تا، ص 68.
- ↑ شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری، تذکرةالأولیاء، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ خواجه عبدالله انصاری هروی، طبقات الصوفیه، ناشر؟، جا: تا، ص؟
- ↑ قطب الدیّن ابومظفر منصور بن اردشیر سنجی عبادی مروزی، مناقب الصّوفیه، به کوشش: اکرم شفایی، ناشر، جا: تا، ص ؟.
- ↑ شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری، تذکرةالأولیاء، ناشر؟، جا: تا، ص؟
منابع[ویرایش]
- أبو الفرج ابن الجوزی. المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک. دارالکتب العلمیة. ج. ۱۳. ۳۴۴.
- أبو عبد الرحمن السلمی. طبقات الصوفیه للسلمی ویلیه ذکر النسوه المتعبدات الصوفیات. ۳۷۰.
- ابن العِماد الحنبلی. شذرات الذهب فی اخبار من ذهب. ج. ۲.
- خیر الدین الزرکل. الاعلام للزرکلی. ج. ۵. ۳۰۸.
- {{پیران طریقت نعمتاللهی}
}