۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

 کتاب جوامع الحکایات و لوامع الروایات (به معنی گردآورده‌ای از داستان‌ها و درخشش‌هایی از بازگفته‌ها) اثر سدید الدین محمد عوفی ادیب ایرانی است. کتاب در حدود ۶۳۰ هجری قمری (نیمهٔ اول سده هفتم هجری) نوشته شده‌است و در ۱۳۶۳، با تصحیح و توضیح‌نویسی جعفر شعار منتشر شد.

این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های دارای نکات تاریخی، اخلاقی و مذهبی پر از لطیفه‌های پارسی و کتاب گوشه‌ای از تاریخ تمدن و ادبیات جهان اسلام و ایران و یکی از بزرگترین مجموعه‌های داستانی قرن هفتم هجری قمری می‌باشد. این کتاب به عنوان مرجعی برای سایر دانشمندان و نویسندگان بعدی مورد استفاده قرار گرفته‌است.

کتاب در چهار بخش (قِسم) و مجموعاً یکصد باب تنظیم شده‌است. بخش اول شامل اتفاقات تاریخی است که از ابتدای آفرینش تا دوران خلفای عباسی پیش آمده‌است. مقصود نویسنده از جمع‌آوری داستان‌ها در حقیقت بیان یک رشته معارف اخلاقی و پند و اندرز بوده‌است.


اهمیت کتاب

این کتاب علاوه بر توجه به جایگاه حکایت و قصه در تاریخ ادبیات فارسی، مطالب تاریخی را در قالب حکایات بیان می‌کند. حدود یک ششم کتاب اختصاص به بیان وقایع تاریخی دارد.


تاریخ نگارش

عوفی در هنگام حملهٔ مغول مجبور به سفر هندوستان گردید. سپس راهی دربار ناصرالدین قباجه از حاکمان غوریه شد و به‌دستور همین پادشاه شروع به‌تألیف جوامع‌الحکایات کرد و پس از غرق شدن ناصرالدین قباجه، در خدمت وزیر نظام‌الملک قوام‌الدین محمدبن ابی سعد الجنیدی در دهلی اقامت گزید و کتاب «جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات» را به‌نام وزیر تمام کرد.[۱]


سبک

عوفی در این کتاب از سبک خاصی پیروی نکرده بلکه سبک آن وابسته به منابعی بوده که داستان از آنجا آورده شده‌است. گاهی سبکی روان و ساده داشته و بعضی مواقع پر از صنایع و عباراتی سنگین است.


منابع داستانها

داستان‌ها عموماً از منابعی مانند غرر اخبار ملوک الفرس منسوب به ثعالبی - تاریخ ملوک عجم - سیاست نامه خواجه نظام الملک و قابوس نامه عنصر المعالی کیکاووس بن اسکندر آورده شده‌است.


نسخه‌های گوناگون

نسخه‌های خطی فراوانی از این کتاب در کتابخانه‌های جهان وجود دارد، مانند:


نسخهٔ خطی در کتاب‌خانهٔ ملی پاریس از قدیمی‌ترین نسخه‌های موجود است و در حدود هفتاد سال پس از تألیف کتاب و در میان سال‌های ۶۲۵ و ۶۳۰ هجری قمری در تبریز نوشته شده‌است.

نسخهٔ خطی در کتاب‌خانهٔ ملی پاریس که در سال ۷۱۷ هجری قمری در تبریز نوشته شده‌است.

تصحیحات

جوامع الحکایات، تصحیح دکتر بانو مصفا، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، سال‌های ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳.

منتخب جوامع الحکایات برای دبیرستان‌ها، تصحیح مرحوم ملک الشعرای بهار، انتشارات وزارت فرهنگ، سال ۱۳۲۴.

جوامع الحکایات، چاپ افست از نسخهٔ خطی، مرحوم محمد رمضانی.

جوامع الحکایات (مربوط به تاریخ ایران)، تصحیح جعفر شعار، انتشارات دانشسرای عالی تهران، ۱۳۵۰.

جوامع الحکایات در دو جلد، تصحیح دکتر محمد معین، انتشارات دانشگاه تهران.

نمونه‌ای از متن

حفظ عفت تا پای جان

در آن وقت که در بصره برقعی خروج کرد، و جماعتی زنگیان و اوباش بر وی جمع آمدند، و او غوغا را دست گشاده کرد و جان و مردم را به زنگیان بخشید، اَعْیَنِ بن محسن از جمله زنگیان بود و بر برقعی مسلط شده. وقتی، آن جماعت برفتند و در بصره دختر علویی را بگرفتند و بیاورند، و می‌خواستند که با وی ناحفاظی[تجاوز] کنند. برقعی ایشان را بازنتوانست داشت و منع نکرد. آن دختر گفت: «یا امام، مرا از دست زنگیان بستان تا من تو را دعایی آموزم که شمشیر بر تو کار نکند.» برقعی او را پیش خود خواند و گفت: «آن مرا بیاموز.» دخترک گفت: «دعایی هست، اما تو چه دانی که این دعا مُستَجاب است یا نه؟ نخست شمشیر را بر من بیازمای به هر زور که داری، تا چون بر من کارگر نیاید، تو یقین بدانی که این به سبب دعا ست، و آن‌گاه قدر این دعا بدانی.» برقعی شمشیر بر او راند و در حال بیفتاد و از دنیا رحلت کرد. برقعی پشیمان شد و بدانست که غرض او عفت بوده‌است تا بر او زنا نرود؛ و جمله از آن حرکت پشیمان شدند، و بر او آفرین کردند.[۲]


نمونه های دیگر

آورده‌اند که عمربن عبدالعزیز رحمة الله علیه شبی چیزی می‌نوشت، در آن وقت که مقلد خلافت بود، چون پاسی از شب بگذشت، روغن چراغ نماند. مهمانی حاضر بود، گفت: یا امیرالمؤمنین، اجازت باشد بروم و قدری روغن چراغ آرم؟ گفت: مهمان را خدمت فرمودن مروت نباشد. مهمان گفت: کنیزک را آواز دهم تا بدین مهم قیام نماید. گفت: از بهر این قدر خواب بر زیردستان منغض نباید کرد. پس خود برخاست و روغن چراغ آورد و در چراغ ریخت و گفت: در برخاستن، عمر بن عبدالعزیز بودم و در بازگشتن، همان عمر بن عبدالعزیز هستم.


در روزگار پیشین صیادی بود، هر روز برون آمدی و مرغان را بگرفتی و بکشتی. روزی سرمایی عظیم بود، به صحرا رفته بود و مرغان را گرفته بود و پر و بال ایشان را می‌کند، و از غایت سرما آب از چشم او می‌دوید. یکی از آن مرغان گفت: «بیچاره مردی حلیم است و رحیم‌دل، بر ما می‌گرید». دیگری گفت: «در گریۀ چشمش منگر، در فعل دستش بنگر».

پانویس

 دهخدا ۴۳۲

 عوفی ۳۳۸

منابع

عوفی، سدیدالدین محمد (۱۳۸۲)، «حکایاتی از قسم سوم»، گزیدهٔ جوامع الحکایات و لوامع الروایات، به کوشش به کوشش جعفر شعار.، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، شابک ۹۶۴-۴۴۵-۳۰۰-X

دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه دهخدا جلد ۳۵ شماره مسلسل۸۵، به کوشش زیر نظر محمد معین.، تهران: دانشگاه تهران، سازمان لغت‌نامه

سدید الدین محمد عوفی. گزیده حوامع الحکایات و لوامع الروایات به کوشش جعفر شعار انتشارات علمی و فرهنگی چاپ هفتم ۱۳۸۲

بازنویسی و ساده‌نویسی جوامع الحکایات و لوامع الروایات. (پیوند پایدار یا نسخه دائمی بایگانی شده بایگانی‌شده در ۱۷ آوریل ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine).

رده‌ها: تاریخ‌نگاری هندرویدادنامه‌هاسلطنت دهلی کتاب‌های تاریخی سده ۱۳ (میلادی)کتاب‌های فارسی نثر فارسی دوره تکوین کتاب‌های تاریخی درباره هند

این صفحه آخرین‌بار در ‏۱۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳ ساعت ‏۰۵:۵۱ ویرایش شده‌است.