۱۴۰۳ فروردین ۵, یکشنبه

 فرادست آمدن.  پیش آمدن. به چنگ آمدن :

<red>مراد آن به که دیر آید فرا دست

که هرکس زودخور شد زود شد مست.

نظامی.</red>

و رجوع به فرادست در ردیف خود شود.

علی باقری.

فرادست. [ ف َ دَ ] (ق مرکب ) بیشتر با فعل آمدن به کار رود و بمعنی پیش آمدن باشد :

مگر باز سپید آمد فرادست

که گلزار شب از زاغ سیه رست؟

نظامی .



چو عیسی بر دو زانو پیش بنشست

خری با چارپا آمد فرادست.

نظامی.



|| با فعل دادن ، بمعنی سپردن و تسلیم کردن : ابوالقاسم بدین تسویل و تخجیل فریفته شدو زمام خویش فرا دست نصر داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 231).