لال بازی
نویسنده: دکترمحمدرضا
اصلانی (همدان)
Pantomime
معادل دیگر: پانتومیم
لالبازی نمایش کوتاه
بیسخنی است که گاهی در مجالس شادی، با موضوعات خندهدار، همراه با یک ساز اجرا میشد.
برای مثال در یک نمونه بازی، بازیگری درخت میشد، بازیگر دیگری باغبان و بازیگر
سوم رهگذر. باغبان و رهگذر بودن گفتوگو، با حرکتهای چهره و ادا و اشاره بر
سرچیدن میوه دعوای خندهدار میکردند. در ادامهی نمایش باغبان زیرسایهی درخت میخوابید،
درخت جایش را عوض میکرد و باغبان نفسزنان، به دنبال سایهی درخت اینور و آنور
میرفت.
معادل انگلیسی لالبازی،
Pantomime و معادل لاتین آن Pantomimus هر دو از واژهی یونانی
Pantomimos گرفته
شده است. لالبازی در شکل غربیاش ابتدا در روم دوران کهن، توسط بازیگرانی اجرا میشد
که نقابهایی برچره میزدند. لالبازی در قرن 18 میلادی در انگلستان مورد توجه
زیادی قرار گرفت. در قرن 19 میلادی از لالبازی بیشتر برای آگهیها استفاده میشد.
در دورههای بعد نمایشهای لالبازی براساس داستانهای پریان بود و در آنها آهنگهای
عامهپسند و عناصری از کمدیهای محلی وجود داشت.
بازی بدون حرف اثربکت
نمایشی است که در آن هیچگفت و گویی وجود ندارد. و فقط صدای یک سوت شنیده میشود.
البته در شمال ایران،
یک بازی محلی با همین نام وجود دارد. در این بازی تعدادی از افراد به دو دسته
تقسیم میشوند که هر دسته یک اوستا دارد. بازیکنهای یک دسته همراه با اوستا به
گوشهای میروند و پیش خود موضوعی را تعیین میکنند. سپس نزد دسته دیگر میآیند و
از آنها میخواهند تا بگویند قضیه چیست؟ برای مثال در دستهای یکی درخت میشود،
یکی رهگذر و دیگری باغبان. آن که درخت است در گوشهای میایستد. آن که باغبان است
در گوشهای دیگر چمباتمه میزند یا میخوابد. رهگذر از سویی می آید و نزدیک آن که
درخت شده میایستد و دستهایش را به سروشانهی او میزند، به نشان این که دارد
میوه میچیند. باغبان بلند میشود و رهگذر را دنبال میکند و او را فراری میدهد.
دسته ناظر با مشورت هم از زبان اوستای خود قضیه را حدس میزنند و بیان میکنند.
دسته دیگر بازی لالبازی را با انتخاب موضوعی دیگر ادامه میدهند.
شهادت
گوهر مراد
صحنه راهرو درازی است
که اشخاص از طرف چپ وارد و از طرف راست خارج میشوند. در طرف راست دیوار، روبروی
تماشاچیان، چند حفرهی گورمانند به طور سرپا کندهاند؛ بلندی این حفرهها همقد یک
آدم معمولی است.
در طرف چپ صحنه، دو مرد
درشت هیکل، به فاصلهی دو متر از یکدیگر ایستادهاند. از جلو هر کدام زنجیری از
سقف آویزان است، به زنجیر اول حلقهای فلزی بستهاند و از زنجیر دوم زنگ بزرگی
آویزان است. زیر زنجیر دوم، جلو پای مرد، مقدار زیادی جغجغه ریختهاند.
همزمان با باز شدن
پرده، مردی در حالی که جغجغهیی را تکانتکان میدهد، از طرف راست صحنه بیرون میرود.
مردی از طرف چپ وارد
صحنه میشود، نفر اول از بازویش میگیرد و خمش میکند، مرد آرام و مطیع خم میشود،
نفر اول حلقه را گرفته نزدیک برده، سرمرد را امتحان میکند، سرمرد از حلقه رد میشود.
نفر اول مرد را به طرف
نفر دوم هل میدهد. نفر دوم خم میشود و جغجغهای از زمین بر میدارد و به دست مرد
میدهد و به طرف راست هل میدهد، مرد اول خوشحال و راضی، در حالی که جغجغهاش را
تکانتکان میدهد، از صحنه خارج میشود.
مرد دوم از طرف چپ وارد
صحنه میشود، نفر اول از بازویش میگیرد و خمش میکند، مرد آرام و مطیع خم میشود،
اول حلقه را گرفته نزدیک برده سرمرد را امتحان میکند، سر مرد از حلقه رد میشود.
نفر اول مرد را به طرف نفر دوم هل میدهد. نفر دوم خم میشود و جغجغهای از
زمین بر میدارد به دست مرد میدهد و به طرف راست هل میدهد، مرد دوم خوشحال و
راضی، در حالی جغجغهاش را تکانتکان میدهد، از صحنه خارج میشود.
مرد سوم از طرف چپ وارد
صحنه میشود، نفر اول از بازویش میگیرد و خمش میکند، مرد آرام و مطیع خم میشود،
نفر اول حلقه را گرفته و نزدیک برده سر مرد را امتحان میکند، سر مرد از حلقه رد
میشود، نفر اول مرد را به طرف نفر دوم هل میدهد، نفر دوم خم میشود و جغجغه ای
از زمین بر میدارد به دست مرد میدهد و به طرف راست هل میدهد، مرد سوم خوشحال و
راضی، در حالی که جغجغه اش را تکان تکان میدهد، از صحنه خارج میشود.
نفر چهارم از طرف چپ
وارد صحنه میشود، نفر اول از بازویش میگیرد و خمش میکند، مرد خم نمیشود. نفر
اول متعجب نگاه میکند و از شانههای مرد چهارم میگیرد و به زمین فشارش میدهد
مرد تقلا میکند و نمیتواند رها بشود زانوانش خم میشود ولی سرش را بالا میگیرد.
نفر اول حلقه را گرفته نزدیک میبرد و میخواهد سرمرد را امتحان کند. مرد سرش را
راست میگیرد و صورتش را جلو حلقه میبرد، حلقه از سرش رد نمیشود. نفر اول مرد
چهارم را به طرف نفر دوم هل میدهد. نفر دوم زنگ را با شدّت به صدا در میآورد، از
طرف راست صحنه دو مرد قویهیکل وارد میشوند و به طرف مرد چهارم میآیند و از
بازوانش میگیرند و او را به طرف راست صحنه، نزدیک حفرههای داخل دیوار، میبرند.
مرد تقلا میکند و نمیتواند رها بشود. دو مرد قوی هیکل به راحتی او را میگیرند و
توی یکی از حفرههای داخل دیوار میکنند، مرد چهارم نمیتواند حرکت کند، تمام بدنش
لای جرز دیوار مانده است، و فقط سرش بیرون است.
مرد پنجم از طرف چپ
وارد صحنه میشود. دو مرد قوی هیکل از صحنه بیرون میروند. نفر اول از بازوی مرد
پنجم میگیرد و خمش میکند، مرد چهارم از توی دیوار نعره میکشد: «آهای». نفر پنجم
سرش را بلند میکند و به آسمان نگاه میکند و باز گوش میدهد. مرد چهارم دوباره
فریاد میکشد: «آهای» نفر اول سعی میکند مرد پنجم را خم کند ولی مرد پنجم خم نمیشود
نفر اول متعجب نگاه میکند و از شانههای مرد پنجم میگیرد و به زمین فشارش میدهد،
مرد تقلا میکند و نمیتواند رها بشود. نفر اول حلقه را گرفته نزدیک میبرد و میخواهد
سرمرد را امتحان کند. مرد چهارم دوباره فریاد میکشد: «آهای، آهای» مرد پنجم سرش
را راست میگیرد و صورتش را جلو حلقه میبرد، حلقه از سرش رد نمیشود، نفر اول مرد
پنجم را به طرف نفر دوم هل میدهد، نفر دوم زنگ را با شدّت به صدا در میآورد، از
طرف راست صحنه دو مرد قوی هیکل وارد میشوند و به طرف مرد پنجم میآیند و از
بازوانش میگیرند و او را به طرف راست صحنه نزدیک حفرههای داخل دیوار میبرند،
مرد تقلا میکند و نمیتواند رها بشود، دو مرد قوی هیکل به راحتی او را بلند میکنند
و وارد یکی از حفرههای داخل دیوار میکنند، مرد پنجم نمیتواند حرکت کند، تمام
بدنش لای جرز دیوار مانده است و فقط سرش بیرون است.
مرد ششم از طرف چپ وارد
صحنه میشود، دو مرد قوی هیکل از صحنه بیرون میروند، نفر اول از بازوی مرد ششم میگیرد
و خمش میکند. مرد چهارم و مرد پنجم از توی دیوار نعره میکشند: «آهای» نفر ششم
سرش را بلند میکند و به آسمان نگاه میکند و گوش میدهد، مرد چهارم و پنجم دوباره
فریاد میکشند. «آهای» نفر اول سعی میکند مرد ششم را خم کند ولی مرد ششم خم نمیشود،
نفر اول متعجب نگاه میکند و از شانههای مرد ششم میگیرد و به زمین فشار میدهد.
از طرف راست صحنه عده
زیادی جغجغه به دست ظاهر میشوند که خوشحال و راضی، محتاطانه تا وسط صحنه پاورچین
پاورچین نزدیک میشوند و جغجغههاشان را تکانتکان میدهند و به تقلای نفر اول و
مرد ششم نگاه میکنند، ابلهانه و بیصدا لبخند میزنند و میخندند، مرد ششم تقلا
میکند و نمیتواند رها بشود. نفر اول حلقه را گرفته و نزدیک میبرد و میخواهد سر
مرد را امتحان کند، مرد چهارم و مرد پنجم از توی دیوار با خشم زیاد نعره میکشند:
«آهای، آهای، آهای».
جماعت جغجغه به دست
برمیگردند و مردان داخل دیوار را میبینند میترسند، خنده در لبشان خشک میشود،
وحشت زده، آرام آرام عقب میروند و به مردان داخل دیوار نگاه میکنند و جغجغهشان
را تکان تکان میدهند و از صحنه خارج میشوند.
منبع تحقیق:
مراد، گ. (1341) شهادت،
آرش. 5. 5-8.
منبع مقاله :
اصلانی، محمدرضا؛
(1394)، فرهنگ واژگان و اصطلاحات طنز همراه با نمونههای متعدد برای مدخلها،
تهران: انتشارات مروارید، چاپ اول.