۱۴۰۳ مرداد ۲, سه‌شنبه

 

واژه کون که در زبان عربی بمعنای بودن است، در اصطلاح فلسفی بمعنای پدید آمدن و تقریبا مرادف با حدوث بکار می‌رود و در مقابل آن واژه فساد بمعنای نابود شدن پدیده، استعمال می‌شود و بدین ترتیب مفهوم کون، اخص از مفهوم وجود می‌باشد. زیرا در مورد موجودات ثابت بکار نمی‌رود.
این دو واژه معمولا با یکدیگر استعمال می‌شوند و مصداق روشن آن، نابود شدن جزئی از موجود جوهری و پدید آمدن جزء دیگری برای آن می‌باشد ولی می‌توان آن را به مصادیق دیگری نیز تعمیم داد؛ مثلا تعاقب اضداد را می‌توان کون و فساد در اعراض دانست هر چند اصطلاح معروف آن مخصوص به جواهر است.



در سلسله مباحث تغییر اشیاء در عالم طبیعت و حرکت آنها، نظریه‌ای در مورد تغییر صورت اشیاء و تبدیل آنها به موجود دیگری مطرح است. این نظریه می‌گوید که اشیاء هنگام تبدیل شدن به شیئی دیگر به جهت تغییر آنی که در تغییر صورت آنها رخ می‌دهد به شیء دیگری تبدیل می‌شوند. پس کون و فساد، تغییر آنی صورت‌ها می‌باشد.

برای توضیح، مساله را با مثالی آغاز می‌کنیم. در مورد تغییر آنی گفته شده است که این چنین تغییری فقط در یک آن که همان ابتدا و یا انتهای یک قطعه از زمان است اتفاق می‌افتد. ترکیب اکسیژن و هیدروژن و تبدیل شدن آنها را به آب در نظر بگیرید، هر یک از اکسیژن و هیدروژن و آب یک جوهرند، پس در این تبدیل، جواهری مانند اکسیژن و هیدروژن در اثر ترکیب به جوهر دیگری مانند آب تبدیل می‌شوند.

بنابراین، این تبدیل تغییری جوهری است و از دیدگاه ارسطو به روش کون و فساد تحقق می‌پذیرد. به این معنا که قبل از ترکیب، دو جوهر اکسیژن و هیدروژن وجود دارند که هر یک از صورت و ماده‌ای مرکب‌اند، صورت آنها همان صورت اکسیژنی و صورت هیدروژنی است که محسوس و یا قابل تجزیه نیست و فقط با عقل می‌توان وجود آن را کشف کرد و ماده هر یک از آنها، با اندک مسامحه‌ای، همان ذرات اتمی هستند که در هریک از دو عنصر، آرایش خاصی دارند.

۱.۱ - دیدگاه ارسطویی

اکنون از دیدگاه ارسطویی به محض آرایش جدید ذرات اتمی که در اثر ترکیب یک اتم اکسیژن و دو اتم هیدروژن به وجود می‌آید، در یک آن، صورت اکسیژنی و صورت‌های هیدروژنی از ذرات مزبور زائل و به کلی معدوم می‌شوند و بلافاصله صورت آبی در ذرات آرایش یافته آفریده و جایگزین سه صورت پیشین می‌شود و با ترکیب این صورت با ذرات مزبور یک مولکول آب موجود می‌شود.

این تغییری از نوع کون و فساد است. باز جوهر آب بدون هیچ تغییری برای مدتی –کم و یا زیاد- باقی می‌ماند تا دوباره در اثر ترکیب جدیدی در یک آن، از طریق کون و فساد به جوهر دیگری تبدیل شود و این روند همینطور ادامه دارد.
بنابراین طبق این نظریه، جوهرها اکثر اوقات ثابت هستند و فقط در مقاطعی از زمان که شرایط خاصی فراهم است تغییری در آنها رخ می‌دهد و در یک آن به جوهر دیگری تبدیل می‌شوند. جوهر منعدم شده را "فاسد" و جوهری که تازه پدید آمده را "کائن" می‌گویند. همچنین انعدام جوهر را "فساد" و پدید آمدن آن را "کون" می‌نامند.

طبق این نظریه، کون و فساد عبارت از دو حالتی هستند که متعاقب و متوارد بر موجودات جهان طبیعت‌اند چنانکه موجودات همواره در معرض خلع صورت و لبس صورتی دیگرند؛ خلع صورت را فساد و لبس صورت دیگر را کون گویند چنانکه وقتی آب تبدیل به هوا می‌شود صورتی را رها کرده و متلبس بصورتی دیگر شود. بطور کلی موجودات بر دو قسم‌اند بعضی قابل کون و فسادند و بعضی دیگر قابل کون و فساد نمی‌باشند و بلکه مبدع بوده قابل تبدیل صور نمی‌باشند.



در کون و فساد، هیولی در موجود کائن و فاسد واحد است و فقط این صورت شی است که تغییر می‌کند؛ زیرا در صورتی که هیولی نیز بخواهد در این بین حادث شود، یعنی همان هیولای قبلی نباشد، لازم است که امکان و استعداد هیولا، قبل از وجود آن موجود باشد و به همین ترتیب هیولای قبلی نیز در حدوث خود احتیاج به وجود استعدادش قبل از وجودش دارد و بر همین ترتیب تسلسل پیش می‌آید. این تسلسل محال است مگر اینکه بنابر نظریه حرکت جوهری ملاصدرا ماده با صورت متحد باشد و در حدوثش تابع آن باشد که در این صورت تبدیل صورت همان تبدیل جوهر شی است چون صورت و ماده در ذات متحداند.



اکنون سؤال این است که آیا صورت موجود قبلی زایل و فاسد می‌شود و بجای آن صورت کاملتری بوجود می‌آید که دارای کمال صورت قبلی هم هست یا اینکه در موقعیت جدید واقعا دو صورت وجود دارد که یکی از آنها فوق دیگری و در طول آن قرار دارد نه اینکه صورت قبلی نابود شده باشد. مثلا هنگامی که صورت نباتی در مجموعه‌ای از عناصر بوجود می‌آید آیا عناصر مزبور با فعلیت خودشان در ضمن گیاه باقی می‌مانند و می‌توان گفت که در این گیاه اکسیژن و هیدروژن و ازت و کربن و... بالفعل وجود دارد و صورت گیاهی با مجموعه آنها متحد شده است یا باید گفت که تنها صورتی که در آن وجود دارد صورت نباتی است و عناصر مذکور فقط بالقوه موجود هستند.

و آیا هنگامی که نفس حیوانی به مواد خاصی تعلق می‌گیرد می‌توان گفت که آنها وجود خاص خود را حفظ می‌کنند و در ضمن وجود حیوان وجود بالفعل دارند یا باید گفت که آنچه فعلیت دارد صورت نفس حیوانی است و بدن آن بالقوه موجود است و آیا مواد تشکیل دهنده بدن انسان و میلیون‌ها سلول زنده آن هر کدام صورت و فعلیت خاص خود را دارند و نفس انسانی بعنوان صورت فوقانی به آنها تعلق می‌گیرد یا آنچه در انسان زنده فعلیت دارد فقط روح اوست و بدن وی بالقوه موجود است.بنابراین آنچه محور بحث را در این اقسام تشکیل می‌دهد این است که آیا اجتماع دو صورت در یک موجود جایز است یا نه؟

۳.۱ - پاسخ سؤال

بنظر می‌رسد که نباید تردیدی روا داشت در اینکه صورت‌های قبلی به حال خود باقی هستند و صورت جدیدی در طول آنها بوجود می‌آید و با آنها به نحوی اتحاد پیدا می‌کند و سپس با فاسد شدن یا قطع تعلق همان فعلیت‌های قبلی به حال خود باقی می‌مانند و دیگر صورت جدیدی از نو برای آنها پدید نمی‌آید.

مؤید آن این است که بسیاری از ذرات عناصر و مواد معدنی و آلی را می‌توان با چشم مسلح بصورت جداگانه مشاهده کرد و در بدن انسان می‌توان میلیون‌ها بلکه میلیاردها جانور زنده و از جمله گلبول‌های سفید و قرمز خون را مشاهده نمود و می‌توان آنها را از بدن وی بیرون آورد و در شرایط خاصی نگهداری کرد. پس نه تنها مواد معدنی و آلی با فعلیت‌ها و صورت‌های خاص خودشان در ضمن وجود نبات و حیوان و انسان موجود هستند بلکه موجودات نباتی و حیوانی بی شماری در ضمن یک حیوان کامل‌تر و انسان بالفعل وجود دارند و روح حیوانی و انسانی بعنوان صورت فوقانی در مرتبه عالی‌تر و در طول صور و نفوس آنها تحقق می‌یابد.
بنابراین نباید تردید کرد که اجتماع دو صورت طولی یا بیشتر در ماده واحده ممکن بلکه کثیرالوقوع است و آنچه ممکن نیست اجتماع دو صورت متضاد در ماده واحده است که در عرض یکدیگر قرار می‌گیرند.


در اینجا سؤالی مطرح می‌شود که به چه وسیله می‌توان صورت‌های طولی را از صورت‌های عرضی باز شناخت.
پاسخ این است که شناختن صورت‌های طولی و عرضی تنها بوسیله تجربه ممکن است یعنی هر صورتی که با تجربه ثابت شد که قابل اجتماع با صورت دیگری نیست عرضی و هر صورتی که قابل اجتماع با صورت دیگری باشد طولی خواهد بود، مثلا صورت آب و بخار و صورت‌های عناصر گوناگون از قبیل صورت‌های عرضی و متضاد هستند اما صورت‌های عناصر با صورت نباتی یا حیوانی یا انسانی قابل اجتماع‌اند و از اینروی از قبیل صورت‌های طولی بشمار می‌روند. همچنین اجتماع صورت‌های جانوران پست مانند سلول‌ها و گلبول‌ها با صورت عالی‌تر مانند صورت حیوانات کامل‌تر و انسان ممکن است و از این جهت صورت حیوانات عالی و صورت انسان نسبت به دیگر صورت‌ها طولی می‌باشد.



ابوعلی سینا در اشارات اصطلاح کون و فساد را در مورد مساله دیگری نیز به کار می‌برد. در طبیعیات قدیم به وجود افلاک که موجوداتی از جسم لطیف هستند قائل بودند این افلاک به نوعی در آسمان در حرکت بودند که بوسیله حرکت آنها سیارات نیز حرکت می‌کردند، این افلاک به جهت بساطتی که در آنها بود جزو مبدعات بودند یعنی به واسطه استعداد قبلی ایجاد نشده بودند، بنابراین چون دارای استعداد نیستند و هیولای آنها فقط صورت فلکی را قبول می‌کند، کون و فساد هم ندارند.

این مورد از همان مواردی بود که قبلا اشاره کردیم که قبول کون و فساد نمی‌کنند. بعد از این توضیحات ابن‌سینا می‌گوید این موجودات اگر کون و فساد داشته باشند، از عدم و به سوی عدم است. به تعبیری روشن‌تر استفاده دیگری که از کون و فساد می‌شود استفاده آن در مورد حدوث و فناء است یعنی بر وجود یافتن بعد از عدم و معدوم شدن بعد از وجود بدون اینکه در این بین هیولایی قبل و یا بعد از وجود حضور داشته باشد. بنابراین اطلاق کون و فساد در اینچنین مواردی نیز بلا اشکال است همچنان که ابن‌سینا استفاده کرد.


روشن است که کون و فساد مخصوص تغیرات دفعی و حرکت ویژه تغیرات تدریجی است و از اینروی نمی‌توان نوع خاصی از تغیر را از یک نظر مشمول هر دو دانست اما عدم اجتماع کون و فساد با حرکت بدین معنی نیست که هر جا حرکتی وجود داشته باشد دیگر جایی برای کون و فساد نخواهد بود بلکه ممکن است شی ء متحرک از جهت دیگری متصف به کون و فساد گردد.
توضیح آنکه ممکن است موجودی دارای حرکتی باشد که در یک آن پایان یابد و درست در همان لحظه حرکت جدیدی در آن پدید آید. بعنوان مثال هواپیمایی که با نیروی حاصل از یک موتور حرکت می‌کند حرکتش معلول همان نیروست و پس از خاموش شدن موتور مزبور حرکت ناشی از آن هم دیر یا زود پایان می‌پذیرد و هنگامی که موتور دوم بکار می‌افتد نیروی دیگری تولید می‌کند که موجب حرکت جدیدی برای هواپیما خواهد شد.
اکنون اگر فرض کنیم که درست در همان آنی که حرکت اول پایان می‌یابد حرکت دوم شروع شود هر چند وقفه‌ای در حرکت هواپیما روی نمی‌دهد اما در واقع دو حرکت در آن پدید آمده است که یکی معلول نیروی موتور اول و دیگری معلول نیروی دوم می‌باشد در اینجا علاوه بر تغیرات تدریجی یک تغیر آنی و دفعی هم رخ داده که عبارت است از تمام شدن حرکت اول و تبدیل شدن آن به حرکت دوم و این تغیر را می‌توان کون و فساد نامید.

همچنين هنگامى كه دو صورت متعاقب در ماده‌اى پديد مى‌آيد و يكى از آنها فاسد شده ديگرى جانشين آن مى‌گردد حرکت جوهری صورت سابق پايان مى‌پذيرد و در همان لحظه حركت جوهرى صورت لاحق آغاز مى‌گردد اين تبدل صورت‌ها و تعاقب حركت جوهرى آنها را نيز بايد از قبيل كون و فساد بحساب آورد زيرا در يك آن و بدون فاصله زمانى انجام مى‌پذيرد .
بنابر اين فرض استمرار حركت در يك موجود هم منافاتى با تحقق كون و فساد در آن ندارد زيرا ممكن است در واقع دو حركت متناوب در آن حاصل شده و با نظر سطحى حركت واحد تلقى شده باشد تنها در صورتى كون و فساد با حركت منافات دارد كه در ميان حركت واحد حقيقى فرض شود و اگر جهان ماده داراى وجود واحد حقيقى و داراى حركت جوهرى واحدى فرض شود ديگر جايى براى كون و فساد باقى نمى‌ماند اما چنين فرضى صحيح نيست.


۱.↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۱۹.    
۲.↑ عبودیت، عبد الرسول، درآمدی به نظام حکمت صدرایی، ج۱، ص۲۷۰، قم، مؤسسه اموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۵.
۳.↑ عبودیت، عبد الرسول، درآمدی بر فلسفه اسلامی، ص۲۰۲_ ۲۰۳، مؤسسه اموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۴.
۴.↑ سجادی، سیدجعفر، فرهنگ معارف اسلامی، ج۳، ص۱۶۱۶، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۵۷.    
۵.↑ صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج۳، ص۵۲، بیروت داراحیاء التراث العربی، ۱۹۹۹.    
۶.↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۲۱.    
۷.↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۲۳.    
۸.↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۲۴.    
۹.↑ طوسی، نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، ج۲، ص۲۹۴، قم، مطبوعات دینی، ۱۳۸۴.
۱۰.↑ مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، ج۲، ص۳۲۵.    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کون و فساد»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۱/۰۴.    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کون و فساد»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۱/۰۴.