پادکست

پایان پادکست

دومین مورد حذف، جایی بود که منصور کوچک‌محسنی، دومین فرمانده نیروهای سپاه در سوریه پس از متوسلیان، اظهارات آقای بهمنی را تایید می‌کرد: «این صحبتی که برادر بهمنی کردند، من خودم توی جلسه بودم راجع به حاج احمد متوسلیان که این برخورد شد.»

سانسور معنی‌دار اشاره به روایت «دور انداختن» احمد متوسلیان، یادآور واکنش‌های قبلی فرماندهان سپاه در مواجهه با دیگر اشارات پراکنده به همین روایت بود. مثلا، در بخشی از مستند «روایت ناتمام» در مهر ۹۷، محسن رفیقدوست، وزیر سپاه در زمان جنگ، در پاسخ به این سوال که سرنوشت احمد متوسلیان «چقدر برای سپاه اولویت داشته» و آیا درست است که در شورای فرماندهی سپاه گفته شده بود متوسلیان «دندان کرم‌خورده بوده»، بیان چنین سخنی را تکذیب کرده بود. رفیقدوست در توضیح تکذیب خود، به‌سادگی استدلال کرده بود: «خوشبختانه حاج احمد تیپی داشت که بچه‌ها همه دوستش داشتند.»

انکار اظهارات جانشین وقت فرمانده سپاه علیه احمد متوسلیان، تنها یک نمونه‌ از «جنس» مخفی‌کاری‌های حکومت در خصوص متوسلیان، در چهار دهه اخیر بوده است.

یکی از این پنهان‌کاری‌ها، در دی‌ ۹۵ خبرساز شد. در ۱۲ دی ماه، محسن رضایی، فرمانده سپاه در زمان جنگ، به دیدن معصومه حسین‌زاده، مادر احمد متوسلیان، رفت و ابراز امیدواری کرد پسرش «هر چه زودتر بازگردد» تا «٢٥ سال بعد در جشن نابودی اسرائیل» شرکت کند. سرلشکر رضایی، اما در همان دیدار، قرآنی را به خانم حسین‌زاده هدیه داد و پشت آن نوشت: «تقدیم به مادر گرامی شهید بزرگوار سردار سپاه اسلام احمد متوسلیان.»

پرهیز محسن رضایی از تایید علنی کشته شدن متوسلیان، همسویی با مواضع رسمی حکومت بود. پنج ماه قبل، سایت رهبر ایران با انتشار کلیپی با عنوان «ما منتظریم»، سخنان علی خامنه‌ای را بازنشر بود که حتی خانواده متوسلیان را از «شهید» نامیدن او منع می‌کرد. آیت‌الله خامنه‌ای در ۲۵ آذر ۷۵ گفته بود: «ما منتظریم که آقای حاج احمد متوسّلیان ان‌شاءالله بیاید؛ نگویید شهید.»

به علاوه رائد، پسر محسن موسوی، کاردار ایران در لبنان، نقل می‌کرد که آیت‌الله خامنه‌ای در ۱۷ خرداد ۹۵ در مورد پدر او و سه همراهِ ربوده‌شده‌اش در لبنان گفته: «اخباری منتشر شده که اینها زنده هستند. ان‌شاءالله خدا هر چه سریع‌تر اسباب آزادی آنها را فراهم کند». در ۳۱ خرداد ۹۵ هم، آقای خامنه‌ای با مشاهده نقاشی‌ای تخیلی از احمد متوسلیانِ پیر شده، ابراز امیدواری کرد او «به‌زودی آزاد شود». همچنین در ۱۴ تیر ۹۷، صفحه اینستاگرامی آیت‌الله خامنه‌ای اظهارات قدیمی او را در منع «شهید» دانستن متوسلیان بازنشر کرد که ظاهرا معنایی جز پافشاری بر روایت زنده بودن او نداشت.

اما در ۱۵ تیر ۹۹، حمید داودآبادی، پژوهشگر تاریخ جنگ ایران و عراق و نویسنده سه کتاب در مورد متوسلیان، با نقل قولی از قاسم سلیمانی فرمانده پیشین نیروی قدس در یک برنامه زنده، شگفتی آفرید. نقل‌قولی که از متن کتاب جدیدش، «راز احمد»، حذف شده بود.

آقای داودآبادی گفت: «در ۲۴ اسفند ۱۳۹۷ ... خدمت سردار حاج قاسم سلیمانی رسیدم. آخر تحقیقات من همیشه این بود که تنها کسی که می‌تواند این رمز را حل کند برای من، حاج قاسم سلیمانی است ... گفتم من به این رسیدم که حاج احمد همان لحظه شهید شده. گفت: هر ۴ تای آنها همان شب شهید شدند!»

این پژوهشگر جنگ افزود: «[قاسم سلیمانی] گفت دیگر به چی رسیدی؟ گفتم من به این نتیجه رسیدم که پیکر حاج احمد را آوردند تهران ... عین عبارتی که حاج قاسم به کار برد -ما متاسفانه در این کتاب آن را منتشر نکردیم ولی من اینجا می‌گویم- گفت چند وقت پیش ما یک تبادلی با قوات اللبنانیه [شبه‌نظامیان مسیحی لبنانی] داشتیم. از آن جایی که می‌گفتند پیکرهای اینها هست، پیکرها را به ما دادند. البته پیکری نیست، هر کدامشان یه مشت استخوان است. ولی تو درست می‌گویی. پیکرها در تهران هستند، هرچند ظاهرا آقایان می‌گویند که دی‌ان‌ای، اینها نمی‌خواند.»

با همه اینها، روایت رسمی از پرونده، تغییر نکرد. در سالگرد بعدی اسارت متوسلیان، موسوی، رستگار مقدم و اخوان هم، وزارت خارجه بیانیه‌ای را صادر کرد که مانند متن‌های تکراری سال‌های قبل بود. یعنی، سرنوشت آنها را مبهم نگه می‌داشت و در عوض، از اسرائیل و نهادهای بین‌المللی می‌خواست ابهام را برطرف کنند.

بیانیه ۱۳ خرداد ۱۴۰۰ وزارت‌خارجه به مناسبت سی‌و‌نهمین سالگرد ناپدید شدن متوسلیان و همراهانش، در عین حال همچنان ادعا داشت که «پیگیری سرنوشت آنان»، همیشه «از اولویت‌های» این وزارتخانه بوده است.

علی شمخانی (نفر دوم از سمت راست)
توضیح تصویر،

«حاج احمد متوسلیان، شاهدهایش هستند و زنده‌اند. وقتی آنجا اسیر شد... آقای شمخانی گفته بود که یک دندان کرمی بود، کندیمش، انداختیمش دور»

متهمانِ «مبادله نشدن متوسلیان»

به کارگیری ادبیاتی تکان‌دهنده‌ در حد «دور انداختن دندان کرم‌خورده» در مورد متوسلیان، در پس‌زمینه اختلافاتی قابل فهم است که در آن مقطع، بین طیفی از چهره‌های سپاه تهران، از یک‌سو، و فرماندهی کل سپاه، از سوی دیگر، وجود داشت. اختلافاتی که در اوایل دهه ۱۳۶۰، عده‌ای از چهره‌های کلیدی سپاه تهران از قبیل داوود کریمی، حسن بهمنی، کاظم رستگار و علی موحد دانش را به حاشیه راند.

در فایل صوتی جلسه آذر ۶۳ سپاه تهران، بعضی حاضران به این اختلافات اشارات واضحی دارند.

از جمله، در بخشی از جلسه، صدای فردی ناشناس شنیده می‌شود که فریاد می‌زند: «شما بهترین نفراتی که در سپاه بودند و با خود شما همرزم بودند، آنها را گذاشتید کنار ... داوود کریمی اگر خلاف کرده، به دادگاه بگویید که خلاف نکرده! شما کم‌کاری کرده‌اید. برادر حسین علایی شاهد است؛ برادر رحیم شاهد است؛ برادر رشید شاهد است.»

یا در جایی دیگر، حسن بهمنی می‌گوید: «همه می‌دانند که برادر محسن رضایی، قبل از اینکه به عنوان فرمانده کل سپاه منصوب بشوند، از مسائل نظامی اطلاع نداشتند. بعد از این هم که منصوب شدند توی قرارگاه‌ها نشسته‌اند با دستیاران‌شان. کسانی هم که توی قرارگاه‌ها می‌نشینند چیزی یاد نمی‌گیرند. بچه‌هایی هم که مثل حاج علی موحد، حاج احمد متوسلیان، توی دل خون و آتش آن چیزهایی که باید یاد بگیرند [را یاد می‌گیرند] منزوی می‌شوند.»

با توجه به این سوابق، تعجبی ندارد که بعضی همرزمان احمد متوسلیان، مسئولان ارشد را متهم کرده‌اند که علاقه کمی به برگرداندن متوسلیان نشان داده‌اند. از نگاه آنها، مهمترین فرصت برای این کار، پس از ربایش ۲۸ تیر ۶۱ دیوید داج، رئیس دانشگاه آمریکایی بیروت و انتقال او به تهران ایجاد شده بود. به روایت منتقدان، شیعیان لبنانی متحد تهران، داج را منحصرا برای معاوضه با احمد متوسلیان ربوده‌ بودند؛ هرچند این معاوضه، پیگیری نشده بود.

منصور کوچک‌‌محسنی، دومین فرمانده نیروهای سپاه در سوریه پس از متوسلیان، در بخشی از فایل صوتی آذر ۶۳ به همین موضوع اشاره می‌کند: «بعداً آن مساله فرد آمریکایی پیش آمد که آمد تهران و آزاد شد. بعد نقل‌قول کردند که حضرت امام گفته‌ نباید او را می‌‌آوردید تهران. خب، شما بدون اجازه امام آوردید تهران ... آن طور که نقل قول شد ... امام گفته بودند این را بدهید دست خود لبنانی‌ها و شما دخالت نکنید در قضیه. بعد از اینکه آمده اینجا دادیدش به سوریه، بعد [در ازایش] چند تا افسر سوریه هم آزاد شده. لااقل جزو این لیست حاج احمد را هم اضافه می‌کردید. حاج احمد را هم می‌گرفتید.»

دو سال قبل از افشای فایل صوتی سپاه تهران، قاسم میرزایی نیکو، از مسئولان اطلاعات سپاه و سپس وزارت اطلاعات در زمان جنگ، نحوه آزادی دیوید داج را چنین روایت کرده بود: «یک روز آقای رفیقدوست آمد و گفت این شخص را بدهید که من ببرم. ما به او گفتیم این زندانی تحویل ما است و شما نمی‌توانید او را ببرید. رفیقدوست گفت محسن رضایی او را خواسته است.»

آقای میرزایی نیکو در ۱۵ آبان ۹۶ ادامه داد: «رفتیم تا با محسن [رضایی] صحبت کنیم ... گفتیم رفیقدوست در قبال این آدم به سمت گرفتن اسلحه می‌رود نه آزادی احمد و سایر گروگان‌ها! محسن رضایی گفت ما حالا تحت فشاریم و به اسلحه نیاز داریم و باید با سوری‌ها هماهنگ باشیم ... سوری ها هم آمدند وآقای داج را بردند و به جای آن، ۲۱ افسر سوری را آزاد کردند و یک مقدار سلاح هم که ما می‌خواستیم به ما دادند.»

میرزایی نیکو، البته بعد از انتشار مصاحبه گفت که انتقاداتش علیه آقای رضایی نبوده و به محسن رفیقدوست اشاره کرده است. اگرچه رفیقدوست، با رد اتهامات تاکید کرد تصمیم‌گیری در مورد دیوید داج «در اختیار او، محسن رضایی و حتی سپاه پاسداران نبوده» و در سطوح بالاتری گرفته شده است.

خانواده احمد متوسلیان هم، باز بدون اشاره دقیق‌تر، بعضی مسئولان را در این ماجرا مقصر دانسته‌اند. به روایت امیر، برادر احمد متوسلیان، بعد از ربایش داج، نیروهای سپاه قصد «مبادله» او با متوسلیان را داشته‌اند اما «از تهران گفته می‌شود که اقدامی انجام ندهید و به تهران بازگردید».

امیر متوسلیان بر همین مبنا، در ۱۸ خرداد ۹۵ گفت «فاصله تا آزادی حاج احمد حتی دو قدم هم نبود» و از محمدابراهیم همت، جانشین متوسلیان در تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله، نقل کرد: «می‌توانستیم حاج احمد را پس بگیریم». برادرِ متوسلیان افزود: «متاسفانه کسانی که آن زمان در سوریه با حاج احمد بودند امروز ترجیح دادند سکوت کنند.»

متوسلیان (چهارمین نفر از چپ)
توضیح تصویر،

«ده -پانزده سال اول که هر جا می رفتیم از راجع حاج احمد حرف بزنیم ایراد می‌گرفتند... اصلا حق نداشتیم حرف بزنیم و حفاظت [اطلاعات] ایراد می‌گرفت»

جلوگیری «حفاظت اطلاعات» از یادآوری متوسلیان

به طور کلی، اشاره به نوعی سانسور سازمان‌یافته، در اظهارات راویان سرگذشت احمد متوسلیان در دهه‌های اخیر، نمودی برجسته داشته است. بعضی از کسانی که به هر علت با این پرونده سر‌وکار داشته‌اند، شهادت داده‌اند که تا مدت‌ها پس از ناپدید شدن متوسلیان و همراهانش، اساسا جلو یاد کردن از سرگذشت او گرفته می‌شده.

عباس برقی، از همراهان احمد متوسلیان در لبنان، در برنامه تلویزیونی «جهان آرا» در ۱۰ تیر ۹۶، از بیش از یک دهه ممانعت حفاظت اطلاعات سپاه از سخن گفتن در مورد متوسلیان یاد کرد: «ده -پانزده سال اول که هر جا می‌رفتیم از این که راجع حاج احمد حرف بزنیم ایراد می‌گرفتند. اعلام می‌کردند که ایشان به عنوان دیپلمات اسیر شده و وقتی شما به عنوان فرمانده لشکر حضرت رسول از ایشان نام می‌برید ، مشکل‌ساز می‌شود... پانزده سال اول که ما اصلا حق نداشتیم حرف بزنیم و حفاظت [اطلاعات] ایراد می‌گرفت.»

در همین برنامه، امیر، بردار احمد متوسلیان، با تایید صحبت‌های سرتیپ برقی گفت: «تا چند سال اصلا صحبتی نباید از حاج احمد می‌شد . بعد از آن هم گفتند که دیگه حالا از اینجا به بعد اشکالی ندارد، باز هم فقط صحبت کردن بود و سرنوشت حاج احمد و سه عزیزی که با ایشان بودند در هاله‌ای از ابهام ماند.»

حمید داودآبادی هم در ۱۷ تیر ۹۹ روایت کرد که «تا سال ۷۲ اسم آوردن و سوال پرسیدن درباره حاج احمد و سه دیپلمات مانند یک قانون نانوشته ممنوع بود» و «یک جمع از همان اول نمی‌خواستند داستان حاج احمد پیگیری شود». به بیان او «۸۰ درصد» پیگیری‌های سال‌های گذشته در مورد متوسلیان «ساختگی» بوده و فقط در ۱۵ سال اول پیگیری پرونده «حداقل ۲۱ میلیارد تومان» -به قیمت های آن زمان- هزینه شده، بدون اینکه گزارشی منتشر شود. لازم به یادآوری است که مبلغ ادعایی در آن سال‌ها، معادل ده‌ها میلیون دلار می‌شده.

این نویسنده در بررسی‌هایی جداگانه، به رد مجموعه‌ای از شایعات بسیار مشهور پرداخته که هر از گاه، برای اثبات ادعای زنده بودن متوسلیان و همراهانش تکرار شده‌اند. او مثلا با اشاره به ادعای دیده‌ شدن آنها در زندان‌های اسرائیل توسط یک فرد یونانی تاکید کرده: «پیگیری کردم و دیدم اولاً یونانی نیست ... از فالانژهایی بوده که ... به جرم قاچاق مواد مخدر در یونان زندانی شده. اصلاً هم در زندان اسرائیل نبوده.»

نویسنده همچنین اعتقاد دارد بعضی از افرادی که به اسارت متحدان اسرائیل در آمده‌اند، با متوسلیان، موسوی‌، اخوان و رستگار مقدم اشتباه گرفته شده‌اند. مطابق تحقیقات او در ‌سال‌های بعد از ناپدید شدن متوسلیان و همراهانش، ۱۲ ایرانی دیگر هم در لبنان به اسارت درآمده‌اند که برخی گزارش‌های مرتبط با آنها، منشا شایعات نادرست شده‌اند.

داودآبادی حتی بعضی گزارش‌های ظاهرا متفاوت از اعدام متوسلیان و همراهانش در سال‌های بعد از ربایش آنها را، ناشی از اشتباه گرفتن افراد دیگر با آنها دانسته است. مثلا، روایت جنجالی عیسی ایوبی، روزنامه‌نگار مسیحی لبنانی، را که گفته بود در سال ۱۳۶۲ چهار روز با چند زندانی ایرانی در یک محل زندانی بوده و بعدا متوجه شده آن افراد اعدام شده‌اند. حمید داودآبادی بر این باور است که عیسی ایوبی، مشخصا یک مبلغ مذهبی اهل بابلسر به نام «محمد توسلی» را -که به دست شبه‌نظامیان مسیحی دستگیر و کشته شد- با احمد متوسلیان اشتباه گرفته است.

البته غیرمنتظره نبوده که این قبیل نتیجه‌گیری‌ها، مخالفان خاص خود را داشته‌اند.

داودآبادی، در ۱۵ تیر ۹۹، به کسانی اشاره کرد که از او خواسته‌اند یافته‌های خود را در ارتباط با سرنوشت متوسلیان با توجه به مصلحت‌سنجی‌های سیاسی منتشر نکند: «من ۲۵ سال کار تحقیقاتی کردم، این را جدی می‌گویم - حالا بعضی می‌گویند که این حرف را می‌زنی اسرائیلی‌ها خوششان می‌آید- کِی دیگر ما باید به واقعیت بپردازیم؟ یک دلیل، یا یک سند در مورد زنده بودن اینها پیدا نکردند و نیست. تا امروز، که ۳۸ سال می‌گذرد، یک پرونده در پلیس لبنان، در پلیس ایران، در اینترپل، در دستگاه قضایی لبنان، در دستگاه قضایی ایران و در سفارت ایران در بیروت، برای این چهار نفر تشکیل نشده است.»

این در حالی بود که دامنه مصلحت‌سنجی‌ در پرونده متوسلیان، حتی به بحث علنی بر سر اینکه چه زمانی برای گفت‌وگو راجع به پرونده مناسب است یا نیست هم کشیده شده بود.

تا حدی که سعید قاسمی، از همراهان متوسلیان در لبنان و مدیر فعلی «قرارگاه مهندسی و جهادی حاج احمد متوسلیان» در ۱۸ آبان ۹۵ و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم گفته: «الان با توجه به چند ماهی که به انتخابات مانده، حماقت محض این است که رسانه‌ها، فسادهای مالی، فحشای اخلاقی روسا، فسادهای مالی، فسادهای سیاسی، کثافت‌ها، نجاست‌ها و ناتوانی‌شان را که باید پررنگ بکنیم، الان ول بکنیم و بریم دنبال پرونده ۳۵ ساله احمد متوسلیان. اشتباه محض است! انرژی گذاشتن بی‌خود است الان. الان که باید پنجه‌هایمان خفت بگیرد و این نامردها [جناح رقیب] را بزنیم زمین، الان همه لذت می‌برند که ما این انرژی را [روی متوسلیان] بگذاریم.»

آیت الله خمینی و فرماندهان سپاه
توضیح تصویر،

ادعای «بی‌اطلاعی» آیت‌الله خمینی از اعزام نیرو به سوریه در حالی مطرح می‌شود که او بلافاصله بعد از تصمیم ۱۶ خرداد شورای عالی دفاع به اعزام نیرو، از آن تصمیم اطلاع پیدا کرد. اعزام نیروها نیز، فردای جلسه ۲۰ خرداد همین شورا صورت گرفت که تصمیمات آن، در حضور آقای خمینی نهایی شد

رد پای حسن نصرالله در پرونده

در انتقادات مطرح از مخفی‌کاری در خصوص احمد متوسلیان، مکررا از مسئولانی یاد شده که بر عدم شفافیت اصرار دارند یا از آن منفعت می‌برند؛ هرچند منتقدان، نوعا به مسئولان مشخصی اشاره نکرده‌اند.

یک انتقاد جنجالی، از احسان محمدحسنی، مسئول «سازمان هنری-رسانه‌ای اوج» نزدیک به سپاه، در ۱۳ تیر ۹۹ بود. او نوشت جمعی از «اساتید، محققین، مستندسازان، نویسندگان و پژوهشگران»، بر مبنای «اسناد و شواهد و قرائنِ متقن و شهادتِ شاهدان زنده و حاضر در اسارتگاه و محل تیرباران و دفنِ» متوسلیان و همراهانش نتیجه گرفته‌اند که آنها کشته شده‌اند. محمدحسنی با متهم کردنِ افرادی نامعلوم به نفع بردن از «زنده‌نمایی و نیامدن» آن چهار نفر، اعلام کرد «شک ندارد» تا قبل از ۱۴ تیر۱۴۰۰ پرونده احمد متوسلیان «به صفحه آخر خود خواهد رسید».

در تاریخ ادعایی، البته اتفاقی که افتاد برعکس بود. حسین دهقان مشاور نظامی آیت‌الله خامنه‌ای، در ۱۷ تیر ۱۴۰۰ با ابراز امیدواری به «بازگشت» متوسلیان اعلام کرد: «صهیونیست‌ها باید در خصوص اسارت حاج احمد متوسلیان پاسخگو باشند.»

اظهارات سرتیپ دهقان، در واقع تکرار ادعای ۵ سال پیش خودش در زمان وزارت دفاع بود. او در ۳ خرداد ۹۵ گفته بود: «اینها زنده و در اسارت رژیم صهیونیستی هستند و مدارکی دال بر این موضوع وجود دارد.» سه ماه پس از آن، محسن رضایی هم توییت کرده بود: «اخیرا اطلاعاتی از حاج احمد متوسلیان به‌دست آمده و امیدواریم سرنخ‌ها به جایی برسد.»

ولی وقتی محمد، برادر بزرگتر احمد متوسلیان، از آقای دهقان خواست «مبنای حرفش را بگوید» و توضیح دهد «اگر زنده هستند الان کجا هستند و اگر شهید شدند کجا دفن شدند»، چیزی شفاف نشد. فقط مدتی بعد، نقل قولی به این مضمون از آقای رضایی منتشر شد: «من و حسین دهقان یک‌سری اخبار از داخل اسرائیلی‌ها شنیدیم، گفتیم این خبرها را بولد [برجسته] کنیم شاید اسرائیلی‌ها تحریک شوند و اطلاعاتی لو بدهند اما به نتیجه نرسید.»

در ۱۵ تیر ۹۵، جواد کریمی قدوسی، سرتیپ سپاه و نماینده وقت مجلس، در ادعایی در همین حد گفت: «حدس و گمان ما این است که صهیونیست‌ها وارد مذاکره شده‌اند و پیغام داده‌اند که حاضرند در این زمینه با حزب‌الله معامله و مذاکره کنند.» بعد تعریف کرد حسن نصرالله وعده داده سرنوشت متوسلیان را پیگیری کند.

چنین نقل‌قولی از دبیرکل حزب‌الله لبنان، از طرف دیگران هم تکرار شد. مثلا، در ۱۹ تیر ۹۵ و از طرف حسن اخوان، برادر کاظم اخوان، از ربوده‌شدگان تیر ۶۱، یا در ۱۹ فروردین ۹۸ از جانب سعید قاسمی مدیر «قرارگاه مهندسی و جهادی حاج احمد متوسلیان».

با توجه به مجموعه‌ای از نقل قول‌های مشابه، معلوم است که دبیرکل حزب‌‌الله لبنان، منبع بسیاری از ادعاهای سال‌های اخیر مبنی بر زنده بودن احمد متوسلیان و همراهانش بوده است. مواضع او در این زمینه، ظاهرا باعث شده تا برخی از نزدیکانِ ربوده‌شدگان، برای تعیین سرنوشت آنها به حسن نصرالله امید ببندند.

رائد، پسر محسن موسوی، در بخشی از مستند در «جستجوی حقیقت» شبکه مستند در ۱۴ تیر ۹۵، ماهیت این امیدواری را بهتر توضیح می‌دهد: «از خیلی وقت پیش، یعنی ۴ -۵ سال پیش قبل از جنگ ۳۳ روزه [لبنان در ۱۳۸۵]، ما هر وقت که پیش سید [حسن نصرالله] می‌رفتیم می‌گفت که تنها راهی که می‌تواند منجر به آزادی [چهار نفر] بشود اینه که ما [اسیر] اسرائیلی بگیریم. ما برنامه‌مان هست، شما هم دعا کنید. حتی دقیقا ۱۰ روز قبل از جنگ ۳۳ روزه من سید را دیدم. گفت همان که قبلا گفتم. ما یک کارهایی می‌خواهیم انجام بدهیم، دعا کنید بتوانیم.»

در بخشی از همین مستند معلوم است رائد موسوی -که ظاهرا در طول این سال‌ها با مقامات مختلف مرتبط با پرونده در تماس بوده- امید داشته دبیرکل حزب‌الله در هنگام مبادله عده‌ای از اسرای لبنانی و اسرائیلی در تیر ماه ۸۷، سرنوشت پدر او و سه همراه‌اش را هم معلوم کند. اگرچه تنها اشاره نصرالله در آن مراسم به ایرانی‌ها، در حد این جملاتِ ناامیدکننده است که: «در چند روز آینده، سرنوشت بعضی از مفقودان با تعیین هویت اجساد شهدا، مشخص خواهد شد ما پس از آن می‌توانیم درباره سرنوشت مفقودان نزد دشمن صهیونیستی سخن بگوییم. ما همچنین می‌توانیم به پرونده دیپلمات‌های ایرانی، بر اساس گزارشی که میانجی بین‌المللی به ما تحویل داد، رسیدگی کنیم. این مسایل را به روزهای آینده موکول می‌کنیم.»

در روزهای بعد آن، البته اتفاق خاصی نیفتاد. اگرچه پسر محسن موسوی، از امید خود به حل مساله با گروگان‌گیری اسرائیلی‌ها دست نکشید. او در ۱۹ تیر ۹۵ گفت: «آن چیزی که می‌تواند امیدی برای آزادی این عزیزان باشد این است که به نحوی افرادی از رژیم صهیونیستی گروگان گرفته شوند و با اینها مبادله شوند. این تنها راهی است که به نظر می‌رسد. ولی باید شرایط این قضیه اتفاق بیفتد، اینکه در چه کشوری باید این شرایط اتفاق بیفتد [معلوم نیست].»

در عین حال تصورِ -اصطلاحا- «مبادله» احمد متوسلیان و همراهانش با اسرای اسرائیلی، در زمانی مطرح می‌شد که ماجرای اسارت رون آراد، خلبان اسرائیلی، به نتایجی کاملا متفاوت انجامیده بود.

هواپیمای این خلبان در ۲۴ مهر ۶۵ در جنوب لبنان سرنگون شد و خودش به دست شبه‌نظامیان شیعه لبنان افتاد. تلاش پرحجم اسرائیلی‌ها برای تعیین سرنوشت آراد یا به دست آوردن بقایای او، سالیان متمادی ادامه داشت. تا اینکه در شهریور ۹۵، یک گزارش ارتش اسرائیل از طبقه‌بندی محرمانه خارج شد که نتایج میانجی‌گری آلمان بین اسرائیل و ایران و حزب‌الله برای تعیین تکلیف پرونده آراد از یک طرف و متوسلیان و همراهانش از طرف دیگر را تشریح می‌کرد.

مطابق گزارش، در جریان بررسی‌ها، نهایتا این نتیجه قطعی به‌دست آمده بود که رون آراد و احمد متوسلیان و همراهانش زنده نیستند. گزارش، در روایتی مشابه با نتیجه‌گیری بعدی قاسم سلیمانی، تصریح داشت که چهار ایرانی، در همان روز اسارت کشته شده‌اند.

رفسنجانی و رضایی
توضیح تصویر،

هاشمی رفسنجانی می‌گوید هدف نیروهای اعزامی به سوریه فقط کمک به لبنانی‌ها در مقابل اسرائیل نبوده و آن نیروها در پی اهدافی بزرگ‌تر در حد «فتح فلسطین» بوده‌اند

تصویر بزرگ: پرونده سوریه

پرونده احمد متوسلیان را در نگاه کلان، باید زیرمجموعه پرونده نخستین اعزام نیروهای ایرانی به سوریه دانست که در ۱۶ خرداد ۱۳۶۱ کلید خورد: یعنی ۱۳ روز بعد از آزادسازی خرمشهر در عملیات بیت‌المقدس و وقتی ارتش اسرائیل با هدفِ بیرون کردن نیروهای سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان، خاک آن کشور را هدف تهاجم نظامی گسترده قرار داد.

بلافاصله پس از آن حمله بود که فرماندهان سپاه و ارتش و مسئولان ارشد سه قوه، که کار جنگ با عراق را تمام شده فرض می‌کردند، تصمیم گرفتند برای جنگ با اسرائیل در سوریه حضور نظامی داشته باشند.

این تصمیم در جلسه ۱۶ خرداد ۶۱ «شورای عالی دفاع» گرفته شد. حاضران در جلسه، مقرر کردند که روز بعد، هیاتی با حضور محمد سلیمی وزیر دفاع، محسن رضایی فرمانده کل سپاه، محسن رفیقدوست، مسئول تدارکات سپاه (که چند ماه بعد وزیر سپاه شد)، علی صیاد شیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش، و احمد متوسلیان، فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله عازم دمشق شود.

در همان روز، علی خامنه‌ای، رئیس جمهور وقت و رئیس شورای عالی دفاع، با رسانه‌ای کردنِ تصمیم ایران برای اعزام نیرو به مرزهای اسرائیل اعلام کرد: «بخشی از نیروهای پیاده و زرهی خود را برای این منظور آماده کرده‌ایم.»

آقای خامنه‌ای همچنین با ارسال نامه‌ای به خاویر پرز دکوئیار، دبیرکل وقت سازمان ملل متحد، از اضافه شدن شرطی جدید به شروط قبلی ایران برای پایان جنگ خبر داد. رئیس جمهور وقت خطاب به دبیرکل نوشت که تهران علاوه بر شرط‌های قبلی -و از جمله «تاسیس حکومت اسلامی در عراق»- خواهان «بازکردن معبری از عراق به روی نیروهای ایرانی برای درگیر شدن در نبرد علیه اسرائیل» است.

در روز ۲۰ خرداد اکبر هاشمی رفسنجانی هم، به عنوان سخنگوی شورای عالی دفاع، اضافه شدن شرط جدید برای پایان جنگ را تایید کرد: «چون ما راه به مرزهای اسرائیل نداریم، باید از داخل عراق یک راه به ما بدهند تا به‌سرعت بتوانیم نیروهای زرهی خودمان را به سوریه منتقل کنیم و این جزو شرایط مهم ماست، چون ما معرکه را بعد از پایان جنگ عراق در اسرائیل می‌بینیم.»

تصمیم ایران به جنگ با اسرائیل، برای حکومت صدام حسین، که پس از شکست سنگین در خرمشهر از ادامه جنگ واهمه داشت، موهبتی خداداد به حساب می‌آمد. اما موافقت عراقی ها با عبور نیروهای ایران از خاک‌شان، مشروط به موافقت ایران با خاتمه جنگ بود که تهران زیر بار آن نمی‌رفت.

در چنین فضایی بود که -با توجه به غیرممکن شدن دسترسی زمینی به سوریه و لبنان- اولین و دومین گروه از نیروهای اعزامی ایران در ۲۱ و ۲۳ خرداد با هواپیما راهی فرودگاه دمشق شدند.

حسین علایی، نویسنده کتاب «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق»، ترکیب این نیروها را «یک گردان» از تیپ ۵۸ ذوالفقار ارتش (تکاورها) و «یک گردان» از تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله معرفی کرده است. هرچند در سند «روزشمار جنگ ایران و عراق»، نقل قولی به تاریخ ۳۱ خرداد ۶۱ از مرتضی صفاری، از فرماندهان نیروهای سپاه در سوریه، وجود دارد که از حضور «یک گردان» از تیپ ۵۸ ذوالفقار و «سه گردان» از تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله در آن کشور خبر داده است.

محسن رضایی اعلام انتخاب متوسلیان برای فرماندهی نیروهای اعزامی را این طور روایت کرده: «برادرمان حاج احمد را بردم خدمت مقام معظم رهبری که در آن زمان مسئول شورای عالی دفاع بودند ... فرمودند ... شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلو اسرائیلی‌ها را سد کنید.»

متوسلیان در هنگام اعزام به سوریه
توضیح تصویر،

گفته شده فقط در ۱۵ سال اول پیگیری پرونده متوسلیان «حداقل ۲۱ میلیارد تومان» -به قیمت های آن زمان- هزینه شده، بدون اینکه گزارشی منتشر شود. چنین مبلغی در آن سال‌ها، معادل ده‌ها میلیون دلار می‌شده

اذعان آیت‌الله خمینی به «بازی خوردن»

به گفته حسین علایی، از فرماندهان جنگ، اعزام نیرو به سوریه با تصمیم شورای عالی دفاع ولی بدون «اطلاع و اجازه» آیت‌الله خمینی صورت گرفته بود. این روایت، در سال‌های گذشته در جاهای مختلف تکرار شده و به نظر می‌رسد یک منبع اصلی آن، کتاب خاطرات علی صیاد شیرازی باشد که حکایت دارد وقتی او و محسن رضایی از دمشق باز گشته‌اند و برای گزارش وضعیت نزد آقای خمینی رفته‌اند از او شنیده‌اند: «این نیروهایی که بردید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، مسئولیتش را قبول نمی‌کنم. بگویید سریع برگردند.»

به نوشته صیاد شیرازی، موضع‌گیری فوق باعث شد تا نیروهای ایرانی، ظرف ۴۸ ساعت از سوریه بازگردند. محسن رضایی هم، در اظهاراتی جداگانه گفته: «در اعزام نیروها به لبنان، من مستقیما نظر امام را نگرفته بودم، نظر شورای عالی دفاع را گرفتیم. بعد که برگشتم احساس کردم امام ابهاماتی داشته، و نظر امام این بوده که ما باید اول جبهه ایران را به نتیجه برسانیم و بعد برویم سراغ جاهای دیگر.»

با وجود این، مستندات در دسترس از آن مقطع حکایت دارند که اگرچه آقای خمینی دستور بازگرداندن نیروها از سوریه را داده، ولی چنین نبوده که به محض اطلاع از اعزام نیروهای ایران فرمان بازگشت داده باشد.

پیش از هر چیز نباید فراموش کرد که در همان روز ۱۶ خرداد که شورای عالی دفاع تصمیم به کمک نظامی به دمشق گرفت، علی خامنه‌ای، رئیس شورا، علنا از آمادگی ایران برای اعزام نیرو به سوریه خبر داد و اعلام کرد که «بخشی از نیروهای پیاده و زرهی خود را برای این منظور آماده کرده‌ایم». درنتیجه آیت‌الله خمینی، در همان روز تصویب اعزام نیرو به سوریه، حداقل از طریق سخنرانی رئیس جمهور وقت، در جریان چنان تصمیمی قرار گرفته بود.

آقای خمینی، در ۱۷ خرداد ۶۱، با صدور پیامی به تخطئه «بی‌تفاوتی کشورهای اسلامی» به حمله اسرائیل به لبنان پرداخت و همزمان، به‌تلخی از وارد شدن اتهام «دریافت اسلحه از اسرائیل» به ایران انتقاد کرد - روایتی که در آن مقطع، در سطح بعضی رسانه‌های جهان مطرح شده بود.

محسن رضایی یکی از دلایل اعزام نیرو به لبنان را جلوگیری از «جوسازی» کشورهای عربی در مورد «همکاری ایران با اسرائیل» دانسته. چرا که به گفته او، همزمان با قصد نیروهای ایرانی برای ورود به خاک عراق (بعد از بازپس‌گیری خرمشهر)، اسرائیل وارد خاک لبنان شده بود. بعضی دولت‌های منطقه با استناد به این همزمانی، ایران و اسرائیل را در حمله به کشورهای عربی همدست می‌دانستند.

در چنین پس‌زمینه‌ای، واضح است که رهبر و سایر مسئولان ارشد حکومت در آن مقطع، در کنار سرزنش کشورهای عربی به خاطر عدم مقابله با اسرائیلی‌ها، درگیر دغدغه رفع اتهام «همکاری ایران با اسرائیل» بوده‌اند. می‌توان حدس زد که این دغدغه، بر تصمیم شورای عالی دفاع در اعزام نیرو به سوریه، یا تاکید بر لزوم «بازکردن معبری از عراق به روی نیروهای ایران برای درگیر شدن در نبرد علیه اسرائیل» -به عنوان شرط جدید تهران برای پایان جنگ- هم موثر بوده است.

در هر صورت، در همان روز سخنرانی ۱۷ خرداد آیت‌الله خمینی، هیاتی متشکل از وزیر دفاع، فرمانده سپاه پاسداران، مسئول تدارکات سپاه، فرمانده نیروی زمینی ارتش و فرمانده تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله برای بررسی شیوه حضور در جنگ با اسرائیل راهی سوریه شدند. این هیات روز ۲۰ خرداد از دمشق بازگشت. اعضای آن، مستقیما در جلسه شورای عالی دفاع شرکت کردند که این بار در حضور شخص آقای خمینی برگزار شد.

اعضای هیات در این جلسه، گزارشی از وضعیت منطقه ارائه کردند. یک روز بعد، یعنی ۲۱ خرداد ۶۱، اولین گروه از نیروهای اعزامی ایران عازم دمشق شدند و سپس در ۲۳ خرداد، دومین گروه هم به سوریه رفتند.

به عبارت دیگر، نه تنها آیت الله خمینی بلافاصله بعد از جلسه ۱۶ خرداد شورای عالی دفاع از تصمیم به اعزام نیرو به سوریه اطلاع پیدا کرد، که این اعزام فردای جلسه ۲۰ خرداد شورا صورت گرفت که تصمیمات آن هم، با تایید خود او اجرایی شد.

البته گزارش‌هایی وجود دارد که در آن مقطع، آقای خمینی در خصوص امکان دخالت در جنگ لبنان تردیدهایی داشته است. به بیان غلامعلی رشید، معاون عملیات سپاه در زمان جنگ، رهبر وقت نگران عدم دسترسی زمینی به جبهه جدید بوده و گفته: «این طور نباشد که شما بین زمین و آسمان در لبنان رها شده و عقبه و پشتیبانی نداشته باشید.»

بخشی از مجموعه «روزشمار جنگ ایران و عراق»، به روایت علی صیاد شیرازی از جلسه دیگری با آیت‌الله خمینی اشاره دارد که قبل از آغاز ماه رمضان برگزار شده و با توجه به شروع رمضان در ۲ تیر ۶۱، احتمالا در اواخر خرداد بوده است.

در این جلسه، روح‌الله خمینی از فرماندهان نظامی پرسیده آیا «در مقابل سیصد هزار نیروی اسرائیلی، سوریه حاضر است صد هزار نفر نیرو وارد جنگ کند؟» و وقتی جواب منفی گرفته گفته: «فرض کنید حمله کردید و جای کوچکی را هم گرفتید، آیا با عده کم می‌توانید در مقابل حملات و پاتک‌های اسرائیل مقاومت کنید؟» پاسخ فرماندهان به این سوال هم منفی بوده. درنتیجه، رهبر وقت با ذکر این هشدار که «کیفیت نیروی اسرائیل با عراق قابل مقایسه نیست» گوشزد کرده: «فدا کردن نیروهای ما در آنجا بیش از این قابل قبول نیست و دستور بدهید یک نفر هم به آن نیروها اضافه نشود.»

معلوم نیست روایت جداگانه علی صیاد شیرازی از اینکه آقای خمینی در جلسه‌ای گفته «این نیروهایی که بردید آنجا، اگر خون از دماغشان بیاید، مسئولیتش را قبول نمی کنم» اشاره به همین جلسه است یا نه.

به هر تقدیر، در خاطرات ۳۰ خرداد ۶۱ اکبر هاشمی رفسنجانی آمده که در آن روز، به مناسبت بازگشت هیات اعزامی جدید از سوریه (که این بار متشکل از فرماندهان سپاه و نیروی زمینی ارتش، وزیر دفاع و وزیر خارجه بوده) جلسه جدیدی در حضور آیت‌الله خمینی تشکیل شده؛ هرچند ذکری از تصمیم او برای خاتمه حضور نیروهای ایران در سوریه نکرده. هاشمی اما در خاطرات ۵ تیر ۶۱ خود نوشته که به همراه علی خامنه*‌ای به دیدن آقای خمینی رفته و افزوده: «امام با حضور ما در آن جبهه با شرایط موجود مخالفت دارند و معتقدند که عرب‌ها جنگ جدی نخواهند کرد و در‌گیری بیشتر ما باعث می‌شود که در جبهه جنگ با عراق دچار وقفه شویم و در آنجا هم به جایی نرسیم.»

فارغ از اینکه تکلیف حضور در سوریه، مشخصا در کدام جلسه خصوصی تعیین شده بود، موضع‌گیری علنی آیت‌الله خمینی در اجتناب از جنگ با اسرائیل، در سخنرانی ۳۱ خرداد ۶۱ صورت گرفت که در آن، صراحتا از ورود به سوریه تحت عنوان «بازی خوردن» مسئولان ایرانی یاد کرد.

او گفت: «[دشمن] یک توطئه دیگر عمیق‌تر اجرا کرده است که در این توطئه، ما هم یک قدری بازی خوردیم و او این است که... آن غائله [حمله به لبنان] را پیش آورد تا اینکه ملت ما را از آن مطلبی که در کشور خودش می گذرد و از آن جنگی که در کشور خودش می گذرد، غافل کند.»

همه اینها در حالی است که اکبر هاشمی رفسنجانی در سال ۹۴، در اظهاراتی که در کتاب «زندگی و زمانه اکبر هاشمی رفسنجانی» -تالیف جعفر شیرعلی نیا- نقل شده گفته فرماندهان نظامی در سال ۶۱، حتی به اهدافی بزرگتر از حضور در لبنان فکر می کرده‌اند.

رفسنجانی با ذکر اینکه از اعزام نیروها «در حد اینکه بروند و به [تشکیل] حزب‌الله کمک کنند» مطلع بوده، ادعا کرده: «این را که بروند و برای فتح فلسطین آماده شوند نمی‌دانستیم.»

قرآن اهدایی محسن رضایی به مادر احمد متوسلیان
توضیح تصویر،

محسن رضایی در دی‌ ۹۵ به دیدن مادر احمد متوسلیان رفت و ابراز امیدواری کرد پسرش «هر چه زودتر بازگردد» و در «جشن نابودی اسرائیل» شرکت کند. سرلشکر رضایی اما در همان دیدار، قرآنی را به مادر متوسلیان هدیه داد و پشت آن، پسرش را «شهید» دانست

سرانجام تصمیم به «جنگ با اسرائیل»

یکی از قابل‌تامل‌ترین جنبه‌های اعزام شتابزده نیروهای ایران به سوریه در سال ۶۱ برای جنگ با اسرائیل این است که خود سوری‌ها، به‌وضوح مایل به مشارکت در چنین نبردی نبودند.

هاشمی رفسنجانی در خاطرات سال ۶۱ خود نوشته سفیر سوریه در روز ۸ تیر -یک هفته پس از سخنرانی رهبر وقت در مورد «بازی خوردن» مسئولان- به دیدارش رفته و گفته از اینکه ایران به جنگ با عراق اولویت داده و دیگر به کشور او نیرو نمی فرستد، خوشحال است. آقای رفسنجانی به نقل از سفیر سوریه آورده: «اسرائیل سلاح‌های ناشناخته جدیدی به‌کار گرفته است و [سوری‌ها] فعلا نمی‌خواهند با آنها بجنگند.»

به گزارش منصور کوچک‌محسنی، دومین فرمانده نیروهای اعزامی به لبنان، از همان ابتدای ورود نیروهای ایران به سوریه، مشخص بوده شرایط آن کشور به کلی با تصورات قبلی آنها متفاوت است. کوچک‌محسنی نوشته: «در چندین جلسه که با فرماندهان ارشد سوریه گذاشته شد، حاج احمد [متوسلیان] به این نتیجه رسید که سوریه اهل جنگ با اسرائیل نیست و در این موقعیت می‌خواهد از ایران به عنوان برگ برنده در منطقه استفاده کند.»

او افزوده احمد متوسلیان بعد از جلسات متعدد و بی‌حاصل با رفعت اسد، برادر حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه، مطمئن شده که «سوریه قصد جنگ با اسرائیل ندارد» و «آنها بعد از اینکه ما نیروهایمان را به دمشق آوردیم، می‌خواهند به همین وضعیت ما را بین زمین و هوا نگه دارند.»

کوچک‌محسنی از سوی دیگر، در گفت‌وگویی نقل کرده احمد خمینی، پسر رهبر وقت، بعد از اطلاع از وضعیت سوریه پیام رسانده که نیروهای اعزامی ایران نباید عملیات انجام دهند و افزوده: «ولی حالا رفته‌اید، یک سری نیروهای کارکشته در آنجا بمانند و کار فرهنگی و آموزش و تربیت و بسیج نیروها را در لبنان انجام بدهید.»

مشابه این روایت را محسن رفیقدوست و علی اکبر محتشمی‌پور، سفیر وقت ایران در سوریه، هم، به نقل از شخص آیت‌الله خمینی بازگو کرده‌اند. رفیقدوست و محتشمی‌پور در اظهاراتی جداگانه گفته‌اند که دستور به ارائه آموزش‌های مورد نظر تهران در لبنان را، در دیداری در ۲۶ خرداد ۶۱ از رهبر وقت شنیده‌اند -که هر دو در آن حضور داشته‌اند.

در نتیجه چنین تصمیمی، پس از بازگشت نیروهای ایران به کشور، جمعی از آنها در سوریه ماندند و همین افراد به تدریج، هسته‌های اولیه نیروی جدیدی را تشکیل دادند که بعدها، «حزب‌الله لبنان» نام گرفت.

احمد متوسلیان، البته با توجه به نقش تعیین‌کننده که برای عملیات بعدی تیپ ۲۷ محمد رسول‌الله علیه عراق پیش‌بینی شده بود، از جمله نیروهایی نبود که بایست در سوریه بماند، ولی بلافاصله هم برنگشت. او نهایتا، در ۱۴ تیر ۶۱ به همراه محسن موسوی‌، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان به اسارت درآمد.

به این ترتیب بود که ماجرای اعزام او و نیروهایش به سوریه، تجربه‌ای عجیب از محاسبات غلط حکومت در زمان جنگ را رقم زد.

سخن از محاسباتی غیرشفاف است که پس از آزادسازی خرمشهر و در آستانه نخستین عملیات تهاجمی بزرگ ایرانی‌ها در خاک عراق، بخشی از موثرترین واحدهای رزمی ایران را راهی -اصطلاحا- «جنگ با اسرائیل» کرد.

واحدهایی که تا زمان برگشتن به کشور به دستور آیت‌الله خمینی، در سوریه سرگردان ماندند و در هنگام بازگشت، فرمانده خودشان را، بدون درگیری با اسرائیلی‌ها، از دست داده بودند.

در شرایطی که قطعا تصور نمی‌کردند پرونده این فرمانده قرار است تا حداقل چهار دهه بعد، بلاتکلیف بماند.