ازدو. [ اُ دو / اَ دَ / دُو ] (اِ) صمغ. صمغی است که از آن حلوا پزند. (سروری از نسخه ٔ میرزا). صمغی است که حلوای آن بغایت لطیف شود و منفعت دهد درد کمر را. (مؤید الفضلاء). صمغ درخت ارجن ۞ باشد که درخت بادام کوهی است و از آن حلوا پزند و مطلق صمغ را نیز گفته اند. (برهان ). صعرور.
- ازدوی ِ آلو ؛ صمغالاجاص .
- ازدوی ِ امرود ؛ صمغالکمثری .
- ازدوی ِ بادام ؛ صمغاللوز.
- ازدوی ِ تازی ؛ صمغ عربی . (برهان ).
- ازدوی ِ خطمی ؛ صمغالخطمی .
- ازدوی ِ زیتون ؛ اصطرک .
- ازدوی ِ سداب ؛ثافیسا.
- ازدوی ِ سماق ؛ صمغ تتم .