۱۴۰۱ شهریور ۲, چهارشنبه

 

  طب صناعتی است که بدان صناعت صحت در بن انسان نگاه دارند و چون زایل شود باز آرند، و بیارایند او را بدرازی موی و پاکی روی و خوشی روی و گشادگی.  اما طبیب باید که رقیق الخُلق، حکیم النفس و جَیِّد الحدس باشد، و حدس حرکتی باشد که نفس را بُوَد در آراء صایبه اَعنی که سرعت انتقالی بود از معلوم بمجهول، و هر طبیب که شرف نفس انسان نشناسد رقیق الخُلق نَبُوَد، و تا منطق نداند حکیم النفس نبود، و تا مُویّد نبود به تأئید جَیِّد الحدس نَبُوَد و هر که جَیِّد الحدس نَبُوَد به معرفت علت نرسد، زیرا که دلیل از نبض می باید گرفت، و نبض حرکت انقباض و انبساط است و سکونی که میان این دو حرکت افتد؛ و میان اطبا خلاف است.  گروهی گفته اند که حرکت انقباض را بحس نشاید اندر یافتن، اما افضل المتأخرین، حجته الحق الحسین بن عبدالله بن سینا در کتاب قانون می گوید: حرکت انقباض را در توان یافتن بدشواری اندر تنهای کم گوشت.  و آنکه نبض ده جنس است و هر یکی از او متنوع شود بِسِه نوع: دو طرفین او او و یکی اعتدال او، تا تأئید الهی باستصواب او همراه نبود فکرت مُصیب نتواند بود و تفسره را نیز همچون الوان و رسوب او نگاه داشتن، و از هر لونی بر حالتی دلیل گرفتن نَه کاری خُرد است.  این همه دلائل بتأئید الهی و هدایت پادشاهی مُفتَقِرَند و این معنی است که ما او را بعبارت حدس یاد کرده ایم. و تا طبیب منطق نداند و جِنس و نوع نشناسد در میان فصل و خاصه و عَرَض فرق نتواند کرد، و علت نشناسد و چون علت نشناسد در علاج مُصیب نتواند بود، و ما اینجا مثلی بزنیم تا معلوم شود که چنین است که همی گوئیم.  مَرَض جنس آمد و تب و صُداع و زُکام و سرسام و حصبه و یرقان نوع، و هر یک بفصلی از یکدیگر جدا شوند، و از این هریکی باز جنس شوند، مثلا تب جنس است و حُمّی یوم و غب و شطر الغب و ربع انواع؛ و هر یکی بفصلی ذاتی از یکدیگر جدا شوند چنانکه حُمّی یوم جدا شود از دیگر تبها بدانکه درازترین مدت او یک شبانه روز بود و درو تکسر و گرانی و کاهلی و درد نباشد، و تب مطبقه جدا شود از دیگر تب ها بدانکه چون بگیرد تا چند روز بازنشود، و تب غبّ جدا شود از دیگر تبها بدانکه یکروز سخت تر آید و درنگش کمتر باشد و یک روز آهسته تر و درنگش درازتر بود، و تب رُبع جدا شود از دیگر تبها بدانکه روزی بیاید و دیگر روز نیاید و سوم نیاید و چهارم بیاید؛ و این هر یکی باز جنس شوند و ایشانرا انواع پدید آید.  چون طبیب منطق داند و حاذق باشد و بداند که کدام تب است؟ و مادّت آن تب چیست؟ مرکب است یا مفرد؟ زود بمعالجت مشغول شود، و اگر در شناختن علت درماند بخدای عَزّ و جَلّ بازگردد و از او اِستِعانَت خواهد و اگر در علاج فرو ماند هم بخدای باز گردد و از او مدد خواهد که بازگشت همه بدوست.  [=انا لله و انا الیه راجعون که کثیری از مردم، از عارف و عامی، کاربردش را مختص مراسم عزا و ختم و ترحیم و پُرسه، جهت تسکین آلام و تسلیت مصیبت زدگان و داغ دیدگان شمارند. زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست  کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت... دریغ!]