لوگوس یونانی و دئنای ایرانی
دانشجویان فلسفه که تاریخ فلسفه یونان را مطالعه کرده اند با مفهوم «لوگوس» که از زمان هراکلیتوس و بعد هم رواقیون در فلسفه یونان و سپس در الهیات مسیحی مطرح شده است کم و بیش آشنایی دارند. دیروز داشتم در باره فیلون اسکندرانی مطالعه میکردم دیدم فیلون دقیقا لوگوس را به معنای «دئنای» اوستایی یا «خود» به کار برده است. در باره دئنا و «خود» من در یکی از سخنرانیهای اخیر خود که در اینترنت هم هست توضیح داده ام. در باره لوگوس نزد فیلون هم در مقاله ای نظر خود را به تفصیل بیان خواهم کرد. در اینجا همین قدر می گویم که لوگوس نزد فیلون جلوه یا جزیی از خداست؛ همان چیزی که در پارسی به آن«خود» و دینا گفته می شود و مانویان spark میگویند. از برکت لوگوس است که انسان میتواند از راه شناخت حضوری یا مشاهده ای که در آن شاهد و مشهود یکیست خدا را بشناسد.
این معنی دقیقا از حکمت مزد یسنا گرفته شده است . من میتوانم بفهمم چرا غربیها زورشان می آید قبول کنند که حکمای یونان بخصوص در دوره اسکندرانی بر اثر تماس با حکمای شرق ایده های شرقی را گرفتند. ولی نمی توانم بفهمم چرا بعضی از ما ایرانیها نمی خواهیم قبول کنیم که یونانیها چیزهایی را در فلسفه از ایرانیها گرفته اند.