"سایه" از گل و
خاک ایران
دوباره میروید!
هنوز پیکر "سایه" به ایران نرسیده است که سردیس او آخرین مراحل پایانی را طی می کند. شاید این سردیس بر فراز خوابگاه ابدی سایه نصب شود که اگر چنین شود، سایه ای برساخته از گل و خاک ایران، از زمین می روید. این خوابگاه رشت خواهد بود، اما هنوز بر سر محل دقیق آن بحث است. نه میان مهاجرین و ایرانیان خارج از کشور که نه تصمیم گیرنده اند و نه چندان در حال و هوای ایران و مردم، که اگر بودند خواهان به خاک سپاری سایه در آلمان نبودند!
ساختن این سردیس از حدود ۲ ماه پیش در ایران شروع شد و قرار بود در سالروز تولد او رونمائی شود و در خانه موزه نیما نصب شود و حالا سر از خاک او بر خواهد آورد.
شفیعی کدکنی میگوید "در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادل غزل «نامدگان و رفتگان» سایه پیدا نمیشود. " سایه شیفته کهکشان بود، ستاره شناس و هستی شناس بود.
نامدگان و رفتگان، از دو کرانۀ زمان
سوی تو میدوند هان، ای تو همیشه در میان
در چمنِ تو میچرد آهوی دشت آسمان
گرد سرِ تو میپرد باز سپید کهکشان
هر چه به گِرد خویشتن، مینگرم درین چمن
آینۀ ضمیر من، جز تو نمیدهد نشان
ای گل بوستانسرا، از پسِ پردهها درآ
بوی تو میکِشد مرا وقت سحر به بوستان
ای که نهان نِشسته ای، باغ درونِ هسته ای
هسته فروشکسته ای، کاین همه باغ شد روان
مست نیازِ من شدی ، پرده ی ناز پس زدی
از دل خود بر آمدی ، آمدنِ تو شد جهان
آه که میزند برون، از سر و سینه موجِ خون
من چه کنم که از درون، دست تو میکشد کمان
پیش وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم؟
کز نفس تو دم به دم، می شنویم بوی جان
پیش تو، جامه در برم، نعره زند که بَردَرَم
آمدمت که بنگرم، گریه نمی دهد امان