۱۴۰۲ اردیبهشت ۱, جمعه



آن روز که خط شاهدت بود


صاحب نظر از نظر براندی



امروز بیامدی به صلحش


کش فتحه و ضمه بر نشاندی



تازه بهارا ورقت زرد شد


دیگ منه کآتش ما سرد شد



چند خرامی و تکبر کنی


دولت پارینه تصور کنی



پیش کسی رو که طلبکار توست


ناز بر آن کن که خریدار توست



سبزه در باغ گفته‌اند خوش است


داند آن کس که این سخن گوید



یعنی از روی نیکوان خط سبز


دل عشاق بیشتر جوید



بوستان تو گندنازاریست


بس که بر می‌کنی و می‌روید



گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش


این دولت ایام نکویی به سر آید



گر دست به جان داشتمی همچو تو بر ریش


نگذاشتمی تا به قیامت که بر آید



سؤال کردم و گفتم جمال روی تو را


چه شد که مورچه بر گرد ماه جوشیده‌ست



جواب داد ندانم چه بود رویم را


مگر به ماتم حسنم سیاه پوشیده‌ست