۱۴۰۲ فروردین ۳۰, چهارشنبه

 شکافت. [ شِ] (مص مرخم ، اِمص) شکافتن. عمل شکافتن و گشودن و گسیختن و پاره کردن.  دریدن. شکافیدن. شق کردن. خرق. صدع. شیار کردن زمین. شکافت هسته اتم موسوم به فیژِن در برابر گداخت آن موسوم به جوش هسته ای یا فیوژن. 

دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت

 یک موی ندانست و بسی موی شکافت

 ابو سعید ابوالخیر. 

 خنجر او ز بس جگر که شکافت

 گوهر او گرفت رنگ جگر 

 فرخی سیستانی.