سوار شدن. [سَ شُ دَ]. (مص مرکب). بالا رفتن و بر نشستن بر حیوانی (خر سواری، اسب سواری، شتر سواری) یا وسیله ای چون دوچرخه (ثابت و متحرک). سوار هواپیما کشتی، هلی کوپتر، قطار، قارب/قایق/بلم، موج،ماشین/خودرو/اتوبوس، تاکسی و مترو شدن.
سوار کاری یا چیزی شد. مسلط شدن. استیلا یافتن. مهارت یافتن. زمام کاری یا چیزی را بدست گرفتن.
آفتاب ار سوار شد بر شیر
هست می شیر آفتاب سوار.
'''خاقنی شروانی'''.
هین طبلک شب روان فروکوب
زیرا که سوار شد سیاووش
'''مولانا جلال الدین بلخی مشهور به رومی'''
هِله خواجه خاک او شو چو سوار شد به میدان
سر اسب را مگردان که تو سر نه ای تو سُنبی
'''مولانا جلال الدین بلخی مشهور به رومی'''
انگلیسی:
board
v.
#mount
embark
v.
#mount, board
mount
v.
#board
enplane
v.
#mount, board
come on board
v.
entrain
#mount, board
scale
v.
#mount, board
go on board
v.
ascend
v.
#mount, board
be mounted on
v.
been boarded
been on board
bestraddle
v.
bestride
v.
board ship
v.
board the train
boarded the train
boarding the train
buy in
v.
came on board
catch
v.
catch the train
clamber on
v.
clamber up
v.
clamber up on
v.
climb
v.
#mount, board
climb aboard
v.
climb on
v.
#mount, board
climb on board
climb onto
v.
climb up
v.
climb up on
v.
come as a part
come on ride
come ride
do not interrupt
embrace the trend
v.
embus