۱۴۰۲ اسفند ۴, جمعه

 سوار شدن.  [سَ شُ دَ]. (مص مرکب).  بالا رفتن و بر نشستن بر  حیوانی (خر سواری، اسب سواری، شتر سواری) یا وسیله ای چون دوچرخه (ثابت و متحرک).  سوار هواپیما کشتی،  هلی کوپتر، قطار، قارب/قایق/بلم، موج،ماشین/خودرو/اتوبوس، تاکسی و مترو شدن.

سوار کاری یا چیزی شد.  مسلط شدن.  استیلا یافتن.  مهارت یافتن.  زمام کاری یا چیزی را بدست گرفتن.

آفتاب ار سوار شد بر شیر

هست می شیر آفتاب سوار.

'''خاقنی شروانی'''.

هین طبلک شب روان فروکوب

زیرا که سوار شد سیاووش

'''مولانا جلال الدین بلخی مشهور به رومی'''

هِله خواجه خاک او شو چو سوار شد به میدان

سر اسب را مگردان که تو سر نه ای تو سُنبی

'''مولانا جلال الدین بلخی مشهور به رومی'''

انگلیسی:



board

v.

#mount


embark

v.

#mount, board


mount

v.

#board


enplane

v.

#mount, board


come on board

v.


entrain

#mount, board


scale

v.

#mount, board


go on board

v.


ascend

v.

#mount, board


be mounted on

v.



been boarded


been on board


bestraddle

v.


bestride

v.


board ship

v.


board the train


boarded the train


boarding the train


buy in

v.


came on board


catch

v.


catch the train


clamber on

v.


clamber up

v.


clamber up on

v.


climb

v.

#mount, board


climb aboard

v.


climb on

v.

#mount, board


climb on board


climb onto

v.


climb up

v.


climb up on

v.


come as a part


come on ride




come ride


do not interrupt


embrace the trend

v.


embus