۱۴۰۳ شهریور ۲۸, چهارشنبه

 

بازگشت به صفحه اصلي

 

 

قسمت دوّم

 

متن کامل به صورت PDF براي چاپ

بازگشت به قسمت اوّل

2- پارسيان: خاستگاه اردشير ريپورتر

اردشير ريپورتر به خانداني از زرتشتيان ساکن غرب هند تعلق دارد که به «پارسي» شهرت دارند.

پارسيان هند و «قصه سنجان»

«پارسيان هند»، با استناد به روايت شفاهي منظوم موسوم به «قصه سنجان» خود را از تبار اشراف و موبدان زرتشتي ايراني مي‌دانند که در پي حمله اعراب به ايران براي حفظ دين و فرهنگ خود به رهبري موبدي به‌نام نريوسانگ به سواحل غرب هند مهاجرت کردند و در منطقه‌اي به‌نام «سنجان» مأوا گزيدند. «قصه سنجان» 864 بيت است و گويا در سال 1600 م. توسط فردي به‌نام بهمن کيقباد، اهل نوساري، سروده شده. [6] کهن‌ترين نسخه خطي «قصه سنجان» به سال 1692 م. تعلق دارد. [7]

افسانه مهاجرت «پارسيان» به هند به دليل «فشار ديني» و براي حفظ «ميراث فرهنگي و اعتقادات ديني خود» بسيار شبيه به افسانه‌هايي است که دو طايفه يهودي هند، يهوديان کوچن و طايفه «بني‌اسرائيل» جنگل‌هاي کنکان، مهاجرت خود را بر اساس آن تبيين مي‌کنند. اين دو طايفه نيز، بر اساس اسطوره‌هايي کاملاً مشابه با «قصه سنجان»، مدعي‌اند که در پي «آوارگي قوم يهود» به هند پناه بردند. محققين طوايف يهودي کوچن و کنکان را بقاياي بوميان هندي يا بردگان آفريقايي مي‌دانند که در زمان استعمار پرتغال، توسط يهودياني که در امپراتوري پرتغال از اقتدار فراوان برخوردار بودند، در سده شانزدهم ميلادي «يهودي» شدند. [8] «قصه سنجان» نيز، چون اسطوره مهاجرت دو طايفه فوق، فاقد اعتبار تاريخي است. در پي حمله اعراب به ايران در زمان خليفه دوّم، «فشار ديني» بر زرتشتيان براي تغيير دين و گروش به اسلام وجود نداشت. منابع فراوان تاريخي آزادي ديني زرتشتيان را تا سده‌ها پس از ورود اسلام به ايران نشان مي‌دهد. [9] گشتاسب شاه نريمان (1873- 1933)، که به عنوان برجسته‌ترين محقق پارسي شناخته مي‌شود، در آثار متعدد خود «قصه سنجان» را بي‌اعتبار دانسته و به دليل فقدان فشار ديني بر زرتشتيان ايران در سده‌هاي نخستين اسلامي توجيهي براي فرار ايشان به هند نمي‌يابد. [10] نقد سخت و علمي نريمان سبب شد که سِر جيوانجي مودي، به عنوان يکي از متنفذترين نظريه‌پردازان فراماسونري هند و از سران اليگارشي پارسي، سرانجام بپذيرد که «به سختي محتمل است تنها يک بار ايرانيان به هند مهاجرت کرده‌اند. بيش‌تر به‌نظر مي‌رسد در دوران‌هاي مختلف مهاجرت‌هاي مختلف بوده است.» [11] محققين پارسي ديگر نيز با انتشار کتاب و مقاله «قصه سنجان» را فاقد اعتبار اعلام کرده‌اند. [12] بيژن باتنا در کنفرانس شرق‌شناسي بنارس (1943) پژوهشي ارائه داد با عنوان «قصه سنجان، دروغي آشکار» و در مقدمه آن نوشت:

«قصه سنجان از سوي بسياري از دانشمندان پارسي و غير پارسي مورد پذيرش قرار گرفته و يک اثر تاريخي جدي انگاشته مي‌شود. به‌رغم دروغين بودن اين قصه، از آنجا که سرانِ خودساخته جامعه پارسي و برخي به‌اصطلاح استادان داراي مدرک دکترا مُصرّند ما پارسيان را با پذيرش اين قصه، به عنوان تاريخ واقعي زرتشتيان هند، به گمراهي کشند، من لازم دانستم تا گزارش خود را منتشر کنم.»

برخي از دلايل باتنا چنين است: 1- در دوران باستان، ميان هند و ايران رابطه گسترده وجود داشت. ايرانيان بر بخش‌هايي از هند حکومت کردند و از مدت‌ها پيش از اسلام کلني‌هاي زرتشتي در هند برقرار بود. پارسيان کنوني هند اعقابِ زرتشتيان آن عصرند نه بقاياي فرارياني موهوم. 2- پس از فروپاشي امپراتوري ساساني هيچ نوع فشار ديني بر ايرانيان زرتشتي اعمال نمي‌شد. 3- جادي رانا، «شاه سنجان»، وجود واقعي نداشت و «سلطان‌نشين سنجان» زائيده خيال پردازنده «قصه سنجان» است. در هيچ نقطه‌اي از سرزمين گجرات هيچ‌گاه منطقه‌اي به نام «سنجان» وجود نداشت. [13] بهرامشاه ناسيک‌والا، پژوهشگر پارسي ديگر، ابراز حيرت مي‌کند که چرا 900 سال پس از وقوع حادثه بايد داستان آن پرداخت شود. [14] کلنل مهربان ايراني پس از بيان پيوند ايران و هند در دوران‌هاي هخامنشي و اشکاني و ساساني، از جمله اين کتيبه نرسي، پادشاه ساساني، که از هند به عنوان يکي از سرزمين‌هاي ايران ياد شده، صحت مندرجات «قصه سنجان» را نفي مي‌کند. [15] شاپورجي هوديوالا، محقق ديگر پارسي، نيز به بررسي پيشينه اقامت زرتشتيان در دوران‌هاي پيش از اسلام در هند پرداخته است هر چند مي‌کوشد به نحوي «قصه سنجان» را توجيه کند. [16]

«سنجان» به‌طور آشکار نامي اروپايي است (سن + جان = جان مقدس). [17] اين مکان فاقد هر گونه سابقه تاريخي در هند است. صرف اين نام به تنهايي ثابت مي‌کند که «قصه سنجان» ساخته دوران اقتدار استعمار پرتغال در هند است. هم بر اساس داده‌هاي مردم‌شناسي جسماني و ريخت‌شناسي نژادي و هم بر اساس مستندات فراوان تاريخي، پارسيان هند را بايد از نژاد ساير بوميان غرب هند و از بقاياي زرتشتيان هند دانست که از سال‌ها پيش از ورود اسلام به ايران به آئين زرتشت گرويده بودند. پيوند ديني ايران و هند از دوران باستان تا بدان حد است که اسپونر، باستان‌شناس آمريکايي، از «دوران زرتشتي تاريخ هند» سخن مي‌گويد. [18] بهر روي، از زمان مهاجرت ادعايي در «قصه سنجان» تا زمان ورود اروپائيان به هند، حدود نهصد سال نامي از پارسيان نبود؛ يا طايفه‌اي بود «فاقد هر گونه حادثه مهم قابل ذکر تاريخي» [19] يا چنان کم‌اهميت که در اين دوره طولاني نامي از آن حتي در منابع فراوان محلي هند ثبت نشد. [20]

پرتغالي‌ها، مارانوها و کشف «پارسيان»

در سده شانزدهم ميلادي، استعمار پرتغال در غرب شبه قاره هند استقرار يافت و مرکز امپراتوري خود در شرق را در جزيره گوا قرار داد. پارسيان نخستين گروه بومي هند بودند که به خدمت پرتغاليان درآمدند و به عنوان واسطه ايشان با ساير مردم بومي هند عمل کردند. اسناد پرتغالي نشان مي‌دهد که «طايفه پارسي» تا اواخر سده هفدهم روستائياني بودند با عقايد خاص خود که اجساد مردگان خويش را در «دخمه» جاي مي‌دادند. گارسيا دا اورتا در حوالي نيمه سده شانزدهم از طايفه «گبر» منطقه کمبايت، که به «پارسي» شهرت دارند، نام برده که پرتغالي‌ها آن‌ها را «جهود» مي‌دانستند. [21] جرالد اونگير، حکمران انگليسي بمبئي (1669- 1677) که به عنوان بنيانگذار اين شهر شناخته مي‌شود، تحقيقاتي مفصل درباره طايفه پارسي انجام داده و به اين نتيجه رسيده که پارسيان بخشي از عقايد خود را از يهوديان گرفته‌اند. [22] توماس هايد (1636- 1703)، استاد زبان‌هاي شرقي در دانشگاه آکسفورد که کتاب او (1700) نخستين تحقيق علمي درباره پارسيان به‌شمار مي‌رود، [23] مانند اونگير، به تأثير يهوديت بر آئين پارسيان معتقد بود. [24] استعمارگران پرتغالي، که در ميان آن‌ها يهوديان علني و مخفي (مارانوها) از موقعيت شامخ برخوردار بودند، [25] در کشف و بازسازي فرهنگي طايفه پارسي، به شکلي که امروزه مي‌شناسيم، تأثير بسزا داشتند. گارسيا دا اورتا، که کتاب او (1563) [26] نخستين مأخذي است که از طايفه پارسي ياد کرده، مارانو (يهودي مخفي) بود. [27]

به‌نوشته ايدلجي، زماني‌که پرتغالي‌ها در سال 1498 به ساحل گجرات رسيدند، اين منطقه را «حلقه مهمي در تجارت ميان عربستان و هند» يافتند، لذا براي تأمين نيازهاي خود به ايجاد پايگاه‌هاي دريايي در ساحل غربي هند دست زدند و در 1534 در حوالي بمبئي امروز (مومباي) پايگاه خود را مستقر کردند. پرتغالي‌ها در 1558 شهر دامان در شمال شرقي بمبئي کنوني را تصرف کردند. دامان مرکز منطقه‌اي بود که در روستاهاي اطراف آن تعداد زيادي از اعضاي طايفه پارسي زندگي مي‌کردند. اين سرآغاز آشنايي پارسيان با اروپائيان است. بدينسان، پرتغالي‌ها در «رابطه نزديک» با پارسيان قرار گرفتند. گارسيا دا اورتا در سال 1534 وارد جزيره گوا شد. [28]

پارسيان و کمپاني‌هاي غربي

کشف طايفه پارسي توسط استعمارگران پرتغالي و استقرار پيوند ميان پرتغاليان و پارسيان، به عنوان سرآغاز نوزايي و رشد سريع طايفه پارسي در سده‌هاي پسين، در تمامي منابع پارسيان هند مورد تأکيد است. اکهارد کلک، محقق آلماني، سرآغاز «دگرگوني اجتماعي» در پارسيان را از بدو ارتباط آنان با اروپاييان مي‌داند. او مي‌نويسد:

«با پيدايش کمپاني‌هاي تجاري اروپايي و بالاخره با استقرار قدرت استعماري بريتانيا فرآيند دگرگوني اجتماعي در هند آغاز شد... همکاري همبسته‌تر انگليسي‌ها با طوايف هندي خاص، پيوند فرهنگي با آن‌ها را نزديک‌تر و عميق‌تر کرد و فرآيند فرهنگ‌پذيري در اين طوايف سريع‌تر رشد يافت. اين امر به‌ويژه در عرصه‌هاي متعدد رابطه ميان پارسيان و انگليسي‌ها تحقق يافت زيرا پارسيان زودتر و عميق‌تر از هر طايفه ديگر هندي خود را در معرض تأثير اروپايي قرار دادند.» [29]

پيوند با «فرنگيان» و کارکرد سران طايفه پارسي به عنوان کارگزاران و واسطه‌هاي اصلي بومي کمپاني‌هاي غربي در هند ادامه يافت و در سده‌هاي هيجدهم و نوزدهم به پيوند عميق ميان سران پارسي با کارگزاران کمپاني هند شرقي بريتانيا و حکومت هند بريتانيا انجاميد تا بدان‌جا که تعداد کثيري از پارسيان به کارگزاران بومي بريتانيا در شبه قاره هند و منطقه بدل شدند. کارکرد پارسيان به عنوان مهم‌ترين کارگزاران استعمار بريتانيا در هند در عرصه‌هاي سياسي و اطلاعاتي و تجاري- مالي گسترده بود. به‌نوشته اکهارد کلک، پارسيان نخستين گروه از مردم هند بودند که در غرب هند به خدمت دستگاه دولتي انگليس درآمدند و در مشاغل گوناگون مانند گردآوري ماليات و کارگزاري در دربارهاي محلي و غيره به کار گرفته شدند. در سال 1864 شش هزار و 149 تن از تجار و صرافان و دلالان عمده بمبئي پارسي بودند و 882 تن از پارسيان در دستگاه دولتي بمبئي اشتغال داشتند. [30] در سال 1884 دوسابهاي فرامجي کاراکا، مورخ پارسي، نوشت:

«وفاداري پارسيان [به بريتانيا] يک نمايش توخالي نيست و نتيجه ترس از يک حکومت مقتدر نيست بلکه ثمره باوري عميق است. وقتي آنان وضع خود را در هند با همکيشان‌شان در ايران مقايسه مي‌کنند، که تا همين اواخر در وضع رقت‌باري از تضييق ديني قرار داشتند، کاملا و به حق بر اين برکت ارج مي‌نهند که از حاکميت بريتانيا بهره‌مندند.» [31]

و در 1907 خسرو ايدلجي قامت، نويسنده پارسي، نوشت:

«پارسي ناوفادار [به حکومت بريتانيا] همانقدر نادر است که شلغم سياه. يافتن دليل اين امر جستجوي زياد نمي‌خواهد. سعادت پارسيان از زمان حاکميت بريتانيا بر هند آغاز شد و اگر به حسب تصادف اين حاکميت برافتد اين وحشت وجود دارد که سعادت فوق نيز ناپديد شود. وفاداري در اين زمينه معلول غريزه صيانت نفس و پيشرفت شخصي است.» [32]

به‌نوشته اکهارد کلک،

«از ديدگاه پارسيان مشروعيت حاکميت انگليس تنها بر شالوده دستاوردهاي آشکاري است که، در مقايسه با اوضاع پيش از حاکميت انگليس، تمدن غربي براي هند يا حداقل براي پارسيان به ارمغان آورده است.» [33]

پارسيان، ساسون‌ها و تجارت جهاني ترياک

به اين دليل، سِر جمشيدجي جي‌جي‌بهاي (1783- 1859) اوّلين هندي است که از سوي ملکه ويکتوريا مقام «بارونت» دريافت کرد. سِر جمشيدجي ‌جي‌جي‌بهاي به عنوان يکي از بزرگ‌ترين تجار ترياک سده نوزدهم ميلادي شناخته مي‌شود. او به دليل اين ثروت و قدرت در نيمه اوّل سده نوزدهم رياست طايفه پارسي را به دست داشت. تجارت ترياک منبع اصلي ثروت عظيم زرسالاران پارسي است. در بسياري از منابعي که درباره تاريخ هند نگاشته شده بر اين امر تأکيد شده. [34] در زمان اقتدار سِر جمشيدجي جي‌جي‌بهاي گروهي کثير از يهوديان بغدادي به رهبري ديويد ساسون از بغداد به بوشهر و سپس به بمبئي مهاجرت کردند و اتحاد پارسيان و يهوديان وارد مرحله جديدي شد. پسران جمشيدجي (سِر جمشيدجي جي‌جي‌بهاي بارونت دوّم و سِر جمشيدجي جي‌جي‌بهاي بارونت سوّم) و سِر کاووسجي جهانگير (1812- 1878)، از خاندان پارسي ردي ماني، به همراه سر آلبرت (عبدالله) ساسون (پسر ديويد ساسون) و لرد ناتانيل روچيلد (لرد روچيلد اوّل)، سِر ارنست کاسل و تعدادي از اعضاي خاندان گلداسميد (سران يهوديان بريتانيا) دوستان نزديک ادوارد هفتم از زمان ولايتعهدي ادوارد بودند. [35] به‌نوشته جان هينلز، پارسيان از حضور انگليسي‌ها سود بردند. برجسته‌ترين نمونه ايشان سِر جمشيدجي جي‌جي‌بهاي بود که به نماد آرزوهاي پارسيان براي رسيدن به قله‌هاي ثروت و قدرت بدل شد.

«قدرت او مبتني بر ثروت فراوان بود... که از طريق تجارت ترياک، پيمانکاري دولتي و صرافي از تمامي آرزوهاي پيشين پارسيان فراتر رفت... در ميهماني‌هاي شبانه او عالي‌رتبه‌ترين مقامات دولت انگليس حضور داشتند و کالسکه او، که به سان کالسکه ملکه ويکتوريا ساخته شده بود، مورد رشک همگان بود.» [36]

در سده نوزدهم، کمپاني‌هاي بزرگي که تجارت جهاني ترياک را به دست داشتند، مانند جردن ماتيسون (انگليسي)، فوربس (آمريکايي) و ساسون (يهودي)، شرکاي اصلي پارسيان بودند. همين کانون در اوّل ژانويه 1865 بانک هنگ‌کنگ- شانگهاي HSBC را بنيان نهاد که تا به امروز يکي از بزرگ‌ترين مجتمع‌هاي مالي جهان است.

عبدالله شهبازي در کنار تنديس و يادمان سِر کاووسجي جهانگير، دوست ادوارد هفتم، در ريجنتس پارک لندن
(آبان 1372)

تنديس سِر جمشيدجي جيجي بهاي در بمبئي (عکس از عبدالله شهبازي، فروردين 1372)

ادوارد هفتم، پادشاه بريتانيا، و حلقه خصوصي دوستانش در شکارگاه.
نفر اول از سمت راست (با عصا) سِر آرتور ساسون (1840- 1912) است.
سِر آرتور ساسون از اعضاي اصلي هيئت مديره بانک هنگ‌کنگ شانگهاي HSBC و از مالکان بانک شاهنشاهي انگليس و ايران
(بانک شاهي) بود و از صميمي‌ترين دوستان ادوارد هفتم از دوران وليعهدي او.
به‌نوشته سر سيسيل راث، مورخ نامدار يهودي، علاوه بر جاذبه فردي و مالي سر آرتور ساسون،
يکي از مهم‌ترين علل صميميت ادوارد هفتم با وي همسر زيباروي آرتور بود.
ادوارد هر ساله در فصل پائيز در کاخ ييلاقي آرتور ساسون به سر مي‌برد و وي را «آرتور عزيز» خطاب مي‌کرد.

پارسيان و استعمار بريتانيا

سران طايفه پارسي بنيانگذاران و توسعه‌دهندگان فراماسونري در شبه قاره هند و منطقه بودند. مانکجي خورشيدجي (1808- 1887)، خورشيدجي کاما (1831- 1909) و دکتر سِر جيوانجي مودي (1854- 1933)، برجسته‌ترين ماسون‌هاي هندي سده نوزدهم و اوائل سده بيستم ميلادي، پارسي بودند. خاندان‌هاي کاما و مودي، مانند ساير سران طايفه پارسي، ثروت خود را از طريق مشارکت با غربيان و يهوديان در تجارت جهاني ترياک سده نوزدهم به دست آوردند. گسترش طريقت تئوسوفي با حمايت و نقش برجسته پارسيان تحقق يافت. خورشيدجي کاما و جيوانجي مودي از دوستان کلنل هنري الکات و مادام بلاواتسکي، بنيانگذاران فرقه تئوسوفي، بودند. [37]

خورشيدجي کاما، نامدارترين ماسون هند و شرق، در کسوت ماسوني

سران طايفه پارسي در فعاليت‌هاي نظامي بريتانيا در شرق نقش مؤثر داشتند. در ماجراي انقلاب ضدانگليسي هندوستان، معروف به «موتيني بزرگ» (1857)، که با مشارکت فعال مسلمانان و هندوها انجام گرفت، پارسيان در زمره نيروهاي سرکوب‌گر انگليسي بودند. اکهارد کلک مي‌نويسد:

«در زمان عمليات نظامي بريتانيا در داخل و خارج هند، پارسيان به شکلي نامشروط خود را با منافع قدرت استعماري پيوند مي‌زدند. اين امر بويژه در جريان موتيني 1857 آشکار بود که مستقيماً حاکميت بريتانيا را به مخاطره انداخت و از اين رو مستقيما با [سرنوشت] پارسيان مرتبط بود. گروهي از پارسيان فعالانه به حمايت از تلاش‌هاي بريتانيا براي تصرف مجدد سرزمين‌هاي از دست رفته پرداختند. مطبوعات پارسي در سال‌هاي 1857- 1859 آئينه‌اي از احساسات انگليسي‌گرايانه پارسيان بود. در سال 1858، دوسابهاي کاراکاي پارسي جزوه‌اي در لندن منتشر کرد که در آن کوشيده بود افکار عمومي انگلستان را به سود رسالت انگلستان در هند بسيج و تحريک کند... کاراکا در اين رساله به مقايسه حکومت بريتانيا بر هند با دوران پيشين پرداخته و با ارائه تصويري سياه از گذشته هند، از دستاوردهاي حاکميت انگليس سخن گفته است. انجمن اکابر پارسيان، به عنوان نهاد سخنگوي جامعه پارسي، در سال 1857 مصوبه‌اي دال بر اعلام وفاداري خود به حکومت بمبئي تقديم کرد و هر ساله پايان موتيني در ژوئيه 1859 را با برگزاري گردهمايي‌هاي عمومي تشکرآميز جشن مي‌گرفت. در نتيجه اين نمايش‌هاي اعلام وفاداري، در جريان قيام‌هاي ضدانگليسي، پارسيان و معابد پارسي در شهرهاي کوچک‌تر ايالت گجرات به اهداف و قربانيان حملات به‌ويژه مسلمانان قرار مي‌گرفتند. در درگيري‌هاي نظامي بريتانيا در خارج از هند، که مستقيما به پارسيان مربوط نمي‌شد، آنان هماره و آشکارا از بريتانيا حمايت مي‌کردند. در اين موارد آنان واژگان امپرياليسم انگليس را به کار مي‌بردند و جنگ‌هاي بريتانيا را عادلانه و لازمه صلح جهاني و پيشرفت تمدن و آزادي مي‌خواندند. براي نمونه، در جريان جنگ کريمه حدود 6000 نفر پارسي در بمبئي گرد آمدند و به شکل جمعي براي پيروزي نظاميان انگليسي دعا کردند با اين تاکيد: هرجا حاکميت بريتانيا گسترش مي‌يابد سايه خداوند بر او باد، و نفوذ معنوي او در بخش‌هاي بزرگ‌تري از جهان برقرار باد! در زمان اين حادثه، روحانيون پارسي به‌گونه‌اي مراسم برگزار مي‌کردند درست مانند اين‌که جنگ‌هاي شاهنشاه ايران باستان با همسايگانش در جريان است.» [38]

 پارسيان و سازمان اطلاعاتي بريتانيا

به تبع جايگاه پارسيان در عرصه‌هاي پيشگفته، در فعاليت‌هاي اطلاعاتي کمپاني هند شرقي و حکومت هند بريتانيا نيز پارسيان مؤثر بودند. در اين زمينه، به دليل پنهانکاري مرسوم در فعاليت‌هاي اطلاعاتي، منابع بسيار محدود مي‌شود ولي داده‌هاي کافي در دست است که اين نقش را به اثبات رساند. به‌نوشته خانم دلفين منان فرانسوي، که کتاب او از منابع اصلي تاريخ پارسيان و مورد تأييد ايشان است، در جريان جنگ کمپاني هند شرقي بريتانيا با دولت هند، در زمان حکومت اورنگ‌زيب، پارسيان «از طريق دادن اطلاعات به انگليسي‌ها درباره دشمنان‌شان در منطقه اعتماد حکومت بمبئي را جلب کردند» و در جريان حمله سادات جنجره به بمبئي (1689) [39] از طريق تشکيل دسته‌جات مزدور به دفاع از انگليسي‌ها پرداختند. [40] نمونه ديگر، نقش اطلاعاتي خاندان پارسي دسايي در برانداختن حکومت مهاراته‌ها در بارودا و استيلاي بريتانيا بر اين منطقه است که از سال 1800 آغاز شد. به‌نوشته کاراکا، مورخ پارسي، اين «خدمات» براي انگليسي‌ها «بسيار ارزشمند» بود. [41] نمونه ديگر از کارکرد اطلاعاتي پارسيان هند را به‌طور مستند در زنگبار و عمان مي‌يابيم. بهمن جي مانکجي داروخاناوالا و برادرش، سهرابجي، در سال 1875 در زنگبار مستقر شدند و در دربار برغش بن سعيد، دوّمين سلطان آل بوسعيدي، و سپس در دربار فيصل، سلطان بعدي، نفوذ فراوان يافتند. در آن زمان زنگبار در قلمرو عمان و حکومت آل بوسعيدي بود. برادران پارسي فوق در استيلاي بريتانيا بر زنگبار (1891) نقش مؤثر داشتند. بهمن جي به مدت 32 سال در زنگبار زيست و پس از استيلاي بريتانيا عضو شوراي دولتي زنگبار شد. پستانجي فرامرزجي دکتر، پارسي ديگر، نيز بنيانگذار لژ ماسوني «شرق آفريقا» در زنگبار بود. [42]

خاندان ريپورتر

خاندان ريپورتر نيز از کارگزاران مؤثر اطلاعاتي بريتانيا در شبه قاره هند و خاورميانه است. درباره پيشينه اين خاندان اطلاع چندان در دست نيست. نياي اين خاندان، به‌نام شاپورجي، در بمبئي گويا روزنامه‌نگار بود و به اين دليل به «ريپورتر» (خبرنگار) شهرت يافت. [43] ايدلجي ريپورتر، پسر شاپورجي، فرزنداني داشت که کارت مشخصات يکي از آن‌ها، به‌نام مانکجي ايدلجي ريپورتر (متولد 1850 در بمبئي)، در فهرست کارکنان حکومت هند بريتانيا در بايگاني «اينديا آفيس» (وزارت سابق امور هندوستان) موجود است. معهذا، در آرشيو فوق سابقه‌اي از اردشير ايدلجي ريپورتر، برادر ديگر، در دست نيست. [44] اين امر به دليل پنهانکاري اکيد حاکم بر اسناد اطلاعاتي بريتانياست.

قسمت سوّم

 

6.  بهمن کيقباد، قصه سنجان: داستان مهاجرت زرتشتيان ايران به هند، ويراسته هاشم رضي، تهران: سازمان انتشارات فروهر، 1350.

7.  M. M. Murzban, The Parsis in India (English Ed. of Delphine Menant, Les Parsis, Paris: 1898, 2 vol.), Bombay:1917, vol. 1, p. 41.

8.  بنگريد به: عبدالله شهبازي، زرسالاران يهودي و پارسي، استعمار بريتانيا و ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1377، ج 2، صص 191-192، 209-212.

9.  براي آشنايي با فضاي آزادي ديني پس از ورود اسلام به ايران بنگريد به: برتولد اشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي، ترجمه جواد فلاطوري، تهران: انتشارات علمي و فرهنگي، دو جلد، 1364؛ محمد محمدي ملايري، تاريخ و فرهنگ ايران در دوران انتقال از عصر ساساني به عصر اسلامي، تهران: يزدان، توس، 1372-1382، شش جلد.

10.  Gustaspshah Kaikhusrau Nariman,  Writings of G. K. Nariman,Orientalist and Linguist, Compiled by B. B. Paymaster, Bombay:1933; G. K. Nariman, “Islam and Parsis”, Islamic Culture, Hydarabad, Vol. I, 1927, pp.632-639; G. K. Nariman, “Was it Religious Persecution Which Compelled the Parsis to Migrate from Persia to India?”, Islamic Culture, Vol.7, 1933.

11.  Murzban, ibid, vol. 1, p. 40.

12.  عبدالله شهبازي، «نريمان پارسي، اقبال لاهوري و صعود سلطنت پهلوي» در: نظريه توطئه، صعود سلطنت پهلوي و تاريخنگاري جديد در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1377، صص 122-146.

13.  B. N. Bhathena, Kisse i Sanjan; A Palpable Falsehood, Bombay: 1944.

14.  Byramsha D. Nasikwala, Kisseh-i-Sanjan; or the Supposed Landing of  the Parsis in Sanjan, Bombay: 1944.

15.  Lieut. Col. M. S. Irani, The Story of Sanjan, or the Supposed History of Parsi Migration to India from Kharasan, Poona: 1945, pp. 40-41.

16.  Shapubji Kavasji Hodivala, Parsis of Ancient India, Bombay: The Sanj Vartaman Press, 1920.

17.  ابراهيم پورداوود، ايرانشاه: تاريخچه مهاجرت زرتشتيان به هند، بمبئي: انجمن زرتشتيان ايراني بمبئي، 1925، زيرنويس ص 2.

18.  D. B. Spooner, “The Zoroastrian Period of Indian History”, Journal of the Royal Asiatic Society, 1915, pp. 63-89, 405-455.

19.  Eckhard Kulke, The Parsees in India: A Minority as Agent of Social Change, Munchen:Weltforum Verlag, 1974, p. 241.

20.  براي نمونه بنگريد به: علي محمد خان، مرآت احمدي [در تاريخ گجرات]، بمبئي: مطبع فتح‌الکريم، 1306 ق، دو جلد، 504 صفحه.

21.  پورداوود، همان مأخذ، ص 19.

22.  John R. Hinnells, “Parsis and the British”, Journal of the K. R. Cama Oriental Institute, No. 46, Bombay: 1978, p. 27.

23.  Thomas Hyde, Historia Religionis Veterum Persarum eorumque Magorum, Oxonii, 1700, 556 pp. 

24.  Hinnells, ibid. p. 29.

25.  بنگريد به: شهبازي، زرسالاران، ج ا، صص 35-55. 

26.  Coloquios dos Simples e drogas he Cousas Medicinais da India.

27.  شهبازي، زرسالاران، ج 2، صص 193-194.

28.  H. E. Eduljee, “Parsis and the Portuguese in 17th Century Gujarat”, Journal of the K. R. Cama Oriental Institute, No. 54, Bombay 1987, pp. 28-44.

29.  Kulke, ibid, p. 241.

30.  Kulke, ibid, pp. 50-51.

31.  D. F. Karaka, History of the Parsis, Edinburgh: R&R Clark, 1884, vol. 2, p. 273.

32.  Khusraw Edalji Ghamat, The Present State of India, An Appeal to Anglo-Indian, Bombay: 1907, p. 1.

33.  Kulke, ibid, p. 134.

34.  براي نمونه بنگريد به:

Dietmar Rothermund, A Economic History of India, from Pre-Colonial Times to 1991, London: Routledge, 1993, p. 26; Amalendu Guha, “Parsi Seths as Entrepreneurs, 1750-1850”, Economic and Political Weekly, August 29, 1970; Amalendu Guha, “The Comprador Role of Parsi Seths, 1750-1850”, Economic and Political Weekly, November 28, 1970.

35. براي آشنايي با ساسون‌ها بنگريد به: شهبازي، «ساسون‌ها، سپهسالار و ترياک ايران»، مطالعات سياسي، کتاب اوّل، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1370، صص 125- 139؛ شهبازي، نظريه توطئه، صعود سلطنت پهلوي و تاريخنگاري جديد در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1377، صص 96- 100.

http://www.shahbazi.org/pages/Sassoon.htm

http://www.shahbazi.org/pages/Conspiracy_Theory9.htm

36.  Hinnells, ibid, pp. 16-17.

37.  K. R. Cama, The Collected Works of K. R. Cama, Bombay: The K. R. Cama Oriental Institute, 1968, 2 vol; Jivanji Jamshedji Modi, Masonic Papers, Bombay: 1913; J. J. Modi [ed.], Spiegel Memorial Volume, Bombay:1908; M. M. Modi,[ed.], K.R.Cama Memorial Valume, Bombay:1900; K. Dubash. J. J. Modi Memorial Volume, Bombay:1930; K. J. B. Wadia, Fifty Years of Theosophy in Bombay, 1880-1930, Adyar: Theosophical Phublishing House, 1931; Robert Freke Gould, The History of Freemasonry, London: Caxton Publishing Company [1885], vol. VI, p. 336.

38.  Kulke, ibid, pp. 136-137.

39.  شهبازي، زرسالاران، ج 1، صص 123-132.

40.  Murzban, ibid, vol. 1, p. 87.

41.  Karaka, ibid, vol. 2, p. 7; F. A. H. Elliot, The Rulers of Baroda, Bombay: Education Society's Press, 1879.

42.  H. D. Darukhanawala, Parsi Lustre on Indian Soil, vol. 2, India: 1963, pp. 43-44, 310, 639-640.

43.  Chapman Pincher, “Honours for the modest man who earned Britain millions”, Daily Express, March 21, 1973.

44.  بررسي نگارنده در اينديا آفيس، لندن، 1372.


Saturday, August 29, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.