باوندیان دومین سلسله طولانی تاریخ ایران است و خاندانی ایرانی از پادشاهان طبرستان بودند که در حدود ۷۰۰ سال، بیشتر در مناطق کوهستانی طبرستان به خصوص سوادکوه، فرمان راندند. در طول این زمان، باوندیان سه بار فروپاشیدند. قلمرو آنان طبرستان، در جنوب دریای خزر، باختر گیلان و در خاور استرآباد، شامل شهرهای آمل، سارویه (ساری)، مهروان و آبسکون بوده ولی این تقسیمبندی در طول تاریخ دگرگون شدهاست.[۱]
شاهان باوندی با نامهای «اسپهبد» و «ملک الجبال» شناخته میشدند. نام این خاندان برگرفته از لقب مؤسس این دودمان، باو پسر شاپور پسر کاووس یکی از شاهزادگان ساسانی[۲] است که در خدمت پادشاهان ساسانیان بوده است. باوندیان اغلب حکومتی مستقل بودند ولی بعضاً تحت انقیاد خلفا و سلاطین معاصرشان نیز قرار گرفتند.[۳]
شاخهها
سلسلهٔ آل باوند از آغاز تا زوال به سه شاخه تقسیم میشود:[۴]
کیوسیه
که منسوب به کیوس برادر انوشیروان بودند. او که مردی با صلابت، شجاع و بسیار بخشنده بود اهل ولایات با او آرام گرفتند و کیوس، به پشتیبانی ایشان، جمله خراسان از ترکان خالی کرد. سلطنت و حکومت کیوس و فرزندان او از سال ۴۵ هجری تا ۳۹۷ در ناحیه سوادکوه طول کشید.
اسپهبدیه
که فرمانروایان آنان در طبرستان و دیلم و گیلان و ری و قومس و گرگان و داهستان حکومت داشتند و شهر ساری پایتخت ایشان بود. پیدایی این سلسله مربوط به سالهایی است که خاندان علویان طبرستان منقرض شده بود. اسپهبدان این خاندان میان ۴۶۶ تا ۶۰۶ حکومت داشتند و با حمله مغول به افول گراییدند. مشهورترین حاکم این شاخه شاه غازی رستم بودهاست. به گفته ابن اسفندیار اسپهبد رستم شاه غازی دارای عناوینی چون «اسپهبد کبیر» و «عادل» بود. او از جاجرم خراسان، گرگان، بسطام و دامغان تا حد مغان را در تصرف خود داشت و صاحب گنجینهها و نفایس بسیار بود.[۵]
کینخواریه
بدون حکومت ماندن طبرستان پس از حمله مغولان، موجب شد مردم حسامالدوله اردشیر ملقب به کینخوار را به عنوان حاکم بخشی از طبرستان برگزینند. پایتخت کینخواریه به شهر آمل منتقل شد و این شاخه از باوندیان از سال ۶۳۵ تا ۷۵۰ هجری قمری بر طبرستان حکومت داشتند. ابتدا مغولان در حکومتشان دخالت میکردند. آنان پس از سلطنت حسن دوم، توسط کیا افراسیاب چلاوی منقرض شدند.[۳]
پیشزمینه
پس از مرگ پیروز، که از شاهنشاهان ساسانیان بود، سه پسر وی با اسامی: بلاش، جاماسب و قباد بر سر تخت پدر به اختلاف رسیدند. ابتدا پسر نخست که بلاش نام داشت حکومت را به دست گرفت ولی نتوانست بیش از چهار سال توان بیاورد. سپس قباد با ارتش هیتالیان پایتخت را تصرف کرد و حکومت را بدست گرفت؛ ولی پس از مدتی بزرگترین موبد آن زمان را، که سوخرا نام داشت، به قتل رساند. بدین ترتیب عدهای از بزرگان دربار با کمک جاماسب (پسر دوم پیروز) قباد را زندانی کردند و بر اریکه قدرت نشستند. قباد نیز کمی بعد به کمک دوستانش آزاد شد و به نزد هیتالیان گریخت. سپس با ارتش هیتالیان به ایران هجوم آورد. جاماسب که تاب مقاومت نداشت، در برابر برادر کوچکش تسلیم شد و پس از برتخت نشستن قباد به سوی گیلان و ارمنستان گریخت و پسرانش در آنجا حکومت گاوباریان و پادوسبانیان را ساختند. در زمان پادشاهی قباد شخصی به نام مزدک ادعای پیامبری کرد و اکثر بزرگان به کیش وی درآمدند. با توجه به این احوال قباد نیز اعلام کرد که مزدک را پذیرفتهاست، ولی در قلب هنوز هم به زرتشت عشق میورزید و این را از دیگران مخفی میکرد؛ ولی این واقعیت مدتی بعد فاش شد بدین گونه که؛ قباد سه فرزند داشت که بدین ترتیب بودند:
کیوس: وی از مبلغان و شیفتگان مزدک بود و دین مزدک را قبول کردهبود.
ژم: وی از خردسالی نابینا بود.
انوشیروان: وی نیز دین زرتشت را رها نکرده بود و از خرد بالایی برخوردار بود.
قباد با اینکه کیوس فرزند نخست بود به خاطر اینکه از مزدک نفرت داشت، کیوس را ولیعهد ننمود و فرزند دوم خود را نیز به علت کوری سزاوار پادشاهی ندانست، بنابراین حکومت پس از خود را به انوشیروان سپرد.[۶]
تأسیس
ایران در زمان ملوک الطوایفی
باوندیان در تبرستان دیده میشوند.
بدین ترتیب کیوس به طبرستان رفت و گوشهنشین شد. فرزند وی فیروز نام داشت و نوهاش را باو بود. باو در زمان خسرو پرویز همراه وی در جنگ با ارتش روم شرکت کرد و پس از پایان جنگ خسرو پرویز، که دلاوریهای باو را دیده بود، وی را شاه آذربایجان نامید؛ ولی پس از قتل خسرو پرویز توسط پسرش، شیرویه، باو به جرم وفاداری به خسروپرویز به زندان میافتد. پس از مدت کوتاهی خواهر شیرویه که آزرمی دخت نام داشت با کشتن برادرش شهبانوی ایران میشود و زندانیان، که باو در بین آنان بود، را آزاد میکند. سپس به باو پیشنهاد فرماندهی ارتش ایران را به باو میدهد ولی باو که از پادشاهی زنان خوشش نمیآمد قبول نمیکند و در آتشکده ای گوشهگیر میشود؛ ولی پس از به حکومت رسیدن یزدگرد سوم دوباره به مقامات بالا میرسد. با هجوم اعراب به ایران، یزدگرد سوم قصد کرد تا بگریزد و باو نیز به همراه یزدگرد راهی شد ولی در راه باو به دلیل زیارت آتشکده کوسان، که کاووس آن را بنا نهاده بود، از یزدگرد جداشد و تصمیم بر این شد تا همدیگر را در گرگان ملاقات کنند. پس از این که باو به زیارت آتشکده کوسان رفت، خبر مرگ یزدگرد به طبرستان نیز رسید بنابراین باو که خود را مقصر و دخیل در مرگ پادشاه جوان میدانست، موی سر خود را تراشید سپس گوشهنشین شد و مشغول خدمت به آتشکده گردید. بیست و چهار سالبعد، همزمان با حکومت فرخان بزرگ در گیلان و دیلم در سنه ۶۵۵ میلادی، ترکهایی که هنوز قبیلهای شکل بودند، از سمت گرگان به طبرستان حمله نمودند. پس از مدتی مردم این دیار از باو خواهش کردند تا رهبری مردمان را بدست بگیرد و به ترکان متجاوز هجوم برد؛ ولی باو قبول نکرد، ولی با دعوت مصرانه مردم بالاخره راضی شد تا پادشاه بلاد شرقی مازندران گردد ولی شرطی را مقرر کرد و آن شرط این بود که:
تمام مردان، زنان از کوچک تا بزرگ که در طبرستان زندگی میکنند همه باید سوگند وفاداری بخورند که باو را به رهبری انتخاب کردهاند و حاضرند جانشان را برای وی تسلیم کنند.
پس از اینکه مردم از باو اعلام حمایت کردند، باو با ارتشی که تشکیل داده بود به سوی ترکان حملهور شد و تا زمان مرگش درگیر مسائلی همچون پیکار با ترکها یا دیگر دشمنان بود.
حکومت
از جمله سلالهٔ محلّی که در زمان خلفای عباسی، هنوز حکومتهای محدود و منطقهای خود را حفظ کرده بودند، خاندان باوند بود که در این ایام، در فرمانروایان باوندی لقب اسپهبد داشتند و گاهی نیز ملوکالجبال خوانده میشدند و این به این دلیل است که گاهی با آنکه سیطره خود را در دشتها از دست میدادند ولی قدرت خود را در در نواحی کوهستانی نگهداری میکردند. سه شاخه این سلسله شامل: کیوسیان، اسپهبدان و کینخواریان است.[۷]
هر چند فرمانروایان این خاندان، بعدها برای حفظ قدرت موروثی خویش، ناچار به قبول آیین خلفا و اظهار اطاعت نسبت به آنها شدند ولی تختگاه آنها در جبال طبرستان تا مدتها بعد همچنان کانون تشعشع روح ایرانی باقیماند. از دوران خلافت مأمون هم، در حالی که، سالانه مبلغی به عنوان مال صلح به عباسیان میدادند، آیین پدران خود را حفظ کردند. با آن که شورش مازیار در طبرستان، ادامه حکومت آنها را برای مدتی قطع کرد، اما در مدت زمان قیام علویان طبرستان، قدرت آنها همچنان باقی بود و تا روی کار آمدن آل زیار نیز، این امر در همان تیره قدیم ادامه داشت. این سلسله تا پیش از رویکار آمدن صفویان میزیست تا در آن زمان توسط چلاویان نابود شد.
سالشمار
بازماندگان
در دوران قاجار
مقالهٔ اصلی: اتحاد ملی طبرستان
جستارهای وابسته
P history.svg درگاه تاریخ
P Tabaristan.svg درگاه طبرستان
P Sari.svg درگاه ساری
P Damavand.svg درگاه آمل
جبال شروین
شهریارکوه
اسداللهخان باوند
باوندنامه
منابع
«دانشنامه جهان اسلام، "باوندیان"». بایگانیشده از اصلی در ۳۰ اکتبر ۲۰۱۰. دریافتشده در ۴ سپتامبر ۲۰۰۸.
ĀL-E BĀVAND (BAVANDIDS), a dynasty ruling Ṭabarestān (Māzandarān) from at least the 2nd/8th century until 750/1349. It claimed descent from Bāv, allegedly a grandson of Kāʾūs, son of the Sasanian king Kavāḏ. J. Markwart (Ērānšahr, p. 128) suggested that the family may rather be descended from a Zoroastrian priest of Ray at the turn of the 6th century. According to the legendary prehistory of the dynasty, Bāv came to Ṭabarestān at the time of the Arab conquest of Iran and was elected by the people as their ruler. He expelled the Arab intruders and reigned for fifteen years before being murdered. His son Sohrāb (Sorḵāb) afterwards was crowned king in Perīm (later Ferīm) and built a palace nearby. Ferīm on Šahrīārkūh in the eastern mountain range of Ṭabarestān became the residential town of the early Bavandids. The dynasty is commonly divided into three successive branches., W. Madelung, “ĀL-E BĀVAND,” Encyclopædia Iranica, I/7, pp. 747-753; an updated,” Encyclopædia Iranica, online edition
Frye, R.N. , “Bāwand”, in: Encyclopaedia of Islam, Second Edition, Edited by: P. Bearman, Th. Bianquis, C.E. Bosworth, E. van Donzel, W.P. Heinrichs. Consulted online on 28 March 2018
حکیمیان، ابوالفتح (۱۳۶۳). علویان طبرستان. الهام.
رمضانی پاچی، علی (۱۳۹۳). تاریخ مازندران از آغاز تا انقلاب اسلامی. انتشارات شلفین. ص. ۱۳۴.
تاریخ طبرستان، مؤلف:ابن اسفندیار، صفحه در چاپهای گوناگون متفاوت است.
کلیفورد ادموند بوسورث (۱۳۷۱)، سلسلههای اسلامی، ترجمهٔ فریدون بدرهای، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، ص. ص۱۳۶
نبو
باوندیان
نبو
شاهنشاهی ساسانی شاهنشاهی ساسانی
نبو
میاندوره ایرانی (۸۰۰ تا ۱۱۰۰ م.)
ردهها: باوندیان انحلالهای ۱۳۴۹ (میلادی) در آسیاایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در ۶۵۱ (میلادی)ایالتها و قلمروهای بنیانگذاریشده در سده ۸ (میلادی)ایالتها و قلمروهای منحلشده در ۱۳۴۹ (میلادی)ایران در سده ۱۰ (میلادی)ایران در سده ۱۱ (میلادی)ایران در سده ۱۲ (میلادی)ایران در سده ۱۳ (میلادی)ایران در سده ۱۴ (میلادی)ایران در سده ۷ (میلادی)ایران در سده ۸ (میلادی)ایران در سده ۹ (میلادی)بنیانگذاریهای ۶۵۱ (میلادی)تاریخ تالش تاریخ گیلان دربارهای طبریزبان دودمانهای زرتشتیان سلسلههای شیعه سلسلههای مسلمان سنی سلسلههای ملوکالطوایفی ایران پادشاهی در پارس و ایران طبرستان دودمانهای ایرانی
این صفحه آخرینبار در ۷ مهٔ ۲۰۲۲ ساعت ۰۴:۱۵ ویرایش شدهاست.