بردیسان : فیلسوفی ایرانی
هرگاه در آینده پژوهشگر شیر پاک خورده ای بخواهد کتابی درباره تاریخ فلسفه یا حکمت در ایران بنویسد، یک فصل آن را باید به شخصیتی به نام بردیسان که به عربی به ابن دیصان معروف است اختصاص دهد. بردیسان اصلاً ایرانی بود و در سال ۱۵۴ میلادی در یکی از شهر های ایران متولد شده و در زمان اشکانیان به شهر رها که یونانیان به آن ادسا میگفتند مهاجرت کرده و چون نزدیک رود دیسان یا دیصان به سر می برده در سریانی به بردیسان معروف شده و فرنگی ها هم که می خواهند شناسنامه یونانی و سریانی برای او صادر کنند اورا بردیسان خوانده اند. اما نام ایرانی او برای ما معلوم نیست.اگر دوست دارید اورا پور دیسان بخوانید. بردیسان در رها یک حلقه فلسفی تاسیس کرد که در آن متفکران و فیلسوفان به مناظره فلسفی و کلامی و علمی می پرداختند. این حلقه فلسفی هم که چیزی شبیه به آکادمی افلاطون بود تا قرن پنجم میلادی همچنان فعال بود. شاید بخشی از مدرسه الهیات ایرانی (دبستان ایرانیان) در شهر رها بود؛ مدرسهای که در دوره هلنیستی تاسیس شده بود و در آن طبیعیات و الهیات ( متافیزیک) و علوم عقلی تدریس می کردند.
ابن ندیم سه عنوان کتاب به بردیسان نسبت داده که یکی از آنها کتاب « نور و ظلمت» است و دیگری کتاب «روحانیت حق »و سومی کتاب « متحرک و جماد» ( موجودات زنده و غیر زنده). کتاب نور و ظلمت او در حقیقت کتابی بوده که فلسفه و متافیزیک نور در آن شرح داده شده بوده است. این کتاب به دست ما نرسیده و فقط بخش هایی از آن را نویسندگان دوره اسلامی مانند مقدسی و شهرستانی و ملا حمی از قول ابوعلی وراق نقل کرده اند. فلسفه نور بردیسان در واقع متافیزیکی است که بر اساس دو بن نور و ظلمت که در میان ایرانیان قدیم بوده بنا شده است. به احتمال قوی این کتاب پدر جد کتاب حکمت الاشراق شیخ شهاب الدین سهروردی بوده است و سهروردی هم نظریات خود را که به حکمای ایران و یونان باستان و هرمسیان و عرفا نسبت داده و آنرا حکمت خسروانی خوانده در واقع مدیون همین بردیسان است، البته با واسطه مانی و مانویان.
فلسفه بردیسان در واقع نوعی تلفیق میان حکمت قدیم ایران با الهیات مسیحی است. مذهب دیصانیه که به نام بردیسان تاسیس شده است یک مذهب فلسفی کلامی بوده است . (کتاب دیگر بردیسان هم که «روحانیت حق» نام دارد در حقیقت باید نوعی الهیات یا متافیزیک ثنوی,خیر و شر و نور و ظلمت ، با برداشتی مسیحی بوده باشد. روحانیت به معنای مینوی بودن است و حق نیز ترجمه اشه یا ارته است. در دوره اسلامی هم اشه یا ارته را به الحق ترجمه کرده اند و صوفیه « اشه و هیشتا» را حق تعالی گفتهاند).
از لحاظ سبک زندگی و شخصیت اجتماعی هم بردیسان شبیه به سهروردی بوده است. او مانند فلاسفه رواقی زندگی می کرد و لباس خوب می پوشید. مانند افلاطون سعی می کرد دستی در سیاست داشته باشد و ظاهراً رفتن او به رها نیز برای پیوستن به دربار آبگار نهم ( ۲۱۴ - ۱۷۹) با انگیزه سیاسی بوده است، همانطور که سهروردی هم سعی می کرد خود را به دربار پادشاهان آسیای صغیر همچون عمادالدین و سلیمان شاه و بعد هم در حلب ملک ظاهر نزدیک کند ، و همانطور که وقتی پادشاهی شکست میخورد یا سهروردی را مایوس میکرد او به شهر دیگر کوچ می کرد، بردیسان هم وقتی حامی اش شکست خورد رها یا ادسا را ترک کرد و به ارمنیه رفت .
در مقالات و کتاب هایی که محققان اروپایی درباره بردیسان نوشته اند نه از ایرانی بودن ا و و نه از فلسفه او که بر اساس همان چیزی است که سهروردی حکمت خسروانی می خواند،چیزی نمی گویند. ( فقط پاتریشا کرون انصاف به خرج داده و او را پارتی دانسته است) بردیسان موسس یکی از فرقه های مسیحی است، فرقه ای که در واقع آشموغ یا heresy بشمار می آید و افرایم قدیس هم با او مخالفت کرده است . اهمیت او هم در تاریخ مسیحیت به خاطر تاثیری است که در مانی داشته است. مانی عقیده خود را درباره نور زنده، که قهرمان اسطوره های جنگی او به شمار می آید ، از همین فیلسوف ایرانی گرفته است .
خلاصه آنکه فقط نفت و گاز و خاک ایران نیست که به تاراج رفته و میرود بلکه متفکران و فیلسوفان و شخصیت های علمی و فرهنگی ما را هم از قدیم برده اند و شناسنامه های غیر ایرانی ، از یونانی گرفته تا عربی، برای ایشان جعل کرده اند به طوری که حتی محققان ایرانی هم وقتی درباره این شخصیت ها می خواهند تحقیق کنند از چشم همان محققان غربی به آنها می نگرند.