انثلیس . [ ا ث ِ ] (اِ) گیاهی است و آن بر دو قسم است ، قسمی
از آن دارای برگهای شبیه ببرگ عدس و شاخه هایی راست بطول یک وجب و ریشه کوچک و نازک است و از زمینهای شوره ناک میروید قسمی
دیگر از آن دارای شاخ و برگ شبیه بشاخ و برگ گیاه موسوم به کمافیطوس و ریشه آن شبیه بریشه بقله دشتی است . (از ابن بیطار) (از لکلرک ). زهره*
. آبنوس کیانی . (واژه نامه گیاهی ) .
* زهره . [ ز ر / رِ ] (اِ) قرنفل شامی و در مغرب قرنفلیه نامند.
(تحفه حکیم مومن ). نوعی است از نبات . (ترجمه صیدنه ). || به جزایر چین باشد، برگش به برگ عدس
ماند. (نزهة القلوب ). گیاهی است که برگ نوعی از آن مانند عدس است . شاخ آن راست برآید
بمقدار بدستی و برگ آن نرم بود و بن آن باریک باشد و در زمین شور آفتاب خورده روید
و در طعم آن شوری بود. و نوع دیگر آن همانندکماقیطوس است و بهترین رنگ آن ارجوانی آن
بود. (از کتاب ادویه مفرده قانون ابوعلی سینا، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و
شاید این رستنی همان زهرةالملح لغویون باشد. (یادداشت ایضاً). رجوع به زهرةالملح**
شود.
** زهرةالملح . [ ز ر تُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است . (منتهی
الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گیاهی است شورمزه و در اراضی شورناک روید و ارغوانی
رنگ باشد و شاخه های آن به اندازه وجبی باشد.
(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || ... در صورت به کفک ماند که بر سر نمک آب باشد و ازبیخ
وی نوعی از او نیز حاصل شود و طعم او در غایت تیزی بود... زبد بحر به زهره نمک مشابهت دارد و گویند زبدالملح از اجزای نمک
لطیفتر بود... در مصر حاصل شود و طعم او در غایت تیزی بود و طریق حصول وی آن است که
چون آب در موضعی مغاک جمع شود و مدتی بماند زهرةالملح بر روی او جمع شود بر مثال کفک
دریا و در قوت و لطافت از نمک سوخته زیاده بود و غبار نمک در لطافت به زهرةالملح مشابه
بود. (ترجمه صیدنه ). چیزی است شبیه به شوره
و شورطعم و زعفرانی رنگ و تند و بدبو ولذاع ، در حینی که آب نیل طغیان کرده در زمینهای
پست بماند و از آفتاب آبها خشک گردد زهرةالملح حاصل گردد و ماسرجویه گوید که او شوره
ای است مثل غبار بر روی نمک معدن بغایت گرم و تند... و قسمی از آن که مایل به سرخی
و مانند دانه ها بهم چسبیده باشد از جمله سموم
قتاله و یک درهم او کشنده است و علاج پذیر نیست . (از تحفه حکیم مومن ). ماده ای است که از آب نیل و آبهای
ایستاده آن گیرند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
////////////
انثلیس
بفتح همزه و سکون نون و فتح ثای مثلثه و کسر لام و سکون
یای مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است
ماهیت آن
دو نوع است یکی کبیر و آن نباتی است ما بین شجر و کیاه
منبت آن شوره زارها و مواضع آفتاب رو و برک آن مانند برک عدس و نرم و شاخهای آن
خشن ببلند شبری و بیخ آن کوچک و باریک و کل آن سرخ مائل به بنفشی و بدبو و تخم آن
در غلافی رقیق و نوع دوم برک و شاخ آن بزرک تر شبیه بکمافیطوس و زقب آن از ان
زیاده و کل آن از ان کوچکتر و مائل به بنفشی و ثقیل الرائحه و بسیار بدبو
طبیعت آن
کرم باعتدال و خشک در اول
افعال و خواص آن
محلل بسیار و با قبض اندک و جالی چون از کل و بیخ و یا
تخم هر دو نوع آن بیاشامند عسر البول و وجع کرده را نافع و با سکنجبین جهت صرع و
ذرور هر دو نوع آن مدمل قروح و جروح و حمول مسحوق هر دو نوع آن با روغن کل و شیر
بز جهت اورام حارۀ رحم و جراحات آن اما نوع دوم لطیفتر و در قوت جالیه ضعیف تر از
اول مقدار شربت آن تا یک مثقال است.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
انجبار. [ ا / اِ ] (معرب از انگبار، اِ) گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خود پیچیده و در تداوی بعنوان
قابض بکار رود. انارف . برسیان دارو. (فرهنگ فارسی معین ). معرب انگبار است و آن رستنیی
باشد سرخ رنگ و پیوسته در کنار جویها روید و عصاره آن نیز سرخ میباشد. بواسیر را نافع است . (برهان
قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). رستنیی است از طایفه پولیگونه و ریشه آن در طب استعمال میشود و از ادویه قابض است . (ناظم الاطباء). نباتی است برگش شبیه
ببرگ رطبه و با اندک زغبی مثل غبار و شاخهای او قویتر از شاخ رطبه مایل بسرخی و بقدر
قامتی و در اکثر بر علیق متشبک میشود و آنچه در نزدیکی او میباشد و گلش سرخ و بعد از
ریختن گل غلافهای کوچک ازو بهم میرسد و در آن تخمهای ریزه است و بیخش خشبی و سرخ و
مستعمل از او عصاره بیخ تازه آن و ریشهای باریک اوست و او را لحاء انجبار گویند.
(از تحفه حکیم مومن ). قرنوه . هرنوه . انگبار.
(یادداشت مولف ). و رجوع به تحفه حکیم مومن
شود.
///////////
انجبار. بفتح
همزه و سکون نون و کسر جیم و فتح بای موحده و الف و راء مهمله مشتق از جبر است
ماهیت آن
نباتی است ببلندی قامتی و اکثر بر علیق و آنچه نزدیک آن
باشد می پیچد و مشبک می سازد آن را برک آن شبیه ببرک رطبه و با اندک زغبی مانند
غبار و شاخهای آن قویتر از رطبه و مائل بسرخی و کل آن سرخ و بعد از ریختن کل
غلافهای کوچک از ان بهم می رسد و در ان تخمهای ریزه می باشد و بیخ آن خشبی و سرخ و
مستعمل ریشهای باریک آن است که آن را لحای انجبار نامند خواه تر باشد خواه خشک و
پوست بیخ آن و این بهتر است و عصارۀ بیخ تازۀ آن نیز و منبت آن بلاد شام است در
کنار رودها و میان جویها
ص: 327
طبیعت آن
سرد و خشک در درجۀ سوم و جالینوس کرم و خشک دانسته
افعال و خواص و منافع آن
قاطع نزف الدم جمیع اعضا خصوصا از سینه و رئه و بواسیر و
حابس اسهال مزمن و نزلات از غیر اذیت و مسکن قئ و مقوی اعضا و امعا و جهت تسکین
التهاب صفرا و غلیان خون و سل تازه و مزمن حتی زبول و ضعف اشتها و بول الدم و مدۀ
تازه و مزمن و دفع سموم و انفتاح افواه عروق مقعده و سحج و اسهال کبدی و شکستکی
اعضا و کوفتکی عضل و فسخ و هتک آن نافع چون یکدرهم تا یک مثقال آن را در آب
بجوشانند و با قدری قند و یا میپختج بیاشامند و بدستور با ادویۀ مناسبۀ دیکر و
ذرور آن جهت رویانیدن کوشت و قطع نزف الدم زخمها بغایت نافع مقدار شربت از عرق آن
یک مثقال و از عصارۀ آن یک درم و از برک آن پنج درم مضر مبرودین مصلح آن زنجبیل
بدل آن مانند آن زرشک و ربع آن کل ارمنی و عصارۀ آن در اکثر افعال قویتر از پوست
بیخ و بیخ آن است طریق کرفتن عصارۀ آن آنست که بکیرند پوست بیخ تازۀ آن را و
بکوبند و آب آن را بکیرند و در طبق سفالی کنند و در آفتاب کذارند و شبها در زیر
سقف که شبنم آن را فاسد نسازد و چون بحد انعقاد رسد قرصها ساخته در آفتاب خشک
نمایند و از کرد و غبار محافظت نمایند و عند الحاجه بکار برند و رنک این سرخ
یاقوتی می باشد حب انجبار و سفوف و شراب و قرص و لعوق و مغلی آن در قرابادین ذکر
یافت
ص: 328
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////
انجبار
نباتیست که در کنار جویها روید و سرخرنگ
بود و تخم آن را شدخ خوانند و سلح نیز گویند و انجبار از ادویه شریفه بود خاصه عرق
آن و عصاره آن مانند آب توث بود بغایت سرخرنگ منفعت وی آنست که چون یک مثقال از آن
نیمکوفته بجوشانند و با قدری قند و میپختج بیاشامند جهت نفث دم از هر عضوی که باشد
از قصبه شش و حجاب سینه و سجح امعا و بواسیر و گشودن رگها نافع بود و قوت امعا بدهد
و شکم ببندد بیآنکه زحمت رساند و ریش شش پاک کند و قطع قی کند و شکستگی اعضا را نافع
بود و خاصیت وی بسیار بود
صاحب مخزن الادویه مینویسد: بفتح همزه
و سکون نون و کسر جیم مشتق از جبر است و آن نباتیست به بلندی قامنی و اغلب بر علیق
و آنچه نزدیک آن باشد میپیچد و مشبک میسازد و مستعمل ریشهای باریک آن است که آن را
لحای انجبار نامند
اختیارات بدیعی
////////////
انجبار
اشاره
در کتب طب سنتی و در بازار دارویی با نام «انجبار» معروف است
و «اناریف» هم ذکر میکنند. به فرانسوی آن را بهطور کلیRenouee
(تمام گیاهان جنس پولی گونوم را به فرانسویRenouee مینامند) و نام اختصاصی آنLa renouee
bistort
وSerpentaire وBistort و به انگلیسیBistort وSerpentary وSnakeroot وSnakeweed گفته میشود. گیاهی است از خانوادهPolygonaceae نام علمی آنPolygonum bistorta L
. و مترادف آنBistorta officinalis Rafin . میباشد. در زبان
اردو در هند گونهPolygonum viviparum L . را «انجبار» نامند
و خواص ریشه آن خیلی شبیه خواص دارویی ریشه گونهPolygonum
bistorta میباشد.
مشخصات
انجبار گیاهی است چندساله بلندی آن کمی کمتر از یک متر ولی
در برخی نقاط خیلی کوتاه و تا 20 سانتیمتر میشود. از مشخصات بارز گیاه ساقه زیرزمینی
ضخیم آن است که استوانهای و به هم چسبیده و اطراف سطح خارجی آن را ریشکهای فراوانی
که از نظر دارویی مصرف دارند پوشیده است. از این ساقه زیرزمینی تعدادی برگ و ساقه گلدهنده
بدون شاخه بیرون میآید. برگهای آن دراز، بیضی، نوکتیز، به رنگ سبز روشن شفاف، رنگ
زیر برگ سبز غباری است که با دمبرگ درازی به ساقه زیرزمینی وصل میشود. برگهای قسمت
بالای گیاه بدون دمبرگ است. گلهای آن
معارف گیاهی، ج5، ص: 175
قرمز بندرت سفید بهطور مجتمع در انتهای شاخه گلدهنده ظاهر
میشود. از گیاهانی است که به واسطه گلهای زیبایش در گلکاریها کاشته میشود.
این گیاه بومی اروپا و در انگلستان در مرغزارهای مرطوب میروید
و در آسیا نیز انتشار دارد. در ایران در مناطق غرب کشور در تخت سلیمان، همدان، در ارتفاعات
کوهستان الوند و در ارتفاعات کوه سهند در آذربایجان دیده میشود. تکثیر این گیاه از
طریق تقسیم بوته آن انجام میگیرد.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در ریزوم خشک و ریشه گیاه مقدار قابل
ملاحظهای در حدود 20 درصد انواع تانن، در حدود 30 درصد نشاسته، کمی قند، اسید گالیک
و یک ماده رنگی قرمز به نام «قرمز انجبار» وجود دارد.
خواص- کاربرد
در چین از ریشه گیاه به عنوان بندآورنده خون، ضد تب، مدّر
و ملیّن استفاده میشود. در فرانسه از خیسکرده 60- 30 گرم ریشه خشک انجبار در یک لیتر
آب به صورت شستوشو در موارد بواسیر برای قطع خونریزی به کار میرود. در انگلستان در
ناحیهEnglish Lake District مرسوم است که برگهای انجبار را با نامEasterledges میخورند. و از ریشه آن به عنوان قابض و تونیک استفاده میشود. در هند از ریشه
گونهP .viviparum که آن را انجبار مینامند به عنوان
قابض استفاده میشود، لهشده آن را روی آبسهها میاندازند و از جوشانده ریشه برای
رفع التهاب مزمن و سوزاکی مجرای ادرار[248] و رفع ترشحات سفید مهبل 249] استفاده میشود.
به صورت غرغره برای التیام زخم، ناراحتیهای حلق، و برای سفت کردن لثههای نرم به کار
میرود. برای قطع اسهال نیز میخورند.
انجبار از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی سرد و خشک است
و از نظر خواص معتقدند که در بند آوردن خونروی و خونریزی از هر عضو خصوصا از سینه و
ریه و بواسیر بسیار مؤثر است. در جلوگیری از اسهال خونی نافع میباشد. مسکّن قی
معارف گیاهی، ج5، ص: 176
انجبار
A
- گلB - میوه
است و به علت تانن زیادی که دارد مقوی اعضا و رودههاست و
برای تسکین التهاب صفرا و خون و همچنین در بهبود سل و رفع ضعف اشتها خورده میشود.
برای قطع خون در ادرار بسیار مؤثر است. مقدار خوراک آن در تعدادی از اسناد 5- 4 گرم
است که در آب نیمگرم با قدری قند یا در دوشاب انگور بخورند. در استعمال خارجی برای
قطع خونریزی و گوشت آوردن زخمها بسیار مفید است. برای سردمزاجان مضّر است از این نظر
باید با زنجبیل خورد. معمولا از ساقه زیرزمینی با ریشکهای اطراف آن و همچنین از پوست
ساقه زیرزمینی و عصاره آن استفاده میشود. رنگ قسمت داخل ریشه و ساقه زیرزمینی قرمز
است و دمکرده آن مایع قرمزرنگ میشود.
توجه: املاح آهن و البومین و ژلاتین با ریشه انجبار ناسازگار
است.
روش تهیه محلول ریشه انجبار: ریشه انجبار را به مقدار 60-
15 گرم نیمکوب
معارف گیاهی، ج5، ص: 177
کرده در 1000 گرم آب نیمگرم میخیسانند و صاف میکنند آماده
مصرف است.
توجه شود که در مورد ریشه انجبار نباید آب جوش مصرف شود و
باید آب نیمگرم باشد تا نشاسته حل نشود زیرا اگر نشاسته حل شود با تانن ریشه ترکیب
غیر محلولی به وجود میآورد.
روش تهیه عصاره ریشه انجبار: ریشه انجبار یک واحد و آب مقطر
8 واحد.
ریشه را نیمکوب کرده مدت 12 ساعت در 5 واحد از آب مقطّر میخیسانند
و با فشار صاف میکنند و تفاله باقیمانده را در بقیه آب میخیسانند و آن را نیز صاف
میکنند و دو صافشده را مخلوط کرده میگذارند تهنشین شود و قسمت صافی روی آن را برداشته
در حمام ماریه تا حد عصاره تبخیر مینمایند که قوام آید. مقدار خوراک از این عصاره
10- 1 گرم است.
معارف گیاهی، ج5، ص: 178
//////////
انجبار (به انگلیسی: Snakeroot)
گیاهی است پایا ساقهاش صاف و ساده بیش از یک متر ارتفاع کهریزومهایی بزرگ، پیچدار
و انشعابی دارد. برگهای قاعده آن بزرگ و نیزهای است.برگهایش در بالا سبز و در زیر
کدر و کرکدار است. برگهای زیرین دمبرگ درازی داردبیضوی پهن و نوک تیز و در انتهای روی
دمبرگ بهصورت بال درمیآید. سایر برگهابیپایهاند. گلها به رنگ گلی یا صورتی کمرنگ
با گل پوش منفرد است و پرچمها ازبیرون دیده میشود. در ماه خرداد تا تیر گل میدهد.
ترکیبات شیمیایی[ویرایش]
انجبار دارای تانن، گلوکز، آمیدون، مواد آلبومینوئیدی، اکسالات
کلیسم، اسیداگزالیک، لعاب، صمغ، یک ماده رنگی قرمز، ویتامین C است .
قسمت مورد استفاده انجبار ریزوم، ریشه و برگ گیاه است که در
فصل پاییزریزوم آن جمعآوری شده و در آفتاب خشکانده میشوند، ریشههای بزرگ آن رابرش
طولی میدهند.
خواص و اثرات دارویی: طبع انجبار سرد و خشک است. از نظر خواص
درمانی ضد تب، مدر، ملین، التیام دهنده، قابض قوی، ضداسهال، مقوی عمومی، ضدعفونی کننده،
ضد غلبة دم، ضد التهاب، محرک واشتهاآور است. از انجبار در موارد اسهال، اسهال خونی،
دیسانتری، رفع ترشحات مخاطی، بیاختیاری دفع ادرار، ترشحات زنانگی، سوزش مجاری ادرار،
گلو درد، ورممجرای بول بعد از رفع حالت التهابی آن، بواسیر، انزال منی، تب نوبه، خونریزیرحم،
التهابات اندامهای تناسلی زن، التیام زخم، نزلههای مزمن، سل، خونریزیهایساده داخلی
و خارجی، جلوگیری از سقط جنین، رفع ترشحات سفید مهبل، ووجود خون در ادرار توصیه شدهاست.
در استعمال خارجی جوشانده ۱۵۰ گرم ریزوم آن در یک لیتر آب به شکلغرغره یا دهان شویه
برای التیام زخم، ناراحتیهای حلق، سفت کردن لثههای نرم، التهابات لثه، لوزتین یا گلو
و بهصورت تزریق در دستگاه تناسلی، جهت ترشحاتزنانگی و رفع ورم مجاری ادرار، اثرات
مفیدی دارد. جوشانده انجبار بهصورت تنقیه جهت رفع اسهال، بواسیر، درمان خراشهای ناحیه
مقعد و برای واریس و مداوای زخمها و اولسرها بهصورت تأثیر دادن رویآنها مورد استفاده
قرار میگیرد.
////////////
الأنْجُبار المخْزنِيّ أو سُلْطان الغابة[1] أو الأنارِف[1] نوع نبات يتبع
جنس البطْباط من الفصيلة البطباطية.
//////////
به سندی انجبار:
هڪ قسم جو پسارڪو وکر. هڪ قسم جو ننڍي قد
جو وڻ، جيڪو ’شام‘ ملڪ ۾ ٿئي. -ان- جون پاڙون دوا طور ڪم اينديون آهن.حڪيمن موجب جيڪڏهن
جسم جي ڪنهن به حصي مان رت وهندو هجي ۽ -بند- نه ٿئي ته -ان- لاءِ -انجبار- جو شربت
(شربت -انجبار-) مفيد علاج آهي.-انجبار- -ٿڌو- تاثير رکندڙ وکر آهي.[1]
//////////////////
به آذری:
///////////////
Bistorta officinalis
From Wikipedia, the free encyclopedia
It has been suggested that this article be merged into Persicaria bistorta.
(Discuss)Proposed since October 2015.
|
Bistorta officinalis
|
||||
Bistorta officinalis
|
||||
Kingdom:
|
||||
(unranked):
|
||||
(unranked):
|
||||
(unranked):
|
||||
Order:
|
||||
Family:
|
||||
Genus:
|
||||
Species:
|
Bistorta officinalis
Delarbre |
|||
·
Polygonum bistorta
·
Persicaria officinalis
·
Persicaria bistorta
|
||||
Wikispecies has information related
to: Bistorta officinalis
|
||||
Wikimedia Commons has media
related to Bistorta
officinalis.
|
Bistorta
officinalis, commonly known as bistort or European
bistort, is aspecies of flowering plants in the dock
family Polygonaceae,
previously included in the genera Polygonum or Persicaria. Other common names
include snakeroot,snake-root, snakeweed and Easter-ledges.
Contents
·
3Uses
Bistort
is a perennial herb that grows to 20 to 80 centimetres (8 to 31 in) tall.
It has a thick, twisted rootstock which has probably given it its common name
of snakeroot. The stem is erect, unbranched and hairless. The leaves are
usually hairless, the basal ones are longish-oval with long winged stalks and
rounded or heart-shaped bases; the upper ones are few and are triangular,
tapered and stalkless. There are stipules at their base which are fused into a
sheath surrounding the stem. The inflorescence is a spike. The individual flowers are pink with five perianth
segments, eight stamens, three fused carpels and three free styles. The fruit
is a glossy black nut. Flowering takes place in June and July.[1]
Bistort
is a native of Europe but is often cultivated and has become naturalized in
other parts of the world such as in the United States in New England. It is typically found growing in
moist meadows, nutrient-rich wooded swamps, forest edges, wetlands, parks,
gardens and disturbed ground.[2]
Bistort
has been cultivated both as an ornamental plant and as a vegetable, its roots,
leaves and young shoots being steamed or boiled. Many of its occurrences in the
wild may be as a garden escape. It has also been used traditionally for
medicinal purposes. The roots are rich in tannic and gallic acids and both these and the
leaves have been used to treat wounds.[1]
1.
^ Jump up to:a b "Bistort: Bistorta
officinalis". NatureGate. Retrieved 2013-12-30.
·
Bistorta
&&&&&&&&
انجدان . [ ا ج ُ ] (معرب ، اِ) معرب انگدان است
و آن را بعربی حلتیت و بیح آنرا اصل الانجدان خوانند . (برهان قاطع) (آنندراج ). در
لغت طبری کلوپر گویند. (از انجمن آرا). گیاهی از تیره چتریان که علفی است و پایا میباشد. این گیاه در
اکثر صحاری ایران فراوان است . ارتفاعش 2 تا 2/5 متر و ریشه اش راست و ستبر است . ابرکبیر.
حلتیت . (از فرهنگ فارسی معین ذیل انگدان ). به مازندرانی انجدان طیب را کولاپرنامند
و بیخ آنرا بعربی محروق و ساق آنرا بترکی بالدرغان گویند و چون انجدان مطلق مذکور شود
مراد تخم آن است و آن دو قسم میباشد یکی طیب و دیگر منتن و ساق نبات آن مجوف و سطبر
و بلندتر از قامت و برگ آن شبیه ببرگ کلم و از آن کوچکتر و گل آن چتری مانند شبت وسفید
و ثمر آن بعد از رسیدن سفید و مدور و پهن شبیه بدرهم و بسیار خوشبو میباشد و صمغ آنرا
حلتیت طیب مینامند و برگ قسم دوم آن مانند صفحه
سوخته و پرسوراخ و ساق آن ضعیفتر از قسم اول و ثمر آن سیاه و بسیاربدبو است
و بیخ آنرا اشترغار و گیاه آنرا کماه و صمغ آنرا که بسیار بدبو است حلتیت منتن و بفارسی
انکزد(انکزه ) نامند و صمغ آنرا بفارسی ژد و عوام آنرا انگشت گنده نامند. (از مخزن
الادویه ). بعضی از اطباء گویند انجدان برگ است و حلتیت صمغ گیاه آن و محروث ریشه آن است . اسحاق بن عمران گفته است انجدان بر دو
قسم است قسمی از آن سفید و طیب و خوردنی است که آنرا انجدان سرخسی گویند و ریشه های
آنرا محروث گویند و در اغذیه و ادویه بکار رود و دیگر انجدان سیاه منتن است که ببرخی
ادویه بیامیزند و صمغ انجدن همان حلتیت است ... ابوحنیفه گوید: محروث ریشه انجدان است و محمدبن عبدون گوید: انجدان نباتی است
مانند کاشم که در بابل میروید و سبزی فروشان آنرا مانند توابل میفروشند. (از مفردات
ابن بیطار ج 1 صص 58 - 59). دیسقوریدوس گوید درخت انجدان را سلقیون گویند و صمغ او
را حلتیت خوانند یعنی انگزد و منبت او در زمین دمشق بود و شام وارمنیه و قهستان که
او را زمین ماه گویند و زمین نینو و آن زمینی است که آن طرف مصر است و انجدان را بسریانی
انکذانا او کاما خوانند... (ترجمه صیدنه ابوریحان ، خطی ). || بعضی گویند نسناس است و آن
جانوری باشد شبیه آدمی . (برهان قاطع) (آنندراج ).
/////////////
انگدان . [ ا گ ُ ] (اِ) گیاهی از تیره چتریان که علفی است وپایا میباشد. این گیاه در اکثر
صحاری ایران فراوان است . ارتفاعش 2 تا 2/5 متر و ریشه اش راست و ستبر است . ابر کبیر.
حلتیت . انجدان . (فرهنگ فارسی معین ). انگذان . معرب آن انجدان است . (برهان قاطع)
:
تا به مذاق انس و جان ندْهد و ناورد جهان
نکهت گل ز انگدان لذت می ز آمله .
فلکی شروانی (از انجمن آرا).
- بیخ انگدان ؛ اباض . (یادداشت مولف ).
|| نسناس را گویند یعنی دیومردم ، و آن جانوری باشد
وحشی شبیه به آدمی . (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). || در مویدالفضلاء
به معنی بسباس آمده است که بهندی جاوتری می گویند.(برهان قاطع). و رجوع به انجدان و
آنندراج شود.
////////
انغوزه . [ ا ز / زِ ] (اِ) دارویی بدبوو دافع تشنج و عبارت است از صمغ
درخت انگدان که به تازی حلتیث منتن گویند. (ناظم الاطباء). صمغ بدبویی که از یک نوع
کما حاصل می شود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و
به آن صمغ انجدان نیز گویند و آن بصورت دانه های صمغی بدرشتی یک نخود تا یک گردو دیده
می شودو برنگهای زرد، قهوه ای و خاکستری و طعمش گس و تلخ وزننده و بویش شبیه سیر است
. (فرهنگ فارسی معین ). حلتیت . صمغ الانجدان . (یادداشت مولف ). || گردو. (فرهنگ فارسی
معین ). گردکان . (یادداشت مولف ).
//////////
معمای آنغوزه
از همان نامش آغاز میشود: هیچ توضیح پذیرفتنی برای واژه آزا** asa یا assa در زبان
انگلیسی نیست. فرهنگ انگلیسی آكسفورد نو
بیباکانه آنرا مشتق از واژه فارسی
آزا āzā یا aza میداند، هرچند این واژه معنایی جز مصطكی*** ندارد كه فرآورده ای است یکسره متفاوت با آنچه
ما از asafœtida میفهمیم.
در هیچ یك از زبانهای خاوری واژهای از گونه asa یا aza
نیست كه نمایانگر این محصول باشد. از
اینرو نمیتوان گفت كه از یكی از ملل خاور به اروپا رسیده باشد. كمپفر، كه در سال
1687 به مطالعه این گیاه در لارستان
پرداخت و آشنایی هائی با زبان فارسی داشت، گوید
چیزی از خاستگاه نام اروپایی اش
نداند. 1
لیتره، نویسنده نامی واژه نامه فرانسه، می پذیرد كه خاستگاه واژه asa دانسته نیست و خردمندانه پروای هر گونه حدس
و گمان میكند. 2 این گمان را هم پیش کشیده اند كه asa دگرگون شده
laser یا laserpitium پلینی (xix, 5)
است و داروسازان سدههای میانه این نام را بدین شكل كوتاه كردهاند. بورژچو،4 گیاهشناس لهستانی، این ریشهشناسی را كه نخستین بار گارسیا دا
اورتا پیش گزارد،3 درست شمرده است؛ او با پژوهش گرانسنگش در گیاهان
آنغوزه آور ما را وامدار خود كرده است. گرچه این توضیح هنوز رضایتبخش نیست، زیرا
دگرشدگی ادعایی laser به asa تنها برداشتی
شخصی است و اثباتش با اسناد سدههای میانه ناشدنی ،5 به هر روی بهتر است كه برگرفته از فارسی بدانیم.
آنغوزه
فرآورده ای است گیاهی برساخته از رزین، صمغ و روغن اسانس به نسبتهای متفاوت كه بیشتر آن رزین است و از گیاهان چتری گوناگون چون Ferula narthex ، F.
alliacea ،
F. fœtida ، F.
persica و
F. scorodosma (یا Scorodosma
fœtidum)
به دست میآید. 1 در هند آن را بیشتر چاشنی ساخته بویژه با برنج و دانه
ها می خورند. هر جا این گیاه میروید
برگهای تازه اش را پخته چون سبزی میخورند، بویژه مردم بخارا که بخش سفید پائینی ساقه را كه بریان شده و نمك
و كره به آن زده باشند خوراکی خوشمزه میدانند.
در دارونامه ها آن را محرك و ضد انقباض شمار ند.
ابومنصور، لی شیـ چن ایران در سده دهم، دو
گونه آنغوزه (انگدان anguyān فارسی، انجدان anjudān عربی) یكی
سیاه و دیگری سفید را بر شمرده گوید گونه
سومی هست كه مردمان روم آن را sesalius گویند. گوارش خوراک را آسان ومعده را قوی ساخته درد بندهای دست و پا کاهد. چنانچه به پوست مالند، آماس را میخواباند،
بویژه وقتی افشره شیرمانند آن را کار گیرند. ریشه خیسانده در سركه تقویت و تصفیه معده،آسان
سازی گوارش و افزایش اشتها آرد. 2
Ferula و Scorodosma كه از آنها آنغوزه گیرند نوعاً گیاهانی ایرانی اند. به گفته
ابوحنیفه،3 asa در دشتهای
ماسهای بین بست* و كیكان** در شمال ایران میروید. ابومنصور برگهای گونهای
را كه در سرخس در نزدیكی مرو میروید بهترین میداند. *** به گفته اصطخری،
در بیابانهای میان ولایات سیستان و مكران asa فراوان عمل میآمده؛
به گفته ادریسی، این گیاه در حوالی قلعه
بست (Kaleh Bust) در افغانستان نیز عمل میآمده است. كمپفر خود
در سال 1687 چیدن این گیاه در لارستان را دیده و چنین نوشته است:1
"Patria eius sola est
Persia, non Media, Libya, Syria aut Cyrenaica regio. In Persia plantam hodie
alunt saltem duorum locorum tractus, videlicet campi montesque circa Heraat,
emporium provinciae Chorasaan, et jugum montium in provincia Laar, quod a
flumine Cuur adusque urbem Congo secundum Persici sinus tractum extenditur,
duobus, alibi tribus pluribusve parasangis a litore. "
"هرات در تولید این محصول نامی است و
احتمالاُ امروزه تنها در هرات تولید و از آنجا به هند صادر میشود. "
بورژچو پراكندگی گیتا شناسی آن را درست نشان داده است. 2
Scorodosma ، گذشته از خاك اصلی ایران، در كنار جیحون،
در کنار دریاچه آرال و در نقطهای دور
افتاده در دریابار خاوری خزر نیز میروید. از گزارشهای چینیها برمیآید كه گیاهان
آنغوزه آور در نزدیك ختن (نک صفحات پیش
رو )، تورفان و شاهرخیه* نیز یافت میشده است. 3 به هر روی روشن نیست سخن
از كدام گونه بوده است.
چائو ژوـكوا (Čao
Žu-kwa)
گـــــــوید زیســـــــــــتگاه asafœtida موـكوـ لان Mu-kü-lan در
سرزمین تاـ شی (Ta-ši) (تاجیك/Ta-džik، عربها) است. 4
موـكوـ لان همان مكران (Mekrān)، گدروسیا (Gedrosia)ی باستان و ماكا (Makā)ی سنگنبشتههای فارسی باستان است. اسكندر بزرگ
در اردوكشی خود به هند از گدروسیا گذشت؛ پس باید همراهان دانشمندش كه درباره گیاهان ایران و شمال باختری هند این همه
اطلاعات ارزشمند پیش گذاشتهاند، گیاه آنغوزه
آور را نیز دیده باشند؛ هرچند در
نوشته های گیاهان روزگار اسكندر هیچ چیز كه بتوان آن را نمایانگر این گونه شمرد
یافت نمیشود. برتسل1 بسی کوشیده
اثبات كند گیاهی كه تئوفراستوس2 به کوتاهی باز نموده همان Scorodosma fœtidum است؛ و هورت3 در ویرایش و برگردان
تازه خود از تئوفراستوس پیروی او را كرده است. نوشته او چنین است: "[در آریا] بوتهای
دیگر هست به بزرگی كلم كه برگش همشكل و اندازه
برگ بوست. چنانچه حیوانی آن را بخورد بی برو و بر گرد می میرد. از همینرو هرجا اسبی بود، مراقب بودند از آن
نخورد" [ مراد سپاه اسكندر است]. این باز نمود به هیچ روی با ویژگیهای Ferula یا Scorodosma كه زهری نیست
و به هیچ حیوانی آسیب نمیرساند نمی خواند. این گمان هم هست که laserpitium یا silphion و laser پلینی4 باید دست كم تا حدودی
به آنغوزه ربط داشته باشند؛ نا گفته نماند شمار ی از نویسندگان این گمان را رد
كردهاند و از دید من هم چون و چرا پذیرد.
پیشتر گارسیا دا اورتا5 هر گونه ارتباط بین این گیاه باستان و
آنغوزه را رد كرده است. لوكلر6
به تفصیل درباره این مسئله بحتانگیز نوشته است.
نخستین
نویسنده اروپایی كه گزارشی دقیق درباره آنغوزه داده گارسیا دا اورتا در سال 1563 است. هرچند
او كه در گوآ در هند به زندگی و مطالعه می پرداخت، نتوانست دریابد این
محصول را ازكدام گیاه گیرند. وی
درباره کاربرد آنغوزه
در هند گوید : "آنچه بیش از همه در سراسر هند و همه سرزمین های
آن کاربرد دارد آنغوزه است كه هم پزشكی را کار آید و هم آشپزی را. مصرفش بالاست، زیرا هر یک از اعضای كاست
جنتیانا (Gentio) كه
توان خرید داشته باشد چاشنی خوراک
کند. توانگران فراوان خورند، هم
مردم كاست بانیان و هم مردم کاست جنتیانا در كمبایه (Cambay) و هرآنکه
پیرو فیثاغورث است. اینان آنغوزه را چاشنی
سبزیهای خوراكی خود میكنند؛ آن را پیش از پخت خوراک به تابه میمالند و این چاشنی
را با همه خوراكیهای خود می خورند. هر عضو کاست جنتیانا در جاهای دیگر هم كه قدرت
خرید داشته باشد آنغوزه میخورد، و كارگرانی كه چیزی جز نان و پیاز
برای خوردن ندارند، تنها زمانی میتوانند بخورند كه نیاز شدید بدان پیش آید. همه مورها آن را میخورند هرچند كمتر و تنها
بهر دارو. بازرگانی پرتغالی گیاهی پختنی مولد آنغوزه را كه اعضای کاست بانیان می خوردند بسیار خوشمزه یافته بود و من بر آن شدم تا در آزمایم
و بینم آیا به کام من نیز خوش میآید؛
هرچند چون اسفناج خودمان را چندان دوست
نمیدارم، به اندازه آن بازرگان پرتغالی
كه از آن سخن رانده بود به کامم خوش نیامد.
در این منطقه مردی محترم و خردمند زندگی میكند كه در دستگاه شاهی جایگاهی
دارد و آنغوزه میخورد تا اشتهایش برای
شام باز شود و آن را سخت کاری یافته و هر بار دو دراخم [هر دراخم حدود 8 گرم] از
آن می خورد. گوید اندكی تلخمزه است هرچند مانند
زیتون اشتها را باز میكند. تلخی
پیش ازفرو بردن است، هرچند زان پس دلخوشی فزاید. همه مردم این سرزمین میگویند مزه
و بوی خوشایندی دارد."
،
کریستوا،کـریستوبا آكوستا یا داكوستا1 Christovão Da Costa or Cristóbal Acosta
شرح زیر را آورده است:
"Altiht, anjuden, Assa
fetida, dulce y odorata medicina (de que entre los Doctores ha auido
differencia y controuersia) es ona Goma, que del Coraçone traen a Ormuz, y de
Ormuz a la India, y del Guzarate y del reyno Dely (tierra muy fria) la qual por
la otra parte confina con el Coraçone, y con la region de Chiruan, como siente
Auicena. Esta Goma es llamada de los Arabios Altiht, y Antit, y delos Indios
Ingu, o Ingara. El arbol de adonde mana, se llama Anjuden, y otros le llaman
Angeydan.
"La Assa se aplica para leuātar
el miembro viril, cosa muy vsada en aquellas partes: y no viene a proposito
para la diminucion del coito, vsar del tal çumu de Regaliza. Y en las
diuisiones pone Razis Altiht por medicina para las fiestas de Venus: y Assa
dulcis no la pone Doctor Arabe, ni Griego, ni Latino, que sea de autoridad,
porque Regaliza se llama en Arabio Cuz, y el çumo del cozido, y reduzido en
forma de Arrope, le llaman los Arabes Robalçuz, y los Espaiioles corrompiendole
el nombre le llaman Rabaçuz. De suerte que Robalçuz en Arabio, quiere dezir
çumo basto de Regaliza: porque Rob, es çumo basto, y Al, articulo de genitiuo,
de, y Cuz, regaliza, y todo junto significa çumo basto de Regaliza: y assi no
se puede llamar a este çumo Assa dulcis Los Indios la loan para el estomago,
para facilitar el vientre, y para consumir las ventosidadas. Tambien curan con
esta medicina los cauallos, que echan mucha ventosidad. En tanto tienen esta
medicina que le llama aquella gente, principalmente la de Bisnaguer, manjar
delos Dioses. "
جان فرایر1 گوید : "در این
سرزمین آنغوزه را از جائی دیسكون (Descoon)2 نام گرد آورند ؛ گروهی آن را
شیرابه غلیظ شده گونه ایی نی یا نیشكر میدانند و عدهای
شیرابه تراویده از خراش تنه درخت: این ماده با ماده بسیار بد بو بنام هنگ Hing* كه از ولایت كرمان (Carmania) است،3
بسیار تفاوت دارد. این ماده همانی است كه
هندیان خود را با آن خوشبو کرده، با هر
دانه كه میخورند در آمیخته نان نازكی میپزند
تا نفخ خوراک هایشان را بگیرد كه در نتیجه
بدگوارشی ناچارند با بادگلوهای پُر سروصدا از آن رهائی یابند؛ بدون این
تریاق هیچ گاه آسایش نیابند ؛ این همان مادهای است كه به جای آنغوزه به اروپاییان می اندازند، چرا كه هم رنگ آن را
دارد و هم بوی آن، تنها كمی رقیقتر
است."
دماندلسلو1 چنین گزارش كرده است: "هنگ (Hingh)
كه داروسازان و داروفروشان ما آن را آنغوزه (Assa
fœtida)
مینامند بیشتر از ایران میآید. هرچند آن
گونه كه از استان اوتراد هند خیزد از همه بهتر است، و در سراسر هندوستان مقادیر
زیادی از آن خرید و فروش میشود. گیاه
مولد آن بر دو نوع است؛ یكی بوته است و برگهایی كوچك دارد، چون برنج، و دیگری برگ
شلغم را ماند و سبزی آن به سبزی برگ انجیر تن می زند. در زمینهای سنگلاخی و خشك بهتر رشد میكند، و
تراوش صمغ آن در نزدیک پایان تابستان آغاز میشود، برای همین باید آن را در
پاییز جمعآوری كرد. داد و ستدش از آنرو در آن سرزمینها بس بیشتر است که اعضای
کاست بنیان در گجرات آنرا در کار تمامی
چاشنیهای خود كنند و به ظرفها و
آبخوریهای خود زنند و از این راه کم کم به
بوی تندش كه در اروپا سخت تحمل می کنیم خو می گیرند."
چینیها از نام a-wei فر آورده های دو گیاه متفاوت
را مراد میكنند. نه برتشنایدر و نه
استوارت پروای این نكردهاند. لی شی- چن2
گوید : "دو گونه a-wei هست . یكی
گیاه و دیگری درخت. محصول نخست در تركستان (سی یو/Si
yü)
به دست میآید و میتوان آن را در آفتاب خشك كرد یا جوشاند: همان كه سو كون (Su Kun) از آن سخن گفته است. نوع دوم از
سرزمین بربرهای جنوبی (نان فان/Nan Fan) خیزد و شیره ای
است كه از درخت میگیرند: این همان نوعی است كه لی سون (Li
Sün)،
سوسون و (Su Sun) چن چن (Č‛en
Čen)
باز نمودهاند." سو كون از دوره تانگ گزارش كرده است كه "a-wei در سرزمین
بربرهای باختر (سی فان) و در كونـ لون (‛un-lun) میروید. 1
جوانهها، برگها، ریشه و ساقههای آن بســـــیار مانند pai
či (Angelica
anomala)
است. ریشه را میكوبند و شیرهای را كه به
دست میآید، در آفتاب خشك و فشرده میكنند تا تکه هائی كوچك گردد. این نوع درجه یك است. تکه های ریشه كه درست خشك شده باشد در
مرتبه دوم قرار میگیرد. مهمترین ویژگیش
بوئی است زننده هرچند خود بوی بد زداید و راست
اینکه فرآورده ای شگفت است. برهمنان میگویند
hür-kü (hingu سنسكریت، نک
صفحات پیش رو ) همان a-wei است و شیره ی نبسته ریشه چسب را ماند؛ و
اینكه ریشه را خرد و در آفتاب خشك میكنند و بدبوست و در سرزمینهای باختری (هند) خوردنش را پرهیز
داده اند. 2
میگویند عادت به خوردنش درمان نفس بد بوست.
ارزشش نزد بربرها ( ) همسان بهائی كه چینیها به فلفل دهند." این گفته براستی گیاه یا گیاهانی را رواست كه
آنغوزه آرند، و لی شی چن گوید زیستگاهش
در هوئو چو (Hwo čou) (قره خوجه) و شاـ لوـ هاییـ یا (Ša-lu-hai-ya)
(شاهرخیه) است. 3 شگفت آنكه
نوشته های تاریخی باستان مربوط به ایران
ساسانی درباره این گیاهِ نوعاً
ایرانی خاموشی گزیده اند. تنها یادی كه از
این گیاه در سالنامههای پیش ازدوره تانگ
شده در Sui šu4 و در اشاره به سرزمین
تسائو (Ts‛ao) در
شمال تسونـ لین (Ts‛un-lin) (همان كیـ پین/Ki-pin دوره
هان) است، در حالی كه در T‛ai p‛in hwan yü
ki5،
a-wei محصول كیـ پین دانسته شده است.
در Yu yan tsa tsu6 شرح زیر درباره این محصول آمده است: "a-wei از
غزنه (*Gia-ja-na) خیزد؛7
یعنی در شمال هند در غزنه نامش hin-yü (hingu سنسكریت) است. زیستگاه آن ایران نیز هست و
در آنجا a-yü-tsie گویند (نک: صفحات پیش رو). بلندای
درخت به دوونیم تا سه متر میرسد. 1 پوست تنه سبز و زرد
است. در ماه سوم سال برگهایی آرد
چون گوش موش صحرایی، گل نمیكند و میوه هم
نیارد. وقتی شاخههای درخت را ببرند، تا چندی
پیوسته شیرهای شربتمانند از آن تراود كه سخت شود و آن را a-wei گویند. راهبی از سرزمین فوـلین به نام وان (Wan
) و راهبی از ماگاده (Magadha) به نام تیـ
پو (T‛i-p‛o) (*De-bwa، Deva در سنسكریت) همداستانند كه تركیب2
این شیره با برنج یا لوبیا راكه كوبیده و
آرد شود a-wei نامند . "3
هوی ژی (Hwei
Ži) راهب
بودایی متولد 680 ترسائی باز نمود دیگری
از a-wei به دست داده كه لوی آن را مطرح كرده است. 4
این زایر چینی گوید این گیاه در چین نیست
و جز در ختن در هیچ قلمرو دیگری یافت نمیشود. ریشهای سفید به بزرگی شلغم دارد؛
بویش مانند سیر است و مــــــــــردم ختن این ریشه را میخورند. یی تسین (Yi Tsin)،
زایر بودایی كه از سال 671 تا 695 ترسائی
در سفر بود، گوید در سرحد باختری هند
a-wei فراوان یافت میشود و تمام سبزیها را با این
ماده و كره صاف شده، روغن یا چاشنیهای
دیگر در آمیزند. 5
لی سون، كه در نیمه دوم سده هشتم مینوشت، گوید : "بر
پایه آنچه در Kwan
či
آمده است، a-wei در سرزمین كونـلون (K‛un-lun) میروید؛
درختی است با شیرهای مانند صمغ درخت هلو. نوع سیاه رنگ آن دوام ندارد؛ نوع
زردرنگ آن بهترین است. بر كناره رود یانگـ
تسه در یونـ نان نیز گونهای از این ماده هست مانند آنچه با كشتی وارد میكنند، پر آب است با مزه
ای چون
نوع زرد هرچند رنگ آن زرد
نیست." سوسون از دوره سونگ گوید ، a-wei تنها
در كوانـ چو (Kwan-čou) (كوانـتون/Kwan-tun) یافت میشود و شیره دلمه شده
نوعی درخت است، هرچند این مطلب با
گفته سو كون (Su
Kun)
نمیخواند. چن چن (Č‛en
Č‛en) ،
پزشكی برجسته، نویسنده Pen ts‛ao pie šwo دور و بر
1090 م گوید : " a-weiرا در شمار
درختان آوردهاند. اینک مردم كیانـ
سو (Kian-su) و چهـكیان(Če-kian) هم به كشت آن
پرداختهاند. بوی شاخهها و برگها همان است، هرچند مزه ای ندارد و شیرهای." مراد از كونـ لون، كونـ لونِ دریای جنوب است؛1 و لی شیـ چن گوید "این درخت در سوماترا و سیام میروید و خیلی بلند نیست؛ بومیان نئی را درون تنه درخت فرو میكنند؛ لوله نرم نرم پر از شیره میشود و در زمستان لوله را شکسته شیره را بر می دارند." سپس به واگوئی داستان شگفت انگیز گوسفند به همان شیوه چائو ژوـكوا (Ča žu-kwa) می پردازد. 2
پرداختهاند. بوی شاخهها و برگها همان است، هرچند مزه ای ندارد و شیرهای." مراد از كونـ لون، كونـ لونِ دریای جنوب است؛1 و لی شیـ چن گوید "این درخت در سوماترا و سیام میروید و خیلی بلند نیست؛ بومیان نئی را درون تنه درخت فرو میكنند؛ لوله نرم نرم پر از شیره میشود و در زمستان لوله را شکسته شیره را بر می دارند." سپس به واگوئی داستان شگفت انگیز گوسفند به همان شیوه چائو ژوـكوا (Ča žu-kwa) می پردازد. 2
مطلب چائو ژوـكوا كه صمغ را گردآوری و در خیگ نگه می دارند درست است؛
زیرا گارسیا دا اورتا3 هم گزارش كرده كه صمغ گرد آمده از چاکیدن تنه درخت را، كه نخست به خون آغشته و سپس با آرد
گندم در می آمیزند، در پوست گوساله وحشی نگهداری میكنند؛ پر پیداست که توجیه داستان این نویسنده چینی دشوارتر است؛ او
گوید برای خنثی كردن زهر گیاه، گوسفندی را
به درخت میبندند و به سویش تیر میاندازند و در نتیجه زهر به بدن گوسفند كه مرگش
حتمی است نفوذ میكند و لاشه آن
آنغوزه میشود. روشن است که این داستان عامیانه را دریانوردان
هندی، ایرانی یا عرب به چین آوردهاند، هرچند
هنوز هیچ داستان باختری برابر آن پیدا نشده است. ابن بیطار3 به نقل از حُبیشبن
الحسن تأکید دارد این گیاه زهری است و گوید در سند تنها از زمانی کشت خوب می شود كه آنغوزه
را در پارچهای پیچیده در دهانه
جویها قرار دهند؛ بویی كه از این فر
آورده پخش می شود سمندرهای آبی و كرمها را از بین میبرد. در اینجا دوباره با این
برداشت روبرو ایم كه این گیاه چنان زهری است كه میتواند جانوران را بکشد و گوسفند
مذكور در داستان چینی بروشنی برخاسته از شباهت دنبه سفید گوسفند و چربی گیاهی سفید رنگِ
آنغوزه است. راست این است كه گوسفند و بز این گیاه را دوست
دارند و با خوردنش پروار میشوند. 1 آن آنغوزه ای كه در Sun
ši2
به سرزمین تسنـ تان (Ts‛en-t‛an) بسته اند، به روشنی كالایی
وارداتی بوده است.
ویلیامز3 درباره کاربرد امروزیش مینویسد: "این ماده را از
بمبئی میآورند به بهای هر پیكول (100 کت
= 64-60 کیلوگرم) پانزده دلار، و درقرابادین پزشكان چینی بلند مرتبه است و در
درمان وبا، ناراحتیهای سیفلیسی و دفع كرم بکار زنند و اغلب یكی از عناصر تركیبات
سازنده گویه (قرص) ترك تریاكی هاست."
به هر روی باور رایج این است كه در گوارش
گوشت و دفع مسمومیت گوشت فاسد (مسمومیت خوراکی )، قارچ و گیاهان مؤثر است. 4
در آنام برای پیشگیری از وبا در كیسههای كوچك با خود می برند میكنند. 5
كهن نامهای زیر را برای آنغوزه فرونگاشته اند:
(1)
پارسی a-yü-tsie، *anguzad=*a-nü-zet
فارسی میانه؛ آنغوزه angūža، angužad، anguyān ، anguwān ، angudān ، angištak (بُن = žad+angu
"صمغ " به معنای انگم و صمغ)6؛
ankužad ، anjidan ارمنی، angužat، angžat ارمنی كهن؛ anjudān عربی. گارسیا
درختی را كه از آن آنغوزه گیرند، anjuden یا angeidan نامیده است.
(2) سنسكریت hin-kü، *hin-gu؛ hin-yü، *hin-nü؛ hün-k‛ü ، *hün-gü؛
برابر با hingu سنسكریت. به باور
من واژه سنسكریت وام واژهای است كهن از زبان پارسی. 1 گارسیا نام هندی این ماده را imgo یا imagra آورده كه صورتهای متفاوت آن با i آغازین در گویشهای محلی هند یافت میشود: بسنجید با inguva در زبان تلوگویی، نیز بسنجید با ingu در ژاپنی، angu در مالایایی (به گفته بونتیوس، كه در سال 1658 می نوشت، مردم جاوه و مالایاییها هم واژه hin را در زبان خود دارند).
من واژه سنسكریت وام واژهای است كهن از زبان پارسی. 1 گارسیا نام هندی این ماده را imgo یا imagra آورده كه صورتهای متفاوت آن با i آغازین در گویشهای محلی هند یافت میشود: بسنجید با inguva در زبان تلوگویی، نیز بسنجید با ingu در ژاپنی، angu در مالایایی (به گفته بونتیوس، كه در سال 1658 می نوشت، مردم جاوه و مالایاییها هم واژه hin را در زبان خود دارند).
(3) a-wei، *a-nwai؛ (در
كتاب نیرواناـ سوترا) yan-kwei، *an-kwai، برابر است با صورتی بومی از نوع *ankwa یا *ankwai در زبان هندی یا ایرانی، كه آن را در ankwa در زبان كوچا یا زبان تخاری ب میتوان یافت.
2
این صورت بی چون و چرا بر پایه angu، angwa فارسی است.
(4) مغولی xa-si-ni (كه به همین ترتیب
در Pen ts‛ao kan mu در پیروی از
Yin šan čen yao،
از دوره مغول كه در سال 1331 نوشته شده،
واژهای مغولی دانسته شده است) برابر اســــــــــــــت با واژه فارسی کــــــاسنی
kasnī ، kisnī یا gisnī [قصنی] ("آنغوزه ") بر گرفته از نام غزنی یا غزنه، مركز زابلستان، كه به گفته هوان تسان (Hüan Tsan) زیستگاه این گیاه بوده است. در فرهنگهای لغت مغولی كووالفسكی (Kovalevski) و گولستونسكی (Golstunski) واژه مغولیای از این دست نیامده، هرچند روشن است که دوره یوان و در هنگامی كه مغولان این چاشنی را با این نام وارد چین كردند بود ه است. آنها ریشه این گیاه را هم yin-čan نامیدند. در مغولی امروزی نام این محصول šingun است كه از واژه تبتی كه در پائین بدان می پردازیم از آن است.
kasnī ، kisnī یا gisnī [قصنی] ("آنغوزه ") بر گرفته از نام غزنی یا غزنه، مركز زابلستان، كه به گفته هوان تسان (Hüan Tsan) زیستگاه این گیاه بوده است. در فرهنگهای لغت مغولی كووالفسكی (Kovalevski) و گولستونسكی (Golstunski) واژه مغولیای از این دست نیامده، هرچند روشن است که دوره یوان و در هنگامی كه مغولان این چاشنی را با این نام وارد چین كردند بود ه است. آنها ریشه این گیاه را هم yin-čan نامیدند. در مغولی امروزی نام این محصول šingun است كه از واژه تبتی كه در پائین بدان می پردازیم از آن است.
در گویش تبتی لاداخی، آنغوزه را hin یا sip مینامند. 3 نام sip یا sup را فالكونر
گزارش كرده است كه نخستین كسی بود كه Ferula narthex را در سال
1828 در باختر تبت و در دامنه كوههایی كه
لاداخ را از كشمیر جدا میكنند یافت.4 به هر روی ، واژه sip به طور كلی
تبتی نیست، بلكه تنها كاربرد محلی دارد؛ به احتمال زیاد این واژه در اصل تبتی
نیست. واژه تبتی رایج
šin-kun است كه با نامهای ایرانی و هندی تفاوت دارد
و با توجه به اینكه این گیاه در بخشهائی از تبت میروید ممكن است یکسره تبتّی
باشد.
سرانجام میتوان این را هم افزود كه: به
گفته بورژچو،4 ساكنان
منطقه آرالـخزر Scorodosma را عموماً به نام sosyk-karai یا keurök-kurai میشناسند و کمابیش به معنای "بوریای بدبو" است. مردمان
بخارا آن را Sasyk-kawar یا تنها کور kawar مینامند.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
/////////////
انجدان
دو نوع است بپارسی صمغ انکدان خوانند و
انکوان گویند و آن درخت حلتیث است و محروث اصل آنست و حلتیث صمغ آن و ورق آن سفید بود
و سیاه و بهترین آن سفید طیب بود و از آن سیاه منتن بود و حلتیث طیب صمغ انجدان طیب
است و حلتیث منتن صمغ انجدان منتن و انجدان رومی سیسالیوس است و تخم آن را کاشم خوانند
و گفته شود و انجدان خراسانی بیخ اشترغار است و گفته شد اما طبیعت آن گرم و خشک است
در سیم جهت زهرهای کشنده نافع بود و بر خنازیر ضماد کردن تحلیل کند چون با موم و روغن
زیت بود و با روغن سوسن عرق النسا را نافع بود و اگر با سرکه بپزند در پوست انار و
ضماد کنند بر بواسیر نافع بود و اگر بیاشامند پادزهر ادویه کشنده بود اما عسر الهضم
بود و مضر بود بمثانه و حیض براند و رطوبات معده خشک کند و نعوظ تمام آورد و مسخن گرده
بود چون با سرکه بود لطیفکننده بود غذا را و زودهضم کند و بدل آن بیخ آن با دو دانک
وزن آن حلتیث طیب و گویند بدل آن زوفرا بود و گویند تخم کزر
صاحب مخزن الادویه گوید: انجدان معرب انکدان
فارسی است و بمازندرانی انجدان طیب را کولهپر نامند و بیخ آن را بعربی محروث و ساق
آن را بترکی بالدرغان گویند و چون انجدان مطلق مذکور شود مراد تخم آنست
لاتین حلتیث طیبFERULA ASA DULCIS انجدان رومیSFSELI OFFICINALIS
تخم انجدان رومی کاشمLIGUSTICUM
LEVISTICUM
اختیارات بدیعی، ص: 45
////////////
انجدان
بفتح همزه و سکون نون و ضم جیم و فتح دال مهمله و الف و
نون معرب انکدان فارسی است و بمازندرانی انجدان طیب را کوله پر نامند و بیخ آن را
بعربی محروث و ساق آن را بترکی بالدرغان کویند و چون انجدان مطلق مذکور شود مراد
تخم آن است
ماهیت آن
دو قسم می باشد یکی طیب و دیکر منتن و ساق نبات آن مجوف و
سطبر و بلندتر از قامتی و برک آن شبیه ببرک کلم و از ان کوچکتر و کل آن چتری مانند
شبت و سفید و ثمر آن بعد از رسیدن سفید و مدور و پهن شبیه بدرهم و بسیار خوش بو می
باشد و صمغ این را حلتیت طیب می نامند و قسم دوم برک آن مانند صفحۀ سوخته و پر
سوراخ و ساق آن ضعیف تر از قسم اول و ثمر آن سیاه و بسیار بدبو و بیخ آن را
اشترغار و کیاه آن را کماه و صمغ آن را که بسیار بدبو است حلتیت منتن و خراسانی و
بفارسی انکزد جهت آنکه صمغ را بفارسی زد بفتح زای عجمی کویند و عوام آن را انکشت
کنده و بهند هینک بکاف عجمی نامند و در بلاد فارس کوسفند آن را بکیاه آن می چرانند
بسیار فربه می شوند و لیکن کوشت آنها بدبو می کردد
طبیعت سفید
طیب آن در دوم کرم و خشک و سیاه منتن آن در سوم و قومی
مطلق انجدان را کرم و خشک در دوم کفته اند
افعال و خواص و منافع آن
مفتح و جالی و محلل و ملطف و مقاوم سموم
ص: 329
امراض الراس
ضماد انجدان اسود با خطمی و آرد کرسنه بر سر جهت سدر حادث
از اخلاط باردۀ مجتمعه در دماغ و آشامیدن آن ذهن را نیکو و حفظ را زیاده و نسیان و
بلادت و حمق را زائل می کرداند و فالج و لقوه و استرخا را مفید و از توابل مستعمله
در اغذیۀ صاحبان این امراض است امراض الصدر و المعده و غیرها چون غلیظ الجرم و دیر
می ماند در معده مخشن معده و مجفف رطوبات و ملطف طعام و مغیر رائحۀ دهان و مقوی
معده و مقطع بلغم و محلل ریاح و انکیزانندۀ اشتهای طعام و مقوی هاضمه و دافع ضرر
اغذیۀ غلیظه و ادویۀ سمیه و مقاوم سموم و سپرز و یرقان و استسقا و فواق بلغمی و
عسر البول بلغمی و مدر بول و حیض و شیر و مسخن کرده و روده و محرک باه و رافع درد
مفاصل حادث از برودت است آشامیدن آن خصوصا محلل آنکه سرکۀ آن را استعمال نمایند
زیرا که استعمال جرم آن جائز نیست در جمیع مواضع و سکنجبین آنکه با میپختج پخته
باشند جهت تپ ربع و تپهای بلغمی و مرکبه و درد سینه و استسقا و یرقان و رفع قواق
بلغمی و عرق النسا مجرب و با شراب در اخراج جنین قوی الاثر و ضماد آن جهت جذب مواد
بظاهر جلد بقوت و با موم روغن جهت خنازیر و جراحات و عرق النسا و امثال اینها و با
روغن زیتون بجهت کمنۀ تحت عین و طلای مطبوخ آن با سرکه و پوست انار جهت بواسیر و
ذرور برک آن جهت آکله و بوئیدن آن جهت فواق نافع مضر مثانه مصلح آن تخم خربزه و
مضر امعا و مصلح آن صمغ عربی و مضر محرورین و مصلح آن شربت انار و سکنجبین مقدار
شربت آن تا دو مثقال بدل آن محروث که اشترغار باشد بوزن آن و حلتیت دو دانک و
کویند
ص: 330
بوزن آن زوفرا است و این انسب است شیخ داؤد انطاکی نوشته
که کویند چون زن بعد از حیض بلافاصله هر روز یک درم تخم انجدان بخورد تا یک هفته
مرکز آبستن نشود و تخصیص نداده که سفید آن باشد یا سیاه بیخ آن در افعال قوی تر از
سائر اجزای آن است طلای آن محلل اورام و مانع زیاده شدن خنازیر و ملتحم زخمها
مقدار شربت آن تا نیم مثقال کویند مضر شش و معده و بطئ الهضم و مصلح آن عسل است
جوارش انجدان و سکنجبین و مخلل ساق و معجون آن در قرابادین کبیر ذکر یافت و بیان
صمغ آنکه حلتیت است در حرف الحا خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
انجدان- انگدان:
انگدان دو نوع است. سپيد و سياه. انگدان
سياه در غذاها داخل نمىشود. بيخ آن مزه اش به مزه اشتر غاز نزديك
است و مزاج هوايى دارد. اشتر غاز ديرهضم
است، ليكن انگدان سياه هرچند بسيار ديرهضم است به اندازه اشتر غاز
ديرهضم نيست. اما درباره حلتيت: انگژه كه
صمغ انگدان است در جاى خود بحث خواهيم كرد. و شرح خواهيم
داد كه چگونه آبپز و سركهاش از جرمش مؤثرتر
است.
مزاج انگدان: در سوم گرم و خشك است. خاصيت
درمانى:
انگدان لطافتزا است و بيخش بادآور، اگر
تن را با انگدان و بويژه با شيره آن ماساژ دهند در جذب كردن مواد به
خارج بسيار مؤثر است.
آرايش: بوى تن را تغيير مىدهد. ضماد آن
كه با روغن زيتون باشد لكه سياه خونى زير
چشم را بكلى از بين مىبرد.
دمل و جوش: در علاج زخمهاى درونى سودمند
است، اگر انگدان و بيخ آن را با
مرهمها مخلوط كنند خنازير را خوب مىكند.
مفاصل: انگدان مخلوط با روغن بنفشه يا روغن حنا درد مفاصل را
دواست.
اندامان غذا: بيخ آن آروغ آورد، شكم را
قبوضيت دهد، ديرهضم است و هاضم، معده را گرمى مىبخشد و
تقويت مىكند و اشتها را برمىانگيزد.
اندامان دفعى: اگر انگدان را با پوست انار
و سركه بپزند، بواسير پيزى را از
بين مىبرد، مدرّ است، بوى چس و مدفو را
بدتر مىكند و براى مثانه زيان آور است. زهرها: شربت آن پادزهر سموم است.
قانون (ترجمه شرفكندى)، ج 2، ص: 61
/////////////
آنقوزه (گیاه)
از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
آنغوزه
آنغوزه، Ferula assa-foetida
طبقهبندی علمی
فرمانرو: گیاه
راسته: کرفسسانان
تیره: چتریان
سرده: آنقوزه
گونه: F. assa-foetida
نام علمی
Ferula
assa-foetida
آنغوزه را در پارسی «انگدان» مینامند.
نام علمی آن .Ferula
assa-foetida L است. و نام
محلی آن (استان فارس) انگوزه می باشد. انگدان از گیاهان دارویی مهم تیره چتریان است
و در مناطق استپی و بیابانی ایران میروید.
مشخصات آنغوزه[ویرایش]
آنغوزه شیره گیاهی است که از تیغ زدن ریشه
یا پایین ساقه و یا قطع ساقۀ گیاهان مولد آنغوزه از ناحیۀ یقه گیاه خارج میشود و در
طول تابستان به دست میآید و به دو صورت در بازار عرضه میشود. یک نوع را که آنغوزه
اشکی گویند بسیار تمیز؛ بدون خاک و خاشاک و مرغوب است رنگ خارجی آن زرد مایل به قرمز
یا قهوهای و صاف و شفاف است. از نظر ابعاد در حد فندق یا کمی بزرگتر یا کوچکتر یا
در ابعاد نخود است رنگ مقطع آن سفید است که در مجاورت هوا به سرعت اکسیده شده و تیره
میشود؛ و نوع دیگر که در بازار عرضه میشود تودهای گفته میشود که با بی دقتی جمعآوری
شده و مخلوط با خاک و خاشاک و برگ است و نامرغوب میباشد طعم آنغوزه گس در بعضی گونهها
تلخ و بویی شبیه بوی سیر، متعفن و خیلی تند دارد.
خواص – کاربرد[ویرایش]
برای صمغ آنغوزه درمناطق خاور دور خواص
متعددی قائل هستند. این صمغ از ایران و افغانستان از طریق مغولستان به چین و سایر نواحی
خاور دور صادر میشود.برای انگل و به عنوان دارویی ضد انگل استفاده میشود.
منابع[ویرایش]
انگدان در واژه نامه دهخدا
///////////
الأنْجُدان[1]
(من الفارسية: انْگُدانْ،[2] من انْگْ:[3] الصمغ ودانْ:[4] الحبّ) أو الأنْجُذان[5]
أو الكلخ المُنْتِن أو الحِلْتِيت[6] (الاسم العلمي: Ferula assa-foetida) نوع نباتي يتبع جنس الكلخ من الفصيلة الخيمية.[7] يستخرج من هذا النبات
صمغ الحلتيت أو صمغ الأنجدان.
الموئل والانتشار[عدل]
النبات واطن
في المغرب العربي.[8]
مرادفات للاسم
العلمي[عدل]
(باللاتينية:
Ferula foetida St.-Lag.)
(باللاتينية:
Ferula hooshee Lindl. ex Descourt.)
(باللاتينية:
Narthex assafoetida (L.) Falc.)
(باللاتينية:
Peucedanum hooshe Baill.)
مراجع[عدل]
^ معجم أسماء
النبات لأحمد عيسى. المطبعة الأميرية بالقاهرة 1349 هـ.
^ ترجمة كلمة
انگدان الفارسية على موقع المعجم الفارسي الإنكليزي الشامل A Comprehensive Persian-English Dictionary (وُصل لهذا المسار في 11 ديسمبر
2015).
^ ترجمة كلمة
انْگْ الفارسية على موقع معجم فارسي إنكليزي farsilookup.com (وُصل لهذا المسار في 11 ديسمبر 2015).
^ ترجمة كلمة
دان الفارسية على موقع معجم فارسي إنكليزي farsilookup.com (وُصل
لهذا المسار في 11 ديسمبر 2015).
^ ترجمة كلمة
الأنجذان على موقع معجم المعاني. (تاريخ الولوج: 11 ديسمبر 2015).
^ تفسير كتاب
دياسقوريدوس في الأدوية المفردة لابن البيطار المالقي.
^ موقع لائحة
النباتات. الكلخ المنتن (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 13 كانون الثاني 2014.
^ قاعدة البيانات
الأوروبية-المتوسطية للنباتات. خريطة انتشار الكلخ المنتن (بالإنكليزية). تاريخ الولوج
13 كانون الثاني 2014.
///////////
به عبری:
חלתית (שם מדעי: Ferula assafoetida), המוכרת
גם כאספטידה, הינג ושמות נוספים, היא צמח ממשפחת הסוככיים.
צמח תבלין ורפואה
הגדל באזור איראן, אפגניסטן וכן בקשמיר שבהודו. בארץ נמצא קרוב משפחה הנקרא כלך הנגב,
וידוע השימוש בשרף שלו לצורכי רפואה עממית, מוזכר במסכת עבודה זרה פרק ב, וגם במסכת
שבת פרק כ ועוד. גם הרמב"ם כותב בהלכות דעות פרק ד: "בימות הגשמים--אוכל
אוכלין החמין ומרבה בתבלין, ואוכל מעט מן החרדל ומן החלתית."
במטבח ההודי, הפקיסטני,
האפגני ובמטבחים נוספים משתמשים בשרף משורש הצמח, המגיע בגושים ונטחן או נגרס לשימוש
כתבלין. לתבלין ניחוח חריף הדומה לשום, אך לאחר הבישול הוא מתעדן ותורם טעם הדומה מעט
לכרישה.
שימוש רפואי[עריכת
קוד מקור | עריכה]
ברפואה העממית מאמינים
שהתבלין מסייע לעיכול ומרפא קשיי עיכול, וכן מקל על בעיות אסתמה ומהווה תרופה נגד דיכאון.
בתימן היו משתמשים בו גם נגד דמיונות שווא ותעתועים. ידוע ששימוש מופרז בחלתית עלול
לגרום להרעלות כי במינון גבוה החומר הוא רעלן. במצבו הירוק הצמח מסוכן לאכילה ואדם,
בקר או צאן האוכלים ממנו עלולים לסבול משטפי דם תת-עוריים.
קישורים חיצוניים[עריכת
קוד מקור | עריכה]
ויקישיתוף מדיה וקבצים
בנושא חלתית בוויקישיתוף
//////////
به پشتو انجه:
انجه (په لاتين: Ferula
assa-foetida) یو یوی لرونکي او درملي
بوټي دي چی په ايران، اوزبکستان، افغانستان او هندوستان کې شنه کېږي. دغه بوټي د مسالې
په توگه هم کارېږي.
توصيف
انجه یو درملي بوتي دي چی د Apiaceae په کورنی او
د Ferula په چنس پورې
اړه لري. اوږدوالي یی ۳ متره دي او قوي ریښې لري چی د مسالې په توگه کارېږي. گل یی
شین - ژیړ رنگ لري. نوموړی بوټي خاصي بوی لري چی تر پخولو وروسته خوړينېږي (نرمېږي).
انجه د مې څخه تر سپټمبر پورې گل کوي. دغه بوټي په هندوستان او نورو هېوادونو کې خواړو
ته پر ځاي پياز او هوږې ور کول کېږي.
انجه په روغتيا کې
انجه د درمل په توکه تقریبا ۲۰۰۰ کاله کار
شوي ده. نوموړی پوتي پر هاضمې، انفلوانزا، برونشیت او سابندي ښه آغېزه لري او گاز ماتوونكى
هم دی.
///////////
به اردو:
ہينگ (علمی نام: Ferula
assa-foetida) ایک خوشبودار طبی پودا ہے
جس کی کاشت ہندوستان، افغانستان، ایران اور پاکستان میں ہوتی ہے اور یہ پودا خاص طور
پر اس ملکوں ميں مصالحے طور پر استعمال کیا جاتا ہے۔
توصيف[ترمیم]
ہينگ خاندان Apiaceae
اور جنس Ferula سے تعلق رکھنے والا ایک پودا ہے۔ اس کی لمبايی 1.5 میٹر سے 3 ميٹر تک ہوتی
ہے۔ یہ پودا مئی سے ستمبر تک کھلتا ہے اور اس کے پھول کا رنگ پیلا ہوتا ہے۔
ہينگ طب ميں[ترمیم]
معلوم ہوتا ہے کہ ہينگ ہضم کے عمل پر اچھا
اثر ڈالتا ہے اور نفسیاتی دباؤ، نفخ ، زکام اور کھانسی کے خلاف بھی استعمال ہوتا ہے۔
///////////
به ترکی:
Şeytantersi (Ferula
assafoetida), maydanozgillerden anavatanı İran olan
bir Ferula türüdür.
Şeytantersinin çiğ halde iken sarımsağa benzer kuvvetli bir kokusu vardır ancak
pişirildiğinde pırasayı andıran yumuşak bir tadı vardır. İsmi çok kötü
kokusu yüzünden verilmiştir. Halk arasında şeytanboku olarak da
anılır. Diğer pek çok dilde de Türkçedekine yakın manalara gelen isimleri
vardır. Kokusu o kadar kuvvetlidir ki hava almayan kaplarda saklanması gerekir
yoksa kokusu diğer baharatlara geçer.
///////////
Asafoetida
From Wikipedia, the free encyclopedia
It has been suggested that this article be split into
articles titled Asafoetida andFerula assafoetida.
(Discuss.) (December 2015)
|
Asafoetida
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
F. assa-foetida
|
·
Ferula assafoetida L.
·
Ferula foetida St.-Lag.
·
Ferula hooshee Lindl. ex Descourt.
·
Narthex assafoetida (L.) Falc.
·
Narthex assa-foetida (L.) Falc.
·
Peucedanum hooshe Baill.
|
Asafoetida /æsəˈfɛtᵻdə/[3] is the dried latex (gum oleoresin) exuded from therhizome or tap root of several species of Ferula, a perennial herb that
grows 1 to 1.5 m (3.3 to 4.9 ft) tall. The species is native to the
deserts of Iran and mountains of Afghanistan and is mainly cultivated in
nearby India.[4] As its name
suggests, asafoetida has a fetid smell[5] (see etymology below), but in cooked dishes,
it delivers a smooth flavour reminiscent of leeks.
It
is also known as asant, food of the gods, jowani badian, stinking gum,
Devil's dung, hing, hengu, ingu, kayam, and ting.[5] The plant is in the
same genus as the now extinct Silphium.
Contents
This
spice is used as a digestive aid, in food as a condiment, and in pickling. It typically works
as a flavour enhancer and, used along with turmeric, is a standard component of Indian cuisine, particularly in lentil curries, such as dal as
well as in numerous vegetable dishes. It is widely used in South Indian
and Maharashtriancuisine, which is mainly
vegetarian, and is often used to harmonize sweet, sour, salty and spicy
components in food. Asafoetida also serves the purpose as a vegetarian
alternative to make food taste more full-flavoured and savoury.[6] The spice is added
to the food at the time of tempering. Sometimes dried
and ground asafoetida (in very mild quantity) can be mixed with salt and eaten
with raw salad.
In
its pure form, its odour is so strong the aroma will contaminate other spices
stored nearby if it is not stored in an airtight container: many commercial
preparations of asafoetida utilize the resin ground
up and mixed with a larger volume of wheat flour.[citation needed] The mixture is sold
in sealed plastic containers with a small hole at the bottom, allowing the
diluted spice to be dusted lightly over the food being cooked. However, its
odour and flavour become much milder and more pleasant upon heating in oil
or ghee, acquiring a taste and aroma reminiscent
of sautéed onion and garlic.[7]
It
is used widely by the merchant caste of
the Hindus and by adherents of Jainismand Vaishnavism, particularly in Rajasthan, Gujarat, Karnataka, Andhra Pradesh,Tamil Nadu and Maharashtra, who do not eat onions or garlic.
It is used in many vegetarian and lentil dishes to add both flavour and aroma
as well as to reduceflatulence.[8] It is, however, one
of the pungent vegetables generally avoided by Buddhist vegetarians.
This section needs more medical references for verification or
relies too heavily on primary sources. Please review the contents of
the section and add the appropriate references if you
can. Unsourced or poorly sourced material may be challenged and removed. (May 2016)
|
·
Antiflatulent. Asafoetida reduces the
growth of indigenous microflora in the
gut, reducing flatulence.[9] In the Jammu region of India, asafoetida is used
as a medicine for flatulence and constipation by 60% of locals.[10]
·
A digestion aid. In Thailand and India, it is used to aid digestion
and is smeared on the abdomen in an alcohol
or water tincture known as mahahing.
Asafoetida in this tincture form was
evidently used in western medicine as
a topical treatment for abdominal injuries during the 18th and 19th centuries;
although when it came into use in the West and how long it remained in use is
uncertain. One notable case in which it was used is that of Canadian Coureur des boisAlexis St. Martin, who in 1822 suffered a
severe abdominal injury from an accidental shooting that perforated his right
lung and stomach and shattered several ribs. St Martin was treated by American
army surgeon William Beaumont,
who subsequently used St Martin as the subject of a pioneering series of
experiments in gastric physiology. When St Martin's wounds had healed, there
remained an open fistula into his
stomach that enabled Beaumont to insert various types of food directly into St
Martin's stomach and record the results. In his account of his treatment of and
later experiments on St Martin, Beaumont recorded that he treated the
suppurating chest wound with a combination of wine mixed with diluted muriatic acid and 30-40 drops of tincture
of asafoetida applied three times a day, and that this appeared to have the
desired effect, helping the wound to heal.[11]
·
Fighting influenza: Asafoetida was used in
1918 to fight the Spanish influenza pandemic. In 2009, researchers reported that
the roots of Asafoetida produce natural antiviral drug compounds that demonstrated
potency against theH1N1 virus in vitro and concluded that "sesquiterpene coumarins from F. assa-foetida may
serve as promising lead compounds for new drug development against influenza A
(H1N1) viral infection".[12][13]
·
Remedy for asthma and bronchitis. It is also said to be
helpful in cases of asthma and bronchitis.[14] A folk tradition
remedy for children's colds: it is mixed into a pungent-smelling paste and hung
in a bag around the afflicted child's neck.
·
An antimicrobial: Asafoetida has a broad
range of uses in traditional medicine as an antimicrobial, with well documented uses for
treating chronic bronchitis and whooping cough, as well as reducing flatulence.[15]
·
A contraceptive/abortifacient: Asafoetida has also
been reported to have contraceptive/abortifacient activity.[16] It is related to
(and considered an inferior substitute for) the ancient Ferula species Silphium.[citation needed]
·
Antiepileptic: Asafoetida
oleo-gum-resin has been reported to be antiepileptic in classical Unani,
as well asethnobotanical literature.[17]
·
Balancing the vata and kapha. In India according
to the Ayurveda, asafoetida is considered to be one
of the best spices for balancing the vata dosha. It
mitigates vata and kapha, relieves flatulence and colic pain.
It is pungent in taste and at the end of
digestion. It aggravates pitta, enhances appetite, taste and digestion. It is easy to digest. (ref:
ashtanga hridaya Su chapter 6).[18]
·
Acifidity Bag. Asafoetida was approved
by the US Pharmacopedia to stave off the Spanish flu epidemic of
1918 that killed millions worldwide. It was placed into pouches called
"acifidity bags" that were provided by drug stores to be hung around
the neck to try to prevent catching the disease.[20]
·
Bait: John C Duval
reported in 1936 that the odour of asafoetida is attractive to the wolf, a
matter of common knowledge, he says, along the Texas–Mexico border. It is also
used as one of several possible scent baits, most notably for catfish and pike.[21]
·
May also be used as a
moth (Lepidoptera) light trap attractant by collectors—when mixed by approximately
1 part to 3 parts with a sweet, fruit jelly.[citation needed]
·
Repelling spirits: In
Jamaica, asafoetida is traditionally applied to a baby's anterior fontanel (Jamaican patois mole)
to prevent spirits (Jamaican patois duppies) from entering the baby through
the fontanel. In the African-American Hoodootradition,
asafoetida is used in magic spells, as it is believed to have the power both to
protect and to curse[citation needed].
·
In ceremonial magick, especially from The Key of Solomon the King, it is used
to protect the magus from daemonicforces
and to evoke the same and bind them.[22]
It
was familiar in the early Mediterranean, having come by land
across Iran. Though it is generally forgotten now inEurope, it is still widely used in India.
It emerged into Europe from a conquering expedition of Alexander the Great,
who, after returning from a trip to northeastern Persia, thought they had found a plant almost
identical to the famed silphium ofCyrene in North Africa—though less
tasty. Dioscorides,
in the first century, wrote, "the Cyrenaic kind, even if one just tastes
it, at once arouses a humour throughout the body and has a very healthy aroma,
so that it is not noticed on the breath, or only a little; but the Median
[Iranian] is weaker in power and has a nastier smell." Nevertheless, it
could be substituted for silphium in cooking,
which was fortunate, because a few decades after Dioscorides's time, the true silphium of
Cyrene became extinct, and asafoetida became more popular amongst physicians,
as well as cooks.[23]
Asafoetida
is also mentioned numerous times in Jewish literature, such as the Mishnah.[24] Maimonides also writes in theMishneh Torah "In the rainy season,
one should eat warm food with much spice, but a limited amount of mustard and
asafoetida."[25]
Asafoetida
was described by a number of Arab and Islamic scientists and pharmacists. Avicenna discussed the effects of
asafoetida on digestion. Ibn al-Baitar and Fakhr al-Din al-Razi described
some positive medicinal effects on the respiratory system.[26]
After
the Roman Empire fell,
until the 16th century, asafoetida was rare in Europe, and if ever encountered,
it was viewed as a medicine. "If used in cookery, it would ruin every dish
because of its dreadful smell" asserted Garcia de Orta's European guest.
"Nonsense," Garcia replied, "nothing is more widely used in
every part of India, both in medicine and in cookery. All the Hindus who can
afford it buy it to add to their food."[23]
The resin-like gum comes from the dried sap extracted
from the stem and roots and is used as a spice.
The resin is greyish-white when fresh but dries to a dark amber colour. The
asafoetida resin is difficult to grate and is traditionally crushed between
stones or with a hammer. Today, the most commonly available form is compounded
asafoetida, a fine powder containing 30% asafoetida resin, along with rice flour and gum arabic.
Ferula
assafoetida is
a monoecious, herbaceous, perennial plant of the family Apiaceae. It grows to 2 m (6.6 ft)
high, with a circular mass of 30–40 cm (12–16 in) leaves. Stem leaves
have wide sheathing petioles. Flowering stems are 2.5–3 m
(8.2–9.8 ft) high and 10 cm (3.9 in) thick and hollow, with a
number of schizogenous ducts
in the cortex containing
the resinous gum. Flowers are pale greenish yellow produced in large
compound umbels. Fruits are oval, flat, thin, reddish
brown and have a milky juice. Roots are thick, massive, and pulpy. They yield a
resin similar to that of the stems. All parts of the plant have the distinctive
fetid smell.[27]
Typical
asafoetida contains about 40–64% resin, 25% endogeneous gum, 10–17% volatile oil, and
1.5–10% ash. The resin portion is known to
contain asaresinotannols 'A'
and 'B', ferulic acid, umbelliferone and four unidentified
compounds.[28]
The English name is derived from asa,
a Latinized form of Farsi azā, meaning
"resin", and Latin foetidus meaning
"smelling, fetid", which refers to its strong sulfurous odour. In the
U.S. the folk spelling and pronunciation is "asafedity". It is called
हींग "(hïng)"
in Marathi, हींग "(hīng)" in Hindi,
হিং "(hiṅ)"
in Bengali, ಇಂಗು (ingu) in Kannada, കായം (kaayam) inMalayalam, ఇంగువ (inguva) in Telugu and பெருங்காயம் (perunkayam) in Tamil . In Pashto it is called, هنجاڼه
"(hënjâṇa)".[29] In 14th century
Malayalam it is called 'Raamadom" and are sold by special Traders called
"Raamador.' Its pungent odour has resulted in its being known by many
unpleasant names; In French it is known (among other names) asmerde
du Diable, meaning "Devil's faeces",[30] in English it is
sometimes called Devil's dung, and equivalent names can be found in
most Germanic languages (e.g. German Teufelsdreck,[31] Swedish dyvelsträck, Dutch duivelsdrek[30] andAfrikaans duiwelsdrek). Also,
in Finnish it
is called pirunpaska or pirunpihka, in Turkish it is known as Şeytan
tersi, Şeytan boku or Şeytan otu[30] and in Kashubian it
is called czarcé łajno.
4.
Jump up^ "Archived copy". Archived from the
original on January 4, 2012. Retrieved January
7, 2012.
5.
^ Jump up to:a b Literature
Search Unit (January 2013). "Ferula Asafoetida: Stinking Gum. Scientific
literature search through SciFinder on Ferula asafetida". Indian Institute
of Integrative Medicine.
7.
Jump up^ "Archived copy". Archived from the original on October 30, 2007.
Retrieved October 28, 2007.
9.
Jump up^ S. K. Garg, A. C. Banerjea, J. Verma
and M. J. Abraham, "Effect of Various Treatments of Pulses on in Vitro Gas
Production by Selected Intestinal Clostridia". Journal of Food
Science, Volume 45, Issue 6 (p. 1601–1602).
10.
Jump up^ Hemla Aggarwal and Nidhi Kotwal.
Foods Used as Ethno-medicine in Jammu. Ethno-Med, 3(1): 65–68
(2009)
11.
Jump up^ Beaumont, William: Experiments
and Observations on the Gastric Juice and the Physiology of Digestion (McLachlan
& Stewart, Edinburgh, 1888), p.15
12.
Jump up^ Lee, Chia-Lin; Chiang, Lien-Chai;
Cheng, Li-Hung; Liaw, Chih-Chuang; Abd El-Razek, Mohamed H.; Chang, Fang-Rong;
Wu, Yang-Chang (August 2009). "Influenza A (H1N1) Antiviral and Cytotoxic
Agents from Ferula assa-foetida". Journal of Natural Products xxx (xx):
1568–72.doi:10.1021/np900158f. PMID 19691312.
13.
Jump up^ Ancient Chinese Remedy May Work for
Fluhttp://www.livescience.com/health/090910-flu-remedy.html
14.
Jump up^ Mahendra, Poonam; Bisht, Shadhra
(2012). "Ferula asafoetida: Traditional uses and
pharmacological activity". Pharmacognosy Review 6 (12):
141–146.doi:10.4103/0973-7847.99948.
15.
Jump up^ Srinivasan, K.(2005) "Role of
Spices Beyond Food Flavoring: Nutraceuticals with Multiple Health
Effects", Food Reviews International, 21:2, 167–188
16.
Jump up^ John M. Riddle 1992. Contraception
and abortion from the ancient world to the Renaissance. Harvard
University Press p. 28 and references therein.
17.
Jump up^ Traditional Systems of Medicine.
Abdin, M Z, Abdin, Y P Abrol. Published 2006 Alpha Science Int'l Ltd. ISBN 81-7319-707-5
18.
Jump up^ p. 74, The Ayurvedic Cookbook by
Amadea Morningstar with Urmila Desai, Lotus Light, 1991. ISBN 978-0-914955-06-1.
19.
Jump up^ "Ferula asafoetida: Traditional uses and
pharmacological activity". Retrieved 27 May 2013.
21.
Jump up^ U.S. Patent No. 306, 896 Mixture for
Fish-Baits. Inventor - Carol F. Bates of Hughes Springs, Texas. Ingredients are
asafoetida, oil of anise, and honey (lines 12-13).
22.
Jump up^ MacGregor
Mathers, Samuel Liddell, ed. (1889). "VII".The Key of Solomon (Clavicula Salomonis). London: George
Redway. Then he shall kindle a fire with dry rue, upon which he shall put
powdered assafoetida, and other things of evil odour; after which let him put
the aforesaid names, written on parchment or virgin paper, upon the fire,
saying: [...]
23.
^ Jump up to:a b Dangerous
Tastes: The Story of Spices. Andrew Dalby. 2000. University of California
Press. Spices/ History. 184 pages. ISBN 0-520-23674-2
26.
Jump up^ Avicenna (1999). The Canon of
Medicine (al-Qānūn fī'l-ṭibb), vol. 1. Laleh Bakhtiar (ed.), Oskar
Cameron Gruner (trans.), Mazhar H. Shah (trans.). Great Books of the
Islamic World. ISBN 978-1-871031-67-6
27.
Jump up^ Abstract from Medicinal Plants of
the World, Volume 3,Chemical Constituents, Traditional and Modern
Medicinal Uses. Humana Press. ISBN 978-1-58829-129-5 (Print)
978-1-59259-887-8 (Online). DOI 10.1007/978-1-59259-887-8_6. Ivan A. Ross.http://www.springerlink.com/content/k358h1m6251u5053/
28.
Jump up^ Handbook of Indices of Food
Quality and Authenticity. Rekha S. Singhal, Pushpa R. Kulkarni. 1997,
Woodhead Publishing, Food industry and trade ISBN 1-85573-299-8. More information about the
composition, p. 395.
30.
^ Jump up to:a b c Asafoetida: die geur is des duivels! Vegatopia
(in Dutch), Retrieved 8 December 2011. This used as source the book World
Food Café: global vegetarian cooking by Chris and Carolyn Caldicott,
1999, ISBN 978-1-57959-060-4
31.
Jump up^ Thomas Carlyle's well-known 19th century
novel Sartor Resartus concerns
a German philosopher named Teufelsdröckh.
·
Caldecott, Todd
(2006). Ayurveda: The Divine Science of Life. Elsevier/Mosby. ISBN 0-7234-3410-7. Contains a detailed
monograph on Ferula foetida, F. narthex, F. rubricaulis (Hing;
Devil’s Dung; Asafoetida) as well as a discussion of health benefits and usage
in clinical practice. Available online athttp://web.archive.org/web/20110605012214/http://www.toddcaldecott.com:80/index.php/herbs/learning-herbs/358-hingu
1. Chr. Acosta or Da Costa, Tractado de las drogas, y medicinas de las indias orientales, p. 362 (Burgos, 1578).
1. John Fryer, New Account of East India and Persia, Vol. II, p. 195
(Hakluyt Soc. 1912).
3. فرایر (Vol.
I, p. 286) گفته است بومیان جنوب هند hing را «برای رفع تمامی
ناراحتیهای مغز و معده» می خورند، «گونه ای آنغوزه مایع كه به علت بکار
گیری آن بویی نفرت انگیز میدهند.» این ماده از Ferula alliacea به دست میآید كه در نزدیكی یزد [،] در خراسان [كذا] و در استان
كرمان جمعآوری میشود و بیشترمردم بمبئی آن را مصرف میكنند.
(Flückiger
and Hanbury, Pharmacographia, pp. 319-320; Watt, Commercial Products
of India, p. 534.)
اینكه فرایر هنگ و آنغوزه را از یكدیگر جدا كرده به خوبی
نشان میدهد كه این محصول انواع مختلف با مرغوبیت متفاوت داشته و از گیاهان متفاوت
به دست میآمده است. پس شگفت نیست كه
نویسنده ان بودایی چینی بین hingu
و a-wei تفاوت قائل شدهاند (Chavannes and Pelliot, Traité manichéen,
p. 234)؛ احتمالاً c‛ou ts‛ai (’’سبزی بدبو‘‘) گونهای از این محصول است.
1. در Kwan či كه پیش ازسال 527 میلادی نوشته شده، كونـ لون محل تولید a-wei ذكر شده، اما گفته شده كه از درخت گرفته میشود (نک صفحات آتی ).
3.
Bretschneider, Medieval Researches, Vol.
II, pp. 253, 254, 193.
7. در Pen ts‛ao kan mu كه این متن به نقل از Hai yao pen ts‛ao کتاب لی سون (Li Sün) آمده، ایران هم همراه غزنه آمده
است. غزنه مركز جغتا (Jāguda)، همان تسائوـكوـ چا (Tsao-kü-č‛a) است كه هوان تسان (Hüan
Tsan) گوید
و همان زابلستان تازیان. هوان تسان گزارش داده است آنغوزه در آنجا فراوان
است:
S.
Julien, Mémoires sur les contrées occidentales, vol. II, p. 187, Cf. S.
Lévi, Journal asiatique, 1915, I,
p. 83.
1. در متن Pen ts‛ao چنین آمده است؛ در نسخه Pai hai ، 25 تا سیمتر آمده است. در واقعدرازایشاخههای Ferula به طور متوسط به دو و نیم تا سه و نیم متر میرسد.
3. برگردان هیرت از این نوشته (Chau
Ju-kua, p. 225) نارساست. دو راهب می گویند شیره
یا رزین چاشنیای است كه به خوراک بر ساخته از برنج یا لوبیا میزنند و تمامی این
تركیب را a-wei میگویند.
2. نیازی به گفتن نیست كه این آنغوزه مالایایی باید مشابه بوده، اما اینكه مقصود چه گیاهی است، بیاطلاعم.
در Tun si yan k‛ao (Ch, 2, p. 18; 3, p.
6 b) ، كه به سال 1618 منتشر
شد، a-wei محصول سیام و
جاوه دانسته شده است. تان تسویی (T'an Ts'ui) در كتاب خود، Tien
hai yü hen či كه به سال
1799 نوشته (Ch. 3,
p. 4, ed. of Wen yin lou yü ti ts'un šu) گوید كه a-wei یونـ نان در سیام تولید میشود و
آن را از سیام به برمه و از آنجا به كینـ شا كیان (Kin-ša kian) میآورند.
من متقاعد نشدهام كه تسنـتان همان تسنـپا (Ts‛en-pa) یا زنگبار است.
6. قیاس كنید با jatuka در سنسكریت
(به معنی واژه به واژه ’’صمغ ، لاك‘‘)= آنغوزه
.Hübschmann, Armen Gram., p. 98.
1. داربولو (D'Herbelot, Bibliothéque orientale,
Vol. I, p. 226; Vol. II, p. 327) واژه فارسی را (كه خود آن را angiu ، engiu ، ingu نوشته؛ ingru، ingudan عربی) از henk و hengu، ingu هندی مشتق دانسته است، به این دلیل كه این دارو در اصل در هند کار
گرفته می شود؛ روشن است که این نتیجهگیری نادرست است.
* انغوزه .
[اَ زَ /
زِ ] (اِ) دارویی بدبوو
دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان که به تازی حلتیث
منتن گویند. (ناظم
الاطباء). صمغ بدبویی که از یک نوع کما حاصل
می شود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). صمغی
است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان نیز گویند و آن بصورت دانه های صمغی
بدرشتی یک نخود تا یک گردو دیده می شودو برنگهای زرد، قهوه ای و خاکستری و طعمش گس
و تلخ وزننده و بویش شبیه سیر است . (فرهنگ
فارسی معین). حلتیت . صمغ الانجدان . (یادداشت مؤلف ). || گردو. (فرهنگ
فارسی معین ). گردکان. لغت نامه دهخدا.
** آزا.
(اِ)
در فرهنگهای فرانسوی در ریشه ٔ کلمه ٔ آسافوتیدا به معنی
انقوزه مینویسند که اصل این کلمه از آزای فارسی به معنی راتیانج
و رخبینه ، و فوتیدای لاطینی بمعنای گنده است.
راتیانج .
[ ن
َ ](اِ) صمغ صنوبر است که بنفسه مثل سایر صموغ منجمد
میگردد یا به آتش طبخ یافته منعقد شود و ثانی را بیونانی فلفونیا نامند و
سیال غیرمنجمد او زفت رطب است در آخر سیم گرم و خشک و قسم آتش دیده ٔ او گرمتر از قسم
اول و آشامیدن نیم مثقال او با زرده ٔ تخم مرغ نیمبرشت و بدستور با آب طبیخ سبوس
گندم جهت سرفه و ربو وجراحه رطبه ٔ شش و مضغ او جهت سرفه ٔ رطوبی و جذاب فضول دماغ
و ضماد او جهت التیام جراحات و ازاله ٔ حکه وجرب و خشونات جلد و با گلنار جهت فتق
رگها و نواصیرو با تخم کتان بالسویه جهت رفع ثآلیل و بواسیر مجرب و جهت شقاق کعب
و کجی ناخن مؤثر و کشیدن او مانند تنباکو روز اول یکدفعه و روز دوم سه دفعه و در
سیم 3بار جهت سرفه و
ربو و قرحه ٔ شش عجیب الفعل است و بعضی
گفته اند که چون با زرنیخ و پیه بز سرشته بخور کننداثرش قویتر میشود
و مؤلف تذکره گوید که چون راتیانج را با مثل او رهج الغار و نصف وزن او فلفل با
روغن بادام طبخ داده ضماد نمایند در ساعت دانه ٔ بواسیر راساقط کند با الم شدید و
تدارک آن بسفیده ٔ تخم مرغ وسفیداب و بخوردن شیر تازه باید نمود و گویند طلای راتیانج
مفرداً در ابدان نرم باعث ورم و درد میشود و بخور او که بپارچه ٔ آلوده در آفتاب
خشک کرده باشند جهت زکام بارد و تب ربع سریعالاثر است و قسم مطبوخ او در اصلاح
شعر ذروراً مؤثر است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). لغت نامه دهخدا.
** *مصطکی .
[ م
َ طَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی ماستیخه ) صمغ زردرنگ که از درخت ضرو تراود. (یادداشت
مؤلف ). یک نوع سم سقزی خوشبو و شبیه به کندر که آن را اراء و پلاجور و رماس و
رماست و کیه نیز گویند و درخت آن را و کشک و ولمشک نامند. (ناظم الاطباء). صمغی است
زردرنگ . (غیاث ) (آنندراج ). صمغ درختی است . (نزههالقلوب
). علک الروم . (یادداشت مؤلف ) . علک
رومی . (دهار) (مهذب الاسماء) (زمخشری ). کیا. (یادداشت
مؤلف ). مصطکی که آخر
آن را بأتلفظ کنند در لغت عرب «مصطکا» به فتح یاضم میم و
الف مقصور و «مصطکاء» به
فتح میم و الف ممدود است و اصل آن کلمه ای یونانی است و در فرانسه نیز آن را ماستیک
نامند. آذربایجانیان گاهی نونی نیز به آخر
آن بیفزایند و مصطکین گویند.
(از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 2 شماره
ٔ 1). کرکم . (منتهی
الارب ). صمغی است که سپید آن را رومی مصطکی و سیاه آن را مصطکی نبطی گویند. درختش ریزه تر از کندر و سپید آن نافع جهت
معده و مقعد و روده و جگر و سرفه ٔ کهنه به نوشیدن . (از منتهی الارب ). نوعی است
از علک رومی و آن عربی اصلی نیست بلکه دخیل است در لغت عرب ، و هر دارویی که در
وی مصطکی بکار برند عرب آن را مصطک گوید.مصطکی را کیا نیز گویند و به پارسی
رماس و رماست خوانند. نیکوترین وی آن است که از قبرس آورند. مصطکی رومی بود و دو
گونه است سفید که علک رومی است و روغن مصطکی را از آن گیرند و به سریانی علکا نامند و
سیاه که قبطی یعنی مصری آن است . مصطکی سفید قطعه های بزرگ دارد و پوست درخت و
چوب او به هم نیامیخته باشد. درعطرها و علاجها بکار برند و روغن آن را به هر عضوی
که بمالند نرم شود و جگر و معده و امعأرا تقویت کند و اشتها بیفزاید. سرفه
و نفث الدم و عفونت زایل کند. (از تذکره ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ). به پارسی کندر
رومی خوانند و به سریانی کبا و به رومی مسطیخی و به یونانی سحینوس گویند و آن را
علک رومی و کیه نیز گویند. جهت دفع زخم معده و سردرد و شقاق لبها و خونریزی زبان
و سرفه ٔ بلغم و رانش شکم و شکستگی استخوان و سستی اعضا و ترشح زخم مؤثر است
و بول را براند و مضمضه ٔ آن دندانها محکم گرداند و جرب را نافع بود. (از
اختیارات بدیعی ). صمغ آن را صمغ مصطکی گویند گونه ای از سقز که به صورت شیرابه ای بر
اثر ایجاد شکاف از ساقه و شاخه های درختچه مصطکی خارج می شود و به صورت قطرات
کوچکی در محل شکاف منعقد می گردد. قطرات سخت شده ٔمصطکی به درشتی نخودی کوچک و رنگش
زرد پریده و کمی شفاف است و بو و طعم آن ملایم به جو و مطبوع میباشد. در گرمای
108
درجه ذوب می شود، و بر
اثر جویدن بسهولت در زیر دندان نرم می گردد. مصطکی کمی از آب
سنگین تر است و در اتر و
کلروفرم و اسانس تربانتین و به مقدارکم در الکل حل می شود. گاهی مصطکی به جای آنکه بر روی شاخه ها و
ساقه ٔ درخت باقی بماند در پای درخت بر روی هم انباشته شده به صورت قطعات نسبتاً
بزرگ درمی آید. این قسم نوعی خالص مصطکی را تشکیل می دهد. نوع اخیررنگ قهوه ای
دارد و معمولاً دارای ماسه و ناخالصی های دیگر است . نوع مرغوب مصطکی به صورت دانه
های کوچکی است و به مصرف جویدن می رسد. کندر رومی . کندوک . مصطکا. علک خاییدنی .
کندور. علک رومی و مسطیخی. لغت نامه دهخدا
1.
Kœmpfer, Amoenitates exoticae, p. 539.
2. این نظر
نیز مطرح شده است كه احتمالاً asa از asi (؟) یونانی (’’بیزاری‘‘) یا از واژه فارسی anguza [آنغوزه] (’’asafœtida‘‘) گرفته شده است؛ دست كم اشتولمان (F.
Stuhlmann, Beiträge zur Kulturgeschichte Ostafrikas, p. 609) چنین گفته است. هیچكدام قانعكننده نیست. نظـــــریه نخـــــست
به اندازه توضیح لی شیـچن (Li
Ši-čen) در مورد a-wei («بربرها با گفتن a نفرت خود را از بوی نامطبوع این
رزین نشان میدهند») دور از ذهن است.
4. E. Borszczow,
Mémoires de l‛Acad. de St. Pétersbourg, Vol. III, No. 8, 1860, p. 4.
3. .C.
Markham, Colloquies, p. 41 جان پاركینسن (John Parkinson, Theatrum botanicum,
p. 1569, London, 1640). گوید: ’’هیچ یك از نویسندگان
باستان اعم از یونانی، لاتین یا عرب ذكری از Asa ، چه گونه dulcis [شیرین] چه foetida [بدبوی] آن، نكردهاند، بلكه نخستین بار داروسازان و داروفروشان
خارجی بودند كه این واژه را تباه كرده به جای Laser نام Asa را گفتند و از آن روزگار كاربرد Asa ادامه یافته است.‘‘
* [شهری نزدیك زرنج و همعرض آن در
افغانستان امروزی].
** ’’ابن حوقل قندابیل را شهری بزرگ
شمرده كه تنها در جلگهای قرار گرفته نخیلات نداشته و از توابع آن كیزكانان یا
كیكان بوده است كه از شرح كتابهای مسالك برداشت
میشود همان كلات جدید است. این دو شهر غالباً از توابع طوران شمرده شده
است ‘‘ (گای لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، [تهران، شرکت
انتشارات علمی و فرهنگی، چ 4، 373] ص 355.)
*** موفقالدین ابومنصور، صاحب الابنیه
عن الحقایق الادویه، در مبحث حِلتیث یا آنغوزه، (ص 115، چاپ دانشگاه تهران) ،
صرفا" گوید ’’بهترین آن بوَد كه گنَدَهتر باشد. ‘‘ پیشتر هم یاد آور شدیم
مستند نویسنده دانشمند، برگردان آلمانی این كتاب به خامه عبدالخالق آخوندف
بادكوبهای است كه به احتمال قریب به یقین، از جهت تتمیم مطالبی را در افزوده است.
2.
Ferulaceen der aralo-caspischen Wüste (Mémoires de l'Acad. de St.
Pétersbourg, Vol. III, No. 8, 1860, p. 16).
* «بناكت، دومین شهر سرزمین چاچ كه آن را بناكت هم میگفتند... تا سده هفتم
كه به دست چنگیز خراب شد شهری بسیار مهم بود... پس از یك سده و اند، یعنی در 818 ،
شاهرخ نواده امیرتیمور به تجدید عمارت آن همت گماشت و از این رو به شاهرخیه معروف
شد» (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، (ص 513).
به باور من، تعبیر lu-wei (’’نی بوریا‘‘) در Si yu ki (ibid., Vol. I, p.
85) به آنغوزه تعبیری من و نادرست است.
4. XIX, 15. شیره مادی، موسوم به silphion
كه استرابو (7 xiii, XI,) هم آن را از محصولات سرزمین ماد
دانسته است، ممكن است احتمالاً نمایانگر محصولی با خواص آنغوزه باشد، به ویژه از
آن رو كه در جایی دیگر (10 ii, XV,) گوید silphion به مقدار فراوان در صحاری باكتریان
میرویید و به گوارش گوشت خام كه سربازان
اسكندر در آنجا مجبور بودند با آن سد جوع كنند
كمك میكرد. دیگران بر این عقیدهاند كه مقصود مردمان باستان از silphion، Thapsia garganica است
(pt. 8, p. 247 و Pflanzenfamilien Vol. III Engler,). در مورد روغن مادی (oleum Medicum) ، نک: Ammianus Marcellinus, XXIII, 6.
(pt. 8, p. 247 و Pflanzenfamilien Vol. III Engler,). در مورد روغن مادی (oleum Medicum) ، نک: Ammianus Marcellinus, XXIII, 6.