نامه های برادری به خواهرش؛ گفتوگو با مهدخت صنعتی
- 4 ساعت پیش
"نامه های همایون صنعتی زاده به خواهرش" سه سال پیش و در سفری که مهدخت صنعتی به ایران داشت برای چاپ در اختیار نشر چشمه قرار گرفت و در زمستان ۱۳۹۴ به کوشش گلی امامی، مترجم و یکی از معتمدین آقای صنعتی زاده و با مقدمه ای جامع به قلم سیروس علی نژاد، روزنامه نگاری که دوستی نزدیکی با همایون صنعتی زاده داشته منتشر شد.
نامه های آقای صنعتی به خواهرش - مهدخت صنعتی ، پژوهشگر، مترجم، سردبیر پیشین پیک دانش آموز، فعال حقوق زنان و کودکان زمانی که این نویسنده و داستان نویس ساکن فعلی لس آنجلس در بریتانیا و آمریکا بود از تاریخ آبان ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱ نوشته شده است. هرچند در انتهای کتاب چند نامه پراکنده دیگرهم آمده که تاریخ آن ها به سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵ بازمی گردد.
خانم صنعتی در گفتوگویی که برای بیبیسی فارسی تهیه شده می گوید: "این نامه ها را پرمعنی می بینم. آن ها در طول سال ها آرامش بخش من و همیشه با من بوده اند. آن ها را بارها و بارها خوانده بودم. وقتی می خواستم کاری را شروع کنم و شک داشتم به من انرژی می داد."
برای درک بهتر اهمیت این نامه ها، بیش از هر چیز باید به نقش آقای صنعتی زاده در مدرن سازی صنعت نشر ایران نگاهی بیاندازیم که در دهه ۱۳۴۰ با تاسیس چاپخانه ۲۵ شهریور یا افست - یکی از بزرگترین چاپخانه های خاورمیانه آن زمان - مسیر کتابت و کتابخوانی در ایران را برای همیشه عوض کرد.
او انتشارات فرانکلین، دائره المعارف فارسی، سازمان کتاب های جیبی، کاغذسازی پارس، آموزش بزرگسالان، مروارید کیش، رطب زهره و گلاب زهرا را هم تاسیس کرد و در طول سال ها، عمرو ثروت خود را وقف پرورشگاه صنعتی - میراثی که از پدربزرگش بجای مانده بود - در کرمان و بم کرد: "چرا از روزگار طلب معجزه داری؟ تو دینی که از بابت شکرانه بودنت داری را یک طوری ادا کن، آن وقت خواهی دید که روزی چند بار برایت معجزه رخ خواهد داد. "
بیتشر بخوانید؛ گفتگو با همایون صنعتی درباره شکل گیری انتشارات فرانکلین
شاید انتشار کتابی از مجموعه نامه های فردی به فرد دیگر در ایران را هم بشود نتیجه در دسترس بودن کتاب و طرز تفکر نوینی دانست که بذر آن توسط همایون صنعتی زاده در اندیشه فردی و تفکر جمعی نویسندگان، مترجمان، ویراستاران و ناشران معاصر کاشته شده است.
در اواخر دهه ۱۳۴۰ مهدخت صنعتی که بتازگی تحصیلاتش را در انگلستان بپایان رسانده و در بخش کودکان فرانکلین مشغول به کار ترجمه و ویراستاری بود با فکر انتشار نامه هایی که همایون صنعتی زاده ۱۹ ساله از تهران برای او نوشته بود به سراغ برادرش می رود: "همایون به بچه ها خیلی توجه داشت و من اولین بچه ای بودم که در دسترس او بود. این نامه ها را او از تهران به من ۸ ساله که در اصفهان بودم نوشته بود. آن ها علاوه برنصایح و سفارش هایی از قبیل انجام نظافت روزانه، مسواک زدن و دروغ نگفتن، بازتابی بود از اندیشه های خود همایون. در آن زمان پدر و مادرمان از هم جدا شده بودند و او خودش را بزرگتر خانواده می دانست. من این نامه ها را جمع کرده بودم. آن روز بالاخره این نامه های قدیمی را به او نشان دادم و گفتم چه خوب می شود اگر ما این نامه ها را برای هدایت ذهن بچه ها ،به شیوه کتاب معروف "نامه های نهرو به دخترش" (ایندیرا گاندی)که اولین بار در سال ۱۳۲۸ ترجمه و چاپ شده بود منتشر کنیم."
خانم صنعتی می گوید که "نامه های نهرو به دخترش " که در آن زمان توسط کتاب های جیبی به چاپ رسید، بر روی او تاثیر زیادی گذاشته بود: "به نظر من خواندن نامه حالت خاصی دارد. شما می روید توی دنیای دو تا آدم دیگر و هیچ سختی ندارد که بفهمید آن دو به همدیگر چه می گویند."
هرچند در آن زمان، همایون صنعتی از این پیشنهاد استقبال نکرده و به خواهرش توصیه می کند که به دنبال "فکر تازه ای" باشد و به اصطلاح " ادای" کسی را درنیاورد.
"همایون اصولا دوست نداشت خودش را و یا من را بزرگ بنمایاند. نامه های برادری به خواهرش هم برای او چیزی نبود که بخواهد مطرح کنیم. اما امروز هرچه این کتاب تازه را بیشتر می خوانم به این نتیجه می رسم که ایکاش آن نامه های اولی را هم داشتم."
بیشتر بخوانید؛ دائرة المعارف مصاحب چگونه به وجود آمد؟
ولی همایون همانجا نامه ها را گرفت و جایی در دفترش برای همیشه ناپدید شد. با این همه او مرتب مرا تشویق به نوشتن می کرد و آن را "بهترین راه تخلیه "می دانست: "چرا عوض اشک حسرت چکاندن بر سر جنازه سایه های آرزوهایت عنان استعدادهای فطری ات را کمی شل نمی کنی؟ تو به این قشنگی می توانی ببینی و در ذهنت یادداشت کنی و بعد با ظرافت یک نقاش کار کشته، نقاط ضعف داستان ذهنی ات را رتوش کنی و به صورت قصه ای شیرین بنویسی."
مهدخت صنعتی که در رمان خود "زنان سایه روشن" (چاپ ۱۳۹۳ انتشارات گردون) که درواقع روایتی از خانواده صنعتی با تغییراتی جزئی است و خطاب به فریدون - برادر وسطی خانواده - نوشته شده، درباره شخصیت "چاره ساز و چاره جوی" برادر بزرگ تری به نام "خانی" - همایون صنعتی زاده - که از همان ابتدا شخصیت های دیگر داستان را تحت الشعاع قرار داده می نویسد و ابعاد گوناگون شخصیت خانی را به خواننده نشان می دهد.
شخصیتی که لزوما از جنبه هایی تماما مثبت برخوردار نیست. مهدخت صنعتی در این باره می گوید: "من فکر می کنم این نوعی وظیفه است که به هیچ عنوان بتی از کسی نسازیم. حتی آدمی که نشر ایران را زیر و رو کرده است. همایون بسیار آدم باهوشی بود، او حتی به مشکلاتش هم به صورت سرمایه نگاه می کرد و اعتقاد داشت حل مشکلات، انسان را غنی تر و قوی تر می کند. شاید همین مسئله بود که او را از دیگران متمایز می ساخت."
"همایون نخبه بوده اما کامل نبود. هیچکس کامل نیست. بخصوص بعد از ظهور جمهوری اسلامی که تا به این حد به مردها میدان دادند. همایون به زنان و بچه ها اعتقاد داشت. هزار بار به من گفته بود هرچه دارم به تو می رسد در حالیکه بعدها می گفت قانون می گوید من باید دو برابر تو ارث ببرم."
نامه های همایون صنعتی به مهدخت (که او را در این نامه ها با نام خودمانی مهین مورد خطاب قرار داده است) علاوه بر نصایح معمول برادر بزرگتر یا بقول مهدخت "عقل کل" به خواهرش و نیز اشاره هایی به مسائل و مشکلات روزمره و گاه حتی ابراز احساسات درونی، سرشار از نکاتی قابل تفکر و تعمق است.
درلابلای نامه های این کتاب ۱۵۷ صفحه ای است که خواننده به رمز و راز کوشندگی همایون در راه رسیدن به آرزوهایش پی می برد: "ایجاد صنعت کاغذ سازی آرزویی بود که با کار و تقلای زیاد عملی شد. لااقل به اندازه یک زاییدن درد و تحمل برد. طبیعت احساس من نسبت به کارخانه کاغذ پارس از بافت احساس مادر و فرزندی است."
همایون صنعتی؛ زندگینامه
کتاب "نامه های همایون صنعتی زاده به خواهرش"، تصویری بی غل و غش و قابل لمس از همایون - "عاشق زندگی"- به خواننده می دهد. قلمش مثل پروانه ای سبکبال و ظریف، گاه به علم ستاره شناسی و تقویم مایاها، معرفت و عرفان و شگفتی های کائنات سرمی زند و گاه بر مفهوم زندگی، عشق به طبیعت و انسان ها، شعر و مهرورزی می نشیند.
"سرمستی" او از زندگی چنان است که از زندان انفرادی همانگونه یاد می کند که از غوغای گل های صحرایی که در "نامه ها" از آن سخن رفته است. همان روزی که او با بچه های پرورشگاهش در کرمان در حال بیابان گردی بوده است: "هنگامه گل های صحرایی را نمی توانم برایت وصف کنم. بیابان خیلی قشنگ و رنگ و ارنگ است. رسیدیم به جایی که زمین پر از یاس وحشی سفید بود. بچه ها اصرار کردند و ایستادیم تا در میان گل ها گردش کنند. چون اغلبشان روستا زاده هستند، راجع به گیاهان منطقه اطلاعات وسیعی دارند و بحث های آموزنده جالبی داشتیم که خیلی بر اطلاعات من افزود. حاصل همه ی بحث ها توافق درباره جمع آوری بذر گل ها و فروش آن در پاکت های کوچک شد."
با خواندن بخش هایی از"نامه های همایون صنعتی زاده به خواهرش" ، خواننده به این حس می رسد که شاید او می دانسته یا می خواسته که این نامه ها روزی منتشر بشوند. به ویژه درمواردی چون اشاره به "مشکلات مالی" و یا جایی که خطاب به خواهرش می نویسد: "هرچه بیشتر در کار این فرنگی ها عمیق می شوم بیشتر می فهمم که چقدر طبقه برگزیده و حاکم آن ها روستایی و بی اطلاع هستند." که شاید نوعی ابهام زدایی درباره مسئله ارتباط او با گسترش فرهنگ آمریکایی در ایران است.
مهدخت صنعتی ایجاد انتشارات فرانکلین را نتیجه فراست و کاردانی صنعتی می داند: "همایون عاشق کتاب بود. او در ۱۲ سالگی ۲ جلد تاریخ ایران باستان را تمام کرده بود. عشق همایون به ایران باستان او را ساخت. بنا بود که موسسه آمریکایی فرانکلین ادبیات این کشور را در جهان شرق وسعت بدهد. اما همایون از همان اول کار به آن ها گفته بود من ادبیات وسعت می دهم. نه فقط ادبیات آمریکایی بلکه ادبیات همه جا را. هرکسی هم که این نامه ها را بخواند متوجه می شود که همایون برای پیشرفت ادبیات در ایران کوشش کرده و نه ترویج فرهنگ آمریکایی. وقتی به همین اتهام او را محاکمه کردند او کتاب های آیت الله مطهری را به عنوان نمونه در جلسه دادگاه مطرح می کند که در آن بیش از ۳۰۰ بار به به کتابهای چاپ فرانکلین ارجاع داده است و می گوید: آیا شما می توانید به آقای مطهری بگویید فرهنگ آمریکایی را گسترش داده است؟ اگر آنچه من چاپ کرده ام فرهنگ آمریکایی بود که ایشان به آن ارجاع نمی دادند."
مهدخت صنعتی می گوید مهم ترین انگیزه او برای چاپ نامه های برادرش بیش از هرچیز "شناخت هرچه بیشتر این شخصیت تاثیر گذار تاریخ معاصر ایران" بوده است.
________________________________________________________________________________________
همایون صنعتی زاده، ، نویسنده، مترجم، ناشر و کارآفرین ایرانی در سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. پدرش از اولین نویسندگان رمان ایرانی بود. کودکی خود را در کرمان نزد پدر بزرگ و مادر بزرگش گذراند. سپس برای طی دوره دبیرستان به تهران آمد و به کار تجارت پرداخت. در واقع کرمانی است چون پدر و پدر بزرگش کرمانی اند و خودش هم هیچگاه از کرمان دل نکند؛ اما از اصفهان و تهران هم نسب می برد، مادرش و همسرش اصفهانی بوده اند.
همایون صنعتیزاده در چهارم شهریور ۱۳۸۸ پس از یک دوره بیماری در کرمان درگذشت.