۱۳۹۵ مرداد ۱۱, دوشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (هشتم) 4

انجره . [ ا ج  ر / رِ ] (اِ) گزنه . (ناظم الاطباء). نباتی است که آنرا نبات النار گویند و تخم آنرا قریض خوانند و تخم آن مستعمل است . سه درم آنرا با شیرتازه بخورند قوت باه دهد و بکوبند و با عسل بر قضیب مالند سطبر گرداند. (برهان قاطع) (آنندراج ). گیاهی است تند که چون بعضوی رسد بگزد و بلغت دری طبری آنراگزنه گویند یعنی میگزد و در آن ولایات بسیار است . (انجمن آرا). ارباسیوس گوید انجره اقالیقی گویند و به تازی او را قریض گویند... در نواحی جرجان بر لبهای جو بسیار بود و هرگاه عضوی بدان سوده شود خارش و سوزش در آن عضو افتد و اهل جرجان از آن نوعی طعام سازند و قسیطا گوید اگر کسی به افراط انجره را بر اعضا بمالد بمیرد و تخم انجره خرد باشد و پهن و صیقل و ازرق باشد و بعضی آنرا بتخم کتان تشبیه کرده اند... مقوی باه بود و بلغم براند و بروسینه را از اخلاط پاک سازد.(ترجمه  صیدنه  ابوریحان بیرونی نسخه خطی ). بعربی قریض و بلغت دارالمرز گزنه و بترکی کجیت و بهندی اتنکن و بلاتینی ارتیک پریوم و بلغت گیلان هرتیکه گویند. نباتی است بر آن پرتشریف انبوه و پرخار و ریزه و خارهای ساق آن ظاهرتر و چون ملاصق بدن شود باعث حمرت و سوزش و خارش گردد گل آن زرد و تخم آن نرم و براق و با اندک پهنی و مایل بتیرگی است ... (از مخزن الادویه ). قریص . حریق . (لکلرک ). حریق* . قریس** . (یادداشت مولف ).
* حریق . [ ح ُ ر ] (ع اِ) گزنه . انجره . قریس . قریص . بنات النار .
** قریص . [ ق ُرْ ر ] (ع اِ) بزر انجره است . (از بحر الجواهر).
گزنه . [ گ  ن  / ن ِ ] (اِ) کردی گزگزک ، گزگز ، اورتیکا . گیاهی است علفی ، از تیره  گزنه ، که برگهای دندانه دار آن پوشیده از کرکهای یک سلولی است و در آنها مایع سوزآوری ترشح میشود، از این لحاظ در موقع لمس کردن سوزش شدیدی احساس میگردد. رجوع شود به گل گلاب ص 267. (حاشیه  برهان چ معین ). انجره مرقوم که نام گیاهی است که به عضو آدمی چون برسد بگزد. (رشیدی ). نباتی است که آن را انجره خوانند و تخم آن را بزرالانجره ، استسقا را نافع است . (برهان ) (آنندراج ). اقحوان . (تاج العروس ). از جمله گزنه ها گزنه ای است که برگهای دندانه دار آن پوشیده از خارهای گزنده است . گلهای آن بسیار کوچک است و تشکیل خوشه های بزرگ میدهد. گلهای نر و ماده  آن جداست . گلهای نر دارای چهار کاسبرگ سبز و چهار پرچم است . گلهای ماده نیز دارای چهار کاسبرگ است که در میان آنها تخمدانی دارای یک برچه واقع شده و یک فندق میسازد. ممکن است گلهای نر و ماده بر روی یک پایه یا بر روی دو پایه باشند. انواع مهم این تیره عبارتند از: نوع گزنه یک پایه اورتیکا اورن و گزنه  دو پایه  اورتیکا دیوئیکا که در ساقه های خود رشته  آبکشی طویل دارد و دانه های آن را انجره مینامند. (گیاه شناسی گل گلاب ص 267 و 268).
////////////
انجره
بفتح همزه و سکون نون و ضم جیم و فتح راء مهمله و ها لغت فارسی است بعربی قریض و بلغت دار المرزکرقه و بترکی کجیت و بهندی اتنکن و بلاطینی اوتیک پریم و بلغت کیلان هرتیکه کویند
ماهیت آن
نباتی است برک آن پر تشریف و انبوه و پرخار و ریزه و خارهای ساق آن ظاهرتر و چون ملاصق بدن شود باعث حمرت و سوزش و خارش کردد و کل آن زرد و تخم آن نرم و براق و با اندک پهنی و مائل بتیرکی از کنجد بزرکتر فی الجمله شبیه ببزر کتان و مستعمل تخم آن و بهترین آن سنکین مائل بسیاهی آنست
طبیعت آن
در اول سوم کرم و خشک و در دوم کرم کفته اند
افعال و خواص آن
ملطف اخلاط لزجه و جاذب و مقرح اعضا و محلل اورام صلبه و مدر بول و حیض و شیر و عرق و مبهی و منقی سینه و شش و معده و مفتح فم رحم و سدۀ جکر و سپرز و آشامیدن آن و آشامیدن برک مطبوخ آن با ماء الشعیر جهت امراض صدر مانند ربو و نفس الانتصاب و تنقیۀ سینه از اخلاط لزجۀ غلیظه و کذاشتن برک کوبیدۀ آن در بینی قاطع رعاف و حمول نیم مثقال آن بامر بالمناصفه بغایت مدر حیض و ضماد برک تازۀ آن جهت حبس رعاف و برآمدکی رحم و تحلیل دبیله و کشودن دمل و قطع ثآلیل خصوصا با عسل و جهت التوای عصب و با نمک جهت جراحت سک دیوانۀ کزیده و با موم روغن جهت سپرز و پختۀ آن با روغن زیتون جهت ورم بناکوش و ضماد رماد آن با نمک جهت قروح و بیخ آن با ماء الشعیر جهت تنقیۀ سینه و شش و تخم آن جهت ربو و سرفه و آلات تنفس و استسقا و اخراج مای اصفر و بلغم لزج و علل طحال و کرده و تقویت باه و با سکنجبین جهت تسکین وجع طحال و پهلو و کرده در ساعت و طبیخ آن با اصل السوس جهت تنقیۀ مثانه از چرک و آشامیدن آن با تخم کرفس و شیر کوسفند بغایت مهیج باه و با شراب مسهل بلغم باعتدال و بدستور برداشتن فتیلۀ آن با عسل و حمول آن مدر طمث و ضماد آن با عسل جهت بزرک کردن قضیب و با مراهم جهت قروح و سرطان و بتنهائی جهت تحلیل اورام و بدستور ضماد برک آن و طلای آن با عسل بر قضیب و کنج ران محرک باه و مضمضۀ عصارۀ آن محلل ورم لهاه و ذرور تخم و برک خشک آن جهت تجفیف زخمهای متاکل و سرطان متقرح نافع بی لذع و حدتی مضر کرده و امعا مصلح آن صمغ عربی و کثیرا و مصلح آن عناب مقدار شربت آن تا سه درهم زیاده بر ان مهلک مصلح آن آشامید اشربه مبروده و آب میوه های بارده و چیزهای لعابی مغری بدل آن قردمانا است یا حرف و دهن آن در افعال مذکوره خصوص تقویت باه اقوی از بزر آنست و همچنین در امر اسهال و در قرابادین در ادهان ذکر یافت
ص: 331
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
بزر الانجره‌
قریض و ساسارکشت گویند و آن تخم گزنه است طبیعت وی گرم و خشک است در دویم و بهترین وی آنست که فربه بود و در وی تلطیفی هست و گویند تر است ورمهای صلب که در بن گوش حادث بود نرم گرداند و باه زیادت کند چون با مثلث یا با شیر گاو تازه بیاشامند و این مجرب است و چون بکوبند و بر ریشهای خورنده و سرطان فشانند نافع بود و چون بیاشامند صفرا و بلغم و قولنج و استسقا را نافع بود مقدار نیم مثقال به آب گرم و عسل و اگر بکوبند و مقدار سه درم با شراب یا شیر تازه بیاشامند مجامعت زیادت کند شریف آورده است که چون بکوبند و با عسل بیامیزند و بر قضیب طلا کنند قضیب را ستبر کند زیاده و اگر با سکنجبین بیاشامند سپرز و درد گرده را نافع بود و اگر بکوبند و با عسل بیامیزند و لعق کنند عسر النفس را نافع بود و وی مقرح گرده بود و مصلح آن صمغ عربی و کثیرا بود و بدل آن حرف است و قرومانا و گویند بدل آن بزرکراث است و گویند بزر جرجیر و بسیار خوردن وی سرفه پیدا کند و مداوای آن شراب بنفشه و جوآب بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: انجره لغت فارسی است بعربی قریض و بلغت دار المرز کرنه و بترکی کجیت و بهندی اتنکن و به لاتینی ارتیک‌پریم و بلغت گیلان هرتیکه گویند و آن نباتیست پرتشریف و انبوه و پرحار و مستعمل تخم آنست
لاتین‌URTICA DIVICA فرانسه‌ORTIC انگلیسی‌MALE NETTLE
اختیارات بدیعی
////////////
أنجرة

شرح الماهیة: هی من جنس البقل المستأنف کلّ سنة، و تعرف عند العامّة بالحریّق و القرّیص، و هی نوعان: حرشاء و ملساء، و کلاهما مستعمل عند الأطباء، و کذلک بزرهما.
ینبتان بالخرب و المزابل و الدّمن؛ فالحرشاء لذّاعة للجسوم عند ملاقاتها بها.
طبیعته: الحرارة فی أول الثالثة، و الیبس فی الثانیة، إلا أن البزر أقلّ یبسا من النّبات.
خواصّه و منافعه: مفرح محلّل جلّاء محرق، و ضماده مع الفجل یفجّر الدّبیلات و یدملها، و ینفع من الصّلابات، و ینفع بزره من السّرطان ضمادا، و کذلک رماده فی القروح و الجراح یدملها و یبریها؛ و إذا ضمّد به العصب مع الملح نفع من التوائها؛ و ورقه إذا دقّ و عمل علی الرأس قطع الرّعاف، و کذلک نوره[46] إذا دقّ و تضمّد به علی الأسنان الوجیعة أسهل قلعها، و إذا أکل ببصل و بیض فتّح الرّحم فیقبل الرحم المنیّ و یزید فی الباءة، سیما بزره [مع الطّلاء][47].
بدله إذا عدم: بزر البصل.
* أنجرة:Urtica pillulifera
[أنجریات-]Urticaceae
F. Ortie
E. Roman nettle
حدیقة الأزهار فی ماهیة العشب و العقار، النص، ص: 11
////////////
گرنه توپی، گزنه رومی (نام علمی: Urtica pilulifera) نام یک گونه از سرده گزنه است.



منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Urtica pilulifera»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱۳ ژوئن ۲۰۱۶).
/////////////
Urtica pilulifera, the Roman nettle,[1] is a herbaceous annual flowering plant in the family Urticaceae.[2]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e8/Urtica_pilulifera-IMG_9393.jpg/220px-Urtica_pilulifera-IMG_9393.jpg
Inflorescence
References[edit]
·         Sp. Pl. 2: 983. 1753
Notes[edit]
1.     Jump up^ "BSBI List 2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived from the original (xls) on 2015-02-25. Retrieved 2014-10-17.
2.     Jump up^ S., Castroviejo (2012). Flora iberica. Plantas vasculares de la Península Ibérica e Islas Baleares (in Spanish). Madrid: Real Jardín Botánico, CSIC. pp. 267–268.
External links[edit]
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/12px-Commons-logo.svg.png Media related to Urtica pilulifera at Wikimedia Commons

Stub icon
This Rosales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Plants described in 1953
·         Urtica
·         Rosales stubs
///////////
گزنه (نام علمی: Urtica)[۱] نام سردهای از تیره گزنه‌ایان است. گیاهی است. علفی و پایا با ساقه‌ای منشعب است. ساقه آن راست و چهارگوش بوده و برگهای آن پوشیده از کرک‌های گزنده‌ای است.

محتویات  [نهفتن]
۱          پراکنش جغرافیایی
۲          خواص دارویی
۲.۱       قسمت‌های مورد استفاده
۲.۲       استفاده در مراسم چهارشنبه سوری
۳          جستارهای وابسته
۴          منابع
پراکنش جغرافیایی[ویرایش]
در ایران در ییلاقات اطراف تهران، شمیرانات ودر کرج در دامنه‌های البرز، کندوان، پل زنگوله، در مناطق شمالی در مازندران و گیلان درهرزویل و جنگل نودی، عمارلو، راه کبوترچاک به زردچیان، رودبار، آستارا، بندرگز و در آذربایجان در دامنه‌های سهند، زنقاب، دیلمان وارسباران، لرستان (در کنار رودخانه کشکان) و منطقه سرمشهد کازرون در استان فارس بطور خودرو دیده می‌شود.

خواص دارویی[ویرایش]
مداوای مجاری ادرار (پروستات)، درمان دستگاه تنفسی، کاتاره معده، ضد قند خون، افزایش دهنده گلبولهای قرمز خون. صرف نظر از جنبه‌های خوراکی که به صورت پخته همانند اسفناج خورده می‌شود و سرشار از مواد معدنی و مغزی است این گیاه حاوی ماده‌ای به نام سکرتین است که بهترین عامل جهت تحریک و به کار انداختن غدد ترشحی هاضمه در معده، روده، کبد، لوزالمعده وکیسه صفرا است. خاصیت مهم دیگر آن کمک به ساخته شدن گلبولهای سرخ و در نتیجه تنفس مناسب سلولهای بدن است.

ضد اسهال است به ویژه در اسهالهای خطرناک که در هنگام شیوع وبا پیدا می‌شود بکار می‌رود، خونروشها (خون روش بینی، سینه و انواع دیگر) و خلط‌های ناراحت‌کننده (در سرماخوردگی و گرفتگی مجاری تنفسی) را آرام می‌کند. مقوی است وبه مادران شیرده جهت زیاد شدن شیر کمک می‌کند وعادت ماهانه زنان را تنظیم می نمایدویاچنان تأثیری دارد که اگر قاعده گی بطور غیرطبیعی قطع شود مجددأ آن را برقرارمی کند. خون را تصفیه کرده وضدکرم است. استعمال خارجی آن درموارد رماتیسم موفقیت آمیزبوده است. غرغره دهان با فراورده دارویی این گیاه یک ماده ضروری جهت ضدعفونی کردن دهان، رفع ورم و جراحات لثه ومداوای آنژین به شمار می‌رود، لوسیون و کمپرس‌های گزنه در مراقبت‌های زیبایی مانندتمیزکردن پوست، از بین بردن آکنه، اگزما و جلوگیری از ریزش موی سر به کارمی رود.

برطبق مطالعات وسیع و منابع علمی موجود خاصیت ضد التهابی گیاه گزنه ثابت شده است. ترکیبات فنولی و کافئیک اسید موجود در مواد مترشحه برگ گزنه قادر به مهار سنتز اسید آراشیدونیک و متابولیتهایش می‌باشد. اسید فنولیک سنتز لکوترین B4 را نیز مهار می‌کند. امروزه خواص ضد آلرژی گیاه گزنه ثابت شده است. به گونه‌ای که این گیاه اثر مهاری بر آنزیمهای لیپواکسیژنازو سیکلواکسیژناز دارد. این دو آنزیم مسئول تبدیل اسید آراشیدونیک به پروستا گلاندینها و لکوترینها می‌باشد. استفاده از این گیاه در رینیت آلرژیک بسیار مؤثر بوده است.[۲]

از طرف دیگر پژوهش‌های متخصصان میکروبیولوژی نشان می‌دهد که گیاهان وحشی مانند گزنه به دلیل آنکه در شرایط سخت رشد می‌کنند انرژی بسیار زیادی دارند. ارتعاشات درون سلولی بدن یک انسان سالم ۷۰ مگاهرتز است. این ارتعاشات در سلول‌های یک بافت سرطانی به ۴۰ مگاهرتز کاهش پیدا می‌کند. زمانی که ارتعاشات به زیر ۴۰ مگا هرتز سقوط می‌کند سلول کم‌کم می‌میرد. سلول‌های گوشت مرغ پخته و همبرگر ارتعاشاتی بین ۳ تا ۵ مگا هرتز دارند، در حالی که سبزیجات تازه و جوانه گندم برگ کاهو ۷۰ مگاهرتز ارتعاشات دارند. گیاهان وحشی مانند گزنه انرژی بسیار زیادی دارند زیرا در شرایط سخت رشد می‌کند.[۳]

قسمت‌های مورد استفاده[ویرایش]
برگها، سرشاخه‌های گلداروریشه گزنه مورد استفاده قرار می‌گیرد.

اخیراً حلقه‌های پپتیدی ای از عرق گزنه جداسازی شده است که نام اختصاری گزلین دارند (ترکیبی از گزنه+انسولین) این حلقه‌ها که اثر ضد دیابت رابه آن‌ها نسبت می‌دهند قادرند با روی هم قرار گرفتن ایجاد منفذ(pore) نموده و گلوکز را به درون سلول انتقال دهند. تحقیق فوق در دانشگاه‌های تهران و تورنتو کانادا صورت پذیرفته. (۱)

استفاده در مراسم چهارشنبه سوری[ویرایش]
در مازندران به خصوص در روستاهای جنوب ساری از جمله تاکام و آقامشهد در شب چهارشنبه سوری از شاخه های ظریف و نورسته آشی پخته میشود که طعم خاص و مطبوعی دارد. این آش مخصوص چهارشنبه سوری است و بر خلاف انتظار طعم تند و گزنده نداشته و کمی شیرین است. ساقه و برگهای گزنه در صورت برخورد به پوست بدن سبب گزش پوست و واکنش التهابی پوست شامل تورم، اریتم و خارش میشود. به صورت سنتی برای درمان آن از مالیدن گیاه پلم با نام علمی Sium sisarum استفاده میشود. در مازندران اغلب این دو گیاه با هم دیده میشوند.


گزنه
جستارهای وابسته[ویرایش]
فهرست گیاهان
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ مظفریان، فرهنگ نام‌های گیاهان ایران، ۵۶۸.
پرش به بالا ↑ Medicinal Herbs. 2006.
پرش به بالا ↑ گزنه گیاهی انرژی زا . [خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) http://www.irna.ir]
            در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره گزنه موجود است.
مظفریان، ولی‌الله. فرهنگ نام‌های گیاهان ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی. تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۷۵. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۰-۴.
نوشتاری از بهمن فصیحی، برگرفته از وب‌گاه مغان ارس (برداشت آزاد با ذکر منبع)
برگرفته از کتاب شناسایی گیاهان دارویی و صنعتی جنگلی ومرتعی (جلد اول)
[نمایش] ن ب و
گیاهان دارویی و ادویه‌جات
یادداشت دکتر سید حسن موسوی تاکامی بر اساس مشاهدات شخصی در مازندران
1- Insulin mimetics in Urtica dioica: structural and computational analyses of Urtica dioica extracts Masoud Shabani Domola et at

////////////////
القراص (بالإنجليزية: Nettle) أو الحريقة، قريص ذكرتا في المفردات، ولم يتم إيجادهما في المعاجم الأصلية، جنس نباتات عشبية من الفصيلة القراصية، لها شوك على شكل شعور دقاق، إذا مستها الإنسان بيده نشبت فيها وانكسرت، وسالت منها عصارة محرقة تؤلم اليد. تنتشر أنواع من هذا الجنس في المشرق العربي وسيناء.

نبتة قراص
محتويات  [أظهر]
الأسماء المتداولة[عدل]
أنجرة - قريص – قراص – حريق – حراق - حريقة - زقطوف.
من أنواع القراص الواطنة في الوطن العربي[عدل]
القراص الثألولي (باللاتينية: Urtica pilulifera) في بلاد الشام ومصر المغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا
القراص ثنائي المسكن (باللاتينية: Urtica dioica) في بلاد الشام ويتبعه أنوعة:
القراص ثنائي المسكن نويع ثنائي المسكن (باللاتينية: Urtica dioica L. subsp. dioica) في بلاد الشام
القراص ثنائي المسكن نويع الكردستاني (باللاتينية: Urtica dioica subsp. kurdistanica) في بلاد الشام
القراص الحارق (باللاتينية: Urtica urens)، ينتشر في الوطن العربي ومعظم مناطق العالم.
القراص الغشائي (باللاتينية: Urtica membranacea) في بلاد الشام والمغرب العربي وبعض مناطق شمال حوض المتوسط
القراص الكييفي (باللاتينية: Urtica kioviensis) في بلاد الشام ومعظم مناطق شرق أوروبا
القراص الهش (باللاتينية: Urtica fragilis) في بلاد الشام وتركيا
من أنواعه الأخرى[عدل]
القراص الرقيق (باللاتينية: Urtica gracilenta)، ينتشر في أمريكا الشمالية.
القراص القنبي (باللاتينية: Urtica cannabina)، ينتشر في غرب ووسط آسيا.
الاستعمال[عدل]
القراص نبات كان يستعمل بكثرة في قرية أرادن - سرسنك في العراق في الصناعات وخاصة لصناعة الأصباغ النسيجية. وكذلك كان يستعمل طبيا لغرض البواسير وفقر الدم وتهدئة الأعصاب والاكزمة. ومقوي للجسم والمفاصل. و يصنع منه مرهم، يتم خلاله غلي كمية من عشب القراص في شحم الحيوان.
أوصافها[عدل]
يوجد منها نوعان: الصغير وعلوه نحو 50 سم. والكبير وعلوه نحو متر، عشبة ساقها مربعة الاضلاع، أوراقها مسننة كبيرة بشكل القلب تكسوها والساق شعيرات دقيقة تؤلم اليد إذا لمستها وتثير الحكة، أما الازهار فصغيرة خضراء اللون، بشكل عناقيد، تتدلى إلى الأسفل، تزهر بين شهري تموز وأيلول. الأزهار خضراء صغيرة تحمل في نورات سنبلية مفلطحة تخرج من جانب إبط الورقة وهي مخنثة أي وحيدة الجنس، كأسها يتكون من 2-4 بتلات، الشمراخ الزهري المذكر أقصر من المؤنث، البذور دقيقة صفراء داكنة. القراص نبات كان يستعمل بكثرة في قرية ارادن - سرسنك - عراق في الصناعات وخاصة لصناعة الاصباغ النسيجية. وكذلك كان يستعمل طبينا لغرض البواسير وفقر الدم تهدءت الاعصاب والاكزمة. ومقوي للجسم. المفاصل. ويعمل مرهم منه، يغلي كمية من عشب القراص في شحم الحيوان وخاص كان المفضل شحم الخنزير لان مفعوله كان احسن لمعالجة شلل الاطراف، بتتليك الاطراف بمخلوط مرهم القراص.
تأكل الحيوانات هذا العشب بشراهة وخاصة الدواجن والطيور وكذلك كنت أرى الارانب تختفي به وكذلك القطط. تحذير: عدم استعمال هذا النبات في العالج لأنه يحتوي على مواد سامة تسبب مخاطر لصحة الإنسان.
المواد الفعالة[عدل]
حمض النمليك (الفورميك) – الهستامين - السيريتونين - الاسيتال كولين - السكرتين – الكلوروفيل – أملاح الصوديوم البوتاسيوم والكالسيوم
إن اجتماع هذه المواد الفعالة ينشط الدورة الدموية في الجلد ثم يؤدي إلى تخديره بعد حين، لذا كان يستخدم من قبل مرضى الروماتزم المفصلي حيث كانوا يضربون المفاصل المؤلمة بعيدان القراص الخضراء التي تحتوي على هذه المواد في أشواكها. مواد تلهب الجلد، وتدر البول، وتلين الامعاء، وتنقي الدم، وتوقف نزيفه ومواد أخرى كثيرة جدا ً، فمادة السكرتين Sekretin هي عبارة عن خميرة تذوب في الماء، تفرزها خلايا حيوانية، ونباتية ولها خاصة تحويل بعض المواد Enzym المدرة لعصارة المعدة وغدة البنكرياس الهاضمتين للطعام. ويحوي القراص على كمية وافرة من الحديد الذي يكون قسما ً من كريات الدم الحمراء فيساعد على تقويتها وتكوينها، وكذلك مادة الكلوروفيل chlorophyll وهي المادة الخضراء في النباتات، وكانت في السابق تستعمل في الصناعة فقط، ولكن ثبت في الحرب العالمية الأخيرة انها مطهر فعال للجروح الملوثة، وفعالة حتى في الحالات التي لا يفيد فيها البنسلين ومركبات السولفا.
كما ثبت أنها في العشبة الجافة مجددة لشباب الجسم كله، كما أنها تشفي فقر الدم وضعف القلبٍٍٍ، وتقلل من زيادة ضغط الدم في تصلب الشرايين، وتهدئ الاعصاب (النرفزة) وتنظم الهضم، وعملية تماثل الغذاء. وفي القراص أيضا ً (هورمون). تماما ً كالهرمون الجنسي الموجود في مبايض انثى الإنسان والحيوان. وفوق هذا كله فالقراص أغنى النباتات بالفيتامين (A)و(K)(B12) وفيه الكثير من الأملاح اللازمة لجسم الإنسان، كأملاح الصوداو والبوتاس، والكلس، مما يجعلها مقبولة ومرغوبة جدا ً لدى الدواجن، التي تقدم على أكلها بشراهة، لشعورها بالغريزة، بما فيها من جم الفوائد الصحية.
الجزء الطبي منها[عدل]
العشبة المزهرة بكاملها بما فيها الجذور أيضا ً من بداية شهر تموز حتى أوائل شهر أيلول، واذا كان المطلوب منها الجذور فقط وجب إخراجها قبل موعد الازهار.

الزهر الذكري للقراص
استعمالها طبيا ً[عدل]
من الخارج[عدل]
لوقف الرعاف النزيف من الانف تغطس قطعة من القطن في عصارة عشبة القراص، وتسد بها، وهي مشبعة بالعصارة، فتحة الانف (النازفة). كذلك تعالج الحروق من الدرجة الأولى- التي يحمر بها الجلد فقط- بمكمدات من مزيج مكون من ملعقة صغيرة من صبغة القراص مخففة بمقدار كبير من الماء الساخن، وفي الوقت نفسه يشرب المصاب خمس نقط من الصبغة في ملعقة كبيرة من الماء.
ويستعمل خل القراص بفركه يوميا ً بقطعة من القماش في جلد الرأس لتقوية الشعر وتعويض ما يسقط منه.
ويعمل خل القراص بغلي مقدار (200) غرام من العشبة (مفرومة) بليتر واحد من الماء ونصف ليتر من الخل لمدة نصغ ساعة يصفى بعدها ويملأ بزجاجة للاستعمال. وفي حالات الشلل الناتجة عن انفجار شريان في الدماغ تدلك الاطراف المشلولة بمرهم يعمل من عشبة القراص والمادة الدهنية للمرهم كالمعتاد.
من الداخل[عدل]
يؤكل الجزء الغض من عشبة القراص بمزجه مع خضار السلطة، أو يهرس ويعصر ويشرب عصيره (100-125 غراما ً) لتنقية الدم وتجديد شباب الجسم، أو لمعالجة الامراض التي سيأتي ذكرها فيما يلي وبعد فصل الربيع يستعمل مستحلب العشبة، ما عدا جذورها، وذلك بنسبة ملعقتين صغيرتين من العشبة المفرومة (جذع، اوراق، ازهار) لكل فنجان واحد من الماء، ويشرب منه مقدار فنجانين في اليوم.
اما جذور القراص فتستعمل كمغلي بنسبة ملعقة كبيرة من الجذر المقطع إلى فنجانين من الماء، ويغلى لمدة عشر دقائق. وأما الصبغة فتعمل من مقدار (20) غراما ً من العشبة كلها (الجذر والساق والاوراق والازهار) في الربيع يضاف إليها مقدار (60) غراما ً من الماء النقي في زجاجة محكمة السد، وتترك في مكان حار لمدة (14) يوما ً. ويستعمل القراص بالطرق السالفة الذكر من الداخل في معالجة فقر الدم والنزيف الداخلي في الرئة (السل الرئوي) أو الجهاز الهضمي (القرحة المعدية والمعوية) أو البواسير أو الجهاز البولي أو نزيف الرحم. وفي امراض تصلب الشرايين وزيادة ضغط الدم واضطرابات الهضم والافراز البلغمي في الصدر- سعال مصحوب بقشع- وفي حالات المغص الكلوي (رمل وحصاة الكلى) أو النقرس والانصبابات المائية (اوزيما) في الجسم- يفضل استعمال مغلي الجذور لأنه أكثر فعالية في ادرار البول من مستحلب أجزاء العشبة الاخر.
وفي الافات الجلدية المزمنة المصحوبة بحكة(أكزيما... الخ) تستعمل الصبغة (3 نقاط) ثلاث مرات في اليوم. ولمعالجة النقرس والبول السكري وادرار الحليب عند المرضع، يفضل شرب العصارة من العشبة كلها على استعمال المستحلب أو المغلي لمدة طويلة. هذا ويلاحظ أن الافراط في استعمال القراص قد يسبب اضرارا ً للدورة الدموية.
ويستعمل مستحلب بذور القراص لمعالجة الاسهال عند الاطفال، وذلك بنسبة ملعقة صغيرة من البذور والقشور التي تضاف على فنجان من الماء.
يؤكد الأطباء الروس انهم أحرزوا نجاحا ً كبيرا ً في معالجة داء الخنازير وأنواع السرطانات بصبغة القراص.
قديما أطنب العشابون العرب في فوائد القراص ومحاسنه، أما حديثا فقد كان يستعمل في بعض أغراض الصناعة حني تم اكتشاف منافعه الطبية خصوصا كمضاد حيوي قوي تتعدي قوته العديد من المضادات الحيوية المشهورة سواء من الجيل القديم أو الحديث وتتلخص فوائده في الآتي : - كمضاد حيوي فعال في علاج الكثير من الأمراض - مضاد للنزيف والرعفة - علاج الشلل - علاج الروماتيزم - مقوي لجهاز المناعة - ملين - علاج الجروح المستعصية - علاج البواسير - لمشاكل الخصوبة
يقبل الدجاج عليه بشراهة لغناه بالعناصر اللازمة لنموه خصوصا عناصر الخصوبة ولوحظ أن الدجاج الذي يتغذي عليه أكثر خصوبة.
انظر أيضا[عدل]
الحماض
هوامش[عدل]
مراجع[عدل]
كتاب التداوي بالأعشاب، للدكتور أيمن رويحه

/////////
به کردی سورانی:
گەزگەسک
لە ئینسایکڵۆپیدیای ئازادی ویکیپیدیاوە

گەزنە
ڕووەکی گەزنە یان گەسک گەسک (ناوی لاتینی: Urtica Dioica)، لە کوردستاندا بەتایبەتی لە ناوچەی ھەوراماندا لە گەسک گەسکی تازە و تەرچک، چێشتێکی خۆش چاک دەکەن، ئەوانەش نەخۆشی ڕۆماتیسمیان ھەیە بە گەسک گەسک دەرمانی دەکەن، ئەویش بەم شێوەیە کە چەپکە گەسک گەسکێک بە دەستەوە دەگرن و لاق و دەستیان، بەتایبەتی ئەو شوێنانەیان کە دێشێ لە سەرەخۆ فەلاقە دەکەن. ھاوینی ئەم ساڵیش زانایانی بواری دەرمان لە بریتانیا ئەوەیان بۆ دەرکەوت کە دەتوانن لە ڕووەکی گەسک گەسک مەوادێک بۆ دەرمان و چارەسەریی ڕۆماتیسم پێک بێنن.



گەزینی گەزنە‌[دەستکاری]
چەندین جۆری گەزنە‌ ھەیە و ھەمووشیان کوڵکێکیان بۆ گەستن ھەیە. بەناوبانگترین جۆری گەسک گەسک جۆرە سروشتیەکەیەتی کە بە گەسک گەسکی ڕۆمی ناسراوە و ئێش و ئازاری ئەم جۆرەشیان لە ھەموو جۆرەکانیتر بەسۆزترە. پێوەدانی گەسک گەسک زۆر لە پێوەدانی خانە (Cell لە ڕاستیدا ئەمە چکۆلەترین بەشی زیندووی پێکھێنەری بنەمای ھەموو گیانلەبەرێکن کە ھەموو ھەستێکی زینەوەرییان تێدایە.)ی شاخەکانی شەقایەقی دەریایی دەچێ. لە ھەر خانەیەکی ئەم ڕووەکەدا پێچێکی وەک مەقاش ھەیە کە نووکەکەی زۆر تیژە و چووکەترین زەختی لێ کەوێ، بەرلا دەبێ. چزووی گەسک گەسک لە یەک خانووەکان پێکھاتوون و دیوارەکانی بە کورکێکی سیلیسی یان ئەندرید سیلیسیک Anhydride silicique داپۆشراون کە بە چووکترین ھەست کردن بەم کورکانەوە، مەقاشە نووک تیژەکان ئازاد دەبن و دەچن بە پێستی لەشدا. ئەو ماددەیەش کە گەسک گەسک دەیکاتە نێو لەش، شیلەیەکی تەندراوی زۆر تیژە کە دەبێتە ھۆی خورووی لە ڕادەبەدەر و ھێندێک جاریش شوێنەکەی دەپەڕمێ.

ھەر جۆرێک بێ ئەوانەی کە دەیانەوێ ڕووەکی گەسک گەسک بچنن، دەبێ جۆرێک لاسکەکەی بگرن کە کورکەکانی بەڕووی لاسکەکەدا بڕۆنەوە، بەم جۆرە ئیتر ناتوانێ بگەزێ. لە زۆر وڵاتدا گەسک گەسکی کوڵاو بۆ خوەراکی بەراز و پەلەوەر کەڵکی لێ وەردەگیرێ. ئەگەر ڕیشووی گەسک گەسک لەگەڵ زاجی سپی بکوڵێندرێ ڕەنگێکی زەردی لێ دەست دەکەوێ، گەڵا و لاسکەکەشی ڕەنگێکی سەوزیان لێ درووست دەکرێ. شیتاڵی جۆراجۆری ڕووەکی گەسک گەسک بۆ دروست کردنی بەنی کەوش و پێڵاوی، پارچە، گوریس و پەت بەکار دەھێندرێ. ڕووەکی گەسک گەسک وەرزیی دەڕوێ، لە ھێندێک شوێنیشدا دایمی یە و جاری واش ھەیە دەبێتە بنچکێکی بە پنچ و بە ھێز و جۆرێکی لەم تیرەیەیش لە وڵاتی ئوسترالیادا ھەیە و وەک دارێکی زۆر گەورەی لێدێ.

سەرچاوەکان[دەستکاری]
فرھنگ بمن بگوچرا، بەرگی یەکەم. ل. ١٨ و ١٩.
////////////
به عبری سیوپان:
סִרפָּ‏‏ד (שם מדעי: Urtica), סוג המכיל בין 30 ל-45 צמחים בעלי פרחים ממשפחת הסרפדיים, שתפוצתם קוסמופוליטית, אך כוללת בעיקר אזורים בעלי אקלים ממוזג. מרבית המינים בסוג זה הם צמחים רב-שנתיים ועשבוניים, אולם חלקם חד-שנתיים ומיעוטם דמוי-שיח. מרבית מיני הסרפד מכוסים בשערות צורבות, היכולות לגרום לגירוי המתבטא באדמומיות ובתחושת גירוד, לאחר חיכוך בהן. שערותיהם של מרבית המינים מכילות רעלנים, ביניהם חומצה פורמית, סרוטונין והיסטמין; עם זאת, מחקרים שבוצעו לאחרונה (Fu et al, 2006) מצאו כי שערותיו של המין Urtica thunbergiana מכילות דווקא חומצה טרטרית וחומצה אוקסלית.

פעולת הצריבה של הסרפד מתאפשרת מכיוון שהשערות הצורבות שעל העלים הן נוקשות, שבירות וחלולות, ובעת הדקירה נשבר קצה השערה, ולעור מוזרק החומר הצורב, במעין פעולת מחט של מזרק.

לסרפד יש תכונות רפואיות, שהיו ידועות כבר בימי קדם. השתמשו בו לריפוי מחלות דם, מחלות בדרכי השתן, מחלות בכליות, ומחלות ראומטיות.

גובהם של הסרפדים נע בין 10 ל-250 סנטימטרים.

בישראל גדלים ארבעה מינים מהסוג סרפד, מהם שלושה מינים חד-שנתיים ומין אחד רב-שנתי– סרפד החולה:

מין סרפד הכדורים (Urtica pilulifera)
מין סרפד צורב (Urtica urens)
מין סרפד קרומי (Urtica membranacea)
מין סרפד חולה (Urtica kioviensis)
הסרפד ביהדות[עריכת קוד מקור | עריכה]
הסרפד נזכר במקרא פעם אחת בנבואת הנחמה של ישעיהו כצמח חסר ערך המנוגד לעצים רב-שנתיים וירוקי עד: "תחת הנעצוץ יעלה ברוש ותחת הסרפד יעלה הדס והיה לה' לשם לאות עולם לא יכרת" (ישעיהו נה יג). בשל התקבולת ל'נעצוצים' ולפי הקשר הפסוק, רבים הם הפרשנים המסכימים שמדובר בצמח קוצני, אך אין לסרפד מסורת זיהוי אחידה. חלק מהחוקרים המודרניים צידדו בזיהוי של תרגום הוולגטה עם הצמח Urtica, ומכאן התקבל שמו העברי המודרני[1].

הערות שוליים[עריכת קוד מקור | עריכה]
^ זהר עמר, צמחי המקרא, ירושלים, תשע"ב, עמ' 205
////////////////
به کردی گیاگزک، گِزیک، گزگزیک:
Giyagezk, gezik an gezgezk riwekek e ji cinsê Urtica. 30-45 cureyên vê riwekê bikulîlk hene.

Navên cuda cuda yên giyagezkê[biguherîne]
Gezik
Gezek
Gezende
Gezgezk
Gezgezik
Gezgezok
Gezinik
Gezok
Dêrzînik
Durzik
Durzile
////////////
به آذری گیچیتکان:
Gicitkan (lat. Urtica) — gicitkənkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.

Növləri Azərbaycan ərazisində geniş yayılmışdır.
///////////
به ترکی:
Isırgan (Urtica), Isırgangiller (Urticaceae) familyasının Urtica cinsinden Mayıs-Ağustos ayları arasında çiçek açan, bir yıllık veya çok yıllık bir evcikli otsu bitki türlerinin ortak adı.

Gövdeleri dik, 4 köşemsi, basit veya tabandan itibaren dallanmıştır. Üzerinde yakıcı tüyleri bulunur. Yapraklar saplı, oval şekilli ve dişli kenarlı, üst tarafı koyu yeşil renkli ve parlak olup, yakıcı tüylerle kaplıdır. Erkek ve dişi çiçekler bir arada olmak üzere yaprakların koltuğunda uzunca saplı küçük durumlar teşkil ederler. Çiçek örtüsü 4 parçalıdır. Meyveleri esmer renkte ve fındıksıdır. Tohum, yağ ihtiva eden bir besi dokuya sahiptir.
/////////////
به زازاکی:
Isırgan (Urtica), Isırgangiller (Urticaceae) familyasının Urtica cinsinden Mayıs-Ağustos ayları arasında çiçek açan, bir yıllık veya çok yıllık bir evcikli otsu bitki türlerinin ortak adı.

Gövdeleri dik, 4 köşemsi, basit veya tabandan itibaren dallanmıştır. Üzerinde yakıcı tüyleri bulunur. Yapraklar saplı, oval şekilli ve dişli kenarlı, üst tarafı koyu yeşil renkli ve parlak olup, yakıcı tüylerle kaplıdır. Erkek ve dişi çiçekler bir arada olmak üzere yaprakların koltuğunda uzunca saplı küçük durumlar teşkil ederler. Çiçek örtüsü 4 parçalıdır. Meyveleri esmer renkte ve fındıksıdır. Tohum, yağ ihtiva eden bir besi dokuya sahiptir.
////////////
Urtica
From Wikipedia, the free encyclopedia
Nettle
Illustration Urtica dioica0.jpg
Stinging nettle (Urtica dioica)[1]
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Urtica
L.
Species
See text
Urtica is a genus of flowering plants in the family Urticaceae. Many species have stinging hairs and may be called nettles or stinging nettles, although the latter name applies particularly to Urtica dioica.
Urtica species are food for the caterpillars of numerous Lepidoptera (butterflies and moths), such as the tortrix moth Syricoris lacunana and several Nymphalidae, such as Vanessa atalanta, one of the red admiral butterflies.[citation needed]
Contents
  [hide
·         1Description
·         2Species
·         3Ecology
·         4Uses
·         5In folklore
o    5.2Literature
·         6References
Description[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/9/99/Question_book-new.svg/50px-Question_book-new.svg.png
This section does not cite any sources. Please help improve this section by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged andremoved(August 2013) (Learn how and when to remove this template message)
Urtica species grow as annuals or perennial herbaceous plants, rarely shrubs. They can reach, depending on the type, location and nutrient status, a height of 10–300 cm. The perennial species have underground rhizomes. The green parts have stinging hairs. Their often quadrangular stems are unbranched or branched, erect, ascending or spreading.
Most leaves and stalks are arranged across opposite sides of the stem. The leaf blades are elliptic, lanceolate, ovate or circular. The leaf blades usually have three to five, rarely up to seven veins. The leaf margin is usually serrate to more or less coarsely toothed. The often-lasting bracts are free or fused to each other. The cystoliths are extended to more or less rounded.
Species[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fa/Urt.doi.mal.jpg/220px-Urt.doi.mal.jpg
Detail of a male flowering stinging nettle.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/7c/Urtica_dioica_%281%29.jpg/220px-Urtica_dioica_%281%29.jpg
Detail of female flowering stinging nettle.
A large number of species included within the genus in the older literature are now recognized as synonyms of Urtica dioica. Some of these taxa are still recognized as subspecies.[citation needed]
Species in the genus Urtica, and their primary natural ranges, include:[citation needed]
·         Urtica angustifolia Fisch. ex Hornem. ChinaJapanKorea
·         Urtica ardens China
·         Urtica aspera Petrie South Island, New Zealand
·         Urtica atrichocaulis Himalaya, southwestern China
·         Urtica atrovirens western Mediterranean region
·         Urtica australis Hook.f. South Island, New Zealand and surrounding subantarctic islands
·         Urtica cannabina L., Western Asia from Siberia to Iran
·         Urtica chamaedryoides (heartleaf nettle), southeastern North America
·         Urtica dioica L. 1753 (stinging nettle or bull nettle), EuropeAsia, North America
·         Urtica dioica subsp. galeopsifolia Wierzb. ex Opiz (fen nettle or stingless nettle), Europe. (Sometimes treated as a separate species Urtica galeopsifolia.)
·         Urtica dubia (large-leaved nettle), Canada
·         Urtica ferox G.Forst. (ongaonga or tree nettle), New Zealand
·         Urtica fissa China
·         Urtica gracilenta (mountain nettle), ArizonaNew Mexico, west Texas, northern Mexico
·         Urtica hyperborea Himalaya from Pakistan to BhutanMongolia and Tibet, high altitudes
·         Urtica incisa Poir (scrub nettle), Australia, New Zealand
·         Urtica kioviensis Rogow. eastern Europe
·         Urtica laetivirens Maxim. Japan, Northeast China
·         Urtica linearifolia(Hook.f.) Cockayne (creeping or swamp nettle), New Zealand
·         Urtica mairei Himalaya, southwestern China, northeastern IndiaMyanmar
·         Urtica massaica Africa
·         Urtica membranacea Mediterranean region, Azores
·         Urtica morifolia Canary Islands (endemic)
·         Urtica parviflora Himalaya (lower altitudes)
·         Urtica peruviana D.Getltman Perú
·         Urtica pseudomagellanica D.Geltman Bolivia
·         Urtica pilulifera (Roman nettle), southern Europe
·         Urtica platyphylla Wedd. China, Japan
·         Urtica procera Mühlenberg (tall nettle), North America
·         Urtica pubescens Ledeb. Southwestern Russia east to central Asia
·         Urtica rupestris Sicily (endemic)
·         Urtica sondenii (Simmons) Avrorin ex Geltman northeastern Europe, northern Asia
·         Urtica taiwaniana Taiwan
·         Urtica thunbergiana Japan, Taiwan
·         Urtica triangularisa
·         Urtica urens L. (small nettle or annual nettle), Europe, North America
Ecology[edit]
Thanks to the stinging hairs, Urtica species are rarely eaten by herbivores, so they provide long-term shelter for insects, such as aphids, caterpillars,[2] and moths.[3] The insects, in turn, provide food for small birds, such as tits.[4]
Uses[edit]
There is historical evidence of use of Urtica species (or nettles in general) being used in medicine, folk remedies, cooking and fiber production.[citation needed] Urtica dioica is the main species used for these purposes, but a fair amount also refers to the use of Urtica urens, the small nettle. Arthritic joints were traditionally treated by whipping the joint with a branch of stinging nettles, a process called urtication. Nettles can also be used to make a herbal tea known as nettle tea.
Fabric woven of nettle fiber has been found in burial sites dating back to the Bronze Age.[5]
Use as Food[edit]
Urtica, called Kopriva (коприва) in Bulgarian and Urzica in Romanian, is a popular ingredient in spring soups, omelettes,banitsapurée and other dishes in Bulgaria and in Romania [6]
See also nettle soup
In folklore[edit]
Nettles have many folklore traditions associated with them. The folklore mainly relates to the stinging nettle (Urtica dioica), but the similar non-stinging Lamium may be involved in some traditions.[citation needed]
Myths about health and wealth[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d9/Handmade_soap.jpg/220px-Handmade_soap.jpg
Handmade soap with the extract of stinging nettle
·         Nettles in a pocket will keep a person safe from lightning and bestow courage.[citation needed]
·         Nettles kept in a room will protect anyone inside.[citation needed]
·         Nettles are reputed to enhance fertility in men, and fever could be dispelled by plucking a nettle up by its roots while reciting the names of the sick man and his family.[citation needed]
Literature[edit]
Asian[edit]
Milarepa, the great Tibetan ascetic and saint, was reputed to have survived his decades of solitary meditation by subsisting on nothing but nettles; his hair and skin turned green and he lived to the age of 83.[7]
Caribbean[edit]
The Caribbean trickster figure Anansi appears in a story about nettles, in which he has to chop down a huge nettle patch in order to win the hand of the king's daughter.[8]
European[edit]
An old Scots rhyme about the nettle:
"Gin ye be for lang kail coo the nettle, stoo the nettle
Gin ye be for lang kail coo the nettle early
Coo it laich, coo it sune, coo it in the month o' June
Stoo it ere it's in the bloom, coo the nettle early
Coo it by the auld wa's, coo it where the sun ne'er fa's
Stoo it when the day daws, coo the nettle early."
(Old Wives Lore for Gardeners, M & B Boland)
Coo, cow, and stoo are all Scottish for cut back or crop (although, curiously, another meaning of "stoo" is to throb or ache), while "laich" means short or low to the ground.[9] Given the repetition of "early," presumably this is advice to harvest nettles first thing in the morning and to cut them back hard [which seems to contradict the advice of the Royal Horticultural Society].
A well-known English rhyme about the stinging nettle is:
Tender-handed, stroke a nettle,
And it stings you for your pains.
Grasp it like a man of mettle,
And it soft as silk remains.
In Hans Christian Andersen's fairy-tale "The Wild Swans," the princess had to weave coats of nettles to break the spell on her brothers.
References[edit]
1.     Jump up^ Otto Wilhelm Thomé Flora von Deutschland, Österreich und der Schweiz 1885, Gera, Germany
3.     Jump up^ "Moths of the Nettle Patch". Nettles.org. Retrieved March 1, 2015.
5.     Jump up^ Gulsel M. Kavalali (2003), Gulsel M. Kavalali, ed., Urtica: Therapeutic and Nutritional Aspects of Stinging Nettles, Taylor and Francis, p. 13, ISBN 0-415-30833-X
6.     Jump up^ "Search for dishes using Kopriva". gotvach.bg. Retrieved 19 February 2016.
7.     Jump up^ Gtsaṅ-smyon He-ru-ka, Andrew Quintman, Donald S. Lopez, Jr. (2003), The Life of Milarepa, Penguin, p. 139, ISBN 0-14-310622-8
·         GND4136380-2
·         Urtica
·         Urticaceae genera
·         Edible plants
&&&&&&&&
انجیر آدم
بفتح همزه و سکون نون و کسر جیم و سکون یای مثناه تحتانیه و کسر راء مهمله و الف ممدوده و دال مهمله و میم
ماهیت آن
مترجم صیدنه ابو ریحان در صیدنۀ خود نوشته که میوۀ است بزرک تر از جوز و رنک آن سیاه مائل بخاکستری و صیقلی و در پهنی و کردی با انجیر ماند و بهندی آن را کله کویند و در کوههای کابل بسیار بود و آن را زنان بجهت فربهی بکار می برند و چنین آورده اند که در ان کوهها که منبت این درخت است حیوانیست که به خرکوش مشابهت دارد
و هر کجا رمۀ کوسفندان را بیند آن حیوان متابعت آنها نموده و در پی آنها رود و شیر از پستان آنها بمکد و هرکه کوشت این حیوان را بخورد در ساعت دیوانه شود و این حیوان را عادت آنست که در زیر درختی خسپد که آن را انجیر آدم کویند و هیئت درخت آن را چنان نشان داده اند که شاخهای آن بدرخت بید مشابهت دارد و چون شاخی از ان را با هیزم امیزند و برافروزند هرکه بآن آتش کرم شود او را غشی افتد و بی خبر شود.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
الجميز (الاسم العلمي:Ficus sycomorus) هو نوع من النباتات يتبع جنس التين من الفصيلة التوتية.[1]
محتويات  [أظهر]
أنظر أيضاً[عدل]
التين
البيئة والانتشار[عدل]
موطنه بلاد الشام ومصر.[2]
شجرة كبيرة يهتم فيها المصريون ويكثرون من زراعتها في الريف لإعطاء الظل وتنقية الجو من الأتربة. وهي من الأشجار المثمرة لنوع من التين. موطنها الأصلي الشرق الأوسط وشرق أفريقيا وجنوب الجزيرة العربية كما يطلق عليها سم شجر الرقاع وفي بعض المناطق شجر الثالق أو الابرا.
وصلات خارجية[عدل]
صور لشجر الجميز
http://alaliaa.com/images/Sycomore.jpg
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List جميز تاريخ الولوج 25 أيار 2015
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار تين الجميز (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 تموز 2012.
أيقونة بوابة
////////////
به پنجابی:
توتی پھگواڑہ
وکیپیڈیا توں
توتی پھگواڑہ
Sycomoros old.jpg
پچھان
دیس :
ارڈر :
ٹبر:
جنس:
سائینسی ناں:
Ficus sycomorus
توتی پھگواڑہ اک فروٹ والا رکھ اے جیدا ٹبر پھگواڑی تے جنس پپلی اے۔ ایہ انجیر ورگا اے۔
ناں[لکھو]
ایہدے پتے توت ورگے ہوندے نیں ایس لئی ایس انجیر یا پھگواڑے نوں توتی پھگواڑہ دا ناں دتا گیا اے۔

بارلے جوڑ[لکھو]
Search Wikimedia Commons
وکیمیڈیا کامنز چ مورتاںتوتی پھگواڑہ
·         پپلی
·         پھگواڑی
///////////////
به عبری:
שקמה (שם מדעי: Ficus sycomorus) הוא מין עץ ממשפחת התותיים הנמנה עם הסוג פיקוס, שבו כלולים כ-1,000 מינים. עצי השקמה (שקמים) נפוצים בעיקר באזורים החמים של כדור הארץ. השקמה היא עץ בר במזרח אפריקה, אך הופצה בידי האדם לארצות המזרח התיכון וצפון אפריקה.

בישראל גדלים עצי השקמה בעיקר במישור החוף ובשפלה. בעבר היה להם ערך כלכלי, עצם שימש לנגרות ופריים נאכל. במשך השנים התמעטו מאוד עצי השקמה ברחבי הארץ אך עדיין ניתן למצוא עצים בני מאות שנים. ידועה במיוחד השקמה של אום חאלד, כיום בתחום העיר נתניה, וכן שקמים אחדות בתל אביב וסביבתה. כיום נשמרים העצים העתיקים, ועצים חדשים ניטעים למטרת נוי. פיקוס השקמה הוא צמח מוגן בישראל.[1]

השקמה פורחת כמעט כל השנה. פרחיה הם חד מיניים. התפרחת, בצורת פגה האופיינית למיני פיקוס נוספים כגון תאנה, זכתה גם לכינוי ג'ומס. היא טובה למאכל אדם, אך נחותה בטעמה מתאנה וכיום היא חסרת ערך מסחרי. עם זאת, היא מושכת אליה עטלפי פירות, אשר ניזונים ממנה והפכו לחלק מהנוף הטבעי בעיר הגדולה, למשל, בלב תל אביב. בארץ ישראל, בניגוד למקומות אחרים, מבשילות פגות השקמה לפרי, אך אינן יכולות לייצר זרעים מכיוון שלא מצוי כאן מין צרעת הפיקוס המסוים שמאביק אותן. לכן מרבים את השקמה באופן חלופי בעזרת ייחורים - ענפים המפתחים שורשים ואפשר לנטוע אותם.

על פי פרופסור אבינעם דנין, מהמחלקה לבוטניקה באוניברסיטה העברית בירושלים, השקמים בארץ ישראל אינן עצי בר והן ניטעו בידי חקלאים שהביאו אותן למקומות החוליים.

עץ השקמה מופיע בסמלה של העיר חולון.
///////////
Ficus sycomorus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Ficus sycomorus
Sycomore Fig Tree (Ficus sycomorus) (16707986040).jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Subgenus:
Sycomorus
Species:
F. sycomorus
Ficus sycomorus
L.
Range
Zasieg ficus sycomorus distribution.png
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/c3/Sycomore_in_Ethiopia.jpg/220px-Sycomore_in_Ethiopia.jpg
Ficus sycomorus in Ethiopia
Ficus sycomorus (BambaraSutoro), called the sycamore fig or the fig-mulberry (because the leaves resemble those of the mulberry), sycamore, orsycomore, is a fig species that has been cultivated since ancient times.
The term sycamore spelled with an A has been used for a variety of plants and is widely used in England to refer to the Great Maple, Acer pseudoplatanus. For clarity, the Ficus sycomorus species of fig is usually exclusively referred to as "sycomore", with an O rather than an A as the second vowel.[dubious – discuss]
Contents
  [hide
·         1Distribution
·         2Description
·         3Cultivation
o    3.1Gardens
·         4In religion
·         5Notes
·         6External links
Distribution[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/02/Sycamore_fruits.jpg/170px-Sycamore_fruits.jpg
Cluster of sycomore figsyconia
Ficus sycomorus is native to Africa south of the Sahel and north of the Tropic of Capricorn, also excluding the central-west rainforest areas. It also grows naturally in Lebanon, whose famous Gemmayzeh Street is derived from the tree's Arabic name, Gemmayz; in the southern Arabian Peninsula; in Cyprus; in very localized areas in Madagascar; and as a naturalised species in Israeland Egypt. In its native habitat, the tree is usually found in rich soils along rivers and in mixed woodlands.
Description[edit]
Ficus sycomorus grows to 20 m tall and has a considerable spread as can be seen from the photograph below right, with a dense round crown of spreading branches[clarification needed]. The leaves are heart-shaped with a round apex, 14 cm long by 10 cm wide, and arranged spirally around the twig. They are dark green above and lighter with prominent yellow veins below, and both surfaces are rough to the touch. The petiole is 0.5–3 cm long and pubescent. The fruit is a large edible fig, 2–3 cm in diameter, ripening from buff-green to yellow or red. They are borne in thick clusters on long branchlets or the leaf axil. Flowering and fruiting occurs year-round, peaking from July to December. The bark is green-yellow to orange and exfoliates in papery strips to reveal the yellow inner bark. Like all other figs, it contains a latex.
Cultivation[edit]
According to botanists Daniel Zohary (b. 1926) and Maria Hopf (1914-2008), theancient Egyptians cultivated this species "almost exclusively."[clarification needed]Remains of F. sycomorus begin to appear in predynastic levels and in quantity from the start of the third millennium BCE. It was the ancient Egyptian Tree of Life.[1] Zohary and Hopf note that "the fruit and the timber, and sometimes even the twigs, are richly represented in the tombs of the Egyptian Early, Middle and Late Kingdoms." In numerous cases the parched fruiting bodies, known assycons, "bear characteristic gashing marks indicating that this art, which induces ripening, was practiced in Egypt in ancient times."[2]
Although this species of fig requires the presence of the symbiotic wasp Ceratosolen arabicus to reproduce sexually, and this insect is extinct in Egypt, Zohay and Hopf have no doubt that Egypt was "the principal area of sycamore fig development."[clarification needed] Some of the caskets of mummies in Egypt are made from the wood of this tree. In tropical areas where the wasp is common, complex mini-ecosystems involving the wasp, nematodes, other parasitic wasps, and various larger predators revolve around the life cycle of the fig. The trees' random production of fruit in such environments assures its constant attendance by the insects and animals which form this ecosystem.
A study in 2015 indicated that the sycamore tree was brought to Palestine by Philistinesduring the Iron Age, along with opium poppy and cumin.[3]
Gardens[edit]
In the Near East F. sycomorus is an orchard and ornamental tree of great importance and very extensive use. It has wide-spreading branches and affords shade.
In religion[edit]
Judaism and Christianity[edit]
In the Bible, the sycomore is referred to seven times in the Old Testament [Hebrew שקמה shiqmah; Strong's number 8256) and once in the New Testament (Greek συκοαμωραια sycomorea; Strong's number 4809).
Hebrew Bible
·        In the Psalms, sycomores are listed with vines as sources of food destroyed in the plagues inflicted on the EgyptiansPs 78:47
·        King David appointed an officer to look after the olives and sycomores of the western foothills 1Chron 27:28
·        King Solomon made [up-market] cedars as common as sycomores 1Kings 10:27 = 2Chron 1:15,2Chron 9:27
·        In condemning his people's arrogance the prophet Isaiah also makes a contrast between sycomores and cedars Isaiah 9:10.
·        The prophet Amos refers to his secondary occupation as a dresser or tender of sycomores Amos 7:14; this involved slashing the fruits to induce ripening (vd citation from Zohary & Hopf supra)
Gospels
·         In Luke's Gospel, little Zacchaeus resorted to climbing a sycomore in order to get a better view of Jesus in JerichoLuke 19:4.
Mishnah and Talmud
·         In the Mishnah, in chapter 9 of tractate Shevi'it of order Zera'im, the borders of the various districts of the Land of Israel are delineated. The Upper Galillee is defined as the area north of Kfar Hananya where the sycomore does not grow; the Lower Galillee is the area south of Kfar Hananya where the sycomore does grow.
·         The Talmud, tractate Berkhoth mentions sycomore in reference to tithing and its subsequent appropriate blessing
Other religions[edit]
In Kikuyu mythology, the sycomore is the sacred tree from where the Kikuyu people originated. All sacrifices to Ngai, the supreme creator, were performed under the tree.[4][5]
Notes[edit]
1.     Jump up^ "Death and salvation in ancient Egypt", Jan Assmann, David Lorton, Translated by David Lorton, p171, Cornell University Press, 2005, ISBN 0-8014-4241-9
2.     Jump up^ Daniel Zohary and Maria Hopf, Domestication of plants in the Old World, third edition (Oxford: University Press, 2000), p. 165
4.     Jump up^ "Gikuyu Origins". Mukuyu. 13 Nov 2008. Retrieved 9 Apr 2015.
5.     Jump up^ Mbiti, John (1990). African Religions and Philosophy. Oxford University Press.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Ficus sycomorus.
·         Figweb.org - Ficus sycomorus
·         PBS Nature documentary: "The Queen of Trees" (on the Sycamore fig in Kenya)
·         pbs.org: "The Queen of Trees"
·         Ficus
·         Fruits originating in Africa
·         Trees of Africa
·         Trees of the Middle East
·         Flora of East Africa
·         Flora of West Africa
·         Flora of Southern Africa
·         Flora of Egypt
·         Flora of Eritrea
·         Flora of Israel
·         Flora of Lebanon
·         Flora of Oman
·         Flora of Saudi Arabia
·         Trees of the Arabian Peninsula
·         Flora of Kenya
·         Garden plants of Europe
·         Garden plants of Africa
·         Garden plants of Asia
·         Holarctic flora
·         Palearctic flora
·         Ornamental trees
·         Flora of Western Asia
·         Plants described in 1753

&&&&&&&&
اندروصارون . [ ا د ] (یونانی ، اِ) اندروصارون و اندروبیلون به یونانی اسم قاسنی ۞ است و مولف جامع تمیمی اندروصارون را بلغت یونانی اسم لسان العصافیر می داند. (تحفه حکیم مومن ). یک نوع گیاهی که درمیان جو و گندم روید و آن را فاس* گویند. (ناظم الاطباء).
*فاس . (ع اِ) نباتی که به یونانی اندروصارون گویند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فارسی شود. || طرفاست . (فهرست مخزن الادویه ).
/////////////
اندروصارون
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهمله و سکون واو و فتح صاد و الف و ضم راء مهمله و سکون واو و نون لغت یونانی است و بعضی عطاران آن را افیاس و فاس یعنی تبر نامند بجهت مشابهت برک آن بتبر
ماهیت آن
نباتی است ثمشی منبت آن زراعتهای کندم و جو و برک آن ریزه مانند برک نخود و تخم آن سرخ رنک و قوسی شکل و در میان آن نقطۀ سفیدی تلخ طعم با عفوصت که آن را راعان نامند در غلافی شبیه بغلاف خرنوب شامی و در تابستان می رسد
ص: 332
طبیعت آن
کرم و خشک در اوائل سوم با قوت قابضۀ کمی
افعال و خواص و منافع آن
مفتح و ملطف و قابض و نیکو است از برای معده چون بیاشامند از ان مقدار دو درهم تفتیح سدۀ احشا نماید و همچنین سائیدۀ برک آن و چون با زیت طبخ نمایند و بیاشامند جهت طحال و عسر البول و اسقاط دیدان نافع و حمول آن با عسل بعد از ظهر قبل از وطی مانع آبستنی است و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که مؤلف جامع تمیمی آن را لسان العصافیر می داند.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
اندروصارون‌.  در نسخه کتابخانه ملی تهران تحت این عنوان می‌نویسد: نباتیست که در میان گندم و جو روید و ورق آن بورق نخود ماند و غلاف تخم آن بخرنوب شامی و تخم آن سرخرنگ بود و بطعم تلخ بود و از خواص او یکی آنست که اگر با عسل معجون کنند و زن بخود برگیرد و پیش مرد رود منع آبستنی کند و گل آن را کثیر المنفعت خوانند و بپارسی خطمی گویند و گفته شود
صاحب تحفه می‌نویسد: لغت یونانیست و بعضی عطاران آن را افیاس و فاس یعنی تیر نامند بجهت مشابهت برگ آن به تیر
اختیارات بدیعی
/////////////
فويلة إكليلية (الاسم العلمي:Hedysarum coronarium) هي نوع من النباتات يتبع جنس الفويلة من الفصيلة البقولية[1] .
أنظر أيضاً[عدل]
الفويلة
قائمة أنواع الفويلة
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List فويلة إكليلية تاريخ الولوج 12 شباط 2015
///////////////
به آذری:
Hedysarum coronarium (lat. Hedysarum coronarium) - paxlakimilər fəsiləsinin qəpikotu cinsinə aid bitki növü.
////////////
Hedysarum coronarium
From Wikipedia, the free encyclopedia
Hedysarum coronarium
Fabaceae - Hedysarum coronarium.JPG
Flowers of Hedysarum coronarium at the Jardin des Plantes, Paris
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
H. coronarium
Hedysarum coronarium
L.
Hedysarum coronarium (French honeysuckle, cock's head, Italian sainfoin, sulla or soola)[1] is a perennial herb native to MaltaAlgeriaMoroccoTunisia, southernItaly and Spain, cultivated for animal fodder and hay, and for honey production.
The plant is deep-rooted and drought-resistant, growing to 1–1.5 m tall with leaves imparipinnate with 7–11 leaflets. Flowers are red, with the standard 12–15 mm long; fruits are jointed and made of 2–4 spinulose articles. Pods have a yellow thorny surface that turns brown at maturity.
References[edit]
1.     Jump up^ "USDA GRIN Taxonomy". Retrieved 13 January 2015.
·         Aluka entry
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Hedysarum coronarium.

Stub icon
This Faboideae-related article is a stub. You can help Wikipedia byexpanding it.
·         Hedysareae
·         Plants described in 1753
·         Faboideae stubs

&&&&&&&
انداهمانانداهیمان . [ ا ] (اِ) دوایی است که جریان شکم را نافع است . (آنندراج ). امام محمدبن زکریای رازی در حاوی گوید انداهیمان دوایی است کرمانی و معروف است بدیغورس بالخاصیه شکم براند. (از یادداشت مولف ).
////////////
انداهمان
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال مهمله و الف و فتح ها و میم و الف و نون
ماهیت آن
دوائی است کرمانی معروف
افعال و خواص آن
بالخاصیه جهت استطلاق بطن نافع و کاهی استعمال می نمایند از ان یک مثقال تا دو مثقال و نیم مفرد و یا با کلاب و یا با آب کرم مقوی فعل آن است بدل آن بوزن آن کل ارمنی یا پوست انار و نصف وزن آن صندل سفید است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
اندروطالیس . [ ] (اِ) رجوع به اندروصاقس شود.

اندروصاقس . [ اوُ ق ِ ] (اِ) گیاهی از نوع نخود که در نزد اهل مغرب ملاح و کملج ۞ و کسما نامیده می شود. در سواحل شام میروید. در تمام سال سفیدرنگ و شاخه هایش نازک ، طعمش تلخ و بدون برگ است و در راس آن غلافی بعمل آید که دانه  گیاه در آن باشد. (از مفردات ابن بیطار و ترجمه فرانسوی آن ). در المرجع اندروساس را به ملاح و کسلح معنی کرده است . در تذکره  داود ضریر انطاکی (ص 61) اندروطالیس را به ملاح و کخ معنی کرده است و نیز اندروصاقاس را (ص 64) به کسلج معنی کرده است و ظاهراً همه  اینها تحریف یک کلمه است .
///////////////
اندروطالیس
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و فتح طاء مهمله و الف و کسر لام و سکون یای مثناه تحتانیه و سین مهمله لغت یونانی است و در مغرب کلنج و ملاج نامند
ماهیت آن
نوعی از نخود بری است و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که ظاهرا نوعی از قاقلی باشد منبت آن بیشتر سواحل دریای روم است کیاه آن سفید رنک و بی برک و شاخ آن باریک و تند طعم و تلخ و در آخر میل بسرخی می نماید و تخم آن در غلافی مانند غلاف نخود در انتهای ساق آن روئیده
ص: 333
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
محلل و مفتح و مجفف و مدر بول و آشامیدن تخم آن و طبیخ حشیش آن و جلوس در ان و طلای آن مجرب اطبا است جهت استسقا و نقرس و عسر البول و سنک مثانه و احتباس حیض خصوصا با شراب مقدار شربت از تخم آن یک مثقال با شراب و امثال آن و از طبیخ آن با شکر یا سرکه تابع رطل.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
اندروطاقس‌نوعی از حمص است و در عرب ملاح خوانند و کلخ نیز گویند
صاحب تحفه تحت عنوان اندروطالیس می‌نویسد: اسم نباتیست از ساحل بحر روم شبیه به اشنان و بسیار سرخ و بی‌برگ و تخمش در غلاف مثل نخود و تلخ و تند و در مغرب کلنج و ملاج نامند و ظاهرا نوعی از قاقلی باشد.
اختیارات بدیعی
&&&&&&&&
اندروطون
بفتح همزه و سکون نون و فتح دال و ضم راء مهملتین و سکون واو و ضم طاء مهمله و سکون واو و نون
ماهیت آن
برکی است شبیه ببرک بیدخشک شده و از ان عریض تر
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص
آن
مفتح سدۀ احشا و جهت درد مفاصل نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
انزروت . [ ا ز ] (اِ) بر وزن و معنی عنزروت است و آن صمغی باشد تلخ که بیشتر در مرهمها بکار برند و عنزروت معرب آن است و در موید الفضلاء با ذال نقطه دار و بای ابجد هم آمده است که انذروب باشد. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). به اصفهانی کنجده و اکروهک و بشیرازی کدور وبعربی کحل فارسی است و کحل کرمانی و بهندی لایی نامند. (از مخزن الاودیه ). بیونانی صرقولا و بسریانی ترقوقلانامیده میشود و آن صمغ درخت شائکة است . (از تذکره ضریر انطاکی ص 61). به لاتینی سارقوقول گویند. (از لغات تاریخیه و جغرافیه  ترکی ج 1 ص 227). در اصفهان کنجده و در تنکابن کینجه نامند. (از تحفه حکیم مومن ). عنزروت . کنجده . (ذخیره  خوارزمشاهی ). کحل فارس . (منتهی الارب ). کونژده . زنجر. (ترجمه  صیدنه  ابوریحان ). کنجیده . کحل کرمانی . کحل فارسی . (ناظم الاطباء). انجروت . کلک . (فرهنگ فارسی معین ) : شخصی می گفت چشمم درد میکند و با آیات و ادعیه مداوا میکنم . طلحک گفت اندکی انزروت نیز بدانها بیفزای . (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 168). و رجوع به تحفه  حکیم مومن و مخزن الادویه و تذکره  داود ضریر انطاکی شود.
//////////////
انزروت
بفتح همزه و سکون نون و فتح زای معجمه و ضم راء مهمله و سکون واو و تای مثناه فوقانیه و بعین نیز آمده باصفهانی کنجده و اکروهک و بشیرازی کدرو و بعربی کحل فارسی و کحل کرمانی و بهندی لائی نامند
ماهیت آن
صمغ
١٧٨درخت خارداری است که آن را شایکه نامند ببلندی دو ذرع برک آن شبیه ببرک مورد و برک درخت کندر و منبت آن بلاد فارس و ترکستان و سرخ و سفید مائل بزردی می باشد و بهترین آن سفید مائل بزردی تازۀ آنست که در بالیدکی مانند کندر صغار و زودشکن و طعم آن تلخ با اندک شیرینی می باشد
طبیعت آن
کرم در آخر دوم و خشک در اول آن
ص: 33
افعال و خواص و منافع آن
ملین و محلل ریاح غلیظ و مفتح سده مجفف بی لذع رطوبات قروح و جروح و غیرها و بهترین مسهلات بلغم است و جاذب آن از مفاصل و از عمق بدن خصوص با تربد و هلیله و سکبینج و امثال اینها و بالعرض مسهل صفرا و مقری و مدمل و ملحم و جابر وثی
امراض الراس
و العین و الاذن آشامیدن آن با روغن تخم بید انجیر جهت رفع تشنج امتلائی مفید و چون آن را با شیر دختران مدبر نموده در چشم کشند بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت رفع رمد و چسبیدکی پلک چشم و رفع نزلات و جرب و سلاق مفید و چون با مروارید و مرجان سوخته و نبات سفید بالسویه سوده ذرور سازند جهت ازالۀ بیاض عین صاحب تذکره مجرب دانسته چون جوف پیاز را خالی کرده انزروت سفید پر کرده بر آتش کذارند تا بجوش آید پس آب آن را در کوش بچکانند درد کوش را ساکن کرداند و چون با عسل سرشته و فتیله بدان آلوده در کوش کذارند جهت پاک کردن چرک آن بسیار مؤثر
امراض المفاصل
و غیرها آشامیدن آن جهت وجع مفاصل و ورک و عرق النسا و اخراج کرم معده و امعا و اسقاط جنین مفید و در تسمین مهزول بغایت مؤثر و کویند چون پنج درم آن را با سه قیراط حجر البقر که عوام اندرزا کویند و ده درم نارجیل مخلوط کرده چهار حصه کنند و چهار روز بعد از خوردن چند عدد زردۀ تخم مرغ نیمبرشت بخورند باعث تسمین عجیب کردد بغدادی نوشته که زنان مصر آن را در آب هندوانه تا نصف روز می خیسانند و جهت تسمین بدن تا ده روز می آشامند المضار کویند پنج درهم سائیدۀ آن بسبب تسدید مسام و چسپیدن باحشا کشنده است خصوصا با طلق محلوب و از اسرار مکتومه شمرده اند و مصلح آن صمغ عربی و روغن بادام است و هر کاه مفرد استعمال نمایند باید که با روغن بادام ده چندان باشد مقدار شربت آن مفردا از نیم مثقال تا دو مثقال و مرکبا با سائر مسهلات یک مثقال بدل آن بوزن آن صبر است و استعمال آن در خارج جهت خوردن کوشت زائد و پاک کردن چرک زخمها و قطع سیلان خون و رویانیدن کوشت صالح و التحام جراحت و رفع آثار جدری و بانطرون جهت ورم سینه و خنازیر که در حلق بهم رسد نافع و طریق تشویۀ آن آنست که بکیرند انزروت را و کوبیده با شیر الاغ و یا شیر دختران خمیر کرده بچوب کز بکیرند و در تنور کرم بیاویزند تا رطوبت آن خشک کردد و اندک برشته شود پس برآورده استعمال نمایند و اکر یک مرتبه دیکر کوبیده با سفیدۀ تخم مرغ سرشته بدستور باز تشویه نمایند بهتر و باعتدال اقرب می کردد خصوصا برای اکثر امراض عین که استعمال آن بی تشویه جائز نیست و حب انزروت و دوا و ذرور و سمنه و شیاف و ضماد و فتیله و قطور و مرهم آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
ص: 33
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
انزروت‌.  صمغ خاری است که آن را شایکه خوانند و سرخ و سفید بود و هر دو از یک خار حاصل می‌شود و چون حرارت آفتاب در وی اثر کند و کهن گردد سرخ شود و آن را عنزروت و عنزرو و کنجده خوانند و بشیرازی کرزد و گویند از کوه شبانکاره و لورده جان خیزد و بهترین آن سفید بود که بزردی مایل بود و طبیعت آن گرم است در دوم و خشک است در اول بغایت تلخ بود اگر با سفیده تخم‌مرغ یا با شیر سحق کنند و در چشم کشند درد چشم را نافع بود بخاصیت مسهل بلغم لزج بود و صفرا و شربتی از وی نیم درم تا یک درم باشد و مضر بود بروده و مصلح آن صمغ عربیست و نافع است جهت درد چشم و چسبیدن چشم و رمص که در چشم آید و آب آمدن از چشم بازدارد و منضج ورمها بود و محلل و اگر سحق کنند با قدری نطرون و بر ورمها که بر گردن بود مانند خنازیر طلا کنند تحلیل یابد و اگر فتیله بعسل بیارایند و با نزروت سوده بگردانند و در گوش که ریم آید و ریش بود نهند چند روز صحت یابد و بدل آن نیم وزن آن صبر است و مصلح آن صمغ عربی
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: انزروت بفتح همزه و ضم را بعین نیز آمده باصفهانی کنجده و اکروهک و بشیرازی کدرو و بعربی کحل فارسی و کحل کرمانی و بهندی لائی نامند
______________________________
انگلیسی‌SARCOCOLA فرانسه‌LA SARCOCOLLE
اختیارات بدیعی، ص: 46
///////////////
انزروت
اشاره
صمغی است. در کتب مختلف طب سنتی و فرهنگهای لغات با نامهای «انزروت» و «عنزروت» و در شرح الاسماء عربی آن «کحل فارسی» و «کحل کرمانی» و در مخزن «انزروت»، «کحل فارسی» و «کحل کرمانی» نام برده و اضافه شده است که در اصفهان آن را «کنجده» و «کنجیده» گویند و دو نوع دارد «کنجده سرخ» و «کنجده سفید یا زرد روشن».
خواص- کاربرد و مشخصات صمغ
انزروت صمغ درخت خارداری است که برگ آن شبیه برگ مورد و برگ درخت کندر است و در فارس می‌روید و بهترین نوع صمغ آن سفیدرنگ و تازه است که ترد و طعم تلخ مخلوط با کمی شیرینی دارد [از کتاب قرابادین کبیر].
از نظر طبیعت گرم است و خشک و از نظر خواص حکمای طب سنتی ایرانی معتقدند که ملین است و انسداد مجاری عروق را باز می‌کند و مسهل خوبی برای بلغم است. اگر با تربد و هلیله و سکبینج و مانند آنها خورده شود، مسهل بلغم بسیار مؤثر و راحتی است. اگر با روغن کرچک خورده شود برای رفع تشنج حاصله از امتلأ مفید است و اگر آن را با شیر دختران مخلوط نموده و خیس کرده و در چشم کشند برای رفع چسبندگی پلک چشم و قطع نزول آب و رفع جرب پلک مفید است.
اگر انزروت را در داخل پیازی که مغزش را خالی کرده باشند بریزند و بر آتش
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 318
گذارند تا بجوش آید و آب آن را پس از خنک شدن چند قطره در گوش بچکانند درد گوش را ساکت می‌کند. اگر انزروت را با عسل مخلوط کرده و فتیله‌ای را به آن آلوده نموده و در گوش گذارند برای پاک کردن چرک گوش بسیار مؤثر است.
خوردن انزروت برای تسکین درد مفاصل، لگن خاصره، سیاتیک، اخراج کرم معده و روده‌ها و سقط جنین مفید است. خوردن انزروت برای چاق شدن نافع است. بغدادی نوشته که زنان مصر انزروت را چند ساعت در آب هندوانه خیسانده و پس از آن می‌خورند و تا ده روز ادامه می‌دهند برای چاق شدن آنها نافع است (البته برای زنانی که می‌خواهند چاق شوند زیرا معمولا این خواست بانوان در این قرن نیست). مقدار خوراک آن از 10- 2 گرم است. اسراف در خوردن آن خطرناک است و خوردن 20 گرم آن چون منافذ بدن را می‌بندد و به احشا می‌چسبد کشنده است.
استعمال خارجی آن برای از بین بردن گوشت زاید و پاک کردن چرک و زخمهای باز و قطع خونریزی از آنها و رویانیدن گوشت نو بسیار مفید است.
انزروت را برای رفع عوارض نامناسب آن باید قبلا تشویه نموده و سپس خورد.
روش تشویه آن این است که صمغ انزروت را با شیر دختران مخلوط کرده و خمیر می‌نمایند و روی آتش می‌گذارند تا رطوبت آن خشک و کمی برشته شود، پس از آن استعمال می‌نمایند و اگر یکبار دیگر آن را کوبیده و با سفیده تخم‌مرغ مخلوط و خمیر نموده و باز مجددا تشویه نمایند، بهتر و مناسبتر می‌شود. خصوصا در مواردی که برای بیماری‌های چشم مصرف می‌شود، حتما تشویه آن لازم است.
مشخصات
برای گیاهی که صمغ انزروت از آن گرفته می‌شود در مدارک و کتب مختلف نظرهای متفاوتی داده شده است.
1. در فرهنگ داروها که تحقیقی درباره کتاب الابنیه عن الحقائق الادویه می‌باشد چنین آمده:
صمغ انزروت راSarcocolla می‌دانند و نام علمی این گیاه که صمغ از آن گرفته می‌شودAstragalus sarcocolla و گیاهی خاردار ذکر کرده است که بلندی آن 2 ذرع و در مناطق فارس می‌روید. به علاوه در شرح آن اشاره نموده است که انزروت دو نوع است سرخ و سفید و اضافه کرده که در شرح اسمأ انزروت را کحل فارسی گفته‌اند و باز به نقل از مخزن الادویه علاوه کرده است، به اصفهانی کنجده و به
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 319
عربی کحل فارسی و کحل کرمانی گفته می‌شود.
2. پارسا در فلور ایران و در گیاهان دارویی گیاهی به نام‌Astragalus fasciculaefolius را برای کنجد سرخ و سفید ذکر کرده و نوشته است که این گیاه در کردستان می‌روید و ماده شیرینی ترشح می‌کند. رنگ آن زرد قهوه‌ای کمرنگ، شکننده، بی‌بو و شیرین، قابل حل در آب و الکل و شامل ماده‌ای شبیه‌glycyrrhizine (ماده عامل ریشه شیرین‌بیان) است. خمیر آن را برای تسکین درد گوش یا صورت به کار می‌برند و از صمغ ترشح‌شده آن برای صاف کردن صورت استفاده می‌نمایند.
3. در مدارک و کتب فرانسوی درباره صمغ گیاهی به نام‌Sarcocolla چنین می‌نویسند:
سارکوکولا صمغ درختچه‌ای است که به فرانسوی و انگلیسی‌Sarcocolla گفته می‌شود. درختچه آن را به فرانسوی‌Sarcocollier و به انگلیسی‌Sarcocolla plant نامند. نام علمی آن‌Paena sarcocolla می‌باشد. درختچه‌ای است کوتاه به بلندی 1- 9/ 0 متر. برگهای آن کامل و خیلی زیاد و کوچک است. از آن یک صمغ رزینی گرفته می‌شود به نام سارکوکول که نرم است و برای التیام زخمها و رویانیدن گوشت نو در موارد جراحتها و زخمها مفید است و در پانسمان به کار می‌رود.
4. شلیمر گیاه‌Penaea mucronata را گیاه مولد صمغ انزروت ذکر کرده و اضافه می‌کند که به فارسی آن را انزروت، کنجیده، کحول کرمانی، کحول فارسی می‌نامند و علاوه بر مصارف ذکرشده شلیمر اضافه کرده است:
در ایران سابقا مرسوم بوده که برای چاق کردن اشخاص لاغر به کار می‌رفته است، به این ترتیب که در حدود 20 گرم انزروت را با 24 گرم گاودارو (سنگ کیسه صفرای گاو نر که به فرانسوی‌Calcul biliaire de boeuf گفته می‌شود) و در حدود 40 گرم از قسمت گوشت سفید نارگیل مخلوط کرده و آن را به 4 قسمت نموده و هر قسمت را یک روز می‌خورده‌اند.
5. در صیدنه آمده است که انزروت صمغ درختی است در نواحی توران از سرزمین فرس و در کوههای بین کرمان و مکران می‌روید.
6. ماسرجویه گوید صمغ درختی است که شبیه کندر است و دو نوع است یکی سپید که معمولا شبها از تنه درخت خارج می‌شود و اگر روز بیرون آید و آفتاب بر او بتابد کمی زردرنگ می‌شود. طعم آن کمی تلخ و تند است. نوع دیگر آن سرخ‌رنگ است.
معارف گیاهی، ج‌3، ص: 320
/////////////
العنْزرُوت[1] (أو الأنْزرُوت[1] أو هو تعريبه[2]) كُحْل فارِس[1] أو الكُحْل الفارِسِيّ أو الكُحْل الكُرْجانِيّ أو القتاد عضلي الرقبة نبات اسمه العلمي[3] (Astragalus sarcocolla Dymock[بحاجة لمصدر])، وهو نوع أعشاب حولية من جنس القتاد. يكثر نبات العنزروت في إيران.[3]
انظر أيضا[عدل]
القتاد
مراجع[عدل]
العلاج بالعنزروت
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب ت تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة - ابن البيطار المالقي.
^ شهاب الدين الخفاجي. شفاء الغليل فيما في كلام العرب من دخيل. ص. 35
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب (إنجليزية) العنزروت على موقع Global Biodiversity International Facility.[وصلة مكسورة]
أيقونة بوابة

//////////////

 Sarcocolla

From Wikipedia, the free encyclopedia
Sarcocolla (Greek σαρκοκόλλα, from σάρξ "flesh", and κόλλᾰ "glue"; Arabic anzarūṭ, ʿanzarūt, kuḥl fārisī, kuḥl kirmānī;Persian anzarūt, tashm (< čashm), kandjubā) is a historical shrub or tree from Persia, identified with a species ofAstragalus[1] (Papilionaceae), also denoting its balsam.
Contents
  [hide
·         1Plant
·         2History
·         3See also
·         4References
Plant[edit]
Formerly, the species Penaea, belonging to the Thymelaeaceae, was generally considered to be the original plant, namely either Penaea mucronata L., or Penaea sarcocolla L. or Penaea squamosa L. But in 1879 W. Dymock was able to prove that at least the Persian Sarcocolla is the product of what he called Astragalus sarcocolla Dym. (Leguminosae). Widely known in antiquity, the drug has practically disappeared from the European store of medicines, but, according toMeyerhof, it is still well-known in the Orient, especially in the drugmarket in Cairo.[2]
History[edit]
Pliny (Historia Naturalis 24.128, 13.67) reports the use of sarcocolla as a paint and medicine.[3]
Dioscorides (De materia medica 3.89) and Galenus mention its power of healing wounds.[4]
The 8th century philosopher Al-Kindi used sarcocolla as a component of many recipes in his medical formulary (Akrabadhin), among others for leprosy.[2]
The most detailed description is given by the 13th century botanist and pharmacologist Ibn al-Baytar on the basis of Greek and Arabic sources as well as his own observations. The resin consumes the festering flesh of putrescent abscesses, assists the ripening of tumours, carries away mucus and yellow gall, and is a remedy for inflammations of the eye, for agglutinating eyelids and for excessive secretion of the eye. Taken internally, the resin is a strong purgative, but causes also the hair to fall out. The best sarcocolla consists of crushed, white seeds, mixed with walnut oil. Measured out in different ways, it can be mingled with other drugs (sagapenummyrobalanumaloesbdellium, etc.). When taken neat, the resin can be lethal; therefore, the dose should not be more than 2¼ dirhams. Ibn al-Baytar, however, maintains that he saw in Egypt women partaking, immediately after a bath, of up to 4 ounces of anzarūt, together with the pulp of the yellow melon, hoping to increase thus their corpulence.[2]
According to the 13th century (?) Liber Ignium (Book of Fires) of Marcus Graecus, sarcocolla was an ingredient of Greek Fire.[5]
The 16th century surgeon Brunus of Calabria recommended a plaster for skull fractures consisting of sarcocolla, bitter vetch meal, dragon's blood, and myrrh.[6]
See also[edit]
·         Chrysocolla (gold-solder)
·         Sarcocele
References[edit]
1.     Jump up^ Dioscorides (1902), "Sarkokolla", in Julius Berendes, De materia medica (PDF), PharmaWiki.ch, p. 193
2.     Jump up to:a b c A. Dietrich (2004), "ANZARŪT", The Encyclopaedia of Islam, 12 (supplement) (2nd ed.), Brill, pp. 77b–78a
3.     Jump up^ "sarcocolla", Oxford Latin Dictionary, Oxford University Press, 1968, p. 1691
4.     Jump up^ Henry George Liddell; Robert Scott, eds. (1897), "σαρκοκόλλα"Greek-English Lexicon (8th ed.), Harper & Brothers, p. 1375
5.     Jump up^ Marcellin Berthelot (1893), La chimie au moyen âge I, Imprimerie nationale, pp. 116–117
6.     Jump up^ Kurt Sprengel (1805), Geschichte der Chirurgie 1, Kümmel, p. 15
·         Resins
·         Traditional medicine
·         Incendiary weapons
·         History of medicine
//////////////
Penaea mucronata
Robot icon.svg
This article has been created by Lsjbot , a program (a robot ) for automated editing. (2014-08)
The article may contain language errors or strange image selection. The template can be removed after inspection of the content ( more information )

Penaea mucronata
eukaryotes
Eukaryotic
Plants
Plantae
vascular plants
Tracheophyta
myrtales
Myrtales
Penaea mucronata
§Penaea mucronata
Penaea imbricata Eckl. Ex A. DC.
Penaea fucata 
Herb. Boiv. ex A. DC.
Find more articles about plants

Penaea mucronata [1] is a dicotyledonous plant species, which was described by Carl Linnaeus . Penaea mucronata included in the genus Penaea and family penaeaceae . [2] [3] No subspecies are listed in theCatalogue of Life . [2]

Sources [ edit | edit source ]
1.    ^ L., 1753 in: Sp. Pl. 111
2.    ^ [ A b ] Roskov Y., Kunze T., Orrell T., Abucay L., Paglinawan L., Culham A., Bailly N., Kirk P., Bourgoin T., Baillargeon G., Decock W., The Wever A., Didžiulis V. (ed) (17 July 2014). "Species 2000 & ITIS Catalogue of Life: 2014 Annual Checklist." . Species 2000: Reading, . Read May 26, 2014.

External links [ edit | edit source ]
·         Commons-logo.svg Wikimedia Commons has media related Penaea mucronata .
·         Wikispecies-logo.svg Wikispecies has information about Penaea mucronata .

Blue morpho butterfly 300x271.jpg This article about myrtales lacks essential information . You can help by adding such .
·         Robot created dicot articles
·         Robot created articles 2014-08
·         myrtales
·         Penaea
&&&&&&&&
انسان
در اجزای بدن او منافع و مضار بسیار است و بهترین آن جوان صحیح المزاج تام الخلقه ساکن در بلدان معتدله است چرک کوش او مولد ریاح و بیهوش کننده و ضماد آن جهت شقیقه و اکتحال آن جهت رمد و رفع بیاض چشم نافع و استخوان آن مولد امراض مهلکه و مداومت آن مورث کوری و ذرور پوسیدۀ آن در منع آکله مجرب خصوص استخوان کلۀ سر و آشامیدن سوختۀ آن سه روز هر روز یک مثقال با هموزن آن شکر جهت صرع و مفاصل و نقرس و عرق النسا آزموده و آب دهن او ناشتا کشندۀ کرم کوش و محلل هوای که در کوش رفته باشد و تریاق کزیدن عقرب و رتیلا و دافع قوبا و کلف
و آثار قروح و طرفه و بیاض عین و کشندۀ مار است خصوص آب دهن ناشتا صفراوی مزاج و با سرکین کنجشک جهت قطع ثآلیل و قوبا و بتنهائی جهت قطع نزف الدم و اندمال جراحات و با عسل جهت کلف و جلای آثار قرحه نافع و چون کندم را در دهن مصغ نمایند خصوص ناشتا و بر اورام و دمامیل کذارند تحلیل و نضج دهد و چرک بن دندان ناشتا جهت رفع قوبای تازه و قوبای اطفال و کلف و آثار جلد مفید و زهرۀ او مسمن بدن و خون حجامت و فصد را چون بر نقرس و مفاصل و عرق النسا طلا نمایند جهت تسکین وجع آنها نافع و آشامیدن آن مورث بلادت و طلای خون حیض جهت تسکین دردهای صعب و التیام ناصور مفید و خوردن آن سم قاتل و حمول آن مانع حمل و بخور لتۀ حیض جهت رفع تپ لرزه مجرب دانسته اند و بول آن خصوص بول اطفال و از ان شخص خود نه از غیر آشامیدن آن ناشتا جهت سرفۀ کهنه و عسر النفس و سپرز و استسقا و یرقان و عسر البول و جرب متقرح و حکه و قروح خبیثه و قوبا و با آب نخود و با ماء العسل جهت رفع یرقان و قطور آن جهت درد چشم و بیاض آن بتخصیص که با عسل در ظرف مس بسیار جوشانیده باشند و بجهت طرفه نیز و ریختن کرماکرم آن بر زخم جهت حبس خون و شستن چرک جروح و قروح بآن و جالی جرب متقرح و حکه و قوبا و نمک بول آنکه آن را در ظرف مس جوش داده نمک از ان بکیرند جهت رفع بیاض چشم و کلف مجرب و در افعال مانند شیرزق است در حدیث است که از حضرت صادق علیه الصلوه و السلام سوال نمودند از آشامیدن بول انسان از برای مرض فرمودند نیاشامند آن را سائل عرض نمود که مریض محتاج است بآشامیدن آن فرمودند اکر چنین است که دوای دیکر نمی یابد پس باید که بیاشامد بول خود را نه غیر خود و او از ان حضرت علیه السلام سوال نمودند از آشامیدن بول شتر و کاو و کوسفند فرمودند نعم لا باس یعنی آری باکی نیست و فضلۀ طفل که غذای لطیف با آن خورانیده باشند تفوخ خشک آن در حلق صاحب خناق و ورم کلو و بدستور ضماد آن با عسل جهت تحلیل آن و طلای آن جهت تحلیل حمره و التحام جراحات و رفع عفونت اعضا مفید و آشامیدن یک مثقال آن جهت رفع یرقان و سمیت جراحت حربۀ زهردار و قولنج و حکه و قطع اسهال بیعدیل و با عسل و شراب جهت رفع کزیدن هوام و ادویۀ قتاله و تپهای دائره و آشامیدن یک مثقال آن با مثل آن نوشادر مصعد جهت رفع اذیت سموم مصعده مانند دار اشکنه و زیبق مصعده مجرب دانسته اند و سنون محرق آن جهت ازالۀ تعفن بن دندان مجرب و تازۀ آن خصوص با نمک جهت آکله و ضماد آن بر بهق و برص بتخصیص که آن شخص ترمس خورده باشد دو روز متوالی مالیده در آفتاب نشیند و طلای آن بر ساقین جهت قروح آن و بزیر ناف با خمیر در آب حل کرده جهت رفع مغص و بدستور آشامیدن آن مفید و موی سوختۀ آن جهت رفع ربو و بهر و استسقا و سموم قتاله و ریزانیدن سنک کرده و مثانه و منع سفیدی موی شربا و اکتحال آن برای رفع بیاض عین و قطور آن با روغن کل سرخ جهت درد دندان و کوش و ذرور آن جهت آکله و نزف الدم و تجفیف جراحات و منع زیادتی زخمها و قروح خبیثه و ساعیه مجرب و رماد ان زائل کنندۀ بثور و با شیر جهت اورام ساعیه و روغن آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر جهت تقویت باه مجرب و کویند آشامیدن ابی که خصیۀ انسان را بدان شسته باشند جهت ازالۀ تب و ورم جکر و وجع فواد نفع عظیم دارد و منی ان جالی بهق و برص و کلف طلاء و مشیمۀ ان مورث جذام است خوردن ان و چون طفلی را با سمومات بتدریج تغذیه نمایند جمیع اجزا و انفاس او قاتل بود و هیچ حیوانی دیکر قابل این نوع تغذیه و سمیت ان باین حد نیست و کویند چون انکشت خنصر مسقط را ببرند و زن تعلیق نماید ما دام که با اوست ابستن نکردد شنیده شده که جراحان و اطبای اهل فرنک دندان چرک و زرد شده و سیاه را
ص: 33
بسوهان و آلات صاف و سفید و براق می کردانند و دندان کرم خورده و کج فاسد شده را نیز تبدیل می نمایند بدن نحو که دندان شخص جوان صحیح را کنده و دندان فاسد آن شخص را بسرعت تمام دندان صحیح را بجای فاسد می کذارند و سه چهار روز صاحب آن را از قکلم بسیار و خوردن و خائیدن اشیای صلبه و رسانیدن آب سرد و هوا منع می نمایند و بخوردن شوربا و شله و آب نیمکرم اکتفا می نمایند تا مستحکم کردد و در بلد اوشان برای این امر دکانی است و همیشه بر در آن دکان فقرا و فرومایکان برای فروختن دندان خود حاضر می باشند و نیز مسموع شده که سابق برین که هفت صد و هشت صد سال یا بیش ازین باشد بر اجساد سلاطین و حکما و بزرکان خود برای حفظ و عدم سرعت فساد ادویۀ چند مانند صبر و قفر و قیر و نفط و امثال اینها تا مدتی می مالیدند و بعد از خشک شدن اجساد آنها در قالب های چوبی می کذاشتند و بعد مرور مدتی دو صد سصد سال جمیع اجزای آن بلکه بعضی استخوان های نازک نیز مستحیل بدانها کشته و چیزی سیاه براق چسپنده شبیه بمومیائی شده و بعد از ان که آن عمل ممنوع و متروک کشته و بعضی از ان اجساد بدست بعضی اطبا و جراحان آمده آنها درصدد تجربه و امتحان آن آمده و بجای مومیائی استعمال نموده در بعضی مواد نافع مانند مومیائی یافتند و مومیائی انسانی عبارت ازین است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
انغرا. [ اُ ن  ] (اِ) (گیاه ) انوتیرا. رأس الجاموس . (از ترجمه ٔ فرانسوی ابن البیطار ج 1ص 148). انوتیزا. اتوزن . (از مفردات ابن البیطار) . و رجوع به هر دو متن شود.
/////////
انغرا
بفتح همزه و سکون نون و کسر غین معجمه و فتح راء مهمله و الف لغت یونانی است
ص: 337
ماهیت آن
نباتی است کوچکتر از درخت انار و ببزرکی آن می رسد و منابت آن جبال و مخصوص بزمانی نیست و برک آن شبیه ببرک بادام و از ان عریضتر و کل آن مانند کل نار و از ان بزرکتر و بیخ آن سفید و کوچک و چون خشک کردد بوی شراب از ان آید
طبیعت آن
معتدل و کویند سرد با اندک حرارت لطیفه
افعال و خواص آن
در قوت قریب بخمر است در تفریح و اسکار و تطیب نفس و بالخاصیه آشامیدن برک و بیخ آن جهت رفع توحش و جنون و تقویت حواس و ذهن و بهم رسیدن انس بغایت مؤثر حتی آنکه چون حیوانات وحشی از برک و شاخ و بیخ آن و یا طبیخ آن را بخورند باعث انس ایشان کردد و ضماد برک آن جهت منع زیادتی قروح خبیثه نافع