از آن زمان تا هفت صد سال بین دو طرف حالت جنگ و گاهی صلح برقرار بود. تاریخ‌نگاران به سبب کثرت سال‌های جنگ بین ایران و روم، این جنگ‌ها را جنگ‌های هفت صد ساله ایران و روم نامیده‌اند.

انگیزهٔ نبرد[ویرایش]

در آن دوران حکومت روم در دست سه «تریوم‌ویر» بود، یکی ژولیوس سزار، دومی پومپه و سومی کراسوس. سزار با شکست اقوام گل و پومپئوس نیز با پیروزی‌های پیشین خود در بالکان توانسته بودند وجهه خود را ارتقا دهند، در نتیجه کراسوس که در آن زمان فرمانروای سوریه بود، کوشید تا بخت خود را با یورش بردن به پارتیان بیازماید. او با وجود مخالفت رُم و با در اختیار داشتن یک سپاه هفت لژیونی و نیرومند و بدون اعلام جنگ در سال ۵۴ پیش از میلاد از رود فرات گذشت. سپس پلی را که بر فرات بود، ویران کرد، زیرا داستان‌هایی در مورد جنگ و گریز سواران پارتی و رشادت‌های آنان در سپاه روم پیچیده بود و آن‌ها را در وحشت از پارت‌ها فرو برده بود و کراسوس از فرار سربازانش بیم داشت.

کراسوس در آغاز موفقیت‌هایی به دست آورد و ارتش به او لقب امپراتور داد.[۲] البته موفقیت‌های او بیش از تاراج روستاها و آبادی‌های بی‌پناه میانرودان چیز دیگری نبود.

اُرد دوم فرستاده‌ای نزد کراسوس فرستاد تا دربارهٔ این دشمنی از او توضیح بخواهد و وی مغرورانه پاسخ داد که جواب پارتیان را در سلوکیه خواهد داد. آنگاه پیرترین فرستاده اُرد دوم به نام واگیز پاسخ گفت:

بدین ترتیب جنگ بین این دو ابرقدرت قطعی شد.[۳]

وضعیت ایران و روم تا پیش از نبرد حران[ویرایش]

در سدهٔ نخست پیش از میلاد، اشکانیان ایران توانستند با مسلط شدن بر ارمنستان و آسیای صغیر و همهٔ میان‌رودان تا مرز سوریه، همسایه امپراتوری روم شوند، این در حالی بود که از چندین سال قبل، حکومت جمهوری روم در تلاش بود ارمنستان را که بخشی خود مختار در حومهٔ قلمرو اشکانیان بود، از دست اشکانیان درآورد و این موضوع تا پایان جنگ‌های سلسله‌ای ایران و روم همچنان ادامه داشت، اما سر انجام تلاشهای رومیان برای جداسازی ارمنستان از ایران ناکام ماند. در غرب امپراتوری ایران، سرزمین‌های زیر سلطه امپراتوری روم قرار داشتند: همهٔ اروپا شامل شبه‌جزیره ایتالیا، گالیا، فرانسه، شبه‌جزیره ایبری (اسپانیا)، انگلستان، سرزمین ژرمن‌ها و شمال آفریقا تا سوریه. فقط مدت کوتاهی بطلیموس دوازدهم به اتفاق خواهرش کلئوپاترا بر مصر حاکم بودند که بالاخره مغلوب اکتاویوس سردار رومی شدند؛ بنابراین دو امپراتوری نیرومند بر جهان حکمفرما بود. یکی در اروپا، شمال آفریقا تا سوریه به نام دولت نیرومند روم و دیگری امپراتوری اشکانیان که همه خاورمیانه به جز سوریه در قلمرواش بود و مرزهای شرقی آن تا هند و سرزمین کوشانی‌ها در بخش شرقی افغانستان وسعت داشت، ولی با این حال حدود متصرفاتش به اندازه قلمرو دوران هخامنشیان نمی‌رسید.

آغاز نبرد[ویرایش]

نقش‌برجسته یک سوار تیرانداز اشکانی

ا قطعی شدن جنگ پادشاه اشکانی فرماندهی ارتش اصلی ایران به تعداد ده هزار، را به سردار دلاوری به نام سورنا واگذار کرد و خود به ارمنستان رفت تا از فرستادن نیروهای کمکی توسط پادشاه آن سرزمین به روم جلوگیری کند. هنگامی که کراسوس با سپاه ۴۲هزار نفری از لژیونرهای رومی وارد مرز حران (شهری در جنوب ترکیه امروزی و مرز سابق ایران و روم) شد، در مقابل خود سپاه کوچکی از اشکانیان را مشاهده کرد. کراسوس، سپاه روم را به شکل مستطیل سازماندهی کرده، سپس یک جناح را به کاسیوس و دیگری را به پسرش پوبلیوس کراسوس داد و قلب سپاه را خود در اختیار گرفت. پارت‌ها طبل‌های بزرگی داشتند که در گِرد آن زنگوله‌هایی بسته بودند تا از چند محل صدا کند. مجموعهٔ این صداها مانند غُرش جانوران درنده یا آذرخش بسیار وحشت‌آور بود و از مسافت دور گوش را ناراحت می‌کرد و بسیار شورانگیز بود و مرد سپاهی را از حالت عادی خارج می‌ساخت. سپاه سورنا شامل سواران سبک اسلحه و سنگین اسلحه به تعداد ده هزار نفر بود. این اولین بار بود که رومیان با سوارانی مواجه می شدند که سوار بر اسب سر تا پا زره پوش بودند.

سورنا که می‌دانست سپاه مجهز رومی را نمی‌توان به آسانی شکست داد، دست به یک حیله جنگی زد. او به همراه ۱۰۰۰سرباز در برابر ارتش روم ظاهر شد و ۹۰۰۰ کماندار را در پشت تپه‌ها پنهان کرد. با حمله لژیونرها، سورِنا دستور عقب‌نشینی صادر کرد تا سربازان رومی در تعقیب آن‌ها وارد محوطه اشکانیان شوند. در این هنگام کمانداران از پشت تپه‌ها بیرون آمدند و به سوی رومی‌ها حمله‌ور شدند. سواران اشکانی با حرکت زیگزاگی، چنان با مهارت تیرها را به سوی لژیونرهای پیاده‌نظام پرتاب می‌کردند که به قول پلوتارک پای سربازان رومی را به زمین می‌دوختند.

در واقع نقطه قوت ارتش ایران در این جنگ، تیر اندازی و جنگ و گریز بود. در این هنگام پوبلیوس کراسوس (پسر کراسوس) به همراه ۱۳۰۰ سوار سنگین اسلحه ــ که هزار نفر آنان سواران سرزمین گالیا (فرانسه) بودند که از طرف ژولیوس سزار فرستاده شده‌بودند ــ به یاری لژیونرها شتافت اما آن‌ها هم کاری از پیش نبردند و سرانجام همگی دربند یا کشته شدند. کراسوس کوشید با سازماندهی ارتش باقی‌مانده، حمله دیگری را ترتیب دهد، اما ناگهان با سر بریده پسرش که روی نیزه ایرانیان بود، مواجه شد. پس از مرگ پوبلیوس، سورنا با تمام ارتش خود به‌ویژه سواران سنگین اسلحه به ارتش روم حمله کرد. نبرد سختی درگرفت که تا شب ادامه داشت. هنگامی‌که هوا تاریک شد طرفین دست از یکدیگر برداشتند. کراسوس با استفاده از تاریکی شب با قوای باقیمانده خود به سمت کاره فرار کرد. سورنا سپیده دم به تعقیب او پرداخت ولی کراسوس خود را به شهر رسانیده و در آن پناه گرفت. شهر کاره که ساخلوی رومیان بود در محاصره ایرانیان قرار گرفت و سورنا به رومیان پیام داد که اگر کراسوس را تسلیم کنند، با آنها صلح خواهد کرد.

رومی ها حاضر به تسلیم کراسوس نشدند و او را وادار به فرار در شب کردند. سورنا از فرار وی مطلع شده و دست به تعقیب او زد و در میان راه به او رسید. در درگیری که رخ داد کراسوس کشته شد و فقط کاسیوس توانست با 500 سوار خود را به انطاکیه برساند .[۴]

پایان نبرد[ویرایش]

طبق نوشته مورخان رومی، در پایان نبرد ۲۰هزار رومی کشته و ۱۰هزار تن اسیر شدند، در حالی که تعداد زخمی‌ها و کشته‌های اشکانی روی هم به صد نفر هم نمی‌رسید. دربارهٔ مرگ کراسوس روایات مختلفی عنوان شده‌است. برخی بر این عقیده‌اند که او در صحنه نبرد به دست سورنا کشته شد، اما تعدادی هم ادعا می‌کنند که فردای نبرد، کراسوس به دست فرماندهان رومی که شکست خود را از بی‌تدبیری او می‌دانستند، به قتل رسید. روایت دیگر بنا بر این است که فردای نبرد، کراسوس در حال فرار با عده‌ای از یاران خود، به دست پوماکزِرسِر، از یاران سورنا به قتل رسیده و سر و دست او نیز به سر فرزندش پیوسته و در پایان جنگ در کاخ ارمنستان که در آن موقع، ارته باذ حاکم ارمنستان بود آویخته شده است؛ ولی سورنا در سلوکیه انتشار داد که کراسوس را زنده گرفته‌است؛ زیرا می‌خواست به عنوان پیروزی و تمسخر رومی‌ها صحنهٔ تمسخر آمیزی را تعبیه کند؛ لذا یکی از اسرا را به نام «کایوس پاستیانوس» که شباهت زیادی به کراسوس داشت، لباس زنانه پوشاند و به او آموخت که چون کراسوس یا سردار و فرمانده بخوانندش، جواب بگوید. پس او را بر اسبی سوار نمودند و پیشاپیش سوار، عده‌ای طبل زنان و دهل زنان به راه افتادند. در اطراف وی افسرانی سوار بر شتر قرار گرفتند و قبل از سوار دستهٔ تازیانه و تبر که علامت کنسولگری روم بود، حرکت دادند. در اطراف هر دسته زنان سلوکیه رقص کنان و آوازخوانان با وضع تمسخر آمیزی جنگ کراسوس و اخلاق زنانه و خالی از شجاعتش را شرح می‌دادند.[۵] هفت عقاب، نماد لژیون‌های مغلوب، به درخواست سورنا، به معبد آناهیتای تیسفون سپرده شد.[۶] به هر حال مرگ کراسوس و شکست سنگین ارتش روم، ضربه جبران‌ناپذیری به دولت روم وارد ساخت و باعث شهرت اشکانیان (پارت‌ها) در جهان شد. در این نبرد، پرچم لژیون‌های ارتش روم هم به دست ایرانیان افتاد و تا زمانی که صلح میان امپراتوری ایران و روم برقرار شد، این پرچم در دربار پادشاه اشکانی نگهداری می‌شد.

بنا بر برخی گزارش‌ها، سَرِ کراسوس برای ارد دوم فرستاده شد.[۷]

پیامدها[ویرایش]

پس از نبرد حران اُرُد عزم تسخیر سوریه روم را کرده، با گایوس کاسیوس لونگینوس که بازماندگان قشون رومی را به آنجا مراجعت داده‌بود جنگ نمود. اینجا رومی‌ها به اسلوب پارتی‌ها عمل کرده و قشون ایران را به کمینگاهی کشانده شکست دادند. پس از آن متارکه ممتدی بین ایران و روم برقرار شد. باز در ۳۹ قبل از میلاد اُرُد، پسر خود پاکُر را با سپاهیان زیاد و لابینوس ـ سردار رومی که در خدمت شاه ایران بود ـ برای تسخیر سوریه فرستاد. در ابتدا او موفق شد ولی با فرا رسیدن پوبلیوس ونتیدیوس باسوس به سوریه بهره‌مندی با رومی‌ها شد. توضیح آن‌که پاکر در این جنگ کشته‌شد و اُرُد از تسخیر سوریه منصرف شده و بعد به‌واسطهٔ فوت پسرش از سلطنت بیزار شده، آن را به پسر ارشد خود فرهاد چهارم واگذارد.[۸]

به غنیمت بردن تمام پرچم‌های روم (عقاب های ارتش روم) لکه ننگی بود که پس از این جنگ بر دامان ارتش روم نشست. بعد از این شکست ژولیوس سزار، سردار بزرگ رومی قصد داشت تا انتقام این شکست را از ایرانیان بگیرد؛ ولی قبل از تدارک حمله به ایران در ۱۵ مارس ۴۴ ق. م داخل مجلس سنای روم با خنجر مارکوس یونیوس بروتوس و شمشیرهای دشمنانش کشته شدکاسیوس سردار بازماندهٔ نبرد با پارت‌ها که توانسته بود خود را به سوریه برساند، یکی از قاتلین سزار بود. چون به روشنی شاهد ضعف قدرت کنسولی و همچنین عدم آینده نگری این قدرت بود.[۹]

عاقبت در زمان پادشاهی فرهاد چهارم اشکانی بین ایران و روم در زمان زمامداری اکتاویوس در سال ۲۰ قبل از میلاد صلح برقرار شد و فرهاد چهارم قبول کرد که همه وکسیلیوم‌های رومی (درفش‌های رومی) را به کشور روم مسترد کند.

در عوض اکتاویوس، کنیزی ایتالیایی به نام تئاموزا را به فرهاد چهارم بخشید که در نتیجه ازدواج با او فرهاد پنجم به دنیا آمد. بعد از پیروزی پارتی‌ها بر رومیان، دنیای آن روز به این نتیجه رسید که رعب و هیبت رومی قابل شکست است و رومیان نیز مانند سایر ملل گاهی پیروز و گاهی دچار شکست می‌شوند. نبرد حران در تخیل نویسندگان، شاعران، تاریخ نگاران و فلاسفهٔ اخلاقیات در روم، تحول و سبک جدیدی به وجود آورد. این نوشته‌ها، بیم از پارت شکست ناپذیر را دو چندان می‌کردند. واقعه تلخی که بعد از این جنگ برای ایران روی داد، آن بود که سورنا را در جوانی و پس از انجام چنان خدمات شایانی به قتل رساندند. مورخان رومی نوشته‌اند که اُرُد از روی بدگمانی، ترس و حسد چنین قهرمانی را کشت و ایران را از خدمت چنین سرداری محروم ساخت.[۱۰]

حران و ماراتن[ویرایش]

جنگ حران اهمیت زیاد در تاریخ ایران دارد. این اولین رویاروی ایرانیان و رومی ها بود. رومی‌ها تا این زمان در همه‌جا فاتح بودند و این شکست بر صولت آن‌ها سایه افکنده، نام پارت را در عالم بزرگ کرد. نبرد حران نظیر نبرد ماراتن است، چنان‌که در آن زمان دولت عظیم هخامنشی در حرکت خود به‌طرف غرب در دفعهٔ اولی به دیوار محکم یونانی برخورد و توسعهٔ آن متوقف شد، به‌همین صورت دولت عالمگیر روم برای اولین بار با سد متین ایران تصادف نمود و از این به بعد توسعه آن در آسیا خاتمه یافت.[۸]

سکه شناسی[ویرایش]

سکه ارد دوم که احتمالاً پس از پیروزی در نبرد حران ضرب شده است.

در پشت برخی سکه‌های ارد که کمیاب هستند، صحنه‌ای از «اعطای نشان» به تصویر کشیده شده که در آن که ارد در حال دریافت دست افزار توخه -الهه یونانی- است. در عصر اشکانی، ایرانیان از شمایل نگاری هلنیستی برای به تصویر کشیدن چهره های معنوی خود استفاده می کردند، بنابراین صحنه اعطای نشان را می توان با فر اوستایی، یعنی شکوه پادشاهی، مرتبط کرد. به گفته مورخ معاصر، خداداد رضاخانی، این تصویر ممکن است به دلیل افزایش اقتدار ارد پس از نبرد حران در سال ۵۳ قبل از میلاد باشد.

پانویس[ویرایش]

  1. ^  پلوتارک، کراسوس.
  2. ^  مری بوبس، تاریخ ایران کمبریج، III ۲، از ۱۱۵۱ تا ۱۱۶۵؛ آ.د. بیوار، همان، III ۱، ۴۸ به بعد.
  3. ^  یوستینوس، ۱ ۱، XLI و هرودی ین، ۲، IV 10.

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  1.  Shahbazi 1990.
  2.  البته در زبان لاتین آن دوره امپراتور (به لاتینImperator) به‌معنای «فرمان‌دهنده» یا «صاحب امر» بود و هنوز به‌معنای امروزین امپراتور به‌کار نمی‌رفت
  3.  پلوتارک، حیات مردان نامی، 80.
  4.  پلوتارک، حیات مردان نامی، 88-98.
  5.  پلوتارک، حیات مردان نامی، 105-106.
  6.  ورستاندیک، تاریخ امپراتوری اشکانی، 206-207.
  7.  CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
  8. ↑ پرش به بالا به:۸٫۰ ۸٫۱ حسن پیرنیاتاریخ کامل ایران. موسسه انتشارات نگاه. ص. ۱۵۸.
  9.  ورستاندیک، تاریخ امپراتوری اشکانی، 207.
  10.  ورستاندیک، تاریخ امپراتوری اشکانی، 207-208.
  • ایران‌نامه، جلد سوم، نوشته عباس مهرین شوشتری، انتشارات بانک ملی ایران، ۱۳
  • تاریخ آسیا، رنه گروسه. ترجمه مصطفی فرزانه، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۲۹
  • تاریخ روم، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه غلامحسین زیرک‌زاده، ابن‌سینا، تهران، ۱۳۴۱
  • تاریخ ایران قبل از اسلام، پیرنیا، عباس اقبال، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۸۶
  • کتاب اسرار تمدن روم باستان - بهنام محمدپناه - انتشارات سبزان
  • پلوتارک (۱۳۸۷). حیات مردان نامی. ج. سوم. ترجمهٔ رضا مشایخی. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۲۴۲-۴.
  • ورستاندیک، آندره (۱۳۸۶). تاریخ امپراتوری اشکانی. ترجمهٔ محمد بهفروزی. تهران: انتشارات جامی. شابک ۹۷۸۹۶۴۲۵۷۵۱۶۹.