قسمت اول: جامعهی دمنتوری، فرهنگ دمنتور زده!
در داستان هری پاتر، دمنتورها موجوداتی هستند که روح انسان را میمکند و باعث میشوند تمام احساسات و خاطرات خوب فرد نابود شود.
دمنتور ها یکی از وحشتناکترین موجوداتی است که در کره زمین وجود دارو. تاریکترین و کثیفترین مکان ها را میسازد و در مواقع فروپاشی و ناامیدی پیدایشان میشود.
صلح، امید و خوشبختی را از هوای اطراف خود بیرون میکشند. اگر یک دمنتور به کسی نزدیک شود، او را از هر احساس خوب، هر خاطره شاد و روشن تهی میکنند.
اگر امکانش باشد، دمنتور آنقدر از روح فرد تغذیه میکند که او را به چیزی چون خودش تبدیل کند:بیروح و اهریمنی.
بوسهی دمنتور، سلاح او و روش کار اوست.
این بوسه در سری فیلمهای هری پاتر به عنوان مجازات برای مجرمان استفاده و سرنوشتی بدتر از مرگ در نظر گرفته میشد.
بسیاری افراد در دنیای واقعی پیرامون ما شخصیتهایی دمنتورگونه دارند.
آدمهای مسموم که هویت، فردیت ، شوق زیستن و انگیزهها را میکشند تا از دیگر افراد یک گوسفند کلیشهای بدون خلاقیت و تعریف شده در چارچوب خودشان و قابل کنترل بسازند. دمنتورها در دنیای واقعی، اینگونه روحت را میمکند که میخواهند از هیچ چیز ادراک منحصر به خودت را نداشته باشی. چیزی را بفهمی که آنها میخواهند بفهمی و معیاری برای هیچ چیز نداشته باشی.
نوع دیگری از دمنتورهای دنیای واقع، عشقت را تجارت میکنند، احساساتت را به سخره میگیرند، بهت احساس بیارزشی میدهند و نسبت به جهان پیرامونت بدبینت میکنند و باعث میشوند حس کنی دیگر هرگز هیچ چیز بهتر نمیشود و هیچ راه روشنی در زندگیت نیست و هیچ فقدانی را نمیتوانی جبران کنی. احساس ویرانی میدهند.
دمنتورها الزاما آن بیرون نیستند. گاهی با والدهای دمنتور صفت زندگی میکنیم یا رفیقانی دمنتور داریم که حتی تا تامدتها نمیتوانیم تشخیص دهیم در کنار چه موجودی هستیم و ما را مسموم میکنند و آنقدر که در رخوت تاریک این زهر گرفتار شدهایم، تشخیص اینکه چنین رفاقتی سالم و پویا و تعالیبخش نیست را از دست میدهیم.
در برخی نقدها نوشته شده است که دمنتورها سمبل افسردگی خانم رولینگ است.
ولی من معتقدم دمنتور توصیفی تمثیلی از آدمهاییاست که ما را به ورطهی افسردگی و فروپاشی درونی میکشند. آمار افسردگی ژنتیکی بسیار کمتر از افسردگیاست که از مورد آزار، تبعیض، ظلم و بدکرداری قرار گرفتن ناشی میشود.
این آزار و تبعیض درست مثل کاریاست که دمنتور با قربانیش میکند. او را تبدیل به کسی چون خودش میکند و حاصل رها شدن دمنتورها در جامعه، بازتولید خصائل شیطانی و تداوم تاریکی و رفتار و فرهنگ مسموم است. این شرایط در جامعه آنقدر ادامه پیدا میکند که مردمان به جهان تاریکشان خو کنند و رفتارهای سمی تبدیل به تربیت و شخصیت آنها شود و در طبیعت آنها سرشته شود. چنانکه این رفتار را شکل عادی و خالص جهان بپندارند.
این جستار ادامه دارد...