۱۴۰۲ مهر ۹, یکشنبه

 

عجالتاً

 

انجام مختصر کاری در حدالاقل آن از روی ناچاری.

########################################################################

 

Adv. 1.  for the time being - temporarily; "we'll stop for the time being",for the moment.

 

جستجوی هم‌آوا

عجالتا

فرهنگ فارسی عمید

فعلاً؛ اکنون.

 

 

عجالتاً

فرهنگ فارسی معین

(عِ لَ تَ نْ) [ ع . عجالةً ] (ق .) 1 - فوراً، بی درنگ . 2 - حال ، اکنون .

 

 

عجالتاً

فرهنگ مترادف و متضاد

۱. اکنون، اینک، فعلاً، هماکنون ۲. بیدرنگ، فوراً

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

عجالتاً، فعلاً. مثال: «من عجالتاً عرض سلامی خدمت شما داشته باشم، سپس خدمت شما خواهم رسید

به نظر می رسد این واژه از عجالة عربی ساخته شده باشد (رک لغت نامه دهخدا: عجالة. [عُ / ع ِلَ] (ع اِ) آنچه زود فراهم آرند مهمان را؛ هر چه به شتاب حاضر آورده شود؛ هرچه سردست مهیا آید.(