عجالتاً
انجام مختصر کاری در حدالاقل آن از روی ناچاری.
########################################################################
Adv. 1. for the time
being - temporarily; "we'll stop for the time being",for the moment.
جستجوی همآوا
عجالتا
فرهنگ فارسی عمید
فعلاً؛ اکنون.
عجالتاً
فرهنگ فارسی معین
(عِ لَ تَ نْ) [ ع . عجالةً ] (ق .) 1 -
فوراً، بی درنگ . 2 - حال ، اکنون .
عجالتاً
فرهنگ مترادف و متضاد
۱. اکنون، اینک، فعلاً،
هماکنون ۲. بیدرنگ، فوراً
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
عجالتاً، فعلاً. مثال: «من عجالتاً عرض سلامی خدمت
شما داشته باشم، سپس خدمت شما خواهم رسید.»
به نظر می رسد این واژه از عجالة عربی ساخته شده
باشد (رک لغت نامه دهخدا: عجالة. [عُ / ع ِلَ] (ع اِ) آنچه زود فراهم آرند مهمان را؛
هر چه به شتاب حاضر آورده شود؛ هرچه سردست مهیا آید.(