۱۴۰۱ مرداد ۱۰, دوشنبه

آشنایی با برخی واژه های قدیمی دوران قاجار و پهلوی
نویسنده: دکتر مسعود شهیدی
مجموعه ای که ملاحظه می کنید جمع آوری برخی کلمات و واژه هایی هستند که در دوره ی قاجار و پهلوی مورد استفاده ایرانیان بوده است و بسیاری از آنها، به دلایل متعدد به تدریج از فرهنگ محاوره ای مردم سرزمین ما حذف شده اند.

آشنایی با برخی واژه های قدیمی دوران قاجار و پهلوی

 

مجموعه ای که ملاحظه می کنید جمع آوری برخی کلمات و واژه هایی هستند که در دوره ی قاجار و پهلوی مورد استفاده ایرانیان بوده است و بسیاری از آنها، به دلایل متعدد به تدریج از فرهنگ محاوره ای مردم سرزمین ما حذف شده اند. هر چند آنهایی که سن و سالی ازشان گذشته است با بسیاری از این واژه ها آشنایی دارند اما برای نسل جوان، دانستن این واژه ها شاید خالی از لطف نباشد. از طرف دیگر جمع آوری این واژه ها در یک مقاله در دنیای مجازی شاید برای آیندگان سودمند باشد.

مدتی پیش، زمانی که مطالعه ی مدون تاریخ معاصر ایران را به عنوان اصلی ترین بخش مطالعات خود برگزیدم، در کتب و نشریات آن دوره یا مربوط به آن دوره با واژه هایی روبرو شدم که معنی برخی از آنها را نمی دانستم. به این باور رسیدم که حتماً آدم های زیادی مانند من هستند که با برخی از واژه های قدیمی آشنایی ندارند. همان موقع بر آن شدم تا در کنار بقیه ی اهداف، تهیه ی مجموعه ای اینچنینی را هم در دستور کار قرار دهم. لذا هر جا کلمه ای به نظرم جالب آمد یادداشت کردم. در این میان کتاب های "طهران قدیم" جعفر شهری، "تاریخ اجتماعی ایران" مرتضی راوندی، "خاطرات و خطرات" مهدیقلی هدایت، "روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه" ، "شرح زندگانی من" عبدالله مستوفی  و برخی کتاب های دیگر دستمایه ی این کار شد. همواره فکر می کردم این مجموعه بسیار ناقص است (والبته اکنون نیز همینطور فکر می کنم) اما امروز به این نتیجه رسیدم که آنچه تاکنون تکمیل شده است در اختیار علاقه مندان قرار گیرد و اگر عمری بود به تدریج در تکمیل آن کوشش شود. 

نکته ی دیگر اینکه: برای تلفظ صحیح کلمات از یک سبک نسبتاً من در آوردی استفاده کردم که به شکل فینگلیسی تلفظ کلمات را در مقابل آنها قرار دادم. چیزی که مهم است به آن توجه کنید بجای حرف آ از دو حرف aانگلیسی پشت سر هم استفاده شده است.

همین جا لازم است عرض کنم که نویسنده هیچگونه ادعایی در زمینه ی شناخت ادیبانه ی کلمات زیر ندارد. بسیاری از کلمات ممکن است دارای معانی متعددی باشند که در اینجا فقط یکی از آنها ذکر شده است. امید است اساتید بزرگواری که به علت اشتغال به امور مهم تر فرصت نگارش مجموعه هایی اینچنینی را نداشته اند، با تصحیحات لازم و افزودن واژه های جدید در بخش نظرات همین مقاله، در گسترش و تکمیل این مقاله یاری رسان اینجانب باشند.

دکتر مسعود شهیدی

 

آب از او گرم نمی شود

 

آب گرم شدن به معنی سود بردن یا بهره مند شدن است. هیزم تری که از آن شعله برنخیزد.

آب سبک

Ab-e-sabok

آب گوارا که در هضم غذا کمک می کند را آب سبک می گفتند.

آبدار

Aabdaar

قهوه چی

آجر نظامی

Ajor-nezaami

خشت پخته به اندازه ی نیم متر در نیم متر و به ضخامت چهار انگشت که کف حمام ها و حیاط را با آن فرش می کردند. همچنین دهانه ی قبر را با آن می پوشاندند ( سنگ لحد )

آجیده

Ajideh

گیوه ای با زیره ی چرم که چرم آن را با نخ تابیده ی کلفت آج داده، به طوریکه تختی بر روی تخت به وجود می آوردند و پاشنه ی آن را نعل می کوبیدند. آجیده گیوه ای بود بسیار با دوام و راحت.

آزنده

Azandeh

جیب کن(jib-kan)، اخاذ، کننده(kanandeh)

آژان

Ajan

پاسبان، پلیس ( آژدان هم گفته می شد )

آش شله قلمکار

Ash-e-shole-ghalamkaar

این آش از جمیع حبوبات و برنج و سبزی به اضافه ی گوشت چربی دار فراوان پخته می شد و رویش را پیازداغ و فلفل می پاشیدند.

آش گل گیوه

Ash-e gel-e-giveh

آشی که از مقداری خرده برنج پاک نکرده، همراه صدها آشغال و خاک و فضله ی موش و اندکی سبزی شسته نشده و کشک درست می کردند و به آن آش کشک! می گفتند. علت نام گرفتن این آش این که: گل گیوه خاک سفید سفتی بود که با خیساندن شبیه کشک می شد و با آن گیوه را پس از شستن سفید می کردند.

آشورمه

Ashoormeh

تسمه نواری که حلقه های دهانه ی حیوان را به پیشانی بند او وصل می کند.

آغاباشی

Aghaa-baashi

خواجه ی سرا. سرپرست زنان حرم بزرگان

آفتاب به کوه

Aftaab-be-kooh

مغرب

آفتابه لگن

Aftaabeh-lagan

ظرفی از مس یا برنج با لبه ای پهن و میانی گود شبیه کلاه اسپانیایی، برای شستن دست و دهان سر سفره. برای اشراف آفتابه لگن را از جنس طلا یا نقره می ساختند.

آفتابه وضو

Aftaabeh-ye-Vozou

آفتابه ای شبیه آفتابه های معمولی اما کوچکتر که زمستان ها هم آن را جهت آب گرم کنار پایه ی کرسی قرار می دادند.

آل

Al

موجودی از خانواده ی جن که دشمن زن تازه زایمان کرده است. معتقد بودند که در شب ششم آل به زائو حمله ور می شود و باعث مرگ مادر می گردد. همچنین معتقد بودند که مبتلایان به صرع و غش را این موجود بیمار کرده است.

آلاگارسون

Ala'gaarson

نوعی از اصلاح موی سر، به این صورت که موها را از اطراف شانه کرده و زیادی آن را از زیر لالة گوش زده و صاف می کردند. پشت گردن را می تراشیدند و موهای جلوی سر را از پیشانی یک ور می زدند.

آلامد

Alaamod

مد تازه، فرنگی مآب، نوظهور، شیک، خوش ظاهر

آنتیک

Antik

واژه ای غربی به معنی عتیقه، قدیمی و گرانقیمت

آهنکوب

Ahan-koob

شیروانی کوب

اجباری

Ejbaari

وظیفه. خدمت سربازی را اجباری می گفتند.

اداره عبور و مرور

Oboor-o-mroor

اداره ی راهنمایی و رانندگی

ارخلاق

 

ارخالق، نیمتنه ای یقه هفت با یراق دوزی و ملیله دوزی که از ترمه و شال دوخته می شد.

ارقه

Argheh

ناقلا، مرد رند، زرنگ و حقه باز

ارمکی

Ormaki

پارچه ای از جنس پنبه به رنگ خاکستری یا فلفل نمکی

اروسی

Orousi

نام درهای کشویی بود که در ناودانی های دو طرف به طور عمود بالا و پایین می شد. درهایی پرکار با آلت چینی های ممتاز و شیشه های کوچک الوان که طرح آن از روسیه آمده بود برای بهترین اتاق خانه.

اروسی دوز

Orousi-dooz

نوعی کفاش که اروسی می دوزد

اره کش، من بکش، تو بکش

Arreh-kesh, Man-bekesh, To- bekesh

نوعی بازی که دو نفر مقابل هم بنشینند و دست های یکدیگر را گرفته و هر یک دیگری را به طرف خود بکشد.

اسپره

Espareh

جای پائی که از چوب بر روی بیل کار می گذارند. بیل جای پا دار برای فرو بردن به زمین.

اشرفی

Ashrafi

سکه ای به اندازه ی ربع پهلوی، کمی نازک تر در 18 نخود وزن

اشکلک

Eshkelak

ابزاری چوبی برای شکنجه که لای پنجه گذاشته و فشار می دادند.

الاغ

Olaagh

تفاوت خر با الاغ این بود که: خر را بار می کردند و الاغ را سوار می شدند و از نظر شناخت: مقاوم و درشت اندام هایشان، خر و پر جست و خیز و ظریف و خوش سر و هیکل هایشان الاغ محسوب می شد.

اگر یکی دیگر بزنی، هیچ

 

کسی بار شیشه حمل می کرده که یکی با چوب بر آن نواخته، میگوید:"بارت چه می باشد؟" طرف جواب می دهد :" یکی دیگر بزنی، هیچ."

امپریال

Emperial

سکه ای طلا بزرگتر از اشرفی

امنیه

Amniyeh

ژاندارم

اهن و تلپ

Ehhen-o-tolop

بوقلمون صفت بودن، باد به خود و گلو انداختن و سنگین نگریستن، هارت و پورت، دبدبه و کبکبه ی بی پایه داشتن

باج گیر

Baaj-gir

گردن کلفت دریده ای که از کسبه ی محل و هر محل دیگر عایدات مانند قمارخانه یا فاحشه خانه، باج گردن کلفتی می گرفت. بیشتر باج گیر ها سبیل های کلفت وحشتناک می گذاشتند و باجی را که می گرفتند، باج سبیل می نامیدند.

باد خفه کن

Baad-khafeh-kon

شلوار چسبان پاچه تنگ که به تأسی از غرب در اوایل قرن حاضر در ایران مد شد.

باد سام

Baad-e-saam

باد سهمگین زهردار، باد مریض

بادام سوخته

Baadaam-sookhteh

بادام را روی شعله ی چراغ روغنی سوزانده، برای سیاه کردن ابرو به کار می بردند. نوعی شیرینی هم هست.

بار گذاشتن

Baar-gozaashtan

پختن دیزی را بار گذاشتن می گفتند.

بارفتن

Baarfatan

جنسی میان شیشه و بلور در رنگ های مختلف

بازار مکاره

Baazaar e Makareh

بازاری چند روزه که بازرگانان و مردم عادی در آن جمع می شوند و به خرید و فروش می پردازند. کنایه ازجای خیلی شلوغ و بی نظم و ترتیب

بازارچه زعفران باجی

Baazaarche Zaferaan-baaji

از بازارچه های مسقف دوران ناصرالدین شاه که متعلق به زعفران باجی یکی از کنیزان و مطربان دربار شاه بود.

بازارچه مهدی موش

Baazaarche ye Mehdi-moush

مهدی موش یکی از مستخدمین ناصرالدین شاه بوده که در حوالی میدان شاهپور (وحدت اسلامی) بازارچه ای بنا کرده بود. این محل در دوره ی پهلوی به خیابان مهدیخانی معروف شد.

باستیون

Bastiyon

انبار اسلحه و مهمات قشون واقع در خیابان سپه ( امام خمینی فعلی )

باسلق

Basslogh

نوعی شیرینی که از نشاسته و شکر پخته درست می کردند و میان آن مغز گردو یا مغز پسته می گذاشتند و به نخ می کشیدند. بهترین باسلق شیره ای که از نشاسته و شیره و مغز گردو درست می شد از ملایر می آورند و اکنون نیز کم و بیش در این شهر موجود است.

باندرول

Baandrol

برچسب. نوار یا کاغذ دراز و باریکی که به دور یک کالا می بندند و نشان دهنده ی این است که کالا قبل از ارائه مورد بررسی نهایی قرار گرفته است.

برج اسد

Asad

ماه مرداد

برج ثور

Sour

ماه اردیبهشت

برج جدی

Jad-y

ماه دی

برج جوزا

Jouzaa

ماه خرداد

برج حمل

Haml

ماه فروردین

برج حوت

Hout

ماه اسفند

برج دلو

Dalv

ماه بهمن

برج سرطان

Sarataan

ماه تیر

برج سنبله

Sonboleh

ماه شهریور

برج عقرب

Aghrab

ماه آبان

برج قوس

Ghous

ماه آذر

برج میزان

Mizaan

ماه مهر

برقو

Borghoo

میخ سردرشت و پایه کوتاه که به ته کفش سربازی می کوبیدند.

بزن بزن همونی که هستی هستی

 

یعنی تغییر در زندگی ات حاصل نمی شود، طالع ات این طور معلوم شده است.

بساط

Basaat

گشودن، پهن کردن و به نمایش گذاردن اجناس

بست

Bast

سرطویله یا جلوخان و خانه ی هر اعیان و مجتهد به نام بست خوانده می شد. چنان چه مجرمی می توانست خود را به آنجا برساند، از هرنوع گزند و مجازات در امان می ماند. همچنین دالان و کوچه و صحن و حرم امام زاده ها را بست می گفتند. بست نشینی به دستور سید ضیاء الدین طباطبایی در سال 1299خورشیدی ممنوع گردید.

بلدیه چی

Baladiyeh-chi

عضو شهرداری

بلونی

 

شیشه ی کوتاه شکم دار با رنگ طبیعی آبی همراه با لبه ی کلفت و برگشته که پس از پر کردن، کهنه ای بر در آن گذاشته و با نخ می بستند.

بله بران

Balleh-boraan

شبی که بزرگترهای خانواده عروس و داماد در خانه ی عروس حاضر شده و در خصوص میزان مهریه و شیربها و خرج و جواهر و مقدمات مراسم عروسی توافق می کنند. پذیرایی و شام در این مجلس بر عهده ی خانواده ی عروس است.

بند و برمه

Band-o-bormeh

بند و زیر ابرو

بنداندازان

Band-andaazaan

مراسمی که یک یا دو روز قبل از عروسی در منزل عروس و با حضور خانم هایی از نزدیکان داماد انجام می شد و ابتدا تمام حاضرین و در آخر عروس بند می انداخت. ( موهای زائد صورت و سایر نواحی را بر می داشت. )

بنشن

Bonshan

حبوبات از قبیل نخود و لوبیا و عدس

بوق

Boogh

از وسایل درویشان، شاخی سیاه و بلند از حیوانات جنگلی، وسیله ی دفاع قلندران که چون بر آن می دمیدند صدایی هولناک از آن بر می آمد، نشانه ی متوجه ساختن نفس از امور رذیله.

بوق حمام

Boogh-e-hammaam

شاخ بلند ضخیمی از جنس شاخ گوزن یا جلد حلزون دریایی یا صدف خالی شده که کارگر حمام، صبح ها قبل از اذان صبح در آن می دمید تا آنهایی که نیاز به غسل کردن دارند، خواب نمانند.

بوک و مکر

Book-o-makr

تشویش و امید، خوف و رجاء، حدیث نفس و سئوال و استفهام

بوی زخم

Boo-ye-zokhm

بوی ناخوش آیند. گوشت و مرغی که بدون پیاز و ادویه پخته شوند دارای بویی نامطبوع هستند که آن را زخم می گویند.

بهرام

Bahraam

ستاره ی مریخ

بی ریش

Bi-rish

پسر خودفروش

بیسیم پهلوی

Bisim-e-pahlavi

تلگرافخانه

بیله دیگ، بیله چغندر

Bila-dig-bila-choghondar

دو دروغگوی خودستا و گنده گو صحبت می کردند. یکیشان می گفت: " پدر من مسگر بود که سالی یک دیگ درست می کرد که از بزرگی چهارصد مسگر در آن کار می کردند." دومی گفت: " پدر من کشتکار بود که در سال یک چغندر عمل می آورد که موقع کندن، چهارصد بیل دار دورش جمع می شدند." چون کارشان به جر و بحث کشید و هر یک دیگری را دروغگو می خواند، ترکی که به سخنان هر دو گوش می داد گفت: " بیله دیگ، بیله چغندر." یعنی آن دیگ برای این چغندر ساخته می شد.

پاچال

Paa'chaal

مرکز، محل، جای کار، محل فروش متاع یا هر چیز که قابل ابتیاع باشد.

پارکه بدایت

Paarke-ye-bedaayat

دادگاه نخست، دادگاه بدوی

پاشنه قندره

Paashneh-ghandareh

کفشی بی بند و تسمه با پاشنه ی کلفت چوبی

پاک کردن حساب

Paak

تصفیه حساب کردن

پاگشا

Paa-gosha

دعوتی که برای اولین بار از عروس و داماد، پس از عروسی به عمل می آورند.

پالکی

Paalaki

دو صندوق بدون در روباز که بر دو طرف قاطر یا شتر بسته می شد و در هر صندوق یک نفر قرار می گرفت. این وسیله برای حمل مسافر خصوصاً بانوان و اطفال استفاده می شد.

پرده زنبوری

Pardeh-Zanboori

پرده ای مشبک

پرده شمایلی

Pardeh-shamaayeli

مرثیه خوانی که به صورت اعجازخوانی و روضه خوانی در حالت تجسم صحنه های مورد ذکر با نشان دادن صورت وقایع آن که در پرده آمده بود اجرا می شد.

پستایی ساز

Pastaayi-saaz

سازنده ی رویه کفش

پسک

Pasak

پوششی جلیقه مانند از نمد ( پستک هم گفته می شد. )

پشمش بدان

Pashmesh-bedaan

بی خیالش باش

پف نم

Pof-e-nam

گرفتن آب در دهان و افشاندن

پلو

Polo

برنجی که آن را همراه با سبزی یا باقلا یا عدس یا لوبیا و امثال آن پخته باشند.

پوست تخت

Poost-takht

پوست گوسفند، بره یا بز که قلندران به پشت کشیده، بستر و بالین می ساختند. پوستی که علامت درویشی و قلندری می باشد، مرشد ها و قطب ها به نشانه ی قناعت زیر پا می گسترند به این معنی که از سطح زمین دنیا به همین مقدار قانع گشته اند.

پوشت

Pooshet

دستمال جیبی کوچکی که در جیب کوچک جلو سینه ی کت یا جیب ساعت جلیقه می گذارند.

پیاله فروشی

Piyaaleh-froosh

عرق فروشی، مشروب فروشی

پیراهن قیامت

Piraahan-e-ghiyaamat

پوششی از چلوار یا ململ یا حریر برای نوزاد، بدون دوختن و سوزن بر آن زدن که وسط آن را چاک زده و به گردن طفل می انداختند. چیزی شبیه کفن به این معنی که آدمی تخم مرگ بوده، از آمدنش نباید چندان شادمانی کرد.

پیزر

Pizour

حصیری از جنس پوشال که به دور شیشه های نسبتاً بزرگ می کشیدند تا از شکستن آن جلوگیری شود.

پیزر لای پالان گذاشتن

 

کنایه از: با تعریف و تمجید سر کسی کلاه گذاشتن.

پیسی

Pisi

بیماری لک و پیس، برص(baras). به بدبختی هم می گفتند، مانند اینکه فلانی به پیسی افتاده است.

پیله

Pileh

چرک، دمل، آبسه

پیه سوز

Pisooz

ظرفی از گل(gel)مانند پیاله ی پایه دار یا دسته ای مانند دسته ی فنجان و لبه ای به شکل لبه ی قهوه جوش که در پیاله ی آن فتیله می انداختند و روغن کرچک می ریختند و لب فتیله را در چاک لبه ی آن قرار می دادند و روشن می کردند.

تاج

Taaj

کلاه درویشی

تاکس

Tax

واژه ای که از زبان انگلیسی وارد شده و به معنی نرخ برای انواع برخی خدمات مورد استفاده قرار گرفت.

تأمینات

Ta'minaat

اداره ی آگاهی

تبرزین

Tabar-zin

چوب یا لوله ای از آهن که دو سر آن نیم هلالی از آهن یا برنج نصب شده، علامت جهاد با نفس و نفس کشی است.

تجیر

 

پرده ای از پارچه که دهانه دهانه با چوب هایی بلندتر از اندام آدمی میان دو دسته از جماعت استوار می گردید.

تحت الحنک

Tahtol-hanak

یک سر پارچه ی عمامه که از آن جدا نموده و از روی شانه بر روی سینه اندازند. عملی که امامان جماعت هنگام نماز انجام می دهند و کاری که بر آن قائل به ثواب می باشند.

تخت کش

Takht-kesh

سازنده ی زیره ی گیوه. تخت کش کهنه های نم زده را به پهنای یک انگشت تا می زد و می کوبید و پهلوی هم می نشانید و با درفش بلند داغ رشته ای از چرم خام از کهنه ها می گذرانید و به صورت زیره ی گیوه در می آورد.

تخته بند

Takhteh band

سینه پهلو، ذات الریه

ترازوی شائینی

Sha'eeni

ترازوی شاهینی ترازویی از تسمه ی ضخیمی از آهن با مدبری در وسط جهت آویختن و دو قلاب از دو طرف که بر آنها کفه می آویختند.

ترنا بازی

Torna-baazi

بازی شاه و وزیر: یکی شاه، یکی وزیر، یکی دزد و یکی عاشق می شود. شاه به دزد و عاشق حکم می کند، مثلاً به دزد می گوید چیزی را در حضور جمع برباید به طوریکه دیگران متوجه نشوند و یا به عاشق می گوید آواز بخواند و اگر نتتوانند به وزیر حکم می دهد که ایشان را مجازات نماید. این بازی روزها در حمام و شب های زمستان در قهوه خانه ها اجرا می شد.

تسخیر جن

Taskhir-e-jen

جنیان را به فرمان آوردن و شیاطین را به اطاعت وادار کردن.

تصدیق

Tasdigh

گواهینامه

تعزیه خوان

Ta'ziyeh-khaan

افرادی که لباس های عربی پوشیده، چفیه اگال بسته، عمامه گذارده، شال سبز و سیاه بسته، خود را شبیه شهدا و اسرای کربلا می ساختند و مردم را گریانده، پول می گرفتند.

تعلیمی

Ta'limi

عصایی نازک و سبک بدون خم. تعلیمی را معمولاً از چوب آبنوس سیاه با سر و ته نقره یا طلا می ساختند.

تفت دادن

Taft-Daadan

چیزی را حرارت دادن یا بدون روغن بر آتش فقط سرخ کردن.

تک رو

Tak-rou

سارقی که به تنهایی و بدون شریک و دستیار دزدی می کند.

تکیه ی دولت

Tekiye-e-dolat

تکیه ای اپرا مانند با ظرفیتی حدود بیست هزار نفر. این تکیه به دستور ناصرالدین شاه قاجار در چهار طبقه و به صورت مدور ساخته شد.

تلکه بگیر

Talakeh-begir

باج گیر قمار، کسی که ده درصد برد قمار را از آن خود می کرد.

تمتاج

 

کباب چنجه، کبابی از گوشت و دنبه

تملیک

 

پشت بند در کوچه برای بستن شب

تن مال

Tan-Maal

کیسه کش حمام

تنبان

Tonbaan

دامن بلند با چین های زیاد

تنظیف

Tanzif

نوعی پارچه ی نازک

تنک

Tonok

کم، نازک، سبک

تو کاری

Tou-kaari

اصطلاحی در کفش دوزی. فاصله ی میان زیره و کف کفش را کفاش ها با کاغذ و مقوا پر می کردند که به این کار توکاری می گفتند.

توپ عید

Toop-e-eid

در هنگام تحویل سال در دروازه های تهران توپ در می کردند تا مردم بفهمند که سال تحویل شده است.

توپوز

Topouz

زیر چانه ضربه زدن

تون حمام

Toon-e-hammam

زیرزمینی دخمه مانند در زیر خزینه ی حمام که تون تاب از دو سه ساعت به غروب تا پاسی از شب، در آن آتش می افروخت و به این وسیله آب حمام گرم می شد. کانال خروجی دود، معمولاً با چند پیچ از کف حمام عبور می کرد و سایر محوطه های حمام را نیز گرم می کرد.

ته کیسه

Tah-kiseh

مایه، پول، استطاعت پرداخت، توانایی مالی

تیارت

Tiyaart

تئاتر

تیماج

Timaaj

پوست دباغی کرده ی بز

تیون

Tiyoon

دیگ. ظرفی مانند پاتیل یا مجمعه ی توگود از جنس مس ضخیم که کف خزینه ی حمام کار می گذاشتند و اطراف آن را با گِل حرامزاده، که از خاک رس و آهک و سفیده ی تخم مرغ درست شده بود محکم می کردند. زیر تیون آتش روشن می کردند تا آب خزینه گرم شود.

ثریا

Sorayya

ستاره ی پروین

جار

Jaar

چراغ پایه بلند حباب دار گران قیمت. چهلچراغ و لاله های شمعی

جارچی

Jaar-chi

چون وسایل ارتباط جمعی متداول امروز وجود نداشت، عده ای به نام جارچی مسایل مردم مانند گمشده ها و دعوت به عیش و عزا و مانند آن را با زدن فریاد به گوش اهالی می رساندند. احکام سلاطین و حکام نیز توسط جارچی های درباری ابلاغ می شد.

جام چهل کلید

Jaam-e-chehel-kelid

از اسباب سحر و جادو. جام برنجی یی که سوره ها و آیات فتح مثل اذا جاء نصراله و الفتح و انا فتحنا ... بر آن کنده و چهل قطعه ی برنجی کوچک شبیه کلید به سیمی بر لبه ی جام از سوراخی می آویختند که بر هر یک از آنها نیز نصر من الله و انا فتحنا و شبیه آن کنده شده بود.

جانخانی

Jaankhaani

ظرفی مانند جوال اما چند برابر بزرگتر از آن از جنس پشم، پنبه یا علف جهت حمل بارهای پوک و سبک وزن مانند کاه، سوخت و پهن(pehen)

جغجغه

Jegh-jegheh

میوه ی نوعی بوته ( خار ). چیزی شبیه بادام پوست دار با رنگ قرمز آجری که تخمه هایش در حالت رسیده با حرکت دادن صدا می دهد. وسیله ای برای ساکت کردن کودکان.

جقه

Jegh-ghah

نشان شیر و خورشید که پرهای لطیف بر آن نصب می شد.

جوزقند

Jouwzeghand

گردوی کوبیده که با قند و هل در میان برگه ی هلو یا قیسی گذارده و به نخ می کشیدند.

جوهر گندم

Johar-e-gandom

نام ادیبانه ی مدفوع انسان !

چاپارچی

Chaapaar-chi

پستچی

چاچول بازی

Chaachool-baazi

پشت هم اندازی، شارلاتانی، حقه بازی

چارقد

Chaarghad

پوشش لچکی یا مثلثی برای سر

چارک

Chaarak

واحد وزن معادل 750 گرم

چارکی

Charaki

ظرفی با گنجایش حدوداً یک لیتر مخصوص مایعات

چاروادار

Chaarvaadaar

کسی که چند خر و قاطر دارد، بار و مسافر را به وسیله ی آنها جابجا می کند و خودش هم همراه آنهاست. خرکچی. قاطرچی، مکاری

چاقچور

Chaghchoor

پای پوشی مانند شلوار گشاد که از پارچه ی سیاه، با چین و چروک های زیاد دوخته میشد تا اندام پا ظاهر نشود. چاقچور از مج پا به پایین تنگ می شد و کف آن بصورت جوراب در می آمد و آنرا به صورت شلوار به پا کشیده با بندی که از لیفه اش می گذشت به کمر محکم شده و گره می زدند.

چال سیلابی

Chaal e Sailaabi

محله ای قدیمی در محدوده ی بازار تهران و نزدیک سر قبر آقا. این محله به این دلیل شهرت پیدا کرد که در زمان ناصرالدین شاه، برای اولین بار، زنان روسپی را در این محله متمرکز کردند.

چاله حوض

Chaaleh-houz

استخر سرپوشیده در حمام عمومی

چای دارچین

Chaay-daarvhin

جوشاندهی دارچین و زنجبیل

چای قند پهلو

Ghand-pahloo

چای شیرین نشده که قند را به دهان گذاشته، چای را بنوشند. رسم بود که قهوه چی چای را خودش شیرین می کرد مگر آنکه چای قند پهلو درخواست شود.

چراغ زنبوری

Zanboori

چراغی نفت سوز که نفت تحت فشار هوا، از طریق یک مجرا به توری رسیده و می سوزد. این چراغ در اوایل قرن بیستم اختراع شد و هم اکنون نیز در برخی نقاط از آن استفاده می شود.

چراغچی

Cheraagh-chi

متصدی نور و روشنایی

چرب

Charb

پرسود، پر مزد، ( چرب تر = پرودتر، پرمزدتر، بهتر )

چرخشت

Char-khosht

خم می، خمره ای که در آن شراب می اندازند.

چرم ساغری

Charm e Saaghari

چرمی که از پوست کفل اسب، الاغ یا قاطر درست می کردند وطرح های زیبایی داشت.

چسک

Chosak

کفشی جهت اطفال شیرخوار تا یک ساله، مانند جوراب از پوست نرم بره و گوسفند، در رنگ های مختلف

چفته

Chefteh

گودی میان ساعد و بازو

چلتوپ

Cheltoop

بازی ای مانند الک دولک که به جای الک از توپ کوچکی که با نخ پیچیده در ست می شد استفاده می کردند.

چلو

Chelo

برنجی که به تنهایی، یعنی سفید پخته شده باشد.

چوب الف

Choob-e-alef

چیزی شبیه کاغذ چند لا شبیه فلش نصفه که برای نشان دادن حروف و کلمات استفاده می شد.

چوب خط

Choob-khat

ترکه ی درخت انار یا سنجد بود که خانه دارهایی که حساب جاری با قصاب و نانوا و بقال داشتند، آنرا به هنگام خرید با خود می بردند و پس از دریافت جنس، فروشنده با چاقو نشانه ای بر آن می گذاشت. در پایان ماه خط ها شمرده شده و حساب تسویه می گردید. چوب خط عملاٌ مانند کارت های اعتباری امروزی عمل می کرد. اگر می گفتند: "فلانی چوب خطش پر شده" یعنی میزان بدهکاری اش بالا رفته است و دیگر به او جنس نسیه نمی دهند.

چوب فلک

Choob-e-falak

چوبی به قطر هشت تا ده سانتی متر و طول یک و نیم متر که در وسط آن رابه فاصله ی سی چهل سانتی متر سوراخ کرده، طناب رد کرده و گره می زدند. طرز کار آن به این صورت بوده که محکوم را خوابانیده و پاهایش را از طناب رد کرده، به چوب محکم می کردند و دو نفر دو طرف چوب را می گرفتند و نفر سوم به کف پای محکوم ضربه می زد.

چوب قانون

Choob-e-ghaanoon

باطوم پلیس

چهار قل

Chahaar-ghol

سوره های قل اعوذ برب الفلق، قل اعوذ برب الناس، قا یا ایها الکافرون و قل هو الله احد.

چهارمیخ کشیدن

Chahaar-mikh

مصلوب داشتن، کف دست ها و کف پاها را به دیوار با میخ کوبیدن

چهره شدن

Chehreh

جلوه کردن، مورد توجه واقع شدن، معروف شدن

چینی مرغی

Chiniye-morghi

ظروف چینی به نام مرغی از جنس بسیار اعلا در نازکی و ظرافت با نقوش تقریباً برجسته از طیور و برگ و گل و بوته که از چین می آمد.

حجامت

Hajaamat

گرفتن خون از گودی پشت. به این صورت که بین دو کتف را بادکش می کردند تا در آن ناحیه خون جمع شود، سپس با تیغ، یک یا چند شیار روی پوست ایجاد می کردند تا خون های جمع شده خارج شود.

حجره

Hojreh

کارگاه، محلی خارج از دکان

حرز

Herz

خانه، پناهگاه. همچنین به معنی تعویذ و دعایی است که جهت حفظ از بلا با خود دارند.

حسن لبه

Hasan-labeh

گیاه و ریشه ی خوشبو که در آتش می ریختند.

حق و حساب

Hagh-o-hesaab

رشوه، اخاذی، جیب کنی. رشوه ی معمول شده: رشوه ای که میان مردم و مأموران دولتی قهراً قرار شده باشد به طوری که مأمور آن را حق خود می داند و پرداخت کننده نیز حساب زندگی و گذران امر خود را در پرداخت آن بشناسد.

حقٌانه

Haghghaaneh

حق فراش، حق گزمه، حق میرغضبی، یعنی حق ظلم و ستم و تعدی و زور و قلدری و بی رحمی و قساوت و خودسری. حق لباس دولتی!

حلوای ماما جیم جیم

Mama-jimjim

حلوایی از آرد و شیر و شکر یا شیره که در سینی های گرد پهن کرده، رویشان شاهدانه ی فراوان پاشیده یا با شاهدانه ترکیب می کردند و بر سر گرفته، دور کوچه و بازار عرضه می کردند یا در آجیل فروشی ها می فروختند.

حمام بشین و بسوز!

Hamaam-e-beshin-o-besooz

رفتن خانم ها به حمام عمومی با این نیت که به رقبا، هوو و سایرین دهن کجی نموده و به آنها بفهمانند که با همسر خود نزدیکی کرده اند.

حمام توآبی

Hamaam-e-too'abi

رفتن به حمام عمومی فقط برای غسل کردن. حمام بدون استعمال کیسه و لیف و صابون.

حمام دوش سمینو

Semino

اولین حمام دوش ایران که توسط کلنل سمینو در خیابان لختی ( اکباتان بعدی) ساخته شد.

حنابندان

Hanaa-bandaan

روز اول رسمیت یافتن ازدواج، روزی که دست و پای عروس را با بستن حنا رنگین می کردند. اولین آرایش عروس.

حناق

Honnaagh

خناق، دیفتری. یک بیماری عفونی دستگاه تنفسی فوقانی که در گذشته احتمال فوت بیمار در صورت ابتلا زیاد بود.

حیدری – نعمتی

Heidari-ne'mati

دو فرقه از دراویش در عصر ناصرالدین شاه قاجار. حیدری ها پیروان سید حیدر تونی و نعمتی ها مریدان شاه نعمت الله ولی بودند که هر یک خود را حق و پیرو علی می دانستند و دیگری را باطل. این دو گروه ریش و سبیل مخصوص خود می گذاشتند و سال ها میانشان اختلاف، خصومت و خونریزی بود.

خاله قضی

Khaale-ghezi

لفظ ترکی به معنی دختر خاله ( خال قضی هم گفته می شود. )

خانه بر

Khaneh-bor

دزدی که در سرقت اموال خانه تخصص دارد.

خرپاکوب

Kharpaa-koob

کسی که اسکلت شیروانی بر پا می کند.

خرپاکوب

Kharpaa-koob

کسی که اسکلت شیروانی را از جوب برپا می نمود.

خرمای خرک

Kharak

خرمای کم بهای خشک و نارس

خروار

Kharvaar

واحد وزن معادل سیصد کیلوگرم

خزینه

Khazineh

حوض سرپوشیده ی آب گرم در حمام عمومی، جهت استحمام تمام مراجعان ( خزانه هم گفته می شود. )

خشک

Khosk

اصطلاحی در حمام های قدیمبه معنی لنگ(long)خشک

خصی

Khasi

بیضه کشیده، غیرمرد، نامرد

خضاب

Kezaab

وسمه، حنا و گلگونه

خلیفه

Khalifeh

سرکارگر، بخصوص در حمام و قهوه خانه

خناق

Khonnaagh

حناق، دیفتری. یک بیماری عفونی دستگاه تنفسی فوقانی که در گذشته احتمال فوت بیمار در صورت ابتلا زیاد بود.

خندق

Khandagh

خندق عبارت از مجرای عمیقی است که جهت حفاظت شهر حفر شده بود و هنگام حمله ی دشمن در آن آب می بستند و ارتباط شهر با خارج به وسیله ی پل های جلوی دروازه ها برقرار می گردید.

خواجه باشی

Khaaje-baashi

مردانی که از آنان قطع رجولیت می شد و موی صورتشان از رویش افتاده، چهره شان صورت بانوان و صدایشان آهنگ صدای زنان می گرفت.

خود را ساختن

Saakhtan

آماده کردن، سر دماغ شدن، نشئه شدن، از کسالت و خماری بیرون آمدن

خیابان آب سردار

Ab'sardaar

خیابان شمالی مجلس شورای ملی ( خیابان ژاله، شهدای فعلی )

خیابان ارامنه

Araameneh

خیابان فرهنگ بین شاهپور و امیریه

خیابان اسماعیل بزاز (اسمال بزاز)

Esmaaeel Bazzaaz

خیابان مولوی شرقی از چهارراه مولوی تا میدان شاه

خیابان امیریه

Amiriyeh

پهلوی جنوبی از چهارراه پهلوی، پایین کاخ مرمر تا میدان راه آهن ( ولیعصر جنوبی فعلی )

خیابان امین السلطان

Amino-soltaan

خیابان فردوسی

خیابان باغشاه

Baagh-e-shaah

خیابان سپه ( امام خمینی فعلی )

خیابان جلیل آباد

Jalil-Abaad

خیابان خیام، از چهارراه گلوبندک تا خیابان سپه ( امام خمینی )

خیابان حسن آباد

Hassan-Abaad

شاهپور: از میدان حسن آباد تا میدان شاهپور ( خیابان وحدت اسلامی )

خیابان در اندرون

Dar-andaroon

خیابان باب همایون

خیابان علاء الدوله

Ala'odoleh

خیابان فردوسی

خیابان عین الدوله

Ein"odoleh

خیابان ایران

خیابان گارماشین

Garmaashin

خیابان ری

خیابان لاله زار نو

Laaleh-zar- nou

آن قسمت از خیابان لاله زار از خیابان استانبول ( جمهوری ) تا شاهرضا ( انقلاب )

خیابان لختی

Lokhti

خیابان سعدی. این خیابان خیابان شیخ هم نامیده می شد. این خیابان از این جهت لختی نام گرفته بود که تردد در آن بسیار کم بود و حتی در روز روشن در آن خیابان آدم را لخت می کردند.

خیابان مهدی موش

Mehdi-Moosh

از ضلع جنوب غربی میدان شاهپور تا چهارراه عزیزسلطان

خیش

Khish

وسیله شخم زدن

خیک

Khik

مشک(mashk)، پوست گوسفند را پس از کشتن حیوان، باد می کردند و از طرف دنبه برگردان کرده، از طرف گردن حیوان بیرون می کشیدند و دوخت و دوز کرده، بند و تسمه می انداختند. خیک یا مشک برای جابجا کردن مایعات مانند آب یا دوغ یا شیر استفاده می شد.

دائی قضی

Dha'ee-ghezi

لفظ ترکی به معنی دختر دایی ( دای قضی هم گفته می شود. )

داریه

Daaryeh

دایره

داغ

Daagh

مهر باطله ای بود که در آتش گداخته و بر پیشانی خلافکار یا مخالف می گذاشتند که تا هنگام مرگ بر پیشانی می ماند.

دانگی

Daangi

شریکی، به شرکت

دبه کردن

Dabbeh

جر زدن. پس از قول و قرار بستن، زیاده از آن خواستن

دخل زن

Dakhl-zan

دزدی که برای خرید مراجعه کرده، با گرم کردن سر فروشنده و چیزی دور از دست رس خواستن، حواس او را پرت کرده، پول های دخل فروشنده را می رباید.

دخلزن

Dakhl-zan

سارقی که با تخصص خاص، سر دکاندار را گرم کرده و دخل یا ظرف مداخلش را می زند.

درشکه

Doroshkeh

وسیله ی چهارچرخه ای با سقف کروکی و چرخ های لاستیکی با ظرفیت دو مسافر و یک درشکه چی که در خارج اطاق مسافر قرار می گرفت و بوسیله ی یک یا دو اسب حرکت می کرد.

دزد شب رو

Dozd-e-shabrou

دزدی شب کار که فقط شب ها دست به دزدی و لخت کردن و خانه بری و دکان بری و مثل آن می زند.

دست دلبر

Dast-e-delbar

گلدانی کوچک و ظریف از جنس بارفتن که دست خوش تراشی کمر آن را در خود گرفته بود.

دستش ده

Dastesh-de

نوعی بازی که چیزی را ربودن و این به طرف آن و آن به طرف دیگری انداختن است. ( دس رشته هم می گویند. )

دستمال یزدی

Dastmaal-yazdi

شال و دستمال هایی که داش مشدی ها، زائران و قهوه چی ها به کمر بسته یا بجای کلاه یا عمامه به سر می پیچیدند.

دگنک

Daganak

سقلمه، سیخونک

دلیجان

Delijaan

چهارچرخه مسقف با ظرفیت شش یا هشت مسافر که باربندهایی در سقف و پشت جهت بار مسافران داشت و با چهار اسب پهلوی هم کشیده می شد. در این وسیله سورچی در خارج از دلیجان قرار می گرفت. دلیجان جهت مسافرت های دور به کار برده می شد.

دم کسی را دیدن

Dam

به کسی رشوه دادن، رضایت خاطر کسی را فراهم کردن

دم گرفتن

Dam-gereftan

هم دهنی با نوحه خوان کردن، جواب دادن

دنگ

 

وسیله ی کوبیدن. ابزار نمک کوبی و برنج کوبی

دوا

Davaa

علاوه بر معنی اصلی آن: دارو، به عرق و شراب دوا گفته می شد. عرق را دوای سفید و شراب را دوای قرمز می گفتند.

دواتگری

Davaatgari

تعمیرکاری سماور و آفتابه و چراغ. کسی که با جوش و لحیم و برنج و مفرغ و مانند آن سر و کار داشته باشد.

دوال

 

لبه ی بخاری

دود چراغ خورده

Doo-e-cheragh-khordeh

عالمی رنجدیده و کمال و معرفت. کسی که برای رسیدن به مقصود سختی زیادی کشیده است.

دوری

Dowri

بشقابی لبه دار و بزرگتر از معمول

دوزار

Do'zaar

دو هزار، دو قران، دو ریال

دوساق بان

Dossaagh-baan

زندان بان. یکی از عواید دوستاقبانان و نسق چی ها این بود که حق داشتند محکومین را به صورت مورد استفاده قرار دهند. به این جهت آنان را زنجیر کرده، دور کوچه و بازار وادار به گدایی می کردند و غالباً برای اینکه سود بیشتری ببرند بینی آنها را سوراخ کرده، از آن زنجیر یا ریسمان می گذراندند که به این عمل مهار کردن می گفتند. یا اینکه گوش و بینی محکومین را می بریدند و در سینی به دست خودشان می دادند یا از گردنشان می آویختند. به این وسیله با ایجاد حس ترحم در مردم کاسبی می کردند.

دوساقخانه

Dossaagh-khaaneh

زندان، حبس خانه

دوسیه

Doosiyeh

پرونده

دوغ

Doogh

علاوه بر معنی مصطلح آن به معنی آدم دروغگوی بی خاصیت بیهوده گو نیز استفاده می شده است.

دویت

Davit

پارچه ای نخی ریزبافت آهار خورده ی براق محصول کشور روسیه که عوام به آن دبیت می گفتند. و از آن جهت شلوار و پیراهن سیاه و عزاداری استفاده می شد. رنگ قهوه ای و طوسی آن برای آستر یا رویه ی لحاف استفاده می کردند. بهترین دویت ها سفارش تاجری به نام حاج علی اکبر بود که دبیت حاج علی اکبری معروف بود.

ده شاهی

Dah-shaahi

نیم قران ( نیم ریال )

دهان دولچه

Dahaan-dolecheh

کفشی مانند گیوه یا دمپایی از چرم که پشت و پاشنه داشته باشد بدون بند و سگک.

دهن گیری

Dahan-giri

شمردن با کلمات بر مبنای حروف ابجد که برای میزان مقاومت پهلوان در زورخانه استفاده می شد و عدد کامل آن 117 بود که از نام الله، محمد، علی و 114 سوره ی قرآن اقتباس شده بود و برای هر شماره جمله ای می گفتند تا مقاومت پهلوان تمام شود و سنگ را بر زمین گذارد.

دیاتی

Diyaati

دهاتی

دیزی

Dizi

ظرفی شبیه گلدان کوچک از گل پخته یا سفال لعاب داده جهت پختن آبگوشت.

ذرع

Zar'e

یک ذرع معادل یک متر و چهار سانتی متر

ذوالجناح

Zol-jenaah

اسب امام حسین ع

راحیل

Raahil

نام یکی از ملائک مقرب

رأس المال

Ra'sol-maal

مطابق خرید، فروختن

رختشوخانه

Rakht-shookhaaneh

مکان حیاط مانند با حوض آب و جایگاه های طشت مانند از ساروج جهت رختشویی بانوان که آبشان در چاه فرو می ریخت و به خارج شهر منتقل می شد.

ردا

Radaa

لباس دراویش، قبایی سفید و بلند با جیب های دراز

رشته قطایف

Reshteh-ghataayef

رشته برشته

رشک

Resk

تخم شپش. ریزه هایی سفیدرنگ که محکم به ساقه ی مو یا ریشه های لباس بند می شود.

رشمه

Reshmeh

شالی که دو سرش رشته رشته است و دراویش به کمر می بستند.

رف

Raf

طاقچه ی کوچکی بالای طاقچه

رفتن

Roftan

روفتن. پاکیزه کردن، جارو کشیدن

رگ زدن

Rag-zadan

خون از رگ گرفتن

رمال

Ramaal

کسی که ادعای دانستن رمل می کند. فالگیر

روبنده

Roo-bandeh

پارچه ای معمولاً سفید رنگ به عرض نیم و طول یک متر برای پوشش رو در خانم ها که به وسیله ی بند آنرا به سر می بستند و از جلوی صورت به پایین می آویختند و برای دیدن جلوی چشم ها را مشبک می ساختند.

روز پنجاه هزار سال

Rooz-e-panjaah-hezaar-saal

منظور روز قیامت بوده است.

روشور

Roo'shoor

سفیداب. قرص هایی که از مغز حرام و مغز کله ی گاو و گوسفند درست می کردند، آن را به کیسه مالیده و بر تن می کشیدند تا چرک به طور کامل از سطح بدن جدا شود.

روغن عقرب

Roughan-e-Aghrab

عقرب را زنده در قوطی یا شیشه ی روغن کنجد یا روغن کرچک می انداختند و در شیشه را محکم می کردند تا عقرب در آن خفه شود. این روغن برای معالجه ی زخم های قمه و کارد و چاقو و امثال آن به کار می رفت و خاصیت کهنه ی آن بیش از تازه ی آن بود.

روغن مار

Roughan-e-maar

روغن مار عبارت از چربی بدن مار بود که آن را از پختن مار به دست می آوردند.

روغن مومیایی

Roughan-e-moumiyaee

ماده ای سیاه و کدر با بویی شبیه بوی نفت. ماده ای که از درز سنگ های برخی غارها بیرون آمده که آن را با الکل، نفت یا روغن کنجد گداخته و حل می کردند و به محل ضربدیدگی ها یا شکستگی ها می مالیدند.

روناس

Rounaas

سائیده ی برگی به همین نام که مو را قرمز می کند و چون با وسمه(vasmeh) آمیخته می شد، مو را خرمایی رنگ می کرد.

ری

Rey

واحد وزن، معادل چهار من یا دوازده کیلوگرم

ریش یک قبضه

Rish-e-ghabzeh

ریشی که در یک مشت جمع شود و درازتر از آن نباشد.

ریمیا

Rimiyaa

علم شعبده که مثلاً از کاغذ بریده، پرنده به پرواز آورند و از مجسمه ی بی جان، جسم جاندار ارائه کنند و غیره.

زقره

؟

نوار مقوایی که در لبه ی داخل کلاه جهت جلوگیری از رسیدن عرق به کلاه دوخته می شد.

زکی

Zekki

کلمه ی مستهجن هم ردیف شیشکی و استهزاء

زن پوش

Zan-poosh

پسر زیباروی نیکو اندام با موهای بلند که لباس زنانه پوشیده و مانند زنان می رقصید و غیر از هنگام کار موهای خود را زیر کلاه قایم می کرد. چون دسته های مطربی نمی توانستند از زنان استفاده کنند، به جای آن از زن پوش استفاده می کردند.

زنبورک

Zanboorak

تفنگ نسبتاً بزرگی که سه پایه داشت و آنها را روی زمین و یا بر روی شتر می گذاشتند. زنبورک گلوله های بزرگی به درشتی یک گردو داشت.

زنبورک خانه

Zanboorak-khaaneh

محل نگهداری زنبورک ها که در تهران قدیم به گود زنبورک خانه یا چال زنبورک خانه معروف بود. این محل در شمال خیابان مولوی و نزدیک سر قبر آقا واقع شده بود.

زنگال

Zan'gaal

وسیله ی قلقلک دادن پهلوی اسب که به پشت پاشنه چکمه می بستند.

زورتپان

Zoor-tapaan

 

زهرکش

Zahr-kosh

میکروب کش

ساباط

Saabaat

چیزی شیروانی مانند یا پوششی از پارچه یا چادر که جهت آفتاب گیر بر سردر دکان ها نصب می کنند.طاقی که در معابر و بین کوچه ها می سازند تا پوششی برای آفتاب و برف و باران باشد.

ساج

Saaj

چیزی مانند سپر از آهن که روی آتش گذارده، خمیر را روی آن انداخته و نان بپزند.

ساقی

Saaghi

کسی که در شیره کش خانه، نگاری را به دهان شیره کش گذارده، آن را مهیا و آماده کشیدن می کرد.

سال وبا

Saal-e-vabaa

در گذشته از آنجا که مردم ( خصوصاً عوام ) با ساعت و تقویم بیگانه بودند، اتفاقات بزرگ از قبیل آمدن سیل، زلزله، وبا، به حکومت رسیدن سلطان و غیره ملاکی برای یادآوری محسوب می شد. سال وبا منظور سالی بوده که ابتلای به بیماری وبا باعث کشتار زیادی در بین مردم شده است. از دیگر مثال های آن: سال قحطی، سال باد سام، سال مشمشه، سال تنباکویی ...

سبیل چخماقی

Sebil-e-chakhmaaghi

سبیل پر که دو طرفش را تابیده و به طرف گوش ها بالا بدهند.

سپور

 

رفتگر، نظافتچی

ستاره

Setareh

خط کش خیاطی از جنس تخته ی نازک و بلند که با آن اندازه گرفته، میزان برش پارچه را حساب می کردند.

سخنوری

Sokhanvari

نوعی از مشاعره. جلساتی متشکل از جمعی شعرشناس که دو مبارز سخنور، یعنی شعردان و حافظ شعر آن را اداره کرده و دیگران را سرگرم می کردند. این جلسات عمدتاً در قهوه خانه ها برگزار می شد.

سر تن مهر

Sra-e-tan-mohr

کامل، تمام عیار، همه چیز تمام

سر چاق کن

Sar-chaagh-kon

قلیان چاق کن. کارگری متصدی چاق کردن قلیاندر تمام قهوه خانه ها که از مسن ترین کارگران قهوه خانه بود و به او خلیفه می گفتند.

سر دم

Sar-dam

محلی که سخنور به سخنوری پردازد. جای دم زدن، گفتار، دمیدن، سخن گفتن

سرباری

Sar-baari

بهترین میوه که برای فریب خریدار روی بار قرار می دهند. مصداق بارز گندم نمایی و جو فروشی که در میوه فروشی ایران رواج دارد.

سرپر

Sar-por

سلاحی که باروت و گلوله را از سر به آن داخل می کنند.

سرپولک

Sarpoolak

نام محله ای قدیمی در تهران که در تقاطغ خیابان بوذرجمهری (پانزده خرداد) و سیروس (مصطفی خمینی) واقع شده است.

سرجوقه

Sarjoogheh

سرجوخه

سرخاب

Sorkhaab

گردی سرخ رنگ و لطیف که زنان برای زیبایی به گونه می مالیدند و خوب ترینش از یزد می آمد.

سرخور

Sar-khor

کشنده(koshandeh)صاحب، طفل یا زنی که با آمدن یا ازدواجش، والدین یا همسر بمیرد، سرخور می گفتند، یعنی سر صاحبش را خورده است.

سرداری

Sardaari

لباسی بلند به شکل لباده بود با این تفاوت که در جلو تکمه نداشت و به طور آزاد به تن می ایستاد و البسه ی زیر آن نمایان می گردید. سرداری چند چین درشت یا ریز در حوالی پشت داشت. سرداری را معمولاً با ماهوت آبی می دوختند و جوجه مشدی ها و داش مشدی ها می پوشیدند.

سرسایه

Sar-Saayeh

اتاقک یا آلاچیق یا چیزی شبیه آن که سردستی ساخته شده، حافظ سرما، گرما یا آفتاب باشد.

سرطاس

Sar-taas

بیلچه مانندی توگود و دسته دار برای برداشتن اجناس و امتعه ی بقالی و عطاری مثل جبوبات، آرد، شکر، بلغور، فلفل و زردچوبه وغیره

سرقفلی

Sar-ghofli

پولی که کسی به مستأجر و متصرف دکانی داده، او را راضی به ترک آن کند تا خود متصرف شده و در آن به کار و کسب بپردازد.

سفیداب

Sefidaab

گرد سفید رنگ که از سوخته ی قلع یا روی به دست می آمد، که سفید آن به کار زینت بانوان و کدر آن برای مرهم جراحات استفاده می شد. خوب ترین نوع آن از تبریز می آمد.

سفیدبختی

Sefid-bakhti

عزیز بودن به نزد شوهر و داشتن همخوابگی

سق زدن

Sagh-zadan

پر حرفی

سقا

Saghghaa

کسی که با وسیلهای آب به جایی برساند. معمولاً این آب توسط مشک(mashk)به خانه ها و دکان ها می رسید.

سقاخانه

Saghghaa-khaaneh

دکان یا محوطه ی کوچکی بود که ظروف آب و جام و پیاله در آن نهاده، آب در دسترس تشنگان قرار می دادند. تأسیس سقاخانه از جمله کارهای ثواب به حساب می آمد و عمدتاً در ماه های محرم و صفر یا به بهانه ی شهدای کربلا تأسیس می شد.

سقز

Saghghez

آدامس

سقلمه

Sogholmeh

سیخونک، دگنک(daganak)

سکه یک پول کردن

 

بی آبرو کردن، ارزش آدمی را به اندازه ی یک پشیز ناچیز رسانیدن

سلٌابه

Sollaabeh

چهار میخ، میخ آویز

سلخ

Salkh

آخر ماه، تمام، به آخر رسیدن

سلطان

Soltaan

یکی از درجات نظامی که بعداً به سروان تغییر نام یافت.

سلف دان

Selef-daan

ظرف گلدان مانند از جنس برنج با دری شبیه به دهانه ی قیف که داخل آن خاکستر می ریختند. وسیله ای که افراد مسن و بیماران در آن خلط و آب دهان می انداختند.

سمب و سو

Somb-o-sou

برو برگرد

سمساری

Semsaari

مغازه ی خریدار و فروشندهی اشیاء دست دوم

سنج

Senj

یکی از اسباب موسیقی، دو ورق فلز برنج یا ورشو که جهت تنظیم نوحه، تنظیم گام و حرکت و سینه زنی در عزاداری ها استفاده می شود.

سنگ پا

Sang-e-paa

سنگی زبر و سیاه، دارای منافذ زیاد که نوع مرغوب آن را از معادن اطراف قزوین می آوردند و با آن پاشنه ی پا و چرک های پا را می سائیدند. به آدم های پررو به کنایه سنگ پای قزوین گفته می شد.

سنگ چخماق

Chakh'maagh

سنگی که چون دو تکه ی آن را بر هم زنند از آن جرقه برمی خیزد. این سنگ قبل از به وجود آمدن کبریت مورد استفاده بود.

سنگ قلاب کردن

Sang-gholaab

پرت کردن، گمراه کردن

سنگ واکنی

Sang-vaakani

تسویه حساب، مقابله، زورآزمایی، دست و پنجه نرم کردن

سنگ واکنی

Sang-vaa-kani

تسویه حساب، زورآزمایی

سنگلج

Sngelaj

نام محله ای در تهران قدیم که قسمتی از آن پارک شهر فعلی می باشد. این محله به امر رضا شاه پهلوی تخریب شد.

سوخت شدن

Sookht

باطل شدن، از میان رفتن

سورچی

Sour-chi

راننده ی وسایل چرخ داری که با حیوان حرکت کند.

سوزمانی

Souzemaani

کولی خودفروش و قحبه های ارزان قیمت

سهراب کشی

Sohraab-koshi

نقالی بخشی از داستان رستم و سهراب در قهوه خانه که اوج داستان های نقالی محسوب می شد و در آن شب ها قهوه خانه بسیار شلوغ می شد.

سیاه بختی

Siyaah-bakhti

خوار و منفور و مطرود بودن

سیاه بندی

Siyaah-bandi

حقه بازی، کلاه سازی، چشم بندی، حیله گری

سیر

Sir

واحد وزن معادل 75 گرم

سیر

Sir

واحد وزن معادل هفتاد گرم

سیسمونی

Sismooni

لباس و لوازم نوزاد

سیم آخر

Sim-e-akhar

شاه سیم، سیم اصلی که بر سر تیرها نصب شده و سیم های فرعی را به آن می انداختند. زدم به شاه سیم یا زدم به سیم آخر از این وجه تسمیه گرفته شده است.

سیمیا

Simiyaa

علمی که از ریاضیات به هم رسد و چون کامل شود بتواند صاحبش را از مال دنیا بی نیاز گرداند، آنچه خواهد بدون زحمت و رنج حاصل شود و هر خواهش که جهت خود و غیر داشته باشد، روا شود و جن و پری بر وی مهربان گردند و ...

شاباش

Shaabaash

شادباش، پولی که مطرب یا رقاص به صورت انعام یا دستلاف از حضار دریافت می کند.

شارب

Shaareb

 

شاطر

Shaater

جوان چابک و پرتحرک که سواره یا پیاده کنار اسب ارباب تاخته یا کنار کالسکه ی او می دوید.

شال خلیل خانی

Shaal-e-khalil-khaani

شالی از پشم و ابریشم، ظریف و زیبا، در رنگ های نارنجی و آلبالویی و آبی

شاندول

 

یک ور شدن، طرفی سبک و طرفی سنگین تر گردیدن.

شانسی اقبالی

Shaansi-eghbaali

بسته های زرورق پیچیده به اندازه ی بسته های چای به اسم شانسی اقبالی، نوعی جیب بری که از میان بسته ها، یکی که برای خودشان نشان شده بود، چیزی قیمتی مانند ساعت و انگشتر بیرون آورده و نشان تماشاچیان می دادند اما نصیب دیگران چیزی نمی شد.

شاه شهید

Shaah-e-shahid

لقبی که بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه، درباریان و برخی از مردم بر او نهادند.

شاهی

Shaahi

یک بیستم ریال

شاهی سفید

Shaahi-sefid

سکه ی نقره به ارزش سه شاهی

شبرو

Shebrou

پوست دباغی شده حیوان که خوراک و لعاب داده شده باشد، مخصوص کیف و کفش و مانند آن

شت

Shat

رقیق

شتلی بگیر

Shatali-begir

لیلاج یا قمار راه بیندازی که از قماربازها ده درصد پول می گرفتند.

شرته

Sherteh

جارو و جمع آوری سردستی

شش میخه

Shesh-mikheh

محکم کاری، اتمام حجت

شکانفتنی فروش

Shekaaftani-foroush

فردی که کفش کهنه های بی مصرف را خریده، قطعات آن ها را از هم جدا کرده، زیره و رویه و داخل و آستری را برای مصارف مختلف می فروختند.

شکر سرخ

Shekar-e-sorkh

شکر قرمز، شکر مازندرانی. چیزی دانه مانند و به هم چسبیده به رنگ زرد تیره، دارای خاصیت دارویی و طعم نامطبوع.

شکرپنیر

Shekar-panir

نوعی شیرینی مانند نقل که از آرد، شکر، هل و دارچین به اندازه بادام پوست دار درست می کنند.

شگرد

Shegerd

روش، قاعده، روش کار و فنی که بیش از هر روش دیگری برای یک نفر مورد استفاده باشد.

شلیته

Shaliteh

دامن چین دار به قامت های مختلف، از چهار انگشتی که فقط روی کفل ها را می گرفت که بر روی شلوار پوشیده می شد تا بلند نزدیک مچ پا.

شماع

shammaae

صابون پز، شمع ریز

شهرفرنگی

Shar-e-farangi

جعبه ای که در داخلش نواری عکس دار از برابر نور چراغ می گذشت و بچه ها از پشت ذره بین های درشت جلوی آن به تماشا می نشستند و شهرفرنگی برایشان تعریف می کرد. ( سینمای وطنی )

شهرنو

Shahr-e-nou

محله در ضلع جنوب غربی میدان قزوین که در ابتدای قرن ساخته شد و فواحش تهران، که در محلات مختلف مستقر بودند را اجباراً به این محله منتقل کردند. بسیاری از خانه های این محله در سال 1357 به آتش کشیده شد و چندین سال بعد کل آن به فرهنگسرای رازی تبدیل گردید.

شیر یا خط

Shir-yaa-khat

بازی یا روشی برای شرط بندی به این صورت که سکه ای را در مشت گرفته و پس از شرط بندی به هوا می انداختند.

شیشکی

Shishaki

صدای تیز از دهان بیرون آوردن به منظور تمسخر دیگران.

شیلان کشان

Shilaan-keshan

مهمانی، مجلس جشن و سرور، ضیافتی که برای اسم گذاردن یا کسب اجازه ی کار ترتیب داده شده باشد.

شیلان کشان

Shilaan-keshaan

افراط و تفریط در خوردن و آشامیدن و مهمانی و ضیافت

صاحب منصب

Saaheb-mansab

افسر، از ستوان به بالا

صلحیه

Solhiyyeh

شعبه ای از عدلیه ( دادگستری ) شبیه اتاق اصناف یا شوراهای حل اختلاف

صندل

Sandal

راحتی پاشنه کوتاه بندی و تسمه ای و سگکی

صننار

Sannaar

یک صد دینار معادل یک دهم قران ( ریال )

طاس

Taas

ظرف مسی دهان گشاد ته باریک لب کنگره ای که بعدها لگن جانشین آن گردید.

طفیلی

Tofeili

سربار، مزاحم، انگل

طلسم سوسن غسٌاله

Telesm-e-soosan-e-ghassaaleh

طلسمی از جنس برنج که حروف و کلماتی غیرخوانا و همچنین تصویر زن و مردی به چسبیده بر روی آن حک شده بود، برای طلسم کردن مرد به عشق یک زن مورد استفاده قرار می گرفت.

طلسم شمامه و دمامه

Telesm-e-shamaameh-va-damaameh

طلسمی دو رو که بر یک روی آن تصویر یک مرد و بر روی دیگر آن تصویر یک زن حک شده بود و بر روی صفحه ای از پولاد قرار داشت. این طلسم برای رفع بلا، دفع جن و انس و بدخواه، عشق و بی قراری و مانند آن استفاده می شد.

طلسم هاروت و ماروت

Telesm-e-haaroot-va-maaroot

یکی از وسایل سحر و جادو، که به کار عاشقان دل سوخته و دلدادگان پرتمنا می آمد.

طوق

Toogh

گوی فولادی مذهب(mozahab)به اندازه هندوانه بزرگ که بالای آن پنجه ی کامل شبیه دست آدمی یا یک تیغه مانند تیغه ی علامت نصب کرده، با طاقشال و پارچه های زری و مثل آن دامنش را می پوشاندند. به نشانه ی نیزه ای که بر بدن شهدای کربلا حواله می شده است.

عافیت باشد

Afiyat

کلمه ای که تازه واردان به افراد داخل حمام می گفتند. همچنین تعارفی بود که افراد داخل سربینه به کسانی که از گرمخانه بیرون می آمدند می کردند.

عباسی

Abaasi

 

عدل

Adl

لنگه بار بسته بندی شده مانند قماش و پنبه

عدلیه

Adliyyeh

دادگستری

عدلیه چی

Adliyeh-chi

عضو دادگستری

عصاری

Assaari

روغن کشی

علاف

Alaaf

کاه فروش

علامت

Alaamat

علم(alam)چند تیغه ای که به نشانه ی هر هیئت ( جمعیت ) و هر محلی با دسته حرکت داده، عقبش سینه زن ها سینه می زنند.

علیشاه عوض

Alishaah-avaz

یکی از دهات شهریار، واقع در جنوب غربی تهران

عماری

Amaari

تابوت بزرگ روبسته که هلالی هایی از تخته بر روی آن استوار کرده، آن را با پارچه ی سیاه می پوشاندند، افرادی به زیر آن رفته و با سلام و صلوات حرکتش می دادند. تابوتی برای افراد سرشناس و محترمین، مخصوصاً علما که اگر عماری، حامل عالم بود، عمامه اش را هم رویش می گذاشتند.

عمه قضی

Ammeh-ghezi

لفظ ترکی به معنی دختر عمه ( عم قضی هم گفته می شود. )

عودلاجان

Oudlaajan

نام محله ای در تهران قدیم واقع در شرق خیابان ناصریه ( ناصرخسرو ) منتهی به خیابان سیروس

غاذی

Ghaazi

سائیدهی برگی که رنگ سیاه از آن به دست می آمد و برای رنگ کردن موی سر به کار می رفت. به آن "رنگ" هم می گفتند.

غازه

Ghaazeh

سرخی، سرخاب

غرٌابه

Gharraabeh

شیشه ی شکم دار و گردن دار که دهانه ی آن کنگره مانند بوده و ته آن از داخل محدب می باشد.

غشی

Ghashi

گداهایی که با غش کردن پول می گرفتند. به این صورت که نزدیک جوی آب و لجنی خود را لرزانده و در آن می انداختند و مردم گرد آمده، بیرونشان می کشیدند و غیه ها کشیده، حرکات عنیف کرده، کف از دهان برآورده، پس از آنکه اطراف خود را کاملاً پر پول می یافتند، به هوش می آمدند و از این نقطه برخاسته، در کوچه یا گذر دیگر می افتادند. هرچند در آن زمان با توجه به اینکه داروهای ضدصرع موجود نبود، تعداد افرادی که به طور واقعی نیز در کوچه و خیابان غش کنند، زیاد بود.

غلام گردش

Gholaam-gardesh

دو تا سه متر اطراف گنبد که با طاق کوتاه تری ساخته می شد را غلام گردش می گفتند. استفاده از این لفظ خصوصاً در زورخانه ها مرسوم بود.

غمیش

Ghamish

عشوه، ناز، ادا

غول

Ghool

موجودی افسانه ای شبیه آدم به اضافه ی شاخ و دم و پشم با ظاهری وحشت زا.

فارس

Fares

یکه سوار، تازنده

فانوس شمعی

Faanous-e-sham'ee

فانوسی که حباب آن از پارچه ی موم آلود ساخته می شد و و قتی بر زمین می نهادند بر روی هم چین می خورد و شمع آن ظاهر می شد. هر اعیان و ملایی، نوکری به نام فانوس کش(faanous-kesh)داشت که در پیشاپیش حرکت می کرد و برایش فانوس می کشید.

فانوسخه

Faanoskheh

کمربند پهن سوراخ دار چرمین یا برزنتی که خشاب های فشنگ در آن جا می گیرد و آن را به کمر بسته، سرنیزه و وسایلی از این قبیل را از قلاب های آن می آویزند. ( فانوسقه هم می گویند. )

فصٌاد

Fassaad

رگ زن، دلاک حمام

فکلی

Fokoli

اصطلاحی بود که به جوانان از فرنگ برگشته یا وطنی که صورت فرنگی مآبی به خود می گرفتند اطلاق می شد.

فلانل

Felaanel

پارچه ی انگلیسی کت و شلواری پشمی به رنگ سیاه که معمولاً از آن کت تکی می دوختند و با شلوار سفید می پوشیدند.

فندق سوخته

Fandogh-sookhteh

فندق را روی شعله ی چراغ روغنی سوزانده، برای سیاه کردن ابرو به کار می بردند.

فوطه دار

Footeh Daar

لنگ دار حمام عمومی

فیل هوا کردن

Fil-havaa- kardan

 

فینه

Fineh

کلاهی استوانه ای از جنس نمد با رنگ های سیاه و قرمز و سبز با بالایی به نسبت دهانه جمع تر و طاق تخت با منگوله ای که از وسط آن به بغلش آویخته و دوخته می شد.

قابلمه کردن

Ghaablameh-kardan

تقلب کردن در فروش متاع، داخل زدن

قاپوق

Ghaapoogh

تخته بند. کلمه ای ترکی به معنی وسیله ای چوبی که دست ها و سر را با آن می بستند و سپس فرد را شلاق می زدند، شکنجه می کردند یا سر می بریدند.

قاذورات

Ghaazooraat

پلیدی ها، نجاست ها

قاز

Ghaaz

واحد پول به ارزش یک هشتادم قران، یک چهارم شاهی، هر شاهی معادل یک بیستم ریال بود.

قاشق پستائی نمودن

Ghaashog-pastaa'ei

هماوردی، سنگ واکندن، کلنجار رفتن

قاضی عسکر

Ghaazi-asgar

قاضی یا روحانی قشون

قایم باشک

Ghaayem-baashak

نوعی بازی که در آن چشم یک نفر را می بندند و یکی یا هر چند نفر دیگر که داخل بازی باشند در گوشه و کنار، قایم می شوند و آنگاه چشم وی را باز کرده و او باید سایرین را پیدا کند. ( قایم موشک هم گفته می شود. )

قبضه

Ghabzeh

مشت بسته، مشتی که ریش را در میانش گرفته و فشرده و هر آنچه زیادتر از آن باشد را قیچی می کردند.

قبل منقل

Ghobol-manghal

ظرفی از چرم مانند کیسه برای اسباب چای و دود و دم، امثال قلیان و وافور

قبه

Ghobbeh

جسم کوچک و محدب به شکل نیم کره یا دکمه که به جایی چسبیده باشد. بیشتر منظور درجات بالای نظامی است.

قپان

Ghapaan

ترازویی است میله ای که با قلابی از سقف آویزان می شود و برای وزن کردن بارهای نسبتاً سنگین استفاده می شده است.

قپان کردن

Ghapaan Kardan

وزن کردن به وسیله ی قپان. نوعی شکنجه هم محسوب می شد که محکوم را به وسیله ی آن از سقف آویزان می کردند.

قدح لنگری

Ghadah-e-langari

قدح یا ظرف بزرگ که بعضی تا پنجاه لیتر گنجایش داشت.

قدک

Ghadak

پارچه ی دست باف از جنس پنبه که همانند متقال بود با بافتی ریزتر و رنگ آبی تیره که به کار قبا و لباس مردان می آمد.

قراول

Gharaavol

نگهبان، دیده بان، مستحفظ

قرق

Ghorogh

جایی که مخصوص افراد خاصی باشد و از ورود دیگران به آنجا جلوگیری کنند.

قره قوروت

Ghare-ghroot

ماده ی سیاه رنگ و ترش که از کشک درست می کنند و برای جلوگیری از عرق سوز شدن و آمدن چرک به تن می مالیدند.

قزاق

Ghazzaagh

سربازانی که به تقلید از نظامیان روس لباس می پوشیدند و به سبک روسی تعلیمات نظامی دیده بودند.

قزقان

Ghaz'ghaan

دیگی با لبه ی کوتاه و دهان گشاد

قطیفه

Ghatifeh

حوله ی بزرگ برای خشک کردن بدن بعد از استحمام

قفل بلقیس سلیمان

Ghofl-e-belgheis-e-soleymaan

یکی از وسایل سحر و جادو، برای زنانی که آبستن نمی شدند یا فاصله ی زیاد میان آبستنی آنها می افتاد استفاده می شد.

قلقانه

Ghollaghaaneh

رشوه، باج سبیل

قلمدوش

Ghalam-doosh

شانه، سوار کردن کودک بر روی شانه به صورتی که یک پایش از جلو و پای دیگرش از پشت حامل آویزان باشد.

قمباره

Ghomabaareh

خمپاره

قمر در عقرب

Ghamar-dar-aghrab

مکان ماه در برج عقرب. طبق قاعدهی نجوم، هر دو روز و چند ساعت ماه در یکی از بروج دوازده گانه منزل می کند که یکی از آن منازل عقرب یعنی برج عقرب می باشد و چون این برج و شکل آن هم شکل و هم حالت عقرب می باشد، هر کاری که فاعل در آن اوقات انجام می داد، زشتی و کراهت و نحوست به خود می گرفت.

قمه

Ghameh

حربه ای دو دم با تیغه راست

قنبیط

Ghonabit

کلم سفت شبیه چغندر گرد یا شلغم که با آن آش درست می کنند.

قنترات

Ghontoraat

کنترات، سپردن کار به کسی به طور کامل در زمان معین با نرخ مشخص

قورچی

Ghoorchi

سلاح دار، نیروی مسلح

قورخانه

Ghoor-khaaneh

آسلحه سازی دولتی، مهمات سازی قشون. محل آن غرب خیابان باب همایون تا شرق خیابان خیام بود.

قوزی

Ghoozi

گوژپشت

کوچه غریبان

Kooche ye Gharibaan

یکی از محله ی های قدیمی تهران که اکنون در بازار قرار دارد.

کوچه هفت تن

Koocheye Haft-tan

یکی از محلات قدیمی تهران، در امتداد بازار مسگرها. در این محل خانه ی معروفی قرار دارد که به احتمال زیاد متعلق به خاله ی ناصرالدین شاه بوده است.

الک دولک

Alak-dolak

نوعی بازی که کودکان انجام می دادند به این صورت که با چوب کلفت و کوتاهی به طول هفتاد تا هشتاد سانتی متر به نام دولک به چوب کوتاهی به طول تقریبی پانزده تا بیست سانتی متر به نام الک می زدند و آن را به طرف بازیکنان مقابل می پراندند.

کاپیتولاسیون

Kapitolasiyon

قراردادی که به موجب آن درصورتی که اتباع خارجی هرگونه تخلفی اعم از جرحه و جنایت مرتکب شوند، دولت به دلیل این قرارداد نمی توانست متخلف را محاکمه و مجازات نماید.

کاغذ لول

Kaaghaz-e-lool

کاغذی مخصوص سیگار پیچی از جنس مخصوص مانند پوست آهو که حتی در هزاران بار باز کردن و لول کردن عیب نمی کرد و سال ها مورد استفاده قرار می گرفت.

کاکوتی

Kaakouti

گیاهی با برگ های باریک و معطر با گل های کوچک ارغوانی که برای خوشبو ساختن ماست و دوغ و رفع رطوبت آن به کار می رود. عطر کاکوتی نزدیک به آویشن است.

کپ

Kop

شیشه ای شبیه غرابه با شکمی بزرگ و دهانه ی گشاد

کپنک

Kapanak

پوششی گشاد و بلند مانند قبا از نمد با آستین های دراز و قدی تا مچ پا، مخصوص ساربان ها که در سرما و زمستان ها به کار می بردند. گشادی کپنک تا حدی بود که دو تا سه نفر به طور فشرده در آن جا می گرفت.

کتل

Kotal

پرچمی پاچین مانند که بر چوبی کشیده شده، بر سرش قبه ای از برنج یا نقره یا چیزی شبیه پنجه نصب می کردند. چوبی که بر سرش پنجه یا گوی نصب کرده و آن را با طاقشال و زری و چهل بسم الله و سینه ریز و گردن بند زینت می کردند. و در عزاداری محرم مورد استفاده بود.

کجاوه

Kajaaveh

دو صندوق بدون در رو پوشیده که بر دو طرف قاطر یا شتر بسته می شد و در هر صندوق یک نفر قرار می گرفت. این وسیله برای حمل مسافر خصوصاً بانوان و اطفال استفاده می شد.

کرسی

Korsi

سکو، بلندی، محلی بلندتر از اطراف

کرک

Karak

بلدرچین. (کرک باز = کسی که بلدرچین نگهداری می کند مانند کفتربازها )

کشکول

Kashkool

از جنس صدف نرم، محصولی از دریا شبیه کدو که بعدها از جنس برنجی آن نیز ساخته شد. علامت فقر و گدایی، گدای مولا، گدای علی، فقیر و متکدی دانش و علم فقر.

کف رو

Kaf-rou

دزدی که اسکناس درشت را برای خرد کردن به کسی عرضه نموده، پس از گرفتن اظهار انصراف می کند و در دادن و گرفتن پول خود، مقداری از آن را می رباید ( کف می رود )

کفن نویس

Kafan-nevis

فردی که بر روی کفن آیات قرآن می نوشت.

الکلام یجر الکلام

Alkalaam-yajor-ol-kalaam

حرف، حرف می آورد

کلاه پاپاخی

Paapaakhi

کلاه پاخ پاخی هم گفته می شود. کلاهی از پوست گوسفند باپشم های بلند که پشم هایش تا روی چشم آمده و قیافه را مهیب می نمود.

کلاه ترک

Tark

کلاه نمدی تخم مرغی شکل که آن را با سوزن زنی به دوازده یا چهارده ترک تقسیم کرده و در هر قسمت اسامی ائمه و اشعار و ابیاتی در مدح علی دوخته می شد. کلاهی نشانه ی درویشی.

کلبتین

Kalbatein

وسیله ای مانند انبردست برای بیرون کشیدن دندان

کلک

Kelak

منقل گلی(geli)

کلوخ اندازان

Khlokh-andaazaan

خوش گذرانی، تلافی محرومیت از عیش و سرور را با افراط در آن ها درآوردن

کله کردن

Kaleh-kardan

پشیمان شدن، تحت تأثیر تبلیغ مخالف کسی قرار گرفتن، پس آوردن

کماجدان

Komaaj-daan

ظرفی مانند دیگچه با لبه ای صاف و دو دسته در دو طرف و دری جذم و جفت و دسته دار.

کمبزه

Kombozeh

میوه ای کوچکتر و سفت تر از خربزه با طعمی میان خیار و خربزه

کمیسری

Komeisari

کلانتری

کنار

Konaar

چوب درخت سدر

کنیف

Kanif

ظرفی قابلمه مانند از گل(gel)پخته که در کف گهواره برای دفع ادرار و مدفوع کودک جاسازی می کردند. به این صورت که طفل را طاقباز و بدون شلوار خوابانیده، ماتحتش را جهت اجابت روی آن قرار می دادند و برای اینکه کودک حرکت نکند با تسمه و طناب او را به گهواره می بستند.

کوزه قلقلک

Koozeh-ghogholak

کوزه ی آبخوری سفالین که در تهران مرسوم بود که آن را جلوی نسیم قرار می دادند و آب را خنک می نمود.

کوفت

Kooft

بیماری سیفلیس

کهر

Kahar

سرخ مایل به سیاه، سرخ سیاهگین یا سیاه سرخگین

کیپ تا کیپ

Kip-taa-kip

جفتا جفت، کاملاً کنار هم

کیل

Keil

ظرفی جهت پیمانه کردن که معمولاً خشکبار را با آن پیمانه می کردند.

کیمیا

Kimiyaa

علمی که با آن فلزات کم قیمت مانند مس و آهن و سرب و روی را با تدبیر و صنعت به صورت فلزات پرقیمت مثل طلا و نقره درآورند.

کیوان

Keyvaan

ستاره ی زحل

گاری پستی

Gaari-e-Posti

گاری چهارچرخه ی روپوش دار با دو چرخ کوچکتر در جلو و دو چرخ بزرگتر در عقب که جزء وسایل نقلیه ی سریع السیر به شمار می آمد. همانطور که از اسم آن پیداست برای حمل و نقل بار و مرسولات پستی به کار می رفت و ساعتی شش تا هشت کیلومتر راه می پیمود.

گاری تجارتی

Gaari-e-tejaarati

گاری جهت حمل مسافر با ظرفیت سه خروار ( 900 کیلوگرم ) بار و 24 مسافر. در این گاری بارها را در کف گاری قرار داده، مسافران روی آن می نشستند و دیگر وسایل مسافران از قبیل وسایل دم دستی مانند اسباب دود و دم قلیان و سطل و آفتابه و مثل آن از بیرون به اطراف آن آویخته می شد. این گاری ها را چهار اسب می کشید و در روز یک منزل راه که معادل شش فرسنگ ( 24 کیلومتر ) بود را طی می کردند.

گالش

Gaalesh

کفش لاستیکی سیاه با آستر ماهوت قرمز که آن را در ابتدا از روسیه می آوردند و در میان زنان پیر و میانه سال زیاد طرفدار پیدا کرده بود.

گتر

Getr

روکشی از جنس ماهوت یا ضخیم تر به رنگ های کرم و قهوه ای به شکل ساقه ی جوراب که روی کفش می بستند و روی کفش را تا سرپنجه می پوشانید.

گذر لوطی صالح

Gozar e Looti Saaleh

از بازارهای بدون سقف قدیمی تهران که قدمت آن به احتمال زیاد به دوره ی آقا محمدخان قاجار می رسد و بانی آن سرمایه داری به نام لوطی صالح بوده است.

گذر لوطی صالح

Gozar-e-looti-saaleh

گذاری منشعب از جنوب چهارسوق بزرگ بازار

گراند هتل

Graand-hotel

اولین هتل آبرومند به سبک اروپایی در ایران با سالنی زیبا که ابتدا جهت رقص و غذاخوری اختصاص یافت و سپس سالن بالماسکه و نمایش شد و چندی نیز صورت سینما به خود گرفت.

گربه شور

Gorbeh-shoor

شستنی که با آبی مختصر یا یک ظرف آب انجام شود.

گربه مرتضی علی

Morteza-ali

از اعجاز مرتضی علی ( علی ع ) می دانستند که گربه اش غیر از گربه های دیگر بوده و از هر طرف می انداختی اش، چهار دست و پا به زمین می آمده، در حالی که همه ی گربه ها همین طور هستند.

گرگم به هوا

Gorgam-be-havaa

نوعی بازی که از میان چند نفر، یک نفر به عنوان گرگ انتخاب می شود و دنبال بقیه می کند. هر کس که گرفتار گردد، گرگ می شود.

گل سرشور

Gel-e-sar'shoor

گلی که کار صابون را می کرد و دارای بوی خوش بود.

گل ماشی

Gel-e-maashi

خاک کرم رنگی که در رنگ های لعابی دیوار به دلیل هم رنگ بودن با رنگ آجر به کار می امد. ( گل ماشین هم می گویند. )

گلخن تاب

Golkhon-taab

آتشکار حمام عمومی

گلریزان

Golrizaan

گلریزان جشنی ورزشی بود که هرچند یکبار در زورخانه ای جهت همراهیی از پا افتاده یا حاجتمندی برپا می شد و عوایدش جهت بدهکاری، ورشکستگی، بیماری، خرج عروسی، سرمایه ی کار و کسب، کمک به زندانی، خرج سفر زیارت و امثال آن مصرف می شد.

گود اختر کور

Goud e Akhtar Koor

یکی از گودها یا محله ی های قدیم تهران که ظاهراً خیلی خوشنام هم نبوده است.

گیرز

Giraz

کاغذ سیگار آماده شده که لبه هایش به وسیله ی ماشین چسبیده شده باشد.اگر سیگارت را با دست بپیچند به آن "کاغذ سیگار" می گفتند اما کلمه ی گیلز که در فارسی گیرز متداول شده است، کاغذ سیگاری که به وسیله ی دستگاه کوچکی بسته می شود است.

گیروانکه

Girvaankeh

پاکت یا کیسه یا ظرفی که حدود دوازده سیر ( 840 گرم ) محتوی داشته باشد.

لامپا

Laampa

چراغ نفت سوز از یک تا ده شعله شمع

لاوک

Laavak

ظرفی چوبی مانند ظشتک و لگن

لاوک

Lavak

ظرف چوبی مانند لگن

لباده

Labbaadeh

قبایی ساده و بلند با یقه ی باریک که جلوی آن تا پایین ناف تکمه دار بود و تکمه های آن در زیر لبه ای پوشیده می شد. لباده را روی البسه ی کهنه تر می پوشیدند.

لقوه

Laghveh

کج شدن صورت یا دهان و بینی و چشم

لله باشی

Laleh-baashi

مواظب و سرپرست اطفال اعیان و رجال

لنگ بندان

Long-bandaan

میهمانی کسب اجازه ی شاگرد از استاد، به این معنی که شاگرد لیاقت انجام دادن کاری که به او محول شده است را یافته است.

لنگ شدن

Lang-shodan

تأخیر شدن، تعطیل شدن

لوئی

Loo'ee

کرک گل نی(kork-e-gol-e-nei)

لولئین

Loole"in

لولهنگ، آفتابه ی سفالین بعدها که آهن ورق و حلبی وارد شد آفتابه های سفالین کنار گذاشته شد. از مس، برنج، نقره و حتی طلا نیز برای متمکنین آفتابه ساخته شد.

لولهنگ

Loolehamg

لولئین، آفتابه ی سفالین. بعدها که آهن ورق و حلبی وارد شد آفتابه های سفالین کنار گذاشته شد. از مس، برنج، نقره و حتی طلا نیز برای متمکنین آفتابه ساخته شد.

لولهنگ دار

Loolehang"daar

کسی که در مستراح های عمومی برای مردم آفتابه پر می کرد.

الله کریم گو

Allah-Karim-gou

کسی که پیشاپیش جنازه حرکت می کرد، قرآن تلاوت می کرد و متناسب با سن و وضع مرده برخی جملات در خصوص متوفی بیان می نمود.

الله وکیل

Allaah-Vakil

کسی را در معامله وکیل کردن. یعنی از طرف من وکیلی که به خیر من کار کنی و خدا شاهد وکالت تو باشد.

لیقه

Ligheh

نخ یا الیاف نازکی از کتان یا علف یا ابریشم که به هم می فشردند و جهت تعدیل مرکب بر قلم در دوات می گذاشتند.

لیمیا

Limiyaa

علم طلسمات و اعداد و حروف که با آن اعماق خارق عادت انجام دهند، مثل رسانیدن دو تن که معاشرت و معاشقت و زناشوئیشان غیرممکن باشد و احضار و طرد و بوجود آوردن دوستی در میان دشمنان و دشمنی میان دوستان و از این قبیل.

ماشین دودی

Maashin-doodi

قطار. منظور اولین قطاری است که در تهران حد فاصل میدان دروازه خراسان تا شاه عبدالعظیم حرکت می کرد. این قطار در سال 1261 خورشیدی ساخته شد و تا اوایل دهه ی 1330 نیز فعال بود.

مال

Maal

چهارپای مثل اسب و قاطر و الاغ

مال بندان

Maal-bandaan

منزلی بود در کاروانسراهای بین راه که گاری های پستی در آنجا اسب های خود را با اسب های تازه نفس عوض کرده و جو و کاه توی راهشان را می گرفتند.

مال خر

Mal-khar

فردی که مال دزدی می خرد.

مال دزد

Maal-Dozd

دزد خر، گاو، گوسفند و شتر

مالاندن

Maalaandan

همه چیز را در لقمه فشردن و با میل و ولع تمام، بی اعتنا به همسفره و هم غذا، خوردن

مالیه چی

Maaliyeh-chi

عضو دارایی

مبال

Mabaal

مستراح، سرویس بهداشتی! امروزی

مبال فرنگی

Mabaal-farangi

لگن مستراح از جنس آهن سیاه با دهانه ی گشاد و انتهای تنگ که در پایین آن دریچه ای قرار گرفته بود که با ریختن فضولات باز و بسته می شد. خاصیت آن این بود که خطر سقوط افراد در مستراح را از بین برده و در ضمن کثافات در هنگام شستشو از نظر دور می شد.

متحدالمآل

Mottahed-ol-ma'al

فرمان، دستور، تصویب نامه، حکم

مترس

Metres

معشوق

متیل

Metyl

پارچه ی سفیدی که به عنوان آخرین رویه ی متکا یا بالش دوخته و کشیده می شود.

مجری

Mejri

جعبه ی کوچک اسباب آرایش ( بزک )

مجلس ختم

Khatm

مجلس ترحیم، مجلسی که برای یادبود مرده ترتیب بدهند

مجمر

Majmar

منقل، آتشدان

مداخل

Madaakhel

رشوه، باج، درآمدی که بیش از حقوق مورد توجه قرار می گرفت.

مدعی العموم

Modda'iol-omoom

دادستان

مرده گردان

Mordeh-gardaan

مرده گردانی یکی دیگر از راه های گدایی بود که عمدتاً لش ها و گردن کلفت ها انجام می دادند. به این صورت که دو نفر همدست شده، یکی خودش را به حالت مرده بی حرکت به زمین می انداخت و دیگری بالای سرش ضجه می زد و برای کفن و دفنش از مردم طلب یاری می کرد.

مرکروج

Morkrooj

مرکورکورم، جیوه خشک

مرگ مفاجا

Marg-e-mofaaja

مرگی که از آن گریز یا گزیری نباشد.

مرهم سفید

Marham-sephid

مخلوط سفیداب قلع، گل ارمنی(glele Armani)و سفیده ی تخم مرغ که برای معالجه ی سوختگی و آفتابزدگی و زخم آبله استفاده می شد.

مرهم سیاه

Marham-siyaah

پانزده مثقال زفت، چهار مثقال سقز، نود مثقال روغن زیتون و بیست مثقال موم را با هم می گداختند و با چهل و یک مثقال مردار سنگ سائیده شده مخلوط می کردند. این مرهم برای مداوای زخم های عفونی و سیاه شده پس از بریدن گوشت های فاسد به کار می رفت.

مریضخانه دولتی

Marizkhaane-dolati

اولین بیمارستان دولتی که در عهد احمد شاه قاجار به اسم مریضخانه ی دولتی نامیده شد و بعدها به بیمارستان سینا موسوم گردید.

مزقان چی

Mezghaan-chi

موزیک چی، موسیقی چی، مطرب

مسافر لنگی

Mosaafer-e-longi

به مسافرانی اطلاق می شد که بدون هیچ وسیله ای، تنها با یک لنگ قرمز سفر می کردند. نیازهایشان از سایر مسافران و دیگران تأمین می شد و هنگام خوابیدن لنگ را زیر خود پهن می کردند یا به عنوان روپوش روی خود می انداختند. همچنین از لنگ برای سفره ی نان، حوله استحمام و آب تنی، ظرف میوه ی دزدی و خشک کردن عرق و صورت و مانند آن استفاده می کردند.

مشاطه

Mashaateh

زنی که کار او آرایش کردن و بزک کردن زنان است. شانه کننده.

مشتمال

Moshtemaal

ماساژ و مالش عضلات بدن، بخصوص عضلات سرشانه، دست ها و کمر که در حمام ها توسط کیسه کش انجام می شد.

مشتوک

 

پنبه یا کاغذ سستی در ته سیگار، برای گرفتن جرم توتون که امروزه به آن فیلتر می گویند.

مشربه

Mashrabeh

ظرف مسی استوانه شکل لب کنگره ای دسته دار که با آن آب به بدن می ریختند.

مشک

Mashk

خیک(khik)، پوست گوسفند را پس از کشتن حیوان، باد می کردند و از طرف دنبه برگردان کرده، از طرف گردن حیوان بیرون می کشیدند و دوخت و دوز کرده، بند و تسمه می انداختند. خیک یا مشک برای جابجا کردن مایعات مانند آب یا دوغ یا شیر استفاده می شد.

معبٌر

Mo'abber

تعبیر خواب کن.

معرکه گیری

Ma'rekeh-giri

جمع کردن و سرگرم ساختن مردم را به هر طریق از قصه گویی، مرثیه خوانی، شعبده بازی، نمایش های پهلوانی و امثال آن را معرکه گیری می گفتند.

معین نایب

Moein-Naayeb

یکی از درجات نظامی که بعداً به استوار تغییر نام یافت.

مقار

Moghaar

قلم مانندی که انتهای آن در چوب فرو رفته و دسته چوبی پیدا می کند، برای درست کردن شکاف در چوب استفاده می شود.

مقنی

Moghani

چاه کن

ملاج

Malaaj

جلوی سر

ملنگ

Malang

سرخوش، مست. به آدم سر و پا برهنه نیز می گویند.

من

Man

واحد وزن معادل سه کیلو گرم

منات

Manaat

سکه ی طلا مربوط به کشور روسیه

منتشاء

Montashaa

چوب سیاه گره دار، مخصوص قلندران به شانه ناهمواری دنیا

مندیل

Mandil

آنچه که به شکل عمامه ی کوچک به دور فینه می بستند، با رنگی مغایر با رنگ فینه.

مو لای درزش نمی رود

Moo-laaye-darzash-nemiravad

ردخور پیدا نمی کند.

مولودخوانی

Molood-khaani

روضه ای زنانه که به مناسبت ولادت حضرت زهرا و ائمه انجام می شود.

میخ طویله

Mikh-tavileh

میخ چهار نبش بلند ضخیم حلقه دار که به زمین کوبیده، افسار مرکوب خود را به آن می بستند.

میدان پاقاپق

Paghaapogh

میدان اعدامکه در اوایل دوره ی قاجار در سبزه میدان واقع شده بود

میدان دار

Meidaan-daar

لش یا لاتی که دهانه ی میدان بارفروشی، مانند میدان میوه و تره بار را گرفته، بابت هر بار چیزی از مراجعان می گرفت.

میدان دروازه قزوین

Darvaaze-qazvin

میدان شاهپور ( وحدت اسلامی فعلی ) در ابتدا به دروازه قزوین معروف بوده است. در زمان ناصرالدین شاه با گسترش شهر، دروازه قزوین به میدان قزوین کنونی منتقل گردید. در سال 1309 در طرح گسترش شهر تهران تمام دروازه ها تخریب گردیدند.

میدان سید اسماعیل

Meidaan-seyed-Esmaeel

میدانی در جنوب بقعه ی امام زاده سید اسماعیل واقع در غرب خیابان سیروس نرسیده به چهارراه مولوی. در این میدان هرگونه امتعه ی نو و کهنه و دزدی خرید و فروش می شد.

میدون سد اسمال

Meidoon-e-sed-esmaal

به میدان سید اسماعیل مراجعه فرمایید

میل

Mil

چوب کلفت تراشیده ی مخروط دسته دار سنگین وزن بصورت گرز که در زورخانه جهت تقویت عضلات سرشانه استفاده می شود

نازشست

Naaz e Shast

در اصل به معنی پیشکشی است که اطرافیان شاه وقتی او شکاری را با تیر می زد، تقدیم می کردند. در معنی متداول امروز آن یعنی گرفتن پاداش یا انعام در ازای انجام کاری فوق العاده یا هنرنمایی خاص.

نان چائی

Naan-chaa'ei

نام دیگر صبحانه برای عوام و ضعفا

ناهید

Naahid

ستاره ی زهره

نایب

Naayeb

یکی از درجات نظامی که بعداً به ستوان تغییر نام یافت.

نایب کشیک

Naayeb-keshik

افسر نگهبان

نجسی

Najesi

واژهای بود که مؤمنین به مشروبات الکلی می گفتند.

ندار

Nadaar

دل و جان و مال یکی، یک رنگ

نسق چی

Nasagh-chi

شکنجه گر. یکی از عواید دوستاقبانان و نسق چی ها این بود که حق داشتند محکومین را به صورت مورد استفاده قرار دهند. به این جهت آنان را زنجیر کرده، دور کوچه و بازار وادار به گدایی می کردند و غالباً برای اینکه سود بیشتری ببرند بینی آنها را سوراخ کرده، از آن زنجیر یا ریسمان می گذراندند که به این عمل مهار کردن می گفتند. یا اینکه گوش و بینی محکومین را می بریدند و در سینی به دست خودشان می دادند یا از گردنشان می آویختند. به این وسیله با ایجاد حس ترحم در مردم کاسبی می کردند.

نظمیه

Nazmiyyeh

شهربانی

نظمیه چی

Nazmiyeh-chi

عضو پلیس

نعلین

Na'lein

کفش بدون پشت و بدون پاشنه یا با پاشنه ی کوتاه به رنگ زرد و قرمز و قهوه ای. به نعلین آخوندی نیز معروف است.

نقاره

 

آهنگی که با طبل و دهل در مواقع معین می نواختند. اکنون در صحن امام رضا ع در مواقع خاص نقاره می نوازند

نقره داغ

Noghreh-daagh

جریمه، تنبیه پولی، سوزاندن دل با دریافت وجه

نقره داغ کردن

Noghreh-daagh

تنبیهاتی که به واسطه گرفتن پول و جریمه و امثال آن انجام شود و از این جهت داغ آن به دل بماند.

نقیب

Naghib

کسی که در اعیاد و سلام ها مسئول مدح و منقبت شاه و کارگردان روضه ها و تعزیه ها باشد.

نگاری

Negaari

وسیله ای که شیره ی تریاک را روی آن بچسبانند، وسیله ای برای شیره کشی در شیره کش خانه ها

ننو

Na'noo

پارچه ای به طول تقریبی یک متر و عرض هفتاد سانتیمتر که در دو طرف آن نوار دوخته و از آن ها چوب رد می کردند و دو سر آن را با طناب به دیوار یا درخت می بستند، تشکچه و بالش گذاشته، بچه را در آن می خوابندند و می جنباندند.

نوره

Nooreh

واجبی. ترکیبی از آهک و آرسنیک برای زدودن موهای زائد

نوغان

Noghaan

پیله و کرم ابریشم

نیاز

Niyaz

پولی که به نذر یا صدقه یا به مزد انجام کار خیر بدهند.

واجبی

Vaajebi

نوره. داروی نظافت. ترکیبی از آهک آب زده ی غربال شده همراه با یک سوم زرنیخ و یک چهارم خاکستر که برای زدودن مو های زائد استفاده می شود.

واجبی خانه

Vaajebi-khaaneh

محلی به ابعاد تقریبی دو متر در دو متر در حمام های عمومی قدیمی جهت زدودن موهای زائد با داروی بهداشتی ( واجبی = نوره )

واکسیل

Vaksil

رشته طناب های سفید یا رنگ های دیگر که صاحبان درجه به تشویق یا ارتقاء مقام از دوش و سینه بیاویزند.

ورنی

Verni

چرمی اعلا از پوست گوسفند که لعاب براق روی آن داده باشند. معمولاً لعاب ورنی را مشکی می دادند.

وززه

Vezzeh

مشتری بد پول بده

وسمه

Vasmeh

سائیده ی برگی که دم کرده ی آن را مانند حنا بر ابرو می کشیدند. وسمه مو را سیاه کرده و چشم را قوت می بخشید.

وسمه جوش

Vasmeh-joosh

پیاله ای لب کنگره ای کوچک که در آن وسمه را جوشانده، برای سیاهی و قوت به ابرو می گذاشتند.

وکیل باشی

Vakil-baashi

یکی از درجات نظامی که بعداً به گروهبان یک تغییر نام یافت.

وکیل چپ

Vakil-e-chap

یکی از درجات نظامی که بعداً به گروهبان سه تغییر نام یافت.

وکیل راست

Vakil-e-raast

یکی از درجات نظامی که بعداً به گروهبان دو تغییر نام یافت.

هردمبیل

Hardambil

آشفته، درهم و برهم

هفت تن

Haft-tan

زیارتگاهی در شرق کوچه ی گذر لوطی صالح

هم چوب را خوردن هم پیاز را

 

کنایه از ضرب المثلی است که متهمی را به جرمی نزد حاکم می برند. حاکم حکم می کند یا فلان مقدار پیاز یا فلان تعداد چوب بخورد یا فلان مبلغ پول بپردازد. متهم مقداری پیاز و مقداری چوب می خورد ( فلک می شود) و چون هر دو را از توانایی خود خارج می بیند، متقبل پرداخت پول می شود.

هوچی

Houw-chi

فردی که برای پاسبانی شب های محلات و دکاکین و منازل استخدام می شد. هوچی از یکی دوساعت از شب گذشته راه می افتاد و چون سیاهی یا جنبنده ای در تاریکی می دید، ( هو ) انداخته، فریاد می کشید.

هودج

Hoodaj

یا تخت روان، اتاقکی مسقف به طول دو و نیم متر و عرض یک تا یک و نیم متر که به دو شتر یا دو قاطر که به جلو و عقب آن قرار می گرفتند بسته می شد. اتاقک بر روی دو تیر بلند چوبی ( مانند شاسی اتومبیل ) قرار می گرفت. در هودج تا چهار نفر می توانستند همراه با لوازم خواب و خوراک و چای و قلیان قرار بگیرند.

هیمه

Himeh

چوب، بته، هیزم، سوزاندنی

هیمیا

Himiyaa

علمی که با آن در تصورات مردم تصرف کنند، یعنی اشیاء و احوالی به نظر آنها رسانند که وجود نداشته باشد و مناظری به تصورشان آورند که خارج از امکان باشد مانند نمودن زمستان در فصل تابستان و غیره

یابو

Yaboo

حیوانی بین اسب و الاغ با اندامی کوتاه و موی زیاد با قدم های تند و ریز کوتاه. مانند تفاوت خر و الاغ، تفاوت اسب و یابو در این بود که یابو را به گاری بسته یا بار به پشتش می گذاشتند و اسب را سوار می شدند. سرعت خر و یابو کم و سرعت الاغ و اسب زیادتر بود.

یاور

Yaavar

یکی از درجات نظامی که بعداً به سرگرد(Sargord)تغییر نام یافت.

یخنی

Yakhni

غذایی از گوشت و دنبه ی فراوان بدون آب، با سیب زمینی و گرد لیمو عمانی

یساول

Yasaavol

اسکورت، قراول، جلودار، رکابدار، چماقدار، افرادی که در رکاب ارباب یا بزرگ خود حرکت کنند.

یسرکشی

 

عرض اندام، سینه سپر کردن، رجز خوانی، حمله وری، ناغافل تاختن

یغلاوی

Yaghlaavi

ظرفی مسی با دهانه ی کشکولی و طرفی فرو رفته با بندی چرمی که به پهلو آویخته می شد، جهت غذا و سایر ضروریات سرباز.(یغلوی هم می گفتند.)

یقه چاک دادن

Yaghe-chaak

یکی از آداب احترام به متوفی مخصوصاً به پدر، باز نگاه داشتن یقه تا چهلم او بود که در آن روز، یکی از بزرگترها یقه را بسته و تکمه می نمود.

یک گیر کردن

Yek-gir-kardan

آماده کردن، دست به هم دادن، جا انداختن

یل

Yal

کت کوتاه با یقه ی راسته و آستین های بلند و سرآستین های چاک دار و دو چاک کوتاه در دو طرف پهلوها که دور لبه ی جلو، یقه و سرآستین های آن را یراق دوزی می کردند و رنگ آن غالباً آلبالویی و جگری بود و پارچه ی آن از مخمل انتخاب می گردید.

ینگه

yenge

زنی که خانواده ی عروس همراه وی می کردند تا در شب های اول ازدواج به او مشاوره و کمک دهد. برخی ساقدوش را هم که به معنی مردی است که به داماد وظایف جنسی اش را در شب زفاف تفهیم می کند ینگه نامیده اند.

ینگی دنیا

Yengi Donyaa

ینگی یا ینگه کلمه ای ترکی است به معنی نو یا جدید. ینگه دنیا یعنی دنیای جدید و منظور از آن آمریکاست.

یوزباشی

Yooz-baashi

از طبقه ی نظامیان و کسی که فرماندهی صد سرباز را داشته باشد.

یومیه

Yomiyyeh

مستمری یا مقرری علی الحساب روزانه

 

نویسنده: دکتر مسعود شهیدی

shahidi@iran-iraniha.com

 

تاریخ ثبت مقاله: فروردین ماه 1393