هیچکس نمی تواند مدعی شود که اگر آیت الله مطهری در ابتدای پیروزی انقلاب ترور نشده بود، در سالهای پر حادثه بعدی بر سر همان عقاید و نظراتی که در کتاب هایش منعکس است باقی می ماند، اما یک نکته غیر قابل کتمان است که او در همان دورانی که ریاست شورای انقلاب را برعهده داشت، جانب انصاف را بر خلاف بسیاری دیگر از به قدرت رسیدگان نگهداشت. او با دکتر حسین نصر، رئیس بنیاد فلسفه و رئیس دفتر فرح همسر شاه دوست و همنشین برای بحث های اسلامی بود، با علامه طباطبائی نیز به همچنین، با دکتر پرویزناتل خانلری سناتور و یک دوره وزیر فرهنگ دوران شاه نیز ارتباط دانشگاهی و علمی داشت، همچنان که با آریانپور دگر اندیش. در حقیقت او تقریبا تنها روحانی بود که با جامعه روشنفکری پیش از انقلاب ارتباط داشت و آن را می شناخت و مانند بسیاری دیگر از روحانیون گوشه نشین حوزه علمیه و غرق کتابهای تفسیری فقه اسلامی نبود. روحانیونی که بکلی نه تنها با جامعه هنری بلکه با جامعه بیگانه بودند و گوشه گیر. آنچه می خوانید شرح نقش مطهری در نجات جان دکتر ناتل خانلری استاد برجسته دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و صاحب مقاماتی که دربالا ذکر آن رفت است: شادروان دکتر صدر الدین الهی ، که دو مصاحبه تاریخی او با سید ضیاء طباطبائی طراح کودتا سوم اسفند و روی کار آمدن رضا شاه بود و همچنین مصاحبه ای با ناتل خانلری (مصاحبه هنری او با نادر نادرپور را فراموش نباید کرد که البته مصاحبه ای سیاسی نبود بلکه درباره شعر امروز ایران بود). الهی می نویسد: «بعد از انقلاب وقتی در زندان بود در یکی از روزنامههای اسلامی فهرستی از اسامی رجال دورۀ طاغوت چاپ کرده بودند زیر عنوان غارتگران اموال ملی. اسم خانلری هم در میان آنها بود. دو سه صفحهای با عنوان «تنگدستی» نوشت تا خود و دیگران بدانند که چقدر از اموال ملی را غارت کرده است. پس از خروج از زندان حقوق بازنشستگیاش را قطع کردند و حسابهای بانکیاش را بستند و حق معامله را سلب کردند و از پسانداز حقوق دورۀ سناتوری مبلغ یک میلیون و سیصدهزار تومان مطالبه کردند و چون دیدند که چیزی ندارد پانصد هزار تومان گرفتند و بقیه را بخشیدند و مفاصا حساب دادند که دادستانی انقلاب محدودیتها را رفع کند. نامۀ مفاصا را به دادستانی داد به امید اینکه بقیۀ پساندازش را آزاد کنند تا چندی آب و نان بخورد اما معلوم شد که دادستان اسلام گوشش به این چیزها بدهکار نیست و حکم شورای انقلاب را هم نمیخواند.» (نقد بیغش، صدرالدین الهی، نشر معین، ۱۳۹۲) نه مفسد بود، نه غارتگری متواری. پژوهشگر بود و معلم و شاعر و سردبیر مجله، و بعدتر وزیر فرهنگی که پاکیزهترین کتابها را دست فرزندان ایران داد. مدیر چند بنیاد فرهنگی و پژوهشکده بود و هرچه بود و نبود، جایش در زندان نبود. اما تندروان چه کردند با او؟ تا پیش از انقلاب هم از زبان روشنفکران زخم میخورد، هم ساواک دائم مزاحم اشتغالاتش بود. پس از انقلاب هم که «چون در کابینۀ اسداللّه علم در خرداد ۴۲ سِمَت وزارت داشت و صورت جلسۀ تقابل مسلّحانه با معترضان را امضا کرده بود، بیش از همه در مَظان اتّهام قرار گرفت و در همان روزهای نخست انقلاب دستگیر شد، و در زیرزمینِ مدرسۀ رفاه یا علوی زندانی گردید.» (سیدعلی آلداود، هادینامه، به کوشش رسول جعفریان، نشر مورخ، ۱۳۹۹) در آن کشاکش و شوراشور و واویلا، اگر نبود پایمردی آیتالله مطهری، از حکم اعدام نمیرهید. مطهری هم، هرچه بود یا نبود، همین یک خدمتش بس که او را از ورطۀ قضاوت آیندگان برهاند: نجات دکتر پرویز ناتلخانلری از اعدام. ناتلخانلری و مطهری در سالهای پیش از انقلاب با هم آشنا شده بودند و دیدار و مباحثۀ مختصری بر سر کتابی داشتند که بنا بود در بنیاد فرهنگ منتشر شود. کتاب در نقد پیامبر اسلام بود و نویسندۀ آن یهودی. مطهری خانلری را از انتشار کتاب بر حذر داشت و خانلری استدلال او را پذیرفت. با اینکه این دو معلم از دو خاستگاه متفاوت برآمده و در دو زمینه و حتی عالم متفاوت، چهبسا مخالف، زاد و زیست میکردند، قدر علم یکدیگر را میشناختند. همین مصاحبت مختصر آنمایه عالمانه بود که مطهری پس از انقلاب برای نجات جان خانلری واسطه شود و عقاب (اشاره به قصیده زیبای عقاب خانلری) را از چنگال زاغان برهاند. عمل ارزشمند و والای آیتالله مطهری زندگی استاد را نجات داد اما سرمایۀ نابود شدۀ خانلری هرگز به او بازنگشت. خانلری در نهایت تنگدستی به واقع دیگر زندگی نمیکرد چون سپهر زیست او دود شده و از دست رفته بود. پایان شعر «عقاب» با سرنوشت شاعرش، بهویژه با مرگش، شباهتهایی مییابد: عقاب شعر او نمیمیرد، بلکه مرگ را میپذیرد. ما صحنۀ مردن عقاب را نمیبینیم، اما میدانیم که او به آسمان رفته، ناپدید شده، و سرانجام مرده است. خانلری تا سال درگذشتش، ۱۳۶۹، در ایران زندگی کرد، اما به گندزاران نرفت و با زاغان هم سفره نشد و عزت خویش نگاه داشت. خاموش شد و کمنور، اما همچنان مکرم و با شکوه. مرگش حادثه نبود، تو گویی چون آب ولرم برکهای دور خرده خرده بخار شده باشد. کمکم از نظرها ناپدید شد، چون سایهای سبک که بیگرفتاری تن به خورشید میدهد، چون مِهی ساکن که تن به وضوح شبانۀ کوهستان میسپرد. رفتن را پذیرفت و از طبیعتی به طبیعتی دیگر غلتید. همچنان عقاب که چشم تیزش را بر واقعیت دوخت، با هوشی تلخ و وقاری بس سنگین، آن را فهمید و پذیرفت و پرکشید. خانلری دور شد؛ آنقدر دور که فهمیدیم مرده است بیآنکه از مرگ هرگز حرفی در میان بوده باشد. سوی بالا شد و بالاتر شد راست با مهر فلک همسر شد لحظهای چند بر این لوح کبود نقطهای بود و دگر هیچ نبود. (دو بیت پایان قصید عقاب) ------------------------------- قصیده عقاب خانلری را می توانید از روی لینک زیر بخوانید: شعر عقاب از پرویز ناتل خانلری (madreseha.net)
به تلگرام پیک نت بپیوندید https://telegram.me/pyknet @pyknet
پیک نت ۱۴ ژانویه ۲۰۲۳ |