ثافسیا. (معرب ، اِ) اذرباس . (بحر الجواهر). || ثافیسا. در
منهاج ثافیستا نیز آمده است و آن صمغ سداب برّی است . (بحر الجواهر). || صمغ سداب کوهی
. || یتبون . || و بزبان بربر آن را ادریاس نامند. بقول دیسقوریدس این نبات نامش از
جزیره ٔ تافسیس مشتق است چه آنرا اول بار بدآنجا یافتند
برگهایش مجموعاً شبیه نارثقس است بیخ شاخه های آن شبیه به رازیانه است گل آن زرد و
تخم آن اندک مستطیل و شبیه نبات نارثقس است جز آنکه آن کوچکتر است ریشه ٔ آن در خارج
سیاه و در داخل سپید است و پوست آن سطبر و گس است عصاره ٔ ریشه ٔ آن را هنگامی
که باد میوزد نگیرند چون ترشح آن از غایت تندی زیان رساند به اعضای بدن و بثور و دمل
آرد. ریشه ٔ آن چون بیش از یکسال ماند از آن پس نفع
ندهد. ریشه ٔ آن را خرد کرده در مسکه پزند تا آن اندازه
که خاصیت آن بمسکه منتقل شود سپس بیالایند و آن روغن را در مواقع حاجت بکار برند و
آن برای تقویت عصب و درد مفاصل نافع باشد اگر ریشه ٔ ثافسیا را بسایند
و با آردجو مخلوط کنند برای جراحات و درد سینه مفید است . جالینوس در کتاب میامر گوید
که بدل آن ترتیزک در داءالثعلب . ثافسیا را بخطا با صمغ سداب بری یکی دانند. (مفردات
ابن البیطار) . صمغ نباتی است سفیدرنگ شبیه به انزروت با طعم تند و تلخ و بسیار تندبو
و نبات او شبیه به رازیانه و گلش سفید و تخمش مانند انجره و با اندک عرض و در اطراف
شعبه های او مثل اکله ٔ شبت و بیخش غلیظ و بسیار
تند و تلخ و منبت او کوههای سخت و درتنکابن و الموت «جرنذ» و به دیلمی «تُنبلی » گویند.
و بیخ او را زخم کرده رطوبت او را بعد از انجماد میگیرند و بعضی مجموع آن نبات را فشرده
عصاره میگیرند وآخرین متخلخل و سبز مایل به سیاهی می باشد در آخر سیم گرم و خشک و با
رطوبت فضلیه و مقئی و مسهل بلغم غلیظ و جهت درد پهلو و بطلان اشتها و تحلیل ریاح و
سدد و ضماد او جهت داءالثعلب و رویانیدن مو و درد زانو وامثال آن و با هم وزن او موم
و کندر جهت اسقاط بواسیر و جهت قلع آثار سیاهی و بنفشی و کبودی جلد و با عسل جهت جرب
متقرح و با گوگرد جهت انفجار ورم صلب نافعو زیادت از دو ساعت نباید گذاشت و قدر شربتش
تا پنج قیراط و پوست بیخ او در افعال مثل صمغ او است و چون ریزه کرده در روغن زیتون
بجوشانند جهت تقویت عصب و درد مفاصل و آشامیدن او جهت فالج بغایت مفید و قدر شربت از
پوست بیخ او و جرم او تا نه قیراط و اکثار اومورث ورم حلق و معده و احتباس بول و عروض
ضیق النفس و غشی و مصلحش شیر تازه و لعاب بزرقطونا و بدلش در داءالثعلب حرف بابلی و
گویند بالخاصیه تخم سداب رفع مضرت او میکند و چون گیاه و ساق او را داخل اغذیه کنند
بمرتبه ای احداث حرارت کند که در زمستان محتاج بپوشش نباشند و رنگ رخسار را سرخ کند
و جهت اکثر امراض بارده ٔ رحم نافع و او غیر صمغ
سداب برّی است چه سداب برّی را صفات غیر او است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || و آن
را ثفسیا نیز گویند و یتبون هم خوانند و آن صمغ سداب کوهی است و گویند صمغ سداب برّی
حرمل است ، و سداب کوهی برگ آن به حرمل ماند لیکن درازتر وپهن تر بود و بوی عظیم منتن
دارد و تخم آن به شکل تخم سداب بود و طبیعت آن بغایت گرم بود محرق و مسخن قوی و مجفف
و در وی رطوبتی فصلی بود و گویند گرمی وی در سیم بود و مسهل و منضج و منقی بود و جذبی
بغایت کند از عمق بدن و موی برویاند و پوست و بیخ وی نیز بر داءالثعلب مالند بغایت
نافع بود و استرخا و نقرس سردرا سودمند بود و حقنه کردن جهت عرق النساء نافع بود و
بر نفث دم و فضول طلی کردن و مقدار شربت از وی در استسقاء نیم درم بود با ماءالعسل
و مسهل و مقیی ٔ بودو اگر زیاده از این بود بول و طبع
ببندد و ورم زبان آورد و قراقر و سوزش حلق و معده و سرخی روی و باشد که غشی و ضیق النفس
پیدا کند علاج وی بقی کنند بعد از آن شیر و مسکه و جوآب بدهند و غرغره ٔ شیر تازه و
روغن گل و از ادویه تخم سداب بغایت نافع بود و این از خواص است و جالینوس گوید بدل
وی در داءالثعلب حرف است و وی مضر بود بمثانه و آلات بول و مصلح وی حب الاَّس و بلوط
بود. (اختیارات بدیعی ). و رجوع به ثفسیا شود.
- ثفسیا. [ ث َ ] (معرب اِ) صمغ سداب است . و آنرا بصورت ثافیسا
و ثافسیا نیز ضبط کرده اند. رجوع به ثافسیا شود.
/////////
ثافسیا
بفتح ثا و الف و کسر فا و سکون سین مهمله و فتح یاء مثناه
تحتانیه و الف مشتق است از اسم جزیرۀ که اول در ان یافته و از انجا اخذ نموده اند و
آن جزیره را ثافسیس نامند و بعضی الف را حذف می نمایند و لغت مغربی است و بیونانی مراس
و ببربری اورباس کویند
ماهیت ان
صمغ نباتی است صلب سفید رنک شبیه بانزروت و تلخ و بسیار تند
و کیاه آن شبیه برازیانه و کل آن سفید و تخم آن مانند انجره و اندک عریض و در اطراف
شعبهای آن اکلیلی و چتری مانند اکلیل و چتر شبت و بیخ آن غلیظ و بسیار تند و منبت آن
کوههای سخت و در تنکابن الموت چرن و بدیلمی تملی نامند و بیخ آن را خراشیده لبنی که
از ان برمی آید بعد از انجماد می کیرند و این صلب حاد می باشد و بعضی بیخ آن را فشرده
عصارۀ آن را می کیرند و این اندک نرم حاد می باشد و بعضی مجموع بیخ و برک و ساق آن
را فشرده عصارۀ آن را می کیرند و در ظرف سفالی خشک می نمایند و این متخلخل و سبز مائل
بسیاهی می باشد و ضعیف القوه و باید کسی که اخراج دمعۀ آن می نماید لباس پوستین بپوشد
و صورت و بدن خود را محافظت نماید و یا بر بدن خود موم روغن بارد قابض بمالد و استنشاق
روغن بنفشه نماید و آن روز کرم نباشد و هوا نوزد زیرا که چون بصورت رسد بسبب حدتی که
دارد متورم و متنفظ می کرداند و کاه رعاف می آورد و بدان سبب می کشد کویند صمغ سداب
بری است و غیر آن است جهت آنکه سداب بری را صفات غیر آن است
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و دمعۀ آن کرم تر تا چهارم و قوی ترین سایر
اجزای آنست و با رطوبت فضلیه کفته اند که یبس آن کمتر از حرارت آن است
افعال و خواص ان
محلل و منضج و جاذب قوی از عمق بدن بظاهر جلد و مقئ و مسهل
بلغم غلیظ و جهت استرخای مفاصل بارد و درد پهلو و بطلان اشتها و تحلیل ریاح و تفتیح
سدد و داء الثعلب و اسقاط دانۀ بواسیر و قلع آثار و انضاج و انفجار دمل نافع و آشامیدن
آن با ماء العسل تا پنج قیراط مسهل بلغم غلیظ و صفرا است و جهت درد پهلو و بطلان شهوت
طعام و استسقا و طلای آن جهت رفع آثار جلد و کاف و بهق نافع ضماد آن جهت داء الثعلب
و رویانیدن موی و درد پهلو و زانو و قدم و نقرس و مفاصل و امثال آن و با هموزن آن موم
و کندر جهت کمنه الدم و اسقاط دانۀ بواسیر و قلع آثار سیاهی و بنفشی و کبودی جلد بشرط
آنکه زیاده از دو ساعت نکذارند پس برداشته با آب دریا و یا ماء الرماد کرم کرده بشویند
و با عسل جهت جرب متقرح و با کوکرد جهت انفجار ورم صلب نافع مقدار شربت از عصارۀ بیخ
آن تا پنج قیراط و از لبن آن تا نیم مثقال مضر حلق و معده و مقرح مصلح آن کثیرا و پوست
بیخ آن در افعال مانند صمغ آن است و چون ریزه کرده در روغن زیتون یا روغن کاو بجوشانند
جهت تقویت عصب و درد مفاصل و آشامیدن آن با احسا و غیرها جهت مبرودین و مفلوجین بغایت
نافع و در رویانیدن موی مانند آن دوائی نیست و تحقین بدان جهت عرق النساء و ضماد سائیده
آن با آرد جو جهت لحم مقطوع و اوجاع صدر و بعد شش ماه قوت بیخ آن ضعیف می کردد و مقدار
شربت از پوست بیخ و جرم آن تا نه قیراط بدل آن در انبات شعر حرف بابلی و مضر مثانه
و آلات بول و مصلح آن حب الاس و بلوط و اکثار آن مورث ورم زبان و حلق و معده و ضیق
النفس و غشی و احتباس بول و کرمی بسیار و شری تدبیر آن قئ کردن و شیر تازه و لعاب بزرقطونا
و مسکۀ کاو و ماء الشعیر سرد کرده آشامیدن و غرغره بروغن کل و نشستن در آب سرد اکر
تشنج بهم نرسیده باشد و کفته اند تخم سداب مصلح آن است بالخاصیه و کویند چون کیاه و
ساق آن را داخل اغذیه کنند بمرتبۀ احداث حرارت کند که در زمستان محتاج بپوشش نباشند
و رنک رخسار را سرخ کرداند و جهت اکثر امراض باردۀ رحم نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
اذرباس
ثافسیا* است و تفسیا نیز خوانند و اهل مغرب درباس خوانند و
گفته شود در باب ثا
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان ثافسیا مینویسد: مشتق است از
اسم جزیره اثافسیس و بیونانی مراس و به بربری اورباس گویند
صاحب تحفه ثافسیا را صمغ نباتی میداند سفیدرنگ شبیه به انزروت
و تلخ و بسیار تند و نبات وی را شبیه به رازیانه و گلش سفید گفته و مینویسد در کوههای
سخت تنکابن و الموت روید و صمغ را با شکاف بیخ گیاه گیرند
* ثافسیا
ثفسیا نیز خوانند و نیتنون هم گویند و آن صمغ سداب کوهی است
و بزبان هندی ملومیان گویند و گویند صمغ سداب بری حرمل است و گفته شود و سداب کوهی
برگ آن به حرمل ماند لیکن درازتر و پهنتر بود و شاخ وی دراز بود و بویی عظیم منتن
دارد و تخم وی بشکل تخم سداب بود و طبیعت وی بغایت گرم بود و محرق و مسخن قوی بود و
مجفف و در وی رطوبت فضلی بود و گویند گرمی وی در سیم بود و مسهل و منضج و منقی بود
و جذبی بغایت کند از عمق بدن و موی برویاند و پوست بیخ وی تر برداء الثعلب مالیدن بغایت
نافع بود استرخا و نقرس و مفاصل سرد را بغایت سودمند بود و در حقنه عرق النسا را نافع
بود و بر نفث دم و فضول طلا کردن و مقدار شربتی از وی در استسقا نیم درم بود با ماء
العسل و مسهل و مقثی بود و اگر زیاده از این بود بول و طبع ببندد و ورم زبان و قراقر
و سوزش حلق و معده و سرخی روی و ضیق النفس پیدا کند باید که علاج وی بقی کنند و بعد
از آن شیر و مسکه و جوآب دهند و غرغره به شیر تازه و روغن گل و از ادویه تخم سداب بغایت
نافع بود و این از خاصیت اوست و جالینوس گوید بدل وی در داء الثعلب حرف است و وی مضر
بود بمثانه و آلات بول و مصلح وی حب الاس و بلوط بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: ثافسیا مشتق از اسم جزیرهایست
که اول در آن یافتهاند و آن جزیره را ثافسیس نامند و لغت مغربی است و بیونانی مراس
و به بربری اورباس نامند و آن صمغ نباتیست صلب و سفیدرنگ شبیه به انزروت و تلخ و بسیار
تند و گیاه آن شبیه به رازیانه است ... و در تنکابن الموت چون و به دیلمی تملی نامند
و بیخ آن را تراشند لبن آن صمغ مورد استعمال است
اختیارات بدیعی
///////////
تاپسیا (در منابع طب سنتی ثافسیا، ثفسیا) (نام علمی: Thapsia)
نام یک سرده از تیره چتریان است.
ویکی
////////////
Thapsia (plant)
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Thapsia
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
Thapsia, commonly known as the deadly carrots,[1] is a small genus of poisonous plants in the family Apiaceae. Their center of diversity is around the
westernMediterranean, extending into the Atlantic coasts of Portugal and Morocco. Some species are used in traditional medicine.[2]
Contents
Species of Thapsia are
herbaceous perennials, growing 50 to 200 cm high. The inflorescences
are large, regularly distributed umbels. The seeds have four wings, and are the
main characteristic of the genus, which is distributed in the Mediterranean, on
the Iberian peninsula, and North Africa.
The generic name Thapsia is derived
from the Ancient Greek name θαψία (thapsía) for the members of the genus. The Greeks
believe it to have originated from ancientThapsos in Sicily.[3] It has a long history of being used
in ancient traditional medicine. Algerians used it as a pain-reliever though they recognized that the
plant was deadly to camels. The Greek colony of Cyrene exported a medicinal plant known
as silphion, used as a purgative and emetic. Although its exact identity remains
contentious today, some historians believe that the plant may have beenThapsia
garganica.[4]
The
chemical compound thapsigargin has been isolated from Thapsia
garganica. A synthetic prodrug of thapsigargin called
"G-202" is in preliminary clinical trials for cancer treatment.[5] The active constituent kills
tumor cells by destroying their calcium balance. A biotech company called
GenSpera, Inc. in San Antonio, TX is studying methods of delivering
thapsigargin directly to cancer cells, avoiding damage to other cells in the
body of the patient.[6]
About nine species of Thapsia are
currently recognized. It is, however, a complex genus, and some authors may
recognize different numbers of species.[3][7]
1. Jump up^ M. Seoane (1831). Neuman & Baretti's Dictionary of the Spanish and English Languages. William Clowes.
2. Jump up^ S. Iadjel; A. Zellagui & N.
Gherraf (2011). "Reinvestigation of essential oil content of Thapsia garganica grown in the
east of Algeria" (PDF). Revue
des Sciences fondamentales et appliquées. 2: 30–34.
3. ^ Jump up to:a b S. Castroviejo; et al., eds.
(2003). Flora Iberica. Volume X: Araliaceae-Umbelliferae (PDF). Real Jardín Botánico. pp. 401–410. ISBN 8400081501.
6. Jump up^ Kristen Philipkoski. "Scientists Transform Deadly Plant Into Cancer Killing Smart
Bomb". Gizmodo.com.
7. Jump up^ Pujadas-Salva, A. J.;
Plaza-Arregui, L. (2003). "Studies on Thapsia (Apiaceae) from north-western Africa: A forgotten and a new species" (PDF). Botanical Journal of the Linnean Society. 143 (4):
433. doi:10.1111/j.1095-8339.2003.00233.x.
·
International Organization for Plant Information (IOPI). "Plant Name Search Results" (HTML). International
Plant Names Index.
&&&&&
ثجیر. [ ث َ ] (ع اِ) کنجاره
. ثفل . || تکس خرما و انگور. هسته و استخوان انگور. (دهار). دانه ٔ انگور. (مهذب الاسماء). || در
تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است : لای چیزهای افشرده
است و قوتش متوسط است ما بین عصاره و جرم آن چیز و از مطلق ثجیر مراد لای آب انگور
است و آن قابض و ضمادش با نمک جهت ورم حار و ورم صلب و ورم پستان و حقنه ٔ او جهت قرحه ٔ امعاء و اسهال مزمن و سیلان رطوبات
رحم و آشامیدن برشته کرده ٔ او با دانه های انگور که در او یافت شود جهت قرحه ٔ امعاء و تقویت معده و اسهال بغایت
نافع است .
//////////
ثجیر
بفتح ثا و کسر جیم و سکون یاء
مثناه تحتانیه و راء مهمله
ماهیت ان
جرم چیزهای افشرده است و قوت آن
متوسط ما بین آب لطیف و جرم کثیف آن چیزی است و از مطلق ثجیر مراد لای آب انکور است
و لای هر چیز را نیز ثجیر کویند
طبیعت
ان قابض
افعال و خواص آن
ضماد آن با نمک جهت ورم
حار و ورم پستان و حقنه بطبیخ آن جهت قرحۀ امعا و اسهال مزمن و منع سیلان رطوبات مزمنۀ
رحمیه و همچنین جلوس در ان و دانۀ انکوری که در ثجیر مانده باشد قابض و نیکو است از
برای معده چون بریان کرده مانند سویق سائیده بیاشامند جهت قرحۀ امعا و اسهال مزمن و
تقویت معدۀ مسترخیه نافع و ضماد ثجیر عصفر سرشته با سرکه جهت تحلیل جمره و ورم کبد
مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
کُنجاله (در متون طب
سنتی ثجیر) بازماندهٔ جامدی است که پس از
روغنکشی از دانههای روغنی بهجا میماند.
کنجاله، در قدیم کنجاره،
کنجار و کُنجیده هم نامیده میشد.
بازماندهٔ هر چیزی چون
انگور، کنجد، سویا، کرچک و امثال آنها که کوفته یا فشرده و آب و یا روغن آن گرفته
شدهباشد کنجاله نامیده میشود. کلزا، تخم پنبه، گوآر، آفتابگردان، هسته زیتون، و...
از دیگر دانههایی هستند که از آنها کنجاله بهدست میآید.
کنجالهها از نظر پروتئین
و مواد غذایی غنی هستند و برای خوراکدهی به ماکیان، ماهیها و دیگر حیوانات ارزشمند
هستند. کنجالهها را معمولاً پیش از فروش به قطعات کوچکتر میشکنند یا آرد میکنند.
کنجاله برخی دانهها از جمله کرچک و درخت جلا برای خوردن سمی است و از آنها تنها به
عنوان کود بهره میگیرند.
کنجالههای روغنی به
خاطر داشتن میزان پروتئین بالا، میتواند به عنوان مکمل غذایی در نظر گرفتهشود. شماری
از کنجالههای روغنی به ویژه انواع خوراکی آن، برای فرایندهای زیستشناختی به عنوان
سوبسترا، پیشنهاد شدهاند. از آنها در فرایند تخمیر برای تولید آنزیمها، آنتیبیوتیکها،
قارچها، ویتامینها و آنتیاکسیدانها و سایر موارد استفاده شدهاست.[۱]
ماده جامد بازمانده از
گندم و برنج، سبوس، از نیشکر، مَلاس و از چغندر، تفاله نامیده میشود.
در نپال از کنجاله گردوی
ایرانی[۲] در آشپزی بهره میگیرند.
می توان در ترجمه از
واژه "کنجاره" یا "کنجاله" به جای واژه biomass استفاده کرد.
جستارهای وابسته[ویرایش]
بوجاری
منابع[ویرایش]
در ویکیانبار پروندههایی دربارهٔ کنجاله موجود
است.
لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ کنجاره
پرش به بالا ↑ پیراوی ونک،
زهرا و شرقی، عبدالعلی، کنجالههای روغنی و کاربردهای بیوتکنولوژی آنها، علوم تحقیقات
دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشکده علوم محیطی، دانشگاه شهید بهشتی، تهران.
ویکی
///////////
به عبری :
כוספא היא שם כולל לפתיתי מזון עשירים בחלבון לבעלי חיים הנוצרים מעיבוד תעשייתי של גרעינים ומיצוי השמן מהם. הכוספא משמשת להעשרת מזון בעלי החיים בחלבון מן הצומח.
הכוספא הנפוצה ביותר כיום היא מסויה, בנוסף קיימות כוספאות מהגרעינים הבאים (מן הנפוץ לנפוץ פחות): תירס, לפתית, חיטה, שעורה, חמניות ועוד.
הכוספא היא סחורה (commodity) הנסחרת בבורסת הנגזרות של שיקגו (CBOT) כלומר מחירה מושפע מהיצע וביקוש עולמיים, מזג אויר, מחירי אמצעי ייצור כגון נפט ומתנועות ספקולטיביות שונות.
/////////
به آلمانی پرس کوخن:
Presskuchen oder Ölkuchen ist das bei der Herstellung von Pflanzenöl nach
dem Prinzip der Kaltpressungproduzierte Koppelprodukt.
Bestandteile des Presskuchens sind die nach der Pressung der Ölsaaten und -früchteverbleibenden
Feststoffe und der nicht ausgepresste Ölanteil. Bei der Olivenölherstellung
wird der Presskuchen auch als Trester bezeichnet. Im Gegensatz zum Presskuchen wird das bei der
Heißpressung oder Extraktion erzeugte Koppelprodukt Extraktionsschrot genannt.
Presskuchen ist ein
mineralstoffreiches Produkt mit hohem Proteingehalt. Im Unterschied zu Extraktionsschrot hat Presskuchen zudem einen hohen Fettgehalt.
////////////
Press cake
From Wikipedia, the free encyclopedia
Apple pomace
Oil cakes
A press cake or oil
cake is the solids remaining after pressing something to extractthe liquids. Their most common use is
in animal feed.
Some foods whose processing creates press
cakes are olives for olive oil(pomace), peanuts for peanut oil, coconut flesh for coconut cream and milk (sapal),grapes for wine (pomace), apples for cider (pomace), and soybeans for soy milk(used to make tofu) (this is called okara) or oil. Other common press cakes come from flax seed (linseed), cottonseed, and sunflower seeds. However, some specific kinds may be
toxic, and are rather used as fertilizer, for example cottonseed contains a
toxic pigment, gossypol, that must be removed before processing.[1]
In Nepal the oil cake of the Persian walnut is used for culinary purposes,
and it is also applied to the forehead to treat headaches.[2] In some regions it is used as boiler
fuel as a means of reducing energy costs, for which it is quite suitable.[3]
2. Jump up^ Manandhar, Narayan P (April 1,
2002). Plants and People of Nepal. Timber Press.ISBN 0-88192-527-6. Page 279.
3. Jump up^ Clay, Jason W (January 1,
2004). World Agriculture and the Environment. Island Press. ISBN 1-55963-370-0. Page 268.
/////////////
ثرید. [ ث َ ] (معرب ، اِ)معرب ترید.
(بحر الجواهر). تریت . تلیت . (عامیانه ). ابورزین . اشکنه . نان شکسته در کاسه . یخنی
. اُثردان . مثرود. ثریده . ثُردَه . و آن غالباً از گوشت باشد. || نوعی از طعام که
پاره های نان را در شوربای گوشت تر کنند. (از بحر الجواهر و لطائف ) (غیاث اللغة)
: رسول گفت چون بمدینه آمدم عمر را دیدم که در مسجد نشسته بود و طعام همی داد و عمر
هر روزشتری بکشتی بآب و نمک بپختی و درویشان و غریبان را بدادی و کاسه های ثرید بر
خوان نهادی و آن طعام بدادی پس بخانه شدی و طعام خوردی . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
///////////
ثرید
نان خورد کرده است که در آب کوشت
ریخته تناول نمایند و شامل است نیز نان خورد کرده و آنچه را که در دوغ و شیرینیها و
غیر آن کنند و بخورند.
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
ثعلب . [ ث َ ل َ ] (ع اِ) روباه
ماده یا عام است . روبه . گته سک . و در اختیارات بدیعی آمده است : بپارسی روباه گویند
چون به آب بپزند و بر مفاصل طلا کنند بغایت نافع بود خاصه همچنان زنده بپزند وزمانی
نیک در آن آب نشینند اما بعد از تنقیه این عمل کنند و پیه وی درد مفاصل را سودمند بود
و درد گوش ببرد چون در گوش چکانند و اگر به آن ادمان نمایند کری زایل کند و درد گوش
ببرد و شش وی خشک کرده و سحق نموده بیاشامند نافع بود جهت ربو و سرفه و پیه وی چون
در دهان گیرند درد دندان زایل کند و درد چشم را نافع بود و شریف گوید پیه وی چون با
پوست تخم مرغ سوخته بیامیزند و بر داءالثعلب نهند نافع بود و مجرب است و زهره ٔ وی با کرفس و اشق بگدازند مساوی
و سعوط کننددر بینی کسی که ابتداء جذام بود در هر روز یکبار بغایت نافع بود و چون آدمی
دندان وی در دست گیرد ایمن باشد از بانک کردن سگ و پیه وی با زیت انفاق کهن بگدازند
و بر نقرس و مفاصل طلا کنند نافع بود پوست وی بغایت گرم بود از همه پوستها مسخن تر
بود و مرطوب مزاج را شاید پوشیدن و محرورمزاج را نشاید. و کسی را که سرما بروی غالب
باشد شاید و هرچند که موی بر وی زیاده بود سخونت وی بیشتر بود و آن لباس زنان بلغمی
مزاج و پیران باشد و در خواص ابن زهر آمده است که پیه وی چون طلا کنند بر تازیانه که
چوبی در اندرون او بود در هر خانه که بنهند مجموع کیکها بر آن جمع شوند و این مؤلف گوید اگر بادام تلخ بکوبند
و بر گوشت افشانند چون روباه بخورد بیهوش شود . و در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است : به فارسی روباه
گویند و آن حیوان معروفی است پوست او در گرمی قریب به سمور جهت مبرودین و مرطوبین و
نطول طبیخ زنده ٔ او و مذبوح او در درد مفاصل سودمند
و طبیخ زنده قویترخصوصاً که در روغن زیتون جوشانیده باشند جهت تعقد وصلابت مفاصل نافع
و باعث سرعت راه رفتن اطفال و رفع اعیاء و آشامیدن یک مثقال از شش او که خشک کرده باشند
با آب عسل جهت ربو و سرفه و طلاء آن با پوست سوخته ٔتخم مرغ جهت داءالثعلب مجرّب و
پیه او جهت درد گوش وبا روغن زیتون و امثال آن جهت نقرس و دردهای بارد وسعوط زهره ٔ او باهم وزن آن آب کرفس در هر
ده روز یکبار جهت ابتداء جذام و زیاده نشدن آن بغایت مؤثر و گوشت او جهت مبرودین و تحریک
باه و صاحبان استسقا مفید و خاکستر پوست او جهت سوختگی آتش و بواسیر و قروح حاره و
تدهین دست و پا به پیه او مانع مضرت سرما و نگاه داشتن دندان او را جهة منع فریاد کردن
سگ مجرب دانسته اند و مالیدن پیه او بر چوبی و نصب کردن آن درموضعی از خانه سبب اجتماع
کیک بر آن چوب - انتهی .
//////////
ثعلب
بفتح اول و سکون
عین مهمله و فتح لام و سکون باء موحده بفارسی روباه و بهندی لونبری و لوکری نیز
نامند
ماهیت ان
حیوانی است بری
معروف و بهترین آن ثعلب سفید است
طبیعت ان
کرم و خشک است و پوست
آن در کرمی قریب بسمور و با سهوکت بسیار
افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن
جهت مبرودین و مرطوبین و تحریک باه و صاحبان استسقا مفید و نطول طبیخ زنده آنکه
دست و پای آن را بسته در آب جوشان اندازند و طبخ دهند تا مهرا کردد جهت درد مفاصل
و بدستور نشستن در ان تعقد و صلابت مفاصل و وجع آن خصوصا که در ان روغن زیتون داخل
کرده یا در ان جوشانیده باشند اما بعد از تنقیه مفید و همچنین تمریخ بدان جهت
امراض مذکوره و سرعت راه رفتن اطفال و رفع اعیا و بخور آب مطبوخ آن جهت فالج و
استرخا و تمدد و تشنج یبسی و امتلائی و آشامیدن یک مثقال از شش خشک کرده سائیدۀ آن
با آب و عسل جهت ربو و سرفه و مالیدن مخلوط آن با پوست تخم محرق بر داء الثعلب
باعث روئیدن موی آن و قطور پیه کداختۀ آن در زیت و یا روغن مناسبی دیکر در کوش جهت
تسکین وجع آن و ادمان آن باعث رفع کری و تمریخ آن با روغن زیتون کهنه و امثال آن
جهت اوجاع مفاصل و نقرس و دردهای بارد و تدهین دست و پا به پیه آن در سردی هوا در
سفرها مانع تضرر آنها است و نکاهداشتن آن در دهان درد دندان و درد چشم را نافع و
سعوط زهرۀ آن با اشق و آب کرفس هر سه مساوی در هزده روز یک مرتبه جهت ابتدای جذام
و زیاده نشدن آن بغایت مؤثر و خاکستر پوست آن جهت سوختکی آتش و نواصیر و قروح حاره
مفید و از خواص آنست که چون دندان آن را با خود دارند و یا در دست بکیرند جهت منع
فریاد کردن سک مجرب دانسته اند و چون در برج کبوتر بیاویزند باقی نمی ماند در ان
مکر یک کبوتر و چون پیه آن را بچوبی بمالند و بر کنج خانه بکذارند که در ان کیک
باشد کیکها همه بران مجتمع کردند و پوشیدن پوستین آن باعث کرمی بدن مبرودین و
مرطوبین بلغمی مزاج و پیران و کسی را که سرما برو غالب باشد مفید و هرچند موی آن
زیاده باشد کرم تر و محرور المزاج را مضر و آبزن و بخور ثعلب و طبیخ آن در
قرابادین ذکر یافت و چون ثعلب را زنده در زیت طبخ دهند در جمیع افعال اقوی است
استعمال آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
ثعلب
بپارسی روباه را
گویند چون به آب بپزند و در آب آن نشینند و بر مفاصل طلا کنند نافع بود خاصه چون
زنده همچنان بپزند و زمانی تیک در آب آن نشینند اما بعد از تنقیه این عمل کنند و
پیه وی درد مفاصل را نافع بود و چون در گوش چکانند درد گوش را سود دهد و اگر ادمان
کنند کری زایل کند و شش وی چون خشک کنند و بسایند و بیاشامند ربو و سرفه را نافع
بود و پیه وی چون بر دندان نهند که درد کند نافع بود و شریف گوید پیه وی چون با
پوست تخممرغ سوخته بیامیزند داء الثعلب را نافع بود و مجرب است و زهره وی چون به
آب کرفس و اشق بگذارند متساوی و سعوط کنند در بینی کسی که او را ابتدای جذام بود
در هر ده روز یکبار بغایت نافع بود و چون آدمی دندان وی در دست گیرد ایمن باشد از
بانگ کردن سگ و پیه وی چون با زیت کهن بگذارند و بر نقرس طلا کنند و بمالند نافع
بود و پوست وی بغایت گرم بود مرطوبمزاج را شاید پوشیدن محرور را نشاید و هرچند
موی در وی بیشتر بود سخونت در وی بیشتر بود و آن لباس زنان و بلغمیمزاجان و پیران
باشد و در خواص ابن زهر آورده است که پیه وی چون طلا کنند بر تازیانه یا چوبی
مجموع کیکان بر آن جمع شوند در خانهای که آن را بنهند و ابن مولف گوید اگر بادام
تلخ بکوبند و بر گوشت پراکنند و روباه بخورد بیهوش شود
______________________________
انگلیسی:FOX فرانسهRENARD: لاتینCANIS VULPES:
اختیارات بدیعی
///////////
روباه (در متون طب
سنتی ثعلب) جانوری از تیرۀ سگسانان است. روباه تقریباً در همه جای دنیا زندگی میکند.
روباه در نواحی قطبی در جلگههای بیدرخت شمال و دور نیز به سر میبرد. در سراسر دنیا
روباهها به رنگهای مختلف دیده میشوند. در بیابانهای آفریقا و در خاورمیانه در کویرها
و در دشتهای خشک نیز روباه زندگی میکند. روباههای سرخ در اروپا، آفریقا، ودر آسیا
و آمریکای شمالی به سر میبرند. البته همۀ روباهان سرخ، واقعاً سرخرنگ نیستند.
ویکی
/////////////
به عربی ثعلب:
الثعلب هو أي فصيلة
من فصائل الكلبيّات القارتة (أكلة للحوم والنبات) الصغيرة الحجم، والبالغ عددها 27
نوعاً.يقصد العامّة من كلمة ثعلب في العادة الثعلب الأحمر، بما أنه أكثر الأنواع شيوعاً
في النصف الغربيّ من العالم، بالرغم من أن فصائل الثعالب المختلفة تتواجد في كل القارّات
تقريباً، وهذا ما أدّى إلى ظهورها في العديد من الثقافات والتراث الشعبي للعديد من
الأمم والقبائل.يطلق على الثعلب الذكر في العربيّة اسم ثعلب والأنثى ثعلبة، والصغار
ضغابيس أو جراء. ويسمى شعر الثعلب بالفرو.
//////////
به ترکی آذری:
تۆلکولر جاناوارکیمیلر دستهسینه داخیل اولان ممهلیلر
نؤعوندندیر. تخمیناً ۱۰ تۆلکو نؤعو مؤوجوددور.
جاناوارلاردان فرقلی اولاراق، تۆلکولرین اوزونسوو
سیفتی، بؤیوک سیوری قولاقلاری، وئرتیکال اووال شکیللی گؤز ببکلری وار. آذربایجانین بوتون اراضیلرینده
مؤوجوددور. عادی، یا دا کورهن تۆلکوسو داها گئنیش
یاییلیب، بدنینین اوزونلوغو ۹۰ سم، قویروغو ایسه ۶۰ سم چاتیر. بئلینین رنگی کورهن،
قارنی آغ، هردن قارا اولور. ۱۴-۱۵ یاریمنؤو مؤوجوددور، اونلارین چوخلوغو آرئالین
بؤیوک اولماسییلا باغلیدیر. یالنیز مئشهلرده و داغلاردا یوخ، او جملهدن آچیق
یئرلرده یاشاییر و بالالاییرلار.
Tülkülər canavarkimilər dəstəsinə daxil olan məməlilər
növündəndir. Təxminən 10 tülkü növü mövcuddur. Canavarlardan fərqli olaraq,
tülkülərin uzunsov sifəti, böyük sivri qulaqları, vertikal oval şəkilli göz bəbəkləri
var. Azərbaycanın bütün ərazilərində mövcuddur. Adi, ya da kürən
tülküsü daha geniş yayılıb, bədəninin uzunluğu 90 sm, quyruğu isə 60 sm çatır.
Belinin rəngi kürən, qarnı ağ, hərdən qara olur. 14-15 yarımnöv mövcuddur,
onların çoxluğu arealın böyük olmasıyla bağlıdır. Yalnız meşələrdə və dağlarda
yox, o cümlədən açıq yerlərdə yaşayır və balalayırlar.
////////
به عبری شوعال:
שוּעל (שם מדעי: Vulpini)
הוא שבט המכיל מספר סוגים של יונקים טורפים במשפחת הכלביים.
השועלים מאופיינים בחוטמם הארוך והצר, בזנבם הפרוותי ובמבנה גופם הקטן-בינוני יחסית לאחרים במשפחת הכלביים. ישנם כ-37 מיני שועלים, מתוכם 12 בסוג שועל המכיל את השועלים האמיתיים
(true foxes). מין השועל הנפוץ ביותר הוא השועל המצוי (Vulpes
vulpes), ומינים שונים מצויים ברוב היבשות. לשועל מקום בתרבות ובפולקלור של ציוויליזציות רבות לאורך ההיסטוריה, וגם בתרבות הפופולרית של ימינו.
////////////
به کشمیری: رامہٕ ہوٗن چھُ آکھ جانور.
///////////
به پنجابی لومر: لومڑ کتے دے ٹبر دا اک ماس کھانا اے۔ انگریزی شبد فوکس تے پنجابی شبد پوچھل دا مدھ اک ای اے۔
/////////////
به ترکی استانبولی:
Tilki, Canidae
(köpekgiller) ailesi içindeki yedi cinste sınıflanmış ve yaklaşık 24 tür canlının ortak adıdır. Buna
karşılık, Batı dünyasında "tilki" denilmekle en çok ifade edilen
canlı türü Vulpes vulpes, yani kızıl
tilkidir. Hepçilcanlılar olan tilkilerin hemen her kıtada
bulunuyor olmaları, çoğu halkların popüler kültüründe ve folklorunda da yer
almalarına yol açmıştır. Hızlı bir ısırık ile çoğunlukla kemiricilerden oluşan
kurbanlarını öldürürler. Birçok ayrı küçük hayvanlar, bitkisel gıda ve leş ile
beslenirler. Yuvalarını yerde kuran kuşlar, tavuksular, tavşanlar, böcekler,
balıklar ile de beslenebilirler. Çok nadir olarak geyik ya da domuz yavrularını
avlarlar ve çok zor zamanlarda amfibyum ve sürüngen türleri de yiyebilirler.
Tilkilerin kümeslere girip tavuk çalmaları da meşhurdur. Bazı tilkiler
karayollarını takip eder ve otomobillerin ezdiği hayvanların leşleri ile
beslenirler.
////////////
Fox
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the animal. For the
American broadcast television network, see Fox Broadcasting
Company. For other uses, see Fox
(disambiguation).
"Foxes" and "Vixen"
redirect here. For other uses, see Foxes
(disambiguation) and Vixen
(disambiguation).
Fox
|
|
Red fox (Vulpes
vulpes) lying in snow
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Foxes are small-to-medium-sized, omnivorous mammals belonging to several genera of the family Canidae. Foxes are slightly smaller than a
medium-size domestic dog, with a flattened skull, upright triangular ears, a pointed, slightly
upturned snout, and a long bushy tail (or brush).
Twelve species belong to the monophyletic group of Vulpes genus of "true
foxes". Approximately another 25 current or extinct species are always or sometimes
called foxes; these foxes are either part of the paraphyleticgroup of the South American foxes, or
of the outlying group, which consists of bat-eared fox, gray fox, and island
fox.[1] Foxes are found on every continent
except Antarctica. By far the most common and widespread species of fox is
the red fox (Vulpes vulpes) with about 47
recognized subspecies.[2] The global distribution of foxes,
together with their widespread reputation for cunning, has contributed to their
prominence in popular culture and folklore in many societies around the world.
The hunting of foxes with packs of hounds, long an established pursuit in
Europe, especially in the British Isles, was exported by European settlers
to various parts of the New World.
Contents
The word fox comes
from Old English, which derived from Proto-Germanic *fuhsaz.[nb 1] This in turn derives from Proto-Indo-European*puḱ-, meaning ’thick-haired; tail’.[nb 2] Male foxes are known as dogs, tods or reynards, females as vixens, and young as cubs,
pups, or kits, though the latter name is not to be confused with a distinct
species calledkit foxes. A group of foxes is referred to as a skulk, leash, or earth.[3][4]
&&&&&&&
ثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب
از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . ||
لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده
ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم :
گر هوا و نار را سفلی کند
تیرگی و دردی و ُثفلی کند.
مولوی .
|| دانه . || سفره ٔ زیر دستاس . || ثفل روغن . کداده
. تِلزَه . || سرگین . ثفل غذاء. آنچه دفع شود از معده : هرچند طعام خوشتر ثفل وی گنداتر.(کیمیای
سعادت ).
//////////
ثُفل
اسم جرم چیزهاست
که آب آن را فشرده باشند از ثجیر غلیظ تر و در افعال مشابه آن
مخزن الادویه عقیلی
خراسانی
//////////
dregs
dreɡz/
noun
plural noun: dregs
1.
the remnants of a liquid left in a container, together with any
sediment or grounds.
"coffee dregs"
synonyms:
|
"the
dregs from a bottle of wine"
|
o the most worthless
part or parts of something.
"the dregs of society"
synonyms:
|
Origin
Middle English: probably of Scandinavian origin and related to
Swedish drägg (plural).
&&&&&&
ثلج . [ ث َ ] (ع
اِ) برف . و آن در سیم سرد و در دوم خشک و مسکّن درد دندان حارّ و اخراج کننده ٔ زلوی در حلق مانده و جهت کرم معده و تقویت هضم معده
حاره و تبهای حاره و جرب و حکه و ضماد او بر پیشانی جهت قطع رعاف و آشامیدن او باعث
اجتماع حرارت در معده و مخدر و معطّش و مورث سعال و مضر احشاء ضعیف مبرودین و صاحب
اورام باطنی است و آب پرورده با او بهتر است و مصحلش قرنفل و عسل و از خواص او است
که چون نمک با برف آمیخته بر شیشه پرآب بدستوری بگیرند که شیشه در آن پنهان شود در
یک ساعت آب شیشه یخ گردد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ج ، ثلوج . || ماء ثلج ؛ آب خنک . || بلاد ثلج
؛ یکی از هفت کشور و کشور هفتم است و منسوب است به ماه . || برف باریدن . || تر نهادن
چیزی را یعنی خیساندن آن . تر کردن . || شادمان گشتن . || خنک دل شدن . گشاده دل گردانیدن
.
- برف . [ ب َ ] (اِ)
یکی از ریزشهای آسمانی و نیز نام پوششی که از آن بر زمین تشکیل می گرددو اگرچه در عرف
این کلمه هم به آنچه می بارد و هم برآنچه بر زمین نشسته است اطلاق می گردد اما ساختمان
برف در این دو حالت متفاوت است . برفی که می بارد مرکب از یخ متبلور یا نیمه متبلور
است ولی این بلورها پس ازنشستن بر زمین ساختمان ظریف خود را از دست می دهند وبه شکل
دانه های نسبتاً مدوری درمی آیند و بدین جهت برف نشسته معمولاً عبارت از توده ای از
دانه های ریز یخ می باشد. بلورهای برف در واقع بلورهای یخ می باشند که در دمائی پائین
تر از نقطه ٔ انجماد آب بسبب تراکم بخار آب بر ذرات ریز موجود در
جوّ تشکیل می گردند. این تراکم بصورت انجماد مستقیم بخار آب است یعنی بخار آب بی آنکه
مایع شود منجمد می گردد، نیز اینچنین است مه های یخ که در اقلیمهای شمالگانی دیده می
شود و نیز ابرهای نوع سیروس در ارتفاعات زیاد مرکب از این بلورها هستند. اندازه های
آنها 1/4 میلیمتر میباشد و صورت شش پهلو دارند که بطور کلی مشخِّص بلورهای یخ می باشند.
وقتی که این ذرات خرد در هوای مرطوب معلق بمانند در نتیجه ٔ تراکمهای متوالی بخار آب بر آن ها بلورهای برف تشکیل می گردد. بلورهای برف
معمولاً مانند شیشه شفافند و قطر آنها از حدود 12 تا 1/2 میلیمتر تغییر میکند، با وجود
کوچکی ابعاد اگر در هوای سرد بر پارچه ٔ سیاهی قرار گیرند
شکل و ساختمان آنها را می توان با چشم غیرمسلح مشاهده کرد. بلورهای برف زیباترین بلورهای
قابل مشاهده در طبیعت هستند و از حیث تنوع در شکل بیشمار ولی جملگی شش پهلو هستند.
(دایرة المعارف فارسی ).
آب منجمد که بصورت
بلورهایی بشکل منشور مسدس القاعده متبلور می گردد و در فصل سرما از ابرها بر زمین می
بارد و رنگ آن سفید است . یخ ریزه که زمستان از هوا بارد. یخ و آن به زمین سردسیر از
ابر می بارد. (شرفنامه ٔ منیری ). جمد. فرق
میان برف و یخ آنست که برف چون عبیر سفید و مثل غبار می بارد ویخ چون موم گداخته قطره
قطره می چکد و انجماد می پذیردو مثل سنگ سپید می گردد. (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب
). جلید. ثلج . هلهل . خشف و خشیف . (از منتهی الارب ).بخاری که از زمین متصاعد شده
و بشکل ابر در هوا متراکم گشته و در زمستان در هوا بسته میشود و شبیه ریزه های پنبه
بر زمین فرودمی آید. (قاموس کتاب مقدس ). برف با لفظ باریدن و ریختن و گداختن و ماندن
و دمیدن مستعمل است . (آنندراج )
/////////
ثلج
بفتح ثا و سکون
لام و جیم بفارسی برف نامند
طبیعت ان
در سوم سرد و در
دوم خشک
افعال و خواص آن
مخدر و معطش و
مسکن درد دندان حار و اخراج کنندۀ زلوی که در حلق مانده و کرم معده و جهت تقویت
هضم معدۀ حار و تپهای حاره و جرب و حکه و ضماد آن بر پیشانی جهت قطع رعاف و
آشامیدن آن باعث اجتماع حرارت در معده و تقویت آن و مورث سعال و مضر احشای ضعیف و
مبرودین و مرطوبین و صاحبان اورام باطنی و مصلح آن قرنفل و عسل و آب پرورده بآن
بهتر از جرم آن است و چون قدری نمک و شوره بآن ممزوج نموده در ظرف نازکی از سفالی
و یا نقرۀ و یا مس قلعی دار و یا جست شیر که از قند یا نبات شیرین کرده و قدری
کلاب داخل کرده و یا شربت و یا افشره و یا آب هر میوۀ که خواهند کنند و کلاب و یا
بیدمشک و یا عرق بهار و یا عرق کیوره هرچه مرغوب باشد قدری انداخته در ظرف پر
نموده و سر آن را بسرپوشی بپوشند و اطراف آن را بخمیر سختی محکم بندند که آب مطلق
در ان نفوذ نکند پس آن ظرف را در ان پنهان نمایند به نحوی که ثلج ممزوج بنمک و
شوره از هر طرفی مقدار نیم شبر و یا زیاده باشد و سه چهار ساعت کامل در ان نکاه
دارند در جایی که هوا بآن نرسد تا منجمد کردد پس برآورده سر ظرف را کشوده از ان
برآورده تناول نمایند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
جلید
ثلج است و بپارسی
برف گویند سرد است در طبع و خشک است به عرض و مزاج اصلی وی تر است و خشکی وی عارضی
است آب وی درد دندان که از گرمی بود را نافع بود و هضم را قوت دهد اما اعصاب و
معده را زیان دارد و پیران را بد بود و سرفه آورد خاصه کسی را که خلط سرد در معده
بود و تشنگی آورد و خوردن برف و آب وی علق که در حلق چسبیده باشد را نافع بود و
آبی که از وی حاصل شود بد بود بسبب آنکه هرچه لطیف وی است در بستن به تحلیل رفته
است و در جمد گفته شود.
اختیارات بدیعی
//////////
یخ (در متون طب سنتی
جلید و ثلج و در اردو برف) عبارت است از حالت جامد آب که چگالی ان ۰/۹ گرم در سانتیمتر
مکعب است و به همین جهت در مقایسه با شکل ابگون ان (با چگالی ۱ گرم در سانتیمتر مکعب)
سبک تر بوده و حالت شناور پیدا میکند. نقطه انتقال میان آب جامد و مایع در فشار، یک
اتمسفر صفر درجه سانتیگراد و همچنین با صفر درجه سلسیوس تعریف میشود. یخ فرم جامد
آب است. تقریباً حدود یک درصد سطح زمین به وسیلهٔ یخسارهای وسیعی مانند نواحی قطب جنوب و گروئنلند پوشیده شده که ضخامت انها
در بعضی از ۲۰۰۰ متر تجاوز میکند. یخ همچنین به شکل بلورهای کوچکی مانند ذرات برف
و تگرگ و شبنم یخ زده دیده میشود. یخ با افزایش فشار دمای انجماد کاهش مییابد. در
یخ مولکولهای آب با پیوندهای هیدروژنی به همدیگر پیوستهاند.
ویکی
///////////////
به عربی جلید:
الجليد هو الحالة
الصلبة المتبلورة غير الفلزية لمادة قد تكون سائلة أو غازية في درجة حرارة الغرفة،
ومن الأمثلة عليها الجليد المائي أو جليد الأمونيا. وفي اللغة الإنكليزية كلمة جليد
تعني غالباً جليداً مائياً. يتكون الجليد في أي مكان في حال اجتمع وجود ماء وجو بارد،
فيتحول الماء ببساطة إلى جليد. ويُمكن أن تتكون أحيانا جبال أو أنهار جليدية أو مجرد
أرض متجمدة، وكثيراً ما تتجمد البحيرات (أو بالأحرى أسطح البحيرات، فبالرغم من أن طبقة
سميكة من سطح البحيرة تتجمد أحياناً إلى أنه لا يُمكن أن تتجمد بحيرة بالكامل). تقريباً
ثلاثة أرباع الماء العذب في العالم مُخزّن على شكل جليد، موزع بين قارة أنتركتيكا وجزيرة
غرينلاند والقطب الشمالي وقمم الجبال الشاهقة وفي أماكن أخرى حول العالم[1].
المحيط المتجمد الشمالي
يشغل 7% من مساحة المحيطات على الأرض. وله أهمية ضخمة مناخياً لأنه يعكس معظم الأشعة
الشمسية الساقطة عليه. لكن الدلائل المُشاهدة في القطب الشمالي حالياً تدل على أنه
يَرقّ ويضمحل بسبب ظاهرة الاحتباس الحراري. ونماذج المحاكاة الحاسوبية تدل على أن الجليد
في هذا المحيط سوف يختفي تماماً خلال فصل الصيف (لكنه سوف يعود في الشتاء) بحلول الثمانينيات
من هذا القرن[2].
///////////
به آذری بوز:
Buz — bərk aqreqat halında olan su, mineral. Bəzən
buz dedikdə bərk aqreqat halında olan maddələr də nəzərdə tutulur. Məsələn,
quru buz, ammiak buzu və ya metan buzu.
- بۇز — سۇیون دوْنموش حالینا وئریلن آد. بۇزون سیخلیغی سویون سیخلیغیندان آز اوْلدوغو اۆچون سو اۆستونده اۆزه بیلیر.
//////////
به عبری کراخ:
קרח הוא צורת המוצק של מים. הקרח הוא בעל מבנה גבישי.
בלחץ של אטמוספירה אחת, המעבר בין קרח לבין המצב הנוזלי
של מים מתרחש בטמפרטורה של 0 מעלות צלזיוס.
////////////
به سواحلی برافو:
Barafu ni maji yaliyoganda. Maji huganda yakishikwa
na baridi na kufikia 0 °C.
Barafu inaeleweka ni maji ya mgando. Hata kiowevu
kingine kinaweza kushika baridi na kuganda kuwa barafu, ila kama maziwa
yanaganda tunayaita "barafu ya maziwa".
/////////
به سندی برف:
پاڻي جي ڄميل صورت کي برف چئبو
آهي. برف عام طور تي شفاف هوندي آهي يعني ان مان روشني آساني سان گذري ويندي آهي. جڏهن برف ڄمندي آهي ته ان جي
ذرن ۾ هوا قيد ٿي ويندي آهي، جنهن
جي ڪري برف اسان کي اڇي نظر ايندي آهي.
//////////////
به ترکی
استانبولی:
برف
پانی کی منجمد شکل
کو برف کہا جاتا ہے۔ برف کی قلمیں حقیقت میں شفاف ہوتی ہیں، یعنی روشنی ان کے درمیان سے آسانی سے گزر جاتی ہے۔ حب برف جمتی ہے تو اس کے ذرات کے درمیان ہوا قید ہو جاتی ہے۔ یہی وجہ ہے کہ برف ہمیں سفید نظر آتی ہے۔
/////////////
Ice
From
Wikipedia, the free encyclopedia
This
article is about water ice. For the broader concept of "ices" as used
in the planetary sciences, see Volatiles. For other uses, see Ice
(disambiguation).
Frozen water in the form
of an ordinary household ice cube. The white zone in the center is the result
of tiny air bubbles.
Snowflakes by Wilson Bentley, 1902. Snow is ice that grows from water
vapor in Earth's atmosphere, which is why it usually
displays crystal shapes.
Ice is water frozen into a solid state. Depending on the
presence of impurities such as particles
of soil or bubbles of air, it can appear transparent or a more or lessopaque bluish-white color.
In
the Solar System, ice is abundant and
occurs naturally from as close to the Sun as Mercury to as far as away the Oort cloud objects. Beyond the Solar System, it
occurs as interstellar ice. It is abundant on Earth's surface – particularly in the polar regions and above the snow line[1] – and, as a common form of precipitation anddeposition, plays a key role in
Earth's water cycle and climate. It falls as snowflakes and hail or occurs
as frost, icicles or ice spikes.
Ice molecules can exhibit up to sixteen
different phases (packing geometries) that depend on
temperature and pressure. When water is cooled rapidly (quenching), up to three
different types of amorphous ice can form depending on the history of
its pressure and temperature. When cooled slowly correlated proton tunneling
occurs below 20 K giving rise to macroscopic
quantum phenomena. Virtually all the ice on Earth's surface and in its
atmosphere is of a hexagonal crystalline structuredenoted as ice Ih (spoken as
"ice one h") with minute traces of cubic ice denoted asice Ic. The most common phase transition to ice Ih occurs when liquid
water is cooled below 0°C (273.15K, 32°F) at standard
atmospheric pressure. It may also be deposited directly by water vapor, as happens in the formation of frost. The
transition from ice to water is melting and from ice directly to water vapor issublimation.
&&&&&&
ثلج صینی
معرب از ثلج چینی
است
ماهیت ان
رطوبتی است منجمد
مانند برف شبیه بنمک دریائی که از هند آورند و ابن بیطار کفته که زهر حجر اسیوس*
است و در اسیوس ذکر یافت
طبیعت ان
سرد و خشک
افعال و خواص آن
جهت جلای بیاض
عین و ظلمت بصر و ضماد آن بر بدن جهت تپ دق نافع و این اسم را بر بارود نیز استعمال
می کنند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* حجر اسیوس . [ ح
َ ج َ رِ اَ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنگ شوره . چه اسیوس بیونانی شوره را گویند
و آنرا نمک چینی خوانند. (آنندراج ). رجوع به حجر آسیوس شود.
- حجر آسیوس . [ ح
َ ج َ رِ س ِ ] (ع اِ) سنگ شوره . نمک چینی . بارود باروت . ثلج الصین . حسین خلف گوید،
یعنی سنگ شوره چه آسیوس بیونانی شوره را گویند، و آنرا نمک چینی خوانند. (برهان قاطع).
و ابن البیطار در مفردات آورده است : هوالبارود وقد ذکرته فی الباء و اهل مصر یعرفونه
بثلج الصین .
- - ملح الصین ؛ ثلج
الصین . زهره ٔ اسیوس** . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به
اسیوس شود.
** اسیوس . [ اَس ْ]
(اِ) بیونانی نمک چینی را گویند که شوره باشد و باروت را از آن سازند و درهندوستان
بدان آب سرد کنند. و بعضی گویند سنگی باشدبغایت سست و بزردی مایل و چون نزدیک زبان
آورند زبان را بگزد و اگر آنرا با آرد باقلا بر نقرس ضماد کنندنافع باشد. (برهان قاطع).
حکیم مؤمن آرد: آسیوس به الف ممدوده بلغت یونانی اسم نمک چینی
است و آن نمکی است که بر روی سنگ سفید سبک و نوعی بر روی سنگ مایل بزردی از نم دریا
بهم میرسد و آنرا آسیوس و نمک را زهره ٔ اسیوس نامند و شبیه
است به نوشادر و قوی تر از سنگ او است و بهترین سنگ ، سریعالتفتیت است که رگهای زرد
قلیل غایر داشته باشد. در سیم گرم و خشک و بالذع و معفن و جهت قروح کهنه ٔ یابسه ٔ عسرالاندمال و بردن
گوشت زیادة و با عسل منقی زخمها و با موم روغن مانع انتشار قروح خبیثة و با آرد باقلی
جهت نقرس و طلاء اوبا سرکه جهت سپرز و گرده ، با صمغالبطم و زفت جهت تحلیل خنازیر و
مغسول هر دو بدستور تغسیل اقلیمیا، ملطف و جالی بصر و جهت بردن بیاض و رفع آثار نافع
و بالخاصیة زهره ٔ اسیوس قاطع خون لهاة است و خوردن او با عسل جهت قرحه
ٔ شش نافع و مورث سحج و مصلحش صمغ عربی و قدر شربتش
از یک دانگ تا نیم درهم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). در نسخه ٔ خطی اختیارات بدیعی آمده : اسیوش ،گویند نمک صینی است و آن سنگی است سبک
که زود ریزان شود و از نمک دریا بروی می بندد و آنرا زهرة اسیوس خوانند و جالینوس گوید
سنگی است سست و مانند سنگهای دیگر صلب نیست و سفیدرنگ بود و نوعی بزردی زند و چون نزدیک
زبان برند، زبان را بگزد. منفعت وی آن است که چون به آرد باقلی بر نقرس ضماد کنند،
نافع بود و جهت ورم سپرز با کلس و سرکه طلا کنند بغایت مفید بود و جهت ریش شش با عسل
لعق کنند، سودمند بود و قوه ٔ زهر وی از حجر زیادت
بود و نیکوترین چیزی بود از وی . چشم را قوت دهد و جلاء بخشد و سفیدی که در چشم بود
بکلی زایل کند، چون در چشم کشند. حجر آسیوس . نمک چینی . (انجمن آرا). ثلج الصین .
بارود در شرح ثلج چینی (که بارود باشد)، در کتب مفردات می آید و آن زهره ٔ اسیوس است .
%%%%%%%%
سنگی است که نمک بر
آن می نشیند و آن را گل اسیوس می نامند .
گمان می رود که نمک
مزبور از رطوبت دریا و شبنمی که بر آن می نشیند به وجود می آید .
خاصیت درمانی :قوت
آسیوس و گل آسیوس بازکننده و جوش دهنده است . اندکی گنداننده است و گوشت گندیده را
آب می کند و گزشی ندارد .
دمل و جوش :اگر آسیوس
را با سقز درخت بنه ضماد کنند جراحت ها را از بین می برد .
زخم و قرحه :در مداوای
زخم های دشوار ،شدید ، بزرگ و عمیق سودمند است .
مفاصل :آن را با آرد
جو بر جای نقرس می گذارند .اگر بیمار نقرسی دست و پا را در پخته آن بگذارند مفید است
.
اندام تنفسی :آن را
با عسل بلیسند زخم های شش را معالجه می کند .
اندام های غذا :با
آهک و سرکه بر طحال بمالند سودمند است .
///////////
شوره یا پتاسیم نیترات
(در منابع طب سنتی ثلج الصین یا برف چینی، یا سنگ شوره یا حجر اسیوس، یا ملح الصین،
نمک چینی و شوره چینی) یک ترکیب شیمیایی با فرمول {\displaystyle
KNO_{3}} است. این ماده در محلهایی
مانند دیوارهٔ غارها بصورت طبیعی به شکل گرد سفیدرنگی وجود دارد.
نیترات پتاسیم یک اکسید کننده تقریبا قوی است. نیترات پتاسیم آب جذب میکند بنابراین
در محصولاتی مانند باروت که از شوره استفاده میشود در صورت قرارگیری در هوای آزاد
رطوبت میگیرد و خراب میشود
یکی از واکنشهای
مهم نیترات پتاسیم , نیترات پتاسیم و شکر است که در بسیاری از سوخت موشکها استفاده
میشود و همچنین به دلیل خروج H2O و N2 از این واکنش ابر
دودزایی درست میکند که به عنوان بمب دودزا استفاده میشود اما در حقیقت این واکنش
نسبت دقیق دارد و بدون داشتن نسبت درست واکنش درست عمل نمیکند.که نسبت آن 6 به 6 شکر
به نیترات پتاسیم است.
ویکی
//////////
به عرب ثلج
الصین:
نترات البوتاسيوم
( ثلج الصین، ملح الصین) (KNO3) ملح يكون في هيئة مسحوق من البلورات،
شفاف أو أبيض، حريف المذاق (أو ذو طعم لاذع ملحي مبرد)، سهل الذوبان في الماء، قليله
في الكحول. متوافر على سطح الأرض وعلى الصخور وفي الكهوف، [3][4]
يتكون من البوتاسيوم
والنيتروجين والأكسجين.
محتويات [أظهر]
التحضير[عدل]
يُحَضّر صناعيا بتفاعل
نترات الصوديوم وكلوريد البوتاسيوم أو بتفاعل حمض النتريك وهيدروكسيد البوتاسيوم[3]
يمكن استخلاصها من
الطبيعة عبر تذويب تربة غنية بهذا الملح (نيترات البوتاسيوم) في الماء ثم تبريد المحلول
لتترسب بلورات هذه المادة.
تحضر نترات البوتاسيوم
من السماد الزراعي (نترات النشادر 33) نترات باذابته في الماء وترك الشوائب حتي تترسب
ثم تبخير الماء لينتج نترات الأمونيوم، والذي يفاعل لاحقاً مع هيدروكسيد البوتاسيوم
(البوتاس) لينتج نترات البوتاسيوم كما في المعادلة:
{\displaystyle
\mathrm {NH_{4}NO_{3}\ +\ KOH\longrightarrow \ KNO_{3}+NH_{4}OH} }
{\displaystyle \mathrm {NH_{4}NO_{3}\ +\ KOH\longrightarrow \ KNO_{3}+NH_{4}OH} }
وبالتسخين سيتفكك
هيدروكسيد الأمونيوم إلى الأمونياك (NH3) و الماء (H2O) ويتبقى
نترات البوتاسيوم (KNO3).
الاستخدام[عدل]
تعتبر مادة مساعدة
على الاشتعال لأحتوائها على ثلاث ذرات أكسجين وتدخل في تركيب البارود كما أنها متوفرة
في الأسواق كسماد غني بالنيتروجين.
يُستخدم في المقام
الأول، في صناعة الأسمدة والمتفجرات والمفرقعات أو الألعاب النارية، وصنع الثقاب، وحفظ
اللحوم، وصنع الزجاج، وشمع الإضائة، والتعدين، وكاشفا في الكيمياء التحليلية، وبعض
الأغراض الطبية،[3][4]
التاريخ[عدل]
ظهر في الصين وعرفه
المسلمون ففي الأندلس سماه ابن البيطار المالقي « ثلج الصين ».[5]
مصادر[عدل]
^ مذكور في : مختبر
علم الأحياء الجزيئي الأوروبي الكيميائي — معرف مختبر علم الأحياء
الجزيئي الأوروبي الكيميائي: CHEMBL1644029 — تاريخ الاطلاع:
21 سبتمبر 2016 — رخصة: Creative Commons
Attribution-ShareAlike 3.0 Unported
^ تعدى إلى الأعلى
ل: أ ب مذكور في : بوب كيم — معرف بوب كيم:
24434 — تاريخ الاطلاع: 21 سبتمبر 2016 — رخصة: محتوى حر
^ تعدى إلى الأعلى
ل: أ ب ت المورد للبعلبكي
^ تعدى إلى الأعلى
ل: أ ب الموسوعة الميسرة
^ A History of
Greek Fire and Gunpowder - J. R. Partington - Google Books
اقرأ أيضا[عدل]
نتريت
نترات
حمض النتريك
◄ ع ن ت
مركبات البوتاسيوم
أيقونة بوابةبوابة
الكيمياء
مشاريع شقيقة في كومنز
صور وملفات عن: نترات البوتاسيوم
ضبط استنادي
GND:
4328375-5
تصنيفات: نتراتمركبات
بوتاسيوممواد حافظةمؤكسدات
[أغلق]
Wiki Project
Med Foundation logo.svg
يوجد لدى ويكيبيديا
نسخة من محتواها الطبي لا تتطلب اتصالًا بالإنترنت. حمل تطبيق أندرويد الخاص بالمحتوى
الطبي للوصول لهذا المحتوى في حالة عدم الاتصال.
//////////
به عبری آشلگان:
אשלגן חנקתי, ידוע גם בשם "סלפטר" (מלטינית,
"מלח אבן", אך ייתכן שהכוונה היא למלח של פטרה), הוא מלח המורכב מאשלגן,
חנקן וחמצן.
//////////
Potassium nitrate
From
Wikipedia, the free encyclopedia
|
|||
Names
|
|||
Potassium nitrate
|
|||
Other names
Saltpetre
Nitrate of potash |
|||
Identifiers
|
|||
231-818-8
|
|||
Jmol 3D
model
|
|||
TT3700000
|
|||
1486
|
|||
Properties
|
|||
KNO3
|
|||
101.1032 g/mol
|
|||
Appearance
|
white solid
|
||
odorless
|
|||
2.109 g/cm3 (16 °C)
|
|||
334 °C
(633 °F; 607 K)
|
|||
decomposes at
400 °C
|
|||
1.335, 1.5056, 1.5604
|
|||
Structure
|
|||
Thermochemistry
|
|||
95.06 J/mol K
|
|||
-494.00 kJ/mol
|
|||
Hazards
|
|||
Main hazards
|
Oxidant, Harmful if
swallowed, Inhaled, or absorbed on skin. Causes Irritation to Skin and Eye
area.
|
||
EU classification(DSD)
|
Oxidant (O)
|
||
|
|||
Non-flammable
|
|||
Lethal dose or
concentration (LD, LC):
|
|||
Related compounds
|
|||
Other anions
|
|||
Other cations
|
|||
Related compounds
|
|||
Except where otherwise
noted, data are given for materials in their standard state (at 25 °C
[77 °F], 100 kPa).
|
|||
Potassium
nitrate is
a chemical compound with
the chemical formula KNO3. It is an ionic salt of potassium ions K+ and nitrate ions NO3−, and is therefore
an alkali metal nitrate.
It
occurs as a mineral niter and is a natural
solid source of nitrogen. Potassium
nitrate is one of several nitrogen-containing compounds collectively referred
to as saltpeter or saltpetre.
Major
uses of potassium nitrate are in fertilizers, tree stump removal, rocket propellants and fireworks. It is one of the major constituents
of gunpowder(blackpowder) and has been used since
the Middle Ages as a food preservative.
Contents
Potassium nitrate, because of its
early and global use and production, has many names.
The Greeks used the term nitron,
which was Latinised to nitrum or nitrium,while
earlier Hebrews and Egyptians used words with the consonants n-t-r, which leads
some to speculate that the Latin term is closer to the original than the Greek
term. Middle English styled it nitre. Old French had niter.
By the 15th century, Europeans referred to it as saltpeter[5] and later as nitrate of potash, as
the chemistry of the compound was more fully understood.
The Arabs called it "Chinese
snow" (Arabic: ثلج الصين thalj
al-ṣīn). It was called "Chinese salt" by the Iranians/Persians[6][7][8][9][10] or "salt from Chinese salt marshes" (Persian: نمک شوره چيني namak shūra chīnī).[11][12]
Potassium
nitrate has an orthorhombic crystal
structure at room temperature, which transforms to a trigonal system at
129 °C (264 °F).
Potassium
nitrate is moderately soluble in water, but its solubility increases with
temperature (see infobox). The aqueous solution is almost neutral,
exhibiting pH 6.2 at 14 °C (57 °F) for a
10% solution of commercial powder. It is not very hygroscopic, absorbing about 0.03% water in
80% relative humidity over
50 days. It is insoluble in alcohol and is not poisonous; it can react
explosively with reducing agents, but it is not explosive on its own.[2]
Between
550–790 °C (1,022–1,454 °F), potassium nitrate reaches a temperature
dependent equilibrium with potassium nitrite:[13]
2
KNO3 ⇌
2 KNO2 + O2
The
earliest known complete purification process for potassium nitrate was outlined
in 1270 by the chemist and
engineer Hasan al-Rammah of Syria in
his book al-Furusiyya wa al-Manasib al-Harbiyya (The Book
of Military Horsemanship and Ingenious War
Devices). In this book, al-Rammah describes first the purification of barud (crude
saltpeter mineral) by boiling it with minimal water and using only the hot
solution, then the use of potassium carbonate (in
the form of wood ashes) to remove
calcium and magnesium by precipitation of their carbonates from this solution,
leaving a solution of purified potassium nitrate, which could then be dried.[14] This was used for
the manufacture of gunpowder and explosive devices. The terminology used by
al-Rammah indicated a Chinese origin for the gunpowder weapons about which he
wrote.[15]
At
least as far back as 1845, Chilean saltpeter deposits were exploited
in Chile and California, USA.
A
major natural source of potassium nitrate was the deposits crystallizing from
cave walls and the accumulations of bat guano in caves.[16] Extraction is
accomplished by immersing the guano in water for a day, filtering, and
harvesting the crystals in the filtered water. Traditionally, guano was the
source used in Laos for the manufacture of gunpowder
for Bang Fai rockets.
Perhaps
the most exhaustive discussion of the production of this material is the
1862 LeConte text.[17] He was writing with
the express purpose of increasing production in the Confederate States to
support their needs during the American Civil War.
Since he was calling for the assistance of rural farming communities, the
descriptions and instructions are both simple and explicit. He details the
"French Method", along with several variations, as well as a
"Swiss method". N.B. Many references have been made to a method using
only straw and urine, but there is no such method in this work.
Niter-beds
are prepared by mixing manure with
either mortar or
wood ashes, common earth and organic materials such asstraw to
give porosity to a compost pile typically 4 feet (1.2 m) high, 6 feet
(1.8 m) wide, and 15 feet (4.6 m) long.[17] The heap was
usually under a cover from the rain, kept moist with urine,
turned often to accelerate the decomposition, then finally leached with
water after approximately one year, to remove the soluble calcium nitrate which
was then converted to potassium nitrate by filtering through the potash.
LeConte
describes a process using only urine and not dung, referring to it as the Swiss
method. Urine is collected directly, in a sandpit under a stable. The sand
itself is dug out and leached for nitrates which were then converted to
potassium nitrate via potash, as above.
From
1903 until the World War I era,
potassium nitrate for black powder and fertilizer was produced on an industrial
scale from nitric acid produced via the Birkeland–Eyde
process, which used an electric arc to oxidize nitrogen from the
air. During World War I the newly industrialized Haber process (1913) was combined with
the Ostwald process after
1915, allowing Germany to produce nitric acid for the war after being cut off
from its supplies of mineral sodium nitrates from Chile (seenitratite).
Potassium
nitrate can be made by combining ammonium nitrate and potassium hydroxide.
NH4NO3 (aq) + KOH (aq) →
NH3 (g) + KNO3 (aq) + H2O (l)
An
alternative way of producing potassium nitrate without a by-product of ammonia
is to combine ammonium nitrate andpotassium chloride,
easily obtained as a sodium-free salt substitute.
NH4NO3 (aq) + KCl (aq) →
NH4Cl (aq) + KNO3 (aq)
Potassium
nitrate can also be produced by neutralizing nitric acid with potassium hydroxide.
This reaction is highly exothermic.
KOH
(aq) + HNO3 → KNO3 (aq) + H2O (l)
On
industrial scale it is prepared by the double displacement reaction
between sodium nitrate and potassium chloride.
NaNO3 (aq) + KCl (aq) →
NaCl (aq) + KNO3 (aq)
Potassium
nitrate has a wide variety of uses, largely as a source of nitrate.
Historically, nitric acid was produced by combining
sulfuric acid with nitrates such as saltpeter. In modern times this is
reversed: nitrates are produced from nitric acid produced via the Ostwald process.
The
most famous use of potassium nitrate is probably as the oxidizer in blackpowder. From the most ancient times
through the late 1880s, blackpowder provided the explosive power for all the
world's firearms. After that time, small arms and large artillery increasingly
began to depend on cordite, a smokeless powder. Blackpowder remains in use
today in black powder
rocket motors, but also in combination with other fuels like sugars
in "rocket candy".
It is also used in fireworks such assmoke bombs.[18] It is also added to
cigarettes to maintain an even burn of the tobacco[19] and is used to
ensure complete combustion of paper cartridges for cap and ball
revolvers.[20] It can also be
heated to several hundred degrees to be used for niter bluing,
which is less durable than other forms of protective oxidation, but allows for
specific and often beautiful coloration of steel parts, such as screws, pins,
and other small parts of firearms.
In
the process of food preservation,
potassium nitrate has been a common ingredient of salted meat since the Middle Ages,[21] but its use has
been mostly discontinued because of inconsistent results compared to more
modern nitrate and nitrite compounds. Even so, saltpeter is still used in some
food applications, such as charcuterie and the brine used
to make corned beef.[22] When used as a food
additive in the European Union,[23] the compound is
referred to as E252; it is also
approved for use as a food additive in the USA[24] and Australia and
New Zealand[25] (where it is listed
under its INS
number 252).[2] Although nitrate
salts have been suspected of producing the carcinogen nitrosamine, both sodium and potassium
nitrates and nitrites have been added to meats in the US since 1925, and
nitrates and nitrites have not been removed from preserved meat products
because nitrite and nitrate inhibits the germination of C. botulinum endospores, and thus prevents botulism from bacterial toxin that may
otherwise be produced in certain preserved meat products.[26] [27]
In
West African cuisine, potassium nitrate (salt petre) is widely used as a
thickening agent in soups and stews such as Okra soup[28] and Isi ewu. It is also used to soften food and
reduce cooking time when boiling beans and
tough meat. Salt petre is also an essential ingredient in making special
porridges such as kunun kanwa[29] literally
translated from the Hausa language as
'salt petre porridge'. In the Shetland Islands (UK) it is used in the curing of
mutton to make "reestit" mutton, a local delicacy.
Potassium
nitrate is used in fertilizers as a
source of nitrogen and potassium – two of the macronutrients for plants. When used by
itself, it has an NPK rating of
13-0-44.[30][31]
·
Used in some toothpastes for sensitive teeth.[32] Recently, the use
of potassium nitrate in toothpastes for
treating sensitive teeth has increased and it may be an effective treatment.[33][34]
·
Used in Thailand as main
ingredient in kidney tablets to relieve the symptoms of cystitis, pyelitis and urethritis.[37]
·
Electrolyte in a salt bridge
·
Active ingredient
of condensed
aerosol fire suppression systems. When burned with the free radicals of a fire's flame, it
produces potassium carbonate.[39]
·
Works as an aluminium
cleaner.
·
Component (usually about
98%) of some tree stump removal
products. It accelerates the natural decomposition of the stump by supplying
nitrogen for the fungi attacking
the wood of the stump.[40]
·
In heat treatment of metals as a medium
temperature molten salt bath, usually in combination with sodium nitrite. A
similar bath is used to produce a durable blue/black finish typically seen on firearms.
Its oxidizing quality, water solubility, and
low cost make it an ideal short-term rust inhibitor.[41]
·
Thermal storage medium
in power generation systems.
Sodium and potassium nitrate salts are stored in a molten state with the solar energy collected by the heliostats at the Gemasolar
Thermosolar Plant. Ternary salts, with the addition ofcalcium nitrate or lithium nitrate, have been found to improve
the heat storage capacity in the molten salts.[44]
Potassium
nitrate was once thought to induce impotence, and is still falsely rumored to be
in institutional food (such as military fare) as an anaphrodisiac; however, there is no scientific
evidence for such properties.[45][46]
1.
Jump up^ Record of Potassium
nitrate in the GESTIS Substance Database of the IFA,
accessed on 2007-03-09
2.
^ Jump up to:a b c B. J.
Kosanke; B. Sturman; K. Kosanke; I. von Maltitz; T. Shimizu; M. A. Wilson; N.
Kubota; C. Jennings-White; D. Chapman (2004). "2". Pyrotechnic Chemistry. Journal of
Pyrotechnics. pp. 5–6. ISBN 1-889526-15-0.
3.
Jump up^ Kolthoff, Treatise on Analytical
Chemistry, New York, Interscience Encyclopedia, Inc., 1959.
5.
Jump up^ Spencer, Dan
(2013). Saltpeter:The Mother of Gunpowder. Oxford, UK: Oxford University
Press. p. 256. ISBN 9780199695751.
6.
Jump up^ Peter Watson (2006). Ideas: A History of Thought and Invention, from Fire to
Freud. HarperCollins. p. 304. ISBN 978-0-06-093564-1. The
first use of a metal tube in this context was made around 1280 in the wars
between the Song and the Mongols, where a new term, chong, was invented to
describe the new horror...Like paper, it reached the West via the Muslims, in
this case the writings of the Andalusian botanist Ibn al-Baytar, who died in
Damascus in 1248. The Arabic term for saltpetre is 'Chinese snow' while the
Persian usage is 'Chinese salt'.28
7.
Jump up^ Cathal J. Nolan (2006). The age of wars of religion, 1000–1650: an encyclopedia
of global warfare and civilization. Volume 1 of Greenwood
encyclopedias of modern world wars. Greenwood Publishing Group.
p. 365. ISBN 0-313-33733-0.
Retrieved2011-11-28. In either case, there is linguistic evidence of
Chinese origins of the technology: in Damascus, Arabs called the saltpeter used
in making gunpowder "Chinese snow," while in Iran it was called
"Chinese salt." Whatever the migratory route
8.
Jump up^ Oliver Frederick Gillilan Hogg
(1970). Artillery: its origin, heyday, and decline.
Archon Books. p. 123. The Chinese were certainly acquainted with
saltpetre, the essential ingredient of gunpowder. They called it Chinese Snow
and employed it early in the Christian era in the manufacture of fireworks and
rockets.
9.
Jump up^ Oliver Frederick Gillilan Hogg
(1963). English artillery, 1326–1716: being the history of
artillery in this country prior to the formation of the Royal Regiment of
Artillery. Royal Artillery Institution. p. 42. The Chinese
were certainly acquainted with saltpetre, the essential ingredient of
gunpowder. They called it Chinese Snow and employed it early in the Christian
era in the manufacture of fireworks and rockets.
10.
Jump up^ Oliver Frederick Gillilan Hogg
(1993). Clubs to cannon: warfare and weapons before the
introduction of gunpowder (reprint ed.). Barnes & Noble
Books. p. 216. ISBN 1-56619-364-8.
Retrieved 2011-11-28. The Chinese were certainly acquainted with
saltpetre, the essential ingredient of gunpowder. They called it Chinese snow
and used it early in the Christian era in the manufacture of fireworks and
rockets.
11.
Jump up^ Partington, J. R. (1960). A History of Greek Fire and Gunpowder (illustrated,
reprint ed.). JHU Press. p. 335.ISBN 0801859549.
Retrieved 2014-11-21.
12.
Jump up^ Needham, Joseph; Yu, Ping-Yu
(1980). Needham, Joseph, ed. Science and Civilisation in China: Volume 5, Chemistry
and Chemical Technology, Part 4, Spagyrical Discovery and Invention: Apparatus,
Theories and Gifts. Volume 5. Contributors Joseph Needham, Lu
Gwei-Djen, Nathan Sivin (illustrated, reprint ed.). Cambridge University Press.
p. 194. ISBN 052108573X.
Retrieved 2014-11-21.
13.
Jump up^ Eli S. Freeman (1957). "The
Kinetics of the Thermal Decomposition of Potassium Nitrate and of the Reaction
between Potassium Nitrite and Oxygen". J. Am. Chem. Soc. 79 (4):
838–842. doi:10.1021/ja01561a015.
14.
Jump up^ Ahmad Y Hassan, Potassium Nitrate in Arabic and Latin Sources, History
of Science and Technology in Islam.
15.
Jump up^ Jack Kelly (2005). Gunpowder: Alchemy, Bombards, and Pyrotechnics: The
History of the Explosive that Changed the World. Basic Books. p. 22. ISBN 978-0-465-03722-3. Around
1240 the Arabs acquired knowledge of saltpeter (“Chinese snow”) from the East,
perhaps through India. They knew of gunpowder soon afterward. They also learned
about fireworks (“Chinese flowers”) and rockets (“Chinese arrows”). Arab
warriors had acquired fire lances by 1280. Around that same year, a Syrian
named Hasan al-Rammah wrote a book that, as he put it, "treat of machines
of fire to be used for amusement of for useful purposes." He talked of
rockets, fireworks, fire lances, and other incendiaries, using terms that
suggested he derived his knowledge from Chinese sources. He gave instructions
for the purification of saltpeter and recipes for making different types of
gunpowder.
16.
Jump up^ Major George Rains (1861). Notes on Making Saltpetre from the Earth of the Caves.
New Orleans, LA: Daily Delta Job Office. p. 14. Retrieved September
13, 2012.
17.
^ Jump up to:a b Joseph
LeConte (1862). Instructions for the Manufacture of Saltpeter.
Columbia, S.C.: South Carolina Military Department. p. 14.
Retrieved 2007-10-19.
20.
Jump up^ Kirst, W.J. (1983). Self Consuming
Paper Cartridges for the Percussion Revolver. Minneapolis, Minnesota: Northwest
Development Co.
23.
Jump up^ UK Food Standards Agency: "Current EU approved additives and their E
Numbers". Retrieved 2011-10-27.
24.
Jump up^ US Food and Drug
Administration: "Listing of Food Additives Status Part II".
Retrieved 2011-10-27.
25.
Jump up^ Australia New Zealand Food Standards
Code"Standard 1.2.4 – Labelling of ingredients".
Retrieved 2011-10-27.
29.
Jump up^ Marcellina Ulunma Okehie-Offoha
(1996). Ethnic & cultural diversity in Nigeria. Trenton, N.J.: Africa
World Press.
32.
Jump up^ "Sensodyne Toothpaste for Sensitive Teeth".
2008-08-03. Archived from the
original on August 7, 2007. Retrieved2008-08-03.
33.
Jump up^ Enomoto, K; et al. (2003). "The Effect of Potassium Nitrate and Silica
Dentifrice in the Surface of Dentin". Japanese Journal of
Conservative Dentistry. 46 (2): 240–247.
34.
Jump up^ R. Orchardson & D. G. Gillam
(2006). "Managing dentin hypersensitivity" (PDF). Journal of the
American Dental Association (1939). 137 (7): 990–8; quiz
1028–9. doi:10.14219/jada.archive.2006.0321. PMID 16803826.
35.
Jump up^ Orville Harry Brown (1917). Asthma,
presenting an exposition of the nonpassive expiration theory. C.V.
Mosby company. p. 277.
36.
Jump up^ Joe Graedon (May 15, 2010). "'Sensitive' toothpaste may help asthma". The
Chicago Tribune. Retrieved June 18, 2012.
38.
Jump up^ Reichert ET. (1880). "On the
physiological action of potassium nitrite". Am. J. Med. Sci. 80:
158–180.
39.
Jump up^ Adam Chattaway; Robert G. Dunster;
Ralf Gall; David J. Spring. "THE EVALUATION OF NON-PYROTECHNICALLY GENERATED
AEROSOLS AS FIRE SUPPRESSANTS" (PDF). United States National
Institute of Standards and Technology (NIST).
40.
Jump up^ Stan Roark (February 27,
2008). "Stump Removal for Homeowners". Alabama
Cooperative Extension System. Archived fromthe original on March 23, 2012.
41.
Jump up^ David E. Turcotte; Frances E.
Lockwood (May 8, 2001). "Aqueous corrosion inhibitor Note. This patent cites
potassium nitrate as a minor constituent in a complex mix. Since rust is an
oxidation product, this statement requires justification.".
United States Patent. 6,228,283.
42.
Jump up^ Elizabeth March (June 2008). "The Scientist, the Patent and the Mangoes –
Tripling the Mango Yield in the Philippines". WIPO
Magazine. United Nations World Intellectual Property Organization (WIPO). Archived from the original on 25 August
2012.
43.
Jump up^ "Filipino scientist garners 2011 Dioscoro L. Umali
Award". Southeast Asian Regional Center for Graduate Study and
Research in Agriculture (SEARCA). Archived from the original on 30 November 2011.
44.
Jump up^ Juan Ignacio Burgaleta; Santiago
Arias; Diego Ramirez. "Gemasolar, The First Tower Thermosolar Commercial
Plant With Molten Salt Storage System" (PDF) (Press
Release). Torresol Energy. Archived (PDF) from the original
on 9 March 2012. Retrieved 7 March 2012.
45.
Jump up^ "The Straight Dope: Does saltpeter suppress male ardor?".
1989-06-16. Retrieved 2007-10-19.
46.
Jump up^ Richard E. Jones & Kristin H.
López (2006). Human Reproductive Biology, Third Edition. Elsevier/Academic Press. p. 225.ISBN 0-12-088465-8.
·
Dennis W. Barnum. (2003).
"Some History of Nitrates." Journal of Chemical Education. v.
80, p. 1393-. link.
·
David Cressy. Saltpeter:
The Mother of Gunpowder (Oxford University Press, 2013) 237 pp online review by Robert Tiegs
·
Alan Williams. "The
production of saltpeter in the Middle Ages", Ambix,
22 (1975), pp. 125–33. Maney Publishing, ISSN 0002-6980.
Wikiquote has quotations related
to: Potassium
nitrate
|
[show]
·
v
·
t
·
e
Potassium compounds
|
|||||||||||||||||||||
[hide]
·
v
·
t
·
e
Salts and covalent derivatives of the Nitrate ion
|
|||||||||||||||||||||
He
|
|||||||||||||||||||||
C
|
N
|
O
|
Ne
|
||||||||||||||||||
Si
|
P
|
S
|
Ar
|
||||||||||||||||||
KNO3
|
Ge
|
As
|
Se
|
Br
|
Kr
|
||||||||||||||||
Y
|
Nb
|
Mo
|
Tc
|
Ru
|
Rh
|
In
|
Sn
|
Sb
|
Te
|
I
|
|||||||||||
|
Hf
|
Ta
|
W
|
Re
|
Os
|
Ir
|
Pt
|
Au
|
Po
|
At
|
Rn
|
||||||||||
Fr
|
Ra
|
|
Rf
|
Db
|
Sg
|
Bh
|
Hs
|
Mt
|
Ds
|
Rg
|
Cn
|
Uut
|
Fl
|
Uup
|
Lv
|
Uus
|
Uuo
|
||||
↓
|
|||||||||||||||||||||
La
|
Pr
|
Nd
|
Pm
|
Sm
|
Eu
|
Tb
|
Dy
|
Ho
|
Er
|
Tm
|
Yb
|
Lu
|
|||||||||
Ac
|
Th
|
Pa
|
Np
|
Pu
|
Am
|
Cm
|
Bk
|
Cf
|
Es
|
Fm
|
Md
|
No
|
Lr
|
||||||||
·
Nitrates
Oxidizing
agents