۱۳۹۵ مهر ۱۸, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (بیست و دوم) 1

جرمیلک . [ ج َ ل َ ] (اِ) به لغت کوهستانی و استانی (کذا) و جابلق اسم دوایی است که ترکان آنجا نبات آزار نامند. ماهیت آن ، بیخی است بسطبری انگشتی و طول آن زیاده بر شبری و طعم آن شیرین ورنگ ظاهر آن مایل بسیاهی و باطن آن سفید و با صلابت و ساق آن قریب بزرعی و برگ آن شبیه زبان و طولانی بقدر شبری و سبزه تیره و لطیف و برگهای ساق اطراف اعلای آن بقدر برگ بید و گل آن کبود و از گل نیلوفر هندی بسیار کوچکتر و مستعمل بیخ آن است . افعال و خواص آن : چون که بکوبند و بر بیخ دندان بپاشند بنهجی میچسبد که از الکل و شراب زائل نمیگردد و سنون آن به یک دو دفعه جهت رفع تعفن بن دندان و رویانیدن گوشت بن دندان مجرب است . و آشامیدن آن جهت رفع زخمهای باطنی و اورام احشا و ضماد آن جهت جبر کسر و رفع جمیع زخمها و تشنج مفید است . (از مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
////////////
جرمیلک
بفتح جیم و سکون راء مهمله و کسر میم و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح لام و سکون کاف بلغت کوهستان و لرستان و جاثلق اسم دوائی است که ترکان آنجا نبات ازار نامند
ماهیت ان
بیخی است بسطبری انکشتی و طول آن زیاده بر شبری و رنک ظاهر آن مائل بسیاهی و باطن آن سفید و با صلابت و طعم آن شیرین و ساق آن قریب بذرعی و برک آن طولانی بقدر شبری شبیه بزبان و سبز تیره و لطیف و برکهای ساق اطراف اعلای آن بقدر برک بید و کل آن کبود و از کل نیلوفر هندی بسیار کوچکتر و مستعمل بیخ آن است
افعال و خواص آن
چون بکوبند و بر بیخ دندان بپاشند بنهجی می چسبد که از اکل و شرب زائل نمی کردد و سنون آن بیک دو دفعه جهت رفع تعفن دندان و رویانیدن کوشت بن دندان مجرب و آشامیدن آن جهت رفع زخم های باطنی و اورام احشا و ضماد آن جهت جبر کسر و رفع جمیع زخمها و تشنج آن مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
Frankenia salina
From Wikipedia, the free encyclopedia
Frankenia salina
Frankenia salina.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
F. salina
Frankenia salina
(Molina) I.M. Johnst.
The perennial herb Frankenia salina, often called alkali heath or alkali seaheath, is native to California. It is occasionally found in Nevada and Mexico, but its range is limited. It is uncommon even in the region where it is most likely to be found, just north of the San Francisco Bay Area.
It is a squat flowering bush that forms a twiggy thicket near beaches and coastal salt marshes. Its common name refers to its preference for alkaline soils, ahalophyte. It has the ability to excrete salt as an adaptation for living in saline habitats. The flowers are pink or fuchsia in color.
External links[edit]
·         Calflora.org info page
·         Jepson Manual Treatment
Stub icon
This Caryophyllales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Caryophyllales stubs
·         Frankenia
·         Halophytes
·         Flora of California
·         Salt marsh plants
&&&&&&&

جرونجی
بکسر جیم فارسی و فتح راء مهمله و سکون واو و خفای نون و کسر جیم و یا
ماهیت ان
مغز ثمر درختی است هندی در اکثر کوههای هند می شود و درخت آن بمقدار نارنج متوسطی و برک آن ببزرکی برک انجیر و بی تشریف و ثمر آن شبیه بثمر قهوه و آلوبالو و فالسه و از ان بزرکتر و آن را بهندی پیاره نامند و پوست خارجی آن نازک و در خامی سبز و بعد رسیدن بنفش و لحم آن در خامی سخت و بعد رسیدن نرم و سبز پستئ رنک و چاشنی دار می باشد و آن را می خورند و در آب حل کرده افشره می سازند و بر آب نیز می پزند و مغز آنکه در زیر لحم آن است در غلافی خشبی اندک صلب از پوست پسته نازکتر و ضخیم تر از پوست حبه الخضراء و مغز آن بمقدار نصف نخود کوچکی و تخم آلوبالو و چرب و شیرین و لذیذ و بعضی این را حب السمنه دانسته اند و شاید غیر آن باشد زیرا که هیأت درخت و ثمر این بهیأت درخت چرونجی نیست چنانچه ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
طبیعت ان
کرم در دوم و تر در اول
افعال و خواص آن
جالی و منعظ و مسمن بدن و کثیر الغذا و در اکثر افعال قریب بحبه السمنه و چون نرم بسایند و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه بر بشره بمالند بشره را صاف کرداند بسبب جلائی که دارد و تخم آن سرد و تر و دافع مضرت صفرا و غلیان خون و تشنکی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
جری . [ ج ِرْ ری ی ] (ع اِ) نوعی از ماهی است دراز و املس که پشیز ندارد. و یهود آن را نخورند. (منتهی الارب ). مارماهی . (آنندراج ) (دهار). نوعی است از ماهی . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). لغت عربی است به فارسی مارماهی وبمصری تیلور و بسریانی سلورس و بیونانی سلورس و بهندی کچیامچهلی نامند. ماهیت آن ، ماهیی است عظیم الجثه و فربه که در دریای مصر بهم میرسد و سیاه رنگ و بی فلس و با استخوان کمی و شارب آن مانند مار باریک و درازو سر آن طویل و دهن آن مستطیل مانند خرطوم و گوشت آن رخو و با لزوجت و با سهوکت بسیار و یهود آن را نمیخورند و حکیم میرمحمد مؤمن نوشته که در تنکابن آن را اسپلی و در مازندران کلیس نامند. غیرنمکسود آن طبیعت گرم و تر و نمکسود آن طبیعت گرم و خشک دارد. افعال و خواص آن : جالی و با قوت جاذبه ٔ قویه است و خوردن گوشت تازه ٔ آن کثیرالغذا و مولد خون بلغمی منقی و مصفی قصبه ٔ ریه و صوت و ملین بطن و جهت سل و نفث الدم نافع و گفته اند مملح آن جهت مذکور سوای سل و نفث الدم انفع است بسبب قوت جلای آن و آشامیدن نیم اوقیه خون او با هموزن آن از سرکه قاطع خونی است که از حلق آیدو جلوس در طبیخ مملح آن جهت قرحه ٔ امعا در ابتدا و جذب مواد بسوی ظاهر بدن و بدستور دخنه ٔ آن به مقعد واحتقان آن جهت عرق النسا بی عدیل ، ضماد نمکسود آن جهت جذب خار و پیکان و جذب مواد بسوی ظاهر جلد (مفید). المضار: گفته اند مولد بلغم ، لزج و بطی ءالهضم و مضر گُرده و محدث برص است . و مصلح آن نمک نمودن و با سرکه و نعناع و صعتر و آبکامه و سکنجبین خوردن است . (از مخزن الادویه ). ماهیی است که جز فقرات و سر آن استخوان ندارد و موهایی چون شارب دارد و سخت سیاه با پشت دراز و دهانی فراخ است و آن در مصر به قرموط معروف است و ما آن را سلور نامیم . (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). نوعی از ماهی است که آنرا جِرّیث و انکلیس یا انقلیس نیز گویند. (از حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ص 338). قسمی ماهی بی فلس و آن غیر مارماهی است . (یادداشت مؤلف از علامه ). قسمی ماهی است که این حدیث درباره ٔ آن آمده : جمیع السمک حلال غیر الجریث (جری ) و المارماهیج . (از بحر الجواهر). و رجوع به نشوءاللغة ص 93 شود.
//////////
جری
بکسر جیم و راء مشدده و یا لغت عربی است بفارسی مارماهی و بمصری تیلور و بسریانی سلورس و بیونانی سلورس و بهندی کچیامچهلی نامند
ماهیت ان
ماهی است عظیم الجثه فربه که در دریای مصر بهم می رسد سیاه رنک و بی فلس و باستخوان کمی و شارب آن مانند مار باریکی و دراز و سر آن طویل و دهن آن مستطیل مانند خرطوم و کوشت آن رخو با لزوجت و با سهوکت بسیار و یهودان آن را نمی خورند و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که در تنکابن آن را اسپلی و در مازندران کلیس نامند
طبیعت
غیر نمک سود آن کرم و تر و نمک سود آن کرم و خشک
افعال و خواص آن
جالی و با قوت جاذبۀ قویه خوردن کوشت تازۀ آن کثیر الغذا و مولد خون بلغمی و منقی و مصفی قصبۀ رئه و صوت و ملین بطن و جهت سل و نفث الدم نافع و کفته اند مملح آن جهت امراض مذکوره سوای سل نفث الدم انفع بسبب قوت جلای آن و آشامیدن خون آن نیم اوقیه با هموزن آن سرکه قاطع خونی است که از حلق آید و جلوس در طبیخ مملح آن جهت قرحۀ امعا در ابتدا و جذب مواد بسوی ظاهر بدن و بدستور دخنۀ آن بمقعده و احتقان آن جهت عرق النسا بی عدیل و ضماد نمک سود آن جهت جذب خار و پیکان و جذب مواد بسوی ظاهر جلد المضار کفته اند مولد بلغم لزج و بطئ الهضم و مضر کرده و محدث برص است مصلح آن نمک سود نمودن و با سرکه و نعناع و صعتر و آبکامه و سکنجبین خوردن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
اسبله (نام علمی: Silurus glanis) (در متون طب سنتی جری، مارماهی، تیلور، سلورس و بهندی کچیامچهلی) یکی از ماهیان بزرگ از خانواده گربه‌ماهیان است. این ماهی در منطقه وسیعی شامل مرکز، جنوب و شرق قاره اروپا تا نردیکی دریای بالتیک و حوضه آبریز دریای خزر یافت می‌شود.[۱]
اسبله ‌ماهی پولک ندارد و در آب‌های شیرین و لب‌شور زندگی می‌کند. سر این ماهی پهن و دهن آن گشاد است. ماهی اسبله دستکم سی سال عمر می‌کند و شنوایی بسیار خوبی دارد.
ویکی
//////////////
به عربی قرموط ويلس:
قرموط ويلس (يُنطق play /ˈwɛls/ أو /ˈvɛls/؛[2] الاسم العلمي Silurus glanis)، يسمى أيضًا سمك الجري، وهي سمكة قرموط كبيرة الحجم توجد في مناطق شاسعة في وسط أوروبا وجنوبها وشرقها، وبالقرب من بحر البلطيق وبحر قزوين. إنها سمكة بدون حراشف تعيش في المياه العذبة وماء المسوس وتتميز برأسها العريضة والمسطحة وفمها الكبير. ويعيش قرموط ويلس ثلاثين عامًا على الأقل ويتمتع بحاسة سمع جيدة جدًا.
تتغذى قراميط ويلس على الديدان المقسمة وبطنيات القدم والحشرات والقشريات والأسماك، بما فيها أسماك قراميط أخرى؛ كما تتغذى الأسماك الأكبر حجمًا على الضفادع والفئران والجرذان والطيور المائية، مثل البط. وتوجد قراميط ويلس بدءًا من المملكة المتحدة وصولاً إلى الشرق في كازاخستان والجنوب في جمهورية مقدونيا اليوغوسلافية السابقة.
//////////
به آذری:
Naqqa balığı (lat. Silurus glanis) – Naqqa balığı şirin suda yaşayan balıqdır. 80 il yaşaya bilir və 2 - 3 metr uzunluqda ola bilir
/////////////
به ترکی استانبولی:
Bayağı yayın balığı (Silurus glanis), Siluridae familyasından Avrupa'nın ikinci büyük tatlı su balığıdır. Yassı ve geniş kafası, geniş ağzı, dudaklarından sarkan iki uzun anteni ve çenesinden sarkan daha kısa dört anteni, kuyruğuna kadar uzanan alt-yüzgeci ve kafasının yakınında bulunan daha küçük bir sırt-yüzgeci vardır. Bayağı yayın balığı çok iyi duyma kabiliyetine sahiptir. Seksen yaşına kadar yaşayabilir.
Bayağı yayın balığının dişisi kilo başına 30.000 yumurta üretir. Erkek balık, yavrular yumurtalardan çıkana kadar yuvayı korur, bu süre, suyun sıcaklığına göre üç ila on gün arasında değişir.
Bayağı yayın balığı büyük, ılık gölleri ve derin, yavaş akan ırmakları tercih eder. Su akıntılarının oluşturduğu mağaralarda ve suya batmış ağaçların yanında barınmayı sever.
//////////
Wels catfish
From Wikipedia, the free encyclopedia
Wels catfish
Silurus glanis 02.jpg
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Genus:
Species:
S. glanis
Silurus glanis
Linnaeus1758
Wels catfish is native to central and eastern Europe, and introduced in western Europe
Range of the wels catfish. Red: native occurrence. Blue: occurrence in coastal waters. Orange: introduced
The wels catfish (/ˈwɛls/ or /ˈvɛls/Silurus glanis), also called sheatfish, is a large species of catfish native to wide areas of central, southern, and eastern Europe, in the basins of the BalticBlack, and Caspian Seas. It has been introduced to Western Europe and is now found from the United Kingdom all the way east to Kazakhstan and south to Greece and Turkey. It is a scaleless freshwater fish recognizable by its broad, flat head and wide mouth. Wels catfish can live for at least fifty years and have very good hearing.
The wels catfish lives on annelid worms, gastropodsinsects,crustaceans, and fish; the larger ones also eat frogsmicerats, aquaticbirds such as ducks and are occasionally cannibalistic. Recently, individuals of this species in environments that are not their native habitats have been observed lunging out of the water to grab pigeons on land.[1]
File:Chasse de pigeons par des Silures (vidéo).webm
Silures lunging out of water to capture pigeons
Contents
  [show
Habitat[edit]
The wels catfish lives in large, warm lakes and deep, slow-flowing rivers. It prefers to remain in sheltered locations such as holes in the riverbed, sunken trees, etc. It consumes its food in the open water or in the deep, where it can be recognized by its large mouth. Wels catfish are kept in fish ponds as food fish.
Physical characteristics[edit]
The wels catfish's mouth contains lines of numerous small teeth, two longbarbels on the upper jaw and four shorter barbels on the lower jaw. It has a long anal fin that extends to the caudal fin, and a small sharp dorsal finpositioned relatively far forward. It relies largely on hearing and smell for hunting prey, but its eyes possess a tapetum lucidum, providing the animal with the advantage of night vision, contrary to popular belief that the fish has poor eyesight. With its sharp pectoral fins, it creates an eddy to disorient its victim, which the predator sucks into its mouth and swallows whole. The skin is very slimy. Skin colour varies with environment. Clear water will give the fish a black coloration while muddy water will often tend to produce green-brown specimens. The underside is always pale yellow to white in colour. Albinistic specimens are known to exist. The wels swims by undulating its long, muscular tail in a wave-like action, similar tocrocodilians. They can also swim backwards.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/47/Silurus_glanis_white2.JPG/220px-Silurus_glanis_white2.JPG
An albino Wels catfish.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/69/European_Catfish_%28Silurus_glanis%29_%2813532570755%29.jpg/220px-European_Catfish_%28Silurus_glanis%29_%2813532570755%29.jpg
Camera flash reflection from the tapetum lucidum in a Wels catfish.
The female produces up to 30,000 eggsper kilogram of body weight. The male guards the nest until the brood hatches, which, depending on water temperature, can take from three to ten days. If the water level decreases too much or too fast the male has been observed to splash the eggs with its tail in order to keep them wet.[citation needed]
Size[edit]
Silurus glanisSyr Darya River inKazakhstanBaikonur area.
EuropeseMeervalLucasVanDerGeest.jpg
With a possible total length up to 5 m (16 ft) and a maximum weight of over 300 kg (660 lb),[2] the wels catfish is the largest true freshwater fish (as opposed toanadromous or catadromous) in its region (Europe and parts of Asia). However, such lengths are rare and were hard to prove during the last century, but there is a somewhat credible report from the 19th century of a wels catfish of this size.Brehms Tierleben cites Heckl's and Kner's old reports from Danube about specimens 3 m (9.8 ft) long and 200–250 kg (440–550 lb) in weight, and Vogt's 1894 report of a specimen caught in Lake Biel which was 2.2 m (7 ft 3 in) long and weighed 68 kg (150 lb).[3] In 1856, K. T. Kessler wrote about specimens fromDniepr which were over 5 m (16 ft) long and weighed up to 400 kg (880 lb).[4]
Most wels catfish are mainly about 1.3–1.6 m (4 ft 3 in–5 ft 3 in) long; fish longer than 2 m (6 ft 7 in) are normally a rarity. At 1.5 m (4 ft 11 in) they can weigh 15–20 kg (33–44 lb) and at 2.2 m (7 ft 3 in) they can weigh 65 kg (143 lb).
Only under exceptionally good living circumstances can the wels catfish reach lengths of more than 2 m (6 ft 7 in), as with the record wels catfish of Kiebingen (near Rottenburg, Germany), which was 2.49 m (8 ft 2 in) long and weighed 89 kg (196 lb). This giant was surpassed by some even larger specimens from Poland(2,61 m. 109 kg.), former Soviet statesFranceSpain (in the River Ebro), Italy (in the Po River and Arno River), and Greece, where this fish was released a few decades ago. Greek wels grow well thanks to the mild climate, lack of competition, and good food supply. The largest accurate weight was 144 kg (317 lb) for a 2.78 m (9 ft 1 in) long specimen from the Po Delta in Italy.[5]
Exceptionally large specimens are rumored to attack humans in rare instances, a claim investigated by extreme angler Jeremy Wade in an episode of the Animal Planet television series River Monsters following his capture of three fish, two of about 66 kg (145 lb) and one of about 73 kg (160 lb), of which two attempted to attack him following their release. A report in the Austrian newspaper Der Standardon 5 August 2009, mentions a wels catfish dragging a fisherman near Győr,Hungary, under water by his right leg after the man attempted to grab the fish in a hold. The man barely escaped with his life from the fish, which must have weighed over 100 kg (220 lb), according to the fisherman.[6]
Ecology[edit]
There are concerns about the ecological impact of introducing the wels catfish to non-native regions. These concerns take into account the situation in Lake Victoria in Africa, where Nile perch (available in stores as Lake Victoria perch) were introduced and rapidly caused the extinction of numerous indigenous species. This severely impacted the entire lake, destroying much of the original ecosystem. The introduction of foreign species is almost always a burden on the affected ecosystem. Following the introduction of wels catfish, some fishes' numbers are in clear and rapid decline. Since its introduction in the Mequinenza Reservoir in 1974, it has spread to other parts of the Ebro basin, including its tributaries, especially the Segre River. Some endemic species of Iberian barbels, genus Barbus in the Cyprinidae, were once abundant especially in the Ebro river but due to competition from and predation by wels catfish have since disappeared in the middle channel Ebro. The ecology of the river has also changed, as there is now a major growth in aquatic vegetation such as algae. Barbel species from mountain stream tributaries of the Ebro that wels catfish have not colonized are not affected.
Loch Ness Monster[edit]
Steve Feltham, a Loch Ness enthusiast, believes the Loch Ness monster is likely a misidentified Wels catfish.[7][8]
As a food fish[edit]
Only the flesh of young Silurus glanis specimens is valued as food. It is palatable when the catfish weighs less than 15 kg (33 lb). Larger than this size, the fish is highly fatty and not recommended for consumption.
Related species[edit]
·         Aristotle's catfish (Silurus aristotelis) from Greece, the only other native European catfish species beside Silurus glanis.
·         Amur catfish (Silurus asotus), introduced to European rivers
·         Giant lake biwa catfish (Silurus biwaensis) from Japan endemic to Lake Biwa.
·         Silurus soldatovi from Russia
References[edit]
1.   Jump up^ Cucherousset, J.; Boulêtreau, S. P.; Azémar, F. D. R.; Compin, A.; Guillaume, M.; Santoul, F. D. R. (2012). Steinke, Dirk, ed. ""Freshwater Killer Whales": Beaching Behavior of an Alien Fish to Hunt Land Birds". PLoS ONE. 7 (12): e50840.doi:10.1371/journal.pone.0050840.
2.   Jump up^ Froese, Rainer and Pauly, Daniel, eds. (2016). "Silurus glanis" in FishBase. February 2016 version.
3.   Jump up^ Brehm, Alfred; Brehms Tierleben II - Fish, Amphibians, Reptiles 1
4.   Jump up^ Mareš, JaroslavLegendární příšery a skutečná zvířata, Prague, 1993
5.   Jump up^ Wood, Gerald C. (1982). The Guinness book of animal facts and feats. Enfield, Middlesex: Guinness Superlatives. ISBN 0-85112-235-3.
6.   Jump up^ Der Standard, 2009-08-05. Waller-Wrestling im ungarischen Fischerteich. Retrieved 2009-08-06. (German)
7.   Jump up^ The Times, 2015-07-16.Nessie hunter solves monster mystery. Cited 2015-07-17.
8.   Jump up^ Yahoo News, 2015-07-16.Loch Ness Monster hunter hooked on catfish theory. Cited 2015-07-17.
Additional reading[edit]
·         World Conservation Monitoring Centre (1996). Silurus glanis. 2006. IUCN Red List of Threatened SpeciesIUCN 2006.www.iucnredlist.org. Retrieved on 9 May 2006.
·         "Silurus glanis"Integrated Taxonomic Information System. Retrieved 19 March 2006.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Silurus glanis.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/34px-Wikispecies-logo.svg.png
Wikispecies has information related to: Silurus glanis
This article includes information translated out of the German and French Wikipedias.
·         GND4129535-3
·         Silurus
·         Freshwater fish of Europe
·         Fish of Europe
·         Animals described in 1758
&&&&&&
جزر. [ ج َ زَ / ج ِ زَ ] (معرب ، اِ) زردک و در این صورت معرب گزر است . و بکسر جیم نیز آمده است . (منتهی الارب ). بیخ معروفی است که آنرا میخورند و معروف و اصل آن فارسی و بکسر جیم هم آمده . (تاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). و سرخ رنگ و زمستانی آن بهترین اقسام آن باشد. در دویم گرم و تر و مبهی و ملطف و مدر بول و حیض و مفتح سده ٔ جگر و قاطع بلغم ومقوی معده و پرورده ٔ آن به سرکه و نمک جهت اذابت سپرز بی عدیل و برگ آن جهت قروح متأکله و انجماد خون که از برودت باشد نافع است . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). معرب گزر فارسی است و نیز به فارسی زردک و به هندی کاجر نامند. ماهیت آن بری و بستانی میباشد. بری آنرا به یونانی اسطافالیوس اغریوس نامند و بعضی شقاقل دانسته اند و سهو است و بستانی آن دو نوع میباشد، بیخ یکی طویل و یکی مستدیر، سرخ و زرد و برگ آن شبیه به شاهتره و از آن عریضتر و طعم آن اندک تلخ و ساق آن پراکنده و خشن و گل آن چتر دارد مانند شبت و سفیدو در میان آن چیزی ریزه مانند پنبه و بنفش و بهترین آن سرخ و شیرین و شاداب کمریشه ٔ بستانی آن است . طبیعت آن در دوم گرم و تر و بعضی در اول نیز گفته اند.
افعال و خواص : بستانی آن ملطف و مفتح سده ٔ جگر و مقوی معده و ملین و مبهی و زیادکننده ٔ جوهر منی و منعظ و جهت قطع بلغم و سرفه و درد سینه ومعده و جگر و اخراج سنگ گرده و مثانه و ادرار نمودن بول مفید اعضاءالصدر جهت ذات الجنب و سرفه ٔ مزمن اعضاءالغذاء (کذا) عسرالهضم ، و مربای آن سریعالهضم و جهت استسقا مفید اعضاءالنفس و مسکن مغص و مدر بول خصوصاً بری آن و برگ آن مهیج باه است . و حمول آن و شراب تخم آن جهت عسر حبل نافع، و چون بیخ و برگ آن را در آب جوش دهند و نطول نمایند و یا بشویند به آن اطراف صبیان را یعنی دست و پای ایشان را جهت تحلیل خون منجمدشده در آن ها بسبب سردی نافع و مربای آن با عسل بغایت مبهی و مقوی احشا و رحم و هاضمه و با افاویه مناسبه ، جهت تقویت کبد بارد و تخفیف رطوبات معده و زیادتی تقویت باه و اعانت بر جماع انفع و حلوای آن نیز به تنهایی و یا به ادویه ٔ مناسبه قریب است به مربای آن ، و لذیذتر از آن و مخلل یعنی پرورده ٔ آن در سرکه جهت اذابه و تحلیل سپرز بی عدیل و مقوی معده و جگر باردو دوشاب آن قریب به مربای آن و الطف و اقوی از آن . و نبیذ آن که آب افشرده ٔ آن را با ربع آن عسل بجوشانند و در خم کنند و بگذارند تا بجوش آید و مسکر گردد،بغایت مست کننده و بطی ءالانحدار و مصدع و عرق آن که با ادویه ٔ مناسبه گرفته شود، در جمیع آثار نائب مناب خمر است ، و اندک مسکر و ضماد برگ آن جهت آکله نافع. جرم آن بطی ءالهضم و نفاخ و مضر محرورین و مصلح آن ادویه ٔ حاره و آبکامه و پخته ٔ آن با گوشت بزغاله مولد خلط صالح . مقدار شربت از جرم آن تا صدوشصت مثقال ، و از مربا و حلوای آن از ده مثقال تا بیست مثقال ، و از نبیذ آن تا پنجاه مثقال و از عرق آن تا هفتاد مثقال .و تخم آن محرک باه و در این باب از اصل آن قویتر. وعسر حبل را نافع و مانع مغص و در سائر افعال مانند آن و چون بگیرند آن را با هموزن آن تخم شلغم و تربی را مجوف نموده در آن پرپر کنند، و سر آن را بسته در زیر آتش طبخ دهند و برآورده بیاشامند، جهت اخراج سنگ گرده و مثانه و عسرالبول مجرب است . و آشامیدن یک درهم آن با هموزن آن شکر جهت وجع ساق پا و ضماد تخم و برگ آن با هم جهت قروح متأکله نافع. مقدار شربت آن تا دو درهم و بدل آن انیسون و دوقو است . و جزر بری را در بلاد قزوین کرزا نامند، و بیخ آن بقدر انگشتی و گل آن زرد و تخم آن در غلافی خارناک است ، طبیعت تخم آن در اول سوم گرم و در آخر اول خشک ، و در جمیع افعال سوای باه قویتر از بستانی است . و گفته اند بلکه در تقویت باه نیز اقوی است و مدر قوی . و حمول آن جهت اخراج جنین و ادرار طمث و آشامیدن آن جهت وجع صدر و شوصه و ظهر و استسقاء و عسرالبول و انتفاخ بطن و نهش و لسع هوام را مفید معین بر حمل . و گفته اند که چون آن را آشامیده باشند، و هوام شارب آن را بگزد اذیت نیارد. و خوردن خام آن جهت رفع سموم و ضماد پخته ٔ برگ و بیخ آن جهت انجماد خون که از سردی هوا باشد، نافع و حمول بیخ آن منقی رحم و معین بر حمل . و آویختن آن درمنازل بالخاصیت باعث گریختن هوام است از آنجا. مضر معده و حلق و عصب و مصلح آن انیسون است . (از مخزن الادویه ). حویج . هویج . زردک . سنفاریه . زرودیه . صباحیه . اسطافیلن . اصطفلین . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 108 و تحفه ٔ حکیم مؤمن و بحرالجواهر شود : به هر جریب از بقول و خیارزار و جالیز و جزر و شلجم و دیگر خضرویات . (از تاریخ قم ص 112). تره ها و خیارزارها و جزر و شلجم و پیازو سیر و سایر خضرویات . (از تاریخ قم ص 121).
/////////
جزر
بفتح اول و ثانی و راء مهمله معرب کزر فارسی است و نیز بفارسی زردک و بهندی کاجر نامند
ماهیت ان
بری و بستانی می باشد بری آن را بیونانی اسطافالیوض و اغریوس نامند و بعضی شقاقل دانسته اند و سهو است و بستانی آن دو نوع می باشد بیخ یکی طویل و یکی مستدیر سرخ و زرد و برک آن شبیه بشاهتره و از آن عریض تر و طعم آن اندک تلخ و ساق آن پراکنده و خشن و کل آن چتردار مانند شبت و سفید و در میان آن چیزی ریزه مانند پنبه و بنفش و بهترین آن سرخ و شیرین شاداب کم ریشۀ بستانی آنست
طبیعت ان
در دوم کرم و تر و بعضی در اول نیز کفته و با رطوبت فضلیه
افعال و خواص بستانی آن
ملطف و مفتح سدۀ جکر و مقوی معده و ملین و مبهی و زیاده کنندۀ جوهر منی و منعظ و جهت قطع بلغم و سرفه و درد سینه و معده و جکر و اخراج سنک کرده و مثانه و ادرار نمودن بول مفید اعضاء الصدر جهت ذات الجنب و سرفۀ مزمن اعضا الغذا عسر الهضم و مربای آن سریع الهضم و جهت استسقا مفید اعضاء النفض مسکن مغص و مدر بول خصوصا بری آن و بدستور بزربری آنکه دوقو باشد و همچنین برک آن و مهیج باه است خصوصا بزر بستانی آنکه نفخ آن زیاده است و حمول آن و شرب تخم آن جهت عسر حبل نافع و چون بیج و برک آن را در آب جوش دهند و نطول نمایند و یا بشویند بآن اطراف صبیان را یعنی دست و پای ایشان را جهت تحلیل خون منجمد شده در انها بسبب سردی نافع و مربای آن با عسل بغایت مبهی و مقوی احشا و رحم و هاضمه و با افاویۀ مناسبه جهت تقویت کبد بارد و تجفیف رطوبات معده و زیادتی تقویت باه و اعانت بر جماع انفع و حلوای آن نیز بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه قریب است بمربای آن و لذیذتر از ان و مخلل یعنی پروردۀ آن در سرکه جهت اذابه و تحلیل سپرز بیعدیل و مقوی معده و جکر بارد و دوشاب آن قریب بمربای آنست و الطف و اقوی از ان و نبیذ آنکه آب افشردۀ آن را با ربع آن عسل بجوشانند و در خم کنند و بکذارند تا بجوش آید و مسکر کردد بغایت مست کننده و بطئ الانحدار و مصدع و عرق آنکه با ادویۀ مناسبه کرفته شود در جمیع آثار نائب مناب خمر است و اندک مسکر و ضماد برک آن جهت اکله نافع جرم آن بطی الهضم و نفاخ و مضر محرورین و مصلح آن ادویۀ حاره و آبکامه و پختۀ آن با کوشت بزغاله مولد خلط صالح مقدار شربت از جرم آن تا صد و شصت مثقال و از مربا و حلوای آن از ده مثقال تا بیست مثقال و از نبیذ آن تا پنجاه مثقال و از عرق آن تا هفتاد مثقال و تخم آن محرک باه و درین باب از اصل آن قویتر و عسر حبل را نافع و مانع مغص و در سایر افعال مانند آن و چون بکیرند آن را با هموزن آن تخم شلغم و تربی را مجوف نموده در ان پر کنند و سر آن را بسته در زیر آتش طبخ دهند و برآورده بیاشامند جهت اخراج سنک کرده و مثانه و عسر البول مجرب کفته اند و آشامیدن یکدرهم آن با هموزن آن شکر جهت وجع ساق پا و ضماد تخم و برک آن باهم جهت قروح متاکله نافع مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن انیسون و دوقو است و جزربری را در بلاد قزوین کزرا نامند و بیخ آن بقدر انکشتی و کل آن زرد و تخم آن در غلافی خارناک و در دوقو مذکور خواهد شد
طبیعت تخم آن
در اول سوم کرم و در آخر اول خشک
افعال و خواص آن
با حدت و لذع و در جمیع افعال سوای باه قویتر از بستانی است و کفته اند بلکه در تقویت باه نیز اقوی است و مدر قوی و حمول آن جهت اخراج جنین و ادرار طمث و آشامیدن آن جهت وجع سدر و شوصه و ظهر و استسقا و عسر البول و انتفاخ بطن و نهش و لسع هوام را مفید و معین بر حمل و کفته اند که چون آن را آشامیده باشند و هوام شارب آن را بکزد اذیت نیابد و خوردن خام آن جهت رفع سموم و ضماد پختۀ برک و بیخ آن جهت انجماد خون که از سردی هوا باشد نافع و حمول بیخ آن منقی رحم معین بر حمل و آویختن آن در منازل بالخاصیت باعث کریختن هوام است از انجا مضر معده و حلق و عصب مصلح آن انیسون و حلوای جزر و شراب و عرق آن در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
// تنها منابعی كه در این كتاب از آنها نقل شده اینهاست:  روزنامه  بابور1 و آیین اكبری، هر دو از سده شانزدهم م.  هیچ دلیلی درتأیید ادعای دیرپائی كشت هویج در هند نمی‌بینم. هیچ نام سنسكریت اصیل برای این سبزی نیست. این گفته كه ’’واژه سنسكریت garjaru پایه زردک،  zardak فارسی و jegar ]كذا، به جای جزر*، [Jezer عربی بوده درست نیست." بوتلینگ برای garjara تنها  تعریف ’’نوعی علف‘‘ را آورده است. همان‌طور كه نشان خواهیم داد، اعراب بودند كه هویج را در سده دهم به ایران بردند و گمان نمی‌كنم پیش از این تاریخ در هند شناخته شده بوده باشد.  به گفته وات، Daucus carota بومی كشمیر و بخشهای باختری هیمالیا در بلندای  بین 1500 تا 2700 متری است؛ و در سر‌تا‌سر هند اروپاییان غالباً با تخمی كه سالانه وارد می‌شود كشت می‌كنند؛ مردم محلی هم آن را با کارگیری پایه بومی، و گرنه با پایه ای سازگار شده با محیط می کارند . موكر‌جی2 نیز می‌گوید: ’’ریشه خوراكی انگلیسی كه در مواقع قحطی ارزش خوراکی خاصی برای مردم  و دام دارد هویج است.  هویج یا gajra كه از سرزمین های  بالای كشور خیزد در مزه  و ارزش خوراکی  به پای هویج اروپایی نمی‌رسد و گویا نوع سرخ مدیترانه‌ای كه در مزرعه آزمایشی كاونپور می‌روید بهتر از همه انواعی باشد كه در هند به‌طور آزمایشی کشت شده."
راكسبرگ3 درباره Daucus carota می‌گوید ’’گویند بومی ایران است؛ در هند تنها به شكل بستانی یافت می‌شود.  وی دو نام سنسكریت grinjana و gargara برای آن آورده ، اما ویراستار كتاب وی توضیح داده كه هیچ مأخذی برای این دو نام پیدا نكرده است.  در واقع این نامها و نامهایی كه وات ادعا كرده سنسكریت‌اند بهیچ روی چنین نیستند بلكه تنها هندی‌اند (در زبان هندی، gārjara)؛ و این واژه بر گرفته از فارسی است (نه اینكه واژه فارسی، آن‌طور كه وات ادعا كرده، بر گرفته از سنسكریت باشد).  تنها نامهای سنسكریت برای هویج كه من دانم اینهاست: yavana (’’سبزی یونانی یا بیگانه ‘‘) و Pttakanda (با معنای واژه به واژه ی  ’’ریشه زرد‘‘) كه تنها در Rājanighantu، کتابی از سرآغازهای سده پانزدهم، آمده است.  این ساخت بازنمایاننده به‌خوبی نشان می‌دهد هندوان هویج بستانی را نمی‌شناختند. اینزلی1 نیز به درستی به این سخن رسیده كه ’’گویا هویج نخستین بار از ایران به هند رفته باشد."
از گفته های شواین‌فورت2 بر می‌آید كه Daucus carota در مصر شكلی بسیار شگفت داشته كه نشانه دیرندگی فراوان كشت آن بوده است. این مدعا نیازمند اثبات است،هر چند بهیچ روی نمایانگر كشت هویج در مصر باستان نیست.  نه لوره (Loret) و نه وونیگ (Woenig) یادی از بودن هویج در مصر باستان نكرده‌اند.
هویج را در زبان یونانی  2865  می‌گویند (و اصطفلین، istaflīn سریانی هم از همین‌جاست). تئوفراستوس3 و پلینی4 این واژه را به كار برده‌اند؛  2866  یا   2867   نوعی هویج یا شقاقل بودكه در كرت می‌رویید و کاربرد دارویی داشت، واژه یونانی نو  2869  (’’هویج‘‘) و اسپانیولی dauco از همین جا آمده است. حق با دوكاندول5 است كه می‌گوید یونانیها و رومیها كمتر این سبزی را می‌كاشتند، اما با پیشرفت فنون كشاورزی جایگاه مهمتری پیدا كرد.
اعراب نوعی هویج برّی و نوعی هویج بستانی می‌شناختند.  هویج برّی را nehšel  یا  nehsel،6 كه اطلاعات مربوط به آن را دیوسكوریدس در دسترس آنان گذاشت،7 می گفتند و نوع بستانی آن را jezer ]جزر [، sefanariya (در گویش مغربی، zorudiya) و sabāhīa ]صباحیه (؟)[ می‌نامیدند. 8 واژه‌های عربی dauku یا dūqū، بر گرفته از 2868    یونانی، نام خاص تخم هویج خودروست. 9
ژوره10 بر این رفته كه ایرانیان باستان هویج را می‌شناختند.  به هر روی با گواهی نه چندان پذیرفتنی: Daucus maximus ]پنیرواش[ كه در باختر ایران می‌روید تنها گونه‌ای خودروست. این واقعیت گیاهشناختی اثبات نمی‌كند كه ایرانیان باستان با Daucus carota بستانی آشنا بوده‌اند. از وجود نامی ایرانی برای این گونه چیزی نمی دانیم. تازه در دوره اسلامی بود كه ایرانیان درباره آن اطلاعاتی به دست آوردند؛ و بعد آن را با نام عربی jazar ]جَزَر[ یا jezer ]جِزِر[ شناختند كه به هر حال احتمال دارد خود این نامها بر گرفته از گزر gazar (gezer) فارسی بوده باشند. در دارونامه ابومنصور، كه گویا از منابع عربی گرته‌برداری كرده، هویج زیرنام عربیش آمده است. 1 همچنین از گونه‌ای خودرو  به نام šašqāqul ] ششقاقل/ شقاقل[ نام می‌برد كه به نظر ابومنصور همان Eryngium campestre است.  پس چه بسا اعراب هویج را در سده دهم به ایران برده باشند.  نامهای فارسی هویج، فزون برگزر، (gezer) gazar، زردک، zardak  و šawandar ]شوندر/ چغندر[ است كه دومی برای نامیدن ’’چغندرِ لبو‘‘ و ’’هویج‘‘ به كار می‌رود.
جان‌فرایر، كه از سال 1672 تا 1681 در هند و ایران سفر كرد، هویج را در شمار  ریشه‌های خوراكی ایران آورده است. 3 داستان چینی راجع به ورود هویج به چین در دوره مغولان آشكارا ورود دیر‌هنگام این سبزی را به ایران تأیید می‌كند.  سیر منطقی رویدادها چنین بوده است. 4
شلیمر5 مطلب زیر را در این باره آورده است:
"Ce légume, forme en compote, est considère' par les Persans comme un excellent aphrodisiaque, augmentant la quantité et améliorant la qualité du sperme. L'alimentation journalière avec des carottes est fortement prônée dans les hydropisies; les carottes cuites, conserves au vin aigre, dissiperaient l'engorgement de la rate."

از فرغانه تنها هویج زرد با ریشه‌ای كوتاه و دوك مانند خیزد. 6
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان(ساینو-ایرانیکا)
/////////
هویج وحشی(نام علمی: Daucus carota) (در متون طب سنتی جزر از گزر فارسی) نام یک گونه از تیره چتریان است.
ویکی
///////////
به عربی جزر شائع:
الجزر الشائع (الاسم العلمي:Daucus carota) هو نوع نباتي يتبع جنس الجزر من الفصيلة الخيمية.[1][2] [3] [4] والجزر (من الفارسية گَزَر)[5] نبات جذري من الفصيلة الخيمية. يستفاد من جذره الموجود في التربة. وهو ثنائي الحول وله عدة ألوان أرجواني وأرجواني محمر وأصفر وقريب من الأبيض. وكلما كان الجزر أكثر إحمراراً دل ذلك على زيادة محتواه من مادة الكاروتين التي يحتاج إليها الجسم بمقدار 5و1 مليجرام يوميا. طعم الجزر حلو ودافئ وممتع. تعتبر أوراق الجزر غذاءً جيدًا للمواشي. كذلك أوراق الجزر المغلية في الماء يفيد هذا الماء في عمل الكلى. يتوفر الجزر حاليًا طوال أيام السنة حيث يزرع صيفًا في البلاد الحارة تحت المسقفات البلاستيكية لحماية النبات من حرارة الشمس المرتفعة.
يحتوى الجزر على:
فيتامين أ
مادة الكاروتين
نسبة عالية من الكربوهيدرات (النشويات : مثل الخبز و الأرز و البطاطس ، والمعكرونة ) التي تتكون بصورة أساسية من (السكروز و الجلوكوز و الفركتوز بالإضافة إلى السيليلوز والليجينتين ومواد بكتينية أخرى) ،
غني بالمواد البروتينيه والأحماض الأمينية ،
يحتوي على كمية كبيرة من الأملاح القلوية التأثير كأملاح البوتاسيوم وفيه كمية قليلة من أملاح الصوديوم والكالسيوم والبورون واليود وغيرها ،
ويحتوي على فيتامينات كثيرة أهمها : أ- ب - ب2 - ب6 ج و- د
يتميز بنسبة عالية من فيتامين PP الذي يندر أن يوجد في غيره من الخضروات.

جزر
محتويات  [أظهر]
تاريخ الجزر وموطنه[عدل]
يقال أن شمال أفريقيا والشرق الأوسط وآسيا الوسطى هي موطن الجزر. وقد انتشر منها إلى جميع أنحاء العالم. ويذكر أن الإغريق والرومان هم أول من أخبروا عن فوائد الجزر، فقد جاء ذلك‏ في كتاباتهم منذ نحو 230 سنة قبل الميلاد.
ويذكر أن الطبيب الإفريقي آرتيه الذي عاصر المسيح استخدم الجزر في علاج الهستيريا والهياج النفسي والانهيار العصبي وأثبت العلم الحديث صحة هذا العلاج. اللغة الجزائرية : سناربة اللغة المصرية:قزرة اللغة الامازغية:سناريث
///////////
به آذری یابانب یِرکوکو:
Yabanı yerkökü (lat. Daucus carota)[1] – yerkökü cinsinə aid bitki növü.[2]

lat. Daucus carota L. – kökümeyvəlilər içərisində ən çox yayılmış tərəvəzdir. Ondan təzə halda aşpazlıqda, qurudulmaq, şirə hazırlamaq, tərəvəz konservləri və karotin istehsalı üçün istifadə olunur.
Yerkökünün üzəri nazik qabıq təbəqəsi ilə örtülüdür. Qabığın altında qidalı maddələrlə zəngin ətli hissə yerləşir. Kök mərkəzində özək vardır. Özəyin zərif və ya kobud olması yerkökünün keyfiyyətliliyini göstərir. Tərkibində az miqdarda şəkər olan özəyin dadı yerkökünün ətli hissəsinə nisbətən pis olur.
//////////
به عبری گزل، گِزَل دین، گِزَل هادین:
גזר הגינה (שם מדעי: Daucus carota) מין של גזר ממשפחת הסוככיים, הוא נפוץ ברחבי העולם ויש לו שימושים כירק למאכל, ואף למוצרי טיפוח כמו שמן גזר, המשמש בעיקר לשיזוף העור.
//////////////
به کردی گِزِر:
Gêzer (latînî:Daucus Carrota) (navên din ên bi kurdî: gizêrgîzêrgizêrkpincareke weke tiviran ku rayê xwe weke singan di erdê re berdide. Li cîhanê 60 cureyên wê hene. Gêzer xwediyê rengên pirteqalî, zerreş û xemrî ne. Tê bawerkirin ku welatên gêzer jê tên li Ewropa û başûr-rojavayê Asyayê ne. Herwiha tê bawerkirin ku cureya derewîn a gêzeran ku Daucus Carrota pêktîne pêşî li welatên mîna Îran û Afganistanê hêşîn bûye.[1][2]
//////////
به سندی گجر:
گجر هڪ سبزي آهي جيڪا سڄي دنيا ۾ کاڌي ۽ پوکي ويندي آهي.
////////////
به اردو گاجر:
گاجر ایک سبزی ہے جو دنیا بھر میں کھائی اور اگائی جاتی ہے۔
///////////
Daucus carota
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Wild Carrot" redirects here. For the music group, see Wild Carrot (band).
Wild carrot
DaucusCarota.jpg
The umbel of a wild carrot
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
D. carota
Daucus carota
L.
·         Carota sylvestris (Mill.) Rupr.
·         Caucalis carnosa Roth
·         Caucalis carota (L.) Crantz
·         Caucalis daucus Crantz
·         Daucus alatus Poir.
·         Daucus allionii Link
·         Daucus australis Kotov nom. illeg.
·         Daucus blanchei Reut.
·         Daucus brevicaulis Raf.
·         Daucus communis Rouy & E.G.Camus
·         Daucus dentatus Bertol.
·         Daucus esculentus Salisb.
·         Daucus exiguus Steud.
·         Daucus glaber Opiz ex Čelak.
·         Daucus heterophylus Raf.
·         Daucus kotovii M.Hiroe
·         Daucus levis Raf.
·         Daucus marcidus Timb.-Lagr.
·         Daucus maritimus With. nom. illeg.
·         Daucus montanus Schmidt ex Nyman
·         Daucus neglectus Lowe
·         Daucus nudicaulis Raf.
·         Daucus officinalis Gueldenst. ex Ledeb.
·         Daucus polygamus Jacq. ex Nymannom. inval.
·         Daucus scariosus Raf.
·         Daucus sciadophylus Raf.
·         Daucus strigosus Raf.
·         Daucus sylvestris Mill.
·         Daucus vulgaris Garsault nom. inval.
·         Daucus vulgaris Neck.
Daucus carota, whose common names include wild carrotbird's nestbishop's lace, and Queen Anne's lace (North America), is a flowering plant in the familyApiaceae, native to temperate regions of Europe and southwest Asia, andnaturalized to North America and Australia.
Domesticated carrots are cultivars of a subspecies, Daucus carota subsp. sativus.
Contents
  [show
Description[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b8/Daucus_carota_seed_pod.JPG/220px-Daucus_carota_seed_pod.JPG
Fruit cluster containing oval fruits with hooked spines
The wild carrot is a herbaceous, somewhat variable biennial plant that grows between 30 and 60 cm (1 and 2 ft) tall, and is roughly hairy, with a stiff, solid stem. Theleaves are tripinnate, finely divided and lacy, and overall triangular in shape. Theflowers are small and dull white, clustered in flat, dense umbels. They may be pink in bud and may have a reddish flower in the centre of the umbel. The lower bracts are three-forked or pinnate, which distinguishes the plant from other white-flowered umbellifers. As the seeds develop, the umbel curls up at the edges, becomes more congested, and develops a concave surface. The fruits are oval and flattened, with short styles and hooked spines.[2] The dried umbels detach from the plant, becoming tumbleweeds.[3] The function of the tiny red flower, coloured by anthocyanin, is to attract insects.
Similar in appearance to the deadly poison hemlockD. carota is distinguished by a mix of tripinnate leaves, fine hairs on its solid green stems and on its leaves, a root that smells like carrots, and occasionally a single dark red flower in the center of the umbel.[4][5]
Uses[edit]
Like the cultivated carrot, the D. carota root is edible while young, but it quickly becomes too woody to consume.
Extra caution should be used when collecting D. carota because it bears a close resemblance to poison hemlock. In addition, the leaves of the wild carrot can causephytophotodermatitis,[6] so caution should also be used when handling the plant. It has been used as a method of contraception and an abortifacient for centuries.[7]
If used as a dyestuff, the flowers give a creamy, off-white color.
D. carota, when freshly cut, will draw or change color depending on the color of the water in which it is held. This effect is only visible on the "head" or flower of the plant. Carnations also exhibit this effect. This occurrence is a popular science demonstration in primary grade school.
Beneficial weed[edit]
This beneficial weed can be used as a companion plant to crops. Like most members of the umbellifer family, it attracts wasps to its small flowers in its native land; however, where it has been introduced, it attracts very few wasps. This species is also documented to boost tomato plant production when kept nearby, and it can provide a microclimate of cooler, moister air for lettuce, whenintercropped with it.[8]
However, the USDA has listed it as a noxious weed,[9] and it is considered a serious pest in pastures. It persists in the soil seed bank for two to five years.[10]
Queen Anne's lace[edit]
D. carota was introduced and naturalized in North America, where it is often known as "Queen Anne's lace". Both Anne, Queen of Great Britain, and her great grandmother, Anne of Denmark, are taken to be the Queen Anne for which the plant is named.[11] It is so called because the flower resembles lace; the red flower in the center is thought to represent a blood droplet where Queen Anne pricked herself with a needle when she was making the lace.
Taxonomy[edit]
The carrot was first officially described by Carl Linnaeus in his 1753 work Species Plantarum.[12]
See also[edit]
·         List of beneficial weeds
·         List of companion plants
·         Daucus pusillus, American wild carrot
References[edit]
1.   Jump up^ The Plant List: A Working List of All Plant Species, retrieved 20 December 2015
2.   Jump up^ McClintock, David; Fitter, R.S.R. (1956). The Pocket Guide to Wild Flowers. Collins. p. 103.
3.   Jump up^ Faulkner, Herbert Waldron (1917). The Mysteries of the Flowers. Frederick A. Stokes. p. 210.
4.   Jump up^ Noxious weeds: Poison-hemlock, King County, Washington
7.   Jump up^ Contraception and Abortion from the Ancient World to the Renaissance, John M. Riddle, pg 58
8.   Jump up^ Philbrick H.; Gregg R. B. Companion Plants.
9.   Jump up^ USDA PLANTS. PLANTS Profile for Daucus carota (Queen Anne's lace. Retrieved June 11, 2007.
10.              Jump up^ Clark, D. L.; Wilson, M. V. (2003). "Post-dispersal seed fates of four prairie species". American Journal of Botany. 90 (5): 730.doi:10.3732/ajb.90.5.730.
11.              Jump up^ "Queen Ann's Lace". Retrieved November 10, 2012.
12.              Jump up^ Linnaeus, Carolus (1753). Species Plantarum (in Latin). 1. Stockholm: Laurentii Salvii. p. 242.
Further reading[edit]
·         Bradeen, James M.; Simon, Philipp W. (2007). "Carrot". In Cole, Chittaranjan. Vegetables. Genome Mapping and Molecular Breeding in Plants. 5. New York, New York: Springer. pp. 162–184. ISBN 978-3-540-34535-0.
·         Clapham, A. R.; Tutin, T. G.; Warburg, E. F. (1962). Flora of the British Isles. Cambridge University Press.
·         Mabey, Richard (1997). Flora Britannica. London: Chatto and Windus.
·         Rose, Francis (2006). The Wild Flower Key (edition revised and expanded by Clare O'Reilly). London: Frederick Warne.ISBN 0-7232-5175-4.
·         Rubatsky, V.E.; Quiros, C.F.; Siman, P.W. (1999). Carrots and Related Vegetable Umbelliferae. CABI Publishing.ISBN 978-0-85199-129-0.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Daucus carota.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/34px-Wikispecies-logo.svg.png
Wikispecies has information related to: Daucus carota
·         Connecticut Botanical Society
·         EoL581785
·         GBIF3034742
·         Plant Listkew-2757936
·         Tropicos1701516
·         ITIS29477
·         NCBI4039
·         IPNI841063-1
·         GRIN300172
·         FOC200015518
·         PLANTSDACA6
·         AFPD: 27247
·         Apiaceae
·         Medicinal plants of Asia
·         Medicinal plants of Europe
·         Plants described in 1753
·         Tumbleweeds

&&&&&
جزع . [ ج َ ] (ع اِ) مهره ٔ یمانی که در او سفید و سیاه باشد. (از متن اللغة). شبه پیسه ٔ یمانی که چشم را در سپیدی وسیاهی به وی تشبیه دهند و اگر آن را در انگشتری کرده بپوشند مورث اندوه و خوابهای پریشان بیمناک و باعث مخاصمت با مردمان است و اگر بر آن موی زنی که زادن بر او دشوار گردد پیچند در ساعت بزاید. (منتهی الارب ). شبه پیسه ٔ یمانی که چشم را در سپیدی و سیاهی به وی تشبیه دهند و مهره ٔ سلیمانی گویند. (ناظم الاطباء).مهره ٔ سلیمانی که سفید و سیاه باشد. (از غیاث اللغات ) (آنندراج ). مهره ٔ یمنی . (محمودبن عمر ربنجنی ). مهره ای است یمانی منسوب به چشم شاهدان . (شرفنامه ٔ منیری ). مهره ای است معروف که در او سواد و بیاض هست مثل رگها و در معدن عقیق یافت میشود. (از بحرالجواهر). مؤلف تحفة المؤمنین آرد: سنگی است که از یمن و حبشه خیزد و در او شبیه به چشم و طبقات او خطوط مستدیره ٔسفید و زرد و سرخ و سیاه ظاهر است و به فارسی قسمی از آنرا باباغوری گویند و قسمی سلیمانی است و ظاهراًعین الهرنیز نوعی از جنس او باشد. در سیم گرم و خشک و جالی و باحدة است و باعث بیداری و جهت یرقان و منعخواب و جهت عسر ولادت پیچیدن آن به موی زنان مؤثر باشد و تعلیق او بر اطفال مورث سیلان آب دهن و رفع ام الصبیان و نگاه داشتن او مورث خصومت مردمان با دارنده ٔ او و دیدن خوابهای هولناک است و رافع لقوه و سنون او جهت تنقیه و جلای دندان و ذرور او قاطع خون و جهت رویانیدن گوشت و بردن لحم فاسد و اکتحال او جهت رفع بیاض و نزول آب نافع است . و آنرا دو قسم است ، یمانی و چینی . (از شرح قاموس ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 109 و قاموس کتاب مقدس و مخزن الادویه شود. بهترینش یمانی است و وزنش به عقیق نزدیک و سفید و سیاه و سرخ و آمیخته به الوان باشد. (از نزهة القلوب ). شَبَه . شَوَق . (یادداشت مؤلف ). جِزْع . (منتهی الارب ) (متن اللغة) (شرح قاموس ). یکی آن جِزْعة و جَزعَة. (از متن اللغة) :
رخ شاه تابان بکردار هور
نشستنگهش را ستونهابلور
ز پر پوشش جزع بسته بزر
برو بافته چند گونه گهر.
فردوسی .
بیرونی آرد: سنگی است که در صلابت از دیگر سنگها برتری دارد و وزن آن در اصطلاح ما با قیاس بقطب 6318 است . و از معادن عقیق در یمن استخراج میشود و گویند: آن دو را با هم شباهتی است و نیز گویند: در معادن عقیق هند هم یافت میشود و اقسامی دارد که کمیاب ترین آن معروف به جزع بقرانی است ، که خطوط آن مستقیم و بدون کجی امتداد دارد. و صفحات آن از سه رنگ قرمز و مرجانی سفید و بلوری شفاف تشکیل شده که گاهی یک رنگ سیاه یا سبز یازرد در بعض انواع آن وجود دارد و تمام رنگهای مذکورطبیعی است و آن که بجز سه رنگ اصلی داشته باشد کمتریافت میشود. حمزه گوید: جزع را بفارسی قلنج گویند وبقرانی باکری را هلنج ولی لفظ خلنج اختصاص به جزع ندارد بلکه هر موجودی را که خطهای رنگین و شکلهای مختلف باشد خلنج گویند چنانکه به زرافه و روباه و جز آن اطلاق شود بلکه این لفظ به چوبهای رنگین بیشتر اختصاص دارد و نوع رقیق را برای ساختن دسته ٔ کارد و خنجر بکار میبرند. و یک قسم آنرا جزع فارسی گویند بدانجهت مردم آنجا بیشتر بدان تمایل دارند و این قسم از بقرانی کم بهاتر و جزع حبشی در مرتبه پست تر از این است . و قسم دیگر بسلی است . نصر گوید: آنرا در زیت جوشانندتا رگهایش استوار گردد. و بعقیده ٔ کندی ، معدن همه ٔ اقسام آن نزدیک به معادن عقیق است و تمامی آنها را یک یا دو روز در عسل می پزند تا رگهایش باز شود و اگرچنین باشد نزدیک است به آنچه در باب کیمیا آمده است که قسمی از سنگها در جوف زمین نمو میکند و قسمی کاهش می یابند و بعضی از آنها همچون جزع از رنگی به رنگ دیگر درآیند. قسم دیگر از جزع را غروانی گویند که رنگهای درهم دارد و طول و عرض آن بسیار و قطعه های بزرگی از آن یافت شده که از آن ظرفهائی ساخته اند که بگفته ٔ کندی گنجایش سی و اندی رطل آب داشته است و نصر قسم دیگری بنام جزع معرق ذکر کرده و شاید این صفت بجهت بسیاری رگهای آن باشد. هم او گوید: بیشتر آنچه در دست است از قسم اخیر می باشد که رگهای باریک موئین با رنگهای مختلط سیاه و قرمز و سفید و گاهی صورت درخت یا حیوان در آن دیده میشود. و در کتاب الاحجار آمده که جزع را معدنی است در چین که بجهت بدیمنی به آن نزدیک نمی شوند و تنها مردم بیچاره آنرا استخراج میکنند و به سرزمینهای دیگر می برند، زیرا آن را مورث غم و اندوه می پندارند.
معادن جزع ، نقل اخباری درباره ٔ جزع : در خصوص اینکه در چین معدن دارد، خبری است مجهول از کتابی منحول . اما در خصوص اینکه مردمی بجهاتی آنرا بفال بد میگیرند هر گاه اصل خبر درست باشد این موضوع قابل قبول است . ولی آنچه از ملوک تبابعه ٔ یمن (ملوک حِمْیَر) در این مورد هست و در شعر مرقش آمده است مربوط به جزعی است که از اسباب زینت بشمار آمده است ، و آن بیت این است :
تحلین یاقوتاً و شذراً و صبغةً
و جزعاً ظفاریاً و دُرّاً توائما.
و گفته اند معنای توائم ، ازدواج دوبه دو باشد و دُر (گوهر) جز به ازدواج مروق نگردد. و در خصوص اینکه ملوک تبابعه ٔ یمن بدان تشاؤم میکردند و جزع را بفال بد میگرفتند راست بنظر نمیرسد، چه اگر چنین بود به مقتضای پیروی عامه از خوی و عقیدت ملوک خود بایستی اسم آن برافتادی و شهرت نیافتی ، ولی ما خلاف آنرا می بینیم و ملاحظه میکنیم که شاعران آن عصر پیوسته جزع را در اشعار خود وصف میکنند و آنرا بفال بد نمیگیرند. از آنجمله است ابیات زیر :
کأن عیون الوحش حول بیوتنا
و ارحلنا الجزع الذی لم یثقب .
امرؤالقیس (از ملوک کنده ).
///////////////
جزع
بفتح جیم و سکون زای معجمه و عین مهمله
ماهیت ان
سنکی است که در معدن عقیق که یمن و حبشه و کنبایت که از توابع کجرات است خیزد بعضی شبیه بچشم با طبقات و خطوط مستدیر سفید و زرد و سرخ و سیاه و بعضی صفایحی و ذو طبقات رنکارنک بر روی هم الحاصل سنک آن ذو طبقات ملون بالوان می باشد بهر قسم که آن را ببرند و بتراشند الوان و طبقات آن ظاهر می شود و بطبخ دادن بنوعی خاص الوان آن خوب ظاهر و براق و با رونق می کردد مانند عقیق که بطبخ رنکین می کردد و صفایحی بشکل نکین و غیر آن را جزع و مدور و اشکال دیکر ملون بالوان را باباغوری و سیاه و سفید را سلیمانی و شفاف براق ملون بالوان زرد و سبز را عین الهو و بهندی لهسنیا نامند و این یعنی عین الهو بیشتر در معدن یاقوت بهم می رسد نه در معدن عقیق چنانچه صاحب تحفه نبشته و در حرف العین ان شاء اللّه تعالی بیان آن خواهد آمد خواه از معدن یاقوت صلب باشد یا نرم و عین الهرصلب بسیار اعتبار دارد خصوص که اندرون جرم آن دو نیم خط مثل رشته باشد بسیار اعتبار دارد و نیز هنود میمنت می دانند و بقیمت کران می کیرند
طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
جالی و با حدت و جهت یرقان و منع خواب شربا و جهت عسر ولادت پیچیدن آن در موی سر زنان مؤثر و تعلیق آن بر اطفال مورث سیلان رطوبات از دهان ایشان و رفع ام الصبیان و نکاهداشتن آن با خود مورث هموم و غموم و خصومت مردمان با او و دیدن خواب های هولناک و رافع لقو و اکتحال آن جهت نزول آب و رفع بیاض و سنون آن جهت تنقیه و جلای دندان و ذرور آن قاطع خون و جهت رویانیدن کوشت تازه و بردن لحم فاسد آن را نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
سنگ باباقوری (Onyx) یا جَزع یمانی نوعی سنگ یمانی[۱] chalcedony است که رگه‌دار باشد. بیشتر سنگ‌های باباقوری رگه‌هایی سفید و سیاه دارند. برخی از سنگ‌های باباقوری طبیعی هستند ولی بسیار از آنها را با رنگ کردن و لکه‌دار کردن عقیق تولید می‌کنند. در قدیم از سنگ باباقوری مهره ٔ مدور سیاه و سفیدی درست می‌کردند به شکل و رنگ چشم گوسفند مرده که برای دفع چشم زخم بر کودکان آویخته یا گاه برای زینت استفاده می‌کردند.[۲]

سنگ باباقوری را معمولاً به صورت دامله (گنبدی) یا به صورت تیله می‌تراشند و همچنین برای تراش فرونقش intaglio و برجسته‌آذین[۳] cameo هم از آن استفاده می‌شود. یکی از کاربردهای سنگ باباقوری استفاده از آن به عنوان نگین در انگشتر مردانه است.
/////////
به عربی جزع یمانی:
الجَزْع ( العقيق اليماني ) (الأونيكس في الترجمات الحرفية) (باللاتينية: Onyx) حجر من الأحجار الكريمة. وهو حجر مشطب (مقطع) بألوان كثيرة, إذ يتقاطع البياض مع الألوان الصفراء والحمراء والسوداء, غالبا ما يوجد على شكل مستطيل, وهو مماثل للعقيق من حيث التكوين. من أسمائه : الجزع - الجزع العقيقي - العقيق العيني - جزع ظفار. وسمي جزع من الفعل جزع أي خاف وفزع إذ يذكر أن هذا الحجر يثير الخوف في قلب من تختم أو تحلى به. ومسحوق الجزع (الأونيكس) يستخدم في جلو حجر الياقوت وتحسين لونه.
أماكن وجوده[عدل]
اليمن - الصين - الهند - الولايات المتحدة الأمريكية - المكسيك - الأردن - تايلاند - سيريلانكا - جنوب أفريقيا - نيوزيلاندا - زائير - أرمينيا - مصر.
ذكر الجزع في التراث العربي[عدل]
ورد ذكر الجزع في قصائد امرؤ القيس [1]
كأن عيون الوحش حول خبائنا              وأرحلنا الجزع الذي لم يثقب
وقال الفرزدق [2]
وفينا من المعزى تلاد كأنها                 ظفارية الجزع الذي في الترائب
مصادر[عدل]
^ [1] من قصائد امرؤ القيس
^ [2]
/////////
به عبری اونیکس:
אוניקס היא אבן חן שהיא סוג של כלקדון - קוורץ בעל גבישים זעירים ("קריפטוקריסטלים" גבישים מוצפנים). קיימת סברה כי האבןשוהם המופיעה באבני החושן היא סוג של אוניקס. האבן מתאפיינת במבנה בצורת רצועות בעלות צבעים מגוונים, החל בלבן וכלה בכמעט כל צבע (למעט כמה גוונים, כמו סגול או כחול). רוב דגימות האוניקס הנפוצות מכילות פסים מתחלפים של לבן, חום, ושחמחם.סרדוניקס הוא אחד מסוגי האוניקס שבו הרצועות הצבעוניות הם בגוונים של אבן החן סרד (גוונים של אדום) במקום שחור. אוניקס שחור לחלוטין נפוץ למדי וייתכן כי הוא הסוג המפורסם ביותר, אך אינו נפוץ כמו אוניקס בעל פסים צבעוניים.
/////////
به سندی سنگ باباگوری:
بابا گوري -پٿر- جو هڪ قسم، جنهن کي ترڪيءَ ۾ بابا قُوري چوندا آهن. هيڊي رنگ جو ٿيندو آهي ۽ دوائن ۾ ڪم ايندو آهي. هيءُ -پٿر- ڊيڄڙي کان ٻارن جي ڳچيءَ ۾ ٻڌندا آهن. هن کي ”سنگ زرد“ به چوندا آهن.[1]

////////////
به ترکی استانبولی اونیکس:
Oniks (İngilizce onyx) veya damarlı akikyarı değerli bir taş türüdür. Oniks ismi Asur dilinde "yüzük, halka" anlamına gelen sözcükten türemiştir. Kuvars'ın kriptokristalin bir türü olan oniks, farklı renklerde birçok katmana sahip olan bir taştır. Katmanların renkleri oldukça değişkendir ve beyazdan siyaha kadar birçok farklı renkte olabilir. Bir oniks türü olan Sardoniks (Sardonyx) ise renkli şeritler kırmızının tonlarıdır. Saf siyah oniks pek yaygın bulunsa da renkli oniksler kadar yaygın bulunmaz. Bazen kalsit gibi farklı taşlara da hatalı bir şekilde oniks dendiği olmuştur. Oysa örneğin kalsit, onikse oranla çok daha yumuşaktır ve daha yaygın bulunur. Kimyasal formulü SiO2, silikon dioksit, olan oniksin Mohs skalasına göre sertliği 7'dir.
//////////
به اویغوری ساردونکس:
ساردونىكس (ھېقىقنىڭ بىر خىلى) بولسا مىنېرال
///////////
Onyx
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the mineral. For other uses, see Onyx (disambiguation).
"Black Onyx" redirects here. For the 1984 video game, see The Black Onyx.
Onyx
Onyx
Onyx
General
Category
Oxide mineral
Formula
(repeating unit)
Silica (silicon dioxide, SiO2)
Identification
60 g / mol
Color
Various
no cleavage
Uneven, conchoidal
Mohs scalehardness
6.5–7
Vitreous, silky
White
Translucent
2.55–2.70
Optical properties
Uniaxial/+
1.530 to 1.543
References
Onyx is a banded variety of the oxide mineral chalcedonyAgate and onyx are both varieties of layered chalcedony that differ only in the form of the bands: agate has curved bands and onyx has parallel bands. The colors of its bands range from white to almost every color (save some shades, such as purple or blue). Commonly, specimens of onyx contain bands of black and/or white.[3]
Contents
  [show
Etymology[edit]
Onyx comes through Latin (of the same spelling), from the Greek ὄνυξ, meaning "claw" or "fingernail". With its fleshtone color, onyx can be said to resemble a fingernail. The English word "nail" is cognate with the Greek word.[4]
Varieties[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/1e/Red_onyx_-_Handicraft.jpg/220px-Red_onyx_-_Handicraft.jpg
Red onyx
"A photograph of 6 smooth black pebbles with white markings which are arranged in a circle"
Black onyx with bands of colors
Onyx is formed of bands of chalcedony in alternating colors. It iscryptocrystalline, consisting of fine intergrowths of the silica mineralsquartz and moganite. Its bands are parallel to one another, as opposed to the more chaotic banding that often occurs in agates.[5]
Sardonyx is a variant in which the colored bands are sard (shades of red) rather than black. Black onyx is perhaps the most famous variety, but is not as common as onyx with colored bands. Artificial treatments have been used since ancient times to produce both the black color in "black onyx" and the reds and yellows in sardonyx. Most "black onyx" on the market is artificially colored.[6][7]
Imitations and treatments[edit]
The name has sometimes been used, incorrectly, to label other banded lapidarymaterials, such as banded calcite found in MexicoPakistan, and other places, and often carved, polished and sold. This material is much softer than true onyx, and much more readily available. The majority of carved items sold as "onyx" today are this carbonate material.[8][9]
Artificial onyx types have also been produced from common chalcedony and plain agates. The first-century naturalist Pliny the Elder described these techniques being used in Roman times.[10] Treatments for producing black and other colors include soaking or boiling chalcedony in sugar solutions, then treating with sulfuric or hydrochloric acid to carbonize sugars which had been absorbed into the top layers of the stone.[7][11] These techniques are still used, as well as other dyeing treatments, and most so-called "black onyx" sold is artificially treated.[12] In addition to dye treatments, heating and treatment with nitric acid have been used to lighten or eliminate undesirable colors.[7]
Geographic occurrence[edit]
Onyx is a gemstone found in various regions of the world including Yemen, Uruguay, Argentina, Australia, Brazil, Canada, China, Czech Republic, Germany, India, Pakistan, Madagascar, Latin America, the UK, and various states in the US.[1]
Historical usage[edit]
A photograph showing a roughly rectangular gem set in a gold frame with 2 carved panels with various figures carved in shallow from translucent white chalcedony against a solid black background
The Gemma Augustea is a Romancameo produced 9–12 AD and carvedin a two-layered onyx gem (19 × 23 cm)
It has a long history of use for hardstone carving and jewelry, where it is usually cut as a cabochon or into beads. It has also been used for intaglio and hardstonecameo engraved gems, where the bands make the image contrast with the ground.[13] Some onyx is natural but much of the material in commerce is produced by the staining of agate.[14]
Onyx was used in Egypt as early as the Second Dynasty to make bowls and other pottery items.[15] Use of sardonyx appears in the art of Minoan Crete, notably from the archaeological recoveries at Knossos.[16]
Brazilian green onyx was often used as plinths for art deco sculptures created in the 1920s and 1930s. The German sculptor Ferdinand Preiss used Brazilian green onyx for the base on the majority of his chryselephantine sculptures.[17] Green onyx was also used for trays and pin dishes – produced mainly in Austria – often with small bronze animals or figures attached.[18]
Onyx is mentioned in the Bible many times.[19] Sardonyx (onyx in which white layers alternate with sard) is mentioned in the Bible as well.[20]
Onyx was known to the Ancient Greeks and Romans.[21] The first-century naturalist Pliny the Elder described both type of onyx and various artificial treatment techniques in his Naturalis Historia.[10]
Slabs of onyx (from the Atlas Mountains) were famously used by Mies van der Rohe in Villa Tugendhat at Brno (completed 1930) to create a shimmering semi-translucent interior wall.[22]
The Hôtel de la Païva in Paris is noted for its yellow onyx décor, and the new Mariinsky Theatre Second Stage in Moscow uses yellow onyx in the lobby.
Supersitions[edit]
The ancient Romans entered battle carrying amulets of sardonyx engraved with Mars, the god of war. This was believed to bestow courage in battle. In Renaissance Europe, wearing sardonyx was believed to bestow eloquence. [23] A traditionalPersian belief is that it helped with epilepsy[24] Sardonyx was traditionally used by English midwives to ease childbirth by laying it between the breasts of the mother.[25]
See also[edit]
·         List of minerals
References[edit]
1.   Jump up to:a b "Onyx". mindat.org. Retrieved 22 August 2015.
2.   Jump up^ "Onyx". gemdat.org. Retrieved 22 August 2015.
3.   Jump up^ Lavinsky, Rob. "Onyx". mindat.org. Retrieved June 10,2014.
4.   Jump up^ "Online Etymology Dictionary". etymonline.com. Retrieved 22 August 2015.
5.   Jump up^ Assaad, Fakhry A.; LaMoreaux, Philip E. Sr. (2004). Hughes, Travis H., ed. Field Methods for Geologists and Hydrogeologists. Berlin, Heidelberg, New York: Springer-Verlag. p. 8. ISBN 3-540-40882-7.
6.   Jump up^ Sinkankas, John (1959). Gemstones of North America. 1. Princeton, New Jersey: Van Nostrand. p. 316.
7.   Jump up to:a b c "The Manufacture of Gem Stones". Scientific American. New York, New York: Munn & Company: 49. 25 July 1874.
8.   Jump up^ "Onyx". mindat.org. Retrieved 22 August 2015.
9.   Jump up^ Hurlbut, Cornelius S.; Sharp, W. Edwin (1998). Dana's Minerals and How to Study Them (4th ed.). New York, New York: Wiley. p. 200. ISBN 0-471-15677-9.
10.              Jump up to:a b O'Donoghue, Michael (1997). Synthetic, Imitation, and Treated Gemstones. Boston: Butterworth-Heinemann. pp. 125–127. ISBN 0-7506-3173-2.
11.              Jump up^ Read, Peter G. (1999). Gemmology. Oxford: Butterworth-Heinemann. p. 160. ISBN 0-7506-4411-7.
12.              Jump up^ Liddicoat, Richard Thomas (1987). Handbook of Gem Identification (12th ed.). Santa Monica, California: Gemological Institute of America. pp. 158–160. ISBN 0-87311-012-9.
13.              Jump up^ Kraus, Edward Henry; Slawson, Chester Baker (1947).Gems and Gem Materials. New York, New York: McGraw-Hill. p. 227.
14.              Jump up^ Liddicoat, Richard Thomas; Copeland, Lawrence L. (1974). The Jewelers' Manual. Los Angeles, California: Gemological Institute of America. p. 87.
15.              Jump up^ Porter, Mary Winearls (1907). What Rome was Built with: A Description of the Stones Employed. Rome: H. Frowde. p. 108.
16.              Jump up^ C. Michael Hogan (2007) Knossos fieldnotes, The Modern Antiquarian
17.              Jump up^ "Ferdinand Preiss". Hickmet.com. Retrieved 18 June2015.
18.              Jump up^ "Lot 419, Schmidt-Hofer, Otto, 1873-1925 (Germany)".ArtValue.com.
19.              Jump up^ "BibleGateway". biblegateway.com. Retrieved22 August 2015.
20.              Jump up^ "BibleGateway". biblegateway.com. Retrieved22 August 2015.
21.              Jump up^ Administrator. "Onyx". gemstone.org. Retrieved22 August 2015.
23.              Jump up^ Firefly Guide to Gems By Cally Oldershaw, p.168
24.              Jump up^ The Mining World, Volume 32, June 25, 1910, p.1267
25.              Jump up^ Three thousand years of mental healing By George Barton Cutten, 1911 P.202
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/06/Wiktionary-logo-v2.svg/40px-Wiktionary-logo-v2.svg.png
Look up onyx in Wiktionary, the free dictionary.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Onyx.

[show]
·         v
·         t
·         e
[show]
·         v
·         t
·         e
·         Chalcedony
·         Shades of black
·         Quartz gemstones



H. Beveridge, The Attempt to Poison Babur Padshah (Asiatic Review, Vol. XII, 1917, pp. 301-304).
* گزر[گ َ زَ ] (اِ) سانسکریت گجر ، محتملاً از پارسی ناشی شده زیرا در یکی از مآخذ طبی متأخر آمده ... و اشیر   یا کاشیر   در لهجه ٔ قره قلپق (روسیه ) نیز به اغلب احتمال از همین لغت فارسی است . در پشتو گجرا   و در گیلکی گزر   . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب آن جزر است . (برهان ). رستنی است معروف مشهور به زردک و معرب آن جزر است و به هندی آن را گاجر گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). زردک . (الفاظ الادویه ). اسطفلین . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اصطفلین . رجوع به همین کلمه شود. حویج . ابومقاتل . هویج یا گزر   که ریشه های ضخیم آن خوراکی است . (گیاه شناسی گل گلاب ص 234) : این جمع را مویزبای باید ساخت و قلیه ٔ گز رو... (اسرارالتوحید).  لغت نامه دهخدا.

2. N. G. Mukerji, Handbook of Indian Agriculture, 2nd ed., p. 304.
3. W. Roxburgh, Flora Indica, p. 270.
1. W. Ainslie, Materia Indica, Vol. I, p. 57.
2. Schweinfurth, Z. f. Ethnologie, Vol. XXIII, 1891, p. 662.
3. Hist. plant., IX, xv, 5.
4. xx, 15.
5. Géographie botanique, p. 827.
6. L. Leclerc, Traité des simples, Vol. III, p. 380.
7. Leclerc, op. cit., Vol. I, p. 353.
8. Leclerc, ibid., and p. 367.
9. Leclerc, ibid., p. 138.
10. Joret, Pĺantes dans l'antiquité, Vol. II, p. 66.
2. احتمالاً بر گرفته از ’’زرد‘‘. گویند mūrāmūn فارسی نام نوعی هویج خودرو  ]گزر دشتی[ است. هویج را درتركی عثمانی هووج،  hawuj می‌نامند .
3. John Fryer, New Account of East India and Persia, Vol. II, p. 310 (Hakluyt Soc., 1912).
4. درباره نامهای تبتی هویج، نک یادداشتهای من در: T‛oung Pao, 1916, pp. 503-505.
5. Schlimmer, Terminologie, p. 176.
6. S. Karžinski, Vegetation of Turkistan (in Russian), p. 51.