حب بلسان . [ ح َب ْ ب ِ ب َ ل َ ] (اِ
مرکب ) حب بلسان را به پارسی تخم بلسان گویند. گرم و خشک است در دوم . سرفه و عرق النسا
را نفع دهد و صرع و سدد را دفع کند و گزیدگی جانوران را سودمند آید و شربتی از او دو
درم است و مضر است به مثانه و مصلحش کتیراست .
/////////
حب بلسان
بفتح حاء مهمله و کسر باء موحدۀ مشدده
و فتح باء موحده و لام و سین مهمله و الف و نون
ماهیت ان
تخم درخت بلسان است بقدر فلفلی و
بزرکتر از ان و اندک مائل بطول و رنک آن اشقر و اندک ثقیل الوزن و مغز آن سفید و
طعم آن تلخ و فرق میان آن و تخم بشام آنست که تخم بشام بیمزه و بیمغز و مدور است و
کفته اند بالفعل چون حب بلسان و درخت آن مفقود است تخم بشام را بدل آن می کنند و
بدل آن نمی شود
طبیعت ان
در آخر دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مقوی معده و رافع برودت آن و مقوی
هاضمه و با قوت ترقاقیه و مجفف رطوبات معده و امعا و رافع صرع و سدر و درد سر کهنه
و نو و مغص و امراض بلغمی و سوداوی و ضیق النفس و سرفه و ورم رئه و درد معده و
تحلیل ریاح و نفخ و تفتیح سدۀ جکر و استسقا و عرق النسا و کزیدن هوام و عسر البول
و احتباس حیض و داء الثعلب و داء الحیه و تقویت بیخ موی شربا و ضمادا نافع و جلوس
در طبیخ آن جهت انفتاح رحم مضر مثانه مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن تا دو درهم بدل
آن یک وزن و نیم آن عود بلسان و اکر نباشد بوزن آن سلیخه و عشر آن بسباسه و در
تریاقیت هموزن آن زراوند طویل و حب الغار است و در بلسان نیز بعض خواص آن مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
حب البلسان
تخم بلسان مصری بود و آن بغیر از مصر
هیچ جای دیگری نروید و صاحب منهاج سهو کرده است که گفته آن هیوفاریقون است طبیعت
حب بلسان گرم و خشک است در دوم بلغم و سودا را نافع بود و ورم گرم که در شش بود و
سرفه و عرق النسا و صرع و سده و عسر البول و گزندگی جانوران را نافع بود چون
بیاشامند و اگر بجوشانند و در آب آن نشینند سده رحم بگشاید و جالینوس گوید درد سر
نو و کهن را سود دارد و درد معده را و روفس گوید برودت معده را سود دهد و موی بر
داء الثعلب و داء الحیه برویاند و بیخ موی را قوت دهد و دیسقوریدوس گوید قوت معده
بدهد و اشتهای طعام بازدید کند و هر بلغمی که در معده بود زایل کند و درد پهلو و
ربو و ضیق النفس را نافع بود و مقدار مستعمل از وی دو درم بود و گویند مضر بود
بمثانه و مصلح وی کتیرا بود و بدل آن عود بلسان بوزن آن و گویند یک وزن و نیم و
گویند بدل آن پوست سلیخه و دهیک آن بسباسه
______________________________
لاتینCORPOBALSAMUM
فرانسهFRUIT DU BALSAMIER DE LA
MECQUE
انگلیسیFRUIT OF BALSAM OF MEKKA
PLANT
اختیارات بدیعی
///////////
به عربی بشام:
البشام هي شجيرة تنبت بكثرة في المناطق
الجبلية على السفوح وفي الأودية تزامناً مع المطر، إلا أنها تفقد أوراقها مباشرة بعد
انقشاع ضباب موسم الأمطار الموسمية. وهي شجيرة معروفة ما بين مكة والمدينة، كان الصحابة
رضوان الله عليهم يستخدمون مشتقاتها في علاج الجرحى في الغزوات والحروب.
محتويات [أظهر]
الصفات[عدل]
تتميز الشجيرة برائحتها الفواحة العطرة
عند فرك أوراقها أو أخذ غصن منها، لهذا تستخدم اغصان شجيرة البشام كمسواك ذو رائحة
عطرة تعطر الفم، كما أن القشور المأخوذة من لحاء الشجيرة تحتوي على مادة عطرية راتنجية
تستخدم كعصارة مطهرة للجروح ومبيدة للبكتيريا، فضلاً عن استخدام تلك القشور كشاي لذيذ.
الاستخدامات[عدل]
يستخدم أيضاً السائل اللزج ذو الرائحة
العطرة النافذة الذي يخرج من لحاء الشجيرة كزيت نادر له أهمية طبية عالية، وهو المشهور
باسم "بلسم مكة"، حيث يتم خدش اللحاء ويقطر منه ببطء سائل راتينجي يستخرج
منه فيما بعد هذا الزيت. كما تستخدم المادة اللزجة التي تخرج من الأغصان كعلاج لبعض
الأمراض بعد تجفيفها على هيئة حجيرات، وتستخدم أيضاُ في صناعة العطور. وأوراق الشجيرة
تعتبر علفاً جيداً للأبل حيث يؤدي رعيها إلى زيادة إدرار الحليب.
ثمار البشام التي تعرف بالبلسان أو البيلسان
ذات قدرة عجيبة على إطفاء العطش عند تناولها، كما أنه يستخرج منها مادة دهنية متعددة
الاستخدام والفوائد.[2]
جميع أجزاء الشجيرة تحتوي على مميزات وقدرات
علاجية حقيقية.
انظر أيضا[عدل]
خمان أسود
مراجع[عدل]
^ "The Plant List: A Working
List of All Plant Species". اطلع عليه بتاريخ June 6, 2014.
^ موقع شجرة
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن:
بشام
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 484965 GBIF: 3993077
PlantList: kew-2733501 Tropicos: 100314869 ITIS: 896045 ncbi: 1700993 IPNO:
127663-1 GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=406466
AFPD: 7561
أيقونة بوابةبوابة طب
Blue morpho butterfly.jpg هذه بذرة مقالة عن
علم الأحياء بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفات: بلساننباتات السعوديةنباتات طبية
///////////
Commiphora gileadensis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Commiphora gileadensis
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. gileadensis
|
·
Amyris gileadensis L.
·
Amyris opobalsamum L.
·
Balsamea gileadensis (L.) Oken
·
Balsamea meccanensis Gled.
·
Balsamea opobalsamum Baill.
·
Balsamodendrum ehrenbergianumO.Berg
·
Balsamodendrum gileadense (L.) Kunth ex DC.
·
Balsamodendrum opobalsamum(L.) Kunth ex DC.
·
Balsamus libanotus Stackh.
·
Balsamus meccanensis Stackh.
·
Balsamus theophrasti Stackh.
·
Commiphora opobalsamum (L.) Engl.
|
Commiphora
gileadensis, the Arabian balsam tree is a shrub
species in the genus Commiphora growing in Saudi Arabia, Yemen, southern Oman, and in southeast Egypt
where it may have been introduced.[2] Other common names for the plant
include balm of Gilead and Mecca myrrh,[3] but this is due to
historical confusion between several plants and the historically important
expensive perfumes and drugs obtained from them.[4] True balm of Gilead was very rare, and
appears to have been produced from the unrelated tree Pistacia lentiscus.[4]
The
plant was renowned for the expensive perfume that was thought to be produced
from it, as well as for exceptional medicinal properties that were attributed
to its sap, wood, bark, and seeds.[5]
The
bark of the balsam tree is cut to cause the sap to flow out. This soon hardens,
and has a sweet smell that quickly evaporates. The hardened resinous gum is
chewed, is said to taste either like a lemon or like pine resin, and it is also
burned as incense.[4]
4.
^ Jump up to:a b c Groom, N.
(1981). Frankincense and Myrrh: A Study of the Arabian Incense Trade.
London and New York: Longman, Librairie de Liban. ISBN 0-582-76476-9.
5.
Jump up^ David Iluz; Miri
Hoffman; Nechama Gilboa-Garber; Zohar Amar (2010). "Medicinal
properties of Commiphora
gileadensis" (pdf). African Journal of
Pharmacy and Pharmacology. pp. 516–520. Retrieved 2014-06-07.
//////////
«بلسان» و خواص طبی و درمانی آن
توسط : کاربر اول فـ ـ ـ ـ ـوددر: تیر
۲۰, ۱۳۹۴در: طب ایرانی اسلامی
بَلَسان ، درختچه ای خاردار، به نام علمی
کُمّیفُرا اُپوبالسامُم (خانواده بورْسِرائیان )، که از صَمغِ (شیره ) آن ، روغنی خوشبو
دارای خواص درمانی می گیرند.
مرهم بلسان(روغن بلسان) اصل که در نظر
اعراب، مصریان،ترکها، یونانها و رومیان قدیم بسیار پر ارزش بوده است، فقط از درخت
کوچک بلسان فلسطینی که در ناحیهی کوهستانی جلیله واقع در شرق رود اردن میروید، استخراج
میگردیده است. زمانی صمغ این گیاه در باغهای حومهی قاهره، نگهبانانی برای حفاظت
از آن گمارده میسدند. نام متداول گیاه از واژه یونانی ”بالسامون” به معنی ”روغن معطر”گرفته
شدهاست. در تورات و انجیل در فصول پیدایش و تکوین جهان، به این گیاه اشاره شده است
و گفته میشود که ملکه سبا یک درخت بلسان را به حضرت سلیمان هدیه کردهاست.
صمغ خام این درخت، غلیظ و به رنگ سفید
و بسیار معطر است. این صمغ به محض اینکه در معرض هوا قرار بگیرد، سفت میشود که البته
در الکل قابل حل میباشد. بلسان زمانی که به علت فوقالعاده اش مورد توجه بسیار بوده
است و بانوان درباری و اشرافی از آن به عنوان یک ماده آرایشی استفاده میکردند. این
گیاه زمانی نیز برای درمان بیماریهای دستگاه ادراری تجویز میشده است. امروزه نوع
اصلی این گیاه که فقط در ارتفاعات جلیله میروید، بسیار کمیاب است و مرهم بلسان که
هم اکنون در بازارها عرضه می گردد از درختان مشابه آن مانند پوپولوس کاندیکان یا پوپولوس
بالسامیفرا که در آمریکای شمالی میرویند،تهیه میشود. این درختان نام خود را از صمع
بسیار معطر و غلیظی که غنچهها و جوانههای تازهی گیاه را میپوشاند، گرفتهاند.
جزء اصلی این صمغ یک گروه از ترکیبات مشابه
آسپرین یا سالیسیلات است که درد و التهاب را تسکین میبخشد و جزء دیگر که همان روغن
گیاه است ضد میکروب و خلطآور میباشد. طبیبان سنتی، تنتور (محلول الکلی) این گیاه
را جهت درمان سوزش گلو، التهاب حنجره و ریه تجویز میکنند. پماد بلسان که به صورت
خارجی مصرف میشود، یک مسکن است. گفته میشود سالیسیلاتی که در این گیاه موجود است
درد و التهاب ناشی از روماتیسم و ورم مفاصل را برطرف مینماید. مشابه این مواد تسکین
دهندهی پوستی، در درخت صنوبر آمریکایی نیز موجود است که در گذشته جایگزینی برای
”کینین” در پایین آوردن تب بوده است .
زیستگاه طبیعی:
در کشورهای کنارهی دریای سرخ، عربستان
سعودی، مصر، سودان، اتیوپی کشت میشود. این گیاه بعدا به ایتالیا برده شده، ولی درخت
آن نایاب و کاشتن آن بسیار دشوار است.
بیشترین استفاده:
از جهت درمانى روغنش از دانه و دانه اش
از چوبش قوى تر است . شیره خالص بلسان بوى معطرى دارد، و بهترین آن شیره تازه مى باشد.
مزاج : چوبش در دوم خشک و دانه اش کمى
گرم تر از چوبش است ، شیره اش از هر دو گرم تر است و گرمى شیره در اول و سوم است.
مقوی دماغ و اعصاب است.
حَب آن ضد سودا است.
پخته آن برای سوءهاضمه خوب است.
مرباى پوست تازه آن با عسل جهت تقویت معده
و رفع رطوبات آن مفید است.
بلسان درمان کننده کندذهنی و کم فهمی است.
برای درمان تب لرزه، اندامها را با بلسان
چرب کنند.
برای حجیم کردن آلت روغن بلسان را هر شب
ماساژ دهید.
برای درمان نقرس و رماتیسم بلسان را به
صورت مرهم بگذارید.
برای درمان زگیل ریشه آن را سوزانده با
سرکه مخلوط کرده به صورت ضماد روی زگیل بگذارید.
بیمارانی که مبتلا به هیستری هستند برای
تقویت اعصاب از دمکرده بلسان استفاده کنند
برای بیماریهایی که ناشی از سردردهای
دماغ و اعصاب باشد، فلج، لقوه، رعشه، سرگیجه و سستی بدن نافع است.
خوردن روغن آن، مقوى مغز و اعصاب، قوت
بینایى و رحم، جهت فالج، لقوه، کزاز، صرع، رعشه، درد مفاصل، حلق، نقرس، تاریکى چشم
و سفیدى آن، آبریزش چشم، سنگینى شنوایى و کرى گوش حادث از سرما و رطوبت، ضعف معده و
کبد و طحال و کلیه و مثانه، رفع سنگ، رفع تب و لرز، امراض مقعد، خارج کننده جنین و
کمک به زایمان مورد استفاده قرار میگیرد.
طب روحانی:
اگرسوره حمد را بر آن روغن هفتاد بار بخواند
روغن بلسان خالص وآن روغن را بر اعضا مالد فلج ولغوه و عرق النساء و درد پشت زایل شود.
مطالب جالب دیگر از بلسان:
اهالی مصر، هنگام دفن اموات و برای احترام
به آن ها، از بلسان استفاده می کرده و همراه اموات دفن می نمودند. گویند آن قافله ای
که یوسف(ع) را خرید، همراه خود بلسان به مصر می برد.
در برخی روایت ها هست که بلسان، درختی
است در مصر، که در عالم همان یک درخت بود و جای آن را «عین الشمس» می خوانند.
قزوینی در عجایب فارسی آورده که ریشه ی
این درخت در چاهی است که حضرت عیسی (ع) در آن غسل کرده است.
چوب این درخت را عودالبلسان، دانه اش را
حب البلسان و روغن آن را دُهن البلسان گویند. طوسی در عجایب المخلوقات آورده، گل های
سفیدی از این درخت می روید که دم کرده ی آن برای رفع رعشه و بهتر شدن افلیج به کار
می آید و تخم آن خواص دارویی بسیار دارد. همچنین خواص عجیبی برای روغن بلسان ذکر شده
است.
واژه ی روغن بلسان در شعر فارسی نیز انعکاس
یافته:
به لسانش نگر که چون بلسان
روغن دیر یاب می چکدش
(خاقانی)
بلسان مصر خواهی، به لسان من نگه کن
چه عجب حدیث شیرین، ز چنین رطب لسانی
(نظامی)
بلسان در سفرنامه ناصر خسرو:
سلطان مصر باغی دارد که دو فرسنگ با شهر
فاصله دارد و به آن عین الشمس می گویند. این باغ چشمه پرآبی دارد که بر حسب وجود این
چشمه آن را عین الشمس می نامند. گفته می شود که این باغ، باغ فرعون بوده است. در نزدیکی
باغ سلطان ساختمانی قدیمی دیده می شود. چهارقطعه سنگ بزرگ که هرکدام همانند مناره ای
به طول سی گز و به صورت عمود بر زمین ایستادهاند و از سرهای این سنگها قطراتی می چکد
و هیچکس نمی داند این قطرات چه هستند.
در باغ سلطان درخت بلسان کاشتهاند که
می گویند پدران سلطان تخم این گیاه را از غرب آوردهاند و آنجا کاشتهاند. می گویند
این درخت در جای دیگری وجودندارد و اگرچه تخم این گیاه موجود است اما هرجا کاشته می
شود نمی روید و اگر بروید روغن نمی دهد.
درخت بلسان مانند درخت مورد است که وقتی
بالغ می شود به وسیله تیغ روی شاخه های آن خراش ایجادمی کنند و در محل های خراش ظرفی
شیشه ای می بندند تا صمغ درخت را جمع آوری کنند. وقتی که تمام صمغ درخت خارج شود درخت
خشک می شود و باغبانان چوب آنرا به شهر می آورند و می فروشند.
بلسان در طب چینی:
در Yu yan tsa tsu1 یادداشت زیر درباره
گیاهی بیگانه آمده که تنها محصول سوریه دانسته شده است: ’’زیستگاه گیاه a-p‛o-ts‛an
)*a-bwut-sam)
در سرزمین فوـ لین (سوریه) است. بلندایش به بیش از سهمتر میرسد. پوست درخت سبز
و سفید است، با گلهای زیبا که دوبدو روبروی هم بر شاخه میرویند. گلهای یکسره زردش
به گل شلغم روغنی، man-tsin )Brassica rapa-depressa) ماند. دانههایش چون دانههای گیاه فلفل، hu-tsiao)Piper
nigrum)
است. اگر شاخههای درخت را ببرند، شیرهای چون روغن به دست میآید که طلا کنند درمان
کچلی قارچی را و سود کند زدودن هرگونه بیماری را. روغنی است بس ارزشمند که هموزنش زر
دهند.”
در پژوهش های نسخه شناسی:
درخت بلسان درختچه یا درختی است همیشهسبز
از راسته Amyridaceae
از گرمسیر که بیشتر در جنوب عربستان، بویژه در نزدیکی مکه و مدینه و
در حبشه میروید. چنان که نشان خواهیم داد، در دوره تاریخی این درخت به فلسطین برده
شد و از اینرو توان حق داشته آنرا به فوـ لین نسبت دهد. بلندای درخت دور وبر چهارمتر
و قطر تنه آن به بیست تا بیستوپنج سانتیمتر میرسد. پوستی دولایه دارد ـ پوست خارجی
برونی و سرخرنگ و پوست درونی که ضخیم است و سبزرنگ؛ اگر جویده شود چربمزه است و
بویی خوش بر جای میگذارد. گلهایش روبروی میرویند و میوهای دارد به رنگ قرمز خاکستری
فام به اندازه نخودی کوچک و کشیده با دو سر تیز. این درخت بسیار کمیاب است و کاشتش
دشوار. البته آنچه توان روغن بلسان نامیده، ژد ی است خوشبو به رنگ سبز روشن که از
ساقهها میتراود و همواره مرهمی بس ارزشند شمرده شده، بویژه درمان انواع زخم را سود
کند. ۳ روغن بلسان همیشه دارویی بسیار گرانبها بوده و نرخی که توان بر آن گذاشته (همسنگش
زر) با این گفته تئوفراستوس، که بهای آن با دو برابر همسنگش سیم است می خواند.
و نظر تئوفراستوس:
’’ بلسان در دره سوریه میروید. میگویند
تنها در دو باغ میروید، یکی دور و بر چهار جریب است و دیگری بس کوچکتر. این درخت به
بلندی درخت اناری است که خوب رشد کرده باشد با شاخههای بسیار؛ برگش شبیه برگ سَداب
است اما کمرنگتر؛ این درخت خزان نمی کند. میوه اش در اندازه و شکل و رنگ به بنه ماند؛
میوهاش هم بسیار خوشبوو در واقع خوشبو تر از ژد آن است. میگویند برای گردآوری ژد
این درخت، پوستش را در گرمای سوزان و زمان دیدن شعرای یمانی با تکه آهنی خمیده خراش
میدهند؛ خراشها را هم در تنه و هم در قسمتهای بالائی درخت می اندازند. کارِ گردآوری
را در سرتاسر تابستان پی می گیرند، اما آنچه سرازیر میشود زیاد نیست: و هر نفر در
یک روز میتواند به اندازه یک نعلبکی گرآورد. عطرش بسیار زیاد و تند است، تا بدان پایه
که اندک بوی آن از دور شنیده شود. به هر روی خالص این ژد به دست ما نمیرسد: محصولی
را که گردآوری میکنند با مواد دیگر میآمیزند، زیرا به آسانی با مواد دیگر مخلوط
میشود و بلسانی که در یونان میشناسیم معمولاً آمیخته با مواد دیگر است. ۲ شاخههای
جوان نیز بسیار خوشبویند. در واقع میگویند این درخت را برای بهره گیری از همین شاخهها
(و نیز به دلیلی دیگر) هرس میکنند، زیرا شاخههای بریده را میتوانند به بهای خوب
بفروشند. راست اینکه کشت این درختان به همان انگیزه صورت میگیرد که آبیاری آنها (زیرا
پیوسته آنها را آبیاری میکنند). [؟]. همچنین گویا بلندنشدن درخت تا حدودی به علت
هرس سرشاخههاست؛ زیرا درخت به علت هرسهای پی درپی شاخههای پرشمار میآورد و تمام
توان خود را در رشد در یک جهت نمیگذارد. میگویند بلسان هیچجا خودرو ننیست. باغ بزرگتر
دوازده ظرف بلسان بدست دهد که گنجایش هر یک نزدیک یکونیم لیتر است؛ از باغ دیگر تنها
دو ظرف دست میآید. بهای ژد ناب دو برابر هموزنش سیم است و بهای بلسان ناب بستگی به
درجه خلوصش دارد، پس معلوم میشود بلسان ارزشی خارقالعاده دارد.”
/////////////
حب بلسان
Commiphora opobalsamum
تخم درخت بلسان است به قدر فلفلی و بزرگتر
از آن و اندک مائل به طول و رنگ آن اشقر و اندک ثقیلالوزن و مغز آن سفید و طعم آن
تلخ.
طبیعت آن در آخر دوم گرم و خشک است.
خواص فعل و انفعالات آن عبارت است از: مقوی معده و رافع سردی های موجود
در آن و در عمل هضم تقویت کننده و دارای نیروی پادزهری است. رطوبت های اضافی معده را
خشک نموده و صرع و گرفتگی های مجاری و دردهای مزمن و امراض بلغمی و سوداوی و تنگی نفس
و سرفۀ مداوم و تورم ریه و درد معده را رفع و در بادشکنی و بازکنندگی و گرفتگی های کبدی و استسقاء و سیاتیک
و گزیدگی حشرات و تنگی بول و احتباس حیض و تقویت ریشۀ موی سر و باز کردن دهانۀ زخم
مؤثر می باشد. برای مثانه مضر و مصلح آن کتیرا می باشد
افعال و خواص دیگرآن:مقوی معده و رافع
برودت آن و مقوی هاضمه و با قوت ترقاقیه و مجفف[1] رطوبات معده و امعا و رافع صرع و
سدر[2] و درد سر کهنه و نو و مغص[3] و امراض بلغمی و سوداوی و ضیق النفس و سرفه و ورم
ریه و درد معده و تحلیل ریاح و نفخ و تفتیح سده[4] جگر و استسقا و عرق النساء و گزیدن
هوام و عسرالبول و احتباس حیض و داء الثعلب و داء الحیه[5] و تقویت بیخ موی شرباً و
ضماداً نافع و جلوس در طبیخ[6] آن جهت انفتاح[7] رحم.
[1]خشک کننده
[2]دراصطلاح پزشکی تاریکی باشد که عارض
دیده شود هنگام برخاستن از زمین.
[3]دردی است بر شکم که آن اکثراً بر روده
های باریک عارض می گردد.
[4]بازشدگی و گشوده گردیدن مانع و سد
[5]بیماریی که بر سر پدید آید و موی بریزد.
[6]نشستن
[7]بازشدگی
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین
عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
معده سرفه استسقاء تقویت مو حب بلسان دردهای
مزمن
&&&&&&&
حبه الخضراء
بفتح حاء مهمله و باء موحدۀ مشدده و
ضم تاء مثناه فوقانیه و الف و لام و فتح خا و سکون ضاد معجمتین و فتح راء مهمله و
الف
ماهیت ان
ثمر درخت بطم است که بفارسی سقر نامند
و در بطم خواص درخت آن مذکور شد و حبه الخضرا را بفارسی بن نامند و دو نوع است یکی
نوع را شاه بن کویند و این کوچکتر و پوست آن نازکتر به حدی که با پوست توان خائید
و خورد و دوم از ان بزرکتر و پوست آن صلب تر و ابن مولف کفته که این زمان سه نوع
است بدین قسم که در مال ورد و نواح آن درخت بن را با پسته پیوند می کنند ثمر آن
بزرکتر و لذیذتر می شود و آن را کلخنک می نامند و بهترین آن سبز تازۀ بزرک دانۀ
آنست و درخت شاه بن را ضرو نامند و ثمر آن در خوشه می باشد و خام آن را بنشه نامند
و در آبدوغ و بدارق داخل می نمایند برای نیکوئی طعم و رائحه و تقویت معده درخت شاه
بن را ضرو و صمغ آن را صمغ الضرو کویند و در حرف الضاد خواهد آمد ان شاء اللّه
تعالی
طبیعت تازه آن
در اول کرم و در دوم خشک و خشک آن در
سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی حواس و جکر و سپرز و مبهی
و مهیج باه و مسمن بدن و کرده و مسکن اوجاع باطنی و مفتح سدۀ کرده و مخرج رطوبات
سینه و شش و منقی بدن از فضلات بلغمی و مفتت حصاه و ملین صلابتی که از صدمه و ضربه
بهم رسیده باشد و مخرج اقسام کرم معده و مدر بول و حیض و خون بواسیر که منقطع شده
باشد و مسخن کرده و معده و محلل نفخ و ریاح شربا و با قوت قابضه جهت فالج و لقوه و
سرفه و خفقان و درد کمر و پشت و قولنج و غشی و استسقا مفید و با بادام و شکر جهت
تسمین بدن و تقطیر البول و با سرکه آشامیدن جهت درد سر و تنقیۀ جکر و کزیدن افعی و
رتیلا نافع و داخل نان کردن باعث سرعت انهضام و رافع ضرر آنست و مضر محرورین و بطئ
الهضم و ردی الکیموس و مصدع و مضر دماغ و احشای حار و اکثار آن باعث جوشش دهان و
ابطال شهوت طعام مصلح آن کلاب و رب ریباس و ربوب فواکه حامضه و سکنجبین و کویند
کتیرا و کویند خمیرۀ بنفشه مقدار شربت آن از سه درهم تا پنج درهم بدل آن مغز بادام
تلخ یا پسته یا کردکان و کویند بوزن آن حب البطیخ است و ضماد آن منضج جراحات صلبه
و طلای آن منقی وجه جهت کلف و شقاق لب مفید و طلای سوختۀ آن بر داء الثعلب باعث
روئیدن موی آنست خصوصا موی سر و برک آن را چون خشک نموده بکوبند و بر موی غلاف
سازند موی را برویاند و دراز کرداند و مداومت اغتسال بآن در حمام مانع نزلات و
بغایت مجرب و چوب و برک آن در اول کرم و خشک و مقوی بدن و جهت دفع رائحۀ کریهۀ بدن
و کریزانیدن هوام و نکاهداشتن چوب آن با خود جهت قضای حاجات و بخور پوست آن جهت
کریزانیدن هوام و پشه مجرب دانسته اند و چون با مصطکی و قسط و روغن بجوشانند جهت
فالج و لقوه و کزاز و رعشه و مفاصل و اورام و جبر و کسر و ضربه و سقطه بغایت مفید
است شربا و طلاء و مروخا و صمغ آن جهت تحلیل رطوبات اذن و جهت قروح رئه و سرفۀ
مزمن و تلیین بطن و تهیج باه و کزیدن افعی مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
حبّ الخضراء
به شیرازی بن و به پارسی کسبور گویند.[93] گرم و خشک است
در سیوم، و گویند در چهارم. مسخّن سینه و گرده بود و بول براند و نعوظ آرد و مرضهای
بلغمی را سودمند آید؛ و مصدّع است، و مصلحش سکنجبین در لبوب فواکه ترش، و گویند
کتیرا است و خمیره بنفشه، و بدلش مغز جوز و گویند مغز پسته به وزن آن و نیم وزن آن
مغز بادام، و شربتی از او دو درم تا چهار درم است.
ریاض الادویه
////////////
بَنِه یا پسته کوهی (در متون طب سنتی حبه الخضراء)
(نام علمی:Pistacia atlantica)،
(به گویش محلی لارستانی و بستکی: بُّـه ؛ کردی: بهن یا دارقهزوان یا دارهوهن یا گیابهند)،
درختی از سرده پسته (سرده) است که واریتههای مختلفی از آن وجود دارد.
محتویات [نمایش]
واریتهها[ویرایش]
از این درخت سه واریته در ایران میروید:
کسور یا بنه کابلی (cabulica):
این واریته در جهان در کشورهای ایران، افغانستان، جنوب استرالیا و پاکستان میروید.
این واریته در ایران در استانهای کهگیلویه و بویراحمد، کرمان
(شاه کوه، کوه جبال بارز) و سیستان و بلوچستان (۱۳ کیلومتری جنوب غرب نصرتآباد، کوه
تفتان) و همچنین نواحی مختلف استان هرمزگان میروید.[۱]
بنه کردستانی، کُلخنک یا سقز (kurdica):
این واریته در جهان در کشورهای ایران، سوریه، آناتولی، شمال عراق و ارمنستان میروید.
این واریته در ایران در استانهای ایلام، کردستان، کرمانشاه،
خوزستان، کرمان، فارس، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد و سیستان و بلوچستان میروید.[۲]
بنه، چاتلانقوش (mutica): این واریته در جهان
در ایران، ترکیه، آناتولی و قفقاز میروید.
این واریته در ایران در استانهای ایلام، گیلان، آذربایجان،
همدان، کردستان، کرمانشاه، مرکزی، کرمان، کرمان، فارس، لرستان، تهران، خراسان و سیستان
و بلوچستان میروید.[۳]
ویژگیها[ویرایش]
ارتفاعش تا ۷ یا ۹ متر نیز رسیدهاست در بعضی از مناطق کوهستانی
مانند کردستان ایران به میوه آن «قزوان» میگویند که برای خوشبو کردن دوغ و روغن حیوانی
و همچنین در درست کردن ترشی استفاده میکنند. درخت بنه منبع تولید شیره سقز است. سقز
که در گویش کردی منطقه بانه به آن (بنِشت) گفته میشود صمغی به رنگ سبز خیلی روشن،
غلیظ و بسیار چسبندهاست که استفاده دارویی فراوان داشته و به عنوان یک ملین قوی در
درمان یبوست و درمان ناراحتیهای گوارشی استفاده میشود. ۲۵ درصد از شیره سقز حاوی
روغن پرارزش و صنعتی تربانتین است که کاربردهای فراوانی در صنعت دارد. علاوه بر این
از شیره سقز در تهیه آدامس، عطر، خوشبوکنندهها، حشره کشها و در صنعت داروسازی در
تهیه نرمکنندهها و ضد عفونی کنندهها استفاده میشود. علاوه بر این در صنعت پلاستیک
سازی، تهیه واکس کفش و چرم و صنعت چاپ مورد استفاده قرار میگیرد. بعلت نبود صنایع
تبدیلی مناسب، اکثر سقز تولیدی در ایران به خارج از کشور صادر گردیده و به عنوان مواد
پایه بسیاری از صنایع فوقالذکر بکار برده میشود. اگر چه آمار دقیقی از تعداد درختان
بنه در بانه موجود نیست اما تعداد آنها بین ۱۰ تا ۲۰ هزار اصله تخمین زده شدهاست.
به طور متوسط از هر درخت ۵۰۰ الی ۱۰۰۰ گرم سقز بدست میآید که در شرایط مناسب و سالهای
پرباران این مقدار بیشتر هم میشود. در بانه درخت بنه اغلب بصورت تودههای مخلوط با
درختان بلوط در روستاهای کانی سور، سیاحومه، دارینه، باشوان، بنه ژاژ، همزلان، ویسک،
رشکی، خجک و ... مشاهده میشود.
میوه درخت بِنِه[ویرایش]
این بخش از مقاله فاقد منبع و مأخذ است. شما میتوانید با
افزودن منابع برطبق اصول تأییدپذیری و شیوهنامه ارجاع به منابع، به ویکیپدیا کمک
کنید. مطالب بیمنبع احتمالاً در آینده حذف خواهند شد.
میوه این درخت همزمان با رسیدن خرما «زامردان» میوهاش میرسد
و قابل مصرف است. نوع نارس این میوه که به صورت خام و بدون نیاز به شکستن پوسته (قبل
از سختشدن پوسته) خورده میشود،بنهچه یا به گویش محلی در منطقه سروستان بنهشه خوانده
میشود. به گویش محلی درمنطقه نی ریز نیز به بنه شک خوانده میشود میوه درخت بنـِه
ریز و مُدَوَر «گِرد» و کرویمانند و به رنگ سبز تیرهاست، و به نام برکُو معروف است.
البته نوع دیگر نیز هست که کمی ریزتر است و به نام «کِهُن» معروف است. مغز میوه بنه
به پسته شبیه ولی بسیار کوچکتر است. میوهاش ترش مزه و برنگ سبز تیرهاست.
در هرمزگان و حوالیِ بندرعباس آنرا «کَسودَنگ» Kasoudang و در بوشهر «کُلخُونگ» Kolkhong مینامند. در ایلام آنرا وه ناوشک و در کردستان قهزوان مینامند.
در کشورِ ترکیه آنرا «مِلَنجیک» Melengic مینامند - به صورتِ تجاری بسته بندی شده، به فروش میرسد و به کشورهایِ دیگر
صادر میشود.
در مناطقی از ایران مغز میوه بنه رسیده را در پس از آسیاب
یا له کردن در آب جوش ریخته و غذایی به نام آببنه با آن درست میکنند. در استان کرمان
به این غذا «قاتق بنه» گفته میشود. بنه از حبوبات بسیار گرم محسوب میشود و به خاطر
روغنی بودن، این دانه چربی و البته انرژی بسیاری در خود دارد.
نگارخانه[ویرایش]
جستارهای وابسته[ویرایش]
پسته کوهی
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا ↑ ولیالله مظفریان، درختان
و درختچههای ایران، صفحه ۱۸.
پرش به بالا ↑ ولیالله مظفریان، درختان
و درختچههای ایران، صفحه ۱۹.
پرش به بالا ↑ ولیالله مظفریان، درختان
و درختچههای ایران، صفحه ۲۰.
منابع[ویرایش]
مظفریان، ولیالله. درختان و درختچههای ایران. تهران: فرهنگ
معاصر، چاپ سوم ۱۳۸۹. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۰۳-۲.
محمدیان، کوخردی، محمد، “ «به یاد کوخرد» “، جلد دوم. چاپ
اول، دبی: سال انتشار ۲۰۰۳ میلادی.
دکتر:العوده، الغفلی، راشد، (الأشجار المعمرة فی الامارات)
العروبة للنشر: بیرت، چاب دوم، انتشار سال ۱۹۸۵ میلادی. (به عربی).
ن ب و
گیاهان دارویی و ادویهجات
گیاهان دارویی
آبتره اروانه اسپرزه اسطوخودوس افسنتین آق اوستا آقطی سیاه
اکالیپتوس انیسون انجبار اسفند دانه انجدان رومی آنغوزه آویشن باباآدم بادرشبو بادرنجبویه
بارهنگ باریجه بالدیرغان برگ بو برگ سنا برنجاسف بن سرخ بنگرو بنه بولدو بومادران بهار
نارنج بهمنپیچ بیدمشک پای خر پرسیاوشان پروانش پنجانگشت پنیر باد پنیرک پونهسا پونه
سنبلهای پیازچه پیرتر پیرو تاتوره تخم کتان ترشک ترخون ترنجبین تره جاشیر جعفری فرنگی
جعفری خارخسک چای کوهی چای ترش چویل خار علیص خار مقدس ختمی دارواش داز درمنه دم شیر
رازک رازیانه رومارن روناس ریحان مقدس ریحان ریواس زنجبیل زوفا ژینکو سپستان سُداب
سرخولیک سنا سنبلالطیب سنبل خطایی سنجد سورنجان سیاهدانه سیر شابیزک شاهتره شاهِسپَرَم
شبدر قرمز شبیار شنبلیله شوید شیرینبیان صعتر عروسک پشت پرده عطر مازندران علف چشمه
علف لیمو علف هفتبند غافث فرنجمشک فلفل مجار فلوس فوکا قاصدک کاسنی کافور کاکوتی کرچک
کنار کوشاد کیسه کشیش گاوزبان گز روغن گز علفی گزنه گشنیز گل بیمرگ گل راعی گل ماهور
گل همیشهبهار گلپر گلرنگ گلنار گون کتیرا لوزارنگ ماریتیغال مامیران کبیر مخلصه وحشی
مرّ مکّی مرزنگوش مرزنجوشتر مرزه مریمگلی مورت موسیر نعناع هلیله سیاه همشکی هویج
وحشی
Mint leaves.jpg ادارچین
ادویه
اسپرزه آنغوزه بابونه بادیان رومی برگ بو بهدانه پودر پیاز
فلفل دلمهای پودر کاری تخم شاهی تخم تره ترب کوهی تمر هندی جوز هندی چهارتخمه خاکشی
خردل سیاه سفید چینی خسرودار خشخاش دارچین
زردچوبه زعفران زنجبیل زیره سماق سیاهدانه پودر سیر شنبلیله عرق بیدمشک فلفل بهار
فلفل برزیلی فلفل سفید فلفل سیاه فلفل قرمز کاسنی دشتی کُبابه کنجد کندر گل رنگ گلاب
لیمو عمانی پودر موسیر میخک ناردانه واسابی هل سبز هل سفید هل سیاه
منابع: کالامالا • آفتاب • دائرةالمعارف
گیاهان دارویی • زردبن و فرهنگهای آریانپور
ن ب و
درختان تنومند کوهستانی
بنه سمر کُنار سَلَم کُور کِرت کُوهِنگ گز
ردهها: پستهدرختاندرختان آسیای غربیدرختان در ایراندرختان
زینتیگونههای مهاجم در کالیفرنیاگیاگان آفریقای شمالیگیاگان پاکستانگیاگان صحرای بزرگ
آفریقاگیاگان لبنانگیاگان مدیترانهایگیاهان باغی آفریقاگیاهان دارویی
ویکی
//////////
به عرب بطم اطلسی:
بطم أطلسي[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
البطم الأطلسي
صورة معبرة عن بطم أطلسي
شجرة بطم أطلسي في فلسطين
التصنيف العلمي
النطاق: حقيقيات
النوى
المملكة: النباتات
الشعيبة: مستورات
البذور
الرتبة: صابونيات
الفصيلة: البطمية
Anacardiaceae
الأسرة: Anacardioideae
الجنس: بطم Pistacia
النوع: أطلسي atlantica
الاسم العلمي
Pistacia atlantica
لينيوس
تعديل طالع توثيق القالب
البطم الأطلسي نوع شجري معمر يتبع جنس البطم وينتمي إلى الفصيلة
البطمية (باللاتينية: Anacardiaceae). موطنه الأصلي المغرب
العربي والمشرق العربي وغرب آسيا وصولاً إلى إيران. توجد أكثر من 140 ألف شجرة منه
في محمية البلعاس في محافظة حماة السورية[1].
يوجد هذا النوع في المنطقة الشرقية من المغرب، من مدينة وجدة
إلى مدينة تازة. لكنه يتعرض لأضرار من قبل ساكني المنطقة، مما أدى إلى تقلص تواجد هذا
النوع من غابات كثيفة إلى بقع متناثرة من الأشجار.
لهذا النبات وجود مميز في تخوم الصحراء الجزائرية أي في منطقة
السهوب ، و من مميزات هذا النبات : أنه يتوجد أينما يتواجد نبات السدر إذ أن هناك طائر
يأكل ثمرة شجرة البطم و التي تسمى ثمرة الخُذيري في منطقة الأغواط و عندما يحط على
غصن من شجرة السدر يلقيها مع فظلاته و بعد مدة تظهر شجيرة البطم تحت شجرة السدر ثم
تكبر على حساب الشجرة المضيفة حتى تبقى وحدها مكان السدرة.
أهمية النبات[عدل]
يتميز هذا النوع من النبات بمقاومته للجفاف وظلاله الوفيرة
وتعميره. وكذلك يلعب دورا مهما في إثراء الحياة البرية، إذ يعتبر ملجأً لمختلف الحيوانات
خاصة في الأوقات الحارة من فصل الصيف.
مصادر[عدل]
^ أكبر محمية بيئية تضم 150 ألف شجرة بطم: جبل البلعاس.. مورد
اقتصادي مهم وعنصر جذب سياحي على أطراف البادية السورية. تاريخ الولوج 11 كانون الأول
2010.
بطم الأغواط
مشاريع شقيقة في كومنز
صور وملفات عن: بطم أطلسي
▼ ع ن ت
اشجار جبلية معمرة
بطم أطلسي سمر (شجرة) سدر سلم (شجر) غاف کرت (شجر) کوهنك
(شجر) أثل
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة
للتوسيع. شارك في تحريرها.
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 483508 GBIF:
3190581 PlantList: kew-2408140 Tropicos: 1300823 ITIS: 506466 ncbi: 434234
IPNO: 70236-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=28642 PLANTS: PIAT4
AFPD: 131946
تصنيفات: أشجار زينةبطمبطميةحياة نباتية في الوطن العربيحياة
نباتية في حوض البحر الأبيض المتوسطنباتات الشامنباتات الشرق الأوسطنباتات المغرب العربينباتات
باكستاننباتات زينة في أفريقيانباتات شمال أفريقيانباتات طبيةنباتات غرب آسيانباتات
لبناننباتات مجتاحة في كاليفورنيا
///////////
به عبری اِلِه:
אֵלָה אַטְלַנְטִית (שם מדעי: Pistacia atlantica)
היא עץ גדול ממשפחת האלתיים. טיפוס תפוצת העץ אירנו-טורני, ותפוצתו בישראל משתרע, מהגולן והגליל העליון עד
הר הנגב, בעיקר באזור חגורת הספר.
//////////
Pistacia atlantica
From Wikipedia, the free encyclopedia
Pistacia atlantica
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. atlantica
|
·
Pistacia mutica Fisch. & C.A.Mey.
·
Terebinthus atlanticus (Desf.) Dum.Cours.
|
Pistacia
atlantica is
a species of pistachio
tree known
by the English common name Mt. Atlas mastic
tree[2] and as the Persian
turpentine tree.[3] In Iran it is called baneh.[4] In the Canary
Islands it is known as Almacigo, and in Arabic, it is called بطم (buṭm or buṭum). In southern Iran, in Bandar-Abbas in Hormozgān Province it is called kasoudang and
in Bushehr it is called kolkhong.
In Turkey it is commonly
known as melengic. In Kurdish the tree is called darwan or
daraban, and the seed is called qazwan (قەزوان
).
Contents
[show]
It
is a tree of the genus Pistacia. It is a member of the same genus
as pistachio,terebinth, and mastic. The Pistacia genus
ranges from shrubs to trees adapted to drought and the Mediterranean climate.
It
is stronger than Pistacia terebinthus, where it is used as
rootstock in Ukraine and the United States for growing Pistacia vera, but resists frost
better than P. terebinthus.
It
is important to combat soil erosion. It strengthens the soil, and is used for
reforestation of arid and steep slopes and against landslides. It is a typical
urban street tree in the Black Sea cities.
The
seeds, like pistachio, are edible oil seeds, like nuts, and contain up to 60%
fat. Candy made with P. atlantica in Turkish are called tsukpi
pistachio. Sometimes, the immature fruit is harvested and eaten with sour
milk. The plant contains a resin, used as chewing gum in Kevan, Turkey, where
it is called kevove rubber tree.
The
resin is used to manufacture alcohol and lacquer. Its essential oils are used
in perfume industry. The leaves are rich in tannins, up to 20% in the galls
caused by an aphid parasite, used as the raw material for tanning in the
leather industry. The sap is dried and used as incense, and its smoke releases
a pleasant smell to the local environment for celebrations and religious
ceremonies, as "incense".
Pistacia
atlantica is
a deciduous tree growing up to
7 m (23 ft) tall with branches spreading and growing erect to form a
dense crown. The trunk is stout and covered in fissured bark. Old trees may
have trunks measuring 2 m (6 ft 7 in) in diameter; it may take
200 years for a tree to reach 1 m (3 ft 3 in) wide.[4] The leaves are
pinnate, each with seven to 9 lance-shaped leaflets.
The
leaves and branches often have galls when the tree is
infested with gall-producing species of aphids, includingPemphigus utricularis,[5] Slavum wertheimae, and Forda riccobonii.[6]
The
tree is dioecious with male and
female trees producing different types of flowers. Both types are small and
greenish and fall away quickly. Monoecious and hermaphrodite trees have been
seen, but are unusual.[7] The oblong, fleshy,
oily fruit borne by the female tree is 6 to 8 mm (0.24 to 0.31 in)
long and pink in color, ripening to blue. It grows slowly becoming 1000 years
old. It has broken bark with ashen gray color. Older branches have the same
design, fractured and ash color, which gives the tree a grizzled look. The
leaves are oval, almost sessile, shining above, and dark green, with seven to 9
leaflets, imparipinnate with petioles a little winged,
flowers in racemes lax, the male and female on different trees. The flowers are
unisexual, small, discreet green, thick as pea fruit, then changing to reddish
blue.[8] In colder areas the
leaves in May check and fall in November. Though dioecious, in some communities
males dominate the female specimens in number. It grows in oak woodlands and
oak sclerophyllus. The fruits ripen from July to October, starting to bear
fruit at the age of eight to 10 years, with abundant fruit after two to three
years.
It
is native to a section of Eurasia from the Iranian Plateau to North Africa, where it was once
common.[5] Because other trees
were rare, it was the only good source of wood and was overharvested, reducing its current
distribution.[5] It is a common tree
in mountain forests in Iran,[5] and it is
"characteristic" of the landscape in parts of Algeria outside theSahara.[9]
The almacigo is
a tree that extends from the North Africa and found in thermophilous forests,
up to 600 m altitude. It is one of the few deciduous species native to the
Canary archipelago. It is native of Eurasia, the Iranian Plateau, to northern Africa.[5] Azerbaijan
(Soltanbud forest)
There
are many uses for this plant. This wild pistachio is the most economically
important tree in many parts of Iran, including the Zagros Mountains, where it ismanaged as a valuable
forest tree.[4] The resin and fruit oil were
historically used for a variety of medicinal purposes.[5] The resin, known in
Iran as saqez, is still an important commodity.[4]
The tannins from the galls were
used for tanning.[5] The pistachio
fruits are a food source in the area, but the more commonly cultivated
pistachio tree P. vera is more valuable for food production.[4] The raw fruits of
the wild pistachio are not favored as food and are said to taste like turpentine.[10] They are about 45%
oil.[9]
Pistacia atlantica in sunlight
Pistacia
atlantica is
planted as an ornamental shadebearing and drought-tolerantlandscape tree in gardens and parks.[11] In California it is imported to
use asrootstock for cultivated
pistachio trees (Pistacia vera).[12] Both introductions have led to its escape and current
status as an occasional invasive species in California.[13]
2.
Jump up^ "Pistacia
atlantica". Natural Resources
Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 6
October 2015.
3.
Jump up^ Investigation of Drought
influence on rodent food behavior and destruction of watershed in arid and
semi-arid regions
4.
^ Jump up to:a b c d e Pourreza, M., et
al. (2008). Sustainability of wild
pistachio (Pistacia atlantica Desf.) in Zagros forests,
Iran. Forest
Ecology and Management 255 3667-71.
6.
Jump up^ Martinez, J. J. I.
(2008). Impact of a gall-inducing aphid on Pistacia atlantica Desf.
trees. Arthropod-Plant Interactions 2:3 147-51.
7.
Jump up^ İsfendiyaroğlu, M.
& E. Özekera. (2009). Inflorescence features of
a new exceptional monoecious Pistacia atlantica Desf. (Anacardiaceae) population in the
Barbaros Plain of İzmir/Turkey. International Journal of Plant
Production 3:3.
9.
^ Jump up to:a b Yousfi, M., et al.
(2002). Letter to the Editor: Fatty acids and sterols of Pistacia
atlantica fruit oil. Journal of the American Oil Chemists'
Society 79:10 1049-50.
&&&&&&&
حب الراسن . [ ح َب ْ بُرْ را س ِ ] (ع
اِ مرکب ) صاحب تحفه گوید: دانه ایست شبیه به مویزج و ملسا و غلافی دارد شبیه به قرطم
و پهن و با اندک تندی و عطریت و گل نبات او شبیه به سوسن . و راسن درحرف راء مذکور
است . در دوم گرم و خشک و مبهی و مقوی موی و مانع ریختن آن و جهت امراض بارده نافع
و قدر شربتش تا دو درهم و بدلش راسن است بقدر نیم وزن آن و مولف مالایسع مویزج را حب
راسن دانسته و اشتباه او از جهت مشابهت با اوست - انتهی . صاحب بحر الجواهر گوید: دانه
ایست که از کوههای کردستان و جبال فارس آرند مانند حلبه و حب الراسن از آن گردتر است
و زردتر و مزه اش تلخ باشد - انتهی . و صاحب اختیارات گوید: صاحب مفرده گوید مویزج
است و سهو کرده است . صاحب منهاج [ در] ماهیت آن ، راست گفته است که آن زردرنگ و طعم
آن تلخ بود و گردشکل بود، مانند تخم حلبه و از کوهستان فارس خیزد و کردستان و آنرا
دانج البرّ گویند. و راسن بر دو نوع است : جبلی و بستانی و این تخم جبلی است و ازآن
ِ بستانی در باب راء در صفت راسن گفته شود. و این نوع که گفته شد قوت موی دهد و از
آفات نگاه دارد چون بکوبند خرد و بدان سر شویند و اگر طلا کنند شاید.
//////////////////
حب الراسن
بفتح اول و ضم ثانی مشدده و الف و لام
و فتح راء مهمله و الف و فتح سین مهمله و سکون نون و آن را زبیب الجبل و زبیب بوی
و اسطاقندما اغریا نامند و ابن بیطار کفته که معنی آن زبیب الجبل است و بغدادی
کفته که نیست چنین
ماهیت ان
دانه ایست شبیه بمویزج و املس و در
غلافی شبیه بقرطم و پهن و با اندک تندی و تلخی و عطریت و مدور نیز کفته اند و از
کوهستان فارس آورند و از کردستان و همدان نیز و کل آن شبیه بسوسن و راسن و در حرف
الرا مذکور خواهد شد و کفته اند برک آن شبیه ببرک کرم بری و مشرف و بیخهای آن
برکشته و شاخهای آن ایستاده و سیاه رنک است
طبیعت ان
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مبهی و مقوی موی و مانع ریختن آن و
جهت امراض بارده نافع شربا و طلاء و غسولا مقدار شربت آن تا دو درهم بدل آن راسن
بقدر نیم وزن آن و صاحب تحفه نوشته که مولف ما لا یسع و غیره مویزج را حب الراسن
دانسته اند و اشتباه ایشان بجهت مشابهت این بآنست
//////////////
راسن . [ س َ ] (اِ) درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن
دوایی است نافع گزندگی جانوران . (آنندراج ) (انجمن آرا). نباتی است حقیر که بوی آن
چون بوی سیر باشد . (صحاح الفرس ). گیاه دوایی است که بوی ناخوش دارد. (غیاث اللغات
). پیاز خودرست . (دهار). تاتران و سوسن کوهی . (بحر الجواهر). بیخ گیاهی است . (نزهة
القلوب ). حزنبل .(تذکره انطاکی ). جناح رومی
و شامی . (از تذکره انطاکی ). قسط. (از تذکره انطاکی ). اتیون ، راسن است . (مخزن الادویه ).
انیون ، راسن . (صیدنه ابوریحان بیرونی )(مخزن
الادویه ). جناح ، مطلق راسن است . (اختیارات بدیعی ). زنجبیل شامی و زنجبیل بلدی راسن
است . (اختیارات بدیعی ). سفا، راسن یعنی خارگیاه . (بحر الجواهر). سوسن کوهی . (مهذب
الاسماء). قسط شامی ، راسن است . (اختیارات بدیعی ). قنس . راسن . (منتهی الارب )
(آنندراج ). کلموج . (اختیارات بدیعی ). آندز، بترکی بیخ راسن . (اختیارات بدیعی
). نوعی از پیلگوش و آن را زنجبیل شامی هم گویند. بیخ آن خشبی خوشبوی تند طعم یاقوتی
رنگ مایل بسبزی و ساق آن منشعب و برگش عریض و دراز شبیه ببرگ فلوس و گل آن مایل بکبودی
و حب آن مانند قرطم و بیخ آن مستعمل است . مفرح یاقوت تریاقیست مقوی قلب و فم معده
و هاضمه و باه و مثانه و رافع مالیخولیای مراقی مفتح سده جگر و سپرز و محلل ریاح و نفخ و مسکن اوجاع بارده کبد و مفاصل و ظهر و نقرس و عرق النساء و جز آن
از امراض بارده لعوق ، یک درم آن با عسل جهت
سرفه و ربو و عسرالنفس و تنقیه سینه از بلغم
و رطوبت و فطور آن در گوش جهت انداختن کرم آن مجرب . (منتهی الارب ). نام درخت پیلگوش
است و آن دارویی باشد نافع جمیع آبله ها و دردها خصوصاًدردهایی که از رطوبت و سردی
بود و گزندگی جانوران را سود دارد و آن را قسط شامی و زنجبیل شامی نیز گویند بیخ آن
را اصل الراسن و تخم آن را حب الراسن خوانند و بعضی گویند نباتی است که بوی آن به بوی
سیر می ماند و بعضی دیگر گویند علفی است که آن را ترکان قچی گویند و با ماست خورند.
(از برهان ). صاحب اختیارات بدیعی افزاید: راسن را زنجیل شامی خوانند و اهل اندلس جناح
خوانند کلموج نیز خوانند و آن بر دو نوع است یکنوع بستانی و آن فیلجوش است ، و یک نوع
دیگر بری و جبلی بود که نه بر شکل فیلجوش بود و بیخ آن را بترکی اندز خوانند. و بهترین
آن سبز و تازه بود و نافع بود جهت ورمهای سرد و عرق النساء و درد مفاصل که از رطوبت
بود چون با روغن بپزند و بدان طلا کنند. شیخ الرئیس گوید: نافع بود جهت المها و دردها
که از سردی بود و مفرح دل بود و مقوی آن . و ابن ماسویه گوید: مقوی مثانه بود. دیسقوریدوس
گوید: لعوق وی سرفه و عسرالنفس را نافع بود و ماسر جویه گوید: اگر زن در شیب خود دود
کند ترک حیض کند و اگر بکوبند و با عسل بسرشند و یک مثقال بیاشامند مسخن اعضای متالم
بود که سبب آن از سردی بود. و گویند: مصطکی و حماما و گویند: خمیر بنفشه . و بدل وی
ایرسا بود. (از اختیارات بدیعی ). و در ترجمه
صیدنه ابوریحان بیرونی چنین آمده است
: برومی قیعالا و به سریانی ریستا گویند. رازی گوید: که بیخ راسن بزرگ بود و لون اوسیاه
و بوی او خوش بود و تیز، و هریک از بیخ او را زایده ها باشد و در خادسی آورده که او
را به فارسی عکرش گویند و عکرش نوعی است از شوره که بنبات ثبل مشابهت دارد و منبت او
در زمین شورستان بود و گوسفند را با او الفت تمام بود و چون بخورد فربه شود و بسگزی
او را نیو گویند. و قراطس گوید: شاخهای او قریب بیک گز بود و نبات او بر روی زمین گسترده
بود و ساق او نایستد وبرگ او ببرگ عدس ماند و منبت او بر تل ها باشد نزدیک دریای مصر.
(صیدنه ابوریحان بیرونی ورق 46). در مخزن الادویه
آمده است : آن را زنجبیل شامی و به یونانی انیون و به لغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند...
در تابستان بیخ آن را می آورند و بیخ آن مستعمل است ... و بعضی گویند بیخ سوسن کوهی
است . و آن دو نوع است : یکی بستانی و آن فیلجوش است و دوم بری و برگ آن شبیه ببرگ
فیلجوش و بیخ آن را بترکی اَندز گویند. (ازمخزن الادویة ص 285). در خرده اوستا چنین
آمده است : درطب قدیم دوای معروفی بوده از برای معده ، برگ درخت آن پهن تعریف شده و
بهمین مناسبت پیلگوش نامیده شده است و برخی نوشته اند: که بوی آن بوی سیر ماند. دستور
هوشنگ جاماسب آن را یک قسم کاج شمرده است . و آن عبارت از نیم درخت پستی است با برگهای
باریک بشکل سوزن و دانه های ریز سرخرنگ بار میدهد. چوبش سخت و سرخگون است . لبان را
که صمغ معروف و بخور خوشبوییست از جنس چنین درختهایی استخراج میکنند. تیغه چندی ببدنه
درخت زده از آن شیره یی آید که در هوا منجمد گشته باسم لبان بخور آتشدان زرتشتیان
و مجمر عیسویان است . (خرده اوستا ص 142)
///////////
اقراص راسن:
راسن به لغت رومی «راسن» را «قیعالا» گویند و به سریانی
«ریسنا» گویند و به تازی «عکرش» گویند و عکرش نوعی است از شور، و به لغت سنجری او
را «نیو» گویند و جالینوس گوید او را هیلانیون گویند و محمد زکریا «الانیون» گوید.
(صیدنه ص 315). راسن آن را زنجبیل شامی و به یونانی
انیون و به لغت اندلس جناح و کلموخ نیز نامند و آن بیخ نباتی است خشبی و خوشبو و
تند طعم یاقوتی رنگ مایل به سبزی و ساق آن متشعب برگ آن را عریض و دراز شبیه برگ
قلوس و ... (مخزن ص 442).
یادگار
//////////
حب الراسن
Elecampane seede
دانهای است شبیه به مویزج و املس و در غلافی شبیه به قرطم
و پهن و با اندک تندی و تلخی و عطریت و مدور نیز گفتهاند و از کوهستان فارس آورند
و از کردستان و همدان نیز.
طبیعت آن در دوم گرم و خشک است.
خواص عمده و عمومی آن عبارت است از مبهی ومقوی مری و برای
معالجه امراضی که از سردی به هم رسیده باشد به کار می رود
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی
شیرازی
کلید واژگان
مبهی امراض سرد حب الراسن
////////////
زنجبیل شامی( راسن)
Inula helenium
سوسن کوهی و آن را زنجبیل شامی گویند؛ بیخ نباتی است خشبی
خوشبو و تند طعم یاقوتی رنگ مایل به سبزی و ساق آن منشعب برگ آن عریض و دراز شبیه
به برگ قلومس و درازتر و خشنتر از آن و انبوه و و از ساق آن روئیده بر روی یکدیگر
و گل آن مایل به کبودی و حب آن شبیه به قرطم با اندک پهنی و طعم آن اندک تند و منبت
آن کوهستان و مواضع سنگلاخ و در تابستان بیخ آن را بر میآورند و بیخ آن مستعمل است
و قوت آن تا دو سال باقی میماند. بهترین آن مایل به سبزی تازۀ کرم ناخورده عفص آن
است و از ادویه مجهولتالماهیت است.
طبیعت آن در اول سوم گرم و خشک و با رطوبت فضلیه و در دوم
نیز گرم و خشک گفتهاند.
خواص: شادی بخش و دارای نیروی پادزهری کافی است. مقوی قلب و فم المعده و تقویت دستگاه هضم و مثانه و دافع
مالیخولیای ابتدائی عصبی و ترس و حزن بیش از حد است. خاصیت باز کنندگی گرفتگی های کبد
و طحال و حل کنندگی نفخ و بادهای عضلانی و مسکن دردهای سرد کبد و مفاصل و پشت و سیاتیک
و نقرس و امثالهم می باشد. در ترکیب با داروهای مناسب دیگر جهت دردهای شقیقه و امراض
سردتر و ورم و سرفه و آسم و تنگی نفس و پاک کردن سینه بلغمی و تر سودمند و سموم حشرات
و سایر زهرهای سرد را پادزهری قوی است. برای گرم مزاجان سردرد آور و مضر و زیاده روی
در آن باعث فساد خون و قاطع نسل و مصلح آن سرکه و رب ترش است
بازتاب آن در
خبرگزاری ایمنا:زنجفیل سبب کوتاه شدن دوره سرماخوردگى مىشود
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی
شیرازی
کلید واژگان
معده سرفه درد مفاصل مقوی قلب سرماخوردگی راسن
///////////
زنجبیل شامی (در متون طب سنتی راسن)، مصفا (نام علمی: Inula
helenium) نام یک گونه از تیره کاسنیان است.[۳]
ویکی
/////////////////
به عربی طیون یونانی، راسن:
طيون يوناني[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
الطيون اليوناني
صورة معبرة عن طيون يوناني
الطيون اليوناني
التصنيف العلمي
النطاق: حقيقيات
النوى
المملكة: النباتات
الفرقة العليا: النباتات
الأرضية
القسم: النباتات
الوعائية
الشعبة: شعبة البذريات
الشعيبة: مستورات
البذور
الرتبة: النجميات
الفصيلة: النجمية
الأسرة: Asteroideae
القبيلة: Inuleae
الجنس: الطيون Inula
القطاع: النباتات
الوعائية
النوع: اليوناني
inuloides
الاسم العلمي
Inula helenium
لينيوس، 1753
معرض صور طيون يوناني - ويكيميديا كومنز تعديل قيمة خاصية معرض صور كومنز (P935)
في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
الطيون اليوناني[1] أو الرَاسَن[2] (باللاتينية: Inula
helenium) نوع نباتي ينتمي إلى جنس الطيون من الفصيلة النجمية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطن هذا النوع تركيا والقوقاز والبلقان واليونان وإيطاليا.[3]
الوصف النباتي[عدل]
هو نبات عشبي معمر يصل طوله إلى مترين ذو ساق سميكة وصلبة.
قد يصل ارتفاعه إلى ثلاثة أمتار. أوراقه مسننة ذهبية تشبه الأقحوان. الأزهار صفراء
إلى برتقالية في الخارج وسوداء في الوسط. جذر النبات سميك.
يؤخذ منه جذر الراسن.
مصادر[عدل]
^ الموسوعة العربية. المركبة (الفصيلة). تاريخ الولوج 16 شباط
2011.
^ المعجم الكبير، الجزء التاسع حرف الراء، الطبعة الأولى
١٤٣٣هـ، ٢٠١٢ م، ص
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار
الطيون اليوناني (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 11 كانون الثاني 2012.
///////////
به آذری اوکا آندیز:
Uca andız
(lat. Inula helenium)[1] — andız cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////
Elecampane
From Wikipedia, the free encyclopedia
Elecampane
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
I. helenium
|
·
Aster helenium (L.) Scop.
·
Aster officinalis All.
·
Corvisartia helenium (L.) Mérat
·
Helenium grandiflorum Gilib.
·
Inula orgyalis Boiss.
|
Elecampane (/ˌɛlɪkæmˈpeɪn/[3]), Inula
helenium, also called horse-heal ormarchalan (in Welsh), is a widespread plant
species in the sunflower familyAsteraceae. It is native to Europe
and Asia from Spain to Xinjiang Province in western
China, and naturalized in parts of North America.[4][5][6][7][8]
Other
common names include elfdock; aunée (French); helenio,
enula campana(Spanish); Echter Alant (German);
and enula campana (Italian).[4]
Contents
[show]
Elecampane
is a rather rigid herb, the stem of which attains a
height of about 90–150 cm (35–59 in). The leaves are large and
toothed, the lower ones stalked, the rest embracing the stem; blades
egg-shaped, elliptical, or lance-shaped, as big as 30 cm (12 in) long
and 12 cm (4.7 in) wide. Leaves are green on the upper side with
light, scattered hairs, but whitish on the underside because of a thick layer
of wool. The flower heads up to 5 cm (2 inches) broad, each head containing
50-100 yellow ray flowers and 100-250 yellow disc flowers. The root is thick,
branching and mucilaginous, and has a bitter taste and a camphoraceous odor with sweet floral
(similar to violet) undertones.[6][8]
The
plant's specific name, helenium, derives from Helen of Troy; elecampane is said to
have sprung up from where her tears fell. It was sacred to the ancient Celts, and once had the name
"elfwort".[9]
The
root was employed by the ancients, mentioned in Pliny, Natural History 19.29 both as a
medicine and as a condiment, and in England it was formerly in
great repute as an aromatic tonic and stimulant of the secretory organs.[citation needed] It is mentioned in
an 1817 New-England almanack as a cure for hydrophobia when the root is bruised
and used with a strong decoction of milk.[10] It is used in herbal medicine as an expectorant and for water retention.[11]
Besides
the storage polysaccharide inulin (C6H12O6[C6H10O5]n), a polymer of fructose, the root contains helenin(C15H20O2), a stearoptene, which may be prepared
in white acicular crystals, insoluble in water, but
freely soluble inalcohol. When freed from the
accompanying inula-camphor by repeated crystallization from alcohol, helenin
melts at 110 °C.
4. ^ Jump up to:a b B.-E. van Wyk and
M. Wink. (2004). Medicinal Plants of the World, p. 181, Singapore:
Times Editions.
5. Jump up^ Altervista Flora
Italiana, Inula helenium L. includes photos and
European distribution map
10. Jump up^ Daboll, N.
(1816). The New-England almanack, for the year of our Lord Christ, 1817:
Fitted to the meridian of N. London. New London: Samuel Green.
11. Jump up^ Bartram, T.
(1998). Bartram’s Encyclopedia of Herbal Medicine. London: Robinson
Publishing Ltd. ISBN 978-1854875860.
·
Chisholm, Hugh,
ed. (1911). "Elecampane". Encyclopædia Britannica (11th ed.).
Cambridge University Press.
&&&&&&&&
حب الریباس . [ ح َب ْ بُرْ ری ] (ع اِ
مرکب ) صاحب اختیارات گوید: بپارسی تخم ریباس خوانند. بهترین وی تازه بود و طبیعت وی
سرد و خشک و قابض بود. و نافع باشد جهت حرقت صفرائی و جرب و حکة و بدل آن تخم حماض
بستانی بود.
///////////////
حب الریباس
بکسر راء مهمله و سکون یا مثناه
تحتانیه و فتح بای موحده و الف و سین مهمله بفارسی تخم ریباس نامند بهترین آن تازۀ
آنست
طبیعت ان
سرد و خشک
افعال و خواص ان
قابض و جهت قرحۀ صفراوی و جرب و حکه
شربا و ضمادا نافع بدل آن تخم حماض بستانیست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
حب الریباس
بپارسی تخم ریباس خوانند بهترین وی
تازه بود و طبیعت وی سرد و خشک و قابض بود و بغایت سرخ بود و سودمند بود جهت سرفه
صفرایی و جرب و حکه را نافع بود و بدل آن تخم حماض بستانی بود
ریباس به لاتینRHEUM RIBES فرانسهRHUBARBE DES MOINFS انگلیسیSORREL یاRHAPONTIC
/////////////
ابومنصور از دو گونه ریوند (rhubarb) یاد می کند: یکی چینی، ریوند چینی ، (rīwand-i sīnī) و دیگری برخاستــــــه از خراسان، و میافزاید اولی را بیشتر کار
گیرند. 5 از اینرو توان گفت بسا که گونهای از ریوند (احتمالاً Rheum ribes) بومی ایران
بوده است. یاقوت گوید بهترین گونه از خاک
نیشابور خیزد. 6 به گفته بواسیه،7 Rheum ribes در نزدیکی وان
و آغریداغ، آرارات (Agerowdagh) در
ارمنستان، کوه جودی (Pir Omar Gudrun) در کردستان[ شرق دجله،
نزدیک کرکوک و سلیمانیه] ، کوه دنا در خاور ایران، نزدیک تختجمشید، در استان آذربایجان در شمال ایران و در کوههای بلوچستان میروید.
"ریواس" نام فراگیر ایرانی دارد: در پارسی میانه rēwās ، در پارسی
امـــــروزی rēwās ،
ریوند، rēwand و rīwand (که
واژه ارمنی erevant از
آن میآید)، در کردی rīwās ، rībās ؛ در بلوچی ravaš ؛ در افغانی rawaš .[1] این
واژه پارسی به همین صورت وارد زبانهای عربی و ترکی و به صورت reven' وارد زبان روسی
و به صورت
reved به زبان صربی
در آمده است. گمان میرود که واژه یونانی (از *rewon) و
از واژه ایرانی مشتق شدهاند و به احتمال زیاد
ایران فراهم کننده ریوندی بوده که مردمان باستان میشناختند. دو نام یونانی نخست در نوشته دیوسکوریدس2
آمده. وی میگوید این گیاه در سرزمین
های فراسوی بُسفُر میروید و ازیراست که
آن را rha ponticum یا
rha barbarum نامیدند (rhubarb انگلیسی، ruibarbo اسپانیایی، rabarbaro ایتالیایی و rhubarbe فرانسوی) ـ که موردی است جالب، مشابه
نامگذاری گیاهانِ هو نزد چینیان. آمیانوس مارسلینوس،3 در سده چهارم،
گفته است این گیاه نام خود را از رودخانه را (Rah) (‛pã،
در فنلاندی Rau، Rawa) گرفته است چون
در کرانه آن میروید. سخن از ولگاست، اما
این گیاه در آنجا نمیروید. نظر آمیانوس
آشکارا نادرست و تنها زاده هماوایی نام
گیاه و رودخانه است. پلینی4
ریشهای بنام rhacoma را
بازنموده که چون کوبیده شود برنگ شرابی زعفرانی فام درمیآید و آن را از سرزمینهای آن
سوی پونتوس میآوردند. روشن است که این
دارو از گونهای Rheum به دست میآید که از دید من
همان گونه ایرانی است. 5 چرا باید چون برخی از نویسندگان به این گمانه
زنی روی آریم که ریواسِ مردمان باستان از چین میآمده؛ زیرا برخلاف آنچه از این
پیش گمان می رفت چینیها ریوند را از روزگاران بسیار دور نمیشناختهاند. دلیل این امر پیش از هر چیز نـــام مرکب ta hawan (" زردِ بزرگ") یا hwan lian (" زردِ خوب") است که تنها نشانههای باز نمودیاند، در حالی که برای کلیه
گیاهان کهن چین که براستی باستانی اند بنواژه ای تکهجایی هست . اینکه ادعا میشود
ریوند در Pen kin یا
گیــــــــاهنامه منتسب به فغفور افســــــــــانهای شن ـ نون (Šen-nun)شمرده شده است چیزی را اثبات نمیکند؛ آن کتاب
یکسره ساختگی است و متنی که اکنون از آن در دسترس است بازسازی گفته هائی است که
در گیاهنامهها آمده، آکنده از افـــزوده
ها و ناهمزمانیهای تاریخی. [2] روشن
است چینیها در دوره هان ریواس را میشناختند، زیرا نام ta hwan روی یکی از لوح
های چوبی آن دوره که سِر استاین در ترکستان یافت و شاوان آنها را برگردانده آمده
است. 2
همچنان که از این پیش گفته شد، ابومنصور نخستین نویسنده ایرانی است که از ریوند چینی سخن میگوید.
چند تازی نویس هم از وی پیروی کردهاند.
پس برداشت منطقی این است که تازه در سده دهم ریوند جزو
کالاهای صادراتی چین به باختر آسیا قرار گرفت.
ادریسی در سال 1154 ریوند را برخاسته از چین شمرده گوید در کوههای بوتینک (Buthink)
(احتمالاً شمال خاور تبت) میروید. 3 ابن سعید، که در سده سیزدهم مینوشت،
از فراوانی ریوند در چین گوید. 4
ابن بیطار به تفصیل از rawend که آن را ریوند ایرانی و
چینی میداند5 و نیز ریباس، rībās سخن
رانده "که در سوریه و سرزمینهای شمالی فراوان یافت میشود" و لوکلر آن را همان Rheum ribes
دانسته است. 6
مارکو گوید ریوند در تمام کوههای استان سوکچور (Sukchur) (سو ـ چو
در کان ـ سو) فراوان روید و بازرگانان
برای خرید بدان جا رفته به سراسر گیتی
می برند. 7 در جایی دیگر، ریوند فرآورده کوههای پیرامون شهر سوـ چو در کیان ـ سو نیز دانسته شده،8
که یول میگوید به نظرِ پادارترین مراجع یکسره نادرست است. درست است که ریوند هیچگاه
در این استان یا هر جای دیگر در مرکز چین دیده
نشده است و در تاریخچههای چینی که منطقه رشد این گیاه را به شن ـ سی، کان
ـ سو، سه ـ چوان
و تبت محدود کردهاند، هیچ اشارهای به آن نشده است. با این همه دور نیست که در روزگار مارکو پولو
تکاپوی پراکندهای برای کشت ریوند پیرامون
سو ـ چو شده باشد. راهب اودوریک در سـخن از استان کانسان (Kansan) (کان ـ سو)
گوید در آنجا چنان فراوان است که میتوان یک بارِ الاغ آن را به بهای کمتر از شش
غرش* (groat) خرید. [3]
از نوشته های چینی چیز زیادی درباره صادرات ـ داد و ستد این کالا
بر نمی آید. تنها چائو ژو ـ کواست که از ریوند درشمار کالاهای
وارداتی سن ـ فو ـ تسی (San-fu-ts‛i) (پالمبانگ) و مالابار
نام میبرد. 2 جستجو در کتابهای چینی بهر یافتن چیزی درباره این موضوع
که همسنگ اهمیتی باشد که در باختر بدان داده شده نیز تا کنون راه به جایی نبرده
است.
گارسیا دا اورتا (1562) یه این باور رسیده بود که "تمامی ریوندی که از هرمز به هند میآید
نخست از راه
سرزمین ازبک (Uzbeg)،
که بخشی از تاتارستان است، از چین به هرمز می رود. گویند آن
را از راه زمینی از چین میآورند، اما
برخی گویند از همان استان در شهری بنام
چمرکندر (Čamarcander)
(سمرقند) خیزد . 3 اما پست است و با وزنی
ناچیز. در ایران برای روان کردن شکم به
اسب دهند و همین کاربرد را در بیجاپور* (Balagate)
دیده ام. از دید من همانی است که در اروپا
ravam truquino مینامیم،
نه از آنرو که فرآورده ترکیه است بلکه چون از آنجا میآید. " وی تأکید میکند
هیچ گونه ریواسی جز آنچه از چین میآید نیست و ریواسی که به ایران یا سرزمین ازبک
میآید، از آنجا به ونیز و اسپانیا میرود؛ بخشی از راه اسکندریه و بیشتر آن از راه حلب و طرابلس سوریه به ونیز میرود و تمامی این
مسیرها جز آن بخش که از دریا می گذرد زمینی است؛4 اندکی از آن را گرد
شده میبرند، زیرا در سفر دریایی یک ماهه و بیش از یک سال سفر زمینی ساییده میشود.
5 آن طور که از کتاب ابن بیطار برمیآید، دست کم از سده سیزدهم آنچه
تازیان "ریوند ترکان یا
ایرانیان" میدانستند، در واقع از چین میآمد. به همین شکل، بعدتر بود که در
اروپا "ریوند روسی، ترکی و چینی" را از هم متمایز کردند و این نامها
تنها نمایانگر مسیرهای گوناگونی بود که
این ماده دارویی را از راه آن از چین به
اروپا می بردند. [4] کریستوبال آکوستا (Christoval Acosta) نیزاز
تباه شدن ریوند در سفر دریایی و زمینی به ایران، عربستان و اسکندریه یاد کرده است.
2
جان جرارد3 ریوند را کشیده درباره آن
نوشته است: "آن را از سرزمین صین (که مردم آن را چین مینامند) و شمال خاوری
هند جای دارد، و از آن بخش از هند که آن سوی رود گنگ واقع شده است میآورند و
(برخلاف تصورنادرست برخی) آن را به هیچ روی از ایالات Ex Scenitarum در جنوب شبه
جزیره عربستان و بسیار دور از چین واقع شده است نمیآورند"، تا آخر.
"بهترین گونه ریواس همانی است که تر و تازه از چین میآورند،" ، تا آخر.
وات4 نامی پارسی ــ rēvande-hindi ]ریوند هندی[ ــ را برای Rheum
emodi ارائه کرده است. شگفتا که در هندوستانی آن را Hindi-rēvand čīni ("ریوندِ
چینیِ هند") و در بنگالی Bangala-revan
čīnī ("ریوندِ چینیِ بنگال") مینامند و این نشان میدهد بیش
از هر چیز فرآورده چینی در اندیشه مردم
بوده و اینکه ریوند هیمالیا تنها جایگزینی
ثانوی بوده است. *
بهشناخت دو سویه ایران
و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
به عربی ریباس:
ريباس[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
الريباس
صورة معبرة عن ريباس
التصنيف العلمي
النطاق: حقيقيات النوى
المملكة: نباتات
الفرقة العليا: النباتات الجنينية
القسم: النباتات الوعائية
الشعبة: حقيقيات الأوراق
الشعيبة: البذريات
العمارة: كاسيات البذور
الطائفة: ثنائيات الفلقة
الطويئفة: القرنفلانيات
الرتبة العليا: القرنفلاوايات
الرتبة: القرنفليات
الفصيلة: البطباطية
الأسرة: البطباطاوات
القبيلة: الحماضاوية
الجنس: الراوند
القطاع: النباتات الوعائية
النوع: راوند كشمشي
الاسم العلمي
Rheum ribes
لينيوس، 1753 تعديل قيمة خاصية الاسم العلمي للأصنوفة (P225) في ويكي بيانات
تعديل طالع توثيق القالب
الريباس أو راوند كشمشي (الاسم العلمي:Rheum ribes) هو نوع من النباتات
يتبع جنس الراوند من الفصيلة البطباطية[1] .
انظر أيضاً[عدل]
الراوند
قائمة أنواع الراوند
قائمة نباتات لبنان
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List راوند كشمشي تاريخ
الولوج 16 شباط 2014
///////////
به آذری قره قات رِوِندی:
////////////
به ترکی استانبولی ایشگین:
Işgın[1][2][3][4][5][6][7] ya da Işkın[8][9] (Rheum ribes), kuzukulağıgiller (Polygonaceae) familyasından 1000 – 4000 m
yüksekliklerde yetişen, mayıs-haziran aylarında sarımsı beyaz çiçek açan,
40–150 cm boyunda, çok yıllık, otsu bir ravent türü[1]. Tanımlanmış 103 Rheum türünden biridir ve nominat (autonym) seksiyonda
(sect. Rheum) sınıflandırılır[10]. Güneybatı
Asya'nın ılıman ve subtropikal bölgelerinde (Türkiye, Suriye, İsrail,Filistin, Ürdün, Lübnan, Ermenistan, Azerbaycan, Irak, İran, Afganistan ve Pakistan) yayılım gösterir ve Türkiye'de yabani olarak yetişen tek
ravent (Rheum) türüdür. Cinsin diğer türleriyle serbestçe melezlenebilenışgının çiçekleri hermafrodittir ve tozlaşması rüzgâr tarafından yapılır[11]. Tıbbi bitkilerden olup farmakolojikaraştırmalarda çok sık kullanılır.
//////////////////
Rheum ribes
From Wikipedia, the free encyclopedia
Syrian rhubarb
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
R. ribes
|
Rheum ribes, the Syrian rhubarb or currant-fruited
rhubarb,[1] rhubarb-currant,[2] warted-leaved
rhubarb,[3] warty-leaved
rhubarb,[4] rhubarb ofBabilonia[5] is an edible wild rhubarb species in the
genus Rheum. It grows between 1000 and 4000 m on dunite rocks, among stones
and slopes, and is distributed in the temperate and subtropical regions of the
world, chiefly in Western Asia (Turkey, Syria, Lebanon, Iraq, Iran, Azerbaijan, Armenia) to Afghanistan andPakistan. The Syrian rhubarb a
partially commercial vegetable collected from the nature in Eastern and
Southern Anatolia, Northern Iraq and
partly Northwestern Iran in early spring. Rheum ribes is
considered as a valuable medicinal species inherbal medicine.
The
epithet of species name is derived from the Arabic word rībās (ريباس),
referring to the Syrian rhubarb.[6] The Syrian rhubarb
is so called probably from the resemblance of its panicle of fruit to bunches
of currants, is particularly ornamental by reason of its leaves as well
as flowers and fruit.
Contents
[show]
The
Syrian rhubarb is a dichotomously branched perennial stout herb, up to 1
m tall. Has thick perennial rhizomes, annual large bean-like
reddish-green leaves withstalks, edible flower stalks, yellowish small
paniculated flowers, three-sided ovate-oblong nut and broad red winged dull
brown seeds.[7] Stem solid, warty,
leafy below, leafless above. Irano-Turanian Region or Iran-Turan Plant
Geography Region element.[8]
The
edible part of the plant is the stem, which is eaten raw or cooked (ekşili
ışgın[9] and ışkınlı
yumurta [lit. 'eggs with wild rhubarb, Rheum ribes'] in Elâzığ, Turkey; khoresh
rivas [خورش ریواس] or "Persian rhubarb stew" in
Iran) by the local people of Turkey, Syria, Iraq, Iran, Afghanistan, Pakistan.[10] The leaves
and petiole are often eaten raw as salad, sometimes sold in the
local markets of Northern Balochistan.[11]
Rheum ribes is the source of one of the most
important crude drugs in West Asiatic
regions. These plant vitamins A, B, C are seen in abundance. Syrian rhubarb
root (Rhizoma Rhei ribi) is used traditionally to treat diabetes, hemorrhoids, ulcers, and diarrhea.[12] The plant is also
used as a digestive and appetizer in Bitlis, Turkey.[13] Traditional herbal medicine stem and root dry
plant for the treatment of anemia, anorexia, weakness, anxiety, depression and diabetes.[14] TraditionallyRheum
ribes has been used in Iran as sedative and mood enhancer.
The anthraquinones chrysophanol, parietin and emodin, the flavonoids quercetin, fisetin, quercetin
3-0-rhamnoside, quercetin 3-0-galactoside and quercetin 3-0-rutinoside were
isolated from the shoots of Syrian rhubarb.[15]
·
Turkish ışgın.[21] From Middle Turkic Divânu
Lügati't-Türk by Mahmud al-Kashgari: ışgun[22] (اِشْغُنْ)
Rheum ribes is main food plant of a hairstreak butterfly (Rhubarb Hairstreak Callophrys
mystaphia; Turkish name:ışgınzümrütü [lit. 'Rhubarb Emerald'])
in Iğdır, Van, Hakkâri, Kars, and Siirt provinces in
eastern Turkey,.[24][25]
2. Jump up^ The medical formulary of
al-Samarqandī and the relation of early Arabic simples to those found in the
indigenous medicine of the Near East and India, Najīb al-Dīn Muḥammad
ibn 'Alī al-Samarqandī, Martin Levey, Noury Al-Khaledy, Univ. of Pennsylvania
Press, 1967
6. Jump up^ Flora Hibernica (1836) (Name, Ribes,
a word applied by the Arabic Physicians to a species of Rhubarb, Rheum
Ribes.)
7. Jump up^ Önder Türkmen,
Mustafa Çirka and Suat Şensoy (2005),Initial Evaluation of a
New Edible Wild Rhubarb Species (Rheum ribes L.) with a Modified Weighted
Scaling Index Method, Pakistan Journal of Biological Sciences 8 (5): 763-765,
2005
10. Jump up^ Seval Andıç, Yusuf
Tunçtürk, Elvan Ocak and Senol Köse (2009), Some Chemical
Characteristics of Edible Wild Rhubarb Species (Rheum Ribes L.), Research Journal of
Agriculture and Biological Sciences, 5(6): 973-977, 2009
12. Jump up^ Aladdin M.
Naqishbandi, Knud Josefsen, Mikael Egebjerg Pedersen, Anna K. Jäger. Hypoglycemic activity of
Iraqi Rheum ribes root extract. Pharmaceutical Biology, May 2009, Vol.
47, No. 5 : Pages 380-383
13. Jump up^ Hanefi Özbek,
Ebubekir Ceylan, Mehmet Kara, Fevzi Özgökçe, Mehmet Koyuncu (2004), Hypoglycemic effect of
Rheum ribes roots in alloxan induced diabetic and normal mice. Scand. J. Lab. Anim.
Sci. No. 2. 2004. Vol. 31
14. Jump up^ Sayyah M, Boostani
H, Pakseresht S, Malayeri A. Efficacy of hydroalcoholic extract of Rheum ribes
L. in treatment of major depressive disorder. Journal of Medicinal Plant
Research. 2009, 3(8):573-575
15. Jump up^ Fatma Tosun &
Çiğdem Akyüz-Kızılay (2003),Anthraquinones and
Flavonoids from Rheum ribes / Rheum ribes Bitkisinin Antrakinonları ve
Flavonoitleri,
Ankara Ecz. Fak. Derg. 32(1)31-35,2003
20. Jump up^ The Medieval Islamic
Underworld,
The Banū Sāsān in Arabic Society and Literature, Clifford Edmund Bosworth, 1976
21. Jump up^ Prof. Dr. Turhan Baytop (1997), Türkçe
Bitki Adları Sözlüğü, TDK yayınları: 578, Ankara, 1997
22. Jump up^ Divanü
Lûgat-it-Türk Tercümesi, çeviren Besim Atalayi TDK yayınları:521, Ankara 1941,
cilt: 1, sayfa: 109
25. Jump up^ Van Gölü Havzasında
Kelebek Çeşitliliği (Diversity of the butterflies in Van Lake Basin East
Turkey) by
Muhabbet Kemal, 2008
26. Jump up^ Muhabbet Kemal,
Halil Özkol & Lokman Kayci (2008),Xylena Ochsenheimer in
East Turkey with new provincial records and larval food-plants (Noctuidae, Lepidoptera), in Miscellaneous
Papers, Centre for Entomological Studies Ankara, no: 139-140, 20.03.2008
&&&&&&
حب الزلم . [ ح َب ْ بُزْ زُ ل َ ] (ع
اِ مرکب ) زقاطة. تخم کنگر. حب العرعر. فلفل السودان . حب العزیز. سقیط. و آن غیر تخم
کنگر است و مولف اختیارات بیان کرده و مولف تذکرةگوید که نبات او کمتر از ذرعی ، و
برگش مستدیر مثل درهم و حب ّالسمنة قسم صغیر اوست ، و آن سرخ رنگ و مایل به تدویر و
در جوف پوست او دانه صلبی مدوّر و مغز دانه او سفید و نرم و باطن پوست او مایل به سیاهی و سرخی
و قسمی بزرگتر از نخودی و مفرطح و خوش مزه و در مصر بسیار است ، در دوم گرم و تر و
بارطوبت فضلیة و محرّک باه و مسمن و جهت تسمین گرده و تقویت جگر ضعیف و امراض سوداوی
و خشونت سینه و سعال و حرقةالبول نافع و مولد سدّه و مضر حلق . و مصلحش سکنجبین و قدر
شربتش تا هفت مثقال . و بدلش حبةالخضراء است . و باعتقاد حقیر قسمی از اسکنو است و
مذکور شد. (تحفه حکیم مومن ). و صاحب اختیارات
بدیعی گوید: گویند بزرالحرشف است و در شیراز به حب الحرشف مشهور است ، و حب الزلم به
پارسی تخم کنگر گویند: و آنچه محقق است آن تخمیست به لون هیل و مثلث شکل بود و همچنان
با پوست توان خائیدن و منبت وی در شهرزور بود، و فلفل السودان خوانند. وابن ماسویه
گوید: گرمست در سیّم و تر است در اول . وعیسی گوید: گرمست در دوم و تر است در اول
. و صاحب منهاج گوید: گرم و خشک است و در وی رطوبتی عرضی فضلی هست . منی زیاده کند
و بغایت تحریک شهوت جماع بکند و بدن را فربه کند و قوة ذکر دهد. و شریف گوید: چون بجوشانند
و بر کلف روی طلا کنند زایل کند و وی مولد صداع بود و مصلح آن بنفشه بود و بدلش شقاقل
است . صاحب مخزن الادویة گوید: حب ّالزلم به ضم زای معجمة و فتح لام و سکون میم ، ماهیت
آن غیر تخم کنگر است چنانچه بعضی توهم کرده اند، و ابن بیطار از ابن وافد نقل کند که
آن حبی است چرب مفرطح اندکی بزرگتر از نخود. ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و
لذیذ و از بلاد بربر می آورند و نزد ما آنرا فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر
آنست . و بغدادی نوشته : آن دو صنف میباشد یکی بزرگتر از نخود و مفرطح و خوشبو و خوش
مزه و شیرین و پوست آن مایل به سیاهی و در شهرزور و مصر بهم میرسد ودوم اندک طولانی
و کوچک و زردرنگ و از مصر و بربر می آورند، گیاه آن کمتر از ذرعی و برگ آن مستدیر مانند
درهم . طبیعت آن در دوم گرم و تر و با رطوبت فضلیة...محرک باه و مسمن بدن و گرده و
مقوی جگر ضعیف و دافعخشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقةالبول شرباً و چون بخایند
و بر کلف بمالند آنرا زایل گرداند، مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل آن
حبةالخضراء مضر حلق و مولد سدّه و مصلح آن سکنجبین است .و ابن البیطار گوید: حب الزلم
، ابن وافد: هو حب دسم مفرطح اکبر من الحمص قلیلاً اصفرالظاهر ابیض الباطن طیب الطعم
لذیذالمذاق و یجلب من بلاد البربر و یسمی فلفل السودان عندنا و فلفل السودان غیره
. ابن ماسه البصری : حب الزلم حارّ فی الثالثة رطب فی الاولی یزید فی المنی زیادة صالحة
طیب المذاق دسم و ینبت فی ناحیة شهرزور. قال للشریف اذا مضغ و وضع علی الکلف فی الوجه
اذهبه و بدله شقاقل و حب العزیز هو حب الزلم المقدم ذکره و قد ینبت منه شی بصعید مصر یسمونه بالسقیط - انتهی . و داود ضریر
انطاکی گوید: هو المعروف فی مصر بحب العزیز لان ملکها کان مولعاً باکله و یسمی الزقاط
بالبربر و هو حب ّ اصله بفارس . نبات دون ذراع و اوراقه مستدیرة کالدراهم و منه نوع
بمصر یزرع بالاسکندریة و حب ّالسمنة صغاره و یجمع بالصیف فی نحو الاسد، و اجوده الحدیث
الرزین الاحمر المفرطح الحلو و یلیه الاصفر المستطیل و هذا هو الکثیر بمصر و الذی کالفلفل
اذا کان لیناًحلواً کان اجود فی السمنة و متی تجاوز سنة لم یجز استعماله و اهل مصر
تبله بالماء کثیراً فیفسد سریعاً وهو حارّ فی الاولی رطب فی الثانیة یولد دماً جیداً
و یسمن البدن تسمیناً جیداً و یصلح هزال الکلی و الباه وحرقان البول و الکبد الضعیفة
و الامراض السوداویة کالجنون و خشونةالصدر و السعال و اذا انهضم کان غایة ولکنه یولد
السدد و یثقل و یضر الحلق و یصلحه السکنجبین و اجود استعماله للسمنة ان یدق و ینقع
فی الماءلیلة ثم یمرس و یصفی و یشرب بالسکر و شربته الی اثنی عشر و بدله الحبةالخضراء
و ماقاله ما لایسع منطبق علی البندق الهندی کما مرّ - انتهی . و صاحب منتهی الارب گوید:
زلَم ، محرکةً... نباتیست که تخم و شکوفه نداردو در رگهای بیخ آن که در زیر زمین است
دانه ایست پهنا، شیرین و باهی . حب ّالعزیز. سقیط. ابن البیطار گوید:حب الزلم ، در
اندلس آنرا فلفل السودان نامند، لکن فلفل السودان چیز دیگر است .
//////////
حب الزلم
بضم زای معجمه و فتح لام و سکون میم
ماهیت ان
غیر تخم کنکر است چنانچه بعضی توهم
نموده اند و ابن بیطار نوشته که ابن وافد کفته که آن حبی است چرب مفرطح اندک
بزرکتر از نخود ظاهر آن زرد و باطن آن سفید خوش طعم و لذیذ و از بلاد بربر می
آورند و نزد ما آن را فلفل السودان نامند و فلفل السودان غیر آنست و بغدادی نوشته
که آن دو صنف می باشد یکی بزرکتر از نخود و مفرطح و خشبو و خوش مزه و شیرین و پوست
آن مائل بسیاهی و در شهر زور و مصر بهم می رسد و دوم اندک طولانی و کوچک و زردرنک
و از مصر و بربر می آورند کیاه آن کمتر از ذرعی و برک آن مستدیر مانند درهم
طبیعت ان
در دوم کرم و تر و با رطوبت فضلیه
افعال و خواص ان
محرک باه و مسمن بدن و کرده و مقوی
جکر ضعیف و دافع خشونت سینه و سعال و امراض سوداوی و حرقه البول شربا و چون بخایند
و بر کلف بمالند آن را زائل کرداند مقدار شربت آن جهت تحریک باه تا هفت مثقال بدل
آن حبه الخضراء مضر حلق و مولد سده مصلح آن سکنجبین است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
به عربی حب العزیز، حب الزلم:
حب العزيز أو حب الزلم أو لوز الأرض هي
درنات نبات سعد اللذيذ، وتستعمل في أغراض طبية. سمي حب العزيز بهذا الاسم نظراً لأن
أحد ملوك مصر كان مولعاً بأكله. وقد عثر بعض علماء الآثار على ثمار حب العزيز في بعض
مقابر البداري وفي إحدى حجرات "دير أبوالنجا" حيث وجدوا كوباً مملوءاً بثمار
حب العزيز، وعثروا أيضاً على حب العزيز حول رقبة مومياء الأمير "كنت" ثم
أطلق العرب القدامى بعد ذلك على هذا النبات اسم حب الزلم.
الوصف النباتي[عدل]
شجري يشبه في شكله نبات الرمان، أوراقه
بيضاء اللون إلى رصاصية، والأغصان طويلة يميل لونها إلى اللون الأحمر والشجرة تحمل
ثماراً مستديرة في حجم الحمص الكبير وهو لين الملمس فيه لزوجة وطعمه حلو المذاق.
الاستعمال الطبي[عدل]
تستخدم الثمار الطازجة والجافة والدقيق
والزيت.
يحتوي حب العزيز على 30% زيت، 28% نشا
وسكروز وبروتين.
حب العزيز لها طعم حلو وعادة تؤكل منها
ما يعادل ملعقتين أو ينقع ما مقداره ملعقتان ليلة كاملة ثم في الصباح تهرس الكمية مع
مائها وتؤكل يومياً.
ويسمى أيضاً حب الزلم وهو عبارة عن درنات
تشبه البندق الصغير وطعمها مقبول. يؤخذ حب العزيز ويدق ثم ينقع في الماء ليلة كاملة
بعد ذلك يهرس ويصفى ويشرب ماؤه بعد أن يحلى بالعسل ويداوم الشخص على شربه اثني عشر
يوماً والجرعة منه ثلاث ملاعق كبيرة لكل مرة.
وكان القدماء يستخدمون حب العزيز كفاكهة
وقد جاء حب العزيز ضمن الوصفات الفرعونية لطرد ثعبان البطن ولعلاج كتاركتا العين وللأكزيما
وضد حكة الجلد والتهابات الرحم.
وقد قال عنه ابن سينا أنه طيب الطعم جداً
يزيد في المني كثيراً ويسمن ويحسن. لقد اتضح من الأبحاث أن حب العزيز يعتبر علاجاً
مثالياً لمعظم أنواع الصداع. كما أن لثمار هذا النبات قدرة بالغة على تصفية البول وتنقيته
من الشوائب الضارة. كما أنه مدر للحليب ومفيد لعلاج بعض الأمراض الجلدية.
يقول داود الأنطاكي في تذكرته : هو المعروف
في مصر بحب العزيز، لأن ملكها كان مولعآ بأكله ويسمى الزقاط بالبربر، وهو حب أصله بفارس
نبات دون ذراع وأوراقه مستديرة كالدراهم، ومنه نوع بمصر يزرع بالإسكندري، وأجوده الحديث
الرزين الأحـمر المفرطح الحلو، ويليه الأصفر المستطيل وهذا هو الكثير بمصر، والذي كالفلفل
إذا كان لينآ حلواً كان أجود في السمنة ومتى تجاوز سنة لم يجز استعماله. وأهل مصر تبله
بالماء كثيرآ فيفسد سريعآ، وهو حار في الأولى رطب في الثانية يولد دما جيداً ويسمن
البدن تسميناً جيداً ويصلح هزال الكلى والباه وحرقان البول والكبد الضعيفة، والأمراض
لسوداوية كالجنون وخشونة الصدر والسعال، وإذا انهضم كان غاية، ولكنه يولد السدد ويثقل
ويضر الحلق ويصلحه السكنجبين وأجود استعماله للسمنة آن يدق وينقع في الماء ليلة ثم
يمرس ويصفي ويشرب بالسكر، وشربته إلى اثني عشر.
والمستخدم من النبات درناته التي تحت الأرض
ويعمل من هذه الدرنات قدر قبضة اليد يومياً حيث يستعمل على هيئة شراب مثل شراب العرقسوس.
كذلك هناك الحلبة الخضراء. وهي موجودة في الأسواق المركزية الكبيرة حيث تؤكل كما هي
بمقدار ثلاث ملاعق كبيرة مرة واحدة في اليوم.. وأيضاً خليط من حب الصنوبر + سمسم +
عسل نحل نقي ملعقة كبيرة صنوبر + ملعقتين كبيرتين سمسم (بذور) تهرس ثم تخلط مع عسل
نحل أبيض نقي وتؤكل مرة واحدة في اليوم. ليس له تأثير ضار على الكبد أو الكلى أو المعدة
إذا استخدم حسب الطريقة المشروحة وحسب الكميات ولمدة خمسة عشر يوماً.
أيقونة بوابةبوابة طب
تصنيفات: نباتات كندامكسراتمنطقة بلنسيةخضار
جذريةنباتات طبية
////////////
همچنین:
به عربی سُعد لذیذ:
السّعد اللذيذ نوع نباتي يتبع جنس السعد
من الفصيلة السعدية. ينتج درنات تعرف باسم حب العزيز.
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه حوض البحر الأبيض المتوسط والقوقاز.[2]
الوصف النباتي[عدل]
المصادر[عدل]
^ مذكور في : The IUCN Red List of
Threatened Species 2016.2
— تاريخ النشر: 4 سبتمبر 2016 — معرف القائمة الحمراء للأنواع
المهددة بالانقراض: 164083 — تاريخ الاطلاع: 18 سبتمبر 2016
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية
للنباتات.خريطة انتشار السعد اللذيذ (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 6 كانون الأول
2012.
////////////
به آذری یِمِلی توپالاق:
Yeməli
topalaq (lat. Cyperus esculentus)[1] — topalaq cinsinə aid bitki növü.[2]
////////////
به عبری نوخا، اَنو نوخال:
גומא נאכל (שם מדעי:
Cyperus
esculentus) הוא צמח עשבוני רב שנתי המפתח פקעות קנה שורש המשמשים למאכל. הוא
מתקיים בטבע כצמח בר ובשדות כצמח תרבותי.
///////////
به ترکی استانبولی یِر بادمی:
Yer bademi (Cyperus
esculentus), dünyanın her tarafında yaygın Cyperus cinsinden, Papirüsgiller familyasından bir mahsul.[1][2][3][4]
/
Cyperus esculentus
From Wikipedia, the free encyclopedia
chufa sedge
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. esculentus
|
Cyperus
esculentus (also called chufa sedge, nut
grass, yellow nutsedge,tiger nut sedge, or earth
almond) is a crop of the sedge family widespread across much of the
world. It is native to most of the Western
Hemisphere as
well assouthern Europe, Africa, Madagascar, the Middle East and the Indian Subcontinent. It has become
naturalized in many other regions, including Ukraine, China, Hawaii, Indochina,
New Guinea, Java, New South Wales and various oceanic islands.[2][3][4][5]
Cyperus
esculentus can
be found wild, as a weed, or as a crop. There is evidence for its cultivation
in Egypt since the sixth millennium BC, and
for several centuries in Southern Europe. In Spain, C. esculentus is
cultivated for its edible tubers, called earth almonds or tiger nuts, for
the preparation of "horchata de chufa", a
sweet, milk-like beverage. However, in most other countries, C.
esculentus is considered a weed.[6]
////////////
&&&&&&&
حب السمنه← نقل خواجه . [ ن ُ ل ِ خوا / خا
ج َ / ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دانه ای باشد سیاه رنگ و مدور از نخود کوچک تر،
پوست آن بسیار سیاه و مغز آن به غایت سپیدمی باشد، گرم و تر است ، تن را فربه کند و
قوت باه دهد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آن را به عربی حب السمنه
و حب الحنکلا گویند. (از برهان قاطع). اسم فارسی حب السمنه است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
/////////////
حب السمنه
بکسر سین مهمله و سکون میم و فتح نون
و ها و آن را شاهدانۀ بری نیز نامند و بفارسی نقل خواجه کویند
ماهیت ان
دانه ایست بقدر فلفلی مستدیر و سیاه
رنک و املس و مغز آن سفید و شیرین و با دهنیت و نبات آن بقدر ذرعی و شیردار و برک
آن سفید اغبر منبت آن صحراها و بیابانها
طبیعت ان
کرم و خشک و با رطوبت فضلیه
افعال و خواص آن
آشامیدن شیرۀ مغز آن با ماء العسل مسهل بلغم
برفق و چون شیرۀ آن را بکیرند در آب و آرد و شکر و روغن بادام شیرین یا روغن کنجد
تازه در ان ریزند و طبخ نمایند تا مانند حریره و فالوده و تر حلوا کردد و تناول
نمایند جهت تسمین ابدان مهزولین و صاحبان برد و یبس و آشامیدن آب برک درخت آن
مقدار ربع رطلی جهت اسهال بلغم و صفرا باهم نافع مقدار شربت از مغز آن تا ده درهم
بدل آن پسته و کنجد بالمناصقه و ثقیل و بطئ النزول مصلح آن سکنجبین و عسل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
حب السمنه
حبی بود سیاهرنگ از نخود کوچکتر اما
مدور بود و خراسانیان آن را نقل خواجه خوانند و پوست وی بغایت سیاه بود و مغز وی
بغایت لطیف و سفید طبیعت وی گرم و تر بود در اول و گویند در دویم فربهی آورد و منی
زیاده کند و مقدار ده درم اگر بکوبند و در آب بمالند و صافی گردانند و قدری آرد و
قند و روغن بادام شیرین یا کنجد بپزند و بیاشامند بدن لاغر فربه گرداند چون سبب
لاغری از سردی و خشکی بود و وی دیر از معده بگذرد و مضر بود به شش و مصلح آن قند
بود و بدل آن نیم وزن آن مغز پسته و نیم وزن آن مغز بادام و نیم وزن آن کنجد و
گویند بدل آن حب المحلب است
صاحب مخزن الادویه مینویسد: حب
السمنه بکسر سین و سکون میم و فتح نون و ها آن را شاهدانه بری نیز نامند و بفارسی
نقل خواجه گویند و آن دانهای است بقدر فلفلی مستدیر و سیاهرنگ و املس و نبات آن
بقدر ذرعی و شیردار ...
اختیارات بدیعی
////////////
Buchanania latifolia
|
|
Notes
|
BRIEF
DESCRIPTION A medium-sized nearly evergreen tree reaching 13-18 m in height.
Fruit a drupe, ovoid-reniform, size of a small cherry, purplish-black. USES
Seeds used as a sweetmeat, rich in oil. Tha bark contain tannin and the gum
have medicinal properties, The wood is used as firewood. GROWING PERIOD
Nearly evergreen tree. In India the flowers appear in January to March. The
fruits ripen and the leaves are shed in April-May, and new leaves appear in
June. COMMON NAMES Cuddapah almond, Hamilton mombin, Mombin d'Hamilton,
Chirauli nut, Pival, Chironji, Charroli, Piyar, Pial, Chironii, Kathbhilawa,
Achar, Nurkal, Nurchilla, Murkalu, Mungapera, Cheru, Charoli, Char, Chironji,
Char, Charo, Chariauli, Piyala, Chara, Chirika, Morala, Sarai, Saraipa-ruppu,
Modama, Katmaa, Aima, Sara, Morli, Chara, Chinna moral, Lambo, Lone-hpo,
Mamuang maeng wan, Rak muu, Hak phuu. FURTHER INF Scientific synonym: B.
lanzan. Cuddapah almond can be found in the Himalayan at elevations up to
1200 m. It can be found in open and dry forests. In India, it is adapted to a
relative humidity in January fro 40-80% and in July from 70-90%.
|
Sources
|
SOURCES
(B. latifolia Roxb.)
Joshi H 1980a pp 272-277 [TEMP, RAIN, TEXT, DRA, PH, LIG, FER] Roecklein J 1987 pp 341 [USE] Verheij E 1991 pp 321 [USE, FER] |
////////////
Buchanania lanzan
From Wikipedia, the free encyclopedia
Buchanania lanzan
|
|
Charoli nuts
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
B. lanzan
|
Buchanania
lanzan is
a tree which produces the seeds known as charoli (orchironji[1]). These almond-flavoured
seeds are used as a cooking spice primarily in India.[2] Buchanania
lanzan is cultivated across India, primarily in the northwest. After
the hard shell is cracked, the stubby seed within is as soft as a pine nut.[2]
The
charoli seed is lentil-sized, is slightly flattened and has an almond-like
flavour. Though they can be eaten and used raw they are often toasted or
roasted before use, as this intensifies the flavour.[1]
They
are commonly used in sweets in India. However,
they are also ground into powders for thickening savory sauces and
flavoring batters, and stewed into rich, meaty kormas.[2]
1.
^ Jump up to:a b "Celtnet Spice Guide
Engtry for Chironji". Celtnet Spice Guide. August 11,
2012. Archived from the original on 27 July 2014.
Retrieved October 15, 2012.
2.
^ Jump up to:a b c Bowen, Dana
(April 28, 2004). "TEMPTATION; Charoli
Nuts Flavor the Dishes, and Memories, of Indian Chefs". New York Times.
Retrieved April 28, 2010.
3.
Jump up^ Pankaj Oudhia,
Robert E. Paull. Chironji Buchanania lanzan Spreng. Anacardiaceae p14- 15.
Encyclopedia of Fruit and Nuts - 2008, J. Janick and R. E. Paull -editors,
CABI, Wallingford, United Kingdom
&&&&&&
حب العزیز
بفتح عین مهمله و کسر زای معجمه و
سکون یاء مثناه تحتانیه و زای معجمه ماهیت آن را انطاکی مانند ماهیت حب الزلم
نوشته و بغدادی دو نوع کفته نوعی را اهل مصر در اسکندریه زراعت می نمایند در
تابستان هنکام بودن آفتاب در برج اسد می رسد
طبیعت ان
کرم در اول و تر در دوم
افعال و خواص ان
مسمن بدن و کردۀ لاغر و مولد خون صالح
و جهت تقویت باه و کبد ضعیف و حرقه البول و خشونت سینه و سرفه و امراض سوداویه
مانند جنون و اکثار آن مضر حلق و ثقیل و مولد سدد مصلح آن سکنجبین مقدار شربت آن
تا دوازده مثقال بدل آن حبه
الخضراء و بهترین طرق استعمال آن از
برای تسمین بدن آنست که آن را بکوبند و در آب بخیسانند یک شب پس بمالند و صاف
نمایند و با شکر بیاشامند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&
حب القلت . [ ح َب ْ بُل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب
) ماش هندی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). صاحب مخزن الادویه گوید: حب القلت بضم قاف و سکون
لام و تای مثناة فوقانیة معرب کلب (؟) هند است . حکیم علی در شرح قانون [ ابوعلی سینا
] (گوید) بهندی کلهنی نامند به ضم کاف فوقانیة (؟)و خفای ها و سکون یا. و کلته نیز
(؟) و قسمی را چکرک و قسمی را راپج به باء فارسی و جیم عربی و این قسم را کاسرالحجر
نامند... دانه ایست سیاه مایل بزرقی (؟) و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر مائل
به تدویر و شیرین ، در حین خاییدن احداث حرارتی میکند و آنچه در بنگاله دیده شد نه
چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مایل بزردی بعضی مایل بسرخی و بعضی تیره مفرطح ،
اندک طولانی بقدر دانه ٔ عدس و حلبه . و مغز آن دوپارچه و سفیدرنگ . گرم در سوم و خشک
در دوم و گویند گرم در دوم و مایل به رطوبت است ... بغایت مفتت حصاة گرده و مشهی طعام
و رافع فواق و امراض چشم و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدّه
ٔ سپرز و قولنج و بلغم و آشامیدن طبیخ آن به تنهایی و یا با ادویه ٔ مناسبه ٔ دیگر
چون شش مثقال آنرا با شش مثقال تخم شلغم در هفتادوپنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخگر
تا بیست وپنج مثقال آب بماند پس صاف کرده و دوازده مثقال و نیم آنرا صبح ناشتا نیم
گرم و دوازده ونیم مثقال را شام نیز نیم گرم کرده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنگ گرده
و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنگ رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر ریه و مصلح
آن عسل . مقدار شربت آن یک درهم با آب برگ ترب برای تفتیت حصاة. چنانکه در سند سنگ
تراشان آنرا کوبیده درآب جوشانیده بر سنگ میریزند نرم میشود و بآسانی بریده میگردد
و اهل سند را عقیده آنست که چون بکوبند و بر سنگ بمالند سنگ را قابل قطع میگرداند
- انتهی . صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: داروها که قرحه پاک کند و برویاند... قرطاس
محرق ، حب القلت . ودع محرق - انتهی . داود ضریر انطاکی گوید: حب القلت ، بالمثناةالفوقیة
و هو بالنقر التی فی الجبال ، یجتمع فیها الماء یکون عندها هذا النبات و یسمی الماش
الهندی و هو نبات فوق ذراع و یتکون به هذا الحب مفرقاً کبزر الکتان حجماً لکن الی استدارة
ما، حاد، حِرّیف ، یؤخذ بالسرطان و هو حار یابس فی الثانیه و لم ار فی المنهاج تصریحاً
ببرده و رطوبته کما قیل . قد جرب فی تفتیت الحصی و تجفیف البواسیر و اصلاح السدد و
الطحال و تحسین اللون . یضر الرئة و یصلحه العسل و الهند تستعمله فی غالب امراضها.
و قیل انها تضعه علی الاحجار فیسهل قطعها. و شربته الی درهم - انتهی . ابن البیطار
گوید: حب القلت ، قال ابوالعباس النباتی ، بالتاء المنقوطة باثنتین من فوقها و اللام
قبلها مفتوحة. هو ایضاً عند اهل العراق ماش هندی و هو اشبه شی ٔ بما عظم من الحبة السوداء
المسماة بالبشمة الاّ انها اعظم منها و اشدّ بریقاً و لونها اسود الی الزرقة و احمر
الی الدهمة. لون حبةالخرنوب طعمه حلو حارّ و هو مختبر عندهم لتفتیت حصاة المثانة. و
اهل المواضع التی یکون فیها یدقونه و یضعونه علی الحجارة التی یریدون قطعها فتلین للقطع.
(لی ): قد رأیت هذا الحب المذکور بالصفة المذکورة بالقاهرة المحروسة مع بعض التجار
ممن کان جلبه من الهند و هو غیر الدواء الذی ترجمه حنین فی المقالة الثالثة من کتاب
دیسقوریدوس بالقلت کماستقف علیه حین یأتی ذکره فی حرف القاف . و صاحب تحفه گوید: بفارسی
ماش هندی گویند دانه ایست سیاه مایل به ازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر
و مایل به تدویر و شیرین و در حین خاییدن احداث حرارتی میکند. گرم در دوم و خشک و گویندمایل
به رطوبت است . بغایت مفتت حصاة گرده و رافع فواق و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف
منی و بواسیرو مفتح سده ٔ سپرز و ضماد او جهت نیکویی رخسار و رفعبواسیر نافع و مضر
ریه و مصلحش عسل و قدر شربتش یک درهم است با آب ترب و اعتقاد اهل هند آنست که چون اورا
کوبیده به سنگ بپالایند سنگ را قابل قطع میکند.
-
قلت . [ ق َ ] (اِ)
نبات الجاروس . (فرهنگ فرانسه ٔ سعید نفیسی ). نوع گیاهی است از دسته ٔ گل گاوزبان
. گیاهی است که میوه اش از چهار برگه ٔ سخت تشکیل میشود و سی قسم از آن دیده شده و
در اغلب نواحی معتدل میروید. نوعی از آن به ارتفاع 50 سانتی متر میرسد و دارای برگهایی
است شبیه به پر و گلهایی سفیدرنگ و پرهایی گرد و درخشنده و خاکستری که به آن گیاه مروارید
گویند. (از لاروس قرن بیستم ). رجوع به حب القلت شود.
////////////
قلت:
به پارسی ماش و به هندوی موتهه گویند. سرد
است در دویم و تر است در اوّل. چون بر جرب طلا کنند، نفع تمام دهد؛ و چون رغبت کنند،
فواق را زائیل گرداند و سنگ گرده و مثانه بریزاند و بول و حیض براند و شکم ببندد.
ریاض الادویه
////////////
حب القلت
بضم قاف و سکون لام و تای مثناه
فوقانیه معرب از کلت هندی است حکیم علی در شرح قانون نوشته که آن را بهندی کلتهی
نامند بضم کاف و سکون لام و کسر تاء مثناه فوقانیه و خفای ها و سکون با و کلته نیز
و قسمی را چکرک و قسمی را راپج بباء فارسی و جیم عربی و این قسم را بعربی کاسر
الحجر نامند
ماهیت ان
نوشته اند که دانۀ ایست سیاه مائل
بازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از ان بزرک تر و مائل بتدویر و شیرین و در حین
خائیدن احداث حرارتی می کند و آنچه در بنکاله دیده شده نه چنان است بلکه دانه ایست
اکثر سفید مائل بزردی بعضی مائل بسرخی و بعضی تیره مفرطح اندک طولانی بقدر دانۀ
عدس و حلبه و مغز آن دو پارچه و سفید رنک
طبیعت ان
کرم در سوم و خشک در دوم و کویند کرم
در دوم و مائل برطوبت است
افعال و خواص آن
بغایت مفتت حصاه کرده و مشهی طعام و
رافع فواق و امراض چشم و مدر بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدۀ
سپرز و قولنج و بلغم آشامیدن طبیخ آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر و چون شش
مثقال آن را با شش مثقال تخم شلغم در هفتاد و پنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخکر
تا بیست و پنج مثقال آب بماند پس صاف نموده دوازده و نیم مثقال آن را صبح ناشتا
نیم کرم و دوازده و نیم مثقال را شام نیز نیم کرم نموده بنوشند جهت تفتیت و اخراج
سنک کرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنک رخسار و رفع بواسیر نافع و
مضر رئه مصلح آن عسل مقدار شربت آن یکدرهم با آب برک ترب برای تفتیت حصاه چنانچه
در هند سنک تراشان آن را کوبیده در آب جوش داده بر سنک می ریزند نرم می شود و
بآسانی بریده می کردد و اهل هند را عقیده آنست که چون بکوبند بر سنک بمالند سنک را
قابل قطع می کرداند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
Macrotyloma uniflorum
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (August 2007) (Learn
how and when to remove this template message)
|
Macrotyloma uniflorum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. uniflorum
|
Macrotyloma uniflorum
(Lam.) Verdc. |
|
Varieties
|
|
·
M. uniflorum var. stenocarpum(Brenan) Verdc.
·
etc.
|
Macrotyloma
uniflorum (horse
gram, kulthi bean, hurali, Madras gram)
is one of the lesser known beans. The whole seeds of
horse gram are generally used as cattle feed. However, it is consumed as a whole seed,
as sprouts, or as whole meal in India, popular especially in southern Indian
states. Medical uses of these legumes have been discussed.
Horse gram and moth bean are legumes of the tropics and subtropics, grown mostly under dry-land
agriculture. The chemical composition is comparable with more commonly
cultivated legumes. Like other legumes, these are
deficient inmethionine and tryptophan, though horse gram is an excellent
source of iron andmolybdenum. Comparatively, horse gram seeds
have higher trypsin inhibitor andhemagglutinin activities and natural
phenols than most bean seeds. Natural phenols are mostly phenolic acids, namely, 3,4-dihydroxybenzoic, 4-hydroxybenzoic, vanillic, caffeic, p-coumaric, ferulic, syringic and sinapic acids.[1]Dehusking, germination,
cooking, and roasting have been shown to produce beneficial effects on
nutritional quality of both the legumes. Though both require prolonged cooking,
a soak solution (1.5% [[NaHCO
3]] + 0.5% Na
2CO
3 + 0.75% citric acid) has been shown to reduce cooking time and improve protein quality. Moth bean is mostly consumed as dhal or sprouts.
3]] + 0.5% Na
2CO
3 + 0.75% citric acid) has been shown to reduce cooking time and improve protein quality. Moth bean is mostly consumed as dhal or sprouts.
Contents
[hide]
In Telangana and Andhra Pradesh, horse gram (ulava (singular) ulavalu
(plural), ఉలవలు) is
prescribed for persons suffering from jaundice or water retention, and as part
of a weight-loss diet. It is considered helpful for iron deficiencies, and is
considered helpful for maintaining body temperature in the winter season. Ulavacharu (horse
gram soup) is popular dish in Telangana and Andhra Pradesh, it is served in
most of the Telugu-speaking people's weddings and ceremonies and tastes
wonderful with boiled rice.
In Kerala, horse gram, (called മുതിര (muthira) in Malayalam which
almost sounds like കുതിര (kuthira), Malayalam word for
horse), is used in special kinds of dishes.
In Tamil Nadu, horse gram (called கொள்ளு (kollu, in the southern
districts it is called kaanam) is commonly used in Tamil dishes,
including kollu chutney, kollu porial, kollu avial,
kollu sambar, and kollu rasam. In traditional siddha cuisine,
horse gram is considered a food with medicinal qualities.
In Maharashtra, and specifically the coastal
Konkan region and Goa, horse gram (kulith) is often used
to make kulith Usual, pithla, and laddu.
It
is used to make popular dishes like kulitan saaru, kulitan upkari,
kulitan ghassi (coconut curry preparation), and idli-like
preparation (but not fermented) called kulitan sannan.
In Karnataka cuisine, ಹುರಳಿಸಾರು (hurali saaru), ಹುರಳಿ (hurali) is a main
ingredient. Hurali is also used in preparations such as usali,
chutney, basaaru, and upsaaru or upnesaru (particularly
in the Old Mysore Regions Mandya and Chamrajnagara Districts).
In South Canara region of Karnataka,
in Tulu, it is also
called kudu (ಕುಡು). In Odisha it is known by the name କୋଳଥ (Kolatha).
Gahat or kulath is
a major ingredient in the food of Pahari region of northern India. In Himachal Pradesh, kulath is
used to make khichdi. In Uttarakhand, it is cooked in a round iron
saute pan (kadhai) to prepare ras, a
favorite of most Kumaonis. In Garhwal
region, another more elaborate dish is phanu which is made in
a kadhai with roughly ground gahat (previously
soaked overnight) boiled over several hours. Towards the end, some finely
chopped greens (palak or spinach, rai, tender radish
leaves, or dhania (coriander leaves) if nothing else is
available) are added to complete the dish. Served with boiled rice, jhangora (a
millet-like grain, used as a staple by poorer Garhwalis only a decade ago and
now a prized health-food) or just roti, phanu is a
wholesome and nutritious meal. is somewhat heavy to digest; it is
possible to go through the whole day without feeling in the least bit hungry,
after having a big phanu meal in the morning.
Scientists
from the Indian Institute of Chemical Technology have found that unprocessed
raw horse gram seeds not only possess antihyperglycemic properties, but also
have qualities which reduce insulin resistance. The scientists made a
comparative analysis between horse gram seeds and their sprouts and found that
the seeds have greater beneficial effects on the health of hyperglycemic
individuals. The majority of antioxidant properties are confined to the seed
coat and its removal would not do any good. Raw horse gram seed is rich in
polyphenols, flavonoids, and proteins, major antioxidants present in fruits and
other food materials. The seed has the ability to reduce postprandial
hyperglycemia by slowing down carbohydrate digestion and reducing insulin
resistance by inhibiting protein-tyrosine phosphatase 1 beta enzyme.[2]
1.
Jump up^ Identification and quantification of
phenolic acids in Macrotyloma uniflorum by reversed phase HPLC. Kawsar, S.M.A.,
E. Huq, N. Nahar and Y. Ozeki, Am. J. Plant Physiol., 3: 165-172, 2008, doi:10.3923/ajpp.2008.165.172
2.
Jump up^ http://www.thehindu.com/sci-tech/health/diet-and-nutrition/raw-horse-gram-good-for-diabetics/article4651090.ece
·
Kadam SS, Salunkhe DK
(1985). "Nutritional composition, processing, and utilization of horse
gram and moth bean".Crit Rev Food Sci Nutr. 22 (1):
1–26. doi:10.1080/10408398509527416. PMID 3899515.
·
AFPD: 177127
|
Media related
to Macrotyloma
uniflorum at Wikimedia Commons
1. واژه افغانی بویژه
نام Rheum
spiceforme است که در
بسیاری از نقاط افغانستان خودروست. وقتی هنوز ساقههای آن سبزند rawāš نامیده میشود؛
و چون با چیدن تودهای از سنگ و کلوخ گرد ساقهها سفیدشان میکنند بدان čukri میگویند؛ تازه
اش را خام یا پخته می خورند (Watt, Dictionary, Vol. VI, p. 487). این
گونه در کان ـ سو در چین نیز میروید: .Forbes
and Hemsley, Journal Linnean Soc., Vol. XXVI, p. 355. پس روا نیست
برای این واژه ایرانی پی خاستگاهی خارجی بگردیم (بسنجید با Schrader, Reallexikon, p. 685).
واژه ایرانی در اصل نام یک گونه بومی ایران
بود و از سده دهم به بعد، وقتی ریشه گونههای Rheum
officinale و Rheum palmatum از چین به ایران آمد، به این گونهها نیز همین
نام را دادند.
2. .iii,
2. تئوفراستوس با این جنس آشنا نبوده
است.
3.
Ammianus Marcellinus, XXII, viii, 28.
4.
Xxvii, 105.
5.
فلوکیگر و هانبری (Flückiger and Hanbury,
Pharmacographia, p. 493) گویند: «اینکه این
ماده از کرانه های دریای سیاه [Euxine/Pontvs] خیزد
یا اینکه از سرزمینهای دوردست تر به این جا میآید مسئلهای است که نمیتوان
حل کرد. » این نویسندگان با گونه ایرانی آشنا نبودند و چون و چرای آنها نابجاست.
1.
اینکه به گفته وو پو (Wu P‛u)
از سده سوم، شن نون و لی کون (Lei
Kun) برای ta hwan خواص زهری قائل شدهاند چون و چرا
پــــــذیرد، و چنین چیزی درســــــــت نیست. در Pen kin (به گفته دیگران، در Pie lu)
آمده که این ماده نا زهری است.
2. Chavannes, Documents chinois découverts dans les sables du
Turkestan oriental, p. 115, No. 527
3. .W. Heyd, Histoire du commerce
du levant, Vol. II, p. 665 نیز، نک : .Flückiger and Hanbury, Pharmacographia,
pp. 493-494
4. G. Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p.
350.
5. Leclerc, Traité des simples, Vol.
II,
pp. 155-164.
6.
همانجا، ص. 190. وقتی که در بالا مراد از نام ایرانیِ rīwand را همین گونه دانستم از این نوشته چیزی نمی
دانستم و تنها برپایه زیای بواسیه به این
نتیجه رسیده بودم.
7. Yule, Marco Polo, Vol. I, p. 217.
8. Ibid.,
Vol. II, p. 181.
|
*
غرش از مسکوکات برابر با چهل
باره است . (المنجد) (دزی) .و قرش به قاف نیز گویند و هر دو آنها معرب جروش
آلمانی است . ج ، غروش . و غروش خود به صورت جمع پول نقره ای است و غروشه شود. لغت نامه دهخدا.
|
1. Yule, Cathay, Vol. II, p. 247.
2.
Hirth, Chau Ju-kua, pp. 61, 88.
3.
بسا که سخن از Rheum ribes باشد
که پیشتر یاد شد.
*
پرتغالیان عادل خان، شاه بیجاپور را ایدال خان و کشورش را بالاگیت می گفتند:
Pierre Du Jarric, Akbar and the Jesuits: An Account
of the Jesuits Missions to the Court of Akbar; p. 249, No. 6.
امروز بالا گیت را
همبرابر احمدنگر در همسایگی بیجاپور هم می گیرند که درست نمی نماید. م.
4.
لئونـــــــــــــــــــــــــــــــــــــهارت راوولف (Beschreibung
der Raiss inn die Morgenländer, 1583, p. 461)
گوید ریوند فراوانی از راه دریا و خشکی از هند به حلب برده می شد.
5.
Cf. Markham, Colloquies, pp. 390-392.
G. Cahen, Le livre de comptes de
la caravane russe à Pékin, p. 108 (Paris, 1911).
2. Reobarbaro (medicina singular, y digna de ser de todo el
linage humano ve nerada) se halla solamente dentro de la China, de donde lo
traen a vender a Cāltaon (que es el puerto de mas comercio de la China, donde
estan los Portugueses) y de alli viene por mar a la India: y deste que viene
por mar no se haze mucho caso, por venire, por la mayor parte corropido (por
quanto el Reobarbaro secorrope co mucha facilidad enla mar) y dela misma tierra
detro de la China, lo lleuan a la Tartaria, y por la prouincia de Vzbeque lo
lleu a Ormuz, y a toda la Persia, Arabia, y Alexadria: de dode se distribuye
por toda la Europa (Tractado de las drogas, y medicinas de las Indias
Orientales, p. 287, Burgos, 1576).
نیز، بسنجید با
لینشوتن که همچون بسیاری از نکات دیگرش درباره محصولات هندی از گارسیا بهره گرفته
است،
. (Linschoten, Vol. II, p. 101, ed. Of Hakluyt
Society)
3. John Gerarde, The Herball or Generall Historie of
Plantes, p. 317 (London, 1597).
4. Dictionary,
Vol. VI, p. 486.
5 . آخوندوف، ابومنصور، ص 74.
** فندق هندی. [ ف َ دُ ق ِ هَِ ]
(ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رته است که به هندی ریتهه نامند. (مخزن الادویه ). گیاهی
است از تیره ٔ بُقولات که در غالب نواحی آمریکا و آفریقا و آسیا از جمله جنوب
ایران میروید. شاخه هایش دارای خارهایی است به رنگ زرد و در قاعده ٔ برگهایش نیز
یک زوج خار کوچک دیده میشود. برگهایش مرکب و به بزرگی سی سانتیمتر است . گلهایش
زردرنگ و میوه اش نیام و دارای یک یا دو دانه است . قسمت مورد استفاده ٔ این گیاه
دانه های آن است که مورد استفاده ٔ طبی دارد. بعلاوه از دانه های آن میتوانند
مقادیری روغن گیاهی استخراج کنند. طعم دانه های این گیاه تلخ است ولی در طب بعنوان
ضد کرم و ضد تب نوبه و تقویت از آن استفاده میکنند. گیاه مذکور در بلوچستان به
مقدار زیاد میروید. قارچ . رته . ریتهه . اطیوط. اطموط
. ریته . تخم ابلیس . (فرهنگ فارسی معین ). لغت نامه دهخدا.