۱۳۹۵ مهر ۱۸, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (بیست و دوم) 2

جعده . [ ج َ دَ ] (از ع ، اِ) مؤنث جعد است . بره ٔ ماده . || ناقه ٔ قوی گرداندام . || گیاهی است خوش بوی که بر کنار رودها روید. (منتهی الارب ). گیاهی است کمتر از نیم ذرع و برگش مفروش و یک روی بالا مزغب و روی دیگر را اطراف محیط به خارهای ریزه و اطراف شاخه های او مثل قبه و بر آن خیوط شبیه به موی سفید و گلش سفید مایل به زردی و با عطریه و این نوع جبلی است و جعده ٔ صغیر نامند و بستانی را جعده ٔ کبیر گویند و برگ او بزرگتر و کم بوتر است و مستعمل او جبلی است و بعد از هشت ماه قوتش کم میشود و در آخر دوم گرم و خشک و مفتح و با قوه ٔ تریاقیه و در بول و حیض ملطف وطبیخ او جهت گزیدن هوام و یرقان سیاه و استسقاء و تبهای بلغمی و سوداوی و رفع کرم معده و حب القرع و تحلیل ریاح و عسر بول و مفاصل و حصاة و تنقیه ٔ رحم و رفع نسیان و با سرکه جهت سپرز و ضماد او جهت تنقیه ٔ قروح مزمنه و التیام آن نافع و مضر معده و سر و مصدع ومصلحش حماما و قدر شربتش تا سه درهم و از طبیخش تا بیست مثقال و بدلش پودنه ٔ کوهی و در تحلیل ریاح شیح و در اخراج کرم پوست بیخ انار و سلیخه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). داروئی دافع کرم و حب القرع که کسیر گونه و کیسو نیز گویند. (ناظم الاطباء). حب الصنوبر. (بحرالجواهر). دوایی است که آن را از جانب شام آورند و به یونان فولیون خوانند. کرمهای دراز و حب القرع را نافع است . (برهان ). || کرسب (؟). (مهذب الاسماء). بعضی آن را قولیون (کذا) خوانند و آن نوعی است از سلق . (نزهة القلوب ).
- جعده ٔ صغیر ؛ جعده ٔ کوهی است . این نوع را مسک الجن نیز نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- جعده ٔ قنا ؛ به لغت دمشق پرسیاوشان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به پرسیاوشان در همین لغت نامه شود.
- جعده ٔ کبیر ؛ جعده ٔ بستانی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- فولیون . (معرب ، اِ)(از یونانی پولیون ) مریم نخودی . (فرهنگ فارسی معین ). دارویی است که از ملک شام آرند. جراحتهای تازه را نافع است . (آنندراج ) (از برهان ). اسم یونانی جعده است . (فهرست مخزن الادویه ).
//////////
جعده
بضم جیم و سکون عین و فتح دال مهملتین و ها بلغت یونانی فولیون نامند
ماهیت آن
دو نوع می باشد یکی صغیر جبلی و کیاه آن سفید رنک بقدر شبری و برک آن باریک و مفروش و روی بالای آن مزغب و اطراف آن محیط بخارهای ریزه و بر اطراف شاخهای آن مانند قبه و بوان خیوط باریک سفید شبیه بموی و پر از تخم و کل آن سفید مائل بزردی و ثقیل الرائحه و با عطریت و اندک تلخ و بشیرازی کل اربه و بستانی آن را جعدۀ کبیر و بفارسی عنبربید کویند برک آن بزرک تر و کم بوتر از جبلی و منبت آن کنار آبها و جاهای نمناک و در فصل بهار روید و تا زمستان ماند و بعد از هشت ماه از اخذ ان قوت آن ضعیف کردد و مستعمل جبلی آن
طبیعت ان
کرم و خشک در آخر دوم و بعضی در سوم خشک کفته اند
افعال و خواص آن
با قوت تریاقیت و مسهله و مفتحۀ سدد جمیع اعضا و ملطفۀ اخلاط و مدر بول و طمث و آشامیدن طبیخ آن دو اوقیه و نیم جهت تذکیۀ ذهن و رفع نسیان و نهش هوام و عقرب و استسقای بارد و یرقان اسود سدی و تپهای بلغمی و سوداوی و اخراج دیدان و حب القرع و تحلیل ریاح و اوجاع جنین و عسر البول و وجع مفاصل و تفتیت حصاه و ادرار حیض و تنقیۀ رحم و با سرکه جهت تحلیل سپرز و ضماد تازۀ آن جهت رطوبات صداع و تنقیۀ قروح مزمنه و اوجاع آن و التزاق و اندمال آنها خصوصا نوع کبیر آن و ذرور صغیر آن جهت اندمال قروح ردیه و نشف رطوبات آنها و افتراش آن و دود کردن آن و پاشیدن آب منقوع آن نیز جهت کریزانیدن هوام نافع مصدع و مضر معده مصلح آن حماما مقدار شربت از جرم آن تا سه درهم و از طبیخ آن تا بیست مثقال بدل آن پودنۀ کوهی و در تحلیل ریاح شیح و در اخراج کرم معده یک وزن و دو ثلث وزن آن پوست بیخ انار تازه و در ادرار سلیخه است و اکتحال عصارۀ آن با عسل جهت حدت بصر نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
جعده(مریم نخودی کوهی)
http://www.peykshafa.ir/Images/Content/5490234287370015152.jpg
http://www.peykshafa.ir/images/%D8%AC%D8%B9%D8%AF%D9%872.jpg

جعده، عنبربید، مریم نخودی کوهی

Teucrium polium
به یونانی فولیون نامند؛ دو نوع می‌باشد یکی صغیر جبلی و گیاه آن سفید رنگ به قدر شبری و برگ آن باریک و مفروش و روی بالای آن مزغب و اطراف آن محیط بخارهای ریزه و بر اطراف شاخ‌های آن مانند قبه و بر آن خطوط باریک سفید شبیه به موی و پر از تخم و گل آن سفید مایل به زردی و ثقیل‌الرائحه و با عطریت و اندک تلخ و به شیرازی گل‌اربه و بستانی آن را جعدۀ کبیر و به فارسی عنبربید گویند، برگ آن بزرگ‌تر و کم‌بوتر از جبلی و منبت آن کنار آب‌ها و جاهای نمناک و در فصل بهار روید و تا زمستان ماند و بعد از هشت ماه از اخذ آن قوت آن ضعیف گردد و مستعمل جبلی آن است.
طبیعت آن گرم و خشک در آخر دوم و بعضی در سوم خشک گفته‌اند
خواص آن: با وجود نیروی تریاقی مسهل و باز کنندۀ گرفتگی های مجاری در تمام اعضاء و نیز اخلاط را لطیف می نماید مدر بول است و در ترکیب با سایر داروهای گیاهی برای رفع نسیان و تقویت ذهن و دفع سموم حشرات و عقرب و استسقاء سرد و یرقان سیاه و تب های بلغمی و سوداوی و حل کنندگی
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/reference-icon.png?width=20
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/tag-icon.png?width=18
کلید واژگان
///////////
کلپوره(نام علمی: Teucrium polium) (در متون طب سنتی جعده، عنبربید، فولیون، مریم نخودی کوهی) نام گونه ای از سرده مریم‌نخودی است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Teucrium polium»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۴).
ویکی
////////////
به عربی جعیده:
جعيدة نبات عشبي جد متفرع يتراوح ارتفاعه من 20 إلى 30سم ذو شعيرات قطنية يميل لونه إلى البياض. الأوراق متقابلة صغيرة مخملية الملمس . ابرية الشكل مسننة النهاية. الأزهار انبوبية الشكل ، لونها وردي فاتح مع كأس أخضر.
محتويات  [أظهر]
الموطن الأصلي و الإنتشار[عدل]
ينتشر النبات في منطقة الصحراء الكبرى من الجزائر المغرب تونس وبعض المناطق في فرنسا وإسبانيا.
الإستعمال[عدل]
يستعمل النبات في الهقار لعلاج بعض الأمراض. ويستعمل في حالة آلام البطن الشديدة الناتجه عن الفيروسات... ومفيد أيضا لخفض الحرارة ((الحمى )) شرابا واستحماما...
يغلى مقدار كوب من الماء ويضاف له ملعقة كبيرة من عشبة الجعيدة ويترك لدقيقة ثم يصفى ويشرب حسب الحاجة..
أما للاستحمام فيترك ليغلي لخمس دقائق ... ثم يصفى ويستحم فيه ... مناسب للأطفال.
مكونات الجعدة الكيميائية[عدل]
تحتوى نبتة الجعدة على مركبات كيميائية كثيرة أهمها: قلويدات تعرف باسم ستكادرين، سياسترون وزيت طيار ومواد كربوهيدراتية (جلوكوز، فركتوز، سكروز، رامنوز، رافينوز) وستيرولات غير مشبعة وتربينات ثلاثية ومواد عفصية، وفلافون وجلوكوزيدات وفلافونيدات.
المصادر[عدل]
أحمد طويل ، 2009، دراسة الميتابوليزم الثانوي لبعض نباتات منطقة الهقار (الجزائر) ،رسالة لنيل شهادة الدكتوراه علوم في الكيمياء العضوية. جامعة منتوري - قسنطينة ( الجزائر).
///////////
به آذری مریم نخودو:

Ağ məryəmnoxudu (lat. Teucrium polium)[1] - məryəmnoxudu cinsinə aid bitki növü.[2]
///////////
به ترکی استانبولی:
Tüylü kısamahmut (Teucrium polium), ballıbabagiller (Lamiaceae) familyasından üzerini tamamen kaplamış olan tüylerden dolayı beyaz-gri renkli otsu bitki türüYaprakların kenarları bilhassa uca doğru dişli ve içe doğru kıvrıktır. Çiçekleri beyaz renkli olup oval durumlarda toplanmıştır. Anadolu'da çoğu yerde yaygındır.
////////////
Teucrium polium
From Wikipedia, the free encyclopedia
Felty germander
Teucrium capitatum2006.jpg
Teucrium polium L. subsp. capitatum(L.) Arcang.
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
T. polium
Teucrium polium
L.
·         Teucrium capitatum L.
Teucrium polium, known popularly as felty germander, is a sub-shrub and herbnative to the western Mediterranean region (AlbaniaSpainFranceAlgeria,MoroccoTunisia).[1] Its flowers are small and range from pink to white, and its leaves are used in cooking and for medicine, particularly for the treatment of stomach ailments. It has also shown some promise in the treatment of visceralpain. In traditional Persian medicine, T. polium (locally called 'kalpooreh') is used as an anti-hypertensive, anti-bacterial, carminative, anti-nociceptive, anti-inflammatory, anti-diarrhea, anti-diabetes and anti-convulsant agent. A scientific study in 2003 failed to find any benefit to diabetics, even though it is commonly used in the mideast for this purpose. A scientific study in 2006 found that it does have anti-nociceptive and anti-spasmodic effects. Caution should be applied with use of this herb due to its known liver and kidney toxicity.
References[edit]
External links[edit]

Stub icon
This Lamiaceae article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Teucrium
·         Herbs
·         Flora of the Mediterranean
·         Plants described in 1753
·         Medicinal plants
·         Lamiaceae stubs
&&&&&&&
جغد. [ ج ُ ] (اِ) پرنده ای است از تیره ٔ «بوبنیده » که در پرهای دور چشمش دوائر نامنظمی است و همان پرها شاخکهای گوش او را تشکیل میدهد. دردنیا سی نوع از این پرنده هست که یک نوع معروف آن «براشیوت » در همه جا یافت میشود. جغد جنگلی نوعی از این پرنده است و رنگش زرد حنائی است و انواع قهوه ای هم دارد که سینه ٔ آنها به رنگ روشن تری است با خالهای سیاه . طول بدن این نوع از سی تا چهل سانتی متر است و هنگام باز کردن بالها تا به یک متر میرسد. این نوع در اروپا و شمال آسیا فراوان است و در آمریکا انواع دیگری شبیه به آن وجود دارد. جغد پرنده ٔ بسیار مفیدی است زیرا خوراکش انواع موش است و در شکافهای تنه ٔ درختان و آشیانه های متروک زاغان لانه میگذارد و تنها شب از لانه اش برای شکار بیرون می آید بر خلاف جغد «براکیوت » که در وسط روز شکار میکند و در دشتها بسر میبرد. (لاروس ). مرغی است به نحوست مشهور و دشمن زاغ است به سبب آن که گویند جانوران پرنده او را به جهت پادشاهی اختیار کرده بودند و با زاغ مشورت کردند، گفت او خسیس و لئیم است ، پادشاهی رانشاید. (برهان ). مرغی است به نحوست و نامبارکی و شومی مشهور و به جاهای خرابه مأنوس . (آنندراج ). نوعی از بوم و به زبان آذربایجان کنگر و در ویرانه ها باشد. (صحاح الفرس ). اسم فارسی بوم است و آن مرغی است که در روز قوه ٔ بصر ندارد و اقسام میباشد. یکی را به فارسی بوف و به ترکی ساروقوش گویند و آن عظیم الجثه تر از سایر اصناف است و شاه بوم نامند و یکی را به ترکی بیلاق گویند و آن کوچکتر از همه است مگر مرغ حق که ازسایر حقیرتر و بقدر قمری است و قسم اوسط سیاه لون و مسمی به جغد است و در تنکابن کوره بو نامند. مهربارس گوید: که طبیخ دل او در حین ذبح با وجود گرمی او بر روی صاحب لقوه و بر گردن او رافع علت اوست و قطور مغز او با روغن بنفشه در سوراخ بینی طرف موافق صاحب شقیقه از مجربات است و چون زهره ٔ او را با خاکستر و چوب گز و عسل آمیخته بنوشند جهت سلس البول و بول فراش آزموده است و طلای خون او با روغنها جهت کشتن قمل مؤثر و اکتحال خون او و زهره ٔ او جهت شبکوری نافع و چون آنرا ذبح کنند یک چشم او مفتوح و یکی مطموس میباشد.تعلیق مفتوح او باعث بیداری و مطموس او مورث خواب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). چغد. چغو. بوف . کوف . کنگر. بوم . کوچ . کوج . پسک . پش . کوکن . کگران . کوال . نهام . نهار. بیقوش . بایقوش . قوش . سار. کوره بو
/////////////
جغد
بضم جیم و سکون غین معجمه و دال مهمله اسم فارسی بوم است
ماهیت آن
مرغی است که در روز قوت باصرۀ آن بسیار ضعیف می کردد بسبب نور آفتاب به حدی که نمی تواند از آشیانه و جای خود برآید و پرواز نماید و اقسام می باشد یکی بزرک جثه و آن را بفارسی برق و شاه بوم و بترکی ساروقوس و بهندی الو نامند و قسم اوسط سیاه رنک و آن را چغد و در تنکابن کوره بوم و بهندی چیله و قسم صغیر آن را بترکی بیلاق و قسم کوچکتر از همه که تن آن بقدر قمری و سر آن بمقدار نارنج کوچکی است آن را مرغ حق و بهندی پیچه نامند
افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن مورث ابلهی و بیوقوفی در جمیع امور و اشامیدن خون و زهرۀ آن با خاکستر چوب کز و عسل آمیخته جهت سلس البول و بول در فراش و اکتحال خون و زهرۀ آن جهت شبکوری و لطوخ دل آن حین ذبح کرماکرم بروی صاحب لقوه و کردن او نافع و قطور مغز آن با روغن بنفشه در سوراخ بینی طرف موافق صاحب شقیقه از مجربات و طلای خون آن با روغن ها جهت کشتن سپش و کفته اند از خواص آنست که چون آن را بکشند یک چشم آن مفتوح و یک چشم آن مطموس می باشد و تعلیق مفتوح آن باعث بیداری و مطموس آن مورث خواب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
به عربی بوم/بومیات:
البوم (باللاتينية: Strigiformes) طائرٌ جارحٌ يَنشَطُ بصورةٍ رئيسيةٍ ليلاً. وهو يستعينُ بحاسةِ سمعِهِ القويّةِ وعينيهِ الكبيرتينِ اللتينِ توفرانِ رؤيةً ليليةً جيدةً، في اصطيادِ الفئرانِ والأرانبِ وغيرها من الحيوانات الصغيرة. للبوم ريشٌ ناعمٌ يسمحُ له بطيرانٍ صامتٍ فلا ينكشف أمره. ولبعضِ أنواعِهِ نَعيقٌ يَسهُلُ تمييزُهُ. البومة السمراء لم تكن توجدُ إلا في الغابات. اليومَ، نجدهُا أيضاً في المدن، حيث تصطادُ الفئرانَ والجرذان. في النَّهارِ، تستريحُ على الأشجارِ وفي الحدائقِ. يعيشُ بوم الجحور ومَوْطِنُهُ أميركا الشمالية وأميركا الجنوبية في جُحورٍ أرضيةٍ. وهو يحفرُ الجُحرَ بنفسهِ أو يستعيرُ جُحراً هجرهُ حيوانٌ آخرُ، مثلُ السُّلحفاةِ الأميركيّةِ. بوم الهامة، أو بوم الحظائر، يُعشِّشُ في المَباني، أو في تجاويفِ الأشجارِ أو في عُشِّ صقرٍ مهجورٍ. رأسُ بومِ الهامةِ المستديرُ يُساعدهُ على سماع الفريسة. وحين يصطاد البومُ فريسةً يحمِلُها إلى فراخِهِ في العُشِّ. بإمكانِ البومِ أن يُديرَ رأسَهُ في حركةٍ شبهِ دائريةٍ عندما يُنصِتُ إلى الأصواتِ حوله. يعيشُ البوم الثلجي، أو الأبيضُ، في القطب ويُعشِّشُ على الأرض، ويقتَاتُ بصورةٍ رئيسيةٍ نوعاً من
///////////
به آذری بیقوش کیمیلر:

Bayquşkimilər (lat. Strigiformes və ya Striges) — yenidamaqlılar dəstəüstünə aid yırtıcı quşlar dəstəsi.
Bədəninin uzunluğu 17—74 sm, açılmış vəziyyətdə qanadlarının uzunluğu 40 sm—1,8 m, kütləsi 50 q—3,25 kq-dır. Əsasən, kecə həyatı keçirir. Yırtıçıdır. Dimdiyi qarmaqşəkilli, ayaqları qüvvətli, çaynaqları əyri və iridir. Səssiz uçur. Düzənlik, dağ, meşə, çöl və səhralarda yaşayır. Koğuş, qaya yarığı, xarabalıq və s. yerlərdə yuvalayır. 1—8, bəzən 10—11-ə qədər yumurta qoyur. Əsasən siçan, həmçinin xırda onurğalı heyvan və cücülərlə qidalanır. Monoqam quşlardır. İki fəsiləyə – əsl bayquşlar və alabayquşlar ayrılır. 134 növü məlumdur. Antarktida və bəzi okean adalarından başqa butün qitələrdə olur. Azərbaycanda 6 növü var: iri yapalaq, dan (gecə) bayquşu, qulaqlı (buynuzlu) bayquş, bataqlıq bayquşu, dam yapalağı (kor yapalaq), meşəbayquşu. Kənd təsərrüfatı və meşə ziyanvericilərini məhv etdiklərinə görə xeyir verən quşlardır. Yalnız iri yapalaq ovçuluq təsərrüfatına ziyan vurur.
Təsnifatı[redaktə | əsas redaktə]
·         Bayquşlar və ya əsl bayquşlar (Strigidae) fəsiləsi
·         Alabayquşlar (Tytonidae) fəsiləsi
·         Ogygoptyngidae (fossil)
·         Palaeoglaucidae (fossil)
·         Protostrigidae (fossil)
·         Sophiornithidae (fossil)
/////////
به گیلکی کورقوقو:
كورقوقو یا جوغد یا شؤجوغد (اينگليسی: Owl) ايتا شكاری مورغ (پرنده) ايسه و ۲۰۰ گونه امره كلˇ دونيا میان (جغرزˇ قطبان) کرا زندگی كونه. اوشانˇ خوراک چيچير، گرزه (موش)، گنجِوانی و گوزگا ايسه و برخی كورقوقویان ايسائيد كه سوف هم شكار كونيد. كورقوقو ايتا مورغ ايسه كه پهنˇ ديم و كوچی توكˇ امره شناس ايسه و هتويی شناخته بوبوسته كه تنهايی زندگي كونه. ا مورغˇ ايشتاوستن پور قوی ايسه.
////////////
به عبری کلایلا، کلیلا طوف، کوتُنه کلایلا
דורסי לילה (שם מדעי: Strigiformes) הם סדרת עופות הנכללת עם דורסי היום בקבוצת העופות הדורסים. כקבוצה, דורסי הלילה נפוצים בכל העולם ובבתי הגידול השונים שבו. המינים מופיעים במגוון גדלים, בהם הינשופים הננסיים קטני הגודל ומיני האוח הענקיים. בעלי חיים אלו מאופיינים בראש גדול וניכרים בפרצוף שמע רחב, בעיניים גדולות, בראייה ובשמיעה מחודדים ביותר ובתעופה חרישית.

רוב המינים פעילים בעיקר בשעות הלילה והדמדומים, בשונה מדורסי היום. את יומם הם מעבירים במנוחה כשהם מוסתרים מהסובב אותם בעזרת צבעי ההסוואה שלהם. לדורסי הלילה תכונות המתאימות אותם לציד בשעות הלילה: חושי ראייה ושמיעה חדים ומשוכללים ביותר, שמאפשרים לרובם לצוד גם בתנאי תאורה לקויים או כאשר הטרף סמוי מן העין. הגדולים שבדרוסי הלילה מתפקדים כטורפי על בעלי החיים הנמצאים בראש מארג המזון. אלה הם בעלי חיים סתגלניים, המסוגלים לנצל מקורות מזון שונים כדי לשרוד.

על פי תיעוד המאובנים, הופיעו דורסי הלילה בצורתם המוקדמת בחלק המאוחר של תקופת הפלאוקן, והפכו לנפוצים בחצי הכדור הצפוני במהלך תקופות האאוקן והאוליגוקן. רוב המאובנים נמצאו בחלק זה של העולם. משפחת התנשמתיים ועמן ארבע משפחות נכחדות נוספות, הופיעו לפני הינשופיים והגיעו למספר מינים רב בין תקופת האוליגוקן לתחילת תקופת המיוקן.
////////////
به سواحلی بوندی:
Bundi ni oda ya ndege wala nyama wanaowinda saa za usiku hasa wakati wa giza.
Ndani yake kuna familia mbili:
·         familia ya Strigidae
·         familia ya Tytonidae
////////////
به کنگوئی دیکوتی:
Dikuti (nkubu ya kinzabu: dikanda ya Strigidae) kele ndeke. Na kinkulu ya Kongo, dikuti kele ndeke ya bandoki.[1]
1.  Jump up↑ Dictionnaire Kituba (Munukutuba) – Français / Dibuku ya bampova Kituba – Français, SIL-Congo, Brazzaville, 2007, p. 47

//////////
به کردی کوند:
Kund (Strigiformes), komeke balindeyên dirende yên ku jê du famîleyên mayî hene:
·         Famîleya kundan (Strigidae)
·         Famîleya kundên kadînan (Tytonidae)
//////////
به پنجابی الو:
الو شکاری پنچھیاں دی اک پتی اے جیدے وچ 200 دے نیڑے الوواں دیاں ونڈاں آندیاں نیں۔سارے الو رات دے شکاری نیں تے ایس کم وچ ایہ گرو نیں۔ ایناں دے شکار چ کیڑے مکوڑے، ڈڈو، نکے پنچھی تے مچھیاں ہے گیاں نیں۔ ایہ انٹارکٹکا تے گرینلینڈ دے کج تھانواں نوں چھڈ کے ہر تھاں دے واسی نیں۔
ایشیاء چ الو نوں بیوقوفی دی پچھان سمجھیا جاندا اے۔ یورپ چ اینوں سیانف دی مورت اے۔ پاکستان چ 17 دے نیڑے الوواں دیاں ونڈاں ہوندیاں نیں۔
الوواں دے 2 ٹبر نیں: پان الو تے اصلی الو
//////////////
به پشتو کونگ:
کونگ (سټريجيفارم) سټريجي بڼه يوه د مارغانو سټه چې د ۲۲۰ خېلونو په شمېر موندل شوي. دوی په دوه ډوله د مارغانو کورنيؤ باندې وېشل کېږي . اصلي سټريجي بڼه کونگان،او (ټايټونيډای) څادرپوښه کونگان . لدې څخه پهافغانستان کې ېې هم څو خېلونه موندل کېږي . څېړونکي په دې عقيده دي چې دا مارغان په ټوله نړۍ کې پرته له شمالي انټرکټيکا څخه نور په هرځای ليدل شوي دي. په شمالي اروپا کې ېې د ۱۰و شاوخوا خېلونه موندل کېږي.
///////////
به کردی سورانی کوند:
کوند : کوندەبوو، کوندەبەبوو، بایەقۆش، بادەقۆش، بوو، بو، بوم، کوندەبەبی، کەپوو، کەڵکەڵەوانی

( بەفارسی: جغد )، ( بە لاتین:Strigiformes)، ( بە عەرەبی: بومیات )

تۆرەمە باڵندەیەکی ڕاوکەرن، ھێزی بیسایی و بینایی زۆر بەھێزیان ھەیە، لە ھەموو شوێنێکی جیھاندا بێجگە جەمسەری باشوور دەژین.
////////////
به ترکی استانبولی بیکوش:
Baykuş ya da Gece yırtıcı kuşları (LatinceStrigiformes), kuşlar (Aves) sınıfının, karinalılar (Carinatae) bölümünün, gökkuzgunumsular (Coraciiformes) takımına giren gece yırtıcı kuşları (Strigiformes) alt takımında yer alan türlere verilen genel ad.[1]
/////////
Owl
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Owl (disambiguation).
Owl
Temporal range: 
Late Paleocene to recent
Athene noctua (cropped).jpg
Little owl (Athene noctua)

MENU
0:00
Kingdom:
Phylum:
Class:
Clade:
Order:
Strigiformes
Wagler, 1830
Families
Owl range.png
Range of the owl, all species.
Strigidae sensu Sibley & Ahlquist
Owls are birds from the order Strigiformes, which includes about two hundredspecies of mostly solitary and nocturnal birds of prey typified by an upright stance, a large, broad head, binocular visionbinaural hearing, sharp talons, and feathersadapted for silent flight. Exceptions include the diurnal northern hawk-owl and the gregarious burrowing owl.
Owls hunt mostly small mammalsinsects, and other birds although a few species specialize in hunting fish. They are found in all regions of the Earth exceptAntarctica and some remote islands.
Owls are divided into two families: the true owls or typical owls, Strigidae; and thebarn-owls, Tytonidae.
&&&&&&&
جفت آفرید. [ ج ُ ف ْ ف َ ] (اِ مرکب ) رستنیی باشد مانند سورنجان و بعضی گویند خصیةالثعلب است . (برهان ). پارسی و ترجمه ٔ آن المخلوق زوجات است . انطاکی گفته خصیةالثعلب است . صاحب مخزن گفته چنین نیست ولی در تقویت باه از آن اقوی است و آن گیاهی است به قدر شبری و برگ آن ریزتر از برگ نخود و نزدیک ساق آن غلافها شبیه به هلیله و بادام و آن در تقویت باه بی عدیل است . (انجمن آرا) (آنندراج ). نباتی است صنوبری شکل و خارگونه ئی بر سر دارد و نیز گویند به بادام ماند و بسا که شکافته و باز شود. در تقویت باه بسیار سودمند افتد. (مفردات قانون ابوعلی ). نباتی باشد صنوبری شکل که دو خارگونه بر سر دارد و به بادام ماند و گویند خصی الثعلب کوچک است . (بحرالجواهر). چهاربخت گوید گرم و تر است . گوید آن به سیر مشابهت دارد و طایفه ای گفته اند به بادام ماند و سرهای او شکافته باشد و از هم گشاده بود. صیدنه یا ارجانی گوید گرم و تر است باه را تقویت کندو شکل او به صنوبر ماند و سر او دو تا باشد به شکل دو خار. (ترجمه ٔ صیدنه ). مؤلف تذکره گوید: ... نباتی است ساقش به قدر شبری و شاخهای بسیار باریک و برگش ریزتر از برگ نخود و متلاصق به هم و در طرف ساقش غلافها شبیه به هلیله و بادام از سه عدد تا چهار عدد و اطراف غلافها خاردار و درون هر غلافی سه پرده و تخمش شبیه به حلبه و در هر پرده پنج عدد میباشد و در دوم گرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و در تقویت باه قوی تر از خصیةالثعلب است و چون هشت مثقال تخم او را با گوشت بره ٔ یک ساله بجوشانند و صاحب استسقاء یک هفته مداومت به آب او نماید طبلی و لحمی را دفع نماید و مربای او با عسل به غایت محرک باه و مضر گرده و مصلحش کتیرا و قدر شربتش تا دو درهم و بدلش شونیز است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و نیز رجوع به تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 109 و رقاقس و ساطریون در همین لغت نامه شود.
////////
 رقاقس . [ رُ ق َ ] (معرب ، اِ) به لغت یونانی جفت آفرید را گویند که نوعی سورنجان است و بعضی گویند خصیةالثعلب است . (برهان ) (آنندراج ). دارویی که خصیةالثعلب و جفت آفرید نیز گویند. (ناظم الاطباء). گویند جفت آفریده است و بعضی گویند خصی الثعلب است . (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ابن البیطار گوید که : امام محمد زکریای رازی گوید: این دارویی است ایرانی که به سیر ماننده است و توأمین و درهم پیچیده باشد و باه را قوت بخشد و گمان می کنم جفت آفرید باشد. - انتهی . به عقیده ٔمن [مؤلف لغت نامه ] این نام (جفت آفرید) را از آن بدو دهند که خاصیت ازدیاد باه دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و مفردات ابن بیطار شود.
/////////
جفت آفرید
بضم جیم و سکون فا و تاء مثناه فوقانیه و مد الف و فتح فا و کسر راء مهمله و یا و دال مهمله انطاکی کفته لغت یونانی بمعنی مزدوج و نزه ما مشهور بخصیه الثعلب است و بغدادی کفته اسم فارسی است و معنی آن المخلوق زوجا است و این اظهر می نماید از یونانی بودن آن و غیر خصیه الثعلب است و لیکن در تقویت باه از ان اقوی است
ماهیت ان
کیاهی است بقدر شبری با شاخهای بسیار و باریک و برک آن ریزه تر از برک نخود و انبوه ملاصق بهم و بنزدیک ساق آن غلافها شبیه بهلیله و بادام سه تا چهار عدد و اطراف آنها خاردار و در اندرون هر غلافی سه پردۀ در طول و در هر پرده پنج تخم شبیه بحلبه و صنوبری شکل و منابت آن بلاد شام و روم
طبیعت ان
در دوم کرم و در اول خشک و با رطوبت فضلیه و انطاکی در آخر دوم خشک کفته
افعال و خواص آن
در تقویت باه قویتر از خصیه الثعلب و محلل ریاح و مسکن مغص و اوجاع مفاصل و چون هفت مثقال تخم آن را با کوشت برۀ یکساله بجوشانند و صاحب استسقای طبلی و لحمی یک هفته بان مداومت نمایند و اب آن را بیاشامند زائل کرد و مربای آن با عسل بغایت محرک باه و لطوخ آن بر انثیین جهت تحلیل ورم و ریح آن نافع مضر کرده مصلح آن کثیرا مقدار شربت آن دو درهم بدل آن شونیز است جفت پوست ملاصق لبوب است و بر طلع نیز اطلاق می نمایند و جفت البلوط در بلوط مذکور شد و از مطلق این اسم مراد آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
یاسمن صخره‌ای (نام علمی: Androsace) (در متون طب سنتی جفت آفرید)یک سرده از تیره پامچالیان است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Androsace»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۵ آوریل ۲۰۱۶).
ویکی
///////////
به عربی رقاقس:
الرقاقس (الاسم العلمي:Androsace) هو جنس من النباتات يتبع فصيلة الربيعية من رتبة الخلنجيات.[1]
أنواع الرقاقس[عدل]
رقاقس ألبي
رقاقس أملد
رقاقس خيطي الشكل
رقاقس شمالي
رقاقس غربي
رقاقس لبني
رقاقس وبري
رقاقس إبطي
رقاقس إكليلي
رقاقس إيداهو
رقاقس أرمني
رقاقس أزغب
رقاقس أسطواني
رقاقس أصغر
رقاقس أكبر
رقاقس ألاسكي
رقاقس أمريكي
رقاقس أوخوتسكي
رقاقس آلاياوي
رقاقس آموري
رقاقس بديع
رقاقس برانسي
رقاقس بيضاوي الأوراق
رقاقس تونكيني
رقاقس تيبتي
رقاقس ثلاثي القنابات
رقاقس ثلجي
رقاقس ثنائي التسنن
رقاقس جاكمونتي
رقاقس جبلي
رقاقس حريري
رقاقس خلاني
رقاقس خيمي
رقاقس دولافي
رقاقس رخو
رقاقس رفيع الأوراق
رقاقس رمادي
رقاقس روكي
رقاقس ساقط
رقاقس سويسري
رقاقس شبه صوفي
رقاقس صلب
رقاقس صوفي
رقاقس ضئيل
رقاقس طويل الأوراق
رقاقس عالي
رقاقس عشبي الأوراق
رقاقس غورودكوي
رقاقس قائم
رقاقس قصير
رقاقس قلبي الأوراق
رقاقس كامل
رقاقس لاطئ الأزهار
رقاقس ليماني
رقاقس متجانس
رقاقس متطاول
رقاقس متنوع الأوراق
رقاقس متهدل
رقاقس متوسط
رقاقس مستدير الأوراق
رقاقس مصفر
رقاقس مفلطح الأوراق
رقاقس مقطع الأوراق
رقاقس ناعم
رقاقس نصف كروي
رقاقس هدبي
رقاقس هنري
رقاقس هوكرياني
رقاقس واردي
رقاقس ورقي
رقاقس ويلسوني
رقاقس أجمي
رقاقس هجين
أنظر أيضاً[عدل]
مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List رقاقس تاريخ الولوج 01 آيار 2016
ع ن ت
أنواع الرقاقس
رقاقس ألبي  · رقاقس أملد  · رقاقس خيطي الشكل  · رقاقس شمالي  · رقاقس غربي  · رقاقس لبني  · رقاقس وبري  · رقاقس إبطي  · رقاقس إكليلي  · رقاقس إيداهو  · رقاقس أرمني  · رقاقس أزغب  · رقاقس أسطواني  · رقاقس أصغر  · رقاقس أكبر  · رقاقس ألاسكي  · رقاقس أمريكي  · رقاقس أوخوتسكي  · رقاقس آلاياوي  · رقاقس آموري  · رقاقس بديع  · رقاقس برانسي  · رقاقس بيضاوي الأوراق  · رقاقس تونكيني  · رقاقس تيبتي  · رقاقس ثلاثي القنابات  · رقاقس ثلجي  · رقاقس ثنائي التسنن  · رقاقس جاكمونتي  · رقاقس جبلي  · رقاقس حريري  · رقاقس خلاني  · رقاقس خيمي  · رقاقس دولافي  · رقاقس رخو  · رقاقس رفيع الأوراق  · رقاقس رمادي  · رقاقس روكي  · رقاقس ساقط  · رقاقس سويسري  · رقاقس شبه صوفي  · رقاقس صلب  · رقاقس صوفي  · رقاقس ضئيل  · رقاقس طويل الأوراق  · رقاقس عالي  · رقاقس عشبي الأوراق  · رقاقس غورودكوي  · رقاقس قائم  · رقاقس قصير  ·  · رقاقس قلبي الأوراق  · رقاقس كامل  · رقاقس لاطئ الأزهار  · رقاقس ليماني  · رقاقس متجانس  · رقاقس متطاول  · رقاقس متنوع الأوراق  · رقاقس متهدل  · رقاقس متوسط  · رقاقس مستدير الأوراق  · رقاقس مصفر  · رقاقس مفلطح الأوراق  · رقاقس مقطع الأوراق  · رقاقس ناعم  · رقاقس نصف كروي  · رقاقس هدبي  · رقاقس هنري  · رقاقس هوكرياني  · رقاقس واردي  · رقاقس ورقي  · رقاقس ويلسوني  · رقاقس أجمي  · رقاقس هجين  ·
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
Ferns02.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات بحاجة للتوسيع. شارك في تحريرها.
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: رقاقس
تصنيفات: رقاقسأجناس نباتيةخلنجياتربيعياواتربيعية (فصيلة نباتية)رقاقساويةنباتات المناخ الألبينباتات وصفت في 1753
//////////
به آذری دلیک چیچک:
Dəlikçiçək (lat. Androsace)[1] - novruzçiçəyikimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
/////////
Androsace
From Wikipedia, the free encyclopedia
Androsace
Androsace laevigata 5662.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Androsace
L.
Sections
Andraspis
Aretia
Subsection Aretia
Subsection Dicranothrix
Aizoidium
Douglasia
[1]
Chamaejasme
Subsection Chamaejasmoidea
Subsection Villosae
Pseudoprimula
Vitaliana
[1]
Androsace Distribution Map.svg
Androsace is a genus in the family Primulaceae, second only to Primula in number of species.[2] It is a predominantly Arctic–alpine genus with many species in the Himalayas (where the genus originated), the mountains of central Asia, the Caucasus, and the southern and central European mountain systems, particularly the Alps and the Pyrenees.
Plants of this genus are sometimes known as rock jasmines or fairy candelabrasand are widely cultivated for their dense cushions covered in white or pink flowers. There are about 110 species.[3][4]
Contents
  [hide
·         1Taxonomy
·         2Species
·         3References
·         4External links
Taxonomy[edit]
Recent molecular studies show that the genera Douglasia (found in north-western North America and easternmost Siberia), Pomatosace (an Himalayan endemic) and Vitaliana (a European endemic) are nested within Androsace.[2][5]Phylogenetic studies have also demonstrated that the ancestor of Androsace first appeared about 35 Mya ago and was most probably an annual species.[6]Evolution towards the denser morphology of cushions took place two times independently in Asia and in Europe.[6]
Species[edit]
The Plant List recognises the following 170 species, including those formerly placed in Douglasia:[7]
·         Androsace adenocephala Hand.-Mazz.
·         Androsace adfinis Biroli
·         Androsace aflatunensis Ovcz.
·         Androsace aizoon Duby
·         Androsace akbaitalensis Derganc ex O. Fedtsch.
·         Androsace alaica Ovcz. & S. B. Astan.
·         Androsace alaschanica Maxim.
·         Androsace alaskana Coville & Standl. ex Hultén
·         Androsace albana Steven
·         Androsace alchemilloides Franch.
·         Androsace alpina (L.) Lam.
·         Androsace americana Wendelbo
·         Androsace amurensis Prob.
·         Androsace apus Franch. ex R. Knuth
·         Androsace × aretioides A. Kern.
·         Androsace armeniaca Duby
·         Androsace axillaris (Franch.) Franch.
·         Androsace baltistanica Y. J. Nasir
·         Androsace beringensis (S. Kelso, Jurtzev & D. F. Murray) Cubey
·         Androsace bidentata K. Koch
·         Androsace bisulca Bureau & Franch.
·         Androsace brachystegia Hand.-Mazz.
·         Androsace brahmaputrae Hand.-Mazz.
·         Androsace brevis (Hegetschw.) Ces.
·         Androsace bryomorpha Lipsky
·         Androsace bulleyana Forrest
·         Androsace caduca Ovcz.
·         Androsace caespitosa Lehm. ex Spreng.
·         Androsace cernuiflora Y. C. Yang & R. F. Huang
·         Androsace chaixii Gren. & Godr.
·         Androsace chamaejasme Wulfen
·         Androsace ciliata DC.
·         Androsace ciliifolia Ludlow
·         Androsace cinerascens B. L. Rob.
·         Androsace constancei Wendelbo
·         Androsace cordifolia Wall.
·         Androsace coronata (Watt) Hand.-Mazz.
·         Androsace cortusifolia Nakai
·         Androsace croftii Watt
·         Androsace cuscutiformis Franch.
·         Androsace cuttingii C. E. C. Fisch.
·         Androsace cylindrica DC.
·         Androsace darvasica Ovcz.
·         Androsace delavayi Franch.
·         Androsace dielsiana R. Knuth
·         Androsace dissecta (Franch.) Franch.
·         Androsace diversifolia C. Y. Wu
·         Androsace duthieana R. Knuth
·         Androsace elatior Pax & K. Hoffm.
·         Androsace elongata L.
·         Androsace engleri R. Knuth
·         Androsace erecta Maxim.
·         Androsace eritrichioides Gand.
·         Androsace × escheri Brügger
·         Androsace euryantha Hand.-Mazz.
·         Androsace exscapa (Turcz.) Maximova
·         Androsace fedtschenkoi Ovcz.
·         Androsace filiformis Retz.
·         Androsace flavescens Maxim.
·         Androsace foliosa Duby
·         Androsace forrestiana Hand.-Mazz.
·         Androsace gagnepainiana Hand.-Mazz.
·         Androsace geraniifolia Watt
·         Androsace globifera Duby
·         Androsace globiferoides (Kunth) Hand.-Mazz.
·         Androsace gmelinii (L.) Roem. & Schult.
·         Androsace gorodkovii Ovcz. & Karav.
·         Androsace graceae Forrest ex W. W. Sm.
·         Androsace gracilis Hand.-Mazz.
·         Androsace graminifolia C. E. C. Fisch.
·         Androsace halleri L.
·         Androsace handel-mazzettii Kress
·         Androsace harrissii Duthie
·         Androsace hausmannii Leyb.
·         Androsace hazarica R. R. Stewart ex Y. J. Nasir
·         Androsace hedreantha Griseb.
·         Androsace × heeri W. D. J. Koch
·         Androsace helvetica (L.) All.
·         Androsace hemisphaerica Ludlow
·         Androsace henryi Oliv.
·         Androsace hohxilensis R. F. Huang & S. K. Wu
·         Androsace hookeriana Klatt
·         Androsace hopeiensis Nakai
·         Androsace × hybrida A. Kern.
·         Androsace idahoensis (Douglass M. Hend.) Cubey
·         Androsace integra (Maxim.) Hand.-Mazz.
·         Androsace intermedia Ledeb.
·         Androsace jacquemontii Duby
·         Androsace khokhrjakovii Mazurenko
·         Androsace komovensis Schönsw. & Schneew.
·         Androsace kouytchensis Bonati
·         Androsace kuczerovii Knjaz.
·         Androsace kuvajevii Mazurenko
·         Androsace lactea L.
·         Androsace laevigata (A. Gray) Wendelbo
·         Androsace laggeri A. Huet
·         Androsace lanuginosa Wall.
·         Androsace laxa C. M. Hu & Y. C. Yang
·         Androsace lehmanniana Spreng.
·         Androsace limprichtii Pax & K. Hoffm.
·         Androsace longifolia Turcz.
·         Androsace lowariensis Y. J. Nasir
·         Androsace ludlowiana Hand.-Mazz.
·         Androsace mairei H. Lév.
·         Androsace × marpensis G. F. Sm.
·         Androsace mathildae Levier
·         Androsace maxima L.
·         Androsace medifissa Y. L. Chen & Y. C. Yang
·         Androsace minor (Hand.-Mazz.) C. M. Hu & Y. C. Yang
·         Androsace mirabilis Franch.
·         Androsace mollis Hand.-Mazz.
·         Androsace montana (A. Gray) Wendelbo
·         Androsace mucronifolia Watt
·         Androsace multiscapa Duby
·         Androsace muscoidea Duby
·         Androsace nivalis (Lindl.) Wendelbo
·         Androsace nortonii Ludlow
·         Androsace obtusifolia All.
·         Androsace occidentalis Pursh
·         Androsace ochotensis Willd. ex Roem. & Schult.
·         Androsace ojhorensis Y. J. Nasir
·         Androsace ovalifolia Y. C. Yang
·         Androsace ovczinnikovii Schischk. & Bobrov
·         Androsace pavlovskyi Ovcz.
·         Androsace paxiana R. Knuth
·         Androsace × pedemontana Rchb.
·         Androsace phaeoblephara Hand.-Mazz.
·         Androsace podlechii Wendelbo
·         Androsace poissonii R. Knuth
·         Androsace pomeiensis C. M. Hu & Y. C. Yang
·         Androsace pubescens DC.
·         Androsace pyrenaica Lam.
·         Androsace refracta Hand.-Mazz.
·         Androsace rhizomatosa Hand.-Mazz.
·         Androsace rigida Hand.-Mazz.
·         Androsace rockii W. E. Evans
·         Androsace rotundifolia Hardw.
·         Androsace runcinata Hand.-Mazz.
·         Androsace russellii Y. J. Nasir
·         Androsace salasii Kurtz
·         Androsace sarmentosa Wall.
·         Androsace selago Hook. f. & Thomson ex Klatt
·         Androsace sempervivoides Jacq. ex Duby
·         Androsace septentrionalis L.
·         Androsace sericea Ovcz.
·         Androsace sessiliflora Turrill
·         Androsace similis Craib
·         Androsace spinulifera (Franch.) R. Knuth
·         Androsace squarrosula Maxim.
·         Androsace staintonii Y. J. Nasir
·         Androsace stenophylla (Petitm.) Hand.-Mazz.
·         Androsace strigillosa Franch.
·         Androsace sublanata Hand.-Mazz.
·         Androsace sutchuenensis Franch.
·         Androsace tanggulashanensis Y. C. Yang & R. F. Huang
·         Androsace tapete Maxim.
·         Androsace tibetica (Maxim.) R. Knuth
·         Androsace tonkinensis Bonati
·         Androsace tribracteata R. F. Huang
·         Androsace tschuktschorum R. Knuth
·         Androsace umbellata (Lour.) Merr.
·         Androsace vandellii (Turra) Chiov.
·         Androsace vegae R. Knuth
·         Androsace villosa L.
·         Androsace wardii W. W. Sm.
·         Androsace wilsoniana Hand.-Mazz.
·         Androsace wulfeniana (Sieber ex Koch) Rchb.
·         Androsace yargongensis Petitm.
·         Androsace zambalensis (Petitm.) Hand.-Mazz.
·         Androsace zayulensis Hand.-Mazz.
References[edit]
1.   Jump up to:a b Douglasia and Vitaliana were formerly treated as separate genera.
5.   Jump up^ Trift I., Anderberg A. A. and Källersjö M. 2002. The monophyly of Primula (Primulaceae) evaluated by analysis of sequences from the chloroplast gene rbcL. Systematic Botany 27(2):396-407
6.   Jump up to:a b Florian C. Boucher; Wilfried Thuiller; Cristina Roquet; Rolland Douzet; Serge Aubert; Nadir Alvarez; Sébastien Lavergne (2012). "Reconstructing the origins of high-alpine niches and cushion life form in the genus Androsace s.l. (Primulaceae)" (PDFproof). Evolution66 (4): 1255–1268. doi:10.1111/j.1558-5646.2011.01483.x.
7.   Jump up^ "Androsace"The Plant List. Retrieved 1 December 2015.
External links[edit]
·         Flora of Pakistan
·         The Androsace Group
·         Androsace Photo Gallery
·         Primulaceae

·         Alpine flora
·         Ericales genera