این سخنرانی منسوب به خانم تهمینه میلانی چندان تازه و نو نیست، اما حرف هائی که در آن زده شده گوئی برای امروز است و مال امروز. حالا که ماجرای قاری قرآن و رابطه جنسی با پسر بچه های قاری بحث روز در محافل مختلف مردم است و حکومت هم با تهدید سعی می کند جلوی آن را بگیرد، این سخنان اعتبار بازانتشار دارد.
خانم میلانی با برهنه عکس گرفتن خانم گلشیفته فراهانی شروع می کند و می نویسد:
برهنگی گلشيفته رو خيليا تشويق ميكنن! خيليا تحليل ميكنن! خيليا فحش ميدن! خيليا هم جوك ميسازن! اما من فقط نگاه ميكنم!
من جزء اون دسته مردمى هستم كه نه موافقم نه مخالف! فكرميكنم شايد اصلا بمن ربطى نداره! اصلا به ما ربطی نداره!
مگه داستان اون بچه بى لباسی كه شباتو خيابوناى شهر ازسرما میلرزه بما مربوط بوده؟
مگه داستان اختلاس و تقلب و دزديا بما مربوط بوده؟ مگه اون خط فقریكه هرروز افتاده دنبالمون تامردم بيشترى رو به زيربكشه بمامربوط بوده؟
مگه وقتیكه سرانه مطالعه كشور ٢ دقيقه درروز شد بمامربوط بوده؟
مگه داستانِ اسیدپاشی ها بما مربوط بوده؟
مگه جنگ و نفت و سياست و داعش وَ هزار كوفت و زهر مار ديگه بما مربوط بوده؟
كه حالا يه بابايى اون سرِ دنيا واسه فكر خودش لخت شده بما مربوط باشه!
ما كلاً سرمون زياد گرمه! حواسمون خوب پرت ميشه! مغزمون پوكه! چشامون كوره! گوشمون كره! دست و پامون لَمسه! امّا تا دلت بخواد دهنمون بازه! واسه حرف مفت! . . . واسه تحليل آبكى! . . . واسه مُرده باد ُ ! . . .
دلم گرفت وقتی امشب خبر خرید 40 هزار خشت طلا و اختصاص 2500 میلیارد تومان توسط دولت روحانی جهت عتبات عالیات از دلارهای آزاد شده بواسطه توافق اتمی را خواندم، ولی من دوسال نتوانستم دختر 5ساله ام را با یک جفت گوشواره یک گرمی شاد کنم.
آفسوس که 20 سال گفتیم انرژی هسته ای حق مسلم ماست و به شکم هایمان سنگ بستیم اما یک ریال از این پول آزاد شده به من و توی هموطن نخواهد رسید. ...
دیکته سال1394 . سر سطر بنویس جوانها در زندان! دختران حامله! مادران دق مرگ! پدران سگ دو برای نان!
بنویس بابا نای، نان دادن ندارد، بابا کار ندارد! بابا سهمی برای استخدام ندارد!
بنویس آن بچه سرطان دارد! هزینه هر آمپولش بیشتر از 1 میلیون تومان است، خانه ی آنها پایین شهر است ، اشک چشمهای مادرش مروارید دارد ،
بنویس تلاش ما بی ثمر است! صاحب خانه بابا را جواب کرد! حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود اما بابای من پول قبض آب و برق را ندارد!
بنویس نماز قضا دارد اما سفره ما غذا ندارد!
بنویس اهل محل برای ساختن مسجد پول جمع میکنند اما سقف خانه ما چکه میکند!
بنویس پسر همسایه ما از گرسنگی "مرد" ! اما در مجلس ختمش گوسفند سر بریدند!
بنویس در سرزمین من همه یا سنگ میفروشند یا سنگ میزنند! یا سنگ می اندازند! یا سنگ دل اند! بنویس مادران داغ دارن ! پدران بیمار !
بنویس پدر "60"ساله ام نگهبان ویلای اقازاده "20" ساله شده است ، جوان هایمان از سر نیاز ادعای عاشقی می کنند! دختر هایمان از نداری خود را الوده هوس نامردان می کنند !
بنویس در سرزمین من اگر از حق خود دفاع کنی اعدام میشوی !
بنویس زندگیمان چه سخت چه آسان ولی به اجبار می گذرد !
برگه ها بالا............،
|