جلنجبین . [ ج ُ/ ج َ ل َ ج َ ] (معرب
، اِ مرکب ) معرب گل انگبین و آن معجونی است که از گل و عسل سازند. (از اقرب الموارد).مأخوذ از گل انگبین ، یعنی گل قند.
(ناظم الاطباء).
//////////
جلنجبین
بضم جیم و فتح لام و سکون نون و فتح جیم
و کسر باء موحده و سکون یاء مثناه تحتانیه و نون معرب کلنکبین فارسی است یعنی برک کل
سرشته با هموزن آن عسل که حقیقت و اصل آنست و مجاز ابر معمول از شکر و کل و هموزن را
بفارسی کلقند و کمتر را که کل کمتر و شکر سفید زیاده باشد کل شکری نامند و بهترین آن
آنست که نیکو و محکم سرشته و کل آن خشبو و تازه و عسل و یا شکر آن خالص سفید جید باشد
و بسا باشد که باز در بین محتاج بداخل کردن عسل و یا شکر شوند زیرا که آن مقدار عسل
و شکر کم تخمیر نیکو نمی یابد و حافظ آن نمی تواند بود از فساد و در قرابادین در حرف
الواو در ورد اقسام آن ذکر یافت
طبیعت عسلی ان
کرم و خشک در دوم و شکری آن کرم در دوم
و تر در اول
افعال و خواص هر دو نوع ان
مقوی دماغ و معده و مجفف رطوبات غریبه
و مانع صعود بخارات بدماغ خصوصا خوردن آن بعد از طعام و عسلی آن جهت مبرودین و مشایخ
و کسانی که در دماغ ایشان رطوبت غالب باشد و جهت فالج و وجع مفاصل و نقرس و تفتیت حصاه
و عسر البول و با ربع آن معجون کمونی جهت تحلیل ریاح غلیظه و قولنج و اوجاع ظهر و انهضام
طعام و مداومت آن در زمستان باعث حفظ صحت و شکری آن جهت محرورین و جوانان و رفع میادی
وسواس و جنون و ممزوج آن با هموزن آن معجون اسطوخودوس و نصف آن معجون بنفشه که خوب
سرشته باشند مداومت استعمال بدان جهت رمد کهنه و رفع بخارات و ضعف بصر و صداع و شقیقه
و رفع سدد و دفع اخلاط محترقه مجرب و آشامیدن مطبوخ عسلی آن با تربد و تخم کرفس که
مکرر صاف نموده باشند جهت لقوه و فالج و استرخای دهان و زبان و مبادی مفاصل و مطبوخ
شکری آن با تمر هندی و عناب جهت دوار و سدر و کلقند را چون در آب طبخ دهند و مالیده
صاف نمایند نائب مناب شربت آنست شیخ الرئیس در معالجات سل قانون نوشته که ضعیفۀ سل
داشت و من او را بخورانیدن کلقند معالجه نمودم که تا مدتی کلقند می خورد و مقدار معتدی
بمصرف رسانید که مرا از بیان مقدار آن خجالت می آید و صحت یافت المضار معطش و مضر کبد
و مصلح آن خشخاش مقدار شربت از جرم آن تا چهار مثقال و مطبوخ آن تا شش وزن آن آب که
تا بنصف رسد تا چهارده مثقال و قوت عسلی آن تا چهار سال و شکری آن تا دو سال باقی می
ماند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
گلنگبین(جلنجبین)
گلنگبین ،گل قند
معرب گلنگبین فارسی است؛ یعنی برگ گل سرشته
با هم وزن آن عسل که حقیقت و اصل آن است و از شکر و گل هم وزن را به فارسی گلقند و
کمتر را که گل کمتر و شکر سفید زیاده باشد گل شکری نامند و بهترین آن است که نیکو
و محکم سرشته و گل آن خوشبو و تازه و عسل و یا شکر آن خالص جیّد سفید باشد و بسا باشد
که باز در بین محتاج به داخل کردن عسل و یا شکر شوند.
عسلی آن گرم و خشک در دوم و شکری آن گرم
در دوم و تر در اول
خواص عمومی : هر دو مقوی دماغ و معده و
خشک کننده رطوبت های زیاد معده و مانع از صعود بخارات به دماغ می شود.خوردن آن بعد
از غذاها نافع و عسلی آن برای سرد مزاجان و سالخوردگان و کسانی که دارای رطوبت های
دماغ هستند.مفید و برای فلج و درد مفاصل و نقرس و شکنندگی سنگهای کلیه و مثانه و تنگی
مجاری ادرار بسیار و نافع است.درترکیب با سایر ادویه مناسب گیاهی برای شکنندگی نفخ
و قولنج و دردهای پشت و هضم غذا مصرف دارد و مفید است
نوع شکری آن برای اشخاصی که دارای مزاج
گرم هستند و بخصوص جوانان مبادی وسواس و جنون
جوانی بسیار مؤثر است.ممزوج عسلی و شکری آن در ترکیب با داروهای دیگر برای درد چشم
کهنه و رفع بخارات و ضعف بینایی و مهر درد و دردهای شقیقه و گرفتگیهای مجاری و دفع
اخلاط سوزان مجرب است.از مضار آن عطش فراوان و بروز دردهای کبدی است که مصلح خشخاش
می باشد
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین
عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
معده درد مفاصل نقرس درد شقیقه گلنگبین
///////////
به ترکی
استانبولی:
جلنجبین - culencubin ingilizce anlamı, جلنجبین - culencubin osmanlıca ne demek.
İngilizce osmanlıca sözlükte جلنجبین - culencubin kelimesi nasıl geçiyor. culencubin osmanlıca nasıl
yazılır. culencubin nedir, culencubin ne demek arapca yazılışı.
&&&&&&
جلوز. [ ج
ِل ْ ل َ ] (معرب ، اِ) چلغوزه . (منتهی الارب ). بندق . (اقرب الموارد). فندق . (ناظم
الاطباء). || (ص ) مرد فربه دلاور. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
- جلوز. [ ج َ ] (اِ) فندق باشد و آن چیزی است مغزدار و معروف که خورند و بعضی
گویند چلغوزه است . (برهان ). || بادام کوهی . (برهان ) (ناظم الاطباء). معرب آن جِلَّوز.
(حاشیه ٔ برهان چ معین از تفسیر اللغات ).
////////////
جلوز
بضم جیم و فتح لام مشدده و سکون واو و
زای معجمه و بکسر جیم نیز آمده اسم عربی فندق است و بعضی بر بادام کوهی نیز استعمال
می نمایند و حب الصنوبر کبار را نیز می نامند و این بجهت اشتباه جیم بحاست چه بحاء
مهمله حب الصنوبر است و صاحب اختیارات بدیعی نوشته که آنچه محقق است جلوز لوزبری است
و روغن ویرا زیت الهرجان و السودان نیز کویند و اهل مغرب الاقصی ارجان و ارقان خوانند
و آن بادام کوهی است که بشیرازی بخرک کویند قائم مقام چلغوزه بود در منفعت
طبیعت ان
کرم در اول و کویند در دوم و خشک در اول
و با اندک رطوبت فضلیه
افعال و خواص آن
مبهی و زیاده کنندۀ منی و جهت درد پشت
و عصب و استرخا و عرق النساء و کزیدکی عقرب و رتیلا نافع و دیر هضم و دیر از معده می
کذرد مصلح آن شکر بدل آن چلغوزه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
جلوز
صاحب جامع گوید
بندق است مطلق و سهو کرده است و در لغت جلوز و جلغوزه است و صاحب تقویم گوید
جلغوزه هندی است و مؤلف گوید آنچه محقق است جلغوزه لوزالبریر است و روغن ویرا زیت
البرجان خوانند و اهل مغرب الاقصی ارجان و ارقان گویند مؤلف گوید آن بادام کوهی
است و بشیرازی آن را بخرک خوانند قایممقام جلغوزه است در طبیعت و منفعت وی گرم
است در اول و گویند در دوم و خشک است در اول و در وی اندک رطوبتی هست و باه را قوت
دهد و منی بیفزاید و درد پشت را سود دارد و گزندگی عقرب و رتیلا را نافع بود اما
دشخوار هضم شود و دیر از معده بگذرد و مضر بود به سپرز و مصلح آن شکر بود و بدل آن
جلغوزه بود
صاحب تحفه مینویسد:
جلوز اسم عربی فندق است و بعضی بر بادام کوهی استعمال مینمایند و حب الصنوبر کبار
را هم گویند و این بجهت اشتباه جیم به حاست چه بجای مهمله حب الصنوبر است
اختیارات بدیعی، ص:
98
بُندُق
بپارسی فندوق
گویند بهترین وی بزرگترین بود طبیعت وی گرم است باعتدال با اندکی خشکی گویند گرم
است در سیم و تر است در اول پوست وی قابض بود اما مغز وی باه را زیادت کند و
گزندگی جانوران خاصه عقرب چون با انجیر و سداب بخورند و ضماد کنند نافع بود و
گویند عقرب از وی بگریزد و اگر پیش از طعام بخورند سموم را نافع بود و بعد از آن
اگر بود با انجیر و سداب بخورند بغایت سودمند بود اما معده را بد بود و چون سحق
کنند و با پیه خوک یا خرس بیامیزند و بر داء الثعلب طلا کنند موی برویاند و بعضی
گویند بندق سوخته چون با زیت بسایند و بر میان سر طفل که چشم وی ازرق بود طلا کنند
ازرقی برود و سیاه گردد و موی را نیز سیاه گرداند بقراط گوید خوردن وی دماغ را قوت
دهد و پوست وی شکم ببندد و مغز وی منضج و مولد ریاح بود در معده و مصدع بود و مصلح
وی فانیذ است و بدل آن مغز جوز و گویند جلغوزه بود
______________________________
صاحب مخزن
الادویه مینویسد: بندق بضم با و سکون نون و ضم دال معرب از فندق فارسی است و
بعربی جلوز نامند
لاتینAVELLANA
فرانسهAVELINE -NOISETTE انگلیسیFILBERT
اختیارات بدیعی، ص:
74
//////////////
فَندُق یا فندق معمولی
(در متون طب سنتی بُندُق و جلوز ) با نام علمی Corylus
avellana درختچهای است به ارتفاع تقریباً دو متر که ارتفاع آن
در نواحی مساعد تا ارتفاع ۶ متر نیز میرسد. درخت فندق بومی اروپا و آسیای صغیر است.
برگهای درخت فندق پهن و نوکتیز با دو ردیف دندانه، بهرنگ سبز و یا دمبرگی بطول تقریباً
یک سانتیمتر میباشد. فندق دارای دو نوع گل نر و مادهاست که بصورت سنبله آویخته در
پاییز ظاهر میشود. فندق گرد ۲/۵-۱/۵ سانتیمتر است. دارای پوششی سبز رنگ بوده که پس
از خشک شدن تدریجاً از آن جدا میگردد.
ریشه واژه
واژه فندق می تواند
معرب واژه یونانی ποντικόν (κάριον) و یا از واژه پارسی بن توک
(درون خالی) گرفته شده باشد.[1]
ترکیبات شیمیایی
مغز فندق که یکی از
خشکبارها است در حدود ۶۰ درصد روغن دارد که بهرنگ زرد روشن بوده و دارای طعمی ملایم
و بوی مطبوعی میباشد. این روغن به مصرف تغذیه، عطرسازی و نقاشی میرسد. مغز فندق دارای
مقدر زیادی فسفر نیز میباشد.این دانه، سرشار از آهن است و می تواند برای درمان کم
خونی های ناشی از کمبود آهن به کار رود.[2]
نام های علمی درخت
فندق
تیره: Corylaceae
نام لاتین: Corylusavellana
نام انگلیسی: Filber tree
–Hazelnut tree –cobnut
نام فارسی: فندق – گلوز – گلاغوزه
نام عربی: بندق – جلوز – مچجرالبندق
درباره گیاه
درختچهای به ارتفاع
یک و نیم متر که در اماکن مساعد به ارتفاع ۶ تا ۷ متر (گاهی بیشتر) در میآید و به
سهولت جنگلی انبوه به وجود میآورد. برگهایی پهن و نوکتیز با دو ردیف دندانه، به
رنگ سبز و گلهایی بر دو نوع نر و ماده دارد. نوع نر این گلها دارای ۳ تا ۸ پرچم است
و مجموعه آن به صورت سنبلههای آویخته در پاییز ظاهر میشود. میوه آن که فندق نامیده
میشود، در حالت تازه از پوشش سبز رنگی پوشیده شدهاست ولی تدریجاً پس از خشک شدن از
آن جدا میشود. گونه Cavellane به عنوان فندق اروپایی شناخته شده و به صورت تجاری کاشته
میشود. در اثر دورگهگیری این گونه و سایر گونههای موجود در این جنس، تنوع زیادی
در ارقام فندق ایجاد شدهاست.
ویکی
////////
به عربی بندق
شائع:
البندق الشائع نوع
نباتي يتبع جنس البندق من الفصيلة القضبانية ويسمى (باللاتينية: Corylus
avellana). تنتج أشجاره البندق.
أشجار وشجيرات البندق
بشكل عام مقاومة ومتحملة للبيئة مع كل شذوذها الحاصل من التلوثات الحضارية وتفضل المناطق
الجبلية ويمكنها النمو كغابات أو بأشكال مفردة وشكلها جميل يصلح للحدائق والأسيجة التزيينية
والبندق بشكل عام يطلق الكثير من الفسائل حول الشجرة الأم فهي تنمو كأجمات وخصوصا في
النوع التركي والمتوسطي لذا يفضل تخليص الام
من هذه الفسائل كل عام خصوصا إذا زرعت كشجرة حديقة - الأوراقُ مدوّرةُ بسيطةُ بحواف
ثنائيةِ مسنّنةِ. - الزهورَ المذكرة تُنتجُ
ً في وقت مبكّر جدا من الربيع وقبل الأوراقِ بفترة تتجاوز 10 أيام الأعضاء الذكرية طويلة وبشكل عناقيد البتولا أو
الجوز لكنها أقل ثخانة و بطول5-12 سنتيمتر
والزهرة المؤنثة صغيرة ومخفية بين البراعم التي تستعد لإنتاج الأوراق ثم تظهر
مصرورة ضمن وريقات تلفها ولا يظهر منها سوى المدقات التي ستتلقى غبار الطلع من الأازهار
المذكرة بعد نضجها ثم تبدأ الثمرة بالإنتفاخ دون تكون الجنين داخلها او بالأحرى غير
مرئي وتكون حينها البندقة عبارة عن جوزة صغيرة ملئى بمادة اسفنجية كالتي تملا تجويف
سوق دوار الشمس ولايظهر الجنين إلا متاخرا جدا
- ثمار البندق شبه كروية مطعوجة من الأسفل وبقطر 1-2.5 سم وتبقى مختفية ضمن
وريقات تلفها وتظهر البنادق في مجموعات ثنائية أو ثلاثية أو رباعية ومن النادر جدا
أن تكون منفردة ومن الصعب رؤية البنادق إنّ
شكلَ وتركيبَ الغمد involucre مهم في تعريفِ الأنواعِ المختلفِة للبندقِ.
- مكونات البندق يحتوي
البندق فيتامينات ( ب1 ، ب2 ، ب3 ، ب5 ، ج ، هـ )
- أملاح و معادن ( كبريت ، فوسفور ، صوديوم ، كلور ، حديد ، نحاس ، منجنيز ،
زنك ) وكذلك بروتين ودهون وسكريات ولذلك فهو يزيد الوزن. غالبية الأنواع صالحة للأكل
الآدمي وتعصر فيستخرج منها زيت مقبول الطعم ذو قيمة غذائية عالية. غنى بفيتامينات ( أ ) و ( ب ) و غنى جدا بالمواد
الدهنية التى تصل إلى 65.3% . الزيت يستعمل
في المراهم وأدوية الجلد، وينفع في تقوية الشعر ويمنع سقوطه. و يدخل في صناعة المستحضرات
الصيدلانية و التجميلية ، و الصابون ، و العطور ، و زيت التشحيم ، و زيت مضاد للصرع
، و الأسمدة
البندق غني بالطاقة
، سهل الهضم ، و طارد للديدان . يمكن استخدامه
في حالات السل ، و المغص الكلوي ، و الدودة الشريطية ، الوهن ، الحمل ، و البول السكري
. و هو من أسهل الثمار الزيتية هضما و أغناها
بالمواد الدهنية . و بتجفيف الثمار يسهل حفظها
دون ان تفقد من قيمتها الغذائية بل تزداد المادة فيها تركيزا .
الإستخدامات
يوصف زيت البندق للمصابين
بالسكر والسل والصرع والتهاب المسالك البولية.
ويستعمل الزيت لطرد الدودة الشريطية، وذلك بتناول ملعقة صغيرة منه كل يوم على
الريق مدة خمسة عشر يوما. مغلي أزهار البندق
30 جراما في لتر ماء يستعمل لعلاج الترهل، ومغلي 25 جراما من أوراقه في لتر ماء أحسن
مدر للبول ولتنقية الدم.
تهاجم البندق بعض
أنواع الحشرات الحرشفية Lepidoptera فتضع بيوضها على الأوراق لتتغذى
يرقاتها عليها قائمةَ الحشرات الحرشفيةِ التي تتغذى على البندق. Bucculatricidae Bucculatrix callistricha Bucculatrix fugitans Coleophoridae
Coleophora corylifoliella
مراجع[عدل]
^ تاريخ النشر: 4
سبتمبر 2016 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض:
63521 — تاريخ الاطلاع: 18 سبتمبر 2016
///////////////
به آذری عادی
فندق:
Adi fındıq (lat. Corylus maxima) – tozağacıkimilər fəsiləsinin fındıq
cinsinə aid bitki növü.
Meşə fındığı yabanı halda Avropada, Qərbi Asiyada və Şimali Amerikada
bitir. Azərbaycanda meşə fındığı Şəki-Zaqatala zonasının dağətəyi meşələrində
geniş sahələrdə bitir. Dağlıq Qarabağ, Quba-Xaçmaz zonalarının meşələrində də
yabanı fındıq vardır.
///////////
به ترک استانبولی
عادی فیندیک:
Adi fındık (Corylus avellana), huşgiller (Betulaceae)
familyasından Avrupa ve Anadolu'da doğal olarak yetişen çok yıllık çalı
(ağaççık)türü. Ortalama 3 m, en fazla 5 m kadar uzunluğa sahiptir. Gövde çapı
15-18 cm, ortalama ömrü 80-100 yıldır.
Ilıman nemli iklim
alanlarda yetişen bitki yarı gölgelik alanlara dayanıklıdır. 10 m'den 1700 m'ye
kadar yüksekliklerde görülür. Birden çok gövde yapan çalı şekilli bitki, kış
mevsiminde yapraklarını döker. Genç sürgünler sarımtırak-gri, yaşlı dallar
gri-kahverengidir. Sonbaharda olgunlaşan meyveleri 1,5-2 cm boyutunda ve
yumurta biçimlidir.[1]
Adi fındıkta;
çiçeklenme zamanı; Şubat-15 Nisan, olgunlaşma zamanı; Ağustos, Eylül ayları,
toplanma zamanı; Eylül-Ekim ayları, ilk tohum tutma yaşı; 10. yıl, bol tohum
yılı tekrarı 2 yılda birdir[2].
1000 adi fındık tanesi 800-1700 gr (ortalama 1250gr) ağırlığındadır.
Çimlenmede %60-75 oranında başarı sağlanır.
Ağacın odunlarından
fıçı, sandalye ve sepet yapımında yararlanılır. Kömüründen kara barut ve resim
kömürü yapılır[1].
/////////
Corylus avellana
From Wikipedia, the free encyclopedia
Corylus avellana
|
|
Common hazel leaves and nuts
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. avellana
|
Distribution map
|
The Common Hazel in the forest near Kyiv in
winter.
Corylus
avellana,
the common hazel, is a species of hazel native to Europe and
western Asia,
from the British Isles south to Iberia, Greece, Turkey and Cyprus,
north to central Scandinavia, and east to the central Ural Mountains,
the Caucasus,
and northwestern Iran.[2][3][4] It is an important
component of the hedgerows that were the traditional field boundaries in
lowland England. The wood was traditionally grown as coppice,
the poles cut being used for wattle-and-daub building
and agricultural fencing.
Common
hazel is cultivated for its nuts. The name hazelnut applies
to the nuts of any of the species of the genus Corylus.
This hazelnut or cob nut, the kernel of theseed, is edible and used
raw or roasted, or ground into a paste. The cob is round, compared with the
longer filbert nut.
&&&&&&&
جلید. [ ج َ ] (ع ص ) چابک از هر چیزی
. ج . اجلاد وجُلَداء. (منتهی الارب ). || سخت و قوی . (ناظم الاطباء). || (اِ) پشک
. (منتهی الارب ). پشتک و ژاله . (ناظم الاطباء). شبنم . (فرهنگ نظام ). || تگرگ .
|| یخ . (ناظم الاطباء).
- تگرگ . [ ت َ گ َ ] (اِ) ژاله
و یخچه باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). ژاله که به هندی اولا گویند و در سراج نوشته
تگرگ بمعنی آب بسته که از آسمان بارد و بعضی ژاله نوشته و ژاله بمعنی شبنم نیز دیده
شده . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). ژاله . (صحاح الفرس ). چیزی که از ابر میبارد
و آنرا ژاله . سنگک . سنگچه شخکاشه . یخچه نیز گویند.بتازیش برد نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). حب الغمام . عَبَّقُر
حب قر. شهنگانه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عُراب . قِقِط دانه های یخچه که از آسمان
فروریزد. (فرهنگ فارسی معین ). قطرات یخ بسته ٔ باران که بر اثر تغییرات ناگهانی
هوا بر زمین فروریزد و بیشتر در بهار موجب زیان سر درختی ها و دیگر محصول کشاورزی گردد
و در شمار آفات سماوی آید. و گاه از جهت سفیدی و انبوهی و شدت و سختی و سردی بسیار
بدان مثل زنند
////////////
جلید
بفتح جیم و کسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه
و دال مهمله بفارسی تکرک و بهندی اوله نامند و در طبع و جمیع آثار و افعال مانند ثلج
است و از ان کثیف تر و کفته اند چون تکرک را بر پارچۀ کرپاسی پهن نمایند و بر کردن
صاحب سلعه که در بنکاله مرضی می شود که بهندی کهیکه نامند بندند باعث تحلیل آنست و
لیکن وجع و سوزش بسیار می نماید و چون بر عضوی که سوخته باشد بمالند وجع و التهاب آن
را تسکین دهد و چون تکرک را بر زمین اندازند که آب شود و کل آن را بر دملی که سوزش
و التهاب بسیار داشته باشد بمالند تسکین دهد و چون آن کل را کلوله نموده خشک نمایند
و عند الحاجت به آب تر نموده ضماد نمایند نیز همین اثر دارد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
تَگَرگ (در متون طب سنتی جلید) گونهای
بارش است. تگرگ قطرههای یخبسته باران است که از آسمان فرو میریزد. تگرگ در اثر تغییرات
ناگهانی هوا بر زمین فرو میریزد و بیشتر در بهار موجب زیان سردرختیها و دیگر محصولهای
کشاورزی میگردد و در شمار آفات آسمانی است.[۱]
علت ایجاد تگرگ برخورد سریع هوای نمناک
به لایههای بالاتر و سردتر جو و یخ زدن ذرات بخار آب است. قطر تگرگها در حدود ۵ تا
۵۰ میلیمتر است و بیشتر از ابرهای کومولونیمبوس (کومهایبارا[۲]) که اغلب با رعد
و برق همراه باشد میبارد.
تگرگ از یک هستهٔ مرکزی سفیدرنگ تشکیل شده که رشتههای
سفید زیادی دور آن را فراگرفته. این رشتهها نیز با پوستهٔ نازکی از یخ احاطه شدهاند.[۳]
پرش به بالا ↑ لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ تگرگ، به نقل از منابع قدیمیتر
پرش به بالا ↑ برابرنهادهٔ فرهنگستان زبان فارسی
پرش به بالا ↑ جعفری، عباس، فرهنگ بزرگ گیتاشناسی
(اصطلاحات جغرافیائی). تهران: انتشارات گیتاشناسی، چاپ اول، خرداد ۱۳۶۶.
نامهای دیگر[ویرایش]
در گویشهای محلی : ژَله و یا جَلِه در
لهجه خراسانی، ته رزه در زبان کردی ،یخچه، سنگک، سنگچه، شخکاشه، شهنگانه، قِقِط.کره
تاغ ، بلوچي ترونگد. به تركى آذربايجانى دولچا dolça ميگويند.
دانههای تگرگ ریز را سرماریزه میگویند.[۱]
ویکی
////////////
به عربی برد، هطول، جلید:
برد (هطول)[عدل]
إحداثيات: 23°00′00″N 89°56′00″E
جزء من سلسلة الطبيعة
الجو
فصول السنة
شتاء ربيع صيف خريف
موسم استوائي
موسم جاف موسم رطب
عواصف
دمق سحاب رياح هابطة [بالإنجليزية] عاصفة
رملية إعصار فوق مداري [بالإنجليزية] عاصفة نارية عاصفة جليدية برق السحابة الخارقة
عاصفة رعدية (عاصفة رعدية ثلجية [بالإنجليزية]) إعصار قمعي إعصار استوائي شاهقة مائية
عاصفة ثلجية
الهطول
رذاذ المطر (رذاذ متجمد) برد دقيق برد
حبيبات جليدية (غبار الألماس) مطر (مطر متجمد) ثلج خليط المطر والثلج حبوب ثلجية لفافة
الثلج طين ثلجي
المواضيع
تلوث الهواء مناخ سحاب موجة برد ضباب موجة
حر علم الأرصاد الجوية طقس قاسي [بالإنجليزية] توقع جوي
Portal icon
بوابة طقس
ع ن ت
باللهجات العربية◄
قطعة مترسبة من البرد يصل قطرها 6 سم تشكلت
من التحام عدة قطع من البرد
البرَد شكل من الهطول، وهو عبارة عن كتل
من الجليد كروية أو غير منتظمة الشكل، يتراوح قطرها من بضعة ميليمترات إلى عدة سنتيمترات.
تتألف حبات البرد من طبقات جليدية سمكها نحو 1 مم، والطبقات الشفافة تتناوب مع شافّة
(نصف شفافة).
يتشكل البرد في الغيوم الركامية ثخينة،
عادةً في الموسم الدافئ وأثناء العواصف الرعدية نتيجة تجمد قطرات المطر التي تشكل نواة
لحبات البرد تنمو عليها طبقات من الجليد؛ وتتشكل حبات البرد الكبيرة بوجود تيارات هوائية
صاعدة تمنع سقوط الحبات الصغيرة.
يستمر هطول البرد عادةً بضعة دقائق، وقد
يشكل على الأرض طبقة ثخنها عدة سنتيمترات.
يسبب البرد أذًى بالغاً للمحاصيل الزراعية.
تعتمد مكافحة البرد على إدخال مادة كيميائية (يود الرصاص أو يود الفضة) في الجزء الأبرد
من السحابة بواسطة صواريخ تساعد على تجمد القطرات وزيادة عدد نوى التبلور، وبالتالي
إلى تصغير حجم كل حبة برد، فتذوب قبل وصولها إلى سطح الأرض. تسقط هذه الحبات بكثرة
وبالأخص في فصل الشتاء علي منطفة الجبل الأخضر شرق ليبيا وبالأخص في مدينتي البيضاء
وشحات وضواحيهما.
محتويات [أظهر]
عاصفة البرد[عدل]
عاصفة ثلجية
تعريف عاصفة البرد[عدل]
هي نوع من العواصف تسقط فيها كرات صغيرة
أو كبيرة من الثلج تسمى حبات البرد وتتكون حبات البرد من تجمد قطرات المطر داخل السحب
المصاحبة للعواصف الرعديةوتتقاذف الرياح حبات البرد الصغيرة الى اعلى وأسفل وتظل قطرات
المطر تتجمد على حبات البرد وهذا ما يضاعف من حجمها وثقلها حتى تسقط على الأرض .
الحجم التقريبي لحبة البرد الساقطة[عدل]
لا يزيد حجم أغلب حبات البرد على حجم حبة
البازيلاء لكن الحبات الكبيرة منها يمكن أن تصل الى حجم كرات الغولف أو كرات التنس
أو حتى ثمار الجريب فروت أو ليمون الجنة .
سرعة سقوط حبات البرد[عدل]
تندفع حبات البرد الكبيرة نحو الأرض بسرعة
تصل نحو 160كم/ساعة.
حقائق عجيبة عن حبات البرد[عدل]
أكبر حبة برد سقطت في كوفي فيل بولاية
كنساس الأميريكية سنة 1970 وبلغ محيطها 44 سم ووزنها 907 غرامات.[1][2]
عواصف برد سجلت اسمها في التاريخ[عدل]
الجدير بالذكر أن عام 2010 حطم الرقم القياسي
من حيث حجم البرد في الولايات المتحدة، حيث تم تسجيل حجم حبة برد تزن 875 جراما وبلغ
قطرها 20 سم تقريباً في إحدى البلدات في بتاريخ 23 تموز (يوليو) 2010 وتسببت في حدوث
أضرار كبيرة في الممتلكات وقطع التيار الكهربائي عن البلدة ويتشكل البرد نتيجة قوة
التيارات الصاعدة الرطبة إلى السحب الركامية والبرودة الشديدة في طبقات الجو العليا
وقد سجلت المملكة العربية السعودية العديد من عواصف البرد الضخمة التي تسببت في حدوث
أضرار على مدى العقود الثلاثة الماضية وكان أبرزها:
عاصفة نيسان (أبريل) 1982 التي ضربت شمال
القصيم وتسببت في خسائر كبيرة في المحاصيل الزراعية وتكسير الرشاشات المحورية وفي نفس
العام وفي شهر أيار (مايو) شهدت بلدة الحناكية تساقطا للبرد بشكل مخيف تسبب في تحطيم
النوافذ وبعض السيارات والمظلات، كذلك شهد شمال القصيم في تشرين الثاني (نوفمبر)
1985 عاصفة برد ضخمة تسببت في تكسير الزرع وبعض الأشجار وتحطيم النوافذ كذلك سجلت عاصفة
برد ضخمة في محافظة الرس غرب منطقة القصيم في آخر شهر شباط (فبراير) عام 1987 تسببت
في تحطيم بعض النوافذ والسيارات
كما سجُلت عاصفة برد ضخمة في شباط (فبراير)
1988 شمال العاصمة الرياض تسببت في شل الحركة وأضرار بسيطة في الممتلكات
كذلك شهد شمال غرب القصيم في قرية الفويلق
تساقط برد تسبب في حدوث أضرار كبيرة طالت الضرع والزرع والممتلكات وكان ذلك في نهاية
آذار (مارس) عام 1992 كذلك تكرر مثل هذا الحدث على نفس المنطقة وفي نفس الشهر من العام
الذي يليه 1993 وتسبب في حدوث أضرار في المناطق الزراعية وفي شهر نيسان (أبريل) من
عام 1995 ضربت عاصفة برد عنيفة ( شمال الرياض 30 كيلو مترا) واتجهت إلى مطار الملك
خالد الدولي وتسببت في حدوث أضرار في النوافذ الزجاجية وأثرت كذلك في منطقة الثمامة
شمال شرق الرياض وتسببت في تحطيم نوافذ السيارات وتكرر نفس الحدث في العام الذي يليه،
لكن هذه المرة فوق العاصمة الرياض وعلى نطاق أوسع حيث تشكلت عاصفة برد ضخمة جداً عصر
يوم السبت 23 آذار (مارس) 1996 وتسببت في سقوط برد بأحجام كبيرة خاصةً على شمال وشرق
العاصمة وتسببت في شل الحركة وسقوط بعض المظلات وتحطم زجاج المنازل والسيارات وأثرت
بشكل كبير في هياكل السيارات وكانت عاصفة لا تنسى وآثارها باقية إلى يومنا هذا في بعض
اللوحات الإرشادية والسيارات وأجهزة التكييف، كذلك هناك محافظة من محافظات منطقة الرياض
تتعرض بشكل شبه متكرر لحوادث عواصف البرد الضخمة وهي محافظة حريملاء حيث اشتهرت بتساقط
البرد وكان آخرها التي ضربت المحافظة عصر يوم الخميس 12 نيسان (أبريل) 2007 وأدت إلى
تحطيم السيارات والنوافذ الزجاجية واختراق بعض الأسقف الحديدية وقتل كثير من الأغنام
وأصابت الناس حالة هلع شديدة بسبب ضخامة حبات البرد وحوادث أخرى كثيرة حدثت في مناطق
متفرقة من البلاد.
اقرأ أيضًا[عدل]
نيزك جليدي ضخم
برد دقيق
المراجع[عدل]
^ كتاب للأعاصير أعين لا ترى بها من تأليف
ملفن وغلدا برغر
^ الاقتصادية : «عواصف البرَد» تكبد الاقتصاد
الأمريكي خسائر بملياري دولار سنويا .. والسعودية تتأثر بها
///////////
به ترکی آذری دولو:
Dolu
– ilin isti dövründə topa yağış buludlarından dənə-dənə xırda buz halında düşən
atmosfer yağıntısı.
////////////
به عبری باهاد:
ברד הוא משקע בצורת כדורי
קרח אשר נופלים מעננים.
///////////
به سواحلی:
Mvua
ya mawe ni aina ya mvua ambayo matone ya maji yamepita kwenye hewa baridi
angani na kuganda hadi kuwa barafu.
Hali
halisi inayonyesha si mawe bali vipande vya barafu.
Tone
zito zaidi lililowahi kupimwa lilinyesha sehemu za Gopalganj (Bangladesh)
tarehe 14 Aprili 1986, likiwa la kilogramu 1.02.
///////////
به کردی:
Zîpik
Hebek
Zîpik
Zîpik, heb an perçeyên qeşayê ko ji hewa dibarin
in.. Mezinahiya perçeyen cûda cûda ye. Dema mij an buxar li bilindahiyên ezman
ji nişka ve dicemide ev perçeyên qeşayê (bûz) pêk tên.
Li jorê di nav ewran
de carina dilopên baranê diqerisin, dibin qeflayên wekî nokan û dibarin. Ji wan
re dibêjin zîpik. Zîpik bêtir bihar û havînan dibare.
Ji zîpika libgir re dibêjin teyrok. Teyrok di dema tavên xurt û brûskî
de tên xwarê. Teyrok zerareke mezin didin sebze û mêweyên nû. Zîpika ku libên
wê hûr in, jê re dibêjin gijlok an jî xilorîk. Di devokên kurdî ji zîpik, terze jî tê gotin.
به ترکی استانبولی دو لو:
Dolu, bir yağış türü. Kule tipi bulutlardaki
düşey hava sirkülasyonuna kapılan bulut damlacıklarının bulut içindeki 0 ile
-40 derece santigrat seviyelerini geçerken (donma ve erimeler ile)
tabaka tabaka büyümesi ile oluşur.
Bulut içinde düşey
hava sirkülasyonunu ve yerçekimini yenerek yere düşen dolu taneleri bulut ile
yer arasındaki hava sıcaklığından çok fazla etkilenmez. Ama bulut tabanından
ayrılan kar kristalleri içinden geçtiği hava tabakasının sıcaklığına göre,
kuşbaşı kara, granül şeklindeki
kara, sulusepkene,
yağmura veya donan yağmura dönüşebilir.
///////////
Hail
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Hailstone" and
"Hailstorm" redirect here. For other uses, see Hail (disambiguation), Hailstone (disambiguation), andHailstorm (disambiguation).
Hailstorm
|
|
Video of a hailstorm in Hovorčovice, Czech Republic
|
|
Sign
|
Chunks of ice falling from
the sky, during arainstorm or thunderstorm.
|
Type
|
|
Cloud of origin
|
|
Effect
|
Extreme damage, dents in metal
|
A large hailstone, about 6 cm
(2.4 in) in diameter
Part
of the nature series
|
·
Winter
·
Spring
·
Summer
·
Autumn
|
·
Blizzard
·
Cloud
·
Tornado
|
·
Graupel
·
Hail
·
Snow
·
Slush
|
·
Climate
·
Cloud
·
Fog
|
·
v
·
t
·
e
|
Hail is a form of
solid precipitation. It is distinct from American sleet(called
ice pellets outside of the United States), though the two are often confused.[1] It consists of
balls or irregular lumps of ice, each of which is called a hailstone.
Sleet (ice pellets) falls generally in cold weather while hail growth is
greatly inhibited during cold surface temperatures.[2]
Unlike graupel,
which is made of rime, and ice pellets,
which are smaller and translucent, hailstones consist mostly of water ice and measure
between 5 millimetres (0.2 in) and 15 centimetres (6 in) in diameter.
The METAR reporting
code for hail 5 mm (0.20 in) or greater is GR, while
smaller hailstones and graupel are coded GS.
Hail
is possible within most thunderstorms as
it is produced bycumulonimbi,[3] and within 2
nautical miles (3.7 km) of the parent storm. Hail formation requires
environments of strong, upward motion of air with the parent thunderstorm
(similar to tornadoes) and lowered heights of the freezing level. In
the mid-latitudes, hail forms near theinteriors of continents, while in the tropics,
it tends to be confined to highelevations.
There
are methods available to detect hail-producing thunderstorms using weather
satellites and weather radar imagery.
Hailstones generally fall at higher speeds as they grow in size, though
complicating factors such as melting, friction with air, wind, and interaction
with rain and other hailstones can slow their descent throughEarth's atmosphere. Severe weather warnings are
issued for hail when the stones reach a damaging size, as it can cause serious
damage to human-made structures and, most commonly, farmers' crops.
&&&&&&&
جمار. [ ج ُم ْ ما ] (ع اِ) پیه خرمابن
. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). جامور. (اقرب الموارد). مغز تنه ٔ درخت خرما. (فرهنگ فارسی معین
). || جوانه های نوک شاخه ٔ خرما. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، جمارات . (از اقرب الموارد).
- جمار. [ ج َم ْ ما ] (اِ) مغز
درخت خرما باشد و آنرا پیه خرما و دل خرما هم گویند و عربان شحم النخلة و قلب النخلة
خوانند. (برهان ).
//////////
جمار
بضم جیم و فتح میم مشدده و الف و راء مهمله
و بزای معجمۀ نیز آمده و آن را قلب النخل و لب النخل و شحم النخل نیز و بفارسی پنیر
نخل نامند
ماهیت ان
چیزی است سفید رنک شیرین قریب بطعم شیر
که در سر درخت نخل و موضع طلع می باشد که چون آن را ببرند و یا برآورند آن درخت از
ثمر می افتد و دیکر ثمر نمی دهد و بهترین آن سفید تازه شیرین آنست
طبیعت آن
در آخر اول سرد و در وسط آن خشک
افعال و خواص آن
مقوی معده و احشا و قاطع اسهال خون و غیر
آن و جهت نفث الدم و درد سینه و رفع خشونت آن و حلق و نیکوئی آواز و تصفیۀ آن و جهت
سرفه و غلبۀ صفرا و غلیان خون و منع تحلیل ارواح خصوصا روح طبیعی و جذب حرارت غریبه
از بدن و رفع قئ صفراوی و خمار و ضرر نبیذ و لاغری کرده آشامیدن طبیخ آن نافع خصوصا
با شکر و ضماد آن جهت کزیدن زنبور المضار مضر رئه و مولد ریاح و خلط مائی و بطی النزول
از معده و مصلح آن عسل و سکنجبین و خرما و زنجبیل پرورده بدل آن حماض است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
جمار
شحم النخله
خوانند و قلب النخله نیز گویند و آن لب نخل است و بپارسی مغز درخت خرماست و دل
خرما گویند و پیه خرما و بهترین آن تر و شیرین بود و طبیعت آن سرد و خشک است در
اول و گویند در دوم قابض بود و خشونت حلق و اسهال و خون شکم را نافع بود و بر
گزندگی زنبور ضماد کردن مفید بود و وی قوت احشا میدهد و مره صفرا را نافع بود و
مضر بود به سپرز و دیر از معده بگذرد و مصلح وی خرما بود یا عسل و گویند بدل وی
حماض بود
اختیارات بدیعی
////////////
پنیر نخل (در متون
ط سنتی به نام عربی آن جمار) به ماده ترد، سفیدرنگ، خوردنی و شیرین بخش میانی سر یا
تاج درخت خرما گفته میشود.[۱] پنیر نخل در جهرم کچ و در قیروکارزين بوکوم و در استان
هرمزگان کور [۲] و در بوشهر غاپ نامیده میشود[۳] . برای دستیابی به آن معمولاً سر
درخت را میاندازند و برگها و لیفهای دور برگها را تا رسیدن به میانه و پنیر نخل،
جدا میکنند.
پنیر نخل در واقع
ماده اولیه تشکیل تنه و برگهای نخل پیش از مرحله چوبی شدن است.
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ لغتنامه دهخدا
پرش به بالا ↑ http://levar.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=588:1391-12-18-11-36-15&catid=6:1391-01-08-00-42-45&Itemid=6
پرش به بالا ↑ بفرمایید پنیر نخل!
//////////
به عربی جمار:
جمار هو القمة النامية
في النخلة تكون في أعلى لجذع، تستخرج بعد قطع النخلة وهي مادة سليلوزية بيضاء اللون
تقطع كشرائح رقيقة وتأكل.
أنظر أيضاُ[عدل]
نخلة
تمر
أيقونة بوابةبوابة
مطاعم وطعام
مشاريع شقيقة في كومنز
صور وملفات عن: جمار
Blue morpho
butterfly.jpg هذه بذرة مقالة عن علم الأحياء بحاجة للتوسيع. شارك
في تحريرها.
تصنيفات: مطبخ أمريكا
اللاتينيةفوفليةخضار ساقيةنباتاتأشجارنخيل
////////////
به عبری اتسی
دِکِل، لِولاوُط، دِکِلی:
לבבות דקל הוא השם שניתן לחלק בעצי דקל מסוימים, הנמצא במרכז
תחתית הגזע של העץ, ומשמש במטבחה של אמריקה המרכזית, כמרכיב בהכנת סלטים. בארצות המערב,
מוכָּרים לבבות הדקל, בצורתם המשומרת. טעמם של לבבות הדקל, מזכיר שילוב של ארטישוק
(חֻרְשָׁף) ואספרגוס.
סוגי הדקלים, מהם ניתן להפיק את הלבבות הם: דקל הקוקוס, דקל
ג'קארה, דקל אסאי, דקל סבאל, ודקל פופוניה. הלבבות נכרתים מגזע הדקל, או מהחוטרים הצומחים
בצד הגזע. כריתת הגזע מביאה למותו של הדקל, בעוד שכריתה מבוקרת של החוטרים, מאפשרת
את המשך גידולו של העץ, והפקת לבבות נוספים.
////////////
Heart of palm
From Wikipedia, the free encyclopedia
Fresh heart of palm.
Heart
of palm,
also called palm heart, chonta, palmito, palm
cabbage, swamp cabbage, or burglar's thigh, is a vegetable harvested from the inner core
and growing bud of certain palm trees (notably the coconut (Cocos nucifera), Palmito
Juçara (Euterpe edulis), Açaí palm (Euterpe oleracea), sabal (Sabal spp.),
pupunha and pejibaye (Bactris
gasipaes) palms). Harvesting of many non-cultivated or wild single-stemmed
palms results in palm tree death (e.g. Geonoma edulis).[1] However, other palm
species are clonal or multi-stemmed plants (e.g.Prestoea acuminata, Euterpe
oleracea) and moderate harvesting will not kill the entire clonal palm.
Heart of palm may be eaten on its own, and often it is eaten in asalad.
An
alternative to wild heart of palm are palm varieties which have undergone a
process of adaptation to become a domesticated farm species. The main variety
that has been domesticated is the botanical species Bactris gasipaes, known in Ecuador as chontaduro,
in Brazil and Costa Rica as palmito, and in English as the peach palm.[2] This variety is the
most widely used for canning. Peach palms are self-suckering and produce multiple stems,[3] up to 40 on one
plant, so harvesting several stems from a plant is not so expensive because the
plant can live on. Another advantage it has over other palms is that it has
been selectively bred to eliminate the vicious thorns of its wild cousins.
Since harvesting is still a labor-intensive task, palm hearts are regarded as a
delicacy.
As
of 2008, Costa Rica is
the primary source of fresh palm hearts in the US. Peach palm is also
cultivated in Hawaii,[3] and now has limited
distribution on the mainland, primarily to the restaurant trade. Florida's wild Sabal palmetto or cabbage palm was
once a source of hearts of palm but is now protected by conservation law.[2]
Contents
Heart of palm being prepared for
commercialization, in Brazil
When
harvesting the cultivated young palm, the tree is cut down and the bark is
removed leaving layers of white fibers around the center core. During
processing the fibers are removed leaving the center core or heart of palm. The
center core is attached to a slightly more fibrous cylindrical base with a
larger diameter. The entire cylindrical center core and the attached base are
edible. The center core is considered more of a delicacy because of its lower
fiber content.
Hearts
of Palm is rich in fiber, potassium, iron, zinc, phosphorus, copper, vitamins
B2, B6, and C.[1]
1. Jump up^ Sylvester, O.; Avalos, G. (2009).
Illegal palm heart (Geonoma edulis) harvest in Costa Rican national
parks: patterns of consumption and extraction. Economic Botany.
63(2): 179-189.
2. ^ Jump up to:a b Zeldes,
Leah A. (2010-11-17). "Eat this! Heart of palm, an exotic taste of the
tropics". Dining Chicago. Chicago's Restaurant &
Entertainment Guide, Inc. Retrieved 2011-05-18.
3. ^ Jump up to:a b Rose
Kahele (August–September 2007). "Big Island Hearts". Hana Hou! Vol. 10, No. 4.
Wikimedia Commons has media
related to heart of
palm.
|
&&&&&&&
کَزَرِ موشان ؛ گزر
موشان . به لغت لرستان جمجم است . (تحفه ). رجوع به جمجم و گزر شود.
////////////
جمجم
بکسر دو جیم و سکون
دو میم
ماهیت آن
بیخی است شبیه بزردک
بری باریک و دراز و اندرون آن سفید و بیرون آن ما بین سفیدی و زردی و خوش بوئی و با
اندک تلخی و تندی و شیرینی و از بلاد چین خیزد و از انجا ببخارا و سمرقند و سائر بلاد
برند کویند آن را با سوزن زرین از زمین برمیآورند و در لرستان آن را کزرموشان نامند
و ساق و برک آن شبیه بزردک است
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
جهت خناق و ربو و
سرفه و ضیق النفس و نزف الدم و ذات الرئه و ذات الجنب و نیم مثقال آن جهت خفقان شربا
نافع و بیشتر استعمال آن با بهمن سرخ و سفید و شکر است جهت تحریک باه و مربای آن در
جمیع افعال قویتر و در قرابادین ذکر یافت مضر سپرز مصلح آن صمغ عربی مقدار شربت آن
نیم درهم بدل آن سه وزن آن سکنجبین امین الدوله کفته که از یک مثقال تا یک مثقال و
نیم آن با جلاب رافع خفقان در حال و از مجربات است
مخزن الادویه عقیلی
خراسانی
////////////
جِمجِم
بیخی است که به
شقاقل مصری ماند برنگ و گویند که از زمین زر روید و گویند آن را بسوزن زرین از
زمین برکشند و میان اهل چین عزیز بود و گویند از ترکستان خیزد و معروف به جمجم
ختائی بود نافع بود جهت ربو و ضیق النفس و مجرب است و خناق را سود دارد و مقدار
مستعمل از وی نیم درم بود
صاحب مخزن
الادویه مینویسد: جمجم با کسر دو جیم بیخی است شبیه به زردک بری باریک و دراز و
اندرون آن سفید و بیرون آن ما بین سفیدی و زردی و خوشبوی با اندک تلخی و تندی و
شیرینی
صاحب تحفه مینویسد:
در بلاد لرستان آن را کزرموشان نامند
اختیارات بدیعی
&&&&&&
جمد
بفتح جیم و میم و سکون دال مهمله بفارسی
یخ نامند و در طبیعت و افعال مانند ثلج است و از ان لطیفتر و خوبی و بدی آن بآبی که
از ان منجمد می کردد برمیکردد و جهت هیضه و تپهای صفراوی و محرقه بغایت نافع و ضماد
آن بر پیشانی جهت منع رعاف مجرب و چون چشم کسی از سردی برف و یخ و هوای بسیار سرد ورم
کرده درد نماید میل یخی که در میان تنۀ یا شاخۀ اشجار منجمد شده باشد باندرون چشم بکشند
مفید است ورم و درد آن زائل می کردد مضر اورام باطنی و اعضا است
مخزن الادویه
عقیلی خراسانی
/////////////
جمد
بپارسی یخ گویند
و آن بعضی بر بعضی فضیلت دارد و بهتر است بسبب آبی که از آن بسته میشود اگر آبی
تنک بود آن یخ نیک بود و اگر نبود بد بود و خواص وی و برف نزدیک بود بهمدیگر اما
یخ لطیفتر بود
اختیارات بدیعی،
ص: 99