خرم آباد (خرم آباد با نام واقعی «خــــورمـۈه»
شهری از ژرفای تاریخ)
پیوندستان
بازماندههای کهن زبان لری در متون فارسی
نویسنده: احـد رستگار فرد - سهشنبه ٢٠
فروردین ۱۳٩٢
روزنامه آفتاب لرستان/ سرویس لرسو:
در سالهای اخیر تحقیقات فراوانی در خصوص
ادبیات بومی منطقه توسط علاقمندان این ادبیات کهن و غنی صورت گرفته است، که با توجه
به کم کاریها و بیمهریهایی و که طی چند دهه گذشته به این بخش از فرهنگ مردمان نجیب
لر روا شده است، موجد خرسندی و شایسته سپاسگزاری میباشد.
در پی این تحقیقات و با هدف دانشگاهی کردن
آنها و همچنین ایجاد یک مرجع مطمئن علمی، که به دور از تعصبات قومی و قبیلهای و طایفه
ای باشد، معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد لرستان با همکاری معاونت فرهنگی-اجتماعی
دانشگاه لرستان و گروه ادبیات فارسی این دانشگاه و همچنین مساعدت و همراهی حوزه هنری
استان لرستان، با تشکیل کمیتههایی، فراخوان همایشی ملی را با موضوعیت «بررسی سیر تحول
ادبیات بومی در لرستان» و تحت عنوان «کله باد» تهیه و ضمن ارسال آن به تمام مراکز دانشگاهی
و نهادهای فرهنگی منطقه؛ از پژوهشگران و صاحبنظران دعوت نمود تا با ارسال مقالات خود
محورهای همایش را مورد بررسی قرار دهند.
اکنون که در آستانه برگزاری دومین سال برگزاری
این همایش ملی هستیم، زمان را مناسب دیدیم تا هر هفته با انتشار یکی از مقالات برگزیده
این همایش در سال گذشته به استقبال دومین سال برگزاری آن برویم؛ تا از یک سو این مقالات
در گستره وسیعتری منتشر شده و در اختیار علاقمندان بیشتری قرار بگیرد، و از دیگر سو
موجب آشنایی پژوهشگران گرامی با آراء و یافته های دیگر پژوهشگران علاقمند به فرهنگ
و ادبیات بومی لرستان گردد.
مختصری درباره نگارنده مقاله:بهروز محمودی
بختیاری (متولد ۱۳۵۲ در تهران) زبانشناس ایرانی، و دانشیار پردیس هنرهای زیبای دانشگاه
تهران است. پژوهشهای او عمدتاً در حوزه تحلیل گفتمان دراماتیک، ردهشناسی زبان، گویششناسی
ایرانی، آموزش زبان فارسی و سینمای اقتباسی است. عضویت در گروه ایرانشناسی و مدیریت
گروه زبانشناسی مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، در کنار عضویت وابسته در مراکز دانشگاهی
مختلف از جمله گروه ایرانشناسی دانشگاه گوتینگن، گروه ایرانشناسی دانشگاه ماربورگ،
گروه زبانشناسی دانشگاه سیدنی، مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه راتگزر نیوجرسی و عضویت
هیات علمی افتخاری دانشگاه بینالمللی آریا (در ایروان) از دیگر سوابق کاری بختیاری
است.
*بهروز محمودی بختیاری
سالها پیش، گئورگ مُرگِنشتیرنه، ایرانشناس
نامآور نروژی، اظهار داشته بود که «از لحاظ مطالعات زبانشناسی، ایران یکی از غنیترین
ممالک است و یکی از خصوصیات مهم و مشخص گویشهای ایرانی این است که چندان با یکدیگر
از لحاظ سرعت سیر تکامل قابل مقایسه نمیباشند» (مرگنشتیرنه 1336:51). او همچنین به
درستی باور داشت که «تحقیقات درباره گویشهای مختلف ایران ممکن است منجر به کشف بعضی
از لغات زبانهای قدیمی ایرانی بشود و برای روشن شدن تاریخ تحول زبانهای ایرانی مفید
واقع گردد» (همان جا). درستی این سخن هنوز در روزگار ما به قوت خود باقی ست، و باید
با دریغ گفت که از زمان گفتن آن تاکنون، اقدامات انجام گرفته جهت شناسایی، ثبت و ضبط
و توصیف زبانهای ایرانی چنان که باید و شاید، انجام نپذیرفته است.
از سوی دیگر، دانش ما از «پیشینه» این زبانها
و گویشها هم شرایط مطلوبی ندارد، و البته دلیل این مورد، لزوماً کاهلی پژوهشی ما نبوده
است. نکتهای که در باب تاریخ زبانهای ایرانیِ بجز فارسی باید در نظر داشت آن است
که از گویشهای گوناگون ایرانی، واژهها، جملات و یا ابیات پراکندهای باقی ماندهاند
که میتوانند ما را در بررسی این گویشها یاری کنند. ولی مشکل اصلی آن است
که در سراسر سدههای گذشته از آنها نمونههای کامل و یکدست نداریم. به عبارت
دیگر، وضعیت آثار باقیمانده گویشی در ایران مانند ادبیات فارسی نیست، زیرا آثار
ادبی فارسی در سدههای گذشته پیاپی بوده است و شیوه تحول و گسترش زبان فارسی
را نشان میدهد.
از سوی دیگر، تا آنجا که بررسیها نشان
میدهند، هیچ کدام از این گویشها «سنت ادبی» - مانند ادبیات فارسی- نداشتهاند.
درست است که از برخی از گویشهای ایرانی نوشتههایی برجاست و این نوشتهها
گاه تا حد یک کتاب گویشی هم میرسند، اما هیچ کدام از آنها را نمیتوان دلیل
وجود «سنتی ادبی» دانست که در دورهای رایج بوده و سپس از رواج افتاده باشد.
پس میتوان بزرگترین فرق آثار بازمانده گویشها با آثار ادبی فارسی را «نداشتن
سنت ادبی» دانست. عدم وجود خط ویژهای که ظرایف آوایی این گویشها را بنمایاند، در
کنار سنت جاافتادۀ ادبیات شفاهی این گویشها نیز باعث شده است که کل دادههای کهن گویشی
ایرانی در حد کسری کوچک از دادههای کهن زبان فارسی هم نباشد، و دانش تاریخی ما از
این گویشها هم به طبع همین کمبود، به حد مفید و مطلوبی نرسیده باشد. در این مقاله
که بخشی از کار وسیعتری در باب مطالعه پیشینه گویشهای ایرانی در متون فارسی است،
ضمن معرفی اجمالی زبان لری و گویشهای آن، به معرفی بازماندههای کهن این زبان در متون
مختلف پرداخته میشود؛ با این امید که پرتو جدیدی بر حوزه مطالعات این زبان بیفکند.
زبان لری
لری زبانی از خانوادۀ زبانهای ایرانی جنوب
غربی است که با 5/4 میلیون نفر گویشور (اتنولوگ) در جنوب غرب ایران، به ویژه در استانهای
لرستان، کهکیلویه و بویراحمد، چهارمحال و بختیاری، اصفهان و خوزستان رواج دارد، ولی
محدود به مناطق یادشده نمیشود. مثلاً در روستای «سنگاب» از توابع شهرستان «ایوانکه»
استان سمنان، طایفه لر زبان «هَداوند» زندگی میکنند، و اهالی روستاهای «نینه» و «برجک»
به ترتیب از توابع محلات و خمین در استان مرکزی نیز لری را به عنوان زبان مشترک به
کار میبرند (مشاهدات شخصی).
چنان که گفته شد، لری از زبانهای ایرانی
جنوب غربی است، یعنی از زبانهایی که مانند فارسی، ریشه از فارسی میانه یا پهلوی ساسانی
میگیرند. نظام دستوری لری به همین جهت با فارسی شباهت بسیار دارد، و مقداری از کلمات
لری هنوز با تلفظ فارسی میانه یا نزدیک به آن به کار میروند، در حالی که در فارسی
تلفظ آنها از تلفظ اصلی دور شده است، مانند تلفظ کلماتšaš
«شش»، asp «اسب»، mazg «مغز»، hešm «خشم» (xēšm>)، sohr
«سرخ» (suxr>)، tahl
«تلخ» (taxl>)، emid
«امید» (ēmēd)، došmen
«دشمن»، merd «مرد»، pohl «پل» و غیره (صادقی
1380:134).
در مورد زبان لری، دو سوءتفاهم کهن و رایج
وجود دارد، که به ترتیب ناظر بر یکی بودن این زبان با کردی یا فارسی در حد یکی از گویشهای
آنهاست. سوءتفاهم یکی بودنِ کردی و لری نتیجه وجود واژههای مشترک بسیار و شباهتهای
صوری زیاد میان این دو زبان است، که باعث شده بود تا در اوایل قرن بیستم چنین تصور
شود که لری و کردی گویشهایی از یک زبان هستند. نخستین دانشمندی که توانست تفاوتهای
این دو زبان را به نیکویی معرفی کند، «اسکار مان» آلمانی بود که در تألیف منتشرهاش
به سال 1904، به این اشتباه دیرین، پایانی علمی داد، و نشان داد که به طور مشخص لری
زبان فاعلی مفعولی از دسته زبانهای ایرانی جنوب غربی است، در حالی که گروه گویشهای
کردی (بجز کردی کرمانشاه) همگی اصطلاحاً «ارگتیو» و از گروه زبانهای ایرانی شمال
غربی (و بازمانده پهلوی اشکانی یا پارتی) هستند. به لحاظ ارتباط لری و فارسی هم باید
گفت که از میان زبانها و گویشهای ایرانی، ذخیره واژگان مشترک فارسی و لری از همه
بیشتر است؛ به همین دلیل عدهای ممکن است به خطاا ری و گویشهای آنرا گویشهایی از
فارسی بپندارند، کما اینکه این خطا حتی به منابع مهمی چون لغتنامه دهخدا نیز راه یافته
است.
برای لری دو گویش به نامهای «لر بزرگ»
و «لر کوچک» شناخته شده است. لر بزرگ به لری مردم بختیاری، کهکیلویه و ممسنی اطلاق
میشود، و لر کوچک به گونههای لری استان لرستان گفته میشود. گویش بختیاری از زردکوه
بختیاری و پیرامون چهارمحال و نواحی پشتکوه و دامنههای ایذه و دزفول و رامهرمز و نواحی
خوزستان در میان قریهها و قصبههایی که مسکن ایلات و عشایر بختیاری است با اختلاف
اندکی تکلم میشود.
ایرانشناس روس ارانسکی (1358: 312) نیز
در این زمینه مینویسد:
«در منطقه لر بزرگ و یا بختیاری، ایلات
بختیاری اقامت دارند. بختیاریان صحرانشین در تابستان به نواحی مرتفع کوهستانی میان
بروجرد و اصفهان کوچ میکنند و زمستان با حشم و دامهای خویش به جلگه خوزستان نزول
کرده و تا شوشتر را فرا میگیرند. قبایل بختیاری به دو گروه تقسیم میشوند: هفتلنگ
(در منطقه اصفهان) و چهارلنگ (در منطقه بروجرد). عده متنابهی از بختیاریان نیز در مناطق
نفتخیز جنوب غربی ایران («میدان نفتون» در جنوب شرقی شوشتر) و هفتگل و آغاجاری و بهبهان
(در مشرق و جنوب شرقی اهواز) زندگی میکنند».
آنچه اکنون درباره موقعیت فعلی لری گفتیم،
البته با دادههای موجود در برخی متون کهن همخوانی ندارد. مثلاً در کتاب شرفنامه
بدلیسی (که در اواسط قرن دهم هجری نوشته شده)، لری از انشعابات کردی دانسته شده و
وجه تسمیه مفاهیم لر کوچک و بزرگ هم آمده است (صص 48ـ 43)، و در صفحه 76 آن به
صراحت آمده است: «لر بزرگ، که مشهورند به بختیاری» (ص 76). در همین کتاب، با وجودی
که در توصیف مردم چگنی آنها را از «اکراد» معرفی میکند و میگوید: «این طایفه
(چگنی) در شجاعت و شهامت و دلاوری از سایر اکراد ایران ممتاز است»، ذکر میکند
که «عمده اکراد ایران سه طبقهاند: سیاه منصور و چگنی و زنگنه... آنها سه برادر
بودهاند که از ولایت لرستان و به روایتی از گوران به عزم ملازمت سلطان ایران
از وطن بیرون آمدهاند» (4ـ423).
منبع دیگری که در باب وجه تسمیه لرها و
انواع آنها میشناسیم، کتاب نصف جهان فی تعریف اصفهان، نوشته محمد مهدی بن محمد رضا
الاصفهانی است، که در دوره ناصرالدین شاه قاجار نوشته شده است. در این کتاب آمده است:
«وجه تسمیه (لرها) معلوم نیست، آنچه در زمین فیلی ماندهاند، آنها را لر بزرگ و مسکن
ایشان را لرستان فیلی مینامند و آنچه پیشتر رفته و به زمین اصفهان نزدیک شدهاند،
لر کوچک و بختیاری میخوانند» (ص 165)، که این تعریف، با تعریف بدلیسی از لر بزرگ همخوانی
ندارد.
لذا حتی کتبی که ناظر بر تاریخ نواحی غربی
ایران هستند نیز در زمینه تعلق برخی اقوام به کرد یا لر با هم اتفاق نظر ندارند، لذا
راهکارهای زبانشناختی میتوانند در این زمینه اطلاعات مناسبتری ارائه دهند.
لرها و زبان آنها در متون
در متون گوناگونی به زبان لری اشاره شده
است، ولی متأسفانه باید گفت که این اطلاعات بسیار اندک و پراکندهاند. احتمالاً قدیمیترین
سند در این زمینه، کتاب احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم مقدسی (قرن چهارم) است، که
در آن صراحتاً از «زبان لری» یاد شده است. در این کتاب میخوانیم «قوم سامی، اسان،
سهی، ارکی اگر چه زبان لری دارند، لر اصلی نیستند» (ص 550). با وجود این، این
منبع اطلاع دیگری درباره آنچه زبان لری نامیده است، نمیدهد، و حوزه زندگی لرها را
هم مشخص نمیکند. کتاب دیگری که در مورد لرها و زبانشان اظهار نظری کرده است، کتاب
تاریخ گزیده حمدالله مستوفی (قرن هشتم) است، که نویسنده در آن ابراز میدارد که
«به زبان لری، کوه پر درخت را لِر گویند به کسر را، به سبب ثقالت ر، کسره لام
را به ضمه بدل کردند و لُر گفتند» (ص 537). او همچنین معتقد است که «در زبان
لری الفاظ عربی بسیار است، اما این ده حرف در زبان لری نمیآید: ح خ ش ص
ض ط ظ ع غ ق» (ص 538).
ولی قدیمیترین منبع یکدستی که میتوان
از لری (به ویژه از گویش بختیاری) یافت، در جنگی به شماره 1166 کتابخانه مجلس
سنای سابق، متنی موجود است، که منتخبی از اشعار سعدی با شعرهایی از علیرضا
تجلی و شیخ علیبابا کوهی را در بر میگیرد. در پایان این جنگ به خط نسخ
متفاوت با خط اصلی نسخه، متنی به یکی از لهجههای محلی ایران آمده
است. در فهرست کتابخانه، این متن «نامهای لری از سعدی» دانسته شده
است. صادقی (1375) این متن را به یکی از لهجههای لری و احتمالاً لری بختیاری
میداند که به قرن یازدهم یا کمی قبل از آن تعلق دارد. لری بودن متن از
واژگان آن، به ویژه مصادر افعال لازم آن که به پسوند «–ستن» ختم میشوند روشن
میشود: مانند «چَوسِستن» (چسبیدن)، «تهرستن» (غلتیدن)، «کهرستن» (شکستن) و «فهرستن»
(در رفتن) (صادقی 1375:9)، که بختیاری بودن آن را از اشاره به زردکوه و دناکوه
در متن میتوان دریافت. این متن البته با توصیف مستوفی درباره تلفظ زبان لری نمیخواند،
چرا که برخی از حروف دهگانه مورد نظر او در این متن وجود دارند.
واژههای پراکندهای از لری هم در متون
دیده میشوند، مثلاً در مجمع الفرس (قرن یازدهم)، در توضیح واژه «ملک» میخوانیم:
«دانهای مانند ماش که در میان باقلا باشد و در حوالی لرستان مانند عدس و باقلا
پزند و خورند و آنرا ملک خوانند و به عربی خلر گویند» (نک. کیا 118-1357:117).
همچنین در سفرنامه ابن بطوطه (قرن هشتم) آمده است که به هنگام اقامت او در ایذه
و در میان لر زبانان، مردم به هنگام عزا میگفتهاند «خوندگار ما»، یعنی آقای
ما (ص 207).
کتاب پزشکی مهمی که در آن میتوان واژههای
گویشی (از جمله لری) دید، تحفه المؤمنین نوشته محمدمومنبن محمدزمان (پزشک مخصوص شاه
سلیمان صفوی، در قرن یازدهم) است که با نام تحفه حکیم مؤمن نیز شهرت دارد. در این کتاب،
دو واژه لری «جرمیلک» و «کزرموشان» دیده میشوند، که بدین گونه معرفی شدهاند:
جرمیلک: به لغت کوهستان لرستان و جابلق
اسم دوائی است که ترکان آن را با بیات آزار نامند. بیخی است به سطبری انگشتی...(ص240).
کزرموشان: به لغت لرستان جمجم بجیم است (ص725).
در کتاب پزشکی مخزن الادویه که توسط عقیلی
علوی خراسانی در سال 1185 قمری تألیف شده و حاوی 6000 واژه طبی و دارویی است، نیز واژههای
لری زیر آمدهاند:
«پای زاغان» (آطریلال، غازاباغی)، «جَرمیلَک»
(بیخی است)، «طرم» (بَلبُوس، زیز، تلخه پیاز)، «گزرموشان» (جِمجِم)، «مَحلَب» (پیوند
مریم) (مدبری 1382:208).
در متون نظم، باید گفت که قدیمیترین فهلویات
لری که برای ما باقی مانده به باباطاهر عریان (متوفی حدود 410 قمری) منسوب است، ولی
مطالعه آنها خالی از اشکال هم نیست، چرا که اولاً نمیتوان همه آنها را از باباطاهر
دانست، ثانیاً به مرور زمان بسیاری از این متون صورت اصلی خود را از دست دادهاند و
و وزن آن مطابق قوانین عروض رسمی درآمده است، به صورتی که عملاً به گونهای از
فارسی تبدیل شدهاند.
در کتب قدیم از جمله المعجم اشعاری
از او باقی مانده که از نظر لغت و ترکیب و وزن با آنچه امروز هست تفاوت دارد
و نشان میدهد که هیچکدام از صور جدید ترانههای او اصیل نیستند (شمیسا 267:
1363). بررسی مقابلهای نمونههایی از شعر او با نمونههایی جدید تحولات این اشعار
را به دست میدهند:
ار کری مون خواری اج که ترسی ور کشی مون ساری اج که ترسی
ازینیمه دلی نترسم اج کیح ای کهان دل ته داری اج که
ترسی (المعجم، ص 105)
کشیمان ار به زاری از که ترسی برونی ار بخواری از که ترسی
به این نیمه دل از کس مو نترسم دو عالم دل ته داری از که ترسی (تصحیح
وحید دستگردی، ص 72)
من آن پیرم که خوانندم قلندر نه خانم بی نه مانم بی نه لنگر
رو همه رو ور آیم گرد گیتی شو در آیه و او سنگی نهم سر (تاریخ ادبیات
صفا، ج 2، ص 385)
مو آن رندم که نامم بی قلندر نه خوان دیرم نه مان دیرم نه لنگر
چو روز آیه، بگردم گرد کویت چو شو آیه، به خشتان وانهم سر (تصحیح وحید
دستگردی، ص 15)
از آن اسبیده بازم همدانی به تنهائی کرم نخچیره وائی
همه به من و دیرند چرغ و شاهین به نام من کرند نخجیر وانی (تاریخ ادبیات
صفا، ج 2، 386)
مو آن اسپیده بازم همدانی لانه
در کوه دارم در نهانی
به بال خود پرم کوهان به کوهان به چنگ خود کرم نخجیربانی (تصحیح وحید دستگردی،
ص 89، به نقل از شمیسا 1363: 70ـ 269).
تفاوتهای قابل توجه ایت ابیات نشان میدهد
که برای تعیین صورت اصل این ابیات نیز چارهای جز بررسی نسخ قدیمی نیست. نسخ معتبری
که از باباطاهر میشناسیم، یکی نسخه عکسی شماره 2546 موزه قونیه (بر سر مزار مولانا)
است که تاریخ کتابت 848 دارد، دو قطعه و هفت دوبیتی او را شادروان مینوی بازیابی
و به خط خود به صورت مشکول یادداشت کرد و استاد صفا عین خط آن مرحوم را در
تاریخ ادبیات خود به صورت افست وارد کرد. دیگری نسخه کتابخانه ملی پاریس است.
در صفحههای ۷۴ تا ۱۰۰ یک نسخه خطی عربی که در کتابخانه ملی پاریس نگهداری
میشود، رساله کلمات قصار باباطاهر همدانی نوشته شده است و ۱۷۴ دوبیتی از
او نقل شده است. نسخ مهم دیگر، جُنگ (نسخه خطی) شماره 900 کتابخانه مجلس است، که در
آن فهلویاتی از دو سه لهجه بدون ذکر نام گوینده آمده، است که به نظر ادیب طوسی
(1337:2)، بیشتر آنها مربوط به زبان لری است و از نظر سبک و مطلب نیز به شعرهای باباطاهر
شباهت دارد. ادیب طوسی (همان)، چهارده قطعه از این فهلویات را آوانویسی و شرح کرده
است، و از همین رهگذر توانسته واژههای زیر را به عنوان واژگانی کهن از لری استخراج
و بازآفرینی کند:
«او» (ow،
بر)، «بَشن» (bašn،
سر و بن و اطراف هر چیز)، «رون» (run،
جهت و سمت و طرف)، «بِیّا» (beyyâ،
به یک جا)، «یا» (yâ،
جا)، «وی» (vi، باشد، معادل بی)، «زارْج»
(zârj، کبک)، «دی» (di، دید، سوم شخص از dian)، «بول» (bül، غژم انگور)، «اَدخورد»
(adxord، میخورد، ad- نشانه استمرار است)، «درد»
(dard، داشت، از darden)، «وِزَرْت» (vezart، گذشت، عبور کرد، از vezartan)، «دال» (dâl، لاشخور، عقاب)، «بَمَه»
(bama، بیامد، آمد، از aman)، «ساتَه» (sâta، محرف ساعت)، «بوکَد» (bowkad، افکند، از bowkandan)، «وات» (vât، گفت، از vâtan، مضارع آن از vâj ساخته میشود)،
«وُجا» (vojâ،
میاندازد، از vojiyan)،
«وِستاخ» (vestâx، گستاخ)، «کیژ» (kiž، کَس)، «نِتگُوَن کرد» (netgovan kard، نت+ govan گمان+ کرد،
گمان نمیکند)، «اَز» (az،
من)، «اِژ» (ež، ش، ضمیر متصل)، «کتّیم»
(kattim، یافتیم مخفف کفتیم، از kattiyan)، «بِیبارَه» (beybâra، به یک باره، ناگهان)، «لاوه»
(lâva، دلربایی، مجازا معشوق)،
«هَنی» (hani، هنوز، دوباره، دیگر، در
اکثر گویشهای غرب و شمال غرب)، «ها زیدو» (hâzido،
ها+ زی+ دو= هست از این دو)، «جین» (jin،
از، جینان= از اینان)، «هامان» (hâmân،
صاف، هامان گهان= آسمان)، «ادسات» (adsât،
از sâtan، میساخت)، «ار» (ar، گر، انداجهگر= اندازهگر)،
«وشانم» (vešânom، فشانم، از vešândan)، «توله» (tüla، شاخه)، «چرخ» (čarx، نوعی مرغ شکاری)، «تاوه
شون» (tâve šon، تاو+ شون= شوق رفتن، ذوق
زده شدن)، «ودزینههاری» (vadzinehâri،
بدعهدی)، «ویدادخواری» (vidâdxâri،
بیدادکشی، خواری)، «تهره» (tehra،
تیره)، «خور» یا «خوَر» (xor،
خورشید، خوش)، «وید» (vid،
بید)، «لاگهان» (lâgahân،
لا+ گه+ ان، سیل گاهان)، «واژار» (vâžâr،
بازار)، «بنشّه» (benašše،
نرود، از šon)، «وشّی» (vašši، وش+تی، برای تو)، «بیانه»
(biyâna، بیگانه).
آوانویسی این ابیات به روایت ادیب طوسی
چنین است:
gar až zar ow nehi divâ-ne až gel
be parčineš keri vânüša vo vel
اگر به جای گِل، دیوار را از زر بسازی،
و پرچینش را پر از گل و بنفشه کنی
gar ow bašneš nehi on dâr šemšâd
ke ow rüneš keri âvâj belbel
اگر به صحنش آن شمشاد را بنشانی، که بر
طرف آن بلبل آواز کند
saranjâmân beši beyyâ beharzi
yâye te gür wi ma'vâye te gel
سرانجام به یکجا از میان میرود، جای تو گور و مأوای تو خاک باشد. (ادیب طوسی
1337:2)
متن دوم:
zârejam di je büli müri adxard
müreji on miyân dast ow xodâ dard
کبکی دیدم از غژم انگوری موری میخورد و
مور در آن میان دست به خدا داشت
nâgahân bevezart bâzi va dâri
zârejaš košto müran zâr avâ xard
ناگهان بازی از درختی گذشت، کبک را کشت
و مورانش زار بخوردند
dâli jâlvand kühân kard parvâz
bâzaš bekošto xuneš pâk vâ xard
عقابی از کوههای الوند پرواز کرد و باز
را کشت و خونش را پاک بخورد.
bama načirvâni sâta baskim
bow kadaš tiro dâl až kâr vâkard
کمی بعد، نخجیر بانی رسید و تیر افکند و
عقاب را کشت.
vât šâ načirvân dastet vojâ dast
ke inat vad kare eškâr vâ kard
شاه به نخجیربان گفت: دست تو دستت را بیفکند،
که این جزای توست که شکار مرا کشتی.
vâta šâ te bein vestâx mabbi
bemanaš
vâ kerand har vad ke man kard
(نخجیربان گفت:) ای شاه تو با این (عمل
خود) گستاخ مباش، هر بدی را که من کنم به من برمیگردانند.
xorram on kiž ku vad kâra nebbi
xošdel on kiž ku vad netgovan kard
خرم کسی که بدکار نباشد و خوشدل کسی که
بد نیندیشد. (ادیب طوسی 5-3: 1337)
yâ kem dor di hani daryâ
nebod yâr
yâ kem xor di gehân peydâ nebod yâr
ای دوست، جایی که من دُر دیدم هنوز دریا
نبود و جایی که من خورشید دیدم هنوز جهان نبود.
man až on ru bedâmâne te zad dast
ke gardünet hani barpâ nabod yâr
من آن روز به دامان تو دست زدم که هنوز گردونت برپا
نشده بود. (همان، 5-6)
yâ ke až mehretam dam mizad ey yâr
xišo bigâna sangam mizad ey yâr
ای دوست! هر جا از مهر تو دم میزدم، خویش
و بیگانه سنگم میزد.
jormom ina ke až te dust dârom
ne xünam kardo râ nam mizad ey yâr
جرمم این است که تو را دوست دارم، نه خون
کردهام، و نه راه زدهام. (همان، 6)
man on pirom ke xânandam qalandar
ne xânam bi na mânam bi ne langar
من آن پیرم که مرا قلندر میخوانند، خان
و مان و لنگر ندارم
ru hama ru var âyom gerder giti
šow dar âye vo ow sangi nehom sar
همه روز گرد گیتی میگردم و چون شب شود،
بر سنگی سر میگذارم (همان جا)
yâ až in band dar ežnâva kattim
xünam ar xord dar xünâva kattim
یا از این بند در ناحیه او افتم و اگر خونم
خورد در خونابه افتم
yâ dar in šüma giti am
neyâ yâ
až xo beybâra dar var lava kattim
یا در این گیتی شوم مرا جا نباشد یا یکباره
از خود در بر یار افتم (هستی خود را در دوست فنا کنم). (همان جا)
panj rüži hani xorram gehân bi
zamin xandân berammân âsemân bi
پنج روز دیگر هنوز جهان خرم است و زمین
به اسمان رمنده میخندد
panj rüži hani hâ zi do sâmân
ne jinân nâmo ne žânân nešân bi
پنج روز دیگر هم برای این دو کون هست که
نه از زمین اثر و نه از آسمان نشانی باشد (همان، 7)
alef kaž kâfo nüneš sar kebar kard
hamaš hâmân gehân ow lâjevar kard
خدا که از هستی خود سر برآورد، هم او همه
جهان را بر لاجورد گرفت.
onkaš adâfari gardüne gardân
ânaš ad sâto man andâja ar kard
آنکه گردون گردان را آفرید، او میساخت
و من اندازه گیرش بودم (همان جا).
bošom balvand dâmâ mow nešânom
dâman až har do giti hâ vešânom
بروم به دامان الوند مو بنشانم و دامن از
هر دو گیتی برافشانم
nešânom tüla vo müyom bezâri
bi ke belbel hani dâ vel nešânom
شاخ بنشانم و بزاری مویه کنم، باشد که بلبل
بار دیگر از گل نشانی به من بدهد (همان، 7 و 8)
az on sepida bâzom hammadâni
betanhâyi kerom naččirvâni
من آن سپید باز همدانیم که در شکار یکتایم
hama beman vadirand čarxo šâhin
benâme man keran naččirvâni
چرخ و شاهین همه برای من وزیرند و به نام
من نخجیر میکنند (همان، 8).
فهلویات لری زیر نیز نام شاعر ندارند و
از جنگ شماره 900 مجلس استخراج شدهاند، که با خوانش ادیب طوسی (همان، صص 8-12) چنین
هستند:
delem tâve šone sâmân te dârè
goš bar porso pey âmân te dârè
دلم شوق شدن به سامان تو دارد و گوشم به
پرسش و پیغام توست
ariru dâd biyo dâvari bi
daset vini ke vâ dâmân te dârè
اگر روزی داد و داوری باشد، خواهی دید که
دستم دامن تو را گرفته است
jete piša čebod vad
zinehâri
jeman vad bordano vidâd
xâri
پیشه تو چو بدعهدی بود، پیشه من تحمل بیداد
و بدیهای توست
tevo xâvo xoro râmešno xüši
azo tâvo tovo nâlešno zâri
تو و خواب و خوشی و آرامش، من و سوز و تب
و ناله و زاری. (همان، 9)
šow ar če tehra bi ham bâmaši pey
dal ar če süta bi ham kâmaši pey
شب اگر چه تیره باشد از پی بامدادی دارد،
دل اگر چه سوخته باشد از پی کامی دارد
berow niki kar o haryâ ke te bi
hark e niki karè ham nâmaši pey
به هر جا که هستی برو نیکی کن، هر که نیکی
کند او را نامی از پی است (همان، 9)
at barom ranja vi bar yâ xo čübi
de zarrem net vazad xar yâ xo čübi
به بر تو بدون ثمر یا چوبی رنجه هستم، بر
ذره من نه خورشید تو میتابد و نه چوب تو
delema bâzaret kardi čo kürân
be poxtem vânahâ sar yâ xo čübi
دل مرا به آذرت چون کوره مشتعل کردی، به
پختنم سرپوش یا چوبی بنه (همان، 10)
bâmdâdân kem az koh xar vazè xor
če šâhân če šovânân xar vazè xor
بامدادان که از کوه خورشید خوش میدمد و
بر شاه و شبان خوش میتابد
delem virâna vo čašmem xorâru
ne bè virânahâ xoštar vazè xor
دلم ویرانه است و چشمم به روی خور، که خورشید
به ویرانهها خوشتر میتابد (ص 10)
del va vido velo senbel mabandid
miyâne lâgahâneš gel mabandid
دل به بید و گل و سنبل مبندید، در سیلگاه
جهان خانه مسازید
biše panj rü nebi vâžâre giti
ni bedin panjruži del mabandid
بازار گیتی بیش از پنج روز نیست، نه، به
این پنج روزه دل مبندید (همان، 10 و 11).
متن دیگری که در آن میتوان فهلوی لری دید،
متن راحهالصدور راوندی (قرن ششم) است، که در دو مورد اشعاری از علاءالدوله عربشاه
و پسرش فخرالدین خسرو شاه (قرن ششم) موجود است، که ادیب طوسی (1337) آنها را لری میداند
و صادقی آنها را همدانی معرفی کرده است. در یکی، علاءالدوله عربشاه به سلطان سلیمان
که او را احضار کرده بود مینویسد:
bevâd arvand kuh aj yâ benaššè
arvand ar vand bi vâd âyè vašši
کوه الوند به باد از جا حرکت نمیکند، الوند
اگر در بند است باد برای تو میآید (ادیب طوسی 1337:11)
و پسرش فخرالدین خسرو شاه که در قلعه سر
جهان محبوس بوده است برای سلطان سلیمان مینویسد:
xišo biyâna vo âzâdo banda
von kešân vât ha ke âyi betonda
خویش و بیگانه، آزاد و بنده و آن کسان که
تو را واداشتهاند که به خشم بیایی
ow jeman xün nešâna bâht šamšir
var betangi darim asir bevanda
نشاید که بر خون من شمشیر یازند و اگر چه
به تنگی اسیر بند داریم
âžon ru vâ ke bu var vim mânom
ne aj xišân ne aj biyâna ânom
از آن روز باز که بر بیم خانه من شد، نه
از خویشانم و نه از بیگانگان
ke nevvâ kež be in biyâna bümân
dânè zivanda mânom yâ nemânom
که باید کسی در این غربت نداند که زنده
خواهم ماند یا نه! (همان، 12)
نمونه دیگر دیوان منتشر نشده شاعری است
به نام «ملا ابوالقاسم پریشان» یا «پریشان لر»، که به گفته روح بخشان (1383: 627)،
احتمالاً در نیمه دوم قرن هشتم و نیمه اول قرن نهم زندگی میکرده است. اشعار او عمدتاً
به لری و لکی هستند، اما همچون برخی شاعران دیگر خطه غرب ایران، عدهای بر کرد بودن
او اصرار میورزند. نسخهای خطی از دیوان منتشر نشده او در کتابخانه مرکز دایرهالمعارف
بزرگ اسلامی در تهران محفوظ است، که انشالله با خوانش و تصحیح علمی و زبانشناختی آن،
متنی مفصل و مهم از متون گویشی به جامعه علمی کشور عرضه شود. به هر حال، تا زمانی که
آن مهم به انجام رسد، امکان اظهار نظر دقیق در مورد متن ان وجود ندارد.
آنچه تاکنون گفتیم، همگی نمونههایی از
گویش لر کوچک بودند. ولی در حدود صد سال گذشته میتوان از ابیات، ترانهها و اشعار
لر بزرگ هم نمونههایی مشاهده کرد. مثلاً ادیب طوسی (1332:3) از بیتی یاد میکند که
روی یک سنگ قبر قدیمی بختیاری کنده شده است. او این بیت را چنین آوانویسی و ترجمه کرده
است:
ē harfa mo az gehom šena bedowrân
felâmarze sar kičir sardare gowrân
«این حرف را میزنم تا در دوران مشهور شود:
فرامرز سر کوچک سردار گوران است».
اما از میان متون نسبتاً مفصلِ بر جامانده
از لری بختیاری ظرف صد سال گذشته، اشعار ملا زلفعلی کرانی (کرونی) بختیاری متخلص به
«مجرم» از اهمیت ویژهای برخوردارند. ملا زلفعلی بختیاری در اواسط نیمه دوم قرن 13
ق (حدود سال 1260) به دنیا آمد و تا سال 1330 هجری قمری آثاری دال بر زنده بودن او
در دست بوده است. او سراینده منظومه 137 بیتی «حدیث کسا» به لری است، که البته خودش
به آن عنوان «قصیده توحیدیه» داده است، و قدیمیترین متن به گویش لری بختیاری است که
به کتابت درآمده است.
مطالب منظومه حدیث کسا را میتوان به سه
بخش تقسیم کرد :
1) حدیث چون و چرای شاعر با خداوند، 2)
حدیث کسا، 3) حدیث آرزومندی شاعر (نک. قیصری 1355). ده بیت نخست این قصیده با آوانویسی
نگارنده در زیر ذکر میشود:
ey ke az asl-e bad o nīk havar xot
dārī
parde-ye ‘eyb makon pāre, ke xot
sattārī
ho ke az jūn gozare, harf-e bad ēgod
xeylī
mo ke dūnom to košīm, sī če na-gom šar
kārī
be bīyābūne to haftād o do rah peydā
hed
sī če ya doz mene haftād o do rah vā
dārī?
be hamī ye nafar-es ē-zane haftād o do
rah
lor-e badnūm e-konī, dozze velāt xod
dārī
doz-e lor ye har e gāyī e-doze vor
mene māl
dīne e īmūn edoze ī dozet az badkārī
نمونه دیگر از ترانههای کهن بختیاری که
مکتوب شدهاند، ترانههایی هستند که دیوید لاکهارت لوریمر (1876-1962)، مأمور انگلیسی
در منطقه بختیاری گردآوری کرده است. لوریمر علاوه بر شعر بختیاری، داستان بختیاری هم
گردآوری کرده است، که مجموعه داستانها و اشعار گردآورده او به همت وهمن و آساطوریان
(1995 و 1991) منتشر شدهاند. این متون بسیار از نظر مطالعات گویششناسی اهمیت دارند،
اما قدمتشان به قدری زیاد نیست که بتوانند در «تاریخچه» مطالعات لری قرار گیرند (نک.
محمودی بختیاری و بهرامی 2009).
×این مقاله با عنوان «نکاتی در باب پیشینه زبان لری
و بازماندههای کهن آن در متون فارسی» در دوره پیشین همایش «کله باد» ارایه گردیده
است.