[1] - میعه . [
م َ ع َ ] (ع اِ) ماده ٔ
خوشبوی صمغ و سقزی که از یکی از اشجار طایفه ٔ آبنوس اخذ می شود. (ناظم الاطباء).
رجوع به میعة شود.
- میعه ٔ سایل ؛ میعه ٔ سایله .
- میعه ٔ سایله ؛ آنچه بخودی خود از درخت [ میعة ] تراوش می کند. (ناظم الاطباء). عسل اللبنی . حصی لبان* . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن وترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان شود.
- میعه ٔ یابس ؛ میعه ٔ یابسه . رجوع به ترجمه ٔ صیدنه شود.
- میعه ٔ یابسه ؛ آنچه از جوشاندن اجزای آن درخت [ میعه ] در آب به دست می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
- میعه ٔ سایل ؛ میعه ٔ سایله .
- میعه ٔ سایله ؛ آنچه بخودی خود از درخت [ میعة ] تراوش می کند. (ناظم الاطباء). عسل اللبنی . حصی لبان* . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن وترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان شود.
- میعه ٔ یابس ؛ میعه ٔ یابسه . رجوع به ترجمه ٔ صیدنه شود.
- میعه ٔ یابسه ؛ آنچه از جوشاندن اجزای آن درخت [ میعه ] در آب به دست می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به اختیارات بدیعی و تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
*حصی لبان . [ ل ُ ] (ع اِ) عسل اللبنی . میعة سائلة. (منتهی الارب ). حسن لبه . و مولف تحفه گوید: حصی لبان بفارسی حسن لبه نامند و او صمغ ضرو یمنی است و کمکام عبارت از او. و مؤلف تذکره گوید که اکثر اهل این صناعت تحقیق ننموده اند و من بعد از مشقت بسیار تحقیق کرده ام که صمغ ضرو است و در اول تکون صمغ مذکور بقدر دانه ٔ گندم ظاهر شده ، بتدریج بقدر خربزه ای می شود وبوی او مرکب از بوی مصطکی و کندر و خوشبوترین صمغهاو سفید مایل به سرخی و سیاهی و محلل و جاذب و در دوم گرم و در اول خشک و مقوی دل و مورث سرور، و خائیدن او جهت تقویت لثه و طلای او جهت حبس کردن نزلات و قطور او با روغنها جهت درد بارد گوش و آشامیدن او جهت مغص و تقویت معده و دماغ و ازاله ٔ رطوبات و تحلیل آن نافع و قدر شربتش تا دو درم و مصدع محرورین و مصلحش روغن بنفشه و خشخاش و بدلش لادن و مصطکی بالمناصفه .
/////////////
میعه. بیونانی میعه سایله را اصطفی گویند و عسل لبنی
نیز گویند و ثقل وی را میعه یابسه خوانند و نیکوترین آن خوشبوی بود و بشیرازی آن
را بخور خوانند و در وی قبضی و تجفیف بود طبیعت آن گرم و خشک است و گویند تر بود و
مسخن و ملین و منضج بود و گویند دماغ را پاک گرداند و جذام را نافع بود و طبیعت
ببندد و مقدار مستعمل از وی تا یک مثقال بود و سرفه زکام و نزله که از رطوبت بود
سود دهد چون بیاشامند یا بخود برگیرند حیض فرود آورد و از خواص وی آنست که بخور وی
قطع رایحه عفن بکند و وبا را سودمند بود لیکن صداع آورد و اسحق گوید مضر بود به شش
و مصلح وی مصطکی بود
______________________________
صاحب مخزن
الادویه مینویسد: میعه سائله بکسر میم و سکون یا و فتح عین لغت عربی است و لبنی
نیز و بهندی سلارس نامند و درخت آن را بفرنگی اسطراکهلیکه گویند یعنی نرم و میعه
مشتق از میعان است
صاحب تحفه مینویسد:
اسم عربی صمغ درختی است بسیار خوشبو و آنچه از درخت تراوش کند اشقر مایل بزردی و
بقوام عسل میباشد و بهترین اقسام آنست
اختیارات بدیعی
///////////
لبنی. میعه است آنچه
سایله خوانند و آن مانند عسل بود و در وی حلاوت نبود و آن صمغ درختی رومی بود و نیکوترین
آن بود که سایل بود بنفس خود و خوشبوی و زردرنگ بود و سیاه نبود طبیعت آن گرم بود در
اول و خشک است در دویم و گویند تر است و منضج و ملین بود جرب تر و خشک را نافع بود
و سرفه مزمن بلغمی را و آواز صافی کند و طبع نرم دارد و چون زن بخود برگیرد یا بیاشامد
حیض و بول براند و مسهل بلغم بود بیزحمت چون یک مثقال از وی بیاشامند و وی مسبب بود
و نزله را ببندد و مصلح آن بوزن آن صمغ بادام بود که اضافه وی کنند و بدل وی جندبیدستر
بود و گویند بدل آن جاوشیر بود.
اختیارات بدیعی
///////////
میعه تر:
لیث گوید میعه نوعی است از انواع عطر. شمر گوید چنین گفتهاند که این نوع را
از عطر میعه گویند. به سبب تنگی طبیعت و سیلان را و عصاره درختی است که منبت او در
روم است. و میعه دو نوع است نوعی از او «میعه سایل» و این نوع را «عسل لبنی» گویند
و به هندویی «سلهارس» گویند و بعضی از او سپید بود و بعضی سرخ باشد و نوع دیگر را از
او «میعه یابسه» گویند، یعنی میعه خشک و این را به لغت هندویی «سلهه» گویند و «سلهس»
گویند و او پوست نباتی است که به تازی او را لبنی گویند: (صیدنه ص 677). به یونانی
میعه سایله را اصطفی گویند و عسل لبنی نیز گویند و ثقل وی را میعه یابسه خوانند و نیکوترین
آن خوشبوی بود و به شیرازی آن را بخور خوانند و در وی قبضی و تحفیف بود. طبیعت آن گرم
و خشک است و گویند تر بود و مسخن و ملین و منفج بود. (اختیارات ص 429). اسم عربی صمغ
درختی است بسیار خوشبو و آنچه از درخت تراوش کند اشقر مایل به زردی و به قوام عسل
میباشد و بهترین اقسام آن است. (تحفه ص 251).
یادگار
//////////
اللُبْنَى أو الإصطرك
الطبي أو شجرة
المحلب (باللاتينية: .Styrax
officinalis L) نوع نباتي شجري من جنس الإصطرك يتبع الفصيلة الإصطركية(باللاتينية: Styracaceae).
اسمها السرياني: شْطُرْكَا.[2] موطنها الأصلي آسيا [3] وتكثر في بلاد الشام ومنها انتقلت إلى أوروبا،
ويرجع البعض تسمية شجرة اللبنى إلى لبنان موطنها الأصلي [4].موطنها المشرق العربي وتركيا والبلقان وإيطاليا[5].
الوصف النباتي[عدل]
شجرة صغيرة جميلة يصل إلى أكثر من عشرة
أمتار. أوراقها بيضوية خماسية الأجزاء بما يشبه شكل النجمة [3] ذات نهاية مدورة ولونها أخضر ناصع مجرد من الشعيرات على الوجه العلوي،
وتغطي وجهها السفلي شعيرات بيضاء قطنية. وللورقة حافة ملساء. الأزهار بيضاء قشدية
اللون، قطرها 2-3 سم، معنقة، متدلية، رائحتها زكية، وتتجمع الأزهار في تورات من 3-6 أزهار على محور قصير. والثمرة حسلة بحجم
الكرزة ومغطاة بأشعار بيضاء متلبدة.
يستخرج من اللبنى صمغ لزج يشبه العسل شديد البياض يسمى عسل اللبنى أو الميعة، ويقول البعض أن اللبنى هي الصمغ الذي يستخرج من شجرة الميعة [6].
وتقول الأسطورة على أن هذه الشجرة هي رمزا
لقصة حب شهدها التاريخ بحيث كان شاب يحب فتاة تدعى لبنى وكان يأتي تحت ضل الشجرة
ويردد بإسم محببته فقام أحد الأيام بنقش إسمها على شجرة فمنذ ذلك الحين أصبح إسم
الشجرة "لبنى"
مقالات ذات علاقة[عدل]
مصادر[عدل]
2.
^ ابن البيطار المالقي. تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة.
تحقيق إبراهيم بن مراد. بيت الحكمة، قرطاج (تونس) 1990.
5.
^ قاعدة
البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار الإصطرك الطبي (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 18 أيلول 2011.
//////////////
Styrax officinalis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Styrax officinalis
|
|
Kingdom:
|
|
Division:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
S. officinalis
|
·
Styrax officinarum Crantz
|
Styrax
officinalis is a species of plants belonging to the
family Styracaceae.
Contents
Several
botanical varieties exist:
·
Styrax officinalis var. californicus (Torr.)
Rehder (1915) (synonym : Styrax californicus Torr.)
·
Styrax officinalis var. fulvescens (Eastw.)
Munz & I.M. Johnst. (1924) (synonym : Styrax californicusvar. fulvescens Eastw.)
·
Styrax officinalis var. jaliscanus (S.
Watson) Perkins (1907) (synonym : Styrax jaliscana S.Watson)
·
Styrax officinalis subsp. redivivus (Torr.)
Thorne (1978) (synonym : Darlingtonia rediviva Torr., Styrax
officinalis var. redivivus (Torr.) R.A. Howard)
The
California varieties Styrax officinalis subsp. redidivus (Torrey)
H. Howard and Styrax officinalis subsp.fulvescens (Styracaceae) have generally been regarded as
the same species, but recent molecular analysis has suggested that they may be
diverged to the point of being separate species.[2]
Styrax
officinalis is
a deciduous shrub reaching a height of 2–5 metres (6 ft
7 in–16 ft 5 in).[3] It has a simple,
relaxed form, with very thin elliptical leaves 5–10 cm (2–4 in) long
and 3.5–5.5 cm (1 1⁄2–2 in) wide,
alternate and widely spaced on thin, reddish stems, with a tight, dark bark on
basal stems. A small very light green, stalked axillary bud is associated with
each leaf.
Close-up on a flower of Styrax
officinalis
The
inflorescence is short and few-flowered. The flowers are axillary, bell-shaped,
white and fragrant, about 2 cm (1 in) long. The corolla has 5–7
petals and many yellow anthers, the calyx is 5-lobed. Flowering period extends
from spring to summer (May-June).[4]
Fruits
This
plant is the "official" source of styrax, an herbal medicine known from ancient
times. Some believe it to have been the stacte used together with frankincense, galbanum, and onycha to make Ketoret, the Tabernacle incense of the Old Testament.[5]
This
species is native to southern Europe and the Middle East. The species has been
considered to includeS. redivivus,
native to California.[2] It prefers dry
rocky slopes, woods and thickets at an elevation up to 1,500 metres
(4,900 ft) above sea level. [3]
|
Wikimedia Commons has media
related to Styrax
officinalis.
|
2.
^ Jump up to:a b Peter
Frisch (March 1996). "Isozyme Analysis of Intercontinental Disjuncts
within Styrax(Styracaceae): Implications for the Madrean-Tethyan
Hypothesis". American Journal of Botany 83 (3):
342–355. doi:10.2307/2446169. JSTOR 2446169.
4.
Jump up^ "Mildred E. Mathias Botanical Garden
Newsletter" 5 (2). 1999. (includes
helpful photos of the features described)
5.
Jump up^ James A. Duke (2007). Duke's
Handbook of Medicinal Plants of the Bible. p. 447. ISBN 978-0-8493-8202-4.
·
Tropicos
·
Styrax
/////////////
Styrax balsam
From Wikipedia, the free encyclopedia
For the Storax tree, see Styrax.
Styrax
(storax) balsam is a recent natural resin isolated
from the wounded bark of Liquidambar
orientalis Mill. (Asia Minor) and Liquidambar
styraciflua L. (Central America) (Hamamelidaceae).[1] It is often
called benzoic resin, a
similar resin obtained from the Styracaceae plant family.
Contents
Purified
storax contains circa 33 to 50% storesin, an alcoholic resin, both free and as
cinnamic esters. Contains 5 to 15% cinnamic acid, 5 to 15% cinnamyl
cinnamate, circa 10% phenylpropyl
cinnamate; small amounts of ethyl cinnamate, benzyl cinnamate, and styrene, Some may contain traces of vanillin. Some sources report a resin
containing triterpenic acids (oleanolic and 3-epioleanolic acids).[2]
Styrax
has a pleasant, sweet, balsamic, slightly spicy odor. Storax and its
derivatives (resinoid, essential oil, absolute)
are used as flavors, fragrances, and in pharmaceuticals (Friar's Balsam).[1][3][4]
American
styrax resin (Liquidambar styraciflua) is chewed like gum to freshen
breath and clean teeth.[5]
Mnesimachus, Aristotle, Theophrastus (Historia
Plantarum), Herodotus, and Strabo are the first ones to mention the
styrax tree and its balsam. In ancient Greece, styrax also denoted the spike
at the lower end of a spearshaft.[6]
Pliny (Historia Naturalis 12.98,
15.26; 24.24) notes the use of styrax as a perfume, while Scribonius Largus drank wine flavored
with styrax.[7]Ciris mentions
storax as a fragrant hair dye.[8] Dioscorides (De materia medica 1.79) reports its
use as incense, similar to frankincense, having expectorant and soothing
properties.[9]
The
10th century Arab historian al-Masudi listed storax gum (mayʿa)
as a spice in his book Murūdj al-dhahab (Meadows of Gold).[10]
Chao
Ju-Kuan, a 13th century trade commissioner in Fukien province, described liquid storax
gum as a product of the Somali (Po-pa-li)
coast.[11]
Linnaeus, who determined the scientific names
of plants, thought that storax was extracted from the tree called in modern
Hebrew livneh refu'iwhich he termed Styrax officinalis.
However in the light of tests made in Israel it is very doubtful if a sap with
medicinal or aromatic qualities can be extracted from this tree. The storax of
the ancients was probably extracted from a different tree, seemingly from
the Liquidambar
orientaliswhich grows wild in northern Syria and may even have
been grown in Israel; from it is extracted an aromatic sap with healing
qualities calledstorax liquidis. This may possibly be the biblical balm,
though other sources conclude that the biblical balm is Balsam (opobalsamum).[12]
Styrax benzoin is a more humid
Asian species, reported from India, Cambodia, Laos, Myanmar, Thailand, Vietnam,
Java, Sumatra, and Malaysia. Thus, this species historically would have needed
to be imported from outside Israel.[5]
Storax
resin is "generally regarded as safe" (GRAS),
but at low levels, for example, circa 15 ppm in candy and 25 ppm in baked
goods.[2]
·
Opopanax
1.
^ Jump up to:a b Karl-Georg
Fahlbusch; et al. (2007), "Flavors and Fragrances", Ullmann's
Encyclopedia of Industrial Chemistry (7th ed.), Wiley,
p. 115
2.
^ Jump up to:a b James
A. Duke (2008), "Storax (Liquidambar orientalis Mill. and L., Styraciflua
L.)", Duke's Handbook of Medicinal Plants of the Bible, Taylor &
Francis, pp. 258–259
3.
Jump up^ George A. Burdock (2010),
"Styrax", Fenaroli's Handbook of Flavor Ingredients (6th
ed.), Taylor & Francis, pp. 1853–1854
5.
^ Jump up to:a b James
A. Duke (2008), "Benzoin (Styrax benzoin Dryander.)", Duke's
Handbook of Medicinal Plants of the Bible, Taylor & Francis, p. 445
6.
Jump up^ Henry George Liddell; Robert
Scott, eds. (1897), "στύραξ", Greek-English Lexicon (8th
ed.), Harper & Brothers, p. 1442
9.
Jump up^ Dioscorides (1902), "Styrax",
in Julius Berendes, De materia medica (PDF), PharmaWiki.ch,
p. 89
10.
Jump up^ A. Dietrich (2004),
"AFĀWĪH", The
Encyclopaedia of Islam, 12 (supplement) (2nd ed.), Brill,
pp. 42–43
11.
Jump up^ E. Cerulli; M. Orwin; G. S. P.
Freeman-Greenville (1997), "SOMALI", The
Encyclopaedia of Islam 9 (2nd ed.), Brill,
pp. 713–727
12.
Jump up^ Jehuda Feliks (2007),
"Storax", Encyclopaedia Judaica 19 (2nd
ed.), Thomson Gale, p. 238
13.
Jump up^ Denis H. James; William M. Castor
(2007), "Styrene", Ullmann's Encyclopedia of Industrial
Chemistry (7th ed.), Wiley, p. 1
14.
Jump up^ D. S. Margoliouth (1997),
"ḲĀDIRIYYA", The
Encyclopaedia of Islam 4 (2nd ed.), Brill,
pp. 380–383
·
Resins