۱۳۹۵ آذر ۱۰, چهارشنبه

دُریان

دریان:دوریان
بضم اول و سکون راء مهمله و فتح یای مثناه تحتانیه و الف و نون
ماهیت آن
میوه است مخصوص به بلاد زیرباد و تحت الریخ که عبارت از شهر تناسری و مرکی و ملاخه و شهر ناو و بلاد قریبه بآنها است مانند جزیرۀ آچین و پلیمیان و مرتبان و بتاوی و غیرها و ساق درخت آن بلند و برک آن شبیه ببرک کتهل و میوۀ آن بزرک و طولانی بهیأت خربزه سرده و پایزۀ کوچک و پوست آن از پوست میوۀ کتهل درشت تر و بهیات کتهل و دانه دارتر و بر سر هر دانۀ آن خاری چنانچه هنکام ثمر آن حیوانات مثل فیل و کرکدن و شیر از خوف خلیدن خار آن بزیر درخت آن نمی روند و بوی میوۀ آن بسیار تند و کریه به حدی که در شامۀ کسی که کاهی نرسیده و آشنا بآن نباشد موجب تنفر و خوش آینده نیست بلکه مورث صداع است و اندرون آن میوه خانها است در صفوف و عدد صفوف آن از سه تا پنج و ما بین فاصلۀ خانها پوست سفید صلبی و در هر خانه از یکدانه تا پنج دانه می باشد و یکدانۀ آن بهتر است و شکل آن دانه بشکل ثمر بلوط سه پهلو و تخم آن مثل تخم کتهل و بعضی بزرکتر از ان و ماکول لحم آنست بدون پردۀ محیط بتخم آن بسیار ملایم ذایقۀ شیرین و لذیذ مثل مسکه که با قند ممزوج کرده باشند بلکه از ان لذیذتر و فرق همین است که دسومتی ندارد و شنیده شده که بسبب کمال لذت آن میوه بسیار مرغوب فیل است و لیکن بسبب خوف اذیت خار آن فیل آن را در علف پیچیده فرو می برد و بسبب سختی پوست آن هضم ناشده درست دفع می کردد و کاهی در میان فضلۀ فیل درست آن یافت می شود و مردم آن بلاد دریان چینی را بسیار جویان و خواهان اند و می کویند که آن برای تقویت بدن و قوای دیکر بهیمی بی نظیر است
طبیعت آن
ظاهرا کرم و تر باشد
افعال و خواص آن
بطئ الهضم و مقوی و مبهی است و از مردم مبالغات بسیاری در عفونت بوی آن ثمر و لذت خوردن آن شنیده شده چنانکه می کویند و العهده علیهم که بوی آن شبیه است ببوی فضلۀ انسان شب مانده بتکرار متعفن شده و در باب لذت آن می کویند که تاجر مالدار صاحب جهازی نجا وارد شده اول از بوی آن متنفر بود و چون عادی و آشنا ببوی آن شد و مانوس بآن کردید تمام اموال خود را فروخته صرف دریان نمود و آخر جهاز را نیز فروخت و بعد از ان مبلغ مدیون شد و بعد از ان فقیر شده در پای درخت دریان ساکن کشته بذکر دریان مشغول کردید و آخر العمر وصیت نمود که او را در پای درخت آن دفن کنند و اللّه تعالی اعلم و عجب نیست زیرا که سابق برین ابو المحجن ثفقی که یکی از صحابه بوده در باب خمر کفته این شعر عربی را
شعر
اذامت فادفنی الی جنب کرمه
تروی عظامی بعد موتی عروقها و لا تدفننی بالفلاه فاننی اخاف اذا مامت ان لا اذوقها
اکر این مرد نیز در باب دریان کفته باشد بعید نخواهد بود
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
میوه دوریان (durian) که در پارسی از آن با نام خارگیل یاد شده، بومی آسیای جنوب شرقی بوده و در کشورهای مالزی و اندونزی به وفور یافت می شود.
 دوریان (durian) یا همان خارگیل، میوه ای بزرگ به اندازه نارگیل و طول 15 الی 20 سانتی متری است که سطح پوسته خارجی سخت آن پوشیده از خارهای سفت است.
میوه ای به نام خارگیل
وزن هر عدد از این میوه نیز به سه کیلوگرم می رسد.
خارگیل رایحه ای بسیار خوش و قوی دارد و به دلیل رایحه زیاد آن، بردن آن به داخل فرودگاه یا هتل، در بسیاری از شهرها، ممنوع است!
میوه ای به نام خارگیل
این میوه از 600 سال پیش در مالزی و اندونزی مورد مصرف داشته و سرشار از ویتامین C، قند، پتاسیم و اسید آمینه است. در ضمن منبع غنی کربوهیدرات، پروتئین و چربی به شمار می رود.
میوه ای به نام خارگیل
علاوه بر مصرف مغز میوه به صورت خام، از آن در شیرینی، آبنبات و شربت سازی هم استفاده شده و نیز از مخلوط گوشته آن با برنج، نوعی غذایی محلی مخصوص اعیاد و جشن ها درست می کنند.
میوه ای به نام خارگیل
از دیرباز از خارگیل برای تنظیم فشار خون، توانبخشی خانم های باردار و به عنوان نوعی داروی آرامبخش، استفاده می شده است.
میوه ای به نام خارگیل
علاوه بر خود میوه، ریشه و برگ درخت خارگیل هم در مالزی مصرف دارویی داشته و به عنوان مثال برگ درخت را جهت کاهش تب، روی پیشانی بیمار قرار می دهند.
//////////////
خارگیل (در متون طب سنتی دُریان، دوریان)میوهٔ گیاهی با نام علمی خارگیل سموری (Durio zibethinus) متعلق به تیرهٔ پنیرکیان (Malvaceae) و راستهٔ پنیرک‌سانان است که طول آن به سی سانتیمتر و قطر آن به پانزده سانتیمتر می‌رسد و وزن آن یک تا سه کیلوگرم است؛ شکل آن گرد و گاه کشیده و پوستهٔ آن پوشیده از خار و به رنگ سبزقهوه‌ای و رنگ گوشتهٔ آن زرد کمرنگ است و دارای بویی خاص و شدید(نه نامطبوع)است بطوریکه در مالزی ورود آن به هتل ها و هواپیما ممنوع شده است. این میوه بومی اندونزی و مالزی و برونئی است.
منابع[ویرایش]
برابرهای فرهنگستان زبان فارسی. فرهنگ واژه‌های مصوّب فرهنگستان - دفتر ششم. بخش اوّل: فارسی. تهران: ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۸.
//////////
به عربی دوریان
دوريان (الاسم العلمي:Durio) هي جنس نباتي يتبع فصيلة الخبازية من رتبة الخبازيات[1][2][3][4].

انظر أيضاً[عدل]
قائمة أنواع الدوريان

مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات أنواع الدوريان تاريخ الولوج 10 مارس 2013
^ موقع زيبكودزو جنس الدوريان تاريخ الولوج 10 مارس 2013
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية جنس الدوريان تاريخ الولوج 10 مارس 2013
^ موقع تاكسونوميكون جنس الدوريان تاريخ الولوج 10 مارس 2013
////////////
به عبری
דוּריאן (שם מדעי: Durio) הוא סוג של עץ-פרי המשתייך למשפחת החלמיתיים, משפחת-צמחים גדולה אליה משתייכים, בין השאר, ההיביסקוס, הבמיה, הכותנה והטיליה. הפרי נהנה ממעמד תרבותי מיוחד בדרום-מזרח אסיה - בית גידולו המקורי - והוא מכונה שם "מלך הפירות"[1]. פרי הדוריאן מאופיין בממדיו הגדולים, בריחו הייחודי, ובקליפתו המכוסה קוצים דוקרניים. מקור השם "דוריאן" במילה המלאית duri, שפירושה "פרי קוצני"[2].

עץ הדוריאן הוא עץ גדול ויכול להתנשא לגובה של 25 עד 50 מטרים - תלוי במין. העלים ירוקי-עד, צורתם נעה בין מלבן לאליפסה ואורכם נע בין 10 ל-18 סנטימטרים. הפרחים צומחים באשכולות של בין 3 ל-30 פרחים, ולכל אחד מהם גביע ו-5 (לעתים נדירות 4 או 6) עלי כותרת. הפרחים גדולים, והם מפיקים צוף רב. עצי הדוריאן מניבים פירות פעם אחת או פעמיים בשנה, אולם העיתוי משתנה לפי המין, מיקום העץ ופרמטרים אחרים. עץ דוריאן אופייני יוכל להניב פירות 4 או 5 שנים לאחר נטיעתו. פרי הדוריאן, שיכול לגדול מכל ענף בעץ, מגיע לגודל מלא כשלושה חודשים לאחר ההאבקה.
به باسای جاوی (زبان بهاسا، باسای جاوه) دورِن:
Durén iku kalebu tanduran woh-wohan sing arupa wit. Sebutane durén diprakirakaké saka istilah Melayu ya iku saka tembung duri sing diakhiri panambang -an saéngga dadi durén.[2] Tembung iki utamane digunakake kanggo nyebut woh sing kulite nduwèni eri kang lancip-lancip.[2]
Wit durén kalebu jinis famili Bombaceae, bangsane wit kapuk-kapukan. Sing umum disebut durén ya iku wit saka marga (genus) DurioNesiaLahiaBoschia, lan Coelostegia.[2]
///////////
به بهاسای مالاکا/مالزی دوریان:
Durian ialah buah daripada beberapa spesies pokok dalam genus Durio (pokok Durian)[2] yang menghasilkan buahberaroma kuat yang boleh dimakan. Ia amat terkenal di Asia Tenggara dengan gelaran "raja buah". Saiznya besar, baunya unik dan isinya dilindungi oleh kulit yang berserat dan berduri. Daripada duri itulah durian mendapat namanya.[3] Buah durian boleh membesar sehingga 30 sentimeter (12 inci) panjang dan 15 cm (6 in) diameter, dan lazimnya seberat satu hingga tiga kilogram (2 hingga 7 lb). Bentuknya berbeza daripada bujur hingga bulat, warna kulitnya daripada hijau hingga perang, dan isinya daripada kuning pucat hingga merah, bergantung kepada spesies.
Durian ialah buah tropikal yang berasal dari BruneiFilipinaIndonesia dan Malaysia, tetapi telah dikenali di dunia Barat sekitar 600 tahun lepas. Ahli alamiah British abad ke-19, Alfred Russel Wallace, masyhur memerikan isi buah ini sebagai "kastard kaya dengan rasa badam". Buah ini boleh dimakan walaupun belum betul-betul masak, dan digunakan sebagai perisa kepada pelbagai jenis makanan berperisa dan manis dalam masakan Asia Tenggara. Bijinya juga boleh dimakan jika dimasak.
Isi buah ini mengeluarkan bau yang tersendiri, kuat dan tajam walaupun kulitnya belum dibuka. Sesetengah orang menganggap bau durian sebagai semerbak; manakala yang lain berasa aromanya amat kuat dan tidak dapat ditahan. Baunya menarik reaksi daripada penikmatan mendalam kepada amat jijik, dan telah diperikan serupa dengan bau badam, bawang busuk, turpentin dan stoking gim. Bau ini telah menyebabkan adanya larangan buah ini dalam sesetengah hotel dan pengangkutan awam di Asia Tenggara.
Terdapat lebih 30 jenis spesies Durio yang diiktiraf, sekurang-kurangnya sembilan daripadanya menghasilkan buah yang boleh dimakan. Durio zibethinus merupakan satu-satunya spesies yang boleh diperolehi di pasaran antarabangsa: spesies lain hanya dijual untuk pasaran tempatan. Bagaimanapun terdapat ratusan kultivar durian; banyak pelanggan sukakan kultivar tertentu, yang membuatkan harganya berbeza-beza di pasaran.
///////////
Durian
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Durian (disambiguation).
Durian
Durian.jpg
Durian in black.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Durioneae
Genus:
Durio
L.
Species
There are currently 30 recognised species (see the List of Durio species)
Native distribution of D. zibethinus, the common durian
     Native distribution of D. zibethinus[1]     Exotic distribution of D. zibethinus[2]
Lahia Hassk.[3]
The durian (/ˈdjʊriən/)[4] is the fruit of several tree speciesbelonging to the genus Durio. The name "durian" is derived from the Malay-Indonesian languages word for duri or "spike", a reference to the numerous spike protuberances of the fruit, together with the noun-building suffix -an. There are 30 recognised Duriospecies, at least nine of which produce edible fruit, and over 300 named varieties in Thailand.[5] Durio zibethinus is the only species available in the international market: all other species are sold only in their local regions. There are hundreds of durian cultivars; many consumers express preferences for specific cultivars, which fetch higher prices in the market.
Regarded by many people in southeast Asia as the "king of fruits",[6] the durian is distinctive for its large size, strong odour, and formidable thorn-covered husk. The fruit can grow as large as 30 centimetres (12 in) long and 15 centimetres (6 in) in diameter, and it typically weighs one to three kilograms (2 to 7 lb). Its shape ranges from oblong to round, the colour of its husk green to brown, and its flesh pale yellow to red, depending on the species.
Some people regard the durian as having a pleasantly sweet fragrance; others find the aroma overpowering with an unpleasant odour. The smell evokes reactions from deep appreciation to intense disgust, and has been described variously as rotten onions, turpentine, and raw sewage. The persistence of its odour, which may linger for several days, has led to the fruit's banishment from certain hotels and public transportation in Southeast Asia.
The durian, native to Southeast Asia, has been known to the Western world for about 600 years. The nineteenth-century British naturalist Alfred Russel Wallace described its flesh as "a rich custard highly flavoured with almonds". The flesh can be consumed at various stages of ripeness, and it is used to flavour a wide variety of savoury and sweet edibles in Southeast Asian cuisines. The seeds can also be eaten when cooked.

۱۳۹۵ آذر ۹, سه‌شنبه

دردار

دردار
بفتح اول و سکون را و فتح دال و الف و راء مهملات لغت فارسی است و آن را دارون و سفیددار و درخت پشه نیز نامند جهت آنکه در جوف ثمر آن پشه متکون می کردد و نوعی از غرب است
طبیعت آن
در اول سرد و خشک
افعال و خواص آن
قابض و با قوت جالیه اکتحال عصارۀ برک آن با عسل جهت ظلمت بصر و قطور آن نیمکرم در کوش جهت ورم آن و قطور آبی که از سر چوب بیخ تر آن در حین سوختن برمی آید جهت رفع کری که از امتداد امراض بهم رسیده باشد و برک تازۀ آن مقوی دندان و لثه و قاطع اسهال و پختۀ آن ملین طبع و ضماد آن جهت التیام جراحات تازه و جبر کسر عظام و با سرکه جهت جرب رطب و پوست بیخ آن در افعال قویتر و یک مثقال آن با شراب و یا آب مسهل بلغم بعصر و طلای آن با سرکه جهت تغییر دادن رنک برص مؤثر و رطوبت ثمر آن جالی جلد بشره و جهت تپ دق و سرفۀ مزمن مجرب و آب خیسانیدۀ خشک آن قائم مقام رطوبت آن المضار محرق خون و مولد سودا مصلح آن شکر مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن و خشیزک است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
دردار. [ دَ ] (اِ) ۞ درختی است که پشه بار می آورد و به عربی شجرةالبق خوانند و بعضی گویند سفیددار همانست . (برهان ). آنرا دارون گویند و نام دیگرش سپیددار است و آنرا پشه دار نیز گویند. (از آنندراج ). شجرالبق خوانند و در پارسی درخت پشه خوانند و به شیرازی سفیدار. (از اختیارات بدیعی ). لغت فارسی است و او را درخت پشه و نارون نیز گویند چه ثمر او چون خشک گردد از جوف او پشه متکون می گردد، و نوعی «غرب » است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). درخت خوش سایه را گویند، و او را شجرةالبق نیز گویند. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). قزاونه وزو خوانند، درختی بزرگ است ثمره اش مانند نار طرفی بربسته بود. (نزهة القلوب ). درختی است که پشه غال گویند و به عربی شجرالبق خوانند. (رشیدی ). شجرالبق . نارون . (بحرالجواهر). لسان العصافیر. بوقیصا. نارون . نشم الاسود. و بیشتر پیوندی آنرا نارون و پیوندنشده ٔ آن را سیاه درخت نامند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
///////////////
نارون

اشاره

به فارسی «نارون» و «پشگال» و در مناطق مختلف جنگلهای شمال ایران که به طور جنگلی می‌روید انواع آن با نامهای مختلف محلی نامیده می‌شود که برای هر نوع ذکر خواهد شد. در کتب طب سنتی در ایران با نامهای «دارون»، «دروار»، «سفیددار»، «پشه‌دار» و «درخت پشه» نامبرده می‌شود. به فرانسوی به‌طور کلی‌Orme وArbre de moucheron و به انگلیسی‌Elm -tree گفته می‌شود. گیاهی است از خانواده‌Ulmaceae و دارای گونه‌های مختلفی است که به شرح چند گونه از آن می‌پردازیم:
1. اوجا؛ نارون جنگلی که در شمال ایران و در سایر مناطق کشور با نامهای محلی مختلفی نامیده می‌شود از جمله در نور و کجور و مازندران و گرگان «اوجا»، در رودسر و لاهیجان «لی» و «له»، در رامسر و شهسوار «لو»، در اطراف رشت و طوالش «گل پردار»، «سمد» و «سمت»، در کرج، تهران، آستارا، ارسباران و همدان «قره‌آغاج» و «قره‌غاج»، در شیراز «درخت شاه‌اشرفی»، در شیرین‌سو قزوین و سردشت «وزم»، در اصفهان و بختیاری «بسک»، «وسک» و «وزک» و در مشهد «گرزم» نامیده می‌شود. در کتب قدیم با نامهای «غرغار» و «غرغاج» آمده است. به فرانسوی‌Orme champetre ،Orme rouge وOrme وOrme petites feuilles و به انگلیسی‌Common elm ،Red elm وEnglish elm وSmall leaved elm گفته می‌شود. نام علمی آن‌Ulmus carpinifolia
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 473

Borkh.
یاUlmus campestris L . و مترادفهای آن‌U .procera Salisb .،U .vulgaris Pall .،U .Sativa Mill . وU .minor Mill .،U .foliacea Gilib . و ...
می‌باشد.

مشخصات

اوجا درختی است بزرگ بلندی آن تا 30 متر. برگهای آن متناوب، کوچک، بیضی، نوک‌تیز، پهن، دندانه‌دار و دندانه‌های آن مضاعف است. طول هر برگ 10- 4 سانتی‌متر می‌باشد. برگها در تماس با دست خشن و ناصاف است. گلهای آن خیلی زود در بهار قبل از برگها ظاهر می‌شود. میوه آن با یک بال بیضی شکل یا دایره‌ای احاطه شده است. درخت اوجا بومی جنگلهای اروپاست و در جنگلهای شمال ایران نیز انتشار دارد.
2. «ملچ» یا «نارون کوهی» و نامهای محلی آن در کلاردشت و کلارستاق و نور و کجور مازندران «ملج» و «ملچ»، در کتول و رامیان «ملیج»، در لاهیجان و رودسر «سرخه» و «لوروت»، در مینودشت «شلدار»، در رامسر و شهسوار «لونگا»، در آستارا و طوالش «وزم»، در ارسباران «قره‌غاج» و در کتب قدیم طب سنتی «غرغارجبلی» و «پشه‌خوار» و «پشه‌خام» آمده است. به فرانسوی‌Orme Blanc وOrme de campagne و به انگلیسی‌Mountain elm وBroad leaved elm گفته می‌شود. نام علمی آن‌Ulmus glabra Huds .(non Mill .) و مترادفهای آن‌U .montana Smith . وU .major sm . وU .latifolia Moench . وU .corylifolia Borcau . می‌باشد.

مشخصات

بلندی درخت نارون کوهی یا ملچ در حدود اوجا است. برگهای آن درشت، بیضی یا تخم‌مرغی، نوک‌تیز، دندانه‌دار، و طول هر برگ 16- 5 سانتی‌متر است. میوه آن بیضی و دارای بال می‌باشد و شبیه میوه اوجا است. ملچ بومی جنگلهای اروپا، آسیای شمالی و ژاپن است و در جنگلهای شمال ایران در ارتفاعات میان‌بند از ارسباران تا گرگان انتشار دارد.
علاوه بر دو گونه فوق گونه معروف دیگری نیز در ایران به عنوان درخت نارون زینتی در باغها کاشته می‌شود که به آن «نارون چتری» گویند نام علمی آن
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 474

U. carpinifolia var umbraculifera Rehd.
و مترادف آن‌U .campestris var densa Litw . وU .densa litw . می‌باشد.
3. گونه دیگری که در شرق و شمال چین در ترکستان می‌روید و در سایر مناطق دنیا کاشته می‌شود و از نظر دارویی مصارف وسیعی در چین دارد، نارونی است با نام علمی‌Ulmus pumila L . و مترادف آن
U. campestris sensu Stuart, sensu Roi, non, L.
می‌باشد که در اینجا خواص دارویی آن ذکر خواهد شد.
تکثیر نارون از طریق کاشت تخم آن صورت می‌گیرد. نارون در سنین 20- 15 سال به بعد، هر سال مقدار زیادی تخم می‌دهد و معمولا کاشت تخم نارون در محل اصلی نتیجه خوب نمی‌دهد و معمول این است که تخمهای آن را پس از برداشت در خزانه در خاک مناسبی می‌کارند و در حدود یک سانتی‌متر خاک نرم و خوب روی آنها می‌ریزند. همین‌که نهالها کمی رشد کردند چون جای آنها تنگ است به خزانه دیگری منتقل و با فاصله بیشتری می‌کارند و پس از 3- 2 سال نهالها را که رشد کافی کرده‌اند به محل کاشت اصلی منتقل می‌نمایند. در مصارف پزشکی و دارویی برگ و بیشتر پوست داخلی نارون یعنی قسمتی از پوست که به چوب متصل است مصرف دارد که به شکل تسمه‌های باریک آنها را بسته‌بندی و لوله کرده در بازار عرضه می‌نمایند.

ترکیبات شیمیایی

در پوست داخلی درخت نارون گونه‌U .pumila که در چین بیشتر مصرف پزشکی دارد، وجود مقداری تانن و مواد نشاسته‌ای و مواد چربی و فیتوسترول، سیتوسترول 594]، فلوبافن 595]، هکزیلن آلدئید[596]، بوتیریک اسید، کاپریک اسید[597]، لیپاز[598] و لعاب وجود دارد. [روا]. پوست داخلی درخت اوجا نیز دارای تانن، لعاب و فیتوسترین همراه با استیگماسترین 599]، سیتوسترین 600] و فلوبافن می‌باشد.
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 475
نارون
A
- شاخه با گل و جوانه‌A - شاخه با برگ و میوه
B
- گل کامل‌C - مادگی‌D - دانه
1 و 2 و 3- میوه ارقام مختلفه نارون
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 476

خواص- کاربرد

در چین برگهای نارون برای معالجه سنگ مثانه تجویز می‌شود [رید]. برگ نارون مدّر و معرّق است [روا]. برگ نارون را معمولا مانند اسفناج می‌پزند و پخته آن را می‌خورند که ضد سمّ و ضد سنگ کلیه است و از جوشانده 20 گرم برگ خشک در 1000 گرم آب برای رفع ناراحتی‌های صفراوی می‌خورند [استوارت . پوست داخلی درخت نارون که خشک کرده و خردشده باشد احتمالا مؤثرترین قسمت دارویی درخت و داروی فوق‌العاده مؤثر است. گرد آن را با روغن خوراکی و سرکه مخلوط و روی تاول، تبخال، جوش، کورک و همچنین به صورت ضماد روی آبسه‌ها، ورمها و ورم پستان می‌اندازند، بسیار مفید است. جوشانده پوست داخلی نارون مدّر و تب‌بر است اسهال را بند می‌آورد و برای رفع ناراحتی‌های مجاری ادرار و تناسلی بسیار مفید است [استوارت . همچنین برای قطع عرق شبانه، پشت‌درد و طنین صدا در گوش نیز مفید می‌باشد [لویی .
نارون از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی سرد و خشک است و برگ و پوست درخت خصوصا پوست درخت دارای خواص مقوی، معرّق و مدّر، قابض، نرم‌کننده ورم و التیام‌دهنده ناراحتی‌های جلدی است. مالیدن عصاره برگ آن برای افزایش دید چشم و ریختن قطره عصاره آن در گوش برای نرم کردن و کاهش ورم آن مفید است. برگ تازه آن اگر جویده شود مقوی دندان و سفت‌کننده لثه است و جوشانده پوست درخت اسهال ساده را بند می‌آورد و برای نقرس و روماتیسم نافع است. ضماد پوست داخلی آن و همچنین ریختن جوشانده پوست و برگ آن روی زخمها اثر التیام‌بخش دارد و در موارد ترمیم تسریع شکستگی استخوانها مفید است.
جوشانده پوست داخلی نارون مخلوط با سرکه برای رفع ناراحتی‌های پوست نظیر جرب تر نافع است و در مورد جذام نیز مفید است و در موارد ناراحتی‌های جلدی پوست ریشه آن نیز مفید است. تخم آن برای جلای پوست و رفع سرفه مزمن مجرّب است. مضار آن این است که سوزاننده خون و مولد سودا می‌باشد از این نظر باید با شکر خورده شود. مقدار خوراک از تخم آن حدود 5 گرم است که به صورت جوشانده خورده می‌شود.
تهیه جوشانده پوست نارون: 30 گرم پوست خشک داخلی نارون (قسمت پوست چسبیده به چوب) را در 1250 گرم آب آن‌قدر بجوشانند که 1000 گرم بماند. با فشار صاف کنند و در مصارف داخلی استعمال نمایند و یا با شربت ساده
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 477
مخلوط کرده بخورند. اگر با عسل خورده شود برای رفع عوارض جانبی آن بهتر است.
جوشانده پوست نارون برای رفع ناراحتی‌های جلدی خشک ریشه که اسکار[601] یا پوسته پوسته شدن جلدی قانقرایایی 602] نامند مفید است. پوست خشک نارون 100 گرم، آب 3000 گرم، آن‌قدر بجوشانند که نصف شود و در موارد رفع ناراحتی‌های خشک ریشه روزی 3- 2 فنجان بخورند.
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 478
///////////////

2. هو كیائو دیده ‌گر دقیق گیاهان سرزمین های  شمال بود و یادداشتهای او برای جغرافیای گیاهی اهمیتی ویژه دارد. او در پی اشاره به هندوانه چنین می‌گوید:’’ با پیشروی بیشتر به سمت ‌شرق، به نیائو‌ـ‌تان (Niao-t‛an) رسیدیم، كه نخستین جایی است كه با درختان بید suxei] به زبان جورچی (Jurči) [رو‌به‌رو می‌شویم، همین‌طور با ترتیزكهای آبی مرغوب و پر‌پشت كه مرغوبترین آنها si-ki   2813 است كه برگهای تیغه‌ای بزرگ دارد. ده تا از این برگها برای سیر‌كردن اسبی را بس است. از نیائو‌ـ تان به‌ سوی كوههای بلند به پیش رفتیم كه ده روز در گذر از آنها بودیم. سپس از بیشه ای بزرگ به درازای دو یا سه لی پوشیده از درختان نارون، wu-i   2814 (Ulmus macrocarpa) با شاخ و برگهایی خار‌دار همچون پر‌ پیكان گذر كردیم بر خاك آن هیچ علفی دیده نمی‌شد.‘‘ گویا si-ki آوانگاشت واژه‌ای ختنی است. سه گونه نارون در منطقه آمور می‌رویند‌ ـ Ulmus montana ]نارونک وهی[، U. campestris ]اوجا[، و U.suberosa (Grum-Gržimailo, Opisanie Amurskoi Oblasti, p. 316). هو كیائو درباره سرزمین  تان‌ ـ‌ چن ‌ـ ‌تی ین (T‛an-čen-tien) چنین گزارش كرده است: ’’هوای آنجا بسیار معتدل است، طوری‌كه وقتی اهالی ختن از سرمای شدید به ستوه می‌آیند برای گرم‌شدن بدان‌جا می‌روند. آب چاهها پاكیزه و خنك است؛ علفهای نرم همچون کرك دارد كه بستر بسیار راحتی برای آسودن است. گلهای شگفت انگیر در آنجا فراوان یافت می‌شود كه دو‌گونه آنها شایان ذكر است‌ ــ‌ یكی بنام  han-kin   2815  به ‌اندازه كف دست است و به‌ رنگ طلایی بسیار براق، طوری كه چشم را می‌زند؛ گل دیگر بنام ts‛in  žan    2816  همچون  kin t‛en   2817  (Orithia edulis) است و به رنگ Indigofera ]نیل[ (lan  2818  ) و بسیار دلنشین.»  گویا نام han-kin آوانگاشت واژه‌ای ختنی باشد؛ احتمالاً ts‛in žan نیز چنین است، هر چند، به گفته استوارت (Chinese Materia Medica, p. 404) این‌ نامِ برگهای Sesamum (كنجد) است؛ در هر حال اینجا نمی‌شود كه مراد كنجد باشد.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
/////////////
نارون (در متون طب سنتی دردار) (نام علمی: Ulmus) نام یک سرده از تیره نارونیان است که برگریز یا نیمه‌برگریز هستند. این گونه ابتدا در دوره میوسن در حدود ۲۰ میلیون سال پیش، در جایی که امروزه آسیای مرکزی قرار دارد پدید آمد و به مرور در سراسر نیمکره شمالی گسترده شد.
گونه‌های نارون[ویرایش]
برخی از گونه‌های نارون چنین‌اند:

اوجا, Ulmus minor: این گونه در شمال ایران می‌روید.
مَلَچ, Ulmus glabra: گونه‌ای که در استان‌های گلستان، مازندران، گیلان و آذربایجان می‌روید.
نارون چتری, Ulmus Umbraculifera: گونه‌ای از نارون که در ایران و افغانستان می‌روید.
نارون برگ‌ریز یا نارون گل‌پشه‌ای, Ulmus boissieri: گونه‌ای از نارون که تنها در کشور ایران می‌روید.
نارون سفید, Ulmus laevis
نارون قرمز, Ulmus rubra
منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Elm»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۴).
////////////
به عربی دردار دردار،  البوقيصا:
الدردار أو البوقيصا[1] (بالإنجليزية: Elm) (الاسم العلمي:Ulmus) هو جنس نباتي يتبع فصيلة الدردارية من رتبة الورديات.[2][3][4][5] وهو جنس من الأشجار النفضية ظهرت في الميوسين منذ نحو 40 مليون سنة في ما يقابل آسيا الوسطى المعاصرة.
محتويات  [أخف]
1          من أنواعه في الوطن العربي
2          من أنواعه الأخرى
3          أنظر أيضاً
4          مراجع
من أنواعه في الوطن العربي[عدل]
الدردار الأجرد (باللاتينية: Ulmus glabra) في بلاد الشام وأوروبا
الدردار الأصغر (باللاتينية: Ulmus minor) ويتبعه الدردار الأصغر نويع الرمادي (باللاتينية: Ulmus minor subsp. canescens) في بلاد الشام والمغرب العربي وبعض مناطق أوروبا
الدردار الطويل (باللاتينية: Ulmus procera) في المغرب العربي والبلقان وبعض مناطق أوروبا
من أنواعه الأخرى[عدل]
الدردار الأحمر (باللاتينية: Ulmus rubra)
الدردار الإسماعيلي (باللاتينية: Ulmus ismaelis)
الدردار التوماسي (باللاتينية: Ulmus thomasii)
الدردار الخفيف (باللاتينية: Ulmus laevis)
الدردار الصغير (باللاتينية: Ulmus nana)
الدردار صغير الثمار (باللاتينية: Ulmus microcarpa)
الدردار العالي (باللاتينية: Ulmus alata)
الدردار كبير الثمار (باللاتينية: Ulmus macrocarpa)
الدردار المتطاول (باللاتينية: Ulmus elongata)
أنظر أيضاً[عدل]
قائمة أنواع الدردار
مراجع[عدل]
^ موسوعة شبكة المعرفة الريفية. الدردار. تاريخ الولوج 30 أيلول 2011.
^ موقع لائحة النباتات أنواع الدردار تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
^ موقع زيبكودزو جنس الدردار تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
^ المركز الوطني للمعلومات التقنية الحيوية جنس الدردار تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
^ موقع تاكسونوميكون جنس الدردار تاريخ الولوج 16 ديسمبر 2012
////////////
به آذری و ترکی استانبولی قره آقاج:
Qaraağac (lat. Ulmus) - qarağackimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
///////////
به عبری:
אולמוס או בוקיצה (שם מדעי: Ulmus) הוא עץ נשיר ממשפחת המישיים. ישנם בין 30 ל-40 מינים של העץ, תשעה מהם ניתן למצוא בצפון אמריקה וכן מספר קטן יותר באירופה. את המגוון הגדול ביותר ניתן למצוא בסין. בישראל צומח עץ ממשפחת האולמוס בשם בוקיצה שעירה (לשעבר: אולמוס שעיר).
///////////
به ازبکی قیراق اوچ:
Qayragʻoch — qayragʻochdoshlar oilasiga mansub barg toʻkuvchi daraxtlar turkumi, manzarali oʻsimlik. Asosan, Oʻrta Osiyo va Ozarbayjonda oʻsadi. 80120 (400–500) yil yashaydi. Q. yorugsevar, qurgʻoqchilikka chidamli, sovuqqa chidamsiz. Togʻlarning 1500 m gacha baland yerlarida ham uchraydi. Oʻzbekistonda Q.ning poʻkak Q., pakana Q., maydabarg Q., silliq Q., bujun Q., dala Q.i, ayniqsa, sada Q. va asl Q. (gujum) yoki androsov Qayragʻoch keng tarqalgan. Bu Q.ning boʻyi 10–15 m, shoxshabbasi qalin, sharsimon, barglari ketmaket joylashgan, tuxumsimon. Martapr. oylarida gullab urugʻlaydi. Gullariikki jinsli. Urugʻi yongʻoqcha (danakcha). Quyuq soya berishi va chiroyli koʻrinishi tufayli Gʻarbiy va Oʻrta Osiyoda, Zakavkazyeda hovli, bogʻlarda, xiyobonlarda oʻstiriladi. Q.ning hamma turlari oʻrmonlar, parklar, ihota daraxtzorlari barpo etish uchun ekiladi. Yogʻochi duradgorlikda turli buyumlar yasashda, asbobsozlik, uskunasozlik va mashinasozlikda ishlatiladi. Urugʻi va ildiz bachkisidan koʻpaytiriladi.
/////////////
به ترکی استانبولی قره آقاچ:
Karaağaçkaraağaçgiller (Ulmaceae) familyasının Ulmus cinsinden ağaç türlerine verilen ad
Dünya üzerinde ılıman iklim bölgelerinde Kuzey AmerikaAvrupa ve Asya'da yayılış gösterirler.
Karaağaçlar yapraklarını döken boylu orman ağaçlarıdır. Tomurcuklar kiremitvari olarak dizilmiş olan çok sayıda pullarla örtülüdür. Sürgünler pseudoterminal tomurcukludur ve sürgünlere iki sıralı sarmal dizilmişlerdir. Yaprak ve çiçek tomurcukları farklı şekil ve büyüklüktedir. Yaprak tomurcukları küçük dar yumurtamsı konik biçimde olmalarına karşın çiçek tomurcukları büyük ve hemen hemen küreseldir. Yapraklar sade (basit), kısa saplı, dip tarafları az veya çok çarpık (asimetrik), kenarları çift dişlidir. Çiçekler erdişidir. Çiçeğin çan biçimindeki çanağı 4-9 lopludur ve lop sayısı kadar etamini vardır. Yumurtalık basıktır, derin parçalanmış iki stigması vardır. Erdişiçiçeklerin birçoğu birarada yan durumlu olarak yaprak koltuğundan demet oluştururlar. Çiçekler ilkbaharda yapraklardan önce açarlar veya bazı taksonlarda ise çiçekleri sonbaharda görülür. Meyve basık bir nustur. Nusun etrafı, damarları belirgin, zarsı bir kanatla çevrilmiştir. Çiçek açmasından bir kaç hafta sonra olgunlaşır.
Karaağaçların yaşlı gövdelerinde kabuklar çoğunlukla kalın boyuna oluklu çatlaklıdır; birkaç taksonda ise gövde kabukları uzun yıllar çatlamadan, düz ve parlak kalır. Amerika'daki kızıldereliler bir zamanlar bazı karaağaç kabukları liflerinden ip ve halat yapmışlardır. İç kabuğu ilaç olarak kullanmışlardır.
Odunları koyu, diri odunları açık renkli olan ve güzel cila kabul eder. Odunları büyük halkalı traheli gruba dahildir. İlkbahar odununda büyük traheler bir veya iki sıra halinde yan yana gelerek halka şeklinde düzenli bir diziliş gösterir. Yaz odununda ise dar lümenli küçük traheler, birbirine paralel uzanan, dalgalı bantlar üzerinde bir araya gelerek devamlı şeritler halinde görülürler. Odunları sert, ağır, yüksek şok mukavemetine haiz ve elastikidir; kolay yarılmaz.
Kullanış yerleri mobilyacılık ve kaplamacılıktır. Karaağaç tomrukları su borusu olarak kullanılmışlardır.
Genellikle sıcak severler; sulak yerlerde, nehir ve dere kenarlarında yetişirler. 1919 yılında Hollanda'da görülen ve kısa zamanda Avrupa'ya yayılan karaağaç kurumalarına neden olan bir mantar hastalığı vardır. Bu mantar Ophiostoma ulmi adındaki bir mantardır.
////////////
Elm
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Elms" redirects here. For the racing series, see European Le Mans Series.
For other uses, see Elm (disambiguation).
Elm
East Coker elm, 2.jpg
Ulmus minor,
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Ulmus
L.
Species
See
Elms are deciduous and semi-deciduous trees comprising the flowering plantgenus Ulmus in the plant family Ulmaceae. The genus first appeared in the Miocene geological period about 20 million years ago, originating in what is now central Asia.[1] These trees flourished and spread over most of the Northern Hemisphere, inhabiting the temperate and tropical-montane regions of North America and Eurasia, presently ranging southward across the Equator into Indonesia.
Elms are components of many kinds of natural forests. Moreover, during the 19th and early 20th centuries many species and cultivars were also planted as ornamental street, garden, and park trees in Europe, North America, and parts of the Southern Hemisphere, notably Australasia. Some individual elms reached great size and age. However, in recent decades, most mature elms of European or North American origin have died from Dutch elm disease, caused by a microfungus dispersed by bark beetles. In response, disease-resistant cultivarshave been developed, capable of restoring the elm to forestry and landscaping.
همچنین:
نارون قرمز (در متون طب سنتی دردار و شجرة البق) (نام علمی: Ulmus rubra) نام یک گونه از سرده نارون است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Ulmus rubra»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۳ فوریه ۲۰۱۴).
//////////
به عربی دردار احمر:
دردار أحمر (الاسم العلمي:Ulmus rubra) هو نوع من النباتات يتبع جنس الدردار من الفصيلة الدردارية[1] .

محتويات  [أظهر]
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه النصف الشرقي للولايات المتحدة[2].
الوصف النباتي[عدل]

ورق الدردر الأحمر


انظر أيضاً[عدل]
الدردار
قائمة أنواع الدردار

مراجع[عدل]
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List دردار أحمر تاريخ الولوج 09 كانون الثاني 2014
^ المرفق العالمي لمعلومات التنوع الحيوي. الدردار الأحمر (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 30 أيلول 2011.
//////////
Ulmus rubra
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Red Elm" redirects here. For the community in the United States, see Red Elm, South Dakota.
Ulmus rubra
Mature Ulmus rubra in graveyard.jpg
Mature cultivated slippery elm (Ulmus rubra)
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
U. rubra
Ulmus rubra
Muhl.[1]
Ulmus rubra range map 3.png
Natural range of Ulmus rubra
·         Ulmus americana L. var. rubraAiton
·         Ulmus crispa Willd.
·         Ulmus dimidiata Raf.
·         Ulmus elliptica Anon. NOT Koch[2]
·         Ulmus fulva Michx., Loudon, Bentley & Trimen, Sarg.
·         Ulmus Heyderi Späth
·         Ulmus pinguis Raf.
·         Ulmus pubescens Walter?, Sudworth, Pinchot
Ulmus rubra, the slippery elm, is a species of elm native to eastern North America, ranging from southeast North Dakota, east to Maine and southern Quebec, south to northernmost Florida, and west to eastern Texas, where it thrives in moist uplands, although it will also grow in dry, intermediate soils.[3]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/af/MuhlenbergGotthilf.jpg/100px-MuhlenbergGotthilf.jpg
Muhlenberg. Portrait by Peale, 1810.
Other common names include red elm, gray elm, soft elm, moose elm, and Indian elm. The tree was first named as part of Ulmus americana in 1753,[4] but identified as a separate species, Ulmus rubra, in 1793 by Pennsylvaniabotanist Gotthilf Muhlenberg. The slightly later name U. fulva, published by French botanist André Michaux in 1803,[5] is still widely used in dietary-supplement and alternative-medicine information.
The species superficially resembles American elm U. americana, but is more closely related to the Europeanwych elm U. glabra, which has a very similar flower structure, though lacks the pubescence over the seed.[6] U. rubra was introduced to Europe in 1830.[4]