حندقوقی
بفتح حاء مهمله و سکون نون و فتح دال مهمله و ضم قاف و سکون
واو و فتح قاف و الف مقصوره اسم نبطی است
ماهیت آن
از جنس یونچه است بری و بستانی می باشد بری را بعربی حباقا
و بیونانی لوطوس اغریوس و بفارسی دیو اسپست صحرائی و بشیرازی اندقوقو و بلاطینی لوطس
سکرار و بهندی بسکهپره و کده پرنه نیز نامند و بستانی را بعربی ذرق و بیونانی لوطوس
و بلغتی طریفلن و بلاطینی طریفلم اوراتم و بکسطیلان طربول رماکه و بهندی این نوع نیز
بنام بری مشهور است و در اصفهان شبدر و در مازندران شرویت کویند و نیز سفید و سرخ می
باشد و سفید آن قویتر و اکثر مستعمل و ساق آن اندک سطبر و سفید و نرم و تا سه چهار
ذرع طولانی و بر زمین مفروش و برک آن اندک پهن و طولانی و بعضی را برکها ریزه و کل
آن نیز ریزه و متراکم و بنفش با تارهای سفید و درین شاخها و برکها رسته و تخم آن ریزه
مائل باستداره و رنک آن مانند نانخواه و طعم برک آن فی الجمله شبیه بخرفه و با حدت
و حرافت و ساق سرخ آن صلب تر و مائل به بنفشی و بقدر سه چهار ذرع و مفروش بر روی زمین
و برک آن نیز شبیه ببرک سفید و در میان برک و شاخهای آن شاخه بسیار باریکی رسته و بر
سر آن کل آن سه عدد و زیاده ارغوانی رنک با رکهای مائل بسفیدی و ریزه و اندک خوش بو
و تخم آن ریزه تر از تخم سفید و طعم برک آن نیز شبیه ببرک بستانی و با عفوصت و کلو
را زیاده از ان می خراشد و آنچه در ماهیت آن نوشته اند که ساق آن بقدر نیم ذرع و شاخهای
آن باریک و برک آن بقدر ناخن و کل آن خوش بو و با سفیدی و سرخی شاید در ان بلاد بدین
هیأت می شده باشد و مستعمل برک و تخم آنست و اهل هند بیخ آن را نیز مستعمل دارند
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
افعال و خواص بستانی آن
امراض العین اکتحال عصارۀ آن جهت غشاوه و بیاض و قرحۀ چشم
امراض اعضاء الغذاء و النفض و غیرها آشامیدن آن با شراب جهت استسقا و یرقان و قولنج
و مغص و رفع سموم قتاله و دمامیل و اصلاح اخلاط ثلثه یعنی صفرا و خون و بلغم فاسد و
ملین و مشهی و بدستور تناول برک پختۀ آن با اندک روغن بریان نموده و عرق آن نیز که
بدستور برک کاسنی و کل بید انجیر مقطر نمایند جهت استسقای بارد نافع و روغن آن جهت
درد مفاصل و انثیین و اکثار آن مورث درد کلو مصلح آن کاهو و کاسنی تازه و تازۀ آن موافق
مزاج دواب و منقی اخلاط فاسدۀ آنها و تخم آن مهیج باه و طلای آن جهت رفع کلف مقدار
شربت از تخم آن تا سه درهم و بری را برک بزرکتر و ساق درازتر و تخم آن شبیه بحلبه و
کوچکتر از ان و کریه الطعم و کل آن سرخ و آن را یونچۀ کوهی نامند
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن آب آن جهت صرع و درد پهلو و تقویت معده و درد آن و
دفع ریاح و هیضه و برودت مثانه و تقطیر البول و ادرار نمودن بول و حیض و شیر و عرق
و سعوط آن جهت صرع و جنون و نطول عصیر آن جهت تسکین وجع عقرب کزیده مؤثر و بر عضو صحیح
موجب احداث وجع و لذع و جلوس در طبیخ آن جهت سرعت حرکت اطفال و بدستور تدهین بروغن
آن و نیز تدهین بروغن آن جهت درد اعضا و غسول به آب عصیر آن جهت تنقیۀ بشره نافع و
مصدع و مضر محرورین مصلح آن کشنیز و بقول بارده و تخم آن کرم و تر و خشک تر از نبات
آن مبهی و جالی و طلای آن در رفع اوساخ و کلف وجه قویتر از بستانی و مقدار شربت آن
تا سه درهم و مورث جرب مصلح آن کثیرا و مضر سینه و مصلح آن شکر ابلوج و از خاصیت آنست
که چون برک و بیخ آن را بر ران چپ زن آبستن بندند باعث سهولت وضع حمل آنست و باید که
بعد از وضع حمل بزودی باز نمایند و صاحب دستور الاطبا نوشته که چون بیخ سفید در سایۀ
خشک کردۀ آن را با آب و یا کلاب بسایند و در چشم کشند جهت رویانیدن موی مزکان ریخته
و ازالۀ دمعه و جرب مفید و چون آب برک سبز تازۀ آن را بکیرند و در نه درهم آن دوازده
توله شیر کاو داخل کرده بخورند حبس بول را دفع نماید و نیز خوردن بیخ آن را از مقدار
یک فلفل با یک دانۀ فلفل شروع نمایند و روزی بقدر یک فلفل از ان و یکدانۀ فلفل بیفزایند
تا چهل روز که مقدار چهل فلفل و چهل دانۀ آن رسد و باز بتدریج کم نمایند جهت اکثر امراض
باردۀ رطبه و حمیات بلغمیۀ مزمنه خصوص مرضی که بهندی سانجر نامند که در هر ماه یا در
اوایل و یا اواسط و یا اواخر آن تپ شدیدی اکثر با حمی و نزول آب در بیضه و پاها و مواضع
دیکر نیز با درد و وجع عارض می کردد بسیار نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
حندقوقی . [ ح ِ دَ قا ] (معرب ، اِ) حَندَقوقی ̍ حَندَقَوقی ̍.
حَندَقوقا. نباتی است که در عربی آنرا ذُرَق گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حباقا. (بحرالجواهر). عرفضان . رجوع به حندقوق و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و مخزن الادویه
شود. || گیاهی است که از آن شاخه های دراز و باریک و میان تهی و خوشبوروید و از نی
آن توتون گیرند. (از اقرب الموارد).
- عریقصانة. [ ع ُ رَ ق ِ ن َ ] (ع اِ) حندقوقی . (اقرب الموارد)
(از منتهی الارب ). اسم حندقوقی است ، یا یربطوره است . (مخزن الادویة). و رجوع به
عرقصاء شود.
- عرقصاء. [ ع ُ ق ُ ] (ع اِ) ۞ ذرق یا یربطو،و
آن گیاهی است که ساقش مانند ساق رازیانه باشد و دسته ٔ کلان و انبوه
، عظیم النفع در جمیع اقسام وبا و درد دندان کرم خورده و گوش و سپرز و دردسر کهنه و
نزله و جز آن . (منتهی الارب ). حندقوقی یا یربطو است و آن همان ذرق باشد. گویند آن
نباتی است که ساقه هایش به ساق رازیانه میماند. و یک دسته ٔ آن بسیار و
انبوه است ، و در جمیع انواع وبا و درد دندان کرم خورده ، به وسیله ٔ غرغره کردن
با آبی که این گیاه در آن جوشانده شده است ، و نیز برای درد گوش و طحال و صداع مزمن
و نزله ها و غیره بسیار سودمند است . (از تاج العروس ). حندقوقی ، واحد آن عرقصاءة.
(از اقرب الموارد). نام گیاهی مانند رازیانه که در طب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء).
اسم حندقوقی است ، یا یربطوره است . (مخزن الادویه ). عَرقَصان . عَرَنقصان . عُریقِصاء.عُریقِصانة.
رجوع به عرقصان و عرنقصان و عریقصاء و عریقصانة شود.
- دیوپا. [ وْ ] (ص مرکب ) دیوپای . آنکه پایی مانند پای دیو
دارد. (اصل کلمه ٔ دیبجات در سانسکریت ). (یادداشت مؤلف ). || (اِ
مرکب ) عنکبوت . (برهان ) (از جهانگیری ) (صحاح الفرس ) (لغت فرس اسدی ) (از آنندراج
). غنده . تننده . تنند. وِندرِ (در تداول مردم قزوین ). کارتنه . تنندو. کراتن .
(یادداشت مؤلف ). جنسی ازعنکبوت و دیوپای نیز گویندش
و جولاهک و غنده و مگس گیر اجناس دیگرند. (از شرفنامه ٔ منیری ). غنده
بود و اورا تننده و عنکبوت نیز گویند. (اوبهی ) :
ز بالا فزون است ریشش رشی ۞
تنیده در او خانه صد دیوپای .
معروفی .
|| نام داروئی است . (برهان ) (شرفنامه ) (ناظم الاطباء).
|| گیاهی است که آن را انده قوقو، حندقوقی و شبدر خوانند. (از برهان ) (ناظم الاطباء).
////////////
دیوسپست . [ وْ س ِ پ ِ / س ْ پ ِ ] (اِ مرکب ) درق . حندقوق
: الاذراق ، بادیوسپست شدن زمین . رجوع به اسپست و دیواسپست شود.
- دیواسپست . [ وْ اِ پ ِ ] (اِ مرکب ) (از: دیو + اسپست
) یونجه خودرو. یونجه وحشی . دیوآسپست . رجوع به اسپست شود.
- اسپست . [ اَ پ ِ / اِ پ ِ ] (اِ) ۞ علفی است که
بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. (برهان ). اسفست
. سپست . (جهانگیری ). قَضْب . قضبة. قَت . یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق
گویند و بفارسی اسپست دشتی است . خلیط؛ گل و لای آمیخته به کاه یا به اسپست . اذراق
؛ اسپست رویانیدن زمین . قُصارة؛ آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن ، قِصْری ̍ و قُصْری ̍ و قَصَر و قَصَرة بهمین معنی . مَقْضَبَة؛ اسپست زار. (منتهی الارب ).
نخوردی یک شکم اسپست هرگز
چراگاهت بود صحرای پرخار.
بسحاق اطعمه .
آقای پورداود نوشته اند: یونجه (اسپست ) گیاهی که امروزه بلغت
ترکی یونجه خوانده میشود، در فارسی اسپست یا سپست نام دارد و بگواهی یک سند کتبی بیش
از سه هزار سال است که چنین خوانده شده است . اسپست یا سپست (اسفست ) در فرهنگها بفتح
پ و بسا بکسر و ضم همزه و پ هم یاد گردیده است . این واژه ٔ بسیار کهنسال
اگر در اوستا و سنگ نبشتهای هخامنشیان بجای مانده بود، بایستی اسپواستی ۞ باشد.این کلمه
ٔ مرکب لفظاً
یعنی «اسب خورَد». چنانکه پیداست نخستین جزء آن همان اسب است و دومین جزء آن از مصدر
اد ۞ مطابق ادو ۞ لاتینی ، اسن
۞ آلمانی و ایت
۞ انگلیسی است
. (چنانکه رَد اوستایی ریشه ٔ آراستن و راست است
). از بنیاد همین مصدر، کلمه ٔ مرکب کرکس در فارسی
بجای مانده که در اوستا کهرکاسه ۞ آمده و آن مرکب است
از کهرک ۞ (کرک ، مرغ ) و آسه ۞ (خورنده )،
لفظاً یعنی مرغخوار و این نام همان پرنده ٔ معروف لاشخوار
است . در پهلوی ، زبان رایج روزگار ساسانیان ، این گیاه نیز اسپست ۞ خوانده شده
، در کارنامک ارتخشیر پاپکان آمده : «چون اردشیر از پیکار اژدها (کرم ) روی برتافته
بسرای بورزآذر ۞ پناه برد، آنان اسبش را به آخور بستند
و پیشش جو و کاه و اسپست ریختند...». این کلمه از زبان پهلوی ، به هیئت اسپستا ۞ یا پسپستا ۞ داخل زبان سریانی
شده و از سریانی بزبان عربی آمده فصفصة (ج ، فصافص ) گفتند. این لفظ معرب الفصفصة بدستیاری
عربها به اسپانیها رسیده الفلفه ۞ گفتند و با اسپانیولیها
به امریکا رفته و امروزه در آنجا اسپست را الفلفه خوانند، نه مثل انگلیسی زبانان اروپا
که این گیاه را امروزه لوسرن ۞ نامند. همچنین در زبان
اسپانیولی این گیاه میلگه ۞ خوانده میشود و این
کلمه تحریف شده ٔ مدیکه ٔ ۞ لاتین میباشد
که بزودی یاد خواهیم کرد. این رستنی در فرانسه لوزرن ۞ خوانده میشود
و همین کلمه امروزه در زبان آلمانی رایج است . لغت لوسرن یا لوزرن ۞ در زبانهای
انگلیسی و فرانسه و آلمانی در سده ٔ هیجدهم م . بوجود آمده
و معلوم نیست از کجاست و منسوب به کدام سرزمین و به چه چیز پیوستگی دارد. اسپست در
سده ٔ شانزدهم م . از اسپانیا داخل فرانسه شده است
.لغت لوسرن یا لوزرن از لغات سرزمین پروانس ۞ (از بلاد فرانسه
) میباشد. لوزرنو ۞ نام ناحیه ٔ لوزرن ۞ در سویس و نام
محلی کوچک در ایتالیا (در ناحیه ٔ پیمن ۞ ) ارتباطی با
نام این گیاه در زبانهای کنونی انگلیسی و غیره ندارند. پیش از اینکه لغت لوسرن یا لوزرن
در این زبانها رایج گردد، این گیاه به لغات گوناگون دیگر در اروپا خوانده میشده که
ذکر آنها در اینجا از موضوع ما خارج است . همین اندازه که از نام این گیاه در زبانهای
کنونی مغرب زمین یاد کردیم بخوبی میرساند که اسپست در این سرزمینها یک نام اصلی و قدیمی
ندارد و هر اسمی که در این قرون اخیر به آن داده شده همه گویای عهد نسبةً نو است ،
گذشته از کلمه ٔ لوسرن ۞ در انگلستان
غالباً این گیاه پورپل مدیک ۞ خوانده می شود، نامی
که هنوز در یکی از زبانهای کنونی اروپا یادآور سرزمین دیرین این گیاه است . پورپل ۞ بمعنی ارغوان
است . این گیاه بمناسبت رنگ گل ارغوانی آن که سرخ آمیخته به رنگ بنفش است چنین نامیده
گردیده و بسرزمین ماد ۞ بازخوانده شده است
. اما لغت یونجه که در این چند قرن اخیر در زبان فارسی راه یافته ، در ترکی جغتائی
یونوچکه ۞ و در ترکی عثمانی یوندزه ۞ خوانده شده
و لفظاً بمعنی تره و علف سبز است . در این زبانها هم این لغت قدیم نیست . برخی نوشته
اند کلمه ٔ ترکی یونجه از یونت ۞ که بمعنی اسب
است ترکیب یافته است . یونت در ترکی جغتائی و عثمانی بمعنی اسب و مادیان و ینت ئیل
که نام هفتمین سال از سالهای ترکی است بمعنی سال اسب میباشد. از این وجه اشتقاق ترکی
چیزی ندانستم . اسپستی ۞ (اسپستو ۞ ) در جزء لغات
آشور و بابل یاد شده و قدمت آن در آن سرزمین به هفتصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد.
اسپستی در فهرست گیاهان باغ مردوک بالادین ۞ کلدانی که در
ماه نیسان (آوریل ) از سال 721 ق . م . به پادشاهی رسیده برشمرده شده است .
شک نیست که این گیاه با همان نام بومی از ایران به سرزمین
بابل درآمده ، چنانکه اسب ، چهارپائی که این گیاه بنام آن خوانده شده از ایران به آن
دیار درآمد. چون در جای دیگر از پرورش اسبهای زیبا و تیزتک در ایران سخن داشتیم و گفتیم
که بدستیاری مردمان این مرز و بوم این چارپا به جاهای دیگررسیده . [رجوع به اسب در
همین لغت نامه شود]، در این مقال فقط یادآور میشویم که قومی از ساکنین ایران غربی که
در تاریخ آنان را کسیت ۞ (کششو) نامند، به بابل
زمین دست یافته از سال 1760تا 1180 ق . م . در آنجا پادشاهی راندند، بدستیاری اینان
است که اسب در بابل شناخته شده ۞ . بنابراین هیچ جای
شگفت نیست که اسپست خوراک برگزیده و دل پسند اسب هم از ایران ببابل رسیده باشد و خود
هیئت کلمه ٔ اسپستی و وجه اشتقاق روشن و آشکار آن
جای هیچ تردید باقی نمیگذارد. همچنین در روزگار داریوش بزرگ هخامنشی (521 - 485 ق
. م .) اسپست از ایران بیونان رفت و چون تا آن روزگار چنین گیاهی در آنجا شناخته و
دیده نشده بود، ناگزیر آن را بنام سرزمین اصلی آن مدیکه بوتانه ۞ خوانده اند،
چنانکه پس از آن در لاتین مدیکاگو ساتیوا ۞ نامیده شده
یعنی گیاه مادی (ایرانی ). در اینجا باید یادآور شویم که فقط نام این گیاه را در یونانی
و لاتینی دلیل ایرانی بودن آن نگرفته اند، با این دلیل لغوی دلایل علمی و تاریخی هم
در دست دارند. در گیاه شناسی باز به این گونه نامهای فریبنده برمیخوریم ، از آنهاست
نام هلو (شفتا) که در لاتین اموگدالوس پرسیکا ۞ نام دارد یعنی
بادام ایرانی و از جزء اخیر آن که پرسیکا باشد در زبانهای کنونی اروپا این میوه بازخوانده
میشود ۞ و جز اینها و زردآلو در لاتین پرونوس ارمنیکا
۞ نامیده گردیده
یعنی آلوی ارمنی ، اما این دو میوه از گیاهان بومی چین است و از آنجا به ایران آورده
شده و پس از آن بدستیاری ایرانیان و ارمنیها به رومیها رسیده ، این است که آنها را
بنام ایران و ارمنستان بازخوانده اند. از اینکه اسپست را یونانیان در روزگار داریوش
هخامنشی گیاه مادی خوانده اند برای این است که در پایان سده ٔ هشتم پیش از
میلاد در بخش غربی ایران یک پادشاهی بوجود آمد و رفته رفته سراسر ایران زمین و خاکهای
همسایه را فراگرفت . یونانیان سراسر کشورهای ایران را به اعتبار این دولت ، مدس ۞ (مادا ۞ ) خواندند و
صد سال پس از برچیده شدن پادشاهی خاندان مادیها در سال 558 ق . م . بدست کورش هخامنشی
باز سراسر ایران را همچنان ماد خواندند چنانکه جنگ معروف خشیارشا چهارمین شاهنشاه هخامنشیان
با یونانیان در سال 480 ق . م . در تاریخ جنگ مادی خوانده میشود. رفته رفته نام ماد
بنام پارس یعنی بنام سرزمینی که هخامنشیان از آنجا بودند تبدیل یافت و هنوز نزد اروپائیان
سراسر ایران زمین به اعتبار دولت پارسیان هخامنشی پارس خوانده میشود. بنابراین مدیکه
بوتانه ۞ یعنی گیاه ایرانی . کهن ترین جایی که
در نوشته های یونانیان اسپست بنام مدیکه یاد شده در قطعه ٔ شعری است که
از شاعر نامور یونانی اریستوفانس ۞ بجای مانده . این گوینده
در حدود سال 450 ق . م . تولد یافت و در سال 386 ق . م . درگذشت . در نوشته های فیلسوف
یونانی ارسطاطالیس (384 - 322 ق . م .) چندین باراز مدیکه (اسپست ) یاد شده است . پزشک
یونانی دیسکوریدس ۞ که در نخستین سده ٔ میلادی میزیسته
، همان کسی که در طب قدیم ایرانی و عربی بنام دیسقوریدوس یا دیسقوردیوس بسا از او نام
برده شده ، در جزء گیاهان و داروها، مدیکه را تعریف کرده ، ازعلوفه ٔ چارپایان بشمار
آورده است . استرابو ۞ جغرافیانویس یونانی
در نخستین سده ٔ میلادی در سخن از سرزمین ماد، از گیاه
منسوب به آن که یونانیان مدیکه خوانند، یاد کرده گوید: این گیاه در ماد فزون و فراوان
میروید. پلینیوس دانشمند رومی که در سال 79 م . در هنگام آتشفشانی کوه وزو ۞ جان سپرد در
کتاب خود ۞ نسبةً بتفصیل از اسپست که در لاتین ،
مدیکاگو ساتیوا ۞ خوانده میشود و اینک در گیاه شناسی بهمین
نام معروف است ، یاد کرده است . از آن جمله مینویسد: «اسپست در یونان از گیاهان بیگانه
بشمار است . در روزگار داریوش در هنگام جنگ وی با یونان ، به آن سرزمین درآمد. گیاه
سودمندی است و باید آنرا از رستنیهای درجه ٔ نخست شمرد.
یک تخم افشانی (کشت ) آن سی سال پایا میماند». انفیلوخس ۞ درباره ٔ اسپست و سی
تی سوس ۞ کتابی نوشته است که در آن گوید: «...
پیش از آنکه گل بدهد باید آنرا درو کرد. در سال شش بار میتوان آن را برید، نباید گذاشت
که تخم بدهد. محصولی که تا سه سال از این گیاه درو شود از بهترین علوفه بشمار است
...». در طی این شرح پلینیوس از شخم و شیار کردن اسپستزار و هموار کردن خاک و پرداختن
زمین از سنگ و کلوخ و آبیاری کردن و کوت دادن آن سخن میدارد. از اینکه پلینیوس میگوید
انفیلوخس درباره ٔ این گیاه و سی تی سوس ۞ کتابی پرداخته
، بخوبی میرساند که تا به چه اندازه اسپست در قدیم اهمیت داشته است . هرچند نمیدانیم
انفیلوخس کی میزیسته اما نظر بزمان خود پلینیوس ، باید پیش از میلاد مسیح زیسته باشد.
این دانشمند را از آتن دانسته اند. اسپست ۞ در حدود نیمه
ٔدومین قرن پیش
از میلاد مسیح داخل ایتالیا گردید و در حدود همین زمان از ایران شرقی که امروزه ترکستان
روسیه خوانده میشود، به چین برده شد و در آنجا بنام موسو ۞ رفته رفته سرزمینهای
پهناور فغفور (بغپور) را فراگرفت . نام ایرانی این گیاه در سفر از فرغانه به چین به
اندازه ای فرسوده شده وتغییر هیئت داده که امروزه نمیتوان نام محلی آن را بازشناخت
.
تاریخ مسافرت اسپست به چین به اختصار چنین است : امپراطور
چین ووتی ۞ (140 - 87 ق . م .) از خاندان هان ۞ (معروف به هان
غربی ) همزمان اردوان دوم (127 - 124 ق . م .) و پسرش مهرداد دوم اشکانی (124 - 87
ق . م .) میباشد. در هنگام فرمانروایی طولانی وی اقتدار چین از هر سوی روی به فزونی
گذاشت و از شکوه و جلال برخوردار گردید بویژه در آن دوران ادب و هنر آن سرزمین رونق
یافت . امپراطور ووتی برای اینکه از طرف غربی کشورهای پهناور چین از هجوم و دستبرد
طوایف بیابان نورد آسیای مرکزی آسوده باشد، سفیری موسوم به سردار چانگ کی ین ۞ به آن سامان
فرستاد تا با یوئه چیها ۞ که آریائی نژاد بودند
و سرزمینهای شمالی بلخ وسغد را در دست داشتند و بضد هیونگ نو ۞ (هونها - هیتالها)
پیمان دوستی ببندد. مسافرت چانگ کی ین در این بخش از آسیای مرکزی سیزده سال طول کشید
و چندین بار گرفتار هونها شده و رهایی یافت . از سرزمینهای همسایه ٔ غربی چین اطلاعات
و ارمغانهای گرانبهایی به دیار خود آورد. اسپست و رز از ره آوردهای اوست از فرغانه
۞ . این دو گیاه
را در سال 126 ق . م . تقدیم ووتی ۞ کرده و بفرمان این امپراطور
در باغهای سینگان فو ۞ کشت گردید و پس از چندی
از باغهای کاخ پایتخت به اسپستزارها و موزارها راه یافت و رفته رفته سراسر نواحی پایتخت
چین شمالی را فراگرفت و به اندازه ای در آنجا خوب پرورش یافت که بعدها تخم آن به امریکا
برده شد و بهترین جنس این گیاه بشمار درآمد.
در چین اسبهای زیبا و خوش سروسینه و باریک پای ایران را به
اسبهای خرداندام مغولی برتری میدادندو آنها را از نژاد اسب آسمانی ۞ میخواندند.
از برای اینکه این اسبها در چین همچنان زیبا و چالاک پرورش شوند و پایا مانند سردار
چانگ کی ین با کاروان اسبهای ایرانی خوراک دل پسند آنها رانیز از ایران زمین به چین
برد. شک نیست که با خود این گیاهان نامهای آنها نیز به چین رفت اما چنانکه گفتیم در
آن لغات محلی فرغانه تحریفی روی داده است . گفتیم اسپست در چین موسو خوانده میشود و
انگور هم که تاآن روز در چین دیده و شناخته نشده بود در زبان چینی پوتائو ۞ نامیده میشود،
نامی که یادآور بادک ۞ پهلوی و باده ٔ فارسی است و
خود سردار چانگ کی ین میگوید که چگونه در فرغانه از انگور باده (شراب ) میساختند. آنچه
در نوشته های قدیم چینی ثابت است اینست که موسو ۞ (اسپست ) و
پوتائو ۞ (انگور) هر دو بدستیاری چانگ کی ین به
چین رفته و ثابت است که این هر دو کلمه از لغات بیگانه ٔ زبان چینی است
و ثابت است در زمان چانگ کی ین که یک سال را در بلخ گذرانده ، زبان آن سامان یکی از
لهجات ایرانی بوده و خود او هم میگوید: هرچند در این سامان از فرغانه گرفته تا بسوی
انسی ۞ (پارتیا ۞ سرزمین پارتها)
و بالاتر طرف غربی زبانهای گوناگون دارند، اما این لهجه ها به اندازه ای بهم نزدیک
هستند که مردمان این مرز و بومها بخوبی زبان همدیگر را درمی یابند. در روزگاران گذشته
اسبهای ایران شهرت جهانی داشتند و چون مایه ٔ زندگی و علوفه
ٔ مطبوع آنها
که بنام آنها اسپست خوانده شده گیاهی است با ریشه ٔ بسیار بلند
و کمترنیازمند آب ، از رستنیهائی است که با نهاد سرزمین بلند و خشک ایران سازگار است
. تا این کشور اسب خیز و مردمانش سواران دلیر بودند، فرسنگها کشتزارهای ایران از این
گیاه سبز و خرم بود. خبری که طبری در تاریخ خود از گزیت یا مالیات برخی از محصول در
روزگار خسرو انوشیروان یاد کرده بخوبی اهمیت و ارزش کشت اسپست را در روزگار ساسانیان
میرساند: «از برای هر یک جریب زمین که گندم یا جو کاشته میشد یک درهم گزیت نهادند،
از برای یک موزار هشت درهم ، از برای یک جریب اسفست هفت درهم ، از برای هر چهار درخت
خرمای ایرانی یک درهم ،از برای هر شش درخت خرمای معمولی یک درهم ، از برای شش درخت
زیتون یک درهم ».
چنانکه دیده میشود اسپست پس از انگور گرانبهاترین محصول و
جو که خوراک اسب هم میباشد با گندم یکسان بوده است . گفتیم فصفصه (ج ، فصافص ) معرب
اسپست است و لفظ عربی آن «رطبه » و خشک آن «قت » میباشد. در بسیاری از کتب ادویه ٔ ایرانی و عرب
از این گیاه یاد شده و تخم آن را قابض دانسته اند و از برای خود گیاه خواص گوناگون
ذکر کرده اند و در اینجا یاد کردن برخی از این نوشته ها تا به اندازه ای که با خود
لغت پیوستگی دارد بیفایده نیست . در کتاب الابنیه عن حقایق الادویه تألیف ابومنصور
موفق الدین هروی که در قرن پنجم نوشته شده آمده : «رطبه را اسپست گویند بپارسی
...». ابن درید که در سده ٔ سوم هجری میزیسته در
جمهرةاللغة گوید: «و الفصافص ؛ فارسیة معربة اسفست و هی الرطبة». در شرح فارسی صیدنه
ٔ ابوریحان بیرونی
یاد شده : «رطبه سبست راگویند چون سبز باشد و جمع او رطاب گویند. و اهل مصرقضب گویند
و طائفه ای از اهل لغت «قت » اسپست تر را گویند و خشک را نیز گویند و اصمعی گوید فصافص
جمع فصفصه است و بلغت فارسی او را سبست گویند...». در مفردات ادویه ٔ ابن بیطار که
در سال 646 هَ . ق . درگذشت درجائی آمده : «(فصفصه ) ابوحنیفة هو رطب القت و یسمی الرطبة
مادامت رطبة فاذا جفت فهی القت ّ و هی کلمة فارسیةالاصل ثم عربت و هی بالفارسیة اسفست
...» و در جای دیگر همان کتاب آمده : «رطبة هی الفصفصة و یقال لیابسها القت ّ». در
جواهراللغة که در سال 924 هَ . ق . نوشته شده تألیف محمدبن یوسف
الطبیب الهروی یاد شده : «الرطبة؛ اسبست ». و در جای دیگر همان کتاب آمده : «و القت
الیابس من الاسفست ...». در شرح اسماءالعقار تألیف ابی عمران
موسی بن عبداﷲ الاسرائیلی القرطبی فیلسوف وطبیب قرن ششم هجری آمده : «قت ؛ هو الذی
یقال له السفسف و الفصفصة و هو الذی یسمی علف الدواب و هو القضب ، و مادام اخضر یسمی
رطبة و اسمه بعجمیة اندلس یربه وموله معناه عشبةالبغلة». و باز در تحت کلمه ٔ قرط گوید:
«قرط؛ هذا النبات المشهور بمصر الذی تعتلفه الدواب و یسمی الشبذر و یسمون اسمه البرسیم
». نامی که در اسماءالعقار به زبان اندلس یعنی اسپانیا به اسپست داده شده بسیار قابل
توجه است : «یربا دومولا» ۞ اسپانیولی در فرانسه
«ارب دمول » ۞ یعنی علف استر. و دیگر اینکه قرط که از
جنس اسپست است «شبذر» و همچنین «برسیم » خوانده شده . شبدر همان نامی است که امروزه
در فارسی بیک جنس از اسپست داده میشود و در لاتین «تری فلیوم » ۞ خوانده میشود
مطابق نامی که در افغانستان (کابل ) به آن داده «سه برگه » گویند. (یونجه «اسپست »
بقلم پورداود در مجله ٔ یغما سال دوم شماره
ٔ 12).
//////////
حندقوقی
به شیرازی اندقوقو گویند و بپارسی دیواسپست بری گویند و بستانی
و حندقوقا را وزق و حباقا خوانند و بیونانی لوطوس اغریوس گویند و معنی آن حندقوقای
بری بود و از آن بستانی را طریفین گویند و بهترین وی بستانی بود و طبیعت وی گرم و خشک
بود در آخر درجه دوم و گویند در میان درجه دوم و گویند در آخر درجه اول و گویند در
سیم کلف را نافع بود و روغن وی درد مفاصل را سود دهد و عصاره بستانی با عسل سفیدی که
در چشم بود زایل کند بری و بستانی صرع را سود دهد و استسقا را و بول براند و حیض براند
و روغن وی بادها که در اعضا بود را نافع بود و اگر طفل دیر بحرکت آید بر وی بمالند
زود حرکت کند و اگر در طبیخ آن نشینند همین عمل کند وی مهیج باه بود و اگر آب وی بر
گزندگی عقرب ریزند درد ساکن کند و چون بر عضو سالم ریزند لذع و وجع پیدا کند و چون
عصاره وی سعوط کنند صداع آورد و حندقوقی خناق آورد و درد حلق و مداوای آن به کشنیز
و کاهو و کاسنی کنند
______________________________
در مخزن الادویه مینویسد: حندقوقی بفتح حا و سکون نون و فتح
دال و ضم قاف و سکون واو و فتح قاف و الف مقصوره اسم نبطی است و آن از جنس یونجه است
بری و بستانی میباشد برای را بعربی حباقا و بیونانی لوطوس اغریوس و بفارسی دیواسپست
صحرائی و بشیرازی اندقوقو و به لاتینی لوطس سکرار و بهندی بسکهپره و کدهپرنه نیز نامند
و بستانی را بعربی ذرق و بیونانی لوطوس و بلغتی طریفلن و به لاتینی طریفلم اوراتم و
بکسطلان طربول رقاکه و بهندی این نوع نیز بنام بری مشهور است و در اصفهان شبدر و در
مازندران شرویت گویند
اختیارات بدیعی ؛ ص132
/////////
یونجه زرد
یونجه زرد، Melilotus
طبقهبندی علمی
فرمانرو: گیاهان
راسته: باقلاسانان
تیره: باقلاییان
سرده: Melilotus
یونجه زرد (در متون طب سنتی با نام عربی آن حندقوق) (نام علمی:
Melilotus) نام یک سرده از تیره باقلاییان است.
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Melilotus»،
ویکیپدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در
۲۶ ژانویه ۲۰۱۵
ویکی
///////////
به عربی حندقوق:
حندقوق[عدل]
اضغط هنا للاطلاع على كيفية قراءة التصنيف
الحندقوق
صورة معبرة عن حندقوق
الحندقوق الطبي
التصنيف العلمي
المملكة: النباتات
الشعبة: النباتات المزهرة
الطائفة: ثنائيات الفلقة
الرتبة: فوليات
الفصيلة: البقولية
الجنس: الحندقوق Melilotus
الاسم العلمي
Melilotus
فيليب ميلر، 1754
تعديل طالع توثيق القالب
الحندقوق[1] هو جنس نباتي علفي ينتمي إلى الفصيلة البقولية
أو القرنية. اسمه العلمي (باللاتينية: Melilotus).
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
الحندقوق الأبيض (باللاتينية: Melilotus
albus) في بلاد الشام ومصر ومعظم مناطق أوروبا والقوقاز
الحندقوق الأنيق (باللاتينية: Melilotus
elegans) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وبعض مناطق حوض البحر الأبيض المتوسط
الحندقوق الإيطالي (باللاتينية: Melilotus
italicus) في بلاد الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط
الحندقوق الحبوبي (باللاتينية: Melilotus
segetalis) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط
الحندقوق الطبي أو إكليل الملك (باللاتينية: Melilotus
officinalis) في بلاد الشام والمغرب العربي وكل مناطق أوروبا
الحندقوق المتلم (باللاتينية: Melilotus
sulcatus) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط
الحندقوق المسيني (باللاتينية: Melilotus
messanensis) في بلاد الشام ومصر ومعظم مناطق أوروبا والقوقاز
الحندقوق الهندي (باللاتينية: Melilotus
indicus) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وبعض مناطق أوروبا
الوصف النباتي[عدل]
الحندقوق نبات ثنائي الحول. الورقة مكونة من ثلاث وريقات مسننة
الحافة بشكل كامل.
المصادر[عدل]
^ أغروفوك. الحندقوق. تاريخ الولوج 20 كانون الثاني 2014.
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات أكثر حول: Melilotus
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات عن: حندقوق
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 28131
GBIF: 4924408
Tropicos: 40016498 ITIS:
26148 ncbi: 47081 IPNO: 325467-2 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=7430 FOC:
120149 PLANTS: MELIL AFPD: 192525
Blauwschokker Kapucijner rijserwt Pisum
sativum.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات متعلقة بالفصيلة البقولية بحاجة
للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفات: أجناس الفصيلة البقوليةأجناس نباتيةبقوليةجنس ثنائيات
الفلقة الحقيقيةمحاصيل أعلافنباتات طبية
////////////
به آذری
Xəşənbül
(lat. Melilotus)[1] — paxlakimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
به عبری تماخ، ثماخ:
דבשה (שם מדעי: Melilotus, מנוקד: דִּבְשָׁה) הוא סוג של צמחים עשבוניים בתת-משפחת הפרפרניים, מהם נפוץ במיוחד המין דבשה מחורצת.
//////////
Melilotus
From Wikipedia, the
free encyclopedia
This article is
about the genus of grassland plants. For the moshav, see Mlilot.
Melilotus
|
|
Melilotus officinalis
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
Melilotus
L. |
Species
|
|
See text
|
|
Melilotus albus
Melilotus, known as melilot, sweet-clover, and kumoniga (from
the Cumans),[2]is a genus in the family Fabaceae. Members are known as common
grassland plants and as weeds of cultivated ground. Originally from Europe and
Asia, it is now found worldwide.
This legume is commonly named for its sweet
smell, which is due to the presence of coumarin in its tissues. Coumarin, though
responsible for the sweet smell of hay and newly mowed grass, has a bitter
taste, and, as such, possibly acts as a means for the plant to discourage
consumption by animals.[3] Fungi (including Penicillium,
Aspergillus, Fusarium, and Mucor[4]) can convert coumarin into dicoumarol, a toxic anticoagulant. Consequently, dicoumarol may be
found in decaying sweet-clover, and was the cause of the so-called sweet-clover
disease, recognized in cattle in the 1920s.[5] A few varieties of sweet clover
have been developed with low coumarin content and are safer for forage
and silage.[6]
Contents
[show]
Melilotus species are eaten by the larvae of
some Lepidoptera species,
such as those of the genus Coleophora, including C.
frischella and C. trifolii.
Melilotus, often used as a green manure, can
be turned into the soil to increase its nitrogen and organic matter content. It
is especially valuable in heavy soils because of its deep rooting. However, it
may fail if the soil is too acidic. It should be turned into the soil when 8 to
10 inches tall. Unscarified seed
is best sown in spring when the ground is not too dry; scarified seed is better
sown in late fall or even in the snow, so it will germinate before competing
weeds the following spring.[7]
Blue
melilot (Trigonella caerulea) is not a member of the
genus, despite the name.
The genus Melilotus currently
has nineteen recognized species:[8]
1. ^ Jump up to:a b c d e Woodgate, Katherine;
Maxted, Nigel; Bennett, Sarita Jane (1996). "Genetic resources of
Mediterranean pasture and forage legumes". In Bennett, Sarita Jane; Cocks,
Philip Stanley. Genetic resources of Mediterranean pasture and forage
legumes. Current Plant Science and Biotechnology in Agriculture. 33.
Norwell, MA: Kluwer Academic Publishers. p. 203. ISBN 0-7923-5522-9.
4. Jump up^ Edwards
WC, Burrows GE, Tyr RJ: 1984, Toxic plants of Oklahoma:clovers.
Okla Vet Med Assoc 36:30-32.
5. Jump up^ Behzad
Yamini, Robert H. Poppenga, W. Emmett Braselton, Jr., and Lawrence J. Judge
(1995). "Dicoumarol (moldy sweet clover) toxicosis in a
group of Holstein calves" (PDF). J Vet Diagn Invest
7:420-422.
6. Jump up^ "Sweet
clovers: What is the difference between yellow sweet clover and white sweet
clover?".
///////////
یونجه زرد (در متون طب سنتی با نام عربی آن حندقوق/حندقوق
طبی) گونهای از بُنشَن (بقولات) است به رنگ کاه یا زرد مایل به سفید که درون دانه
آن زرد است. این گیاه با وجود تخلخلی که دارد تا اندازهای سخت است. شاهافسر بومی
اوراسیا است و امروزه در آمریکای شمالی، آفریقا و استرالیا هم کشت میشود. در ایران
در چراگاهها و کوهستانها به ویژه در سبلان میروید.
نامهای دیگر آن عبارتند از: شبدر شیرین، اکلیلالملک، بسنگ،
بسیه، شاهبسه، ناخنک، یونجه زرد، گیاه قیصر.
این گیاه به صورت یکساله یا دوساله کشت میشود و ارتفاع آن
بیش از یک متر میشود. مقاومت نوع گل زرد آن به خشکی بیشتر است، اندامهای کوچکتری
دارد و بوی خیلی خوبی دارد و خوشخوراک است.
گلهای شاهافسر دارای خواص تشنّج، مرهم سینه، قبضکننده و
ضد عفونی کنندهاست. بوی ادرار را از بین برده، تراوش آن را زیاد میکند، مجاری ادرار
را ضد عفونی میکند و در اسهال خونی، ورم روده و روماتیسم نیز مصرف میشود. این گیاه
چون مسکن و خوابآور است آن را در تحریکات عصبی، انواع درد عصب، سرفههای عصبی و گاز
رودهها استعمال میکنند و نیز برای درمان زکام نایژهها و ورم عقب حلق مصرف میکنند.
برای درمان ورم ملتحمهٔ چشم خوب است. سی تا
چهل گرم آن را در یک لیتر آب باید جوشاند و مصرف کرد.
ویکی
///////////
حندقوق طبی یا اکلیل الملک:
الحندقوق الطبي أو إكليل الملك هو نوع نباتي يتبع جنس الحندقوق
من الفصيلة البقولية. اسمه العلمي (Melilotus officinalis).
ينمو بريُا في أوروبا وآسيا والولايات المتحدة، ويستخدم بكثرة
كعلف حيواني.
الحندقوق
الاستخدامات الطبية[عدل]
كان هذا العشب قديماً يستخدم في علاج عدد من الحالات لمفعوله
كطارد للريح وللبلغم، ومضاد للتجلط، وكمضاد حيوي. وشراب الحندقوق يساعد على الهضم،
وأزهار الحندقوق تجذب النحل، ولكنها تطرد حشرة العثة.
استخدم الحندقوق كمسحوق، ويمكن أكل أوراقه مثل الخضراوات،
ولكنها مرة إلى حد ما، ويذكر "بروسبيرو" أن الحندقوق عشب مدفئ، ويستخدم ضمن
مكونات أخرى في عمل كمادات لمعالجة الحميات، كما أن بذوره تضاف إلى شراب أساسي ؛ فتخفف
الألم، وفي بردية "طبية قبطية" ذكر الحندقوق ككمون لأحد الأدوية المستخدمة
في علاج الخصيتين المريضتين.
مراجع[عدل]
أيقونة بوابةبوابة علم النبات أيقونة بوابةبوابة صيدلة
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: حندقوق طبي
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 704023
GBIF: 2971024
PlantList: ild-8929 Tropicos:
13035841 ITIS: 26150 ncbi: 47083
GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=24009
FOC: 200012219 PLANTS: MEOF AFPD: 67099
Blauwschokker Kapucijner rijserwt Pisum
sativum.jpg هذه بذرة مقالة عن نبات متعلقة بالفصيلة البقولية بحاجة
للتوسيع. شارك في تحريرها.
تصنيفات: نباتات لبناننباتات آسياحياة نباتية في أوروبانباتات
إستونيانباتات بريطانيابقوليةزراعةمحاصيل أعلافنباتات طبية
///////////
به آذری:
Dərman xəşənbülü,
Sarı yonca (lat. Melilotus officinalis (L.) Pall.)[1] - xəşənbül cinsinə aid
bitki növü.[2]
//////////
Melilotus officinalis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Melilotus officinalis
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. officinalis
|
Melilotus
officinalis, known as yellow sweet clover, yellow
melilot, ribbed melilot[1] and common
melilot is a species of legume native to Eurasia and introduced in North America, Africa and Australia.[2]
Contents
[show]
Melilotus
officinalis can
be an annual or biennial plant,
and is 4–6 feet (1.2–1.8 m) high at maturity.[2] Leaves alternate on the stem and possess three leaflets. Yellow flowers bloom in spring and
summer and produce fruit in pods typically containing one seed. Seeds can be
viable for up to 30 years. Plants have large taproots and tend to grow in
groups.[2] Plants have a
characteristic sweet odor.[2]
M.
officinalis is
native to Europe and Asia and has been introduced to North America as a forage
crop.[2] It commonly grows
in calcareous loamy and clay soils with a pH
above 6.5 and can tolerate cold temperatures and drought; it does not tolerate
standing water.[2] Common places where
it can be found include open disturbed land, prairies, and savannahs, and it
grows in full or partial sunlight. It is an invasive species in areas where it has
been introduced, especially in open grasslands and woodlands where it shades
and outcompetes native plant species.[2]
Sweet
clover contains coumarin that converts to dicoumarol, which is a powerful anticoagulant toxin, when the plant
becomes moldy. This can lead to bleeding diseases (internal hemorrhaging) and
death in cattle. Consequently, hay containing the plant must be properly dried
and cured, especially in wet environments.[3][4]
Sweetclover
can be used as pasture or livestock feed. It is most palatable in spring and
early summer, but livestock may need time to adjust to the bitter taste of coumarin in the plant. Prior to World War
II before the common use of commercial agricultural fertilizers, the plant was
commonly used as a cover crop to increase nitrogen content and improve subsoil
water capacity in poor soils.[4] Sweet clover is a major
source of nectar for domestic honey bees as hives near sweetclover can
yield up to 200 pounds of honey in a year.[4]
Sweetclover
has been used as a phytoremediation—phytodegradation
plant for treatment of soils contaminated with dioxins.[5]
When M.
officinalis is invasive, it can be managed by mulching, hand-pulling,
mowing, or herbicide applications such (e.g., 2,4-D)
before flowering. Prescribed burns in late fall or early spring followed by
another burn in late spring can reduce the number of plants before seed set.[2]
Wikimedia Commons has media
related to Melilotus
officinalis.
|
Wikispecies has information related to: Melilotus
officinalis
|
1.
Jump up^ "BSBI
List 2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived
from the original (xls) on 2015-02-25.
Retrieved 2014-10-17.
3.
Jump up^ Nicole Kresge; Robert D. Simoni
& Robert L. Hill. "Hemorrhagic Sweet Clover Disease, Dicumarol, and Warfarin: the
Work of Karl Paul Link". Retrieved 2009-08-11.
4.
^ Jump up to:a b c d USDA
Natural Resources Conservation Service. "Yellow Sweetclover & White Sweetclover" (PDF).
///////////
شبدر نامهای دیگر آن: ذرق، شِودر، شبذر، شبدر قرمز، قُرط،
رسین، شبدر سفید، برسیم، شَفتَل، شبدر کوهی، نفل، نفله، حندقوقا، حندقوقی، ادقوقو،
دیواسپست، شرویت، حباق و قوقو میباشد.
۱. طبع آن گرم و تر است.
۲. در خوردن آن افراط نشود.
۳. برای رفع خشونت سینه و قطع سرفه کمی آب شبدر تازه را با
عسل مخلوط نموده میل کنید و یا ۳ گرم شبدر خشک شده را در ۱۵۰ سیسی آبجوش دمکرده
پس از سردشدن با عسل شیرین نموده بنوشید.
۴. کسانی که یبوست دارند از شبدر تازه استفاده کنند.
۵. برای التیام زخم شبدر را له کرده روی زخم بگذارید.
۶. برای شخص عقرب گزیده از ضماد کوبیده شبدر در محل نیش استفاده
کنید.
۷. برای جلوگیری از ریزش مژه شبدر خشک شده را با گلاب مخلوط
نموده به صورت استریل بمالید.
۸. ماساژ ابرو با این محلول باعث تقویت آن میگردد.
۹. برای تسکین درد مفاصل عصاره شبدر را در روغن زیتون به طورغیر
مستقیم (بنماری) حرارت داده تا عصاره تبخیر شود و روغن بماند سپس از روغن استفاده
کنید.
۱۰. برای ورم بیضه از روغن درد مفاصل شماره ۹ به محل بمالید.
۱۱. برای درمان سفیدک چشم از عصاره شبدر به صورت استریل استفاده
شود.
۱۲. جهت تصفیه خون از گلهای شبدر قرمز میتوان به صورت دمکرده
استفاده کرد.
۱۳. برای جلوگیری از بیماری هیستری و جنون کمی عصاره شبدر
را در بینی بچکانید.
۱۴. برای آسم از دمکرده شکوفه شبدر میتوان استفاده کرد.
۱۵. برای تحریک اعمال جنسی از دانه شبدر به صورت دمکرده استفاده
شود.
۱۶. دمکرده یا جوشانده شبدر از انفارکتوس جلوگیری میکند.
۱۷. به علت داشتن کومارین برای بیماریهای سفتی خون، آمبولیها،
تصلب شرائین و نارسائی عروق کرونر مؤثر میباشد.
۱۸. جهت دردهای قاعدگی از دمکرده این گیاه میتوان استفاده
کرد.
۱۹. در گذشته جهت بیماری سوزاک از دمکرده این گیاه استفاده
میکردند.
۲۰. جهت رفع بیخوابی که منشأ عصبی دارد از دمکرده این گیاه
شبها میتوانید استفاده کنید.
۲۱. جوشانده این گیاه برای تشنج مفید میباشد.
۲۲. جهت کک مک تخم این گیاه را جوشانده سپس به صورت ضماد
بگذارید.
۲۳. کسانی که میگرن دارند از دمکرده شبدر استفاده کنند.
منبع : عطاری پامچال
/////////
شبدر. [ ش َ دَ ] (اِ) شبذر. نباتی است جنس ینجه .(از آنندراج
). گیاهی است که اسپست نیز گویند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ پروانه داران
که یکساله یا دوساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد. و برخی مرکب از سه برگچه است
. گلهایش سفید یا قرمز و یا صورتی رنگند و برخی گونه ها نیز دارای گلهای ارغوانیند
و به ندرت دارای گل زرد میباشند. گل آذینش خوشه ٔ کروی است .
در حدود 150 گونه از گیاه شناخته شده که همه مصرف علوفه دارند و جزو گیاهان مرغوب مرتع
میباشند. رطبه . برسیم . برسیم احمر. فصفصه . شبدر چمنی . شبدر گل قرمز. حندقوفی .
ذوئلاث الوان . ذوخمسة الوان . طریفلن .
- شبدر چمنی ؛ نوعی است از انواع شبدر.
- شبدر صحرایی ؛ گونه ای شبدر که دارای برگهای ریز کوچک است
و در کنار نهرها و مزارع میروید. رجل الارنب . ارنبی .
- شبدر عطری ؛ نام گیاه ناخنک است .
- شبدر گل قرمز ؛ نوعی از گیاه شبدر است .
- شبدر معطر ؛ قرنبوش (با ناخنک یا شبدر عطری اشتباه نشود).
- شبدر وحشی ؛ گونه ای شبدر که شباهتی کامل به شنبلیله دارد
و جزو شبدرهای خودروی یکساله است و برگهای تازه ٔ آن را جزو سبزیهای
خوراکی میخورند. حندقوقی بری . ذرق . دیواسپست . انده قوقو.
- شبدر ترشک ؛ گیاهی است از تیره ٔ شبدر ترشکها
که برگهایی مانند شبدر دارای سه برگچه دارد و رنگ برگچه هایش در ابتدای جوانه زدن ارغوانی
است . این گیاه دارای ویتامین «C» فراوان است از این
جهت دارای اثر ضد اسکوربوت قوی میباشد. و چون طعم ترش مطبوعی دارد جزو سبزیهای خوراکی
مصرف میشود. در آب و هوای معتدل خشک میروید و در ایران نیز در اکثر نقاط به فراوانی
در کنار نهرها روییده میشود. حماض . حمیضه . سلق بری . خمضیض . از این گیاه اسید اگزالیک
نیز استخراج میشود. در برخی از کتب این گیاه را به نام ترشک ذکر کرده اند ولی با ترشک
معمولی (Rumex) نباید اشتباه شود.
//////////
شبدر قرمز: ضدسرطان، ضدگرگرفتگی
از فواید دارویی این گیاه میتوان به جلوگیری از شکلگیری
لختههای خون، پلاکهای سرخرگی و ابتلا به سرطان خوشخیم پروستات اشاره کرد.
شبدر قرمز
نام علمی این گیاه
(Trifolium Pratense) است، شبدر قرمز گیاهی است علفی و چندساله که
در مناطق معتدله کره زمین میروید. در شرایط مساعد این گیاه هفتساله است ولی در آبوهوای
گرم فقط دو سال عمر میکند. ارتفاع شبدر قرمز بسیار کم است و بیشتر از 15 سانتیمتر
نمیشود.
برگهای آن بیضیشکل و دراز و دارای سه برگچه است و به همین
علت در قرونوسطی مورداحترام مسیحیان بوده زیرا آن را سمبل خداوند، مسیح و روحالقدس
میدانستند.
این گیاه از نظر داشتن مواد مغذی برای علوفه حیوانات بکار
میرود.
ترکیبات شیمیایی
گل شبدر دارای مواد شیمیایی مانند تریفولین، ایزوتریفولین
و اسانس روغنی میباشد. این گیاه دریای املاح معدنی مانند سلیس، آهن، فسفر، گوگرد،
پتاسیم، منیزیم، منگنز، روی، مس، سرب، نیکل و کبالت میباشد.
مهمترین خاصیت شبدر قرمز ضد سرطان بودن آن است و تمیزکننده
خون و بدن است
خواص دارویی
شبدر قرمز از نظر طب قدیم ایران سرد و تر است.
* مهمترین خاصیت شبدر قرمز ضد سرطان بودن آن است و تمیزکننده
خون و بدن است.
* سرفه را برطرف میکند، دردهای عضلانی را برطرف میکند و
تورم پوستی را از بین میبرد.
* شبدر تازه بهعنوان مسهل به کار میرود، درمانکننده آسم
است، برای درمان آبآوردگی بدن مفید است و دلپیچه را برطرف میکند.
* برای درمان آرتروز، رماتیسم و ورم بیضه باید برگ شبدر را
در روغنزیتون جوشانیده و روی قسمتهای دردناک بمالید.
* برای طول عمر و جلوگیری از بیماریهای قلبی شبدر قرمز بخورید.
* شبدر قرمز تشنج را علاج میکند.
شبدر قرمز
* برای التیام زخمها، ضماد شبدر قرمز را روی زخمها بگذارید،
برای از بین بردن خارش شبدر را له کرده و روی پوست بمالید.
* شبدر قرمز یکی از غنیترین منابع مادهای موسوم به «ایزوفلاون»
است که کارایی شبیه به استروژن دارد و از جمله گیاهانی است که برای درمان گرگرفتگی،
کاهش کلسترول، سلامت سینه و بهبود سیستم گردش خون استفاده میشود.
* از دیگر فواید دارویی این گیاه میتوان به جلوگیری از شکلگیری
لختههای خون، پلاکهای سرخرگی و ابتلا به سرطان خوشخیم پروستات اشاره کرد.
* شبدر قرمز منبع غنی از مواد مغذی و املاح باارزشی نظیر کلسیم،
کروم، منیزیم، فسفر، پتاسیم و ویتامین ث است. به زنانی که در دوران یائسگی به گرگرفتگی
دچار میشوند توصیه میشود از این گیاه استفاده کنند.
* شبدر قرمز حاوی مقدار قابلتوجهی ماده شیمیایی ایزوفلاون
است که ساختاری شبیه به هورمون زنانه استروژن دارد و در بهبود علائم سندرم پیش از قاعدگی
نیز موثر است.
* علاوه بر این، شبدر قرمز مانعی برای فعالیت برخی از آنزیمهایی
است که در ابتلای مردان به سرطان پروستات نقش دارند.
* همچنین این اعتقاد وجود دارد که شبدر قرمز از بروز بیماریهای
قلبی جلوگیری میکند هرچند هنوز نتایج مطالعات در مورد این تأثیر شبدر قرمز بر روی
انسان قطعی نشده است.
* شبدر قرمز همچنین در تسهیل روند ترک سیگار موثر است.
شبدر قرمز
طرز استفاده
دمکرده: مقدر 30 گرم گیاه خشک را در یک لیتر آبجوش ریخته
و به مدت 5 دقیقه دم کنید. مقدار مصرف آن یک فنجان سه بار در روز است.
جوشانده شبدر: مقدر 50 گرم سرشاخههای گلدار شبدر قرمز را
در مقدری شیر یا آب ریخته و بگذارید مدتی بجوشد و پس از سرد شدن بهصورت ضماد روی پوست
و یا قسمتهای دردناک بدن بگذارید.
مضرات
مصرف زیاد شبدر خطرناک است زیرا دارای اسید سیانیدریک میباشد
ولی استفاده متعادل از آن هیچگونه خطری نداشته و بسیار مفید است.
فرآوری: مریم مرادیان نیری
بخش تغذیه و آشپزی تبیان
//////////
شَبدَرها متعلق به جنس تریفولیوم (Trifolium)
جزء مهمترین گیاهان علوفهای خانواده لگومینوز (Leguminous)
در مناطق معتدل و مرطوب است که از نظر علوفهای و مرتعی دارای ارزش بسیار زیادی است
و در تغذیه دامها نقش بسزایی دارند. شبدرها گیاهی سه برگچهای اند و به همین خاطر
اسم علمی آنها از دو کلمه لاتین "Tria" به معنی سه و
"Folia" به معنی سه بر گچهای گرفته شدهاست. تعداد گونههای شبدر در
دنیا حدود ۳۰۰ گونه ذکر شده که از این تعداد ۲۵ گونه از نظر کشاورزی مهم است که از
این تعداد فقط ۹ گونه آنها از جمله شبدر زیر زمینی به صورت تجارتی کشت میشوند. بیشترین
پراکنش شبدرها در منطقه مدیترانه است، به طوری که در منطقه اورآسیا ۱۶۰-۱۵۰ گونه، آمریکا
۶۵-۶۰ گونه و در آفریقا ۳۰-۲۵ گونه گزارش شدهاست. بر اساس تحقیقات بانک ژن گیاهی و
ذخایر توارثی موسسه تحقیقات اصلاح و تهیه نهال و بذر تعداد گونههای تاکنون شناخته
شده شبدر در ایران حدود ۵۴ گونهاست که از این تعداد دو گونه شبدر ایرانی (Trifolium
resupinatum) و شبدر برسیم (Trifolium alexandrium)
به صورت وسیع کشت میشوند.[۳]
محتویات [نمایش]
خصوصیات کلی شبدرها[ویرایش]
تمام شبدرها در آب و هوای خنک بهترین عملکرد را دارند. در
بین شبدرها شبدر سفید از همه مقاوم تر است. میزان قند در شبدرها بیش از یونجهاست و
سطح برگ بیشتری نسبت به یونجه دارند اما مقاومت شبدرها به شوری کمتر از یونجهاست و
نیاز آبی شبدرها نیز کمتر از یونجهاست. البته باید توجه داشت که شبدرها به لحاظ کمیت
تولید در سطح پایین تری از یونجه قرار دارند و میزان مواد غذایی قابل هضم یونجه از
شبدرها بیشتر است. گیاهان علوفهای تیره بقولات از نظر عمق ریشه به شکل زیر هستند:
ریشه شبدر سفید<ریشه شبدر قرمز <ریشه شبدر برسیم <ریشه یونجه <ریشه اسپرس.[۳]
به صورت کلی تفاوت شبدرها با یونجه این است که:
برگ یونجه بیضی شکل ولی برگ شبدر گلابی شکل است.
رنگ برگها در شبدر سبز و شفاف و در یونجه سبز تیرهاست.
خصوصیات بذر شبدرها[ویرایش]
شبدرها به دلیل پوسته سخت دارای خواب میباشند که خواب و سختی
پوسته در شبدرها به ترتیب زیر است: شبدر قرمز <شبدر السایک <شبدر لادینو
<شبدر سفید.
تحقیقات انجام گرفته نشان میدهد مهمترین عامل ایجاد بذرهای
با پوسته سخت در شبدرها خشکی و کمی رطوبت نسبی هوا در زمان رسیدگی است. خواب بذر بسیاری
از شبدرها را به وسیله سرما دادن میتوان شکست. بذر هیچیک از شبدرها در زمان جوانه
زنی به نور نیاز ندارند. به عبارت بهتر بذر هیچیک از شبدرها فیتوبلاست نیستند. به
لحاظ اندازه بذر نیز شبدرها به شکل زیر هستند: شبدر سفید<شبدر ایرانی <شبدر السایک
<شبدر قرمز <شبدر شیرین<شبدر لاکی <شبدر مصری (برسیم).[۳] به صورت کلی
در مورد گیاهان علوفهای تیره لگومینوز از نظر اندازه بذر میتوان گفت: شبدر سفید<شبدر
ایرانی <شبدر السایک <شبدر قرمز <شبدر شیرین<شبدر لاکی <شبدر مصری
(برسیم)<یونجه<اسپرس <ماشک گل خوشهای <ماشک معمولی.[۳]
همانطور که ملاحظه میشود بزرگترین بذرها در بین گیاهان علوفهای
تیره بقولات مربوط به اسپرس و ماشکها میباشد. باید توجه داشت هرچه اندازه بذر بزرگتر
باشد معمولاً زودتر جوانه میزنند و گیاهچه بزرگتری تولید میکنند. البته پوسته سخت
بذر را نیز باید در نظر گرفت (مسلم است بذرهای دارای پوسته سخت دیرتر جوانه میزنند)
موضوع ذکر شده در بالا به شرطی صحیح است که پوسته سخت بذرها صفر در نظر گرفته شود.
در واقع هم میزان بذرهای سخت در بعضی از شبدرها مانند شبدر برسیم و شبدر لاکی بسیار
پایین است. بذر بعضی از شبدرها مانند شبدر پنجه کلاغی(Lotus
cornicaltus) بسیار به کندی جوانه میزند و گیاهچه بسیار ضعیفی تولید میکند، به
طوری که ایجاد یک مزرعه کامل از این شبدر ممکن است تا دو سال به طول انجامد.
خصوصیات تغذیهای شبدرها[ویرایش]
شبدر محصول علوفهای مهمی است. به همین دلیل است که به طور
گستردهای در کشت علوفهای و مراتع استفاده میشود. شبدرها به عنوان علوفه سبز، علوفه
خوراکی، و چمن پوششی استفاده میشوند. ۱۰۰ کیلوگرم از شاخ و برگ شبدر علوفه شامل
۸/۱۹ واحد و ۷/۲ کیلوگرم پروتئین قابل هضم است. شبدر اسیدهای آمینه ضروری بیشتری تر
(سیستئین، تریپتوفان و لوسین) نسبت به دانه ذرت، و دانه جو و گندم هستند. در شبدرها
فسفر به ندرت از ۴۴/۱ گرم در هر کیلو ماده خشک پایین تر است و از این نظر نسبت به یونجه
برتر هستند و دامهایی که از شبدر تغذیه میکنند، کمتر دچار کمبود فسفر میشوند. گونه
شبدرهای حقیقی با Genus Trifolium همگی علفی و دارای برگهای سه
تایی هستند. گلها کوچک بسیاری دارند که روی یک دمگل کوتاه پرگل واقع شدهاست. گلبرگ
پهن خارجی تنها اندکی بزرگتر از سایر گلبرگ هاست. شبدرهای حقیقی میتوانند یکساله،
دوساله و یا چند ساله باشند.
مواد ضد تغذیهای در شبدرها::شبدرها دارای مواد ی هستند که
از ارزش غذایی آنها میکاهد مثلاً شبدر قرمز دارای مادهای به نام فورموننتین است که
نوعی شبه استروژن گیاهی است و میتواند سبب سقط جنین در گوسفندان شود همین طور شبدر
سفید دارای هیدرو سیانیدرید (HCN) که برای دامها میتواند
بسیار مضر باشد و مصرف زیاد آن فعالیت غده تیروئید را افزایش میدهد، شبدر پنجه کلاغی
نیز دارای مقداری هیدروسیانیدرید است اما مقدار آن به حدی نیست که برای دامها ا سمیت
بسیار بالا ایجاد کند. شبدر شیرین دارای یک ماده ضد تغذیه به نام کومارین است برای
دامها مضر است و سبب انعقاد خون در دامها میشود و بسیار خطرناک است. همین طور مصرف
زیاد شبدر ایرانی میتواند سبب افزایش برخی از اختلالات مربوط به دام مانند: enterotoxaemia
(کلیه کاغذی)، photosensitisation ادرار سنگ (سنگ شبدر) در گوسفندان
شود.[۳]
نفخ در اثر مصرف شبدرها: مصرف علوفه تازه شبدرها مانند بسیاری
از بقولات دیگر به دلیل پروتئین زیادی که دارند در دامها تولید نفخ میکند در اثر
مصرف شبدر سفید، شبدر قرمز، شبدر شیرین و شبدر ایرانی در دامها نفخ ایجاد میشود اما
مصرف شبدر پنجه کلاغی و شبدر برسیم (مصری) در دامها هیچ گونه نفخی ایجاد نمیکند،
دلیل این موضوع وجود تاننها قابل اتصال به پروتئینها در این دو شبدر است که با رسوب
پروتئین در شکمبه کمک میکند و مانع ایجاد نفخ میشود. در بین شبدرها خطرناک ترین آنها
به لحاظ نفخ زایی شبدر سفید لادینو میباشد.[۳]
خواص داروئی[ویرایش]
مواد (به اصطلاح ضد تغذیه) موجود در شبدر میتوانند برای انسان
خواص دارویی داشته باشند و مفید باشند مثلاً کومارین موجود در شبدر شیرین و گیاه Ferula
badrakema میتواند سبب توقف رشد سلولهای سرطانی مثانه شود. همینطور
فورمونتین موجود در شبدر قرمز از ارزش دارویی خاصی برخوردار است، آزمایش انجام گرفته
در سال ۲۰۱۰ نشان دادهاست که فورموننتین میتواند از رشد سلولهای سرطان سینه در زنان
جلوگیری کند، اما مصرف آن سبب مشکلات جنسی در مردان میشود.[۳]
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ "Species
Nomenclature in GRIN". Retrieved 2010-08-04.
↑ پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ "Genus
Nomenclature in GRIN". Retrieved 2010-07-09.
↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ ۳٫۶ ملازاده، مرتضی.
کتاب گیاهان علوفهای (مرجع جامع گیاهان زراعی:جلد سوم). انتشارات آموزش و ترویج کشاورزی.
[نمایش] ن ب و
محصولات کشاورزی
[نمایش] ن ب و
محصولات کشاورزی افغانستان
دادههای کتابخانهای
GND: 4164082-2
ردهها: شبدرباقلائیانعلوفههاگیاهان باغیگیاهان زمینپوشگیاهان
و گردهافشانهامحصولات کشاورزی استان مازندران
ویکی
///////////
به عربی نفل:
النفل[1] (باللاتينية: Trifolium)
جنس نباتي ينتمي إلى الفصيلة البقولية ويشمل حوالي 300 نوع من النباتات يستخدم معظمها
كمحاصيل علفية.
يعتير النفل من أهم المحاصيل المثبتة للنيتروجين عن طريق البكتيريا
المستجذرة. والتثبيت التعايشي للنيتروجين هو إحدى ميزات الفصيلة البقولية، وهذا يساهم
في زيادة خصوبة التربة.
محتويات [أظهر]
الوصف النباتي[عدل]
يكون شكل ورقة النفل مميزًا، حيث يحمل النبات أورقًا مركبة
تتكون من ثلاث وريقات.
أنواع النفل[عدل]
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
النفل الأجوف (باللاتينية: Trifolium
bullatum) في بلاد الشام
النفل الأرجواني (باللاتينية: Trifolium
purpureum) في الشام
النفل الإسطنبولي (باللاتينية: Trifolium
constantinopolitanum) في الشام
نفل البرسيم (باللاتينية: Trifolium
alexandrinum) في الشام ومنها انتشر إلى مصر وأماكن أخرى
النفل البري (باللاتينية: Trifolium
arvense) في الشام ومصر والمغرب العربي وكل أوروبا
نفل بواسييه (باللاتينية: Trifolium
boissieri) في الشام
نفل بوتشوني (باللاتينية: Trifolium
bocconei) في الشام
النفل البيروتي (باللاتينية: Trifolium
berytheum) في الشام
النفل الحاد (باللاتينية: Trifolium
argutum) في الشام
النفل الحارق (باللاتينية: Trifolium
squarrosum) في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط
النفل الحبي (باللاتينية: Trifolium
pilulare) في الشام وقبرص وتركيا واليونان
النفل الحرجي (باللاتينية: Trifolium
sylvaticum) في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط
النفل الحرشفي (باللاتينية: Trifolium
scabrum) في الشام ومصر والمغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا والقوقاز
النفل الحقلي (باللاتينية: Trifolium
campestre) في الشام والمغرب العربي وكل مناطق أوروبا والقوقاز
النفل الخشن (باللاتينية: Trifolium
squamosum) في الشام وتركيا
النفل خشن الحواف (باللاتينية: Trifolium
lappaceum) في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط وشرق أوروبا والقوقاز
النفل الداسيوري (باللاتينية: Trifolium
dasyurum) في الشام ومصر وقبرص وتركيا واليونان
النفل الذهبي (باللاتينية: Trifolium
aureum) في الشام وتركيا والقوقاز وأوروبا
النفل الرغوي (باللاتينية: Trifolium
spumosum) في الشام والمغرب العربي وقبرص وتركيا وشمال حوض المتوسط وبعض مناطق
أوروبا
النفل الزاحف أو النفل الأبيض (باللاتينية: Trifolium
repens) في الشام والمغرب العربي وأوروبا
النفل السلموني (باللاتينية: Trifolium
salmoneum) في الشام
النفل الشرليري (باللاتينية: Trifolium
cherleri) في الشام والمغرب العربي وحوض المتوسط
النفل صغير الأسدية (باللاتينية: Trifolium
micranthum) في الشام والمغرب العربي وحوض المتوسط
النفل صوفي الكرات (باللاتينية: Trifolium
eriosphaerum) في الشام
النفل رفيع الأوراق (باللاتينية: Trifolium
angustifolium) في الشام
النفل الزغبي (باللاتينية: Trifolium
hirtum) في الشام والمغرب العربي وقبرص وتركيا وشمال حوض المتوسط
النفل العنتابي (باللاتينية: Trifolium
aintabense) في الشام
النفل الغدي (باللاتينية: Trifolium
glanduliferum) في الشام وتركيا واليونان
النفل الفافيلوفي (باللاتينية: Trifolium
vavilovii) في الشام وتركيا
النفل الفراولي (باللاتينية: Trifolium
fragiferum) في الشام ومصر والمغرب العربي وتركيا والقوقاز وكل مناطق أوروبا
النفل الفلسطيني (باللاتينية: Trifolium
palaestinum) في الشام
النفل قليل الأزهار (باللاتينية: Trifolium
pauciflorum) في الشام وتركيا واليونان
النفل القنفذي (باللاتينية: Trifolium
echinatum) في الشام
النفل القنفذي الكرملي (باللاتينية: Trifolium
echinatum var. carmeli) في الشام وتركيا
النفل القوقازي (باللاتينية: Trifolium
caucasicum) في الشام
النفل الكبريتي (باللاتينية: Trifolium
ochroleucon) في الشام والمغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا
النفل كبير الأزهار (باللاتينية: Trifolium
grandiflorum) في الشام وتركيا والقوقاز وشمال حوض المتوسط
النفل الكلوسي (باللاتينية: Trifolium
clusii) في الشام
النفل اللبدي (باللاتينية: Trifolium
tomentosum) في الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط والقوقاز
النفل الليغوري (باللاتينية: Trifolium
ligusticum) في الشام والمغرب العربي وتركيا وجنوب غرب أوروبا
النفل المتكئ (باللاتينية: Trifolium
resupinatum) في الشام ومصر والمغرب العربي وتركيا والقوقاز ومعظم مناطق أوروبا
النفل المحمر (باللاتينية: Trifolium
incarnatum)
النفل المختنق (باللاتينية: Trifolium
suffocatum) في الشام والمغرب العربي وحوض المتوسط والقوقاز
النفل مدبب الأزهار (باللاتينية: Trifolium
acutiflorum) في المغرب العربي
النفل المدرع (باللاتينية: Trifolium
clypeatum) في الشام وقبرص وتركيا
نفل المروج أو النفل الأحمر (باللاتينية: Trifolium
pratense) في الشام والمغرب العربي والقوقاز وأوروبا
النفل المسود (باللاتينية: Trifolium
nigrescens) في الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط
النفل المطمور (باللاتينية: Trifolium
subterraneum) في الشام والمغرب العربي وتركيا والقوقاز ومعظم مناطق أوروبا
النفل المعنقد (باللاتينية: Trifolium
glomeratum) في الشام والمغرب العربي وتركيا والقوقاز وشمال حوض المتوسط
النفل ملون الأسدية (باللاتينية: Trifolium
dichroanthum) في الشام
النفل النجمي (باللاتينية: Trifolium
stellatum) في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط وروسيا
نفل هاوسنخت (باللاتينية: Trifolium
haussknechtii) في الشام وتركيا
النفل الهوائي (باللاتينية: Trifolium
physodes) في الشام والمغرب العربي ومعظم مناطق حوض المتوسط
النفل الواطي (باللاتينية: Trifolium
plebeium) في الشام وتركيا
من أنواعه الأخرى[عدل]
النفل السويدي (باللاتينية: Trifolium
hybridum) في شمال أوروبا وانتشر في أماكن أخرى
أزهار النفل السويدي Trifolium
hybridum
مصادر[عدل]
^ موقع أغروفوك. نفل. تاريخ الولوج 5 نيسان 2013.
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات أكثر حول: Trifolium
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 27877
GBIF: 2973363
Tropicos: 40018244 ITIS:
26204 ncbi: 3898 السجل الدولي للأنواع البحرية: 425888 IPNO: 23722-1 GRIN:
ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomygenus.aspx?id=12357 FOC:
133620 PLANTS: TRIFO AFPD: 195616
ضبط استنادي
GND: 4164082-2
أيقونة بوابةبوابة علم النبات أيقونة بوابةبوابة زراعة
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات عن: نفل
تصنيفات: نفلأجناس نباتيةبقوليةمحاصيل أعلافنباتاتنباتات الحدائق
////////
به آذری یونجه:
Yonca
(lat. Trifolium)[1] – paxlakimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
Yonca
cinsinin nümayəndələri çoxillik ot bitkisidir. Boyu 50-80 sm-dir. Dərin bir kök
sistemi vardır. Əlverişli şəraitdə bitkinin kökü torpaqda 8-10 metrə qədər dərinliyə
uzana bilir. Paxlalı yem bitkilərindən səpin yoncasının (Medicaqo sativa L.)
80-ə qədər yabanı və mədəni sort və formaları, üçyarpaq yoncanın (Trifolium
pratense L.) 6 yabanı forması vardır. Yem bitkiləri içərisində ən çok bəsləyicilik
dəyəri olan yoncada 10 qədər vitamin var.
///////////
به عبری ثیلدَن؟:
תִּלְתָּן (שם מדעי: Trifolium) הוא סוג של עשב במשפחת הקטניות שבו נכללים כ-300 מינים שונים. התלתן הוא סוג של צמח בעל קוסמופוליטיות; הוא נפוץ ביותר בחצי הכדור הצפוני, אך מינים רבים נמצאים גם באמריקה הדרומית ובאפריקה, בייחוד באזורים גבוהים בהרים הטרופיים.
התלתן עשוי להיות צמח חד-שנתי, דו-שנתי או רב-שנתי. עליו מורכבים משלושה עלעלים, ומכאן מקור שמו. הפרח ערוך בשיבולים או בקרקפות צפופות, שבהן כל פרח ניכר בבירור. לפרחים גביע בן 5 שיניים ירוקות ו-5 עלי כותרת בצבעים שונים, וכמו בשאר הפרחים בתת-משפחת הפרפרניים, יש בפרח גם 10 אבקנים ועמוד עלי אחד.
בדומה לקטניות אחרות, גם לצמחי התלתן יש על השורשים פקעיות זעירות, ובהן חיידקים קושרי חנקן. חיידקים סימביוטיים אלו מסוגלים לקשור חנקן מהאוויר ולהפוך אותו לתרכובות חנקניות מסיסות במים וזמינות לצמחים. לכן, נהוג לעתים לזרוע תלתן בשדות ואחר כך לחרוש אותם. זהו "דישון ירוק", המעשיר את הקרקע במלחי חנקן ובחומר אורגני.
//////////
به کردی نِفِل:
Gelek
navên wê bi Kurdî hene , Nefel , Hespist , Ket , Koringe , Argud , Once an jî
Sewere . Giyayek e ku ji kulîlka wê Rêsî tên çêkirin. Nêzîkê 300 cûreyên wê
hene. Ji Famîleya baqilan e. Cureyên herî zêde tên çandin Nefela spî û Nefela
sor e.
//////////
به ازبکی سه برگه:
Sebarga
(Trifolium) — dukkakdoshlarga mansub bir, ikki va koʻp yillik oʻtsimon
oʻsimliklar turkumi, yemxashak ekini. 200 ga yakin turi Shim. yarim sharning
moʻʼtadil, shuningdek, subtropik mintaqalarida, qisman Janubiy Amerika va
Afrikada uchraydi. Kizil (T. pratense L.), pushti S. (T. hybridum), oq S. (T.
repens), misr S.si (T. alexandrinun L.), eron S.si (T. resupinatum L.) turlari
dehqonchilikda keng tarqalgan. Oʻzbekistonda, asosan, qizil S, misr S. si
(bersim) va ekiladi. Kizil yoki oʻtloq S.si ikki yillik oʻtsimon oʻsimlik.
Ildizi oʻq ildiz, 30 — 40 sm chuqurlikda joylashadi, ayrimlari 1 m gacha
boradi; ildizida 1–3 mm li tuganaklar hosil boʻladi. Poyasi tik usadi, shoxlanadi.
Bargi 3 boʻlakli, chetlari tekis, bandining uz. 12—20 sm. Guli mayda, kizil,
oq, binafsha. Gultoʻplami dumaloq, baʼzida shingilsimon. Bir toʻplamda 100—135
gul mavjud. Mevasi 3—6 urugʻli dukkak, rangi sariq, qoʻngʻir. Urugʻi sariq,
binafsha; mayda, 1000 ta urugʻi vazni 1,2—2 g . Urugʻi 1— 2° haroratda unib
chiqadi. 15—29° da yaxshi oʻsib rivojlanadi. Moʻʼtadil nam iqlimga moslashgan.
Ekilganidan keyin 6—7 kunda unib chikddi. Maysasi 65—80 kunda gullaydi, 110—120
kundan keyin urugʻi pishadi. Kizil Sdan yuqori toʻyimli koʻkat, pichan, silos,
vitaminli oʻt uni tayyorlanadi. 100 kg koʻkatida 20 ozuqa birligi, 2,7 kg
oqsil, 380 g kalsiy, 70 g fosfor, 400 mg karotin; 100 kg pichanida esa 52,2
ozuqa birligi, 7,9 kg oqsil, 1200 g kalsiy, 340 g fosfor, 2500 mg karotin
mavjud. S. tuproqni azot bilan boyitadi. 1 ga da 100–200 kg hisobida sof azot
toʻplaydi. Bir dalada S. 2—3 yil davomida oʻstiriladi. Har oʻrimda 1—3 marta
sugʻoriladi. Toʻyimli pichan, koʻkat olish uchun gullagan davri boshlanishi
bilan oʻrib olinadi. Oʻzbekistonda qizil S.ning Oʻzbekiston sholichilik i.t.
intida UzRos (1954) va Oʻzbekiston 3 (1981) navlari chiqarilgan va barcha
viloyatlar uchun r-nlashtirilgan.
///////////
به کردی سورانی شەوەر:
شەوەر یان شەوەرگ (بە ئینگلیزی: Clover،
بە لاتین: Trifolium)
جۆرە ڕووەکێکە کە بە تفاقێکی گرنگی ئاژەڵان لە قەڵەم دەدرێت و جۆری زۆری ھەیە. ئەم ڕوەکە لە تیرەی پەپوولەییەکانە (Papilionaceae یان Fabaceae). ناوە لاتینەکەی (Trifolium)
بە واتای سێ پەلکە. لە زمانی کوردیشدا
وشەی سێپەڕە بوونی ھەیە کە جۆرێک شەوەری خۆڕسکە. ئەو گیایەی کە لە زۆربەی ناوچەکانی کوردەواریدا شەوەری پێ دەوترێت بە لاتین Trifolium
pratenseی پێ دەوترێت.
//////////
Clover
From Wikipedia, the
free encyclopedia
"Alsike"
and "Trifolium" redirect here. For the Swedish locality, see Alsike, Sweden. For the Canadian locality,
see Alsike, Alberta.
For the trematode parasite, see Cladocystis trifolium.
For other uses,
see Clover
(disambiguation).
Clover
|
|
Trifolium sp. (clover)
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Genus:
|
Trifolium
L. |
Species:
|
See text
|
subg. Chronosemium
subg. Trifolium
sect. Glycyrrhizum
sect. Involucrarium
sect. Lupinaster
sect. Paramesus
sect. Trichocephalum
sect. Trifoliastrum
sect. Trifolium
sect. Vesicastrum
|
|
Clover or trefoil are common names for plants of the genus Trifolium (Latin, tres"three"
+ folium "leaf"), consisting of about 300 species of plants in
the leguminouspea family Fabaceae. The genus has a cosmopolitan
distribution; the highest diversity is found in the temperate Northern Hemisphere,
but many species also occur in South America and Africa, including at high altitudes on
mountains in the tropics. They are small annual, biennial, or short-lived perennial herbaceous plants. Clover can be
evergreen. The leaves are trifoliate (rarely quatrefoiled,
cinquefoil, or septfoil), with stipules adnate to the leaf-stalk, and heads or
dense spikes of small red, purple, white, or yellow flowers; the small,
few-seeded pods are enclosed in the calyx. Other closely related genera often
called clovers include Melilotus (sweet
clover) and Medicago (alfalfa or 'cavalry clover').
Contents
[show]
Several species of clover are extensively
cultivated as fodder plants. The most widely cultivated
clovers are white clover Trifolium
repens and red clover Trifolium
pratense. Clover, either sown alone or in mixture with ryegrass, has for a long time formed a staple
crop for silaging, for several reasons: it grows freely, shooting up again
after repeated mowings; it produces an abundant crop; it is palatable to and
nutritious for livestock; it fixes nitrogen, reducing the need for
synthetic fertilizers; it grows
in a great range of soils and climates; and it is appropriate for either
pasturage or green composting.
In many areas, particularly on acidic soil, clover is short-lived because of
a combination of insect pests, diseases and nutrient balance; this is known as
"clover sickness". When crop rotations are managed so that clover
does not recur at intervals shorter than eight years, it grows with much of its
pristine vigor.
Clover sickness in more recent times may
also be linked to pollinator decline;
clovers are most efficiently pollinated by bumblebees, which have declined as a result of
agricultural intensification.[3] Honeybees can also pollinate clover,
and beekeepers are often in heavy demand from
farmers with clover pastures. Farmers reap the benefits of increased reseeding
that occurs with increased bee activity, which means that future clover yields
remain abundant. Beekeepers benefit from the clover bloom, as clover is one of
the main nectar
sources for honeybees.
Colorful flowers
of clovers, beside Zarivar Lake Iran
Trifolium repens, white or Dutch clover, is a perennial abundant in meadows and good
pastures. The flowers are white or pinkish, becoming brown and deflexed as the
corolla fades. Trifolium hybridum,
alsike or Swedish clover, is a perennial which was introduced early in the 19th
century and has now become naturalized in Britain. The flowers are white or
rosy, and resemble those of the last species. Trifolium medium, meadow or zigzag clover,
a perennial with straggling flexuous stems and rose-purple flowers, has
potential for interbreeding with T. pratense to produce
perennial crop plants.[4]
Other species are: Trifolium arvense, hare's-foot trefoil;
found in fields and dry pastures, a soft hairy plant with minute white or pale
pink flowers and feathery sepals; Trifolium fragiferum,
strawberry clover, with globose, rose-purple heads and swollen calyxes; Trifolium campestre,
hop trefoil, on dry pastures and roadsides, the heads of pale yellow flowers
suggesting miniature hops; and the somewhat similar Trifolium dubium, common in pastures and
roadsides, with smaller heads and small yellow flowers turning dark brown.
Shamrock, the traditional Irish symbol, which
according to legend was coined by Saint Patrick for the Holy Trinity, is commonly associated with
clover, although alternatively sometimes with the various species within
the Oxalis genus, which are also
trifoliate.[citation needed]
Clovers occasionally have four leaflets,
instead of the usual three. These four-leaf clovers, like other rarities, are
considered lucky. Clovers can also have five, six, or more leaflets, but these
are rarer. The record for most leaflets is 56, set on 10 May 2009.[5] This beat the "21-leaf clover",[6] a record set in June 2008 by
the same discoverer, who had also held the prior Guinness World Record of
18.[7]
A common idiom is
"to be (or to live) in clover", meaning to live a carefree life of
ease, comfort, or prosperity.
The cloverleaf
interchange is named for the resemblance to the leaflets of a
(four-leaf) clover when viewed from the air.[citation needed]
Four-leaf white
clover (Trifolium repens)
Five-leaf red
clover (Trifolium pratense)
The genus Trifolium currently
has 245 recognized species:[1]
1. ^ Jump up to:a b "Species Nomenclature in GRIN".
Retrieved 2010-08-04.
2. ^ Jump up to:a b c d e f "Genus Nomenclature in GRIN".
Retrieved 2010-07-09.
4. Jump up^ Isobe,
S.; Sawai, A.; Yamaguchi, H.; Gau, M.; Uchiyama, K. (2002). "Breeding
potential of the backcross progenies of a hybrid between Trifolium medium × T.
pratense to T. pratense". Canadian Journal of Plant
Science. 82 (2): 395–399. doi:10.4141/P01-034.
6. Jump up^ Clover
Sets Record. Neatorama. Retrieved on 2008-12-07 from http://www.neatorama.com/2008/06/11/21-leaf-clover-sets-record 21-leaf. Archived July 22, 2009, at the Wayback Machine.
7. Jump up^ Clover
- Most Leaves. Guinness World Record.
Retrieved on 2008-12-07 from https://web.archive.org/web/20080325145509/http://www.guinnessworldrecords.com/records/natural_world/plant_world/clover_-_most_leaves.aspx.
Archived from the original on March 25, 2008.
Retrieved June 8, 2008. Missing or empty |title= (help). (illustrating a leaf with eighteen leaflets discovered in Hanamaki
City, Japan, in May 2002)
8. Jump up^ "Detox and Cleansing". Archived from
the original on March 12, 2016. Retrieved March 12, 2016.
·
This article incorporates text from a publication now in
the public domain: Chisholm,
Hugh, ed. (1911). "article
name needed". Encyclopædia
Britannica (11th ed.). Cambridge University Press.
Wikimedia
Commons has media related to Trifolium.
|
·
Edibility of clover: Edible parts and visual
identification of wild clover.
·
Forages