دار شیشعان
بفتح دال و الف و رای مهمله و کسر شین معجمه و سکون یای مثناه
تحتانیه و فتح شین معجمه و عین مهمله و الف و نون اسم فارسی است و آن را قندول و
عود البرق* نامند جهت آنکه چون برق و قوس قزح بآن برسد خوشبوتر از عود هندی می
کردد و بهندی آن را کای پهل بفتح کاف و الف و کسر یا و فتح با و ها و لام در آخر و
کانپهل بنون نیز نامند بهترین آن صلب و سنکین خوش بو و خوش طعم آنست
ماهیت آن
پوست سطبری است مانند سلیخه مائل بسرخی و بعضی سرخ خوش بو با
حرافتی و عفوصتی و درخت آن خاردار و کوتاه و چوب آن با حرافت و کل آن زرد خوش بو و
تند و بهترین آن پوستهای ضخیم ثقیل الوزن خوشبوی سرخ رنک آنست که در طعم آن تلخی و
حدت باشد و نوع املس آن بسیار تلخ و سفید آن بی بو
طبیعت آن
کرم در اول و خشک در دوم با قوت بارده و قابضه و کویند کرم و
خشک در دوم و بعضی سرد دانسته اند و قوت آن مدتی می ماند
افعال و خواص آن
محلل و قابض و مانع نزلات و دافع درد سربارد و وسواس سوداوی و
محلل ریاح و مجفف رطوبات غلیظه و مقوی اعصاب و رافع استرخای آنها و جمیع اعضا و
مثانه و مفتح سدد و مسقط دانۀ بواسیر و معین بر اخراج جنین الصدر آشامیدن آن با
دارچینی جهت سعال رطوبی کهنه و تپ و بواسیر و سیلان منی المعده آب مطبوخ یک درم آن
با شکر جهت دفع درد معدۀ بارد مایوس العلاج و تنقیۀ آن مجرب الفم مضمضه بطبیخ آن
جهت حفظ صحت دندان و با شراب جهت دفع قلاع و قروح خبیثه و ساعیۀ دهان و چون کوفته
با سرکه سرشته بر دندان موجع کذارند جهت تسکین وجع آن و سنون آن جهت تعفن لثه
بسیار مؤثر الانف چون نرم کوبیده بفتیله آلوده در بینی کذارند جهت رفع بدبوئی
بواسیر الانف الاذن با روغن خیری در کوش جهت درد آن نزف الدم و غیره آشامیدن طبیخ
آن قابض و قاطع نزف الدم و نفث آن و رافع سستی اعصاب و تعفن اخلاط و حابس اسهال و
جهت عسر البول القروح طلای آن جهت قروح متعفنه و ذرور آن جهت قروح رطبۀ اطفال و
غیر آنها الرحم فرزجۀ آن جهت اسقاط جنین و رفع عسر البول و نشف رطوبات غلیظه و
اعانت بر حمل زنان عاقر نافع و ذرور آن جهت تجفیف قروح مذاکیر و منع سعی و تحلیل
صلابت آنها مقدار شربت آن تا دو درم است مضر سپرز و جکر مصلح آن دوقو و مصطکی بدل
آن بوزن آن اسارون و دو ثلث آن زراوند مدحرج و نصف آن درونج است و بالخاصیه جهت
قروح عجان که ما بین خصیه و مقعده است نافع و کویند از خواص آنست که چون شاخ آن را
با کندر بخور کنند و در لته بسته در شب چهاردهم ماه قمری در تحت جامۀ خواب شخص
حاجت مند کذارند در خواب شخصی را بیند که از حاجت او جواب کوید و روغن شکوفۀ آنکه
دهن القندول نامند که بطریق روغن کل بنفشه و بادام کیرند و بجای بادام کنجد مقشر
باشد بسیار خوش بو و آشامیدن نیم اوقیۀ آن با شراب زردک یا میبه جهت تقویت فم معده
و حقنۀ آن با ادویۀ حابسه جهت اسهال رطوبی و طلای آن جهت فالج و شقیقۀ امراض دماغی
و عصبانی و تفتیح سدۀ دماغی و تقویت پردهای آن و تقویت باه و نعوظ و تحلیل ریاح
اورام صلبه نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* عودالبرق . [ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) درختچه دارشیشعان ، و شیشعان است . (از تحفه حکیم مومن ) (از مخزن الادویة) (از فرهنگ فارسی
معین ). و گویند چون برق افتد چوب این درختچه خوشبوی شود. رجوع به دارشیشعان و شیشعان
و قندول شود.
///////////////
دارشیشعان . (اِ مرکب ) درختی سطبر و خاردار
و پوست آن به قرفه ماند. لیکن از آن گنده تر و سرخ تر میشود. اگر قدری از آن سحق کنند
و با سرکه بسرشند و بر دندان نهند، درد را فرونشاند و قدری از چوب آن زنان بخود برگیرند،
فرزندی که در شکم مرده باشد، بیفتد. (برهان ). || سنبل هندی . دارشیعان هم گفته اند
بحذف شین دوم . (برهان ).
///////////
قندول . [ ق َ] (معرب ، اِ) درختی است
در شام و به فارسی دار شیشعان است . شکوفه
او را روغنی است غریب الافعال . (منتهی الارب ). درختی است خاردار که آن را
دار شیشعان نامند. یکی آن قندوله است . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).به کسر اول به
لغت رومی دارشیشعان است و آن درختی است خارناک . (برهان ) (آنندراج ) (Calicotome intermedia) . رجوع به دارشیشعان
و فهرست مخزن الادویة شود.
/////////////
دارشیشعان
قندول
خوانند و بزبان بربری آزوری و به لفظی دیگر اشتلابوس و آن درختی سطبر خارناک است و
در پوست وی حراقتی و در گل وی حدتی و در چوب وی عفوصتی بود و بعضی گویند بیخ سنبل هندی
است و گویند چوب سنبل رومی است و این خلاف است آنچه محقق است پوست وی مانند قرفه بود
اما به سطبری بسیار از وی سطبرتر بود و سرختر مانند خون و بهترین آن بود که گرانوزن
بود آنچه بسرخی زند چون پوستش باز کنی به لون خون بود و خوشبوی و سطبر و در طعم وی
اندک تلخی باشد و نوعی از دارشیشعان بود که املس باشد و تابان و بغایت تلخ بود و سفیدرنگ
بود و بوی نداشته باشد و طبیعت وی گرم است در اول و خشک است در دوم و گویند سرد است
محلل ریاح بود و مصلح عفونت و قطع خون بکند و شکم ببندد چون طبیخ وی بیاشامند و چون
بشراب بپزند و بدان مضمضه کنند قلاع را زایل کند و ریش بد که در دهن باشد و دندان را
نگاه دارد و استرخای عصب را بغایت نافع بود و اگر در ادویه فرزجه کنند بچه بیندازد
و عسر البول را سودمند بود و رطوبات غلیظ را نشف کند و مقدار مستعمل از وی یک درم بود
تا دو درم و سودمند بود جهت نفخ معده و چون سحق کنند و بروغن خیری بسرشند و در گوش
چکانند کرم گوش بکشد و چون سحق کرده بسرکه بر دندان نهند درد ساکن کند جالینوس گوید
عفونات و نزولات و وسواس سوداوی را بغایت نافع بود و معده را پاک گرداند و اسحق گوید
مضر بود بجگر و مصلح وی به دوقو بود و صاحب تقویم گوید مجفف اعصاب بود و مصلح آن صمغ
عربی و کثیرا بود و بدل آن دیسقوریدوس گوید در سودمندی استرخای عصب بوزن آن اسارون
و چهار دانک آن زراوند و نیم وزن آن درونج بود و شاپور گوید بدل آن کزنارک بود
صاحب
مخزن الادویه مینویسد: دارشیشعان اسم فارسی است و آن را قندول و عود البرق نامند و
خوشبوتر از عود بود و بهندی آن را کایپهل گویند
لاتین:
MYRICA SAPIDA CORTEX*
اختیارات بدیعی
*
Myrica esculenta
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article relies too much on references to primary sources. Please
improve this by adding secondary or tertiary sources. (July 2015) (Learn how and when to remove this template message)
|
This article needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (July
2015) (Learn how and when to remove this template message)
|
Myrica esculenta
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. esculenta
|
Myrica esculenta
|
|
Myrica
esculenta is
a small tree or large shrub native to the hills
of northern India and Nepal. Its common names
include Box myrtle, Bayberry, Kaphal(local
name in India and Nepal).
Contents
[show]
It
is found in hilly regions of northern India and Nepal especially in the
regions of Garhwal and Kumaon of Uttarakhand and western Nepal
especially at elevations between 3,000 and 6,000 feet.[2] It is also found at
elevations below 1500 m in the midhills of Nepal.
It
has a tree of medium height i.e. 20 to 25 feet. Bark is soft and brittle.
Leaves are conjoint, 1 to 2 feet long that has leaflets in pairs of 6 to 9 and
has a width of ¼ inch. Flowers are of white color and are found in bunches.
Fruit is a globose, succulent drupe, with a bard endocarp; diameter 1.1 to 1.3
cm; average mass 670 mg. Seeds are triangular in shape and are astringent in
taste.
According
to Ayurveda, it has two varieties based on the color of flower: Shwet (white)
and Rakta (red).[2]
The
bark is yellow and contains the chemical substances myricetin, myricitrinand glycosides.[2] Leaves of the plant
also contain flavone-4'-hydroxy-3',5,5'-trimethoxy-7-O-β-I-D-glucopyranosy)(1→4)-α-L-rhamnopyranoside;
flavone-3',4'-dihydroxy-6-methoxy-7-O-α-L-rhamnopyranoside; β-sitosterol;
β-sitosterol-β-D-glucopyranoside and quercetin.[3]
3.
Jump up^ Bamola A, Semwal DK,
Semwal S, Rawat U. Flavonoid glycosides from Myrica esculenta leaves. Journal
of the Indian Chemical Society. 2009;86(5):535-6.
http://www.livingnaturally.com/ns/DisplayMonograph.asp?StoreID=3D9D155236034A5897378F7C5A033221&DocID=bottomline-bayberry
////////////
https://books.google.ca/books?id=ByZOAAAAYAAJ&pg=PA1158&lpg=PA1158&dq=MYRICA+SAPIDA+CORTEX&source=bl&ots=q3gGIXpJq5&sig=yuBvYrVelhtdIrM9x8hwTdQiRcg&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwi6yurN3sHQAhUW_WMKHZOYDvcQ6AEIITAB#v=onepage&q=MYRICA%20SAPIDA%20CORTEX&f=false
//////////
Calicotome intermedia
Aliaga
|
|
United :
|
|
division :
|
|
class :
|
|
Subclass:
|
|
order :
|
|
family :
|
|
Subfamily:
|
|
genre :
|
|
species :
|
|
View of the plant
Index
It
is a shrub up to 1.5 meters high armed with strong thorns. It is a
kind deciduous summer loses the
sheet during the summer and recover as has enough moisture. Flowers
between January and March.
It
is a kind of distribution iberoafricana , distributed in
Spain by coastal mountains of Almería , Málaga and Cartagena in Murcia and North Africa.
Their
habitat is dry and rocky places and especially those that have been affected by
some fire.
Calicotome
intermediate was
described by Karel
Presl ,
and published in Abhandlungen der
Gesellschaft der Wissenschaften königlichen Böhmischen 3: 481. 1845.
Calicotome: generic name
derives from the Greek KALYX, -ykos and latin caly (i) x, -cis =
"envelope of a flower, flower bud, calyx, etc." and tome¯',
-es = "cut, etc" which refers to the chalice before
anthesis, cut or divided transversely in half.
Synonymy
It
has been described as a subspecies of Calicotome infests , although the
publication ' Flora
Ibérica '
recognized as specific taxon.
·
Spanish: aliaga, aliaga
espinosa, argilaga, algilada, aulaga.
1.
↑ "intermediate Calicotome" . Tropicos.org. Missouri Botanical Garden . Retrieved on
July 9, 2015.
///////////
دارشیشعان، دارشیعان
Calicotome spinosa
آن را قندول و عودالبرق نامند؛ پوست سطبری
است مانند سلیخه مایل به سرخی و بعضی سرخ و خوشبو با حرافتی(تیزی و تندی) و عفوصتی(تند
مزگی با گرفتگی دهان) و درخت آن خاردار و کوتاه و چوب آن با حرافت و گل آن زرد و خوشبو
و تند.
طبیعت آن گرم در اول و خشک در دوم با قوت
بارده و قابضه و گویند گرم و خشک در دوم و بعضی سرد دانستهاند و قوت آن تا مدتی میماند
خواص:حل کننده و قابض و از آبریزش جلوگیری
به عمل می آورد و دافع سر درد و وسواس سوداوی و حل کننده نفخ و خشک کننده رطوبت ها
ی غلیظ و مقوی اعضاء بدن و رافع بی حسی آن ها و باز کننده گرفتگی های مجاری و معالج
بواسیر و خارج کننده جنین است و در ترکیب با سایر داروهای مناسب برای زخم های رطوبی
کهنه و تب و بواسیر و درد معده سرد و حفظ صحت دندان ها و رافع زخم های چرکی دهان و
مسکن درد دندان و برای پیوره لثه ها و درد گوش و خونریزی بدن نافع است. نقص اخلاط و
سستی اعصاب و بند آمدن اسهال و کمی ادرار و زخم های عفونی و زخم تر اطفال را معالجه
و وضع حمل زنان را تسهیل می کند. روغن شکوفه آن که به نام دهن القندول شهرت دارد برای
تقویت فم المعده مؤثر المعده است. مالیدن آن برای فلج و امراض دماغی و عصبی و باز کردن
مجاری دماغی و تقویت پرده های آن نافع است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین
عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
سردرد قابض درد دندان دارشیشعان
////////////
به عربی قندول شوکی، دارشیشغان:
القندول الشوكي أو الدَارَشِيشِغَان[1]
(باللاتينية: Calicotome spinosa) نوع نباتي يتبع جنس القندول من الفصيلة البقولية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطن هذا النبات غرب حوض البحر الأبيض
المتوسط من المغرب العربي إلى إسبانيا وفرنسا وإيطاليا.[2]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Spartium spinosum L.)
(باللاتينية: Calicotome fontanesii Rothm.)
المصادر[عدل]
^ تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة
– ابن البيطار المالقي
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية
للنباتات.خريطة انتشارالقندول الشوكي (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 23 أيلول 2012.
////////////////
Calicotome spinosa
From Wikipedia, the free encyclopedia
Calicotome spinosa
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. spinosa
|
Calicotome
spinosa (known
as thorny broom or spiny broom) is a very spiny,
densely branched shrub of the legume family Fabaceae which can reach up
to three metres in height. It grows in the Western Mediterranean region on sunny
slopes and dry, rocky ground. It is found in Spain, France, Italy, Croatia and Algeria and has been
introduced to New
Zealand.
From March to June it produces bright yellow flowers which are borne singly or
in small clusters. The seed-pods are 30mm long and are almost hairless, unlike
those of the similar species Calicotome villosa.
The
florets were used in ancient times to flavor sesame oil. Al-Tamimi, the physician (10th century),
describing the process, writes that in Palestine it was commonly practiced to collect
the yellow florets of the spiny broom (Arabic: القندول),
spread them upon thickly woven sackcloth which laid out in the hot sun, pour
over them hulled sesame seeds and cover them with linen sheets, while leaving
them in this condition until the moisture in the florets has evaporated. In
this manner, the sesame seeds would absorb the sweet fragrance of the florets.
After one or two days, the florets and sesame seeds were then separated, the
sesame placed on clean linen garments, being allowed to further dry-out from
the moisture absorbed by the florets. This process was repeated up to 3 or 4
times, with a fresh batch of florets set out to dry, until at length the
pungent flavor of the florets (resembling the taste of vanilla)[1] had been fully
imparted to the sesame seeds. The dried florets were then collected and pressed
with the sesame seeds in order to produce a fragrant oil. The oil was formerly
stored in glassware vessels, with just enough space left at the top to be
sealed with the florets of the spiny broom.[2] Today, the florets
are still used by Bedouins to flavor butter.
1.
Jump up^ What is described
by al-Tamimi as the aroma of sap which exudes from the Storax tree (Styrax officinalis), or what is called in
Arabic al-mi'ah.
2.
Jump up^ Zohar Amar and
Yaron Serri, The Land of Israel and Syria as Described by al-Tamimi –
Jerusalem Physician of the 10th Century, Ramat-Gan 2004, pp. 119–122 ISBN 965-226-252-8 (Hebrew)
·
Oleg Polunin & B. E.
Smythies (1973) Flowers of South-West Europe:a field guide. ISBN 0-19-217625-0
///////////
همچنین:
Myrica esculenta
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article relies too much on references to primary sources. Please
improve this by adding secondary or tertiary sources. (July 2015) (Learn how and when to remove this template message)
|
This article needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (July
2015) (Learn how and when to remove this template message)
|
Myrica esculenta
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
M. esculenta
|
Myrica esculenta
|
|
Myrica
esculenta is
a small tree or large shrub native to the hills
of northern India and Nepal. Its common names
include Box myrtle, Bayberry, Kaphal(local
name in India and Nepal).
Contents
[show]
It
is found in hilly regions of northern India and Nepal especially in the
regions of Garhwal and Kumaon of Uttarakhand and western Nepal
especially at elevations between 3,000 and 6,000 feet.[2] It is also found at
elevations below 1500 m in the midhills of Nepal.
It
has a tree of medium height i.e. 20 to 25 feet. Bark is soft and brittle.
Leaves are conjoint, 1 to 2 feet long that has leaflets in pairs of 6 to 9 and
has a width of ¼ inch. Flowers are of white color and are found in bunches. Fruit
is a globose, succulent drupe, with a bard endocarp; diameter 1.1 to 1.3 cm;
average mass 670 mg. Seeds are triangular in shape and are astringent in taste.
According
to Ayurveda, it has two varieties based on the color of flower: Shwet (white)
and Rakta (red).[2]
The
bark is yellow and contains the chemical substances myricetin, myricitrinand glycosides.[2] Leaves of the plant
also contain
flavone-4'-hydroxy-3',5,5'-trimethoxy-7-O-β-I-D-glucopyranosy)(1→4)-α-L-rhamnopyranoside;
flavone-3',4'-dihydroxy-6-methoxy-7-O-α-L-rhamnopyranoside; β-sitosterol;
β-sitosterol-β-D-glucopyranoside and quercetin.[3]
3.
Jump up^ Bamola A, Semwal DK,
Semwal S, Rawat U. Flavonoid glycosides from Myrica esculenta leaves. Journal
of the Indian Chemical Society. 2009;86(5):535-6.
&&&&&&&
دارفلفل
بفتح دال مهمله و الف و رای مهمله و کسر دو فا و سکون دو لام
بعد از فای اول و دوم بفارسی فلفل دراز و بهندی پیپل و پیپلی نامند
ماهیت آن
ثمر نباتی است بیاره دار و برک آن شبیه ببرک تانبول و از ان
اندک کوچکتر و با حدت و تلخی و ثمر آن طولانی شبیه بشاه توت و سیاه رنک و کوچکتر
از ان و خشک دانهای آن کوچک و سرخ رنک و پیوسته بهم و بالای آنها غلافی رقیق و
پردهای سیاه رنک در بین دانها و طعم آن تند و باندک تلخی و حدت و تلخی حدت پوست آن
زیاده از دانۀ آن و بیخ آن کرهدار منشعب و پوست آن اغبر و مغز آن سفید و ریشه دار
تند طعم و فلفل مویه عبارت از انست و در حرف الفا ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و بعضی در اول سوم کفته اند
افعال و خواص آن
محلل مواد بارده و ریاح و مفتح سدۀ جکر و سپرز و هاضم طعام و
مقوی معده و رافع قئ و خشبو کنندۀ دهان و رحم و مسخن احشا و محرک باه و زیاده
کنندۀ منی و مدر بول و حیض و مسقط جنین و جهت فالج و صرع و سرفۀ بارد رطوبی و نقرس
و عرق النسا و تقویت پشت و کزیدکی عقرب و رتیلا و تنویر اخلاط بدن و بالجمله امراض
باردۀ رطبه را مفید و اکتحال آنکه در جکر بز کذاشته و یا کوبیده بران پاشیده کباب
کرده باشند جهت شبکوری و طلای آن با روغن جهت نهش عقرب و رتیلا و افعی نافع و دو
امر باه قائم مقام زنجبیل مقدار شربت آن تا یک مثقال مضر سر و مصدع مصلح آن صمغ
عربی و صندل و کلاب بدل آن بوزن آن فلفل سفید و کویند بوزن آن زنجبیل و زرنباد است
بالسویه
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دارفلفل .[ ف ِ ف ِ ] (اِ مرکب ) شکوفه
و بهار فلفل . آن را فلفل دراز نیز گویند. گرم و خشک است در سیم . (برهان ). دراروپای
قرون وسطی آن را فیفاری لنگ ۞ نامیده اند و به فرانسوی پواور لنگ poivrier
long)( گویند. (حاشیه برهان چ معین ).
/////////////
دارفلفل
جالینوس گوید بهار فلفل سفید* است و گویند
درخت وی غیر از درخت فلفل است و بتحقیق بهترین وی آنست که سطبر بود و به طعم مانند
فلفل بود و طبیعت وی گرم و خشک است در سیم و گویند خشک است در دوم و گویند تر است در
اول
محلل بود و مرضهای سرد زایل کند و هضم
طعام بکند و قوت جگر و معده بدهد و باه را زیادت کند و قایممقام زنجبیل بود و چون
در میان جگر بز بریان کنند تاریکی چشم و شبکوری را ببرد و جهت گزندگی جانوران را روغن
طلا کردن نافع بود و جالینوس گوید معده را پاک کند از رطوبات لزج و سده جگر و سپرز
بگشاید و دیسقوریدوس گوید عرق النسا و فالج را نافع بود و فولس گوید قوت پشت بدهد و
شهوت را زیادت کند و اندروماخس گوید زهرهای کشنده و گزندگی افعی و صرع را مفید بود
و مقدار مستعمل از وی نیم درم بود و مضر بود به سر و مصدع بود و صاحب منهاج گوید مصلح
وی صمغ عربی بود و صاحب تقویم گوید مصلح وی صندل و گلاب بود و بدل آن بوزن آن فلفل
و گویند بوزن آن زنجبیل و بوزن آن زرنباد بود
صاحب مخزن الادویه مینویسد: بفارسی فلفل
دراز و بهندی پیپل و پیپلی نامند و آن ثمر نباتی است پیازهدار و برگ آن شبیه ببرگ
تانبول و از آن اندک کوچکتر و با حدت و تلخی و ثمر آن طولانی شبیه به شاهتوت و سیاهرنگ
و کوچکتر از آن و خشکدانههای وی کوچک و سرخرنگ و پیوسته بهم ...
* فلفل ابیض
درخت فلفل مانند درخت انار بود و جالینوس
گوید اول ثمره فلفل دارفلفل بود و از بهر آن است که دارفلفل ترتر از فلفل بود و صفت
دارفلفل گفته شد و همو گوید ثمره فلفل چون نارسیده بود فلفل سفید بود و چون رسیده گردد
سیاه گردد و مؤلف گوید چندانکه تفحص کردیم از بازرگانان که از طرف هند آمدند این خلاف
است دارفلفل درخت وی غیر درخت فلفل است و در بنگاله میباشد و آنکه میگویند فلفل سفید
هم از درخت فلفل سیاه هست خلاف است و ابن مؤلف گوید درخت فلفل درختی بزرگ است و کس
بر سر آن نتواند رفت باد وی را بریزاند در آب و از آنجا جمع کنند و خشک کنند این تشنج
که در او است از آنست و آن را هم گویند آنجا بجوشانند تا جای دیگر بکارند و فلفل بزمستان
و تابستان بار دارد خوشهخوشه چون آفتاب گرم شود برگها بر آن خوشها افتد تا سوخته گردد
و چون آفتاب فروشود برگها از آن باز شود و درخت فلفل خرد بود و مالک ندارد و صاحب منهاج
گوید از قول دیسقوریدوس که بهترین آن سبک بود و گرمی وی ضعیفتر از فلفل سیاه بود و
لون وی بزردی مایل بود و بمقدار نخودی کوچک بود و مدور و املس و طبیعت آن گرم بود در
سئوم و خشک بود در چهارم در کحلها کردن جلای تمام بدهد و هضم طعام بکند و اشتها بیاورد
و ورم سپرز را بغایت نیکو بود و بول و حیض براند و طبیعت نرم گرداند و بسیار در تریاقات
مستعمل کنند بلغم و سودا را پاک گرداند و مقدار مأخوذ از وی تا نیم مثقال بود و وی
مخفف منی بود و مخدر جنین و مضر بود به گرده و مصلح وی عسل بود و ابن ماسویه گوید بدل
وی زنجبیل بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: فلفل بضم
هر دو فا و بکسر آنها نیز آمده و معرب پلپل فارسی است و بسریانی پلپلی و بیونانی بشوریقون
و ارنیفس نیز و بهندی مرچ و کولمرچ یعنی فلفل گرد نامند و معتقد است که سیاه و سفید
درخت علیحده ندارند و شاید فلفل سفید ثمر نارسیده باشد
ابو ریحان در صیدنه میگوید: فلفل در لغت
فارسی آن را پلپل گویند و بلغت رومی پپیرن و بهندی مرچ نامند و وی هم دو نوع فلفل را
جدا از یکدیگر نمیداند
اختیارات بدیعی
////////////
23 (254). دار فلفل ، dār-filfil ، در فارسی papal ، pilpil [پلپل] ، فلفل
دراز (Piper longum) . در سنسکریت pippalī .
-فلفل
27. آوردن
نام گیاه فلفل (hu tsiao، košō ژاپنی،
، Piper nigrum) در اینجا تنها از آن روی سزاست که نامش در شمار
فرآوردههای ایران ساسانی آمده است.[1] ابن
حوقل گوید فلفل، صندل و داروهای گوناگون را از بندر سیراف (Sīrāf) در ایران به سراسر
جهان می کشیدند.[2] بسا که
فلفل از زادگاهش هند به ایران رسیده باشد.[3]
نامش در گذشته در سالنامههای دودمان هان در شمار گیاهان هند آمده است. [4] Tu yan tsa tsu[5] بروشنی بیشتر آن را از فرآورده های ماگادها (Magadha)[6] دانسته و از نام سنسکریت آن، marica یا marīca با آوانگاشت
mei-li-či یاد کرده است. [7] نام hu tsiao نشان میدهد همه گیاهانی که در نام آنها
پیشوند hu هست
خاستگاه ایرانی ندارند: روشن است
که در اینجا hu به هند بر می گردد. [8] tsiao اسم عام برای گیاهان بوزاری است که که
بیشتر از جنس Zanthoxylon اند. از دید لی شیـچن،[9] فلفل
سیاه تنها از آنرو چنین نام گرفته که مزه ای
گزنده دارد و به tsiao می ماند، اما در واقع میوه
فلفل tsiao نیست. این نکته شایان توجه است که نویسندگان گیاهنامههای
گوناگون چینی ظاهراً از این واقعیت غافل شدهاند که این گیاه خاستگاه هندی دارد و حتی نگاهی به سالنامههای هان نیانداختهاند.
سو کون میگوید hu
tsiao در
سرزمین مردمان سی ژون می روید و همین بروشنی نشان می دهد واژه hu را به معنای مردمان آسیای مرکزی یا ایرانیان
گرفته جایگزین همبرابرش کرده است؛ دست کم این نکته روشن است که سی ژون را نمیتوان
به هیچ روی به هند مربوط دانست. لی شیـ
چن محلهای کشت این گیاه را برشمرده است: "کلیه سرزمینهای بربرهای جنوبی (نان
فان/ Nan Fan)، کیائو ـ چی (آنام)، یون ـ نان (Yün-nan) و
های ـ نان (Hai-nan). "
نکته جالب دیگراین که سوکون در T'an
pen ts'ao از
گونهای فلفل بنام
šan hu tsiao یا فلفل خورو
نام برده و آن را شبیه گونه بستانی به رنگ سیاه با دانهای به بزرگی لوبیای سیاه
با مزه گزنده، بسیار تند و نا زهری بازنموده است. هنری[10]
این نامگیاه را همان Lindera glauca دانسته و میگوید
دهقانان یی ـ چان (Yi-č'an) در هوـ پی (Hu-pei) آن
را میخورند. همین نویسنده از گیاهی نام
میبرد به نام ye hu-tsiao
("فلفل خودرو") و میگوید که Zanthoxylum
setosum
است.
Piper longum یا Chavica roxburghii،
یــــــــــــا
چینی، pi-po، *pit-pat (pal) ،
از pippalī
سنسکریت، نیز به ایران ساسانی نسبت داده شده است. [11] این
فلفل نیز باید از هند به ایران وارد میشده، چرا که بومی بخش های گرمتر هند، از
نپال به سمت خاور تا آسام، تپههای خاسیا و بنگال، در جهت باختر تا بمبئی و در جهت
جنوب تا تراونکور، سیلان و مالاکاست. [12]
پس شگفت انگیز است که در گیاهنامه دوره
تانگ میخوانیم که pi-po در سرزمین پوـ سه میروید: این پوـ سه نباید
ایران باشد و مراد از آن تنها پوـ سه مالایایی است. در موارد دیگر، چینیها بهخوبی خاستگاه هندی
گیاه را می دانستند و این را بویژه میتوان از پذیرش نام سنسکریت آن دریافت. نخستین بار در Nan
fan ts'ao mu čwan از
فلفل یاد شده، مگر آنکه از افزوده های
بعدی باشد که در ایــــــــــــــــــــــــــن کــــــــتاب فـــــــــــــــــراوان
به چشم میخورد، اما به هر روی با (Chavica
betel) betel-pepper
[که در عربی شاه صینی*، تُنُبل** گویند] درآشفته شده است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
دارفلفل
جالینوس
گوید بهار فلفل سفید است و گویند درخت وی غیر از درخت فلفل است و بتحقیق بهترین وی
آنست که سطبر بود و به طعم مانند فلفل بود و طبیعت وی گرم و خشک است در سیم و گویند
خشک است در دوم و گویند تر است در اول محلل بود و مرضهای سرد زایل کند و هضم طعام بکند
و قوت جگر و معده بدهد و باه را زیادت کند و قایممقام زنجبیل بود و چون در میان جگر
بز بریان کنند تاریکی چشم و شبکوری را ببرد و جهت گزندگی جانوران را روغن طلا کردن
نافع بود و جالینوس گوید معده را پاک کند از رطوبات لزج و سده جگر و سپرز بگشاید و
دیسقوریدوس گوید عرق النسا و فالج را نافع بود و فولس گوید قوت پشت بدهد و شهوت را
زیادت کند و اندروماخس گوید زهرهای کشنده و گزندگی افعی و صرع را مفید بود و مقدار
مستعمل از وی نیم درم بود و مضر بود به سر و مصدع بود و صاحب منهاج گوید مصلح وی صمغ
عربی بود و صاحب تقویم گوید مصلح وی صندل و گلاب بود و بدل آن بوزن آن فلفل و گویند
بوزن آن زنجبیل و بوزن آن زرنباد بود
صاحب
مخزن الادویه مینویسد: بفارسی فلفل دراز و بهندی پیپل و پیپلی نامند و آن ثمر نباتی
است پیازهدار و برگ آن شبیه ببرگ تانبول و از آن اندک کوچکتر و با حدت و تلخی و ثمر
آن طولانی شبیه به شاهتوت و سیاهرنگ و کوچکتر از آن و خشکدانههای وی کوچک و سرخرنگ
و پیوسته بهم ...
-فلفل
ابیض
درخت
فلفل مانند درخت انار بود و جالینوس گوید اول ثمره فلفل دارفلفل بود و از بهر آن است
که دارفلفل ترتر از فلفل بود و صفت دارفلفل گفته شد و همو گوید ثمره فلفل چون نارسیده
بود فلفل سفید بود و چون رسیده گردد سیاه گردد و مؤلف گوید چندانکه تفحص کردیم از بازرگانان
که از طرف هند آمدند این خلاف است دارفلفل درخت وی غیر درخت فلفل است و در بنگاله میباشد
و آنکه میگویند فلفل سفید هم از درخت فلفل سیاه هست خلاف است و ابن مؤلف گوید درخت
فلفل درختی بزرگ است و کس بر سر آن نتواند رفت باد وی را بریزاند در آب و از آنجا جمع
کنند و خشک کنند این تشنج که در او است از آنست و آن را هم گویند آنجا بجوشانند تا
جای دیگر بکارند و فلفل بزمستان و تابستان بار دارد خوشهخوشه چون آفتاب گرم شود برگها
بر آن خوشها افتد تا سوخته گردد و چون آفتاب فروشود برگها از آن باز شود و درخت فلفل
خرد بود و مالک ندارد و صاحب منهاج گوید از قول دیسقوریدوس که بهترین آن سبک بود و
گرمی وی ضعیفتر از فلفل سیاه بود و لون وی بزردی مایل بود و بمقدار نخودی کوچک بود
و مدور و املس و طبیعت آن گرم بود در سئوم و خشک بود در چهارم در کحلها کردن جلای تمام
بدهد و هضم طعام بکند و اشتها بیاورد و ورم سپرز را بغایت نیکو بود و بول و حیض براند
و طبیعت نرم گرداند و بسیار در تریاقات مستعمل کنند بلغم و سودا را پاک گرداند و مقدار
مأخوذ از وی تا نیم مثقال بود و وی مخفف منی بود و مخدر جنین و مضر بود به گرده و مصلح
وی عسل بود و ابن ماسویه گوید بدل وی زنجبیل بود
______________________________
صاحب
مخزن الادویه مینویسد: فلفل بضم هر دو فا و بکسر آنها نیز آمده و معرب پلپل فارسی
است و بسریانی پلپلی و بیونانی بشوریقون و ارنیفس نیز و بهندی مرچ و کولمرچ یعنی فلفل
گرد نامند و معتقد است که سیاه و سفید درخت علیحده ندارند و شاید فلفل سفید ثمر نارسیده
باشد
ابو
ریحان در صیدنه میگوید: فلفل در لغت فارسی آن را پلپل گویند و بلغت رومی پپیرن و بهندی
مرچ نامند و وی هم دو نوع فلفل را جدا از یکدیگر نمیداند
اختیارات
بدیعی
/////////
صل پنجم : دار فلفل piper longum
اسامی گوناگون دار فلفل: در فارسی به فلفل
دراز شهرت دارد. خود فلفل در زبان یونانی به ارنیتس معروف است. در هند به آن بلبل می
گویند. فلفل مویه، فلفل موی، فلفل مون، فلفل مونه و فلفل مونیه از اسامی دیگر این گیاه
است. دار فلفل در زبان عربی به عرق الذهب شهرت دارد.
دار فلفل در زبان بنگالی به pipool، در زبان چینی به biba، در زبان هلندی به
langwerpig
peper،
در زبان انگلیسی به jaboranda
یا papperlong، در زبان استونی به pikk pipar، در زبان فرانسوی به
longpover، در زبان آلمانی به
langer
pfeffer،
در زبان گجرات به pipara،
در زبان هندی به pipli،
در زبان مجارستانی به bali bors،
در زبان اندونزیایی به cabe bali،
در زبان کانادایی به hippali،
در زبان مراتی به pimpali،
در زبان سوئدی به langpeppar، در زبان تایلندی به phrik، در زبان اردو به pipul، در زبان ویتنامی به tat bat
مشهور است.
مشخصات کلی دارفلفل : دارفلفل میوه خوشه
مانند درختی است شبیه به درخت توت و همانند لوبیا بوده که در غلاف آن دار فلفل قرار
دارد. بسیار تند و تیز بوده و دارای طبیعتی بسیار گرم و خشک است. شکوفه آن مانند شکوفه
درخت بید است که در ایام بهار از درخت می افتد.
ترکیبات شیمیایی دارفلفل: دارفلفل دارای
5 /1 تا درصد اسانسی با بوی مطبوع ولی با طعم گرم و سوزاننده است. قسمت اعظم این اسانس
را نیز فلاندرن و کدی نن تشکیل میدهد. در فلفل علاوه بر اسانس، نوعی رزین محلول در
اتر و الکل، با طعمی سوزاننده، یک آلکالوئید به نام پی یه این نیز وجود دارد. مقدار
درصد مذکور در میوه فلفل سفید زیادتر است.
نسخه های شفابخش دار فلفل
//////////
به دیوِهی (مالدیوی):
ވަކިފޫ(އިނގިރޭސި ބަހުން: Piper longum)ނުވަތަ (އިނގިރޭސި
ބަހުން: Long
pepper) އަކީ ޙަކީމީ ބޭހުގެ ވައްތަރެކެވެ. މިއީ އެކަހެރިބޭހެއް ކަމުގައި ބެލެވޭ
އެއްޗެކެވެ. ވަކިފޫ ހުންނަނީ ބިލެތުމާ ހުންނަ ގޮތަށެވެ. ދިވެހި ބޭސްވެރިކަމުގެ ތެރޭގައި
ވަރަށް ގިނައިން މިބާވަތް ބޭނުންކުރާކަމަށް ވެއެވެ. ވަކިފޫ އާއި އަސޭމިރުސް އާއި ކޮންމެވެސް
ވަރަކަށް އެއްގޮތް ކަމެއް ހުންނަކަމަށް ވެއެވެ. ވަކިފޫ އަކީ އަސޭމިރުސް އަށްވުރެ ވެސް
ކުޅި ރަހަ ގަދަ އެއްޗެއް ކަމަށް ވެއެވެ.
މިއަދު ވަކިފޫ އަކީ ޔޫރަޕުގެ
ގައުމުތަކުގައި ތައްޔާރުކުރާ ކާތަކެތީގައި ވަރަށް މަދުންނޫނީ ބޭނުންކުރާ ބާވަތެއް ނޫނެވެ.
އެހެން ނަމަވެސް މިހާރު ވެސް އިންޑިޔާ، އިންޑޮނޭޝިޔާ ފަދަ ގައުމުތަކުގައި ތަފާތު ވައްތަރުގެ
އަސާރަ ތައްޔާރުކުރާއިރު ވަކިފޫ ބޭނުންކުރާ ކަމަށް ވެއެވެ.
//////////
به بهاسای اندونزی کابه جاوه:
Cabai jawa (Piper
retrofractum Vahl) adalah jenis rempah yang masih berkerabat dengan lada dan kemukus, termasuk dalam suku sirih-sirihan atau Piperaceae. Nama lainnya adalah Cabai jamu,Cabe Jawa atau cabai saja,
meskipun penyebutan terakhir ini akan rancu dengan cabai yang sekarang lebih
populer, Capsicum
annuum. Nama daerah lain adalah cabai solak (Madura) dan cabia (Sulawesi).
//////////
به جاوه ای کابه:
Cabé utawa
, cabai jawa, cabé, lada panjang (Piper
retrofractum Vahl. syn. P. longum) iku kerabat saka mrica lan kalebu jroning suku suruh-suruhan utawa Piperaceae. Dikenal uga minangka cabai solak (Madura) lan cabia (Sulawesi). Tanduran asli
Indonésia iki populèr minangka tanduran obat pekarangan
lan tuwuh uga ing alas-alas sekunder dhataran rendah (nganti 600m ing sadhuwuré
lumahing segara).
////////////
به ترکی استانبولی ازوم بیبِر:
Uzun
biber (Piper longum), bazen Endonezya uzun biberi olarak da adlandırılır.
Piperaceae familyasından çiçekli bir asma bitkisidir. Meyvesinden yararlanılmak
üzere ekilir, kurutularak, baharat ve çeşnilik malzeme olarak kullanılır. Kara
biber bitkisinin akrabasıdır ve bu ikisi benzer acı tada sahiptir. Biber
(İngilizce: pepper) sözcüğünün gelmekte olduğu Sanskritçe'de uzun biber
(İngilizce: long pepper) yerine pippali sözcüğü kullanılmaktadır.
Divânu
Lügati't-Türk'te; batmul بتمل kara bibere benzer bir bitki, darü fülfül.[1] ve
bibli
ببلى darü fülfül.[2] şeklinde tanımlanır.
///////////
Long pepper
From Wikipedia, the free encyclopedia
Long pepper
|
|
Long pepper's leaves and fruits
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. longum
|
Long
pepper (Piper
longum), sometimes called Indian long pepper (Pipli), is
a flowering vine in the family Piperaceae, cultivated for its
fruit, which is usually dried and used as a spice and seasoning. Long pepper has a taste
similar to, but hotter than, that of its close relative Piper nigrum - from which black,
green and white pepper are obtained.
The
fruit of the pepper consists of many minuscule fruits — each about the size of
a poppy
seed —
embedded in the surface of a flower spike that closely resembles a hazel tree catkin. Like Piper
nigrum, the fruits contain the alkaloidpiperine, which contributes to
their pungency. Another species of long pepper, Piper retrofractum, is native to Java, Indonesia. The fruits of this
plant are often confused with chili peppers, which belong to the genus Capsicum , originally from
the Americas.
Contents
[show]
The
first reference to long pepper comes from ancient Indian textbooks of Ayurveda, where its medicinal and
dietary uses are described in detail. It reached Greece in the sixth or fifth
century BCE, though Hippocrates discussed it as a
medicament rather than a spice.[1] Among the Greeks
and Romans and prior to the European rediscovery of the American Continents,
long pepper was an important and well-known spice. The ancient history of
black pepper is often interlinked with (and confused with) that of long pepper,
though Theophrastusdistinguished the two in
the first work of botany. The Romans knew of both and often referred to either
as just piper; Pliny erroneously
believed dried black pepper and long pepper came from the same plant. Round, or
black pepper, began to compete with long pepper in Europe from the twelfth
century and had displaced it by the fourteenth. The quest for cheaper and more
dependable sources of black pepper fueled the Age of Discoveries; only after the
discovery of the American Continents and of chili pepper, called by the
Spanish pimiento, employing their word
for long pepper, did the popularity of long pepper fade away.[2] Chili peppers, some
of which, when dried, are similar in shape and taste to long pepper, were
easier to grow in a variety of locations more convenient to Europe. Today, long
pepper is a rarity in general commerce.
The
word pepper itself is derived from the [Hindi] word for long
pepper, pippali.[3][4][5] The plant itself,
is a native to Bengal but by 16th century it grew abundant in the Malabar
coast. The word pepper in bell pepper, referring to completely
different plants in the Capsicum family, is of the same
etymology. That usage began in the 16th century.[6]
Dried long pepper catkins
Long pepper plant
Ganthoda, the root of long pepper
Today,
long pepper is a very rare ingredient in European cuisines, but it can still be
found in Indian, and Nepalese
vegetable pickles, some North African spice mixtures, and
in Indonesian and Malaysian cooking. It is
readily available at Indian grocery stores, where it is usually labeled pippali.
Pippali is the main spice of Nihari, a dish which is one of
the national dishes of Pakistan.
2. Jump up^ Philippe and Mary
Hyman, "Connaissez-vous le poivre long?" L'Histoire no.
24 (June 1980).
4. Jump up^ Rawlinson, H. G
(2001-05-01). "Intercourse Between
India and the Western World: From the Earliest Times of the Fall of Rome". ISBN 9788120615496.
5. Jump up^ Barnett, Lionel
D (1999-01-01). "Antiquities of
India: An Account of the History and Culture of Ancient Hindustan". ISBN 9788171564422.
7. Jump up^ "Novel compound
selectively kills cancer cells by blocking their response to oxidative
stress". Science Daily. July 15, 2011.
·
Dalby, Andrew (Oct 1,
2002). Dangerous Tastes: The
Story of Spices, 89. Google Print. ISBN 0-520-23674-2 (accessed October
25, 2005). Also available in print from University of California Press.
·
McGee, Harold
(2004). On Food and Cooking (Revised Edition). Scribner. ISBN 0-684-80001-2. pp 427-429,
"Black Pepper and Relatives".
·
Caldecott, Todd
(2006). Ayurveda: The Divine Science of Life. Elsevier/Mosby. ISBN 0-7234-3410-7. Contains a detailed
monograph on Piper longum (Pippali) as well as a discussion of
health benefits and usage in clinical practice. Available online at http://www.toddcaldecott.com/index.php/herbs/learning-herbs/318-pippali
Culinary herbs and spices
|
|
&&&&&&&
دارهلد
بفتح دال و الف و رای مهمله و فتح ها و سکون لام و دال مهمله
آن را دارچوبه و بهندی انبی هلدی نیز نامند
ماهیت آن
درختی است هندی چوب آن زرد و کویند رسوت که حضض هندی باشد
عصارۀ آنست چنانچه در حرف الحا در حضض ذکر یافت
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
محلل و رادع و زودهضم اعضاء الراس جهت امراض سر و کوش و دهان
نافع و طعم دهان را نیکو کرداند اعضاء الغذاء و النفض جهت تفتیت حصاه و حبس البول
الحمی و الجروح و القروح و غیرها جهت تپ بلغمی و اندمال جراحات و قروح و جرب و
خارش شربا و ضمادا مؤثر و دهن و مرهم آن در قرابادین ذکر یافت در ادهان و مراهم
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
دارهلد
بدال مهمله مفتوحه و الف و ضم راء مهمله
و مشهور سکون آن و فتح هاء و لام و مشهور سکون دال مهمله ثانی چوب درخت است که آن را
هلد* گویند تیز و تلخ و گرم و خشک و دافع فساد بلغم و صفرا و خون و جوشیدگی و پرمیو
و اماس اعضا و زردي
بدن و دملها و بثور و دافع امراض چشم و
درد گوش و شکننده سنگ مثانه و مجلی و مدمل جراحات و قروح
تألیف شریف
* هلد. [ ] (هندی ، اِ) اسم هندی عروق الصفراء است . (مخزن
الادویه ). زردچوبه.**
**به اردو هلدی
ہلدی (Turmeric) (سائنسی نام: Curcuma longa) ادرک خاندان کا ایک
پودا ہے۔ [1] یہ جنوب مشرقی ہندوستان کا مقامی پودا ہے۔ [2]
حوالہ جات[ترمیم]
اوپر جائیں ↑ Chan، E.W.C. et al.; Lim، Y.Y.; Wong، S.K.; Lim، K.K.; Tan، S.P.; Lianto، F.S.; Yong، M.Y. (2009). "Effects of different
drying methods on the antioxidant properties of leaves and tea of ginger
species". Food Chemistry 113 (1): 166–172.
doi:10.1016/j.foodchem.2008.07.090.
اوپر جائیں ↑ Prasad, S; Aggarwal, B. B.;
Benzie, I. F. F.; Wachtel-Galor, S (2011). "Turmeric, the Golden Spice:
From Traditional Medicine to Modern Medicine". PMID 22593922
زمرہ جات: Pages using PMID magic
linksبھارت کی فصلیںنباتاتیہ بھارتنباتاتیہ نیپالآیور ویدک میں استعمال پودےتجرباتی طبی علاجطبی پودےمصالحہ جات
////////////
به هندی:
हल्दी (टर्मरिक) भारतीय वनस्पति है। यह अदरक की प्रजाति का ५-६ फुट तक बढ़ने वाला पौधा है
जिसमें जड़ की गाठों में हल्दी मिलती है। हल्दी को आयुर्वेद में प्राचीन काल से ही
एक चमत्कारिक द्रव्य के रूप में मान्यता प्राप्त है। औषधि ग्रंथों में इसे हल्दी
के अतिरिक्त हरिद्रा,
कुरकुमा लौंगा, वरवर्णिनी, गौरी,
क्रिमिघ्ना
योशितप्रीया,
हट्टविलासनी, हरदल, कुमकुम,
टर्मरिक नाम दिए
गए हैं। आयुर्वेद में हल्दी को एक महत्वपूर्ण औषधि कहा गया है। भारतीय रसोई में इसका महत्वपूर्ण
स्थान है और धार्मिक रूप से इसको बहुत शुभ समझा जाता है। विवाह में तो हल्दी की रसम का अपना एक विशेष महत्व
है।
·
लैटिन नाम : करकुमा लौंगा (Curcuma longa)
·
अंग्रेजी नाम : टरमरिक (Turmeric)
·
पारिवारिक नाम : जिन्जिबरऐसे
अनुक्रम
[छुपाएँ]
हल्दी में
उड़नशील तेल 5.8%,
प्रोटीन 6.3%, द्रव्य 5.1%, खनिज द्रव्य 3.5%,
और करबोहाईड्रेट
68.4% के अतिरिक्त कुर्कुमिन नामक पीत रंजक द्रव्य, विटमिन A
पाए जाते हैं।
हल्दी पाचन तन्त्र की समस्याओं, गठिया, रक्त-प्रवाह की समस्याओं, कैंसर, जीवाणुओं (बेक्टीरिया) के संक्रमण, उच्च रक्तचाप और एलडीएल कोलेस्ट्रॉल की
समस्या और शरीर की कोशिकाओं की टूट-फूट की मरम्मत में लाभकारी है। हल्दी कफ़-वात
शामक,
पित्त रेचक व
पित्त शामक है। रक्त स्तम्भन, मूत्र रोग,
गर्भश्य, प्रमेह, त्वचा रोग,
वात-पित्त-कफ़
में इसका प्रयोग बहुत लाभकारी है। यकृत की वृद्धि में इसका लेप किया जाता है।
नाड़ी शूल के अतिरिक्त पाचन क्रिया के रोगों अरुचि (भूख न लगना) विबंध, कमला, जलोधर व कृमि में भी यह लाभकारी पाई गई है। इसी प्रकार
हल्दी कि एक किस्म काली हल्दी के रुप में भी होती है। उपचार में काली हल्दी पीली
हल्दी के मुक़ाबले अधिक लाभकारी होती है।
हल्दी की गांठ
हल्दी चूर्ण
रसोई की शान
होने के साथ-साथ हल्दी कई चामत्कारिक औषधीय गुणों से भरपूर है। आयुर्वेद में तो
हल्दी को बेहद ही महत्वपूर्ण माना गया है क्योंकि हल्दी गुमचोट के इलाज में तो
सहायक है ही साथ ही कफ-खांसी सहित अनेक बीमारियों के इलाज़ में काम आती है। इसके
अलावा हल्दी सौन्दर्यवर्धक भी मानी जाती है और प्रचीनकाल से ही इसका उपयोग रूप को
निखारने के लिए किया जाता रहा है। वर्तमान समय में हल्दी का प्रयोग उबटन से लेकर
विभिन्न तरह की क्रीमों में भी किया जा है।[1][2][3]
به پنجابی هلدی:
ہلدی پھلوالے
بوٹیاں دے اک ٹبر ادرکی دی جنس کرکما دا اک بوٹا اے۔ ایہ دکھنی ایشیاء دا واسی تے
ایہنوں 20° توں 30° سیلسیس تک گرمی چائیدی اے تے چوکھا سارا مینہ دا پانی۔
ایہدیاں جڑ توں بوٹا بندا اے تے جڑ ای مصالے وچ کم آندی اے۔
ایہدی جڑ اندروں پیلے کھٹے رنگ دی ہوندی اے۔ سواد مٹیالہ تے تکھا ہوندا اے۔ ایہ پاکستان تے ہندستان وچ ہوندی اے۔ صدیاں توں ایہ کھان پین تے دوائیاں وچ ورتی جارئی اے۔
//////////
·
·
Curry using turmeric, referred to as haldi ki Sabji, a dish
from India.
·
- Curcuma Uses
- Culinary
Turmeric grows wild in
the forests of South and Southeast Asia. It is one of the key ingredients in
many Asian dishes. Indian traditional medicine, called Siddha, has recommended turmeric for medicine. Its use as a coloring
agent is not of primary value in South Asian cuisine.
- Turmeric
is mostly used in savory dishes, but is used in some sweet dishes, such as
the cake sfouf. In India, turmeric plant leaf is used to prepare
special sweet dishes, patoleo, by layering rice flour and coconut-jaggery mixture on the leaf, then closing and steaming it
in a special copper steamer (goa).
- In
recipes outside South Asia, turmeric is sometimes used as an agent to
impart a golden yellow color. It is used in canned beverages, baked
products, dairy products, ice cream, yogurt, yellow cakes, orange juice,
biscuits, popcorn color, cereals, sauces, gelatins, etc. It is a
significant ingredient in most commercial curry powders.
- Most
turmeric is used in the form of rhizome powder. In some regions
(especially in Maharashtra, Goa, Konkan, and Kanara), turmeric leaves are used to wrap and cook food.
Turmeric leaves are mainly used in this way in areas where turmeric is
grown locally, since the leaves used are freshly picked. Turmeric leaves
impart a distinctive flavor.
- Although
typically used in its dried, powdered form, turmeric is also used fresh,
like ginger. It has numerous uses in East Asian recipes, such as
pickle that contains large chunks of soft turmeric, made from fresh
turmeric.
- Turmeric
is widely used as a spice in South Asian and Middle Eastern cooking.
Many Persian dishes use turmeric as a starter ingredient.
Almost all Iranian khoresh dishes are started using onions caramelized in oil and turmeric, followed by other
ingredients. The Moroccan spice mix ras el hanout typically includes turmeric.
- In
India and Nepal, turmeric is widely grown and extensively used in many
vegetable and meat dishes for its color; it is also used for its supposed
value in traditional medicine.
- In
South Africa, turmeric is used to give boiled white rice a golden colour.
- In Vietnamese
cuisine, turmeric powder is used to
color and enhance the flavors of certain dishes, such as bánh xèo, bánh khọt,
and mi quang. The powder is used in many other Vietnamese
stir-fried and soup dishes.
- The
staple Cambodian curry paste kroeung, used in many dishes including Amok, typically contains fresh turmeric.
- In
Indonesia, turmeric leaves are used for Minang or Padang curry base of Sumatra, such as rendang, sate padang, and many other varieties.
- In
Thailand, fresh turmeric rhizomes are widely used in many dishes, in
particular in the southern Thai cuisine, such as the yellow curry and turmeric soup.
- In
medieval Europe, turmeric became known as Indian saffron because it was
widely used as an alternative to the far more expensive saffron spice.[16]
- Research[edit]
- Turmeric rhizome
and powder
- Curcuma
domestica Valeton,
a drawing by A. Bernecker around 1860
- See also: Curcumin
- Basic research shows extracts from turmeric may have antifungal and antibacterial properties.[17]
- Turmeric
is under study for its potential to affect human diseases, including Alzheimer's
disease[18] and diabetes.[19]
//////////
به سومالیائی هُرود:
Huruud (Af-Carabi: الكركم Af-Ingiriis: Turmeric) waa geed dhireed iyo xididkiis oo oo ka mida bahda sanjabiisah meesha laga helay ayaa
ahayd koonfur galbeed Hindiya, wuxuuna u baahanyahay heer kul 20 ilaa 30 °C (68 و 86 °F) ah iyo roob badan si uu u ubaxeeyo, taasoo keenta hoosta inuu ku yeesho xidid sidii quwaax oo kale ah, markii aan caadi loo cunayn
waa la kariyaa xididka ka dibna waa la qallajiyaa iyadoo la adeegsanyo foorno
kulul ka dibna waa tumaa ama la shiidaa si ay budo midab huruud ah leh u
noqoto. hindida iyo bakistaaniyiinta ayaa caan ku ah inay ku darsadaa cuntada marna u adeegsadaan in jirka la marsado si uu u siiyo
iftiin iyo muuqaal qurxoon.[1][2][3]
&&&&&&&
دانج ابروج
بفتح دال و الف و فتح نون و سکون جیم و فتح الف و سکون بای موحده
و ضم رای مهمله و سکون واو و جیم و دانک افزونک نیز نامند و بشیرازی انجکک
ماهیت آن
تخم امرود جنکلی است بزرکتر از بهدانه مائل بمثلثی شکل پوست آن
سیاه رنک و مغز آن سفید و شیرین و لذیذ و آن را برشته مقشر نموده تنقل می نمایند منبت
آن کوه کیلویه است از توابع ولایت فارس و جای دیکر نمی شود
طبیعت آن
در اول کرم و در رطوبت و یبوست معتدل و برشتۀ آن مائل بیبوست
افعال و خواص آن
موافق سینه و حنجره و اعصاب متشنجه و مبهی و مسمن و مدر بول و غذائیت
بران غالب و آشامیدن شیرۀ آنکه بکوبند و در آب شیرۀ آن را برآورند جهت ادرار حیض مفید
و اکثار آن مفسد معده مصلح آن شیرینیها است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دانج ابروج . [ ن َ ج ِ اَ رُ ] (معرب ، اِ مرکب ) معرب دانه امرود. انچوچک . رجوع به انچوچک شود.حبی است که
آنرا بشیرازی انجکک گویند و از کوه گیلویه که از ولایت فارس است آورند. (برهان ) (آنندراج
). کشمش کولی . فلفل سفید. فلفل ابیض . قرطم هندی ۞ . حکیم مومن آرد: در اصفهان انچکک
نامند و دانه امرود جنگلی است و مایل به مثلثی
و سیاه و مغزش سفید و شیرین و برشته او را
تنقل می نمایند. در اول گرم و در رطوبت معتدل و برشته او مایل بخشکی و مبهی و مدر بول و مسمن بدن و غذائیت
در او غالب و موافق سینه و حنجره و اعصاب متشنجه و اکثار او مفسد معده و مصلحش شیرینیهاست
. (تحفه حکیم مومن ). وصاحب اختیارات بدیعی
آرد: دانج ، افرونک نیز گویند، بشیرازی انجکک خوانند از کوه گیلویه که در ولایت پارس
است خیزد و در هیچ موضع دیگر نباشد و طبیعت وی گرم است و معتدل بود در تری و خشکی
. منی بیفزاید و شهوة آرمیدن زیاده کند. این مولف گوید چون بکوبند و شیر آن بگیرند
و بیاشامند حیض براند مجرب است . - انتهی .
- انچوچک /'ančučak/ (اسم) <انچکک،
انجکک، انجلک، انچوچه>
. (زیستشناسی) دانۀ گلابی جنگلی که درشتتر
از دانۀ امرود است و مغز آن خورده میشود.
۲. (زیستشناسی) درخت این گیاه.
۳. [مجاز، عامیانه] هر چیز خُرد و کوچک.
۴. [عامیانه، مجاز] آدم قدکوتاه و ریزاندام.
فرهنگ فارسی عمید
-
انچوچک . [ اَ چ
َ ] (اِ) درختی Pyrus glabra))* از تیره
گل سرخیان ۞ که در ایران در جنگلهای خشک فارس
و کوههای بختیاری و لرستان وجود دارد. دانه
آن شبیه بدانه امرود و مغز آن سفید
است و آنرا خورند. گرفتن پوست آن مشکل است . انجکک .دانج ابروج . دانگ افرونک . (فرهنگ
فارسی معین ). انچوکک . (یادداشت مولف ). || هسته
به و تخم سرو بوداده را گویند که از هندوستان می آورند. (فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ). رجوع به دانج ابروج شود.
* Pyrus glabra
Familia: Rosaceae
Subfamilia: Amygdaloideae
Tribus: Maleae
Genus: Pyrus
Sectio: P. sect. Pyrus
Species: Pyrus glabra
Subfamilia: Amygdaloideae
Tribus: Maleae
Genus: Pyrus
Sectio: P. sect. Pyrus
Species: Pyrus glabra
·
Diagn. pl. orient. ser.
1, 6:53. 1846 ("1845")
USDA,
ARS, Germplasm Resources Information Network. Pyrus
glabra in the Germplasm
Resources Information Network (GRIN), U.S. Department of
Agriculture Agricultural Research Service. Accessed on 07-Oct-06.
به گفته هیرت (Chau Ju-kua, p. 223) این بدان
معناست که فلفل را بازرگانان ایرانی از هند به چین آوردهاند. من چنین نتیجهای
نمیگیرم. آن نوشته ها صرفاً سیاههای از فرآورده هائی که در ایران یافت میشود به
دست میدهند و چیزی درباره صادرات از هر نوعش نمیگویند.
درباره اهمیت پیشین سیراف که ”در گذشته شهری بود بزرگ و
پرجمعیت و مملو از مالالتجاره، بندری که کشتیها و کاروانها بدان آمدوشد میکردند،“
نک Le Strange, Description of the
Province of Fars, pp. 41-43.
[«در موضوع تجارت و صنایع استان فارس اصطخری و مقدسی به تفصیل
گفتگو کردهاند. در روزگار آنها چنان که پیشتر گفتیم بزرگترین بندر ایران در خلیج
فارس شهر سیراف بود و تمام کالاهای که از راه
دریا وارد میشد از آن بندر توزیع میگردید. امتعه نفیس و کمیاب هندی که در
زبان عربی آنها را مجموعاً ”بربهار“ میگفتند به آنجا وارد میشد. اصطخری واردات
سیراف را چنین ذکر میکند که عود و عنبر و کافور و جواهر و خیزران و عاج و آبنوس و
فلفل و صندل و انواع عطرها و داروها و ادویه از هندوستان به آن بندر وارد میگردد
و در خود سیراف سفرههای بسیار خوب و پارچههای کتانی ساخته میشود و بازار مهمی
برای خرید و فروش مروارید است (گای لسترنج، جغرافیایی تاریخی سرزمینهای خلافت
شرقی، برگردان محمود عرفان، عرفان، ص
314).]
* شاه
صینی . (اِ مرکب ) لوح ها
باشد تُنُک برنگ سیاه که از عصاره ٔ گیاهی کنند و از چین آرند و در
دردسر بکار است و طرز استعمال آن این است که قرص را بسایند و گرد آن را بر مواضع
دردناک پراکنند. (از ابن البیطار). برگ آن تنبل(تنبول ) و صمغ آن لبان است .
(دمشقی ). گیاهی که به ذراعی بالای آن رسد با گلی سرخ و بیخ آن به زردک ماند جز آنکه بیخ شاه
صینی رخواست . (یادداشت مؤلف ). عصاره ٔ حنای چینی و گویند عصاره ٔ ریوند است و به
الوان مختلف می باشد بعضی برنگ صندل سفید و بعضی مایل بسرخی و بعضی مایل بسیاهی و
بعضی مایل بزردی . (مخزن الاویه ). تیره ٔ گیاهی است چینی که برای دردسر نافع است .
(از دزی ج 1 ص
717). رجوع به شاه چینی شود.
لغت نامه دهخدا.
لغت نامه دهخدا.
** تامول .
(اِ ( برگی
باشد برابر کف دست و بزرگتر و کوچکتر از کف دست نیز شود)فرهنگ جهانگیری ). آن را در هندوستان با
فوفل و آهک خورند. (برهان ) (ازفرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ
رشیدی ) (از آنندراج ). و لبها را بدان سرخ سازند. (برهان ). و آن را تنبول و پان نیز
گویند. (فرهنگ جهانگیری ). برگ پان ... و تنبول نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). تانبول
. (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). هندیان آن را تنبول گویند، برگ
آن ببرگ توت مشابهت دارد و آن را از سواحل جنوبی به اطراف هند نقل کنند و استعمال آن
با فوفل کنند چنان که فوفل را خرد بشکنند و در دهن گیرند پس برگ تنبول را با آهک
نرم کرده بپالایند و اطراف آن را درهم شکنند و در دهان بخایند. خاصیت آن آن است که بوی
دهان خوش کند و گوشت دندان محکم کند و طعام را هضم کند و آن سرد است در اول ،
خشک است در دوم . ابوحنیفه گوید: تنبول را طعم و بوی عظیم خوش بود ونبات آن را زراعت
کنند و بشبه لبلاب بنباتی که در جوار آن باشد متعلق شود و ببالد و آنچه از او در
زمین عرب است منبت او در نواحی عمان است )ترجمه ٔ صیدنه ).رجوع به تامبول ، تانبول
، تنبول ، تنبل ، تال و تاج العروس و منتهی الارب و لسان العجم شعوری ج
1
ص
285
شود.
لغت نامه دهخدا.