۱۳۹۵ آبان ۲۴, دوشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (سی ام) 2

خربق اسود
بهندی کتکی نامند
ماهیت آن
بیخ کیاهی است سیاه پرکره مجوف و بیشتر آن مائل بتدویر و ریشهای سیاه باریک از ان رسته شبیه برشته و برک آن شبیه ببرک چنار و از ان کوچکتر و زوائد اطراف آن بیشتر و با خشونت و ساق آن کوتاه و بنفش و کل آن سفید مائل بسرخی بشکل خوشه و ثمر آن شبیه بدانۀ قرطم و تخم آن در اسهال بی مضرت تر از اصل ان و تلخی بیخ آن از خربق سفید کمتر و لیکن در قوت تندتر و پرخطر
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مسهل مرۀ سودا و بلغم و صفرای آمیخته با بلغم و جذاب از عمق بدن و جهت امراض بارده قویتر از سفید و در جمیع عللی که سفید موثر است این اسرع التاثیر اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و غیرها جهت شقیقه و اوجاع سر و نزولات مزمنۀ نازل در چشم و سینه و تنقیۀ سینه و احشا و مثانه و رحم و چون در شیربنیها چند روز بخیسانند و یا با جو مقشر و یا عدس جوشانیده و آب آن را بنوشند چندان مضرت ندارد و بالخاصیت تنقیه بآن کردن باعث تغیر مزاج می شود قریب بمزاج جوانی و غیر مرطوب المزاج را بغایت مضر و مضر کرده و مصلح آن کثیرا و صعتر و دوقو و فطراسالیون و فودنج و مصطکی و دو مثقال آن کشنده بخناق و اسهال مقدار شربت آن از نیم درم تا نیم مثقال بدل آن خربق سفید و کویند ماذریون و چهار دانک آن غاریقون و یا ماهی زهرج و نیم وزن آن ماذریون و بوزن آن بیخ کبر و یا کبیکج است الفم چون با کرسنه بجوشانند و بدان مضمضه کنند درد دندان را ساکن کرداند و بخور آن نیز همین عمل نماید اعضاء الغذاء اشامیدن آن با دواهای ملطف دفع کرم معده نماید و بعضی در سکنجبین می خیسانند و یا در شراب شیرین پس طبخ نموده صاف کرده بتنهائی و یا با مرق مرغ می آشامند اسهال بلغم و صفرا می نماید و کفته اند دافع سودا است از جمیع بدن و استفراغ صفرای غلیظ زیاده از سقمونیا می نماید بی اذیت الزینه و الجروح ضماد آن جهت بهق و برص و رفع ثآلیل و بردن کوشت زائد فاسد زخمها و ناصور صلب نافع و قطور و فتیله و فرزجۀ آن مانند سفید آنست و پاشیدن طبیخ آن در مواضع مانع حشرات و چون کندم و امثال آن را در طبیخ آن بخیسانند قاتل هر طیور و وحوش است که بخورد و چون با موم و کندر و زفت و با آب و روغن بیامیزند و بر جرب بمالند زائل کرداند و کویند چون نزدیک درخت انکور بروید و از ان انکور شراب سازند و بیاشامند اسهال نماید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
خربق اسود
حراقت وی زیادت از حراقت ابیض بود و ورق وی بورق چنار ماند اما شکافته‌تر بود و سیاه‌تر و ساق وی کوچک بود و گل وی سفید بود و اندکی بسرخی مایل باشد و تخم وی مانند خسکدانه بود و بیخ وی یک شاخ بود و گره بسیار داشته باشد و پوست بیخ وی مستعمل بود و وی در زمین‌های خشک روید و چون وی را بشکنی از میان وی غباری بیرون آید و بسیار گره بود و اندرون گره مجوف بود و لون بیرون وی سیاه بود مانند سعد و اندرون ته و بن وی اندک ریشه باریک داشته باشد و آن را خال‌زنکی خوانند و رجل الراعی گویند و مالینوویون و مالیوس نیز گویند طبیعت وی گرم و خشک است در سیم گوشت مرده بخورد و با سرکه بر بهق طر کردن نافع بود و بر برص نیز و لبن وی بر قوبا طلا کردن نافع بود و وسواس و مالیخولیا را سود دهد و چون با موم و کندر و آب زفت با روغن قطران بیامیزند و بر جرب مالند نافع بود و چون با سرکه بپزند و بدان مضمضه کنند درد دندان ساکن کند و بخور کردن همین عمل کند و اگر نزدیک درخت انگور بروید اگر از آن انگور شراب سازند مسهل بود و چون در داروهای چشم کنند قوت باصره بدهد و دفع سودا کند از جمیع بدن و مسهل صفرا و بلغم نیز بود و صفرای غلیظ مستفرغ کند زیادت از سقمونیا و در علتهای مزمن که محتاج به داروی مسهل بود مانند مانیا و صداع و شقیقه بغایت نافع بود و مره صفرا و سودا براند و شربتی از وی نیم درم تا نیم مثقال بود با قوتنج و سعتر و ادویهای ملطف گرم که معده را سودمند بود و بعضی در سکنجبین خویسانند یا شراب شیرین بعد از آن بجوآب یا بمرغ یا مرق آن بیاشامند مسهل صفرا و سودا اما مضر بود بگرده و اسهال بسیار آورد و باشد که خناق آورد و مقدار دو درم تشنج احداث کند و مصلح وی در استعمال کردن دو قوا و کثیرا یا فطراسالیون و سعتر بود و بدل آن نیم وزن آن کندش است و بیخ کبر مساوی و گویند بدل وی نیم وزن آن مازریون است و چهار دانک وزن آن غاریقون و گویند بدل آن کبیکج است
لاتین‌HELLEBORUS NIGER فرانسه‌HELLEBORE NOIR انگلیسی‌BLACK HELLEBORE -CHRISMAS ROSE
اختیارات بدیعی، ص: 143
/////////////
خربق سیاه (در متون طب سنتی خربق ابیض) (به انگلیسی: Black Hellebore) یا کریسمس رز از خانواده Ranunculaceae است. این گیاه در کتاب‌های طب سنتی با نام رجل‌الراعی نیز نام‌برده شده است.[۱] ریشه این گیاه به عنوان عمود ترکیب در ایارج لوغاذیا مورد استفاده است[۲].

محتویات  [نهفتن]
۱        مشخصات
۲        ترکیبات شیمیایی
۳        واژه‌نامه
۴        پانویس
۵        جستارهای وابسته
۶        منابع
مشخصات[ویرایش]
گیاهی علفی، چند ساله کوتاه، دارای شاخه‌های سبز. طب سنتی :


خربق سیاه طبع آن گرم و خشک و در آخر سوم می باشد. خواص عمومی آن مسهل صفراوی و جذب کننده بلغم از بافت های عمیق بدن و معالج امراض سرد و قوی تر از سفید آن می باشد. در کلیه فعل و انفعالاتی که خربق سفید فعالیت دارد سیاه آن سریع الأثرتر است. در دردهای شقیقه و سر و ریزش آب کهنه از چشم و دردهای سینه و پاک کردن دستگاه تنفسی و احشاء و مثانه و رحم مورد استفاده است. اگر آن را چند روز در شیرینی ها بخوابانند و یا با جو پوست گرفته و یا عدس جوشانیده و آب آن را بنوشند ضرری ندارد. تنقیه آن به طور کلی وضعیت مزاج را تغییر می دهد. برای کسانی که مزاج مرطوب ندارند مضر است. و برای کلیه ضرر دارد و مصلح آن کتیرا و صعتر و دوقو و فطر اسالیون Rock- Parsley و فودنج و مصطکی است. دو مثقال آن با تنگی نفس و اسهال کشنده و مقدار شربت آن از نیم درم تا نیم مثقال است

افعال و خواص دیگر خربق سفید: مسهل بلغم و صفرای غلیظ و اخلاط لزجه و مخاطیه و مفتح سدد و منقی[1] معده و جهت فالج و سرسام و صرع بلغمی و لیثرغس[2] و سایر امراض بارده[3] دماغیه و مفاصل و تفتیت حصات[4] و ادرار حیض و قتل جنین و اخراج آن نافع است سعوط[5] آن مهیج عطسه و اکتحال[6] آن در شیافات جهت جلای غشاوه[7] و حدت[8] بصر طلای آن با سرکه جهت قلع[9] دندان متأکل و قوبا[10] و جرب و برص و بهق به تنهایی و با ایرسا نیز و فرزجه آن مدر حیض و قاتل جنین و چون با سویق و عسل بسرشند و به موش بخورانند بمیرد و جون با گوشت طبخ دهند گوشت را مهرا[11] سازد و چون اراده استعمال آن نمایند باید که اصلاح آن نمایند به پختن آن در جوف خمیر و یا مخلوط به حسو جو و روغن بادام نمایند
ویکی
//////////
به عربی خربق اسود:
الخَربَق الأسود (باللاتينية: Veratrum nigrum) نوع نباتي يتبع جنس الخَربَق من الفصيلة الحوذانية.
البيئة والانتشار[عدل]
ينتشر في اليونان والبلقان ووسط أوروبا[1].

زهرة الخربق الأسود
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
Helleborus niger
المصادر[عدل]
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.الخَربَق الأسود (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 20 كانون الثاني 2012.
//////////
به آذری:

Qara şaxtagülü (
lat. Helleborus niger)[1] - şaxtagülü cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////
Helleborus niger
From Wikipedia, the free encyclopedia
Christmas rose
Helleborus niger.JPG
Flowers in winter
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
H. niger
Helleborus niger
L.
Helleborus niger, commonly called Christmas rose or black hellebore, is an evergreen perennial flowering plant in the buttercup family, Ranunculaceae. It is poisonous.
Although the flowers resemble wild roses (and despite its common name), Christmas rose does not belong to the rose family (Rosaceae). (In Persian and Arabic traditional medicine: [خربق اسود، خربق سیاه)
Contents
  [show] 
Description[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b0/Illustration_Helleborus_niger0.jpg/220px-Illustration_Helleborus_niger0.jpg
19th century illustration of Helleborus niger
Helleborus niger is an evergreen plant with dark leathery pedate leaves carried on stems 9–12 in (23–30 cm) tall. The large flat flowers, borne on short stems from midwinter to early spring, are white or occasionally pink.[1]
Heleborus niger, by Helga von Cramm, chromolithograh, with a prayer by Y.E.T., c. 1880.
There are two subspecies: H. niger niger as well as H. niger macranthus, which has larger flowers (up to 3.75 in/9 cm across). In the wild, H. niger niger is generally found in mountainous areas in Switzerland, southern GermanyAustriaSloveniaCroatia and northern ItalyHelleborus niger macranthus is found only in northern Italy and possibly adjoining parts of Slovenia.[1]
Horticulture[edit]
The plant is a traditional cottage garden favourite because it flowers in the depths of winter. Large-flowered cultivars are available, as are pink-flowered and double-flowered selections. It has been awarded an Award of Garden Merit (AGM) H4 (hardy throughout the British Isles) by the Royal Horticultural Society, as has one of its hybrids (see below).[2]
It can be difficult to grow well; acid soil is unsuitable, as are poor, dry conditions and full sun. Moist, humus-rich, alkaline soil in dappled shade is preferable. Leaf-mould can be dug in to improve heavy clay or light sandy soils; lime can be added to 'sweeten' acid soils.[1]
Cultivars[edit]
Since the 1950s, 'Potter's Wheel' has been one of the most famous names associated with H. niger. It originated with a self-sown seedling given by Major G.H. Tristram of Dallington, Sussex, to Hilda Davenport-Jones who had a nursery at nearby Washfield, Kent. The seedling proved to be exceptionally large-flowered, but it was too slow-growing to be 'bulked up' quickly, so she propagated it as a rigorously-selected uniform seed strain rather than as a vegetatively propagated cultivar.[1]
·         'Potter's Wheel'
·         'Marion' (double-flowered; there are also other unnamed double selections)
·         'Praecox' (early flowering)[2]
Hybrids[edit]
Nurserymen have tried for many years to cross H. niger with oriental hellebores (Lenten roses) H. × hybridus to increase the colour range available. Possible hybrids have been announced in the past, only to be disproved, but two crosses have been confirmed in recent years. 'Snow Queen', a white-flowered plant, arose spontaneously in Japan in the late 1990s, but does not look dramatically different from a good H. niger. Raised in 2000 by plant breeder David Tristram (whose father gave the first 'Potter's Wheel' to Washfield Nursery), Helleborus 'Walberton's Rosemary' is pink-flowered, extremely floriferous, and seems to be intermediate between its parents in many other characteristics.[3]
Helleborus niger has proved easier to cross with other hellebore species. Crosses between it and H. argutifolius (formerly known as H. corsicus) are called H. × nigercors. First made in 1931, the hybrid is a large, tough plant with white flowers flushed with green; they are said to be the best of all hellebores for cut flowers.[1] It has been awarded an AGM H4.[2]Double-flowered plants are available.[2]
Hybrids between H. niger and H. × sternii (itself a hybrid, between H. argutifolius and H. lividus) were originally called H. × nigristern, but this name has been changed in favour of H. × ericsmithii (commemorating the plantsman who made the cross in the 1960s and introduced it in 1972, through The Plantsmen nursery). At their best, the hybrids combine the hardiness of H. niger and H. argutifolius, the large flowers of H. niger, and the leaf and flower colour of H. lividus.[1]Cultivars such as 'Bob's Best', 'HGC Silvermoon', 'Ruby Glow' and 'Winter Moonbeam' are available.[2]
Helleborus niger has also been crossed with H. lividus; the hybrid was known informally as H. × nigriliv, but its correct name is H. × ballardiae, commemorating Helen Ballard, the famous plantswoman who first made the cross in the early 1970s.[1]
Poisonous constituents[edit]
Helleborus niger contains protoanemonin,[4] or ranunculin,[5] which has an acrid taste and can cause burning of the eyes, mouth and throat, oral ulceration, gastroenteritis and hematemesis.[6]
Folklore and early medicinal uses[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/d3/Hamburg_Museum_1922%2C21.jpg/220px-Hamburg_Museum_1922%2C21.jpg
Medicinal jar with Extractum Hellebori nigri, Hamburg, first half of the 19th century.
Helleborus niger is commonly called the Christmas rose, due to an old legend that it sprouted in the snow from the tears of a young girl who had no gift to give the Christ child in Bethlehem.[citation needed]
One subspecies blooms at the abbey in England believed by some to have been established by St. Thomas.[citation needed] There is a source that claims it blooms near the new calendar date of January 6.[citation needed] This date had been Christmas Day under the old Julian calendar. So when Christmas Day under the new calendar came around and the flower did not bloom, it was such a frightful omen that England did not adopt the Gregorian calendar at that time in 1588; adoption had to wait until 1751.[citation needed]
In the Middle Ages, people strewed the flowers on the floors of their homes to drive out evil influences.[citation needed] They blessed their animals with it and used it to ward off the power of witches. These same people believed, however, that witches employed the herb in their spells and that sorcerers tossed the powdered herb into the air around them to make themselves invisible.[citation needed]
In the early days of medicine, two kinds of hellebore were recognized: black hellebore, which included various species of Helleborus, and white hellebore(now known as Veratrum album or "false hellebore", which belongs to a different plant family, the Melanthiaceae).[7] "Black hellebore" was used by the ancients to treat paralysis, gout and particularly insanity, among other diseases. "Black hellebore" is also toxic, causing tinnitusvertigo, stupor, thirst, a feeling of suffocation, swelling of the tongue and throat, emesis and catharsisbradycardia (slowing of the pulse), and finally collapse and death from cardiac arrest.[8] Research in the 1970s, however, showed that the roots of H. niger do not contain the cardiotoxic compounds helleborin, hellebrin, and helleborein that are responsible for the lethal reputation of "black hellebore". It seems that earlier studies may have used a commercial preparation containing a mixture of material from other species such as Helleborus viridis, green hellebore.[9]
In antiquity the most famous place for the black hellebore was the Phokian city of Antikyra[10] in Greece.
Black hellebore was the dominant purgative of antiquity, frequently prescribed for that purpose by Hippocrates, the father of medicine, in the fifth century B.C. It was said to be introduced by Melampus, with which he healed the madness of the daughters of Proteus, king of Argos. The sedative property of hellebore was noted about one hundred years later by Theophrastus.[11]
References[edit]
1.   Jump up to:a b c d e f g Rice, Graham & Strangman, Elizabeth, The Gardener's Guide to Growing Hellebores, David & Charles/Timber Press (1993) ISBN 0-7153-9973-X
2.   Jump up to:a b c d e RHS Plant Finder 2009–2010, p349, Dorling Kindersley, London, 2009, ISBN 978-1-4053-4176-9
3.   Jump up^ The Holy Grail of hellebores Garden writer and journalist Graham Rice's blog
4.   Jump up^ Olson, Kent R., Poisoning & Drug Overdose, p312 at Google Book Search, accessed 12 January 2009
5.   Jump up^ Smolinske, Susan C., Toxicity of Houseplants, pp38, 153 at Google Book Search, accessed 12 January 2009
6.   Jump up^ Olson, Kent R, Poisoning & Drug Overdose, p309 at Google Book Search, accessed 12 January 2009
9.   Jump up^ Smolinske, Susan C., Toxicity of Houseplants, pp153-4 at Google Book Search, accessed 12 January 2009
10.              Jump up^ Theophrastus, HP ΙΧ 10.2-4; Dioscorides, De materia medica IV 148-152, 162; Plinius, HN XXV 48-52
11.              Jump up^ Robison, Victor (1946). Victory Over Pain: A History of Anesthia. London Sigma Books. p. 5.
External links[edit]
·         Helleborus niger at the Encyclopedia of Life Edit this at Wikidata
·         Ranunculaceae
·         Christmas plants
·         Plants described in 1753
//////////
Helleborus niger
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/e/e4/Schneerosen_Wald_Ferlach_2010.JPG/250px-Schneerosen_Wald_Ferlach_2010.JPG
Helleborus niger subsp. niger, Ferlach, Karawanken, Kärnten, Austria
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/da/Schneerose_Ferlach_2010.JPG/250px-Schneerose_Ferlach_2010.JPG
Helleborus niger subsp. niger flower detail, Ferlach, Karawanken, Kärnten, Austria
Taxonavigation[edit]
[Expand]Taxonavigation: Ranunculales 
Familia: Ranunculaceae
Subfamilia: 
Ranunculoideae
Tribus: 
Helleboreae
Genus: 
Helleborus
Sectio: 
H. sect. Helleborus
Species: Helleborus niger
Subspecies: 
H. n. subsp. macranthus – H. n. subsp. niger
Name[edit]
Helleborus niger L., Sp. Pl. 1: 558, 1753.
Hybrids[edit]
·         Helleborus × ballardiae B.Mathew
·         Helleborus × ericsmithii B.Mathew
·         Helleborus × lemonnierae Demoly
References[edit]
·         Linnaeus, C. 1753. Species Plantarum, Tomus I: 558.
·         USDA, ARS, Germplasm Resources Information Network. Helleborus niger in the Germplasm Resources Information Network (GRIN), U.S. Department of Agriculture Agricultural Research Service.
Vernacular names[edit]
العربية: خربق أسود
azərbaycanca: Qara şaxtagülü
български: Черен кукуряк
català: Hel·lèbor negre
čeština: Čemeřice černá
српски / srpski: Црни кукурек
Cymraeg: Pelydr Du
dansk: Almindelig Julerose
Deutsch: Schwarze Nieswurz
dolnoserbski: Carny kichac
English: Black Hellebore
español: Eléboro negro
Esperanto: Nigra heleboro
فارسی: خربق سیاه
français: Hellébore noir
Gaelg: Blaa Nollick
हिन्दी: कटुकी
hornjoserbsce: Čorna čemjerca
hrvatski: Velecvjetni kukurijek
italiano: Elleboro nero
magyar: Fekete hunyor
Nederlands: Kerstroos
日本語: クリスマスローズ
norsk bokmål: Julerose
polski: Ciemiernik biały
русский: Морозник чёрный
slovenčina: Čemerica čierna
slovenščina: Črni teloh
srpskohrvatski / српскохрватски: Velecvjetni kukurijek
suomi: Vaaleajouluruusu
svenska: Julros
Türkçe: Noel gülü
中文: 聖誕玫瑰
Wikimedia Commons
For more multimedia, look at Helleborus niger on Wikimedia Commons.
&&&&&
خردل
بفتح خا و سکون را و فتح دال مهملتین و لام بهندی رائی نامند
ماهیت آن
کیاهی است برک آن شبیه ببرک ترب و کوچکتر از ان و خشن و اندک تندبوی و ساق آن مربع و کل آن زرد و تخم آن مدور و سرخ و تند طعم و بری و بستانی می باشد بری آن را بعربی حرشا و بترکی قجی نامند و برک آن ریزه تر از برک بستانی و تخم آن مدور و سرخ و برک بستانی بزرکتر از بری و نوع سفید آن را حرف ابیض و بفارسی اسپند و سپندان نامند و نوع غیر تخم مدور سرخ تند طعم را بترکی ککج کویند و از مطلق آن مراد بزرک سرخ رنک تازۀ بستانی است که چون بکوبند رنک آن زرد و با دهنیت و حدت باشد و مستعمل همین نوع است
طبیعت آن
در چهارم کرم و خشک
افعال و خواص آن
جالی و جاذب اخلاط از عمق بدن و محلل رطوبات دماغی و معده و سائر اعضا و هاضم و مفتح سدد و مدر فضلات امراض الراس و المعده و الکبد و الطحال و غیرها جهت امراض باردۀ دماغیه و ریحیه مانند لیثرغس و فالج و استرخا و دردسر بارد و تفتیح سده مصفاه و تسکین نزلات بارده و تزکیۀ حواس و ذکای ذهن و تقویت اشتها و زیادتی آن و تسکین درد جکر بارد و سپرز و ضماد آن بر سر بعد تراشیدن موی آن بآهن جهت لیثرغس و نزلۀ بارد و با عسل بر پیشانی جهت صداع و سد نزلات پی درپی و تسکین وجع جکر و طحال و سعوط آن مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی و اختناق رحم و انکباب آن جهت تفتیح سدۀ کوش و اکتحال آن به آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک چشم و قطور آب مطبوخ آن با عسل در چشم جهت شبکوری و در کوش و دندان جهت تسکین ضربان و درد آن هر دو نافض و چون تخم تازۀ آن را بکوبند و عصارۀ آن را کرفته خشک نمایند اکتحال آن جهت امراض عین و رفع تخیلات نافع و بدستور چون داخل ادویۀ عین نمایند و کذاشتن فتیلۀ آن با انجیر در کوش جهت درد آن و دوی طنین و غرغرۀ سائیدۀ آن با ماء العسل جهت ورم تحت زبان و ثقل و استرخای آن و درد دندان و خشونت قصبۀ رئۀ مزمنه و مضغ آن جهت اخراج بلاغم از دهان و لطوخ آن جهت تسکین ضربان و درد دندان دائم بی ورم مجرب در ساعت و چون با عسل و یا پیه و یا موم بآتش کداخته بزیت مخلوط نمایند و بر صورت و چشم بمالند رنک رو را صاف کند و کمنه الدم را زائل سازد و آشامیدن آن با عسل جهت ربو و سعال رطوبی و تقویت باه و با پودنه و شراب جهت اختناق رحم و اخراج کرم معده و آشامیدن جریش آن با آب جهت تپ بلغمی و سوداوی دوری حادث از خلط غلیظ لزج و ضماد آن با انجیر جهت نقرس و عرق النسا و داء الثعلب و جذب مواد بظاهر جلد و تسکین وجع بارد ریحی و تحلیل اورام بلغمی مزمن از هر عضو که باشد و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بدستور با کبریت و سکنجبین و با سکنجبین و کرنب جهت تحلیل خنازیر عجیب النفع و با ادویۀ مناسبه جهت تحلیل اورام صلبه و سوداویه و برص و با روغن بر قضیب جهت نعوظ مجرب و همچنین آشامیدن تخم آن نیم درم ناشتا با شراب مقوی باه و منشط و خوردن مخلوط آن با نان و یا شراب جهت اخراج کرم معده و مخلوط کردن آن با مراهم جاذبۀ جبریه و جربیه نافع و چون کیاه تازۀ آن را و یا تخم آن را با طعام بخورند طعام را هضم و معده را کرم کرداند و ورم طحال را تحلیل دهد و خوردن مسلوق و برک تازۀ آن و یا تخم آن با چغندر و خبازی بری پیش از قئ باعث تقطیع بلغم و مهیا کردانیدن از برای دفع است و بدستور مسلوق آن با چغندر جهت صرع و سدر عارض از بلغم نافع و کامخ معمول از ان خاد حریف و محرق و جالی بلغم بقوت و تسخین معده و کبد نماید باید که همیشه بیاشامند و بسیار هم و به تنهائی نیز بلکه با اغذیۀ غلیظ تناول نمایند و دافع ضرر آن کاسنی و بادام و سرکه است و صاحب اختیارات کفته که قوبائی که بهیچ چیز زائل نکردد چون بعد از حمام خردل را سائیده و قوباوا با پارچۀ خشنی آن مقدار بمالند که خون آلوده کردد پس بران بمالند زردآب بسیاری از ان جاری شود و صحت یابد و بخور آن کریزانندۀ حشرات و هوام و رازی کفته ریختن آن در سوراخ مار باعث هلاک آنست بدل آن دو وزن آن حب الرشاد و حرمل مضر محرورین و مورث تشنکی مصلح آن کاسنی و روغن بادام و سرکه است باید که در تداوی با نمک هندی و یا بورۀ ارمنی بیاشامند و زیاده از سه درهم کوبیده که مقدار شربت آنست و پنج درهم غیر کوبیدۀ آن بحسب امراض و امزجۀ و ازمنه و امکنه استعمال ننمایند و چون در آب انکور بیندازند منع جوشیدن آن کند و در کیلانات سرکۀ شیرین از ان ترتیب می دهند و روغن آنکه کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف و محلل و آشامیدن آن جهت تفتیح سده اعصاب و رفع نسیان و فالج و اوجاع بارده مزمنه و تپهای مزمنه و اختناق رحم و قطور آن جهت ثقل سامعه و ورم بارد کوش و طلای آن جهت درد دندان و اختناق رحم و دردهای کهنه و تحلیل اورام صلبه و سائر اورام بارده نافع مقدار شربت آن تا سه درهم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
خردل . [ خ َ دَ ] (ع اِ) تخمی است دوائی و آن بوستانی و صحرائی و فارسی می باشد، بوستانی سرخ رنگ و فربه بود و چون بکوبند زرد شود، گرم و خشک است در چهارم . گویند اگر بر عصاره  انگور بریزند بحالت خود نگاه دارد و نگذارد که بجوش آید و اگر در آتش ریزند از بخور آن گزندگان بگریزند، و صحرائی که آنرا بری نیز گویند از قسم بوستانی است لیکن طبیعت بوستانی ندارد و گیاه آنرا بترکی قچی گویند و با ماست خورند، فارسی تخم سپندانست که تره تیزک باشد و خردل سفید نیز گویند و بعربی حب الرشاد خوانند. (برهان قاطع). تخم گیاهی ، برگش شبیه ببرگ توت و از آن کوچکتر و خشن و مربعالساق و گلش زرد،قسمی از بری او را بترکی قچی نامند و تخمش مدور و سرخ و قسمی را ککج گویند، برگش ریزه تر از بستانی و تخمش غیرمدور و سرخ و تندطعم و سفید او را اسفند سفید گویند و آن حرف ابیض است و مذکور شد. و مراد از مطلق خردل نوع سرخ اوست در اول چهارم گرم و خشک و جاذب از عمق بدن و هاضم و محل رطوبات دماغ و معده و سایر اعضاء و مفتح سده و مدرّ فضلات و مفتت حصاة و جهت درد ریحی و بلغمی جگر و سپرز و رفع نسیان و امراض بارده دماغی و نیم درهم از تخم او با شراب جهت سرور و تقویت باه و با عسل جهت ریه و سعال رطوبی و گرم معده و تب بلغمی و سوداوی و ضماد او جهت نقرس و عرق است و ورم سپرز و جذب مواد بظاهر بدن و ازاله  داءالثعلب و با عسل بدستور با موم روغن جهت تصفیه  رخسار و ازاله  رنگ خون مرده و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بر پیشانی جهت نزلات بارده و دردسر بارد و ریحی وفالج و استرخاء و با روغن طلا کردن او بر قضیب جهت نعوظ مجرب و با آب کرنب جهت خنازیر و با ادویه  مناسبه جهت اورام صلب و سوداوی و برص و غرغره  او با ماالعسل جهت ورم تحت زبان و خشونت مزمنه  قصبه  ریه ای وثقل زبان و استرخاء آن و درد دندان و سعوط او مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی و اختناق رحم و فتیله  او با انجیر جهت ثقل سامعه و دوی و طنین و اکتحال مضرب او با آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک و بخور او جهت گریزانیدن حشرات ، و لطوخ او جهت درد دندان بی ورم مجرب و مضر محرورین و مورث تشنگی و غثیان و مصلحش کاسنی و روغن بادام و سرکه و بدلش دو وزن او حب الرشاد و حرمل و قدر شربتش تا سه درهم است و چون درآب انگور اندازند منع جوشیدن او کند و سرکه  شیرین در گیلانات از او ترتیب می دهند و مطبوخ نبات او با چغندر جهت صرع و سده و امراض بلغمی نافع و در سایر افعال ضعیفتر از تخم اوست . و اهل تجربه ذکر کرده اند که چون بر یک کف دست خردل آیه  «و عنده مفاتح الغیب » تاآخر آیه «الا فی کتاب مبین » ۞ خوانده شود و بعد از آن صدودو بار «یا مبین » گفته و بدستور تا صد مرتبه پس از آن خردل را در خانه ای که دفینه گمان داشته باشند افشانده یک شبانه روز در خانه را ببندند روز دیگر خردلها را در جای که دفینه باشد مجتمع یابند و روغن او که کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف و محلل و طلای او جهت درد دندان و اختناق رحم و تبهای مزمن و دردهای کهنه وتحلیل ورم گوش و اورام صلبه و تفتیح سده اعصاب و جهت نسیان و فالج و گرانی سامعه که مزمن باشد و آشامیدن او بدستور جهت درد بارد و مزمن نافع و قدر شربتش تا سه درهم است . (از تحفه  حکیم مومن ). تخمی است دوائی و آن عربی است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دانه  کوچکی از طایفه  خاجی که بفارسی فاترسین گویند و مسحوق آنرا با سرکه و یا آب خمیر کرده جهت تحریک اشتهاء با غذا خورند. (ناظم الاطباء). دانه ای است تیره که بهندش رائی خوانند. (شرفنامه  منیری ). اسفند اسفید. (بحر الجواهر). سپندان سفید و خرد. (دهار). سپندان خرد. ثفاء. حِرْف . حُرْف . (یادداشت بخط مولف ). بعضی از گیاهان صلیبی (چارپران ) که کوفته و از آن افزاری کنند طعام را ساده یا با سرکه و بسرشند، خردل سیاه از سپندان دانه باشد و خردل سپید کوفته  تخم ترتیزک است و از تخم خردل برای ضماد و مشمع خردل سازند و ریشه  خردل بیخ لادن را گویند. (یادداشت بخط مولف ).
خواص طبی و گیاهی خردل ۞ : خردل که نوع سفید و سیاه دارد، نوع سیاه آن بیشتر بکار میرود، در دانه های این گیاه یاخته هایی است که در بعضی از آنها جسمی بنام میرنات د پتاس ۞ یافت میشود که از گروه گلوکزیدهاست و در بعضی از یاخته های دیگر دیاستازهای محلول بنام میروزین ۞ است . معمولاً این دیاستاز در دانه های سالم نمی تواند بر روی گلوکزید اثر کند ولی اگر دانه های خردل را نرم بسایند که پوسته های یاخته ها پاره شود و گردی بسیار نرم ساخته شود و آرد آنرا خمیر کنند دیاستاز بر روی گلوکز اثر کرده گلوکز و سولفات اسید پتاس و جوهر خردل یا سولفوسیانور دالیل ۞ با بوی تند خود تشکیل می یابد این خمیر را برای تهیه  مشمع طبی بکار می برند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 209): تخم سپندان چند نوع است بعضی خرد است آنرا حرف گویند و اندر خوردنیهاء گرم آنرا بیشتر بکار دارند و بعضی سپید است وگرد آنرا خردل گویند و اندر طلی ها بیشتر بکار دارندو بعضی دراز است بر شکل تخم سیاه اسفرم و آنرا حب الرشاد گویند. (ذخیره  خوارزمشاهی ).
/////////
32. از دو رقم خَردَل، Brassica یا Sinapis juncea و S. alba ، اولی همواره بومیِ چین بوده است (kiai 1151).  اما گونه دوم تازه در دوره تانگ وارد چین شد. نخستین بار سو کون (Su Kuń) در گیاهنامه دوره تانگ (نزدیک 650 م) از این گیاه نام برده و گفته است آن را از ژون باختری  (سی ژون/ Si Žuń) آورده‌اند،[1] نامی که همان‌طور که پیشتر نیز گفته شد، بارها به مناطق ایرانی داده شده است.  در Šu pen ts‛ao 1152، که در میانه سده  دهم بدست هان پائو- شن  1153 (Han Pao-šeń)  منتشر شد، به نام hu kiai 1154 ("خردل مردمان هو") برمی‌خوریم.  چن تسان- کی از دوره تانگ گفته که این گیاه در تایی- یوان (T‛ai-yüan) و هو- تون 1155 (Ho-tuń) (شان- سی/ Šan-si) می‌روید و هیچ اشاره‌ای به خاستگاه بیگانه  آن نکرده است.  لی شی- چن[2] در حاشیه آورده است که این گیاه بستانی  از سرزمینهای هو و ژون می‌آید و در شو (Šu) (سه- چوان) فراوان است و از همین‌جاست نامهای hu kiai و šu kiai ("خردل سه- چوان")، در حالی که نام متداول آن Pai kiai ("خردل سفید") است.  این وضعیت به خوبی نشان می‌دهد که این گیاه از راه زمین از آسیای مرکزی به چین رفته، ضمن آنکه از رسیدن آن به چین از راه دریا سخنی  نیست. همان‌طور که پیشتردر جایی دیگر نشان داده‌ام،[3] واژه ســــی- هیاییِ  si-na (Si-hia) ("خردل) ظاهراً با واژه یونانی sinapi بستگی دارد و چه بسا مبلغان نسطوری، که به گفته مارکو پولو در قلمرو سی- هیا مستقر شده بودند، این واژه را به آنجا برده باشند.  این گونه برای مردمان تبّت نیز بیگانه بود و این را از روی نام "شلغم سفید" (yuńs-kar) که بر آن گذاشته‌اند می‌توان دریافت. بومی هند نیز نبوده است: وات[4] گوید اگر هم بتوان آن را یافت تنها در باغهای معتدل یا در هند بالا در فصل زمستان است؛ جزو محصولات کشاورزی هم نیست.
این جنس از حدود سد  گونه تشکیل شده که همگی بومیِ مناطق معتدل شمالی‌اند و بیشتر آنها گیاهانی اند که اروپاییان از زمانهای باستان کشت می‌کردند (در حالی که چین نیز، مستقل از اروپا، مرکز کشت آن بوده است).
ابومنصور[5] ذیل نام عربی کرنب*  karnab  پنج نوع Brassica را نام برده است  نوع نبطیه‌ای، Brassica silvestris ، B. marina ، B. cypria (qanbīt) ، و نوع سوری که از موصل می‌آید. از Brassica rapa نیز تحت نام šelgem شلغم (در عربی šaljam [شلجم][6] نام می‌برد.
33. یکی از همبرابر های (Brassica rapa) 1156  yün-tai، 1157 hu ts‛ai ("سبزی مردمان هو) است. به گفته لی شی- چن[7] نخستین بار فو کی‌ین 1158 (Fu Keien) از سده دوم میلادی در اثر خود، 1159 T‛uń su wen ، این نام را به این سبزی داد.  اگر این اطلاعات درست بود، نخستین نمونه کارگیر نام هو در مورد گیاهی بستانی  رامی بایست همین نوشته می‌دانستیم؛ اما مراد از این هو ایرانیان نیست، زیرا هو هیا  1160 (Hu Hia) در اثر خویش، 1161 Pai piń fań کتابی در پزشکی از دوره سویی (Sui) (618-589 م)، این گیاه را 1162  sai ts‛ai نامیده که به گفته لی شن- چن دلالت بر همان جایی دارد که hu ts‛ai منسوب به آن است و مراد از آن سایی- وایی (Sai-wai) 1163  ، سرزمین آنسوی گدوک‌ها، یعنی مغولستان است.  حتی عده‌ای بر این باورند که یون- تایی (Yün-t‛ai) نام جائی است در مغولستان که این گیاه در آنجا فراوان می‌روید و نام خود را هم از همان جا گرفته است.  این‌گونه جای ها که بر پایه نام گیاهان برساخته می‌شوند بیشتر زاده اندیشه های بعدی  و افسانه ای اند. [8] نام yün-t‛ai در کتاب کهن  Pie lu آمده است.
شلیمر[9] از Brassica capitata (در فارسی، کلم‌پیچ)، B. caulozapa (کلم قمری) و B. napus یا B. rapa (شلغم) نام می‌برد.  در جایی دیگر گفته‌ام که ایرانیان نقشی فعال در ترویج کشت گونه‌های Brassica و Raphanus در تبت، در میان ترکان و در مغولستان داشته‌اند.[10] پیشتر (ص کتاب پیش رو) از این حقیقت یاد شد که در دوره دودمان هان متأخر قبایل ترک مغولستان (yün-t‛ai) Brassica rapa را وارد چین کردند و منطقی است که نتیجه بگیریم این قبایل خود پیشتر کشت این گیاه را از ایرانیان فراگرفته بودند. [11] Brassica rapa در ایران به صورت بسیار گسترده و در بیشتر نقاط هند نیز در فصل خشک، از ماه مهر تا اسفند، کشت می‌شود. [12] yün-t‛ai را در زمره سبزی های ممتاز سرزمین مو- لو 1164 *Mar-luk, (Mo-lu) ، واقع در عربستان دانسته‌اند. [13]
در سرزمین اعراب شلغم کلمی 1165   (Brassica rapa depressa man-tsiń) تولید می‌شد با ریشه‌ای به اندازه یک پک 1166 (Peck) (سطل نه لیتری)، گرد و بسیار شیرین. [14]
یی تسین (Yi Tsiń) ، زایر بودایی سده  هفتم، در بحث تفاوت میان Brassica ی هندی و چینی گفته است: "‌ man-tsiń [در هند] به قدر کفایت و در دو نوع یافت می‌شود، یکی با دانه‌های سفید و دیگری با دانه‌های سیاه.  در ترجمه چینی آن را خــــــــــــردل (kie-tse 1167 ) می ‌نامند. در اینجا نیز مثل دیگر کشورها روغن آن را با فشار گرفته در خوراک پزی به کار ‌برند.  وقتی آن را چون سبزی خوردم، مزه ای چندان متفاوت با man-tsiń چین نداشت؛ اما ریشه آن که به نسبت سخت است، به man-tsiń ما شباهت ندارد. دانه‌های آن زبرند و هیچ ربطی به دانه‌های خردل ندارند.  این دانه‌ها شبیه دانه‌های (či-kü 1168 ) Hovenia dulcis اند که جنس خاک شکلشان را دگر کرده است."[15] 
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان( ساینو-ایرانیکا)
////////////
خَردَل‌
بهترین بستانی بود تازه فربه و سرخ‌رنگ و چون بکوبند زرد بود و طبیعت آن گرم و خشک است در چهارم از خواص وی آنست که چون در عصیر انگور اندازند بحالت خود بماند و نجوشد و چون بکوبند و در دماغ دارند عطسه آرد و چون بر نقرس ضماد کنند نافع بود و بر داء الثعلب همچنین خاصه بری و بر عرق النسا و درد سپرز و هر دردی که مزمن باشد چون خواهند که جذب آن از عمق بدن بکند بظاهر بدن ضماد کنند و از بخور آن گزندگان بگریزند و خوردن وی قطع بلغم بکند و چون با عسل یا با موم گداخته با زیت بر روی مالند روی را پاک گرداند و ورمهای مزمن و خنازیر تحلیل دهد چون با کبریت و سکنجبین بر ورمی طلا کنند و بر جرب و قوبا ضماد کنند سودمند بود مؤلف گوید اگر کسی قوبا داشته باشد بگیرد خردل کوفته وقتی که از حمام بیرون آید و کرباس پاره بانگشت پیچد و بر قوبا مالد چندانکه خون‌آلود شود بعد از آن خردل کوفته بر آن پاشد زرداب بسیار از آن روانه شود و صحت یابد و رازی گوید جهت درد دندان دایمی چون سحق کنند و بر دندان نهند عجایب بیند و چون بر برص طلا کنند سود دهد و زحمت لیشرغس را بر سر ضماد کردن نافع بود و سده مصفات بگشاید و در داروهای چشم شبکوری را سود دهد خاصه چون بکوبند و در آب بزنند و با عسل در چشم کشند و چون با پودنه یا شراب بیاشامند کرم بکشد و اگر آب وی در گوش چکانند درد ساکن کند و سپرز بگدازاند و اختناق رحم را سود دهد و باه را زیادت کند و تبهای کهن زایل گرداند و مقدار مستعمل از وی دو مثقال بود و خردل بری خلط بد از وی حاصل شود و بترکی آن را قجی خوانند و همه معطش باشد و درد سر آورد و مضر بود بدماغ و مصلح وی آن بود که ببادام و سرکه بپرورند و باید که در خوردن نمک هندی با وی اضافت کنند و بیاشامند و صاحب تقویم گوید مصلح وی صندل و کافور و گلاب بود و بدل آن دو وزن حب الرشاد بود و گویند دو وزن آن تخم شلغم بود
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: خردل را بهندی رائی نامند و آن گیاهی است برگ آن شبیه ببرگ ترب و کوچکتر از آن و خشن و اندک تندبوی و ساق آن مربع و گل آن زرد و تخم آن مدور و سرخ و تندطعم و بری و بستانی می‌باشد بری آن را بعربی حرشا و بترکی قجی نامند و برگ بستانی بزرگتر از بری و نوع سفید آن را حرف ابیض و بفارسی اسپند و سپندان نامند و نوع غیر تخم مدور سرخ تندطعم را بترکی ککج گویند و از مطلق آن مراد بزرگ سرخ‌رنگ تازه بستانی است که چون بکوبند رنگ آن زرد و بادهنیت و حدت باشد و مستعمل همین نوع است
لاتین ‌SINAPIS فرانسه ‌MOUTARDE انگلیسی ‌MUSTARD
اختیارات بدیعی
//////////////
خردل (سرده) (نام علمی: Sinapis) نام یک سرده از تیره شب‌بویان است.
ویکی
////////
به عربی خردل
الخردل جنس نباتي يتبع الفصيلة الصليبية. اسمه العلمي (باللاتينية: Sinapis).
///////////
به آذری خَردَل:
Xardal (lat. Sinapis)[1] — kələmçiçəyikimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2] Tərkibində yüksək keyfiyyətli yağ olduğu üçün xardal toxumundan bitki yağı istehsalında xammal kimi istifadə olunur. Yağı aldıqdan sonra yerdə qalan hissədən üyüdülmüş xardal tozu əldə edilir. Bu xardal tozundan süfrə xardalı hazırlanır. Xardalı əsas təsiredici maddəsi siniqrin qlükozididir. Qara xardalda 2,81 %, qırmızı xardalda 2,35 %, ağ xardalda isə 0,61 % siniqrin qlükozidi var.
//////////
به دیوهی (مالدیوی):
ރެވި(އިނގިރޭސި ބަހުން: Mustards)އަކީ ގަހެއްގެއަޅާ އޮއްޓަރެކެވެ. ރެވި އަކީ ވަރަށް ތޫނު ރަހައެއް ހުންނަ ކުދި އޮށެކެވެ. ރެވި ގަހަށްވެސް މިހެން ކިޔައެވެ. މިގަހުގެ އޮށާއި ފަތްކެއުމަށާއި ބޭހަށް ބޭނުންކުރެއެވެ. ރެވި އަކީ އާންމު ގޮތެއްގައި ހަވާދުގެ ބާވަތެއްގެ ގޮތުގައި ބޭނުން ކުރާ އެއްޗެކެވެ. ރެވި އޮށުން ތެޔޮވެސް ހާނައިގެން ދިވެހި ބޭހުގެ ގޮތުގައި ބޭނުންކޮށް އުޅެއެވެ. ރެވީގެ ތަފާތު ކުލަތައް ހުރެއެވެ. ފާހަގަ ކުރެވޭ ކުލަ ތަކުގެ ތެރޭގައި ރީނދޫ ރެވި، ކަޅު ރެވި އަދި މުށި ރެވި ހިމެނެއެވެ.
ރެވި އާއިލާގައި ހިމެނޭ އެހެން ބާވަތްތަކުގެ ތެރޭގައި ބޮނޑި ކޮޕީ، އަދި ކޮލި ފްލާވަރު ފަދަ ބާވަތްތައް ހިމެނެއެވެ.
///////////
به عبری خَردَل:
החרדל (שם מדעי: Sinapis) הוא צמח חד-שנתי ממשפחת המצליבים. השימוש הקדום ביותר בחרדל כתבלין התגלה באתרים ארכאולוגים מצפון אירופה מלפני 6100 שנה, מהתקופה הנאוליתית והמזוליתית, בתקופת המעבר מציידים-לקטים לחקלאות. מאחר שהחרדל היה צמח בר מאד נפוץ בארץ ישראל, השימוש בעלי חרדל למאכל ולתיבול מופיע במקורות מתקופת המשנה והתלמוד. הרומאיםהיו הראשונים שהחלו בגידולי חקלאות של החרדל ופיתחו מזרעיו את ממרח התיבול החריף. בימי הביניים, טיפחה הכנסייה את השימוש בממרח החרדל כמתאבן ותבלין הנלווה למאכלים רבים. הקולינריה של הכנת הממרח התפתחה בתקופת הרנסאנס בעיקר בצרפתובמאה ה-17 הפכה דיז'ון למרכז חשוב בתעשיית החרדל ועד היום היא ידועה כבירת החרדל העולמית. על השימוש בחרדל כצמח מרפאיש עדויות קדומות עוד מיוון העתיקה ובשנים האחרונות נערכו מחקרים על התכונות הבריאותיות של החרדל ושימושו בהקלת כאבי 
///////////
Sinapis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Sinapis
Herik 17-10-2005 13.59.40.JPG
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Sinapis
L.
Sinapis is a genus of plants in the family Brassicaceae.[1] As of March 2015, five species are recognised by The Plant List:[2]
·         Sinapis alba L. – white mustard
·         Sinapis allionii Jacq.
·         Sinapis arvensis L.
·         Sinapis circinata Desf.
·         Sinapis flexuosa Poir.
(Persian, Azerbaijani, Arabic and Hebrew خَردَل) (Hindustani: رائی) The leaves are used extensively in some cultures' cooking, including in North Indian cuisine.[citation needed] It is also one of the varieties of horta or greens known as vrouves in Greek cuisine, boiled and served with olive oil and lemon.[citation needed]
References[edit]
2.   Jump up^ "Sinapis"The Plant List. Retrieved March 13, 2015.
External links[edit]
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/12px-Commons-logo.svg.png Media related to Sinapis at Wikimedia Commons

Stub icon
This Brassicales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Brassiceae
·         Brassicaceae genera
·         Brassicales stubs
&&&&&
خرقطان
بفتح خا و سکون راء مهمله و فتح قاف و طاء مهمله و الف و نون بهندی بندا نامند
ماهیت آن
کیاهی است که بر اکثر درختها مانند بادام و زیتون و سدر و غیرها می روید و بر آنها می پیچد و بر زمین بیخی ندارد و برک آن شبیه ببرک زیتون و مائل باستداره و کل آن سرخ رنک و تخم آن نیز سرخ و بالجمله هیأت برک و کیاه آن بحسب اشجار متکونه بر آنها مختلف می باشد
طبیعت آن
نیز اکثری سرد و خشک و با قوت قبض و بعضی کرم و خشک دانسته اند
افعال و خواص آن
منقی دماغ و مقوی معده و مفتح سدد و محلل و آشامیدن آب مطبوخ آن با انجیر جهت سرفه و یک اوقیۀ آن جهت شکستکی استخوان و وثی عضل و قطع نفث الدم و رفع سحج و ذرور برک خشک و محرق آن نیز جهت قوبای سر به شرطی که قوبا را با بول و نمک بحدی بشویند که خون آلود کردد پس بمالند و کویند مسهل اخلاط و مجفف بواسیر است و اهل هند برای آن خواص و منافع بسیار می نویسند از آن جمله آنچه بر درخت ام غیلان بهم می رسد تعلیق ساق کیاه آن بر کمر جهت بواسیر و بدستور آشامیدن آن جهت بواسیر و اسهالی که عسر العلاج باشد و بعضی شرط نموده اند که باید روز یکشنبه قبل طلوع آفتاب کرفته در وسط آن ریسمان هفت لا بسته بر کمر بندند و باز نکنند بواسیر و اسهال الدم را مجرب است و بدستور آنچه بر درخت سدر که کنار نامند و درخت انار نیز و آنچه بر درخت بیل تکون یابد چون با شیر کاو زن بعد از حیض سیزده روز بیاشامد آبستن کردد خصوص که در حین اخذ قمر در منزل شرطین باشد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
خرقطان . [ خ َ ق َ ] (اِ) گیاهی مانند کشوث و از جنس پیک که بر درخت زیتون و بادام و امرود پیچد ۞ . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). بنتومه . (یادداشت بخط مولف ).
- بنتومه . [ ب َ م َ ] (اِ) نباتی است که مانندکشوث بر درخت زیتون و بادام و انجیر پیچیده می شود وگرم و خشک است . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
/////////
Tapinanthus globifer
From Wikimedia Commons, the free media repository
APG IV Classification: Domain: Eukaryota • (unranked): Archaeplastida • Regnum: Plantae • Cladus: angiosperms • Cladus: eudicots • Cladus: core eudicots • Cladus: superasterids • Ordo: Santalales • Familia: Loranthaceae • Genus: Tapinanthus • Species: Tapinanthus globifer (A.Rich.) Tiegh. (1895)
Syn. Tapinanthus globiferus (The spelling has been corrected to reflect the proper Latin termination (Vienna ICBN Art. 32.7) for the masculine form of this adjectival epithet)

Tapinanthus globiferus Bild0958.jpg
Categories: Tapinanthus globiferFlora of Africa
Hidden categories: Species of LoranthaceaeTaxon galleries
/////////
Tapinanthus globifer (A. Rich.) Tiegh. is an accepted name
This name is the accepted name of a species in the genus Tapinanthus (family Loranthaceae).
The record derives from Tropicos which reports it as an accepted name (record 19101250) with original publication details: Bull. Soc. Bot. France 42: 267 267 1895.
Synonyms:
See "Status", "Confidence level", "Source" for definitions.
Sort the name records using the clickable table header buttons.
Name Status          Confi­dence level   Source
Loranthus dodensis Engl. & Krause     Synonym     M      TRO
Loranthus globiferus A. Rich.    Synonym     M      TRO
Loranthus globiferus var. angustifolius Schweinf.   Synonym     L        TRO
Loranthus globiferus var. bornuensis Sprague        Synonym     L        TRO
Loranthus globiferus var. salicifolius Sprague         Synonym     L        TRO
Loranthus globiferus var. verrucosus (Engl.) Sprague       Synonym     L        TRO
Loranthus kerstingii Engl.          Synonym     M      TRO
Loranthus lamborayi De Wild.   Synonym     M      TRO
Loranthus lanceolatus var. corniculatus Sprague    Synonym     L        TRO
Loranthus lingelsheimii Pax       Synonym     M      TRO
Loranthus ostinii Chiov.   Synonym     M      TRO
Loranthus rosiflorus Engl. & Krause    Synonym     M      TRO
Loranthus rubrovittatus Engl. & Krause        Synonym     M      TRO
Loranthus spathulifolius Engl. & Krause        Synonym     M      TRO
Loranthus verrucosus Engl.       Synonym     M      TRO
Tapinanthus globifer subsp. bornuensis (Sprague) Balle   Synonym     L        TRO
Tapinanthus kerstingii (Engl.) Balle      Synonym     M      TRO
Tapinanthus lamborayi (De Wild.) Danser    Synonym     M      TRO
Tapinanthus rosiflorus (Engl. & Krause) Danser      Synonym     M      TRO
Tapinanthus rubrovittatus (Engl. & Krause) Danser          Synonym     M      TRO
Tapinanthus verrucosus (Engl.) Tiegh. Synonym     M      TRO
Tapinanthus voltensis Tiegh. ex Balle   Synonym     M      TRO
Further information
The following databases may contain further information on this name. Please click on any button to follow a link to that database.
World Checklist of Selected Plant Families
Tropicos
Catalogue of Life
Global Biodiversity Information Facility
The New York Botanical Garden Virtual Herbarium
JSTOR Plant Science
Herbarium Catalogue
Royal Botanic Gardens, Kew
National Center for Biotechnology Information
GenBank — Nucleotide
Alphabet of Life
Encyclopedia of Life
Royal Botanic Gardens, Kew
Plant information portal
Biodiversity Heritage Library
Wikispecies
Google Images
//////////
موخور، چشم بلبلی (در متون طب سنتی خرقطان، بنتومه) (Loranthus) سرده‌ای است از موخوریان Loranthaceae نیمه‌انگلی که بر روی شاخه‌های درختان چوبی رشد می‌کنند.

این درختچه اغلب روی درختان بلوط غرب می‌روید و دارای برگ‌های مستطیلی و نوک کند، با رگبرگ‌های نامحسوس می‌باشد.

گیاه چوبی با انشعابات دو شاخه که هر انشعاب آن دو برگ همیشه‌سبز چرمی دارد. در بهار هر سال به گل می‌روند و در پاییز میوه‌های دارواش می‌رسند. میوه این گیاهان را پرندگان خورده و دانه‌های آن را با مدفوع خود دفع می‌کنند که بذرها به علت داشتن ماده چسبنده ویسین به سطح شاخه‌ها می‌چسبند.

موخور دارای اندام مکنده گوه‌ای شکل است که به داخل پوست، بُن‌لاد cambium و چوب رشد می‌کنند. شانکرهای متورم یا پهن در شاخه درختان آلوده تشکیل می‌شود. پاتوژن تعادل هورمونی گیاه را مختل کرده و باعث تشکیل جاروک در قسمت‌های مختلف درخت می‌شود. درخت در محل شانکر روی تنه می‌شکند.

موخور در ایران دو گونه دارد که به نام‌های «موخور» و «چشم بلبلی» معروفند و در مناطق رویشی زاگرس بیشتر به درختان پهن برگ بلوط، بادام، بنه، افرا و کرکو خسارت وارد می‌کنند.

منابع و پانویس‌ها
انجمن علمی دانشجویی جنگلداری ارومیه. بازدید: نوامبر ۲۰۱۳.
واژه‌های مصوّب فرهنگستان تا پایان سال ۱۳۸۹ (مجموع هشت دفتر فرهنگ واژه‌های مصوّب فرهنگستان)
ویکی‌پدیای انگلیسی.
Loranthus europaeus
ویکی
/////////////
به عربی الاسار:
الإسار جنس نباتي يتبع من الفصيلة البطباطية. يضم 1341 نوعاً من النباتات الطفيلية.
///////////
به آذری بوگامبروک:
Boğambürc (lat. Loranthus)[1] - bağamburckimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2]
/////////////
به بهاسای جاوه ای:
Kemladhèh utawa kemladhèyan (basa Indonésia: benalu, basa Latin:Loranthus, suku Loranthaceae) iku jenisé klompok tetanduran parasit obligat kang urip ana ing pang (dahan) wit tetanduran liyané. Kemladhèh bisa ditemokaké kanthi gampang ing wit-witan kang gedhé ing tlatah tropis. Tentanduran iki ngasilaké tlutuh utawa dhadhak kang pliket. Panyebaran tetanduran parasit iki, mergané diréwangi déning unggas (ornithokori) utawa jinis-jinis manuk. Manuk kang mangan woh lan wijiné lan nelèkaké ing pang, lan wijiné banjur thukul nyambah. Wit siji iki gampang urip ana ing wit-witan ing tlatah tropis, kayata ing wit pelem, jeruk, jambu wiji, jambu kluthuk, jambu banyu, nangka, lan sapanunggalané.
////////////
Loranthus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Loranthus
Loranthus europaeus Sturm43.jpg
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Loranthus
Jacq.

Loranthus (Persian:
خرقطان، بنتومه، Arabic: الإسار) is a genus of parasitic plants that grow on the branches of woody trees. It belongs to the family Loranthaceae, the showy mistletoe family.[1] In most earlier systematic treatments it contains all mistletoe species with bisexual flowers, though some species have reversed to unisexual flowers, while most modern systematists treat it as a monotypic genus with the only species Loranthus europaeus Jacq. - the summer mistletoe or European yellow mistletoe. In contrast to the well known European or Christmas mistletoe (Viscum album L., Santalaceae or Viscaceae) this species is deciduous. The systematic situation of Loranthus is not entirely clear, and some showy mistletoes in Asia may be true parts of this genus.
Contents
  [show] 
Ecology[edit]
The showy mistletoes can be found throughout the world. If the genus is treated in a restricted sense, the species L. europaeus is restricted to central-southeastern Europe and Asia Minor, where it often partially parasite species of oak.[citation needed]
Some species of Loranthus, in the broad sense, are troublesome parasites, for example they occur in Kerala India as a menace on mango trees (Mangifera indica), a majority of the Anogeissus latifolia trees in the Biligirirangan Hills of Karnataka are infected by Loranthus sp. and in Africa as pests in cocoa plantations. These plants grows strongly on ageing trees particularly somewhere in the middle of old branches. Once established, it steals minerals and water, as well as block sunlight by covering the encroached place. The flowers of Loranthus europaeus are small, green, usually have four to six parts and may be either unisexual or bisexual. Other species of a broader Loranthus have very large, showy flowers, with blooms in lively colours. The fruits are berries, usually containing a single seed, that are dispersed by birds.[citation needed]
Loranthus flower found in Kerala
Control[edit]
Cutting the branch affected by Loranthus before it spreads to other branches of the tree may be a method of control.[citation needed] For some Asian species using larvae of the Common Jezebel butterfly would be a method of natural control.[citation needed] The leaves of these loranths are food for the larvae. The larvae grow in scores and hence can quickly eat away the leaves of the mistletoe. Moreover, the larvae undergo metamorphosis later into beautiful butterflies called Common Jezebel which are very good pollinators and hence useful for trees.[citation needed]
Traditional medicine[edit]
L. ferrugineus is traditionally used for the management of hypertension.[2]
References[edit]
1.   Jump up^ Watson, L., and Dallwitz, M.J. 1992 onwards. The families of flowering plants: descriptions, illustrations, identification, and information retrieval. Loranthus
2.   Jump up^ Ameer, Omar Z.; Salman, Ibrahim M.; Najim, Hafsa S.; Abdullah, Ghassan Z.; Abdulkarim, Muthanna F.; Yam, Mun Fei; Sadikun, Amirin; Asmawi, Mohamed Z. (2010). "In Vitro Pharmacodynamic Profile of Loranthus ferrugineus: Evidence for Noncompetitive Antagonism of Norepinephrine-induced Vascular Contraction". Journal of Acupuncture and Meridian Studies. 3 (4): 272–82. doi:10.1016/S2005-2901(10)60048-9PMID 21185543.
Further reading[edit]
·         Ameer, O.Z.; Salman, I.M.; Yam, M.F.; Allah, H.H. Abd; Abdulla, M.H.; Shah, A.M.; Sadikun, A.; Asmawi, M.Z. (2009). "Vasorelaxant Properties of Loranthus ferrugineus Roxb. Methanolic Extract". International Journal of Pharmacology. 5(1): 44–50. doi:10.3923/ijp.2009.44.50.
·         Ameer, Omar Z.; Salman, Ibrahim M.; Siddiqui, Mohammad Jamshed A.; Yam, Mun F.; Sriramaneni, Raghava N.; Mohamed, Ali J.; Sadikun, Amirin; Ismail, Zhari; Shah, Amin M.; Asmawi, Mohd. Z. (2010). "Pharmacological mechanisms underlying the vascular activities of Loranthus ferrugineus Roxb. In rat thoracic aorta". Journal of Ethnopharmacology. 127 (1): 19–25. doi:10.1016/j.jep.2009.09.057PMID 19808083.
·         Ameer, O.Z.; Salman, I.M.; Siddiqui, M.J.A.; Yam, M.F.; Sriramaneni, R.N.; Sadikun, A.; Ismail, Z.; Shah, A.M.; Asmawi, M.Z. (2010). "Cardiovascular activity of the n-butanol fraction of the methanol extract of Loranthus ferrugineus Roxb". Brazilian Journal of Medical and Biological Research. 43 (2): 186–94. doi:10.1590/S0100-879X2010005000002PMID 20084331.
·         Ameer, Omar Z.; Salman, Ibrahim M.; Siddiqui, Mohammad Jamshed A.; Yam, Mun F.; Sriramaneni, Raghava N.; Sadikun, Amirin; Ismail, Zhari; Shah, Amin M.; Asmawi, Mohamed Z. (2009). "Characterization of the Possible Mechanisms Underlying the Hypotensive and Spasmogenic Effects of Loranthus ferrugineus Methanolic Extract". The American Journal of Chinese Medicine. 37 (5): 991–1008. doi:10.1142/S0192415X09007405PMID 19885958.
·         Ameer, Omar Ziad; Salman, Ibrahim M.; Siddiqui, Mohammad Jamshed Ahmad; Yam, Mun Fei; Sriramaneni, Raghava Naidu; Sadikun, Amirin; Ismail, Zhari; Shah, Amin Malik; Asmawi, Mohd. Zaini (2009). "In Vitro Cholinomimetic Effect of Loranthus Ferrugineus in Isolated Guinea Pig Ileum". Journal of Acupuncture and Meridian Studies. 2 (4): 288–93. doi:10.1016/S2005-2901(09)60070-4PMID 20633504.
·         Loranthaceae
·         Santalales genera



1. همین تعریف را تان شنوی (T‛ań Šen-wei) در اثر خود، Čeń lei pen ts‛ao (Ch. 27, p. 15) ، آورده است.
[2]. Pen ts‛ao kań mu, Ch. 26, p. 12.
[3]. T‛oung Pao, 1915, p. 8b.
[4]. Watt, Commercial Products of India, p. 176.
1.       آخوندوف، ابومنصور، ص110.
* کرنب . [ ک َ رَمْب ْ ] (اِ) صورتی دیگر از کلمه ٔ کلم است . کلم است که در طعام کنند و آن را کرنبا و کرم نیز گفته اند. (آنندراج ). کلم . (ناظم الاطباء). کلم را گویند و آن را در ماست پرورده کنند و خورند و در آشها نیز داخل سازند و بهترین آن کلم رومی است . (برهان ). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که انواع متعدد دارد (حدود 20 گونه ازآن وجود دارد). اقسام مختلف این گیاه را به مناسبت استفاده غذائی کشت میکنند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کلم شود. به فارسی کلم و به اصفهانی قمریت نامند. بستانی و بری و بحری می باشد و قنبیط قسمی از بستانی است و قسم معروف او را بیخش مانند چغندر و سبز و برگش ستبر و اصناف او شامی و همدانی و موصلی اندلسی ومختلف الاشکال می باشد. و کلم بری در شکل شبیه بستانی و سفیدتر از آن و بازغب و تلخ و تخمش شبیه به فلفل سفید است . و کلم بحری را برگ دراز و سرخ و شبیه برگ زراوند مدحرج است و طعمش شور و باتلخی و خوردن آن جایز نیست . (تحفه ). به پارسی کرم گویند و به شیرازی کلم خوانند و آن بستانی بود و رومی بود و آن را قنبیط خوانند و بحری بود و بری و کرنب الماء. نیکوترین آن کرنب نبطی بود و خوزی و نبطی مشهور است و کرنب بری تلخ بود و بیشتر در ساحل دریا روید و ثمر وی بمقدار فلفلی سفید بود و کرنب بحری بیشتر در خارج بدن مستعمل کنند. (یادداشت مؤلف ). او را به رومی کرسنین اغرسوذ وطوس گویند و آن نوعی است از انواع تره ها و به لغت سریانی کرنبا و به پارسی کرنب گویند انواع آن مختلف است بحری و دشتی و بستانی بود. اطیوش گوید: کرنب را قنبیط گویند و صاحب المشاهیر گوید: قنبیط را عرب ضبح گوید. (از ترجمه ٔ صیدنه ). || یکی از اقسام کلم که آن را کلم پیچ گویند. (فرهنگ فارسی معین).
-
کرنب بحری ؛ نوعی از کرنب که مشهور است و برگی دراز و سرخ دارد. (از ترجمه ٔصیدنه ). رجوع به کرنب شود.
-
کرنب بروکسل ؛ گونه ای کلم که آن را کلم بروکسل نیز نامند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کرنب بری ؛ نوعی از کرنب ، شبیه بستانی و سفیدتر از آن . رجوع به کرنب شود.
-
کرنب بستانی ؛ نوعی از کرنب. رجوع به کرنب شود.
-
کرنب خوزی ؛نوعی از کرنب است. رجوع به کرنب شود.
-
کرنب نبطی ؛ کرنب بستانی است. (فهرست مخزن الادویه) رجوع به کرنب شود.  لغت نامه دهخدا.

2. آخوندوف، ابومنصور، ص 87. 
[7]. Pen ts‛ao kań mu, Ch. 26, p. 9b.
4. بسنجید با صفحه 401 کتاب پیش رو.

[9]. Schlimmer, Terminologie, p. 93.
[10]. T‛oung Pao‌, 1915, pp. 84, 87.
7. پس این گیاه نیزسرگذشتی چون هندوانه داشته است.
[12]. W. Roxburgh, Flora Indica, p. 497.
[13]. T‛ai p‛in hwan yü ki, Ch. 186, p. 166.
[14]. Ibid., Ch. 186, p. 15b.
3. تاکاکوسو (Takakusu) در برگردان اثر یی تسین تمام این جمله را (ص 44) بد فهمیده است. برگردان وی چنین است: «تغییر در رشد این گیاه را همانند تغییری می‌دانند که در تبدیل درخت پرتقال به تمشک جنگلی پس از انتقال آن به شمـــــــــــال رودخانه یانگ تسه رخ می‌دهد.» اصل نوشـــــــــته چنین است: . در این جا چیزی درباره پرتقال، تمشک جنگلی یا یانگ تسه نیست. نشاندن نویسه  بجای  ، کاری هنوز رایج در جنوب چین، درست نیست (نک: Stuart, Chinese Materia Medica, p. 209) ، و  نامِ علمیِ معروفِ درختی از تیره عنابیان است، Hovenia dulcis (نه پرتقال). «تبدیل درخت پرتقال به تمشک جنگلی» هم که چرند است.