۱۳۹۵ آذر ۲, سه‌شنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (سی و دوم) 6

خنکات یزدی
قسمی از نبیذ ارزن است که بهندی بوزه نامند و در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
بوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) شرابی باشد که از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراءالنهر و هندوستان بسیار خورند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شراب برنج . (رشیدی ). اسم مرز است که بعربی فقاع نامند. (فهرست مخزن الادویه )
////////////
11. کووالفسکی در فرهنگ مغولی خود واژۀ مغولیِ بوزو bodso را، که نوشابۀ الکلی ساخت شده از شیره یا آرد جو است، مرتبط با بوزه**، boza فارسی دانسته که نوشابه‌ای است برگرفته از ارزن، برنج یا جو.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
////////////
بوزه
See also: پوزهبوره and ثورة
Contents
  [hide] 
Persian[edit]
Etymology[edit]
Related to بوزک (bowzak, “yeast; mould”), from Proto-Indo-European *bew- (“to blow, inflate, swell”).
Pronunciation[edit]
Noun[edit]
Dari
Iranian Persian
Tajik
бӯза (büza)
بوزه  (buze)
  1. (archaicbeer
  2. boza
Synonyms[edit]
///////////
boza
See also: Boža
Contents
  [hide] 
English[edit]
Noun[edit]
boza (plural bozas)
  1. Alternative spelling of bosa
Anagrams[edit]

Spanish[edit]
Noun[edit]
boza f (plural bozas)
  1. boza

Turkish[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2f/Boza.jpg/200px-Boza.jpg
boza
Etymology[edit]
From Old Turkic buχsıbuχsum.
Pronunciation[edit]
  • IPA(key): [bozɑ]
  • Hyphenation: boza
Noun[edit]
boza (definite accusative bozayıplural bozalar)
  1. fermented drink made from wheat or milletbosa.
Declension[edit]
[show ]declension of boza
[show ]possessive forms of boza



&&&&&&
خوخ
بفتح خای معجمه و سکون واو و خای معجمه بفارسی شفتالو و بهندی آرو نامند
ماهیت آن
ثمری است معروف و دو نوع می باشد آنچه پوست آن نازک و رنکارنک سفید و سرخ و سبز و زرد و مزغب و از کوشت آن جدا کردد آن را هلو نامند و غیر آن را شفتالو کاردی و بهترین آن هلو بزرک شاداب لطیف است که کویا آب منجمد است و تلخی و حموضت آن غیر محسوس و بی جرم و خشبو باشد بخلاف شفتالو و شفتالو نیز دو نوع است لطیف شاداب و غیر لطیف شادآب و همه اجزای درخت آن تلخ می باشد از برک و کل و صمغ و تخم
طبیعت آن
در دوم سرد و تر و بعضی در اول سرد کفته اند و سردی و تری هلو از شفتالو زیاده
افعال و خواص آن
ملین و مسکن بخارات حارۀ یابسه و تشنکی و غلیان دم و صفرا و جهت تبرید دماغ و ترطیب مزاج سوداوی که از احراق باشد و تپهای صفراوی خالص و دموی و رفع بدبوئی دهان و در امزجۀ حاره معین باه و مشهی طعام و چون آب رسیدۀ آن را کرفته شب بکذارند تا درد آن ته نشین و صاف کردد صبح صافی آن را بقدر نیم رطل با شکر و یا ترنجبین و یا شیرخشت و امثال اینها بیاشامند اسهال صفرا نماید و جهت رفع اخلاط سوختۀ حاده نافع مضر مرطوبین و اعصاب و سریع التعفن و مورث تپهای مزمن هرچند بعد از یک ماه و یا زیاده باشد مصلح آن عسل و مربای زنجبیل و شفتالو کاردی غلیظتر و دیرهضم با قوت قابضه و نفاخ و مورث قولنج خصوصا خام آن و تلخ آن بدستور و خشک کردۀ آن قابض و بغایت دیرهضم و چون هضم یابد کثیر الغذا و مانع سیلان فضول بمعده بود و آشامیدن دو اوقیۀ آب برک آن و بدستور شکوفۀ آن با شکر جهت کشتن کرم معده و حب القرع بسیار مؤثر و طلای آن بر ناف دافع کرم شکم و بر بدن بعد از نوره و خشک آن نیز جهت رفع بدبوئی آن و ضماد شکوفۀ آن با آب کرنب جهت قطع ثآلیل و ابن رضوان تصریح نموده که یک دانک شکوفۀ آن اسقاط جنین زنده می نماید و روغن دانۀ آن جهت درد کوش و کری و تفتیح سدۀ آن و درد بواسیر و خائیدن مغز آن جهت رفع کندی دندان و یک درم از استخوان دانۀ آن جهت اسهال مجرب و چون دانۀ آن را در آتش اندازند تا بسوزد پس مغز آن را برآورده سائیده بر بثوری و جربی که بر بدن اطفال و پس کوش ایشان برمیآید بمالند سریع الاثر و مجرب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
شفتالو. [ ش َ ] (اِ مرکب ) ۞ یک قسم میوه خوشبوی و آبدار و گوارا که هلو نیز گویند. (ناظم الاطباء). خوخ . (دهار). شفترنگ . (لغت فرس اسدی ). فرسق . فرسک . خوخه . (منتهی الارب ). دراقن . هلو. تفاح فارسی . در تبریز و آذربایجان امروز به نوعی هلوهای ریز و پیشرس گویند که مغز هسته  آن تلخ است و هلو در آنجا سپس رسد و درشت است و مغز هسته  شیرین دارد. و این دو غیر از شلیل است که پوست املس دارد نه مزغب . (یادداشت مولف ). میوه ای است معروف ، و بی ریشه و پیوندی و کاردی از صفات اوست . (آنندراج ). اسم فارسی خوخ است . (تحفه  حکیم مومن ). درختی است از تیره  گل سرخیان از دسته  بادامیها که در حقیقت یکی از گونه های هلو بشمارمیرود. میوه اش از هلو کوچکتر است و طعمش نیز بخوبی طعم هلو نمیباشد. گل و برگ و دیگر مشخصات این گیاه مانند هلو است ، و در اکثر نقاط شفتالو و هلو را مرادف با هم نام میبرند.
//////////
خوخة
Arabic[edit]
Noun[edit]
خَوْخَة  (ḵawḵa) f (singulativecollective خَوْخ (ḵawḵ))
  1. (Egyptpeach
  2. (Syrianplum
Declension[edit]
[show ]Declension of noun خَوْخَة (ḵawḵa)
/////////////
همچنین:
persicum
Contents  [hide]
1          Latin
1.1        Etymology
1.2        Pronunciation
1.3        Noun
1.3.1     Inflection
1.3.2     Related terms
1.3.3     Descendants
Latin[edit]
Etymology[edit]
From Persae (“Persians”). Compare Ancient Greek Περσική (Persikḗ, “Persia”).

Pronunciation[edit]
(Classical) IPA(key): /ˈper.si.kum/, [ˈpɛr.sɪ.kũ]
Noun[edit]
persicum n (genitive persicī); second declension

peach (fruit)
Inflection[edit]
Second declension.

Case    Singular           Plural
nominative      persicum         persica
genitive           persicī persicōrum
dative  persicō            persicīs
accusative       persicum         persica
ablative           persicō            persicīs
vocative           persicum         persica
Related terms[edit]
Persa
Persae
persica
persicus
Descendants[edit]
Asturian: piescu
Catalan: préssec
Friulian: piersul
Galician: pexego
Istriot: pirsigheîn
Occitan: persec
Portuguese: pêssego
Romansch: persic
Russian: персик (persik)
Sicilian: pèrsicu
Spanish: piesco, prisco
Venetian: persego
Categories: Latin terms derived from Ancient GreekLatin terms with IPA pronunciationLatin lemmasLatin nounsLatin neuter nounsLatin second declension nounsLatin neuter nouns in the second declensionla:Fruits
////////////
3 و 4. در میان میوه‌ها، باختر زمین بیش از همه بابت شفتالو (Amygdalus persica) و زردآلو (Prunus armeniace) وامدار چین است. دور نیست این دو رهاورد را بازرگانان  ابریشم نخست به ایران (در سده دوم یا نخست پیش از میلاد) و از آنجا به ارمنستان، یونان و روم (در سده نخست ترسائی) برده باشند.  خیلی دیرتر، در نخستین سده امپراطوری، از یافت شدن این دو درخت در رم سخن رفته؛ پلینی2 و کولوملا (Columella) از آنها به نام Persica arbor و Armeniaca arbor یاد کرده اند. تئوفراستوس از هیچ یک از این دو درخت نامی نبرده، بدین معنی که هیئت همراه اسکندر در اردوکشی وی به آسیا متوجه آنها نشده‌اند. 3 دوکاندول با تمام توان از این نگر پشتیبانی کرده که چین خاستگاه شفتالو و زردآلوست، و انگلر4 نیز بر همین می رود.  می‌توان گفت زردآلوی خود رو از ترکستانِ روسیه گرفته تا سونگاریا، جنوب خاوری مغولستان، و کوههای هیمالیا می‌روید، اما این واقعیت تاریخی همچنان پا برجاست که چینی‌ها نخستین مردمی  بوده‌اند که از دوران باستان درخت این میوه را کاشته اند.  نویسندگان پیشین بدرستی رخت کشیدن شفتالو و زردآلو را به سمت باختر را به داد و ستدهای بسیار میان چین و باختر آسیا در پی مأموریت چان کی‌ین نسبت داده‌اند. 5 در زبان پارسی برای این دو میوه تنها  نامهای باز نمودی هست؛ پارسیان هلو "peach" را  شفتالو، šaft-ālu ("آلوی فربه") و "apricot" را zard-ālu ("آلوی زرد") می‌نامند. 6 در نوشته های پهلوی از هر دو میوه یاد شده (صص 192 و 193 کتاب پیش رو).
در مورد رسیدن کشت شفتالوی چینی به هند اطلاعات جالبی در روزنامه  هوان تسان، زائر چینی، هست. [1] در فرمانروائی کنیشکه (kaniska) ، پادشاه بزرگ هند و ایشغوز، که در تمام کشورهای همسایه آوازه ای فرا گیر داشت، قبایل باختر رودخانه زرد (رود هو ـ سی / Ho-si در کان ـ سو / Kan-su) از قدرت وی هراسان بودند و گروگانهایی به دربارش می‌فرستادند.  کنیشکه آنان را بزرگ داشته خان و مانی ویژه داده پاسدارانی  بر ایشان می گمارد. سرزمینی که گروگانها در زمستان در آنجا می زیستند (در پنجاب خاوری)، سینابوکتی (Cīnabhukti) ("در اجاره چین") نام گرفت. در این سرزمین و در سرتاسر هند نه گلابی بود و نه شفتالو. این درختها را همان گروگانها در هند کاشتند.  از همینرو شفتالو cīnanī ("میوه چینی") و گلابی cīnarājaputra ("ولیعهد چین") نام گرفت.  این نامها هنوز هم رایج ‌اند. 2 گرچه هوان تــــــسان (Hüan Tsan) در سال 630 میلادی داستانی گفتاری را که در هند به گوشش خورده بود و به روزگاری بیش از پانسد سال پیش مربوط می‌شد نگاشته است، نمی‌توان در امانتداری او که همیشه استوار بوده در این مورد  چون و چرا  کرد: این داستان به همین ترتیب در هند بوده و در واقع می‌توان خاستگاه  آن را رویدادی دانست که در فرمانروائی کنیشکه رخ داد که تاریخ درست آن هنوز در چون و چراست است. 3 دو دلیل استوار مرا برآن می‌دارد تا داستان هوان تسان را بپذیرم. از دید گیاه‌شناسی، شفتالو بومی هند نیست.  شفتالو در هند تنها به شکل بستانی یافت می‌شود و حتی بستانیش هم بار چندان خوبی نمی‌دهد و میوه اش کیفیتی متوسط داشته ترش است. [2] هیچ نام سنسکریت کهنی برای این درخت نیست و بر خلاف چین هیچ نقشی هم در فرهنگ مردم هند ندارد. از این گذشته، در مورد تاریخ ورود این گیاه به هند نیز باید گفت خواه آن را در پادشاهی  کنیشکه، یک سده پیش یا پس از میلاد مسیح بدانیم، بروشنی با تاریخ آغاز ورود و کشت این درخت در باختر آسیا همزمان است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
//////////////
هُلو (در متون طب سنتی خوخ با  نام مصری و کردی آن، خوخه) (به دری: شفتالو) میوه آبدار درخت هلو (نام علمی: Prunus Persica در لاتین به معنی آلوی ایرانی) و دارای هسته سخت، گوشت زرد، یا نسبتاً سفید و پوستی مخملی است. بر اساس چسبیدن گوشت به هسته، این میوه به دو دسته هسته‌جدا و هسته‌چسب تقسیم می‌شود. یکی از میوه‌هایی که تا حد زیادی با هلو ارتباط دارد شلیل است. ارتباط شلیلها با هلو تا حدی است که در واقع گاهی اوقات محصولات هلو حاوی تعداد کمی شلیل است و برعکس. شلیل در واقع نوعی هلو با ژن مغلوب است که میوه‌های بدون کرک تولید می‌کند. گزارش آمار جهانى نشان دهنده اين امر است که هلو پرطرفدارترين ميوه در کل جهان از نظر طعم و مزه است. درخت هلو سه نوع شاخه ساده، مرکب و کاذب تولید می‌کند. شاخه‌های ساده فقط جوانه رویشی تولید می‌کنند. شاخه مرکب، جوانه رویش و زایشی و شاخه کاذب در طول شاخه جوانه زایش و در نوکم جوانه رویشی تولید می‌کند که در هنگام هرس نوک شاخه کاذب حذف می‌شود. جوانه گل هلو ساده است و در جانب شاخه‌های یک ساله تشکیل می‌شود.
خواص[ویرایش]
هلو مثل تمام میوه‌ها خواص ادرارآور و ملین دارد. گوشت هلو دارای سلولوزهای نرم است و کاملاً هضم می‌شود. هلو میوه‌ای نسبتاً کم ترشی است. مواد قندی و نشاسته‌ای آن به آسانی هضم می‌شود و معده به راحتی هضم آن را تحمل می‌کند.

به نظر می‌رسد که مواد قندی هلو ترشحات غده‌های هاضمه را تقویت می‌کند و هضم غذا را آسان می‌سازد.

هلو سرشار از انواع ویتامین هاست، به خصوص ویتامین‌های ب۱، ب۲ و آ.

این ویتامینها به مقدار زیادی در پوست هلو تمرکز یافته است.[۱]

هلو داری انواع مختلف با گونه‌ها و طعم‌های متفاوت است. از انواع مختلف ای میوه می‌توان به بلخی، کاردی، زعفرانی (که دارای دو نوع هسته جدا وهسته چسب موجود است و مورد استفاده قرار می‌گیرد)، هلو انجیری، هلو هلندری (که شباهت فریبنده‌ای به زرد آلودارد) نام برد. از استان‌های تولیدکننده عمده هلو می‌توان به استان چهار محال و بختیاری و به صورت عمده شهر گردشگری و زیبای سامان و استان البرز و شهرکرج اشاره کرد. هلوی بلخی، که بسیار بزرگ و شیرین است، از تولیدش بسیار کاسته شده است، زیرا بلافاصله بعد تماس لک می‌شود و چهره بدی به خود می‌گیرد.
ویکی
///////////
الدراق شجرة تتبع جنس الخوخ (الذي يشمل معظم اللوزيات) من الفصيلة الوردية.
محتويات  [أظهر]
الموئل ومناطق الانتشار[عدل]
الأردن، سوريا، تشيلي، جنوب أفريقيا، فلسطين، أسبانيا، إيطاليا المغرب مناخ البحر المتوسط على ضفاف البحر المتوسط , جنوب غرب أمريكا الشمالية و الجنوبية , جنوب غرب إفريقيا
الوصف النباتي[عدل]
الثمرة عبارة عن حسلة. تزهر في فصل الربيع أزهارها وردية اللون.
لمحة تاريخية[عدل]

فاكهة النكتارين
زرعت شجرة الدراق في دمشق قبل ما يزيد على 2500 سنة وعرفت من ثمار دمشق وفاكهتها، وعرفها الإسكندر المقدوني في دمشق وبعد أن قدمت له وأعجب بهذه الفاكهه التي لم يعرفها سابقاً فطلب أن تؤخذ إلى روما لزراعتها.
////////////
به اردو آژو:
آڑو (Prunus persica) (Peach) شمال مغربی چین کا مقامی پھل ہے۔ [3] فارس میں اس کی بڑے پیمانے پر کاشت کی جاتی تھی جہاں سے یہ یورپ میں پہنچا۔
//////////
به آذری عادی شفتالی:
Adi şaftalı (lat. Persica) — gülçiçəklilər fəsiləsinin gavalı cinsinə aid növ.

Doğma yeri Mərkəzi və Şimali Çindir. Adi şaftalı ağacının hünd. 8 m-dək olur. Yarpaqları növbəli düzülür, çiçəkləri ikicinsiyyətli, meyvəsi çəyirdəkdir. Kütləsi 20-600 q olur. Adi şaftalı dağlıq rayonlarda becərilir. Meyvəsində 80-90% su, 6-14% şəkər, 0,5-1,2% pektin maddəsi, 0,08-1,02% üzvi turşu (əsasən, alma turşusu), 9,4-20 mq % C vitamini, 0,6-1 mq % karotin var. Azərbaycanda bir neçə sortu yetişdirilir. Bəzi fikirlərə görə dünyanın ən dadlı şaftalıları Azərbaycanda, Xaçmaz rayonunun Nərəcan kəndində yetişdirilir
///////////
به ترکی هولو، عادی هولو:
عادی هۇلو (لات. پرسیجا) گولچیچک‌لیلر فسیله‌سینین (گروه) گاوالی جین‌سینه عایید نؤع.

دوغما یئری مرکزی و شیمالی چیندیر. عادی هۇلو آغاجینین هوند. ۸ م-دک اولور. یارپاقلاری نؤوبه‌لی دوزولور، چیچکلری ایکیجینسیت‌لی، مئیوه‌سی چییردک‌دیر. کوتله‌سی ۲۰-۶۰۰ ق اولور. عادی هۇلو داغ‌لیق رایونلاردا بئجریلیر. مئیوه‌سین‌ده ۸۰-۹۰% سو، ۶-۱۴% شکر، ۰،۵-۱،۲% پکتین ماده‌سی، ۰،۰۸-۱،۰۲% اورقانیک تورشو (اساساً، آلما تورشوسو)، ۹،۴-۲۰ مق % سی ویتامینی، ۰،۶-۱ مق % کاروتین وار. آذربایجان‌دا بیر نئچه سورتو یئتیشدیریلیر.
////////////
به عبری اخالسک؟!:
אפרסק (שם מדעי: Prunus persica) הוא מין של עץ פרי גלעיני ממשפחת הוורדיים, המשתייך לסוג פרוּנוּס (אליו משתייכים בין השאר גם השזיף והמשמש). השם אפרסק מתייחס גם לפרי העץ.
//////////
به بهاسای جاوه ای پرسیک:
Persik (Prunus persica) ya iku sawiji wit sing sifaté ngganti godhongé nalika usum tartemtu sing asliné saka tlatah Cina sisih kulon lor antarané Tarim Basin lan pèrèng loré Pagunungan Kunlun, ana kana wit iku mau sepisané dijinakaké lan ditanduri kanthi sengaja.[1] Wit iki awoh sawiji woh-wohan sing bisa dipangan lan banyuné akèh sing diarani persik utawa ing cara basa liya nectarine.
////////////
به کشمیری ژنون:
به سواحلی مفیولیسی:
Mfyulisi ni mti mdogo wa jenasi Prunus (nusujenasi Amygdalus) katika familia Rosaceae. Matunda yake huitwa mafyulisi. Asili ya mti huu ni Uchina, lakini sikuhizi unapandwa kila mahali katika kanda za nusutropiki.
/////////
به کردی خوخ، شیفتلی:
Xox an şiftelih (Prunus persica), riwekeke daran e ji famîleya gulan e.
//////////////
به ازبکی شَفتُلی:
Shaftoli (Persica) — raʼnoguldoshlarga mansub daraxtlar turkumi; mevali daraxti. Vatani — Oʻrta Osiyo. 6 turi maʼlum: oddiy Sh., gansun Sh.si, david Sh.si, potanin Sh.si, mir Sh.si, fargʻona Shaftoli

AQSH, Yevropaning janubi, Yaponiya, Xitoy, Turkiya, Oʻrta Osiyo, Zakavkazyeda keng tarqalgan. Bundan 2 ming yil oldin madaniylashtirilgan. 5000 ga yaqin navi bor. Hozirgi davrda Shim. va Janubiy yarim sharning barcha subtropik va tropik mamlakatlarida oʻstiriladi. Jahon boʻyicha yalpi hosili 12,0 mln. t (1999). Oʻzbekistonda ekin maydoni jihatidan mevali daraxtlar orasida 3-oʻrinni egallaydi.

Bogʻdorchilikda, asosan, oddiy Sh. turi navlari oʻstiriladi (boshqa turlaridan manzarali oʻsimlik yoki payvandtag sifatida foydalaniladi). Boʻyi 3–9 m, bargi ketmaket joylashgan, nashtarsimon, gullari ikki jinsli. Mevasi sersuv (50— 600 g gacha), danakli, yassi dumaloq, tuxumsimon, oqishyashildan toʻq qizilgacha, tukli va tuksiz (luchchak). Eti koʻkimtiroq, och pushti, sariq, toʻq qizil, danagidan ajraladi (ajralmaydigan navlari ham bor), mazasi nordonshirin, shirin. Tarkibida 80—90% suv, 10—14% qand, 0,081,02% olma, vino, limon kislota, 0,56—1,26% pektin, shuningdek, oshlovchi va azotli moddalar, A, S, V vitaminlari, danagi magʻzida 20—60% yogʻ, amigdalin, oqsil moddalar va boshqalar bor. Yangiligida yeyiladi, qoqi, konserva (jem, murabbo, kompot) qilinadi, bargi va guli qaynatmasi xalq tabobatida bosh ogʻrigʻi, revmatizm, oshqozonichak kasalliklarini davolashda qoʻllaniladi. Sh. yaxshi asal beruvchi daraxt.
/////////////
به پنجابی، همانند اردو، آژو:
آڑو چین تے دکھنی ایشیاء دا اک رکھ تے فروٹ اے۔ ایہ ایران وچ وی ہوندا اے جیدے باہجوں ایہدا ایہ سائینسی ناں پیا۔ چین آڑو اگانوالا سب توں وڈا دیس اے۔
///////////
به سندی آژو:
آڙو (Prunus persica) (Peach) اتر اولهه چين جو مقامي ميوو آهي۔ [1] فارس هن جي وڏي پيماني تي پوک ڪئي ويندي هئي جتان هي يورپ  ۾ پهتو۔
//////////
به کردی سورانی قوخ:
قۆخ ئەو میوەیەیە کە بۆ یەکەم جار لە وڵاتی چین گەشەی کردووە. بەرزی دارەکەی دەگاتە (٤-١٠م).
///////////
به ترکی استانبولی شفتالی:
Şeftali (Prunus persica), gülgiller (Rosaceae) familyasından bir yaz meyvesi. Dünyaya Çin'den yayıldığı düşünülen şeftali, uzun yaşam ve ölümsüzlük sembolüdür. Bol sulu ve tatlıdır.

Ilıman iklimi seven bir bitkidir. Genellikle 30 yıl yaşar. Türkiye'de en çok Bursa ve Akdeniz bölgelerinde tarımı yapılır. Meyvesi taze tüketildiği gibi suyu çıkarılarak meyve suyu yapılır. Bu meyvenin ekonomik değeri yüksek olup çok tüketilmektedir. Ağaç boyu genellikle 2 ve 2,5 metre olup yaz mevsiminde meyve verirler. Dona karşı dayanıksızdır.
////////////
به ترکمنی شتدالی:
Şetdaly (lat. Prunus persica: "pers garalysy") — bägül güllüler maşgalasyna degişli ösümlik. Ol badam agajyndan diňe miwesi boýunça tapawutlanýar.
////////////
به زازاکی (همچون کردی و مصری) خوخه:
Xewxe (Prunus persica), kom da gulanan (Rosaceae) ju meywey amnaniya. Çin ra biya vıla.
////////

Peach
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the tree and its fruit. For other uses, see Peach (disambiguation)Peaches (disambiguation), and Peachtree (disambiguation).
Peach
Illustration Prunus persica0.jpg
Peach flower, fruit, seed and leaves as illustrated by Otto Wilhelm Thomé (1885).
Autumn Red peaches.jpg
Autumn Red peaches, cross section
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Subgenus:
Amygdalus
Species:
P. persica
Prunus persica
(L.Batsch 1801 not Stokes 1812 nor (L.) Siebold & Zucc. 1845[1]
Synonymy[show]
The peach (Prunus persica) is a deciduous tree native to the region of Northwest China between the Tarim Basin and the north slopes of the Kunlun Shan mountains, where it was first domesticated and cultivated.[3] It bears an edible juicy fruit called a peach or a nectarine.
The specific epithet persica refers to its widespread cultivation in Persia, whence it was transplanted to Europe. It belongs to the genus Prunus which includes the cherryapricotalmond and plum, in the rose family. The peach is classified with the almond in the subgenus Amygdalus, distinguished from the other subgenera by the corrugated seed shell.
Peach and nectarines are the same species, even though they are regarded commercially as different fruits. In contrast to peaches, whose fruits present the characteristic fuzz on the skin, nectarines are characterized by the absence of fruit-skin trichomes (fuzz-less fruit); genetic studies suggest nectarines are produced due to a recessive allele, whereas peaches are produced from a dominant allele for fuzzy skin.[4]
The People's Republic of China is the world's largest producer of peaches.[5]
Contents
  [hide] 
·         1Description
·         2Etymology
·         3Fossil record
·         4History
·         5Cultivation
o    5.1Cultivars
o    5.2Planting
o    5.3Storage
·         6Production
·         7Cultural significance
o    7.1China
o    7.2Japan
o    7.3Korea
o    7.4Vietnam
o    7.5Europe
·         8Nutrition and research
o    8.2Aroma
·         9Gallery
·         10References
·         11Further reading
·         12External links
Description[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/da/Amygdalus_persica2.jpg/220px-Amygdalus_persica2.jpg
Peach flowers
Prunus persica grows to 4–10 m (13–33 ft) tall and 6 in. in diameter. The leaves are lanceolate, 7–16 cm (2.8–6.3 in) long, 2–3 cm (0.79–1.18 in) broad, pinnatelyveined. The flowers are produced in early spring before the leaves; they are solitary or paired, 2.5–3 cm diameter, pink, with five petals. The fruit has yellow or whitish flesh, a delicate aroma, and a skin that is either velvety (peaches) or smooth (nectarines) in different cultivars. The flesh is very delicate and easily bruised in some cultivars, but is fairly firm in some commercial varieties, especially when green. The single, large seed is red-brown, oval shaped, approximately 1.3–2 cm long, and is surrounded by a wood-like husk. Peaches, along with cherriesplumsand apricots, are stone fruits (drupes). There are various heirloom varieties, including the Indian peach, which arrives in the latter part of the summer.[6]
Cultivated peaches are divided into clingstones and freestones, depending on whether the flesh sticks to the stone or not; both can have either white or yellow flesh. Peaches with white flesh typically are very sweet with little acidity, while yellow-fleshed peaches typically have an acidic tang coupled with sweetness, though this also varies greatly. Both colors often have some red on their skin. Low-acid white-fleshed peaches are the most popular kinds in China, Japan, and neighbouring Asian countries, while Europeans and North Americans have historically favoured the acidic, yellow-fleshed cultivars.
Etymology[edit]
The scientific name persica, along with the word "peach" itself and its cognates in many European languages, derives from an early European belief that peaches were native to Persia. The Ancient Romans referred to the peach as malum persicum "Persian apple", later becoming French pêche, hence the English "peach".[7] The scientific name, Prunus persica, literally means "Persian plum", as it is closely related to the plum.
Fossil record[edit]
Fossil endocarps with characteristics indistinguishable from those of modern peaches have been recovered from late Pliocene deposits in Kunming, dating to 2.6 million years ago. In the absence of evidence that the plants were in other ways identical to the modern peach, the name Prunus kunmingensis has been assigned to these fossils.[8]
History[edit]
Although its botanical name Prunus persica refers to Persia (present Iran) from where it came to Europe, genetic studies suggest peaches originated in China,[9] where they have been cultivated since the early days of Chinese culture. Until recently, it was believed that the cultivation started circa 2000 BC.[10][11] Nevertheless, the recent evidence indicates that domestication occurred as early as 6000 BC in Zhejiang Province of China. The oldest archaeological peach stones are from the Kuahuqiao site. Archaeologists point at the Yangzi River valley as the place where the early selection for favorable peach varieties likely took place.[12]
Peaches were mentioned in Chinese writings as far back as the 10th century BC and were a favoured fruit of kings and emperors. The history of cultivation of peaches in China has been extensively reviewed citing numerous original manuscripts dating back to 1100 BC.[13]
An apparently domesticated peach appeared very early in Japan, in 6700–6400 BP (4700–4400 BC), during the Jomon period. It was already similar to modern cultivated forms, where the peach stones are significantly larger and more compressed than earlier stones. This domesticated type of peach was apparently brought in to Japan from China. Nevertheless, in China, itself, this variety is currently attested only at a later date of ca. 5300 to 4300 BP.[12]
In India, the peach first appears by ca. 3700 BP (1700 BC), during the Harappan period[14]
It is also found elsewhere in Western Asia in ancient times.[15] Peach cultivation also went from China, through Persia, and reached Greece by 300 BC.[11] Alexander the Great introduced the fruit into Europe after he conquered the Persians.[15]Peaches were well known to the Romans in first century AD,[11] and were cultivated widely in Emilia-Romagna. Peach trees are portrayed in the wall paintings of the towns destroyed by the Vesuvius eruption of 79 AD, while the oldest known artistic representations of the fruit are in the two fragments of wall paintings, dated back to the first century AD, in Herculaneum, now preserved in the National Archaeological Museum in Naples.[16]
The peach was brought to the Americas by Spanish explorers in the 16th century, and eventually made it to England and France in the 17th century, where it was a prized and expensive treat. The horticulturist George Minifie supposedly brought the first peaches from England to its North American colonies in the early 17th century, planting them at his Estate of Buckland in Virginia.[17] Although Thomas Jefferson had peach trees at Monticello, United States farmers did not begin commercial production until the 19th century in Maryland, Delaware, Georgia, and finally Virginia. In April 2010, an international consortium, the International Peach Genome Initiative (IPGI), that include researchers from the United States, Italy, Chile, Spain, and France announced they had sequenced the peach tree genome (doubled haploid Lovell). Recently, IPGI published the peach genome sequence and related analyses. The peach genome sequence is composed of 227 millions of nucleotides arranged in eight pseudomolecules representing the eight peach chromosomes (2n = 16). In addition, a total of 27,852 protein-coding genes and 28,689 protein-coding transcripts were predicted. Particular emphasis in this study is reserved to the analysis of the genetic diversity in peach germplasm and how it was shaped by human activities such as domestication and breeding. Major historical bottlenecks were individuated, one related to the putative original domestication that is supposed to have taken place in China about 4,000–5,000 years ago, the second is related to the western germplasm and is due to the early dissemination of the peach in Europe from China and to the more recent breeding activities in the United States and Europe. These bottlenecks highlighted the strong reduction of genetic diversity associated with domestication and breeding activities.[18]


یافت، دورتر، در زبان تبتی باختر ی ču-li یا čo-li ، در بالتی su-ri و در زبان کانائوری Čul (دیگر واژه‌های تبتی برای زردآلو چنین اند: k‛am-bu، a-šu و ša-rag که آخری نام گونه ای  زردآلوی خشک است با گوشت ناچیز و سخت  چون سنگ). کلاپروت (Journal asiatique, Vol. II, 1823, p. 159) در بخارا واژه‌ای برای نامیدن زردآلو را به صورت tserduli  فرو نگاشته است. تعیین  چگونگی  مهاجرت این دست واژه ها ساده نیست. توماشک (Pamir-Dialekte, p. 791) بر آن است که شاید این واژه در اصل تبتی بوده، چرا که بهترین زردآلو در باَتستان (Baltistan) به دست می‌آید. من واژه تبتی را مشتق از زبانهای پامیری می‌دانم (T‛oung Pao, 1916, p. 82).  روشن است که این واژه تبتی نیست، و وقتی پای خاستگاه آن به میان می‌آید، تنهامی‌توانم بپذیرم که یا از زبانهای پامیری آمده یا از زبانهای دردویی.
1. Ta T‛an Si yü ki, Ch. 4, p. 5.
2. چند نام هندی دیگر برای این فرآورده ها هست  که با واژه ”چین“ ساخته شده است: cīnapista («سرنج»)، cīnaka (Panicum miliaceum ]ارزن[، رازیانه، گونه ای  کافور)، cīnakarpūra (”گونه ای  کافور“)، cīnavanga (”سرب“).
3. بسنجید با V. A. Smith, Early History of India, 3d. ed., p. 263 (برخلاف اسمیت باور ندارم که ”سرزمین حکمرانی که گروگانها از خاندان او بودند گویا چندان دور از کاشغر نبوده است“؛نام چینی هو ـ سی/ Ho-si ، در  دوران  هان ، استان کنونی کان ـ سو/Kan-su از لن ـ چو/Lan-čou تا ان ـ سی/An-si را دربر می‌گرفت)؛ T. Watters, On Yüan Chwang's Travels, Vol. I, pp. 292-293 (نظرهای او درباره سرگذشت شفتالو نادرست است؛ همچنین نکاتی که درباره نام Cīna پیش گذارده؛ نیز، نک: Pelliot, Bull. de l'Ecole française, Vol. V, p. 457).
1. C. Joret, Plantes dans l'antiquité, Vol. II, p. 281.
2. Leclerc, Traité des simples, Vol. II, pp. 68, 272 وام‌واژه daričenik در زبان ارمنی اثبات می‌کند که این واژه در فارسی میانه شناخته شده بوده است (*dār-i čēnik)  ؛ بسنجید با: .Hübschmann, Armen. Gram., p. 137
3. G. Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p. 31.
4. شوف (Schoff, Periplus, p. 83) مدعی است که بین قرنهای سوم و ششم تجارت دریایی این ماده با کشتیهای چینی از چین به ایران بسیار پررونق بوده است هرچن مرجعی برای این ادعا ذکر نمی‌کند. نمی‌دانم که بر چه پایه به چنین نتیجه‌ای رسیده است.
5. De Candolle, Origin of Cultivated Plants, p. 146; Watt, Commercial Products of India, p. 313.
6. iii, 107, 111.
7. Hist. Plant., IX. iv, 2.
* نک، عربـــــــــــــــستان.  لغــــــــــــــــــــــــــــــــت نــــــــــــــــــامه دهـــــــــــــــــــخدا.  نیز نک. :  Theophrastus: Kitibaina (Qataban); Mamali (Qarnaw/Ma'in), p. 54.1943
8. XV, iv, 19; XVI, iv, 25; XV. i; 22.