خنثی
بضم خاء معجمه و سکون نون و فتح ثاء مثلثه و الف لغت سریانی
است و اهل مغرب آن را بزواق نامند
ماهیت آن
کیاهی است شبیه باشراس
که بفارسی سریش نامند و کویند نوعی از آنست یوسف بغدادی نوشته که غلط کرده کسی که
بیخ آن را اشراس دانسته بلکه غیر آنست برک آن شبیه بکندنا و از ان لطیفتر و ساق آن
قریب بذرعی و نرم و بر سر آن کل سفیدی شبیه ببلوط و بیخ آن مستدیر و املس طولانی
مانند بیخ سوسن آزاد و از ان بزرکتر و طعم آن تند و تخم آن در قبۀ مانند تخم پیاز
و قوت آن تا چهار سال باقی می ماند
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مسخن و تند و با قوت مجففه و محلله و ملطفه و جابر کسور و محلل
ریاح و اورام انثین و مفتت حصاه و رافع قروح باطنی و یکدرهم آن مدر بول و حیض و دو
درهم آن جهت درد پهلو و سرفه و سستی عضل نافع و کل و ثمر آن ملین طبع و با شراب
جهت کزیدن عقرب و هزارپا و خوردن اندک از ان جهت تسهیل قئ و سه مثقال آن جهت نهش
هوام و باید که برک آن را بران ضماد نمایند و خوردن ساق تازۀ آن جهت یرقان خصوصا
چون با سرکه و روغن زیتون پخته باشند و آب آن با سفیدی تخم مرغ جهت سوختکی آتش و
با کوکرد جهت قوبا و با آرد ترمس جهت خارش بدن با مداومت بران و بیخ آن در افعال
قویتر از ان العین چون بکوبند تازۀ آن را و آب آن را بکیرند و با شراب کهنۀ شیرین
و تلخ و زعفران مخلوط کنند و طبخ نمایند اکتحال بدان جهت ازالۀ رطوبات چشم و سلاق
و تسکین حرقت اجفان الاذن قطور آب تازۀ آن بتنهائی و یا با کندر و عسل و شراب و مر
نیم کرم نموده در کوشی که از ان چرک آید الفم چون در کوش مخالف جهت تسکین دندان
موجع و بدستور چون بازیت طبخ نمایند و در کوش مخالف دندان دردناک نیمکرم بچکانند و
چون بیخ آن را مجوف کنند و در ان زیت کنند و بر آتش کذارند تا جوش خورد قطور آن در
کوش جهت تسکین وجع آن و ثقل سامعه و طلای آن جهت شقاق اطراف عارض از سرما و سوختکی
آتش و ضماد آن بتنهائی بر دندان آسیا مسکن وجع آن و از خواص آنست که چون آن را با
سرکه سائیده بر ابهام جانب ضرس دردناک ضماد نمایند درد آن را تسکین دهد و ضماد آن
با عسل بر شکم مستسقی نافع و ضماد پختۀ آن با دردی شراب جهت قروح خبیثه و وسخه و
اورام پستان و خصیه و خراجات و دمامیل و جراحات چرکدار و مخلوط آن با شراب جهت
ابتدای ورم حار غلیظ و چون بسوزانند و با بعضی ادهان مخلوط کرده داء الثعلب را با
پارچۀ پشمی خوب بمالند و بدان تدهین کنند موی برویاند و لطوخ بر بهق ابیض بعد
مالیدن آن بپارچۀ خشنی در آفتاب نافع مضر کرده مصلح آن مصطکی مقدار شربت آن تا سه
درهم بدل آن در باه شقاقل و در سموم اسقیل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
خنثی . [ خ ُ ثا ] (اِ) بسریانی سریش را
گویند و آن چیزی است که صحافان و کفشدوزان بکار برند. (برهان قاطع). نباتی است برگ
آن چون برگ گندنا با ساقی املس و ریشه های دراز و فارسی آن سریش است . (بحر الجواهر).
برواق ، اسفودالس (Asphodel
) تیقلیش . ابجة.
سریش . چریش . (یادداشت بخطمولف ). برگش مانند گندناست و اصلش مانند نیلوفر. (نزهة
القلوب ). اسرارش ریشه خنثی نباشد. (از ابن البیطار). رجوع به تحفه حکیم مومن شود. || (ع ص ) کسی که او را آلت نری
و مادگی هر دو باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). آنکه هر دو
آلت دارد (محمودبن عمر). نرماده . (بحر الجواهر). زن مرده ، آنکه هر دو اندام دارد،
آنکه هیچیک از دو اندام ندارد. (مهذب الاسماء). نه مرد، نه زن . (یادداشت بخط مولف
)[نرموک، نرماده] ) Hermaphrodite):
خنثی اگر نگشت ز بهر چرا بود
گه در کنار ماده و گه در کنار نر.
مسعودسعد.
- برواق . [ ب َرْ ] (ع اِ) گیاه
سریش . (الفاظالادویة). سریش کفشگران . (ناظم الاطباء). به لغت اهل مغرب اسم خنثی است
. (از تحفه حکیم مومن ). اَبُجة. اسفودالس
. تیقلیش . چربش . خنثی . || به عجمی سنگی است سبک و زرد و چون بسایند مایل به سفیدی
باشد و در عراق متکون گردد و مثل کهرباو سندروس کاه را می رباید. (از تحفه حکیم مومن ).
//////////////
خنثی
برواق
خوانند و بزبان بربر تنقلیس گویند ورق وی مانند ورق گندنای شامی بود و ساق وی املس
بود و آن را انبار یقین هم خوانند و بر سر وی گل سفید بود و بیخ وی دراز بود و گردشکل
بطریقه بیخ نیلوفر و حریف و گفته شد در اصل الخنثی و طبیعت آن گرم و خشک است در سیوم
و گویند سرد و تر بود و دیسقوریدوس گوید چون بیاشامند بول و حیض براند و دو درم از
وی با شراب درد پهلوها و سرفه را نیکو بود و بیخ وی چون بسوزانند و خاکستر آن ضماد
کنند بر داء الثعلب موی برویاند بعد از آنکه به صوف پاره موضع آن مالیده باشند و اگر
مجوف کنند و روغن زیت در انحا کنند و در آتش نهند تا بجوشد و بر شقاق که از سرما بود
بمالند نافع بود و بر سوختگی آتش همین سبیل و اگر آن روغن در گوش چکانند درد گوش زایل
گرداند و گرانی وی ببرد و اگر ورق وی و گل و بیخ وی بر موضع گزندگی جانور ضماد کنند
سودمند بود خاصه چون با شراب بیامیزند و اگر بیخ وی با دردی شراب بیامیزند و بجوشانند
و بر دملها و ریشهای پلید و ورمها که در پستان بود و ورم خصیه ضماد کنند نافع بود و
چون با سویق بیامیزند نافع بود جهت ورمهای گرم در ابتدا ضماد کردن نافع بود و اگر آب
وی در گوش چکانند درد دندان زایل گرداند و اگر بهق سفید در آفتاب بخرقه پاره بمالند
و آن بیخ طلا کنند بغایت سودمند بود و اگر ثمر و گل وی با شراب بیاشامند گزندگی عقرب
را نافع بود و شکم براند و بیخ وی چون بر قوبا طلا کنند زایل کند و اگر بزیت بجوشانند
و در گوش چکانند درد دندان ساکن کند و اگر سحق کنند با عسل بر شکم مستسقی ضماد کنند
نافع بود و ساق وی چون تر بود بپزند و با سرکه و زیت بخورند یرقان را بغایت نافع بود
و استسقا هم و بسیاری مرار آورد و مصلح وی آب تمر هندی بود یا غوره
______________________________
صاحب
تحفه مینویسد: خنثی به تشدید نون بلغت سریانی گیاهی است شبیه به اسراش که بفارسی سریش
نامند و ظاهرا نوعی از آن باشد برگش شبیه به کراث و از آن لطیفتر و ساقش قریب بزرعی
و نرم و بر سر او گل سفیدی شبیه ببلوط و ببخش مستدیر مثل بیخ سوسن آزاد و تخم او در
قبه مثل تخم پیاز ...
اختیارات بدیعی، ص: 155
/////////////
اشراس
اصل الخنثی بود و قول صاحب جامع آنست که نه اصل الخنثی است و سهو
کرده است و قول صاحب منهاج و صاحب تقویم درست بود که گویند اصل حشیش بود که بفارسی
سریش گویند و طبیعت آن گرم و خشک است در دویم و چون بسوزند گرم بود در دویم و خشک بود
در سیم و سودمند بود جهت داء الثعلب چون طلا کنند و چون خرد کرده بیاشامند بول و حیض
براند لیکن مرخی فم معده بود و مصلح وی گلقند بود در فتق طلا کردن نافع بود و بر ورمهای
بلغمی چون طلا کنند نافع بود و بگدازاند و مقدار مستعمل از وی پنج درم بود
در مخزن الادویه آمده است که: اشراس بفتح همزه لغت مغربی است و
بفارسی سریش است و بیخی است غیر از بیخ خنثی
اختیارات بدیعی
////////////
سریشک (در متون طب سنتی خنثی) ( نام علمی : Asphodelus) یک نام سرده از زیرخانواده
علفدرختان آسفودلویدآ است.
ویکی
//////////
به عربی بروق و برواق:
البروق أو البرواق [1] أو العيصلان أو
الخنثى [1] جنس نباتي ينتمي إلى الفصيلة البروقية ويضم حوالي 15 نوعا من النباتات معظمها
معمرة .
محتويات
1 الموئل
والانتشار
2 من
أنواعه الواطنة في الوطن العربي
3 من
أنواعه الأخرى
4 المراجع
الموئل والانتشار [ عدل ]
الأصلي لأنواع هذا الجنس الموئل مناطق
الوطن العربي المتوسطية وغرب أوروبا ووسطها وجنوبها, وبعضها الآن منتشر في كل أنحاء
العالم.
أنواعه من الواطنة في الوطن العربي [ عدل
]
البروق الأبيض ( باللاتينية : Asphodelus albus) في المغرب العربي
وإسبانيا وفرنسا والبلقان
البروق الأجوف ( باللاتينية : Asphodelus
fistulosus)
بلاد الشام ومصر في والمغرب العربي وحوض المتوسط عموما
البروق الصيفي ( باللاتينية : Asphodelus aestivus) في بلاد الشام وبعض
مناطق حوض البحر الأبيض المتوسط (وخاصة إسبانيا والبرتغال)
البروق عديم الساق ( باللاتينية : Asphodelus acaulis) في المغرب العربي
البروق كبير الثمار ( باللاتينية : Asphodelus
macrocarpus)
في المغرب العربي وجنوب أوروبا
البروق الكرزي ( باللاتينية : Asphodelus
cerasiferus)
المغرب العربي في وإسبانيا وفرنسا وسردينيا وكورسيكا
البروق المتفرع ( باللاتينية : Asphodelus ramosus) في مناطق الوطن العربي
المتوسطية وبقية مناطق حوض البحر الأبيض المتوسط
البروق المنكسر ( باللاتينية : Asphodelus
refractus)
في مناطق الوطن العربي المتوسطية
البروق نحيف الأوراق ( باللاتينية : Asphodelus
tenuifolius)
مناطق الوطن العربي المتوسطية في وقبرص واليونان وإيطاليا والقوقاز
البروق الناعم ( باللاتينية : Asphodelus gracilis) في المغرب العربي
البروق الندي ( باللاتينية : Asphodelus
viscidulus)
في مناطق الوطن العربي المتوسطية
البروق الوردي ( باللاتينية : Asphodelus roseus) في المغرب العربي
وإسبانيا
أنواع البروق في أحد أزهار السموع ( محافظة
الخليل )
من أنواعه الأخرى [ عدل ]
البروق الأيبيري ( باللاتينية : Asphodelus
bento-rainhae)
في إسبانيا والبرتغال
البروق البرتغالي ( باللاتينية : Asphodelus
lusitanicus)
في إسبانيا والبرتغال
البروق الظلي ( باللاتينية : Asphodelus
serotinus)
في إسبانيا والبرتغال
المراجع [ عدل ]
^ أ ب "خنثى. هو البرواق وبعجمية الأندلس أنحه وبالبربرية
بتعليلس" ابن البيطار , الجامع لمفردات الأدوية والأغذية .
//////////
به عبری ایریچ، ایریدزاغونی؟:
עירית ( שם מדעי : Asphodelus)
היא גאופיט רב שנתי, ה ממשפחת עיריתיים (Asphodelaceae).
סווגה תחת משפחת ה בעבר שושניים .
ב ישראל ידועים חמישה מינים מסוג זה:
עירית גדולה (Asphodelus ramosus)
עירית נבובה (Asphodelus
fistulosus)
עירית צרת-עלים (Asphodelus tenuifolius)
עירית נטויה (Asphodelus
refractus)
עירית דביקה (Asphodelus
viscidulus)
השם 'עירית' ב מוזכר תוספתא :
העירית שלקטה למאכל בהמה - צריך לבער.
נתנה תחת הכר - הרי היא כמבוערת. (תוספתא, מסכת עיעית, קרק ה)
אלא שהעירית הגדולה רעילה לבהמות, והן נמנעות ממנה. לעומת זאת ישנן מסורות לגבי ה'עירית 'מתקופת בית שני, שהיא שום העירית . נראה שהשם המדעי הודבק לאחד ממיני צמחי הבר העיריתיים, בידי מחדשי העברית במחקר הצמחים, עקב קרבת צורת עליו לצורת עלי שום-העירית.
מיזמי קרן ויקימדיה
וישישיתו תמונות ומדיה בוויקישיתוף: עירית
קישורים חיצוניים [ עריכת קוד מקור | עריכה ]
עירית בבסיסי נתונים ביולוגיים:
עירית באתר ITIS
עירית באתר NCBI
עירית באתר Freebase
עירית באתר האנציקלופדיה של החיים (Encyclopedia of Life)
עירית באתר Tropicos
עירית באתר GBIF
//////////////
به کردی گولیک:
Gulik
(Asphodelus) Nave riwek û pincarek e ji Malbata riwekan a bi Nave
Asphodeloideae. Gelek cureyên wê hene. Li Kurdistan ê û biharê tên berhevkirin
xwarin.
Riwekeke
xwezayî ye. Nêriyên wê, ajên wê ji bejna mirov bilindtir dibin. Pelên wê dirêj
in. Zarok wekî balonan pifî hundirê pelên wê dikin, pê dilîzin. Li çiya û
zozanên bilind dijîn. Li Bo Minak Çiyayê Şerevdînê , Kopil , Çiyayê Bîngolê ,
zozanên bilind ên Gurgum , Sêwas , Ezirgan , Erzîrom ê û Gelek cihan HESIN dibe.
Ji Hindistan ê heya peravên Deryaya Navin ,
li cihên bilind tên dîtin. Cureyê vê riwekê Ye Li Kurdistanê heye, niha di bin
xetereya tunebûnê ye.
///////////
به ترکی استانبولی چریش؟:
Ciris Ciris is da otu (Asphodelus) Asphodelaceae familyasından Asphodelus cinsinin oluşturan bitki türlerinin Ortak
IDA. Mart ve Nisan
aylarında yeşil yaprakları topraktan yeni çıkarken dağlardan toplanan çiriş otu
sebze olarak satılır ve çok miktarda tüketilir. Çirişli börek,
çorba, sulu yemek ve pilav yapılır. Kendine has bir
kokusu vardır.
/////////////
به زازاکی هلیگه:
Helige (ya zi hêluge
û yêluge, be Latinki : Asphodelus) nameyê yew tarriyo . Hêlıge pociyena û heni
weriyena.
///////////
Asphodelus
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Asphodelus
|
|
Kingdom:
|
|
Clade:
|
|
Clade:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Asphodelus (Persian: سریش، سریشک،
خُنثی, Arabic: بروق، برواق)is
a genus of mainly perennial plants first
described for modern science in 1753. The genus is native to temperate Europe, the Mediterranean, Africa, the Middle East, and the Indian Subcontinent, and now naturalized in other places (New Zealand, Australia, Mexico, southwestern United States, etc.).[1][2]
Asphodels are popular garden plants, which
grow in well-drained soils with abundant natural light.
Now placed in the family Asphodelaceae,[3] the genus was formerly included in the lily family (Liliaceae).[4]
Contents
[hide]
The plants are hardy herbaceous perennials
with narrow tufted radical leaves and an elongated stem bearing a handsome
spike of white or yellow flowers. Asphodelus albus and A. fistulosus have white flowers and grow from 1½ to 2 ft. high; A. ramosus is a larger plant, the large white flowers of which have a
reddish-brown line in the middle of each segment.
The leaves are used to wrap burrata, an Italian cheese. The leaves and
the cheese last about the same time, three or four days, and thus fresh leaves
are a sign of a fresh cheese, while dried out leaves indicate that the cheese
is past its prime.[5] In
Sardinia, honey produced from bees who have fed on the plant is highly favored
for its delicate taste.[6]
In Apulia, the unopened buds of the plant are
collected, blanched in boiling water, and preserved in olive-oil to be used as
a condiment.[6] In some
areas of Sardinia, especially Tinnura and Flussio, the stems are used to weave baskets
used in bread-making. At one time, these were an indispensable part of the
trousseau of a bride-to-be.[6]
In Greek legend the asphodel is one of the most famous of the plants connected
with the dead and the underworld. Homer describes it as covering the great meadow (ἀσφόδελος λειμών), the haunt of the dead. It was
planted on graves, and is often connected with Persephone, who appears
crowned with a garland of asphodels. Its general connection with death is due
no doubt to the greyish colour of its leaves and its yellowish flowers, which
suggest the gloom of the underworld and the pallor of death. The roots were
eaten by the poorer Greeks; hence such food was thought good enough for the
shades. The asphodel was also supposed to be a remedy for poisonous snake-bites and a specific against sorcery; it was fatal to mice, but preserved pigs from disease. The Libyan nomads made their huts of asphodel
stalks.
The asphodel is mentioned by several poets
in connection with the mythology of death, and by association, the afterlife -
specifically the Isles of the Blessed and Elysium - part of the ancient Greek
concept of the afterlife.
Milton: "To embathe In nectared lavers
strewed with asphodel."
Tennyson: "Others in Elysian valleys dwell, Resting weary limbs at last on
beds of asphodel."
Cohen: "But in his lapel, discreetly,
he wore a sprig of asphodel."
Barrett Browning: "As one who stands in dewless asphodel, Looks backward on the
tedious time he had In the upper life."
William Faulkner: "There
asphodels are scattered through the night, Like ghosts of young beseeching
hands." ONE WHO WAS LEFT LIVING, CHANSONS AU PRINTEMPS, handwritten with
drawings, 1919, W. Faulkner, RFC
Conrad Aiken:
"Snowflake on asphodel--how clear, how bright / Snow's death on dying
flower, yet both immortal"
William Carlos
Williams: Asphodel, that greeny flower
Powdered root of asphodel is mentioned as
an ingredient in a sleeping potion in Harry Potter and the Philosopher's Stoneby J. K. Rowling.[9]
In The Picture of
Dorian Grey by Oscar Wilde, Lord Henry
talks of old lovers: "I had buried my romance in a bed of asphodel."[10]
In Vladimir Nabokov's 1941 novel, The Real Life of
Sebastian Knight, the
protagonist's last novel bears the title The Doubtful Asphodel,
obviously alluding to the plant's association with death.[11]
2.
Asphodelus
aestivus Brot. - Summer asphodel, also known as
Common asphodel and Silver rod - southern Europe ( from Portugal to Turkey )
4.
Asphodelus ayardii Jahand. & Maire - France, Spain, Italy,
Algeria, Morocco, Tunisia, Canary Islands
8.
Asphodelus
fistulosus L. - Onion-leaved asphodel, also known
as Onionweed - Mediterranean ( naturalized in New Zealand, Mexico, southwestern
United States, etc. )
12.
Asphodelus ramosus L. - Branched
asphodel - southern Europe, northern Africa, the Middle East and Canary Islands
13.
Asphodelus refractus Boiss. - North Africa and Arabian Peninsula
from Mauritania + Morocco to Saudi Arabia
16.
Asphodelus
tenuifolius Cav. - Southeast Europe and northern
Africa from the Mediterranean south to Mali, Chad, Sudan, Somalia;
south-central Asia from Caucasus to India
formerly included
2. Jump up^ Altervista Flora Italiana, genere Asphodelus includes photos plus European distribution maps
3. Jump up^ Angiosperm Phylogeny Group
(2016). "An update of the Angiosperm Phylogeny Group classification for the
orders and families of flowering plants: APG IV". Botanical Journal of the Linnean Society. 181 (1):
1–20. doi:10.1111/boj.12385.
5. Jump up^ Roberts, Genevieve (2 March
2011). "Burrata: Britain's new Big cheese". The Independent.
Retrieved 7 September 2013.
7. Jump up^ Thomas, K. (1996). Man
and the Natural World: Changing Attitudes in England, 1500-1800. New York:
Oxford University Press. p. 73.
8. Jump up^ Shorter Oxford English
dictionary, 6th ed. United Kingdom: Oxford University Press. 2007.
p. 3804. ISBN 0199206872.
9. Jump up^ Lord, E. The heartbreaking truth behind Snape's first words to Harry in Harry Potter. Bustle.com. November 11, 2015.
11. Jump up^ Meyer, P. Anglophonia and Optimysticism: Sebastian Knight’s Bookshelves. In: Dolinin, A., et al. (Eds.) Russian Literature
and the West. Stanford, CA: Stanford Slavic Studies, 2008. 212-226.
13. Jump up^ Lifante, Z. D. (1996). Pollen morphology of Asphodelus L.(Asphodelaceae): taxonomic and phylogenetic inferences at the
infrageneric level. Grana,
35(1), 24-32.
·
Chisholm, Hugh, ed. (1911). "Asphodel". Encyclopædia Britannica (11th ed.). Cambridge University Press.