خوص
بضم خای معجمه و سکون واو و صاد مهمله اسم عربی برک درخت خرما
و برک درخت مقل و نارجیل و امثال آن را که دراز و باریک باشد شامل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
خوص . (ع اِ) برگ خرما. (مهذب الاسماء)
(از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). برگ خرما بافته شده یا غیربافته
. (یادداشت مولف ). || برگ درخت مقل و نارجیل و امثال که دراز و باریک باشد. (از تحفه حکیم مومن ). || برگ کاکااو. (ناظم الاطباء).
//////////////
خُوصَة: palm leaf
///////////
Palm Leaves
Inventory, bunch : 0
This item was last sold on : 11/07/16
Description/Taste
Depending upon variety the trunk of palm trees can be short or extremely tall and are capped with a crown of leaves. Palm leaves are green and made up of several smaller leaves that are attached to a central point or spine, depending upon shape. Palm leaves or palm fronds can be either palmate (fan) or pinnate (feather) in shape. The palm tree is documented as having produced the largest leaf, seed and inflorescence (cluster of flowers) of all trees in the Plant Kingdom.
Seasons/Availability
Palm leaves are available year-round.
Current Facts
A member of the Arecacese or Palmae family, palm leaves are part of the flowering evergreen plant most commonly known as the palm tree. There are over 2600 different species, most of which can be found growing today in tropical rainforests. While the leaves of the palm are too tough to be edible some palm trees do produce edible fruits that are popularly consumed today such as the coconut, date and acai berry.
Applications
Palm leaves are most commonly used for decorative purposes in the culinary world. They can be used whole to dress a table or on serving platters. Trim to desired size and use as garnish alongside tropical food and drinks. Palm leaves are commonly used in combination with banana leaves and other local vegetation in the traditional Hawaiian method of cooking in an underground oven known as an imu.
Ethnic/Cultural Info
Historically, palm leaves were used as one of the original materials for writing on. Palm leaf manuscripts have been found that date back to the 5th century in parts of South and Southeast Asia. Palm leaves have also long held symbolism in Christianity where they are seen as a symbol of victory, of good and faithfulness triumphing over evil and are mentioned numerous times in the Bible. Additionally in Judaism palms are one of the four species (of plants) used as part of both the traditional Sukkot blessing and the Hallel prayer to honor God.
Geography/History
Palm trees have been in existence since the dawn of human civilization, the earliest fossilized palms on record dating back nearly 80 million years to the Cretaceous period. They played an integral role as a resource that could be utilized not only for the fruits some of the trees provided but for a variety of different purposes. They were used whole as thatching to build roofs and walls for houses, the strong mid ribs used to make crates, fences, weapons and furniture and the smaller leaves used as a material for fashioning clothing, baskets, rope and cooking tools. Today, palm trees can be found growing around the world in a variety of different climates. The majority of species, however thrive and can be found growing in warm tropical and sub-tropical climates.
&&&&&&
خولنجان
بفتح خا و سکون واو و کسر لام و سکون نون و فتح جیم و الف و
نون و آن را خسردو دارو و بترکی قرغات و بهندی کلیجن و کلاجن نیز نامند
ماهیت آن
بیخی است سرخ تیره پر کره تند طعم تند بو و لذیذ و با حدت و
آنچه بتحقیق رسیده بیخ درخت نانبول است که بهندی پان نامند و درخت آن کهنه سال
خورده باشد و منبت آن بلاد هند و بنکاله است و غلیظ پر کره را قصبی و باریک صلب را
عقاربی نامند و این بهتر از اول است و قوت این تا هفت سال باقی می ماند
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و کویند در سیوم
افعال و خواص آن
مقوی معده و احشا و هاضمه و باه و اعضای باطنی و کاسر ریاح و
ماسک بول و جهت صداع و صرع بلغمی و تصفیۀ صوت و سرفۀ رطوبی و رفع بدبوئی دهان و
خوشبوئی آن و دردهای بارد بلغمی و درد کمر و کسر ریاح و آروغ ترش و رفع قولنج و
برودت کرده و وجع آن و خنازیر و سرطان و عرق النسا نافع و نکاهداشتن اندکی از ان
در زیر زبان رافع سستی آن و باعث سرعت تکلم اطفال و موجب شدت نعوظ و یک درم سائیدۀ
آن با یک اوقیۀ شیر بز تازه دوشیده جهت تحریک باه مجرب و طلای آن با آب و یا روغن
زیتون و یا یاسمین زائل کنندۀ کلف است مجرب مضر دل و حجاب سینه و مصدع محرورین
مصلح آن صندل و طباشیر و کوشت آب مرغ فربه و انیسون و حابس بول و مصلح آن کثیرا
مقدار شربت آن تا یک مثقال و نیم و بدل آن دارچینی و کبابه است و جوارش خولنجان دو
نسخۀ آن در قرابادین مذکور شد و عرق آن بسیار لطیف و محلل ریاح و در سائر افعال
الطف از اصل آنست و دستور کرفتن آن مانند عرقهای دیکر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
خولنجان . [ ل َ ] (اِ) خاولنجان . خسرودارو.
قره قاف Galanga)) . (یادداشت بخط مولف
) (از برهان قاطع). بیخی است سرخ تیره رنگ و پرگره و تندطعم و لذید و با اندک عطریه
و از هند و روم خیزد و گویند از آشیان باز و در سواحل دریا برمی آرند و نبات او معلوم
نیست و مولف تذکره گوید نبات او بقدر ذرعی و برگش مثل برگ خرفه و گلش ذهبی است و غلیظ،و
پرگره را خولنجان قصبی نامند و بی گره را که باریک و صلب است عقابی و قسم اخیر بهتر
و قوتش تا هفت سال باقی می ماند در آخر دوم گرم و خشک و مقوی معده و احشاء هاضمه و
باه و ماسک بول و بغایت کاسر ریاح و جهت قولنج و آروغ ترش و برودت گرده و درد کمر و
تقویت اعضاء باطنی و رفع بدبوئی دهان و خنازیر و سرطان و دردهای بلغمی نافع و نگاه
داشتن او اندک زمانی در دهان موجب شدت نعوظ و یک در هم سائیده او با یک اوقیه شیر گوسفند
ناشتا بنوشند در تحریک باه مجرب است . (از تحفه
حکیم مومن ). از ابزار دیگهاست و گرم و خشک است به درجه سیوم . معده سرد و تر را سود دارد و قوی کند و بوی
دهان خوش کند و قولنجی و درد گرده را سود دارد و قوه باه را زیادت کند. (ذخیره خوارزمشاهی ).
//////////////
خولنجان
بهترین وی آن بود که سرخرنگ و سطبر و
کمگره بود و آن بیخی است که باز از وی آشیانه سازد در لب دریا بوقت بچه کردن و آن
را در خانه بازیابند و آن از زمین یونان خیزد و زمین یونان آب برآمده است و کس آن را
نیابد الا در خانه باز که آن را بگیرند و بشویند و پارهپاره آن را ببرند و آن را خسرودارو
خوانند و بترکی آن را قرغات گویند طبیعت آن گرم و خشک است در دویم و گویند در سیوم
معده را نیکو بود و درد قولنج و درد گرده زایل کند و باه را زیادت کند و بوی دهان خوش
گرداند و طعام هضم کند و عرق النسا را سود دهد و بول ببندد چون از سردی گرده و مثانه
بود و صرع و صداع که از سردی بود و سرطان و خنازیر و دردهای بلغمی و سوداوی را نافع
بود و بادها بشکند و بلغمیمزاج را نیکو بود و رطوبتی که در معده بود نشف کند و تحریک
منی کند و هیجان آن و اگر قدری از آن در دهان گیرند نعوظ آورد و صاحب منهاج آورده که
یک درم از وی چون سحق کنند و بر چهاریکی شیر گاو افشانند و بناشتا بیاشامند در قوت
باه بغایت سود دهد و از خواص وی آنست که در هر دیگ و کاسه بود مگس گرد آن نگردد و جهت
معده و جگر سرد بغایت نافع بود و قوت اعضای باطنه بدهد و گویند مضر است به دل و مصلح
وی کثیرا بود و چیزها چرب و صاحب تقویم گوید مضر بود به حجاب سینه و مصلح وی صندل و
طباشیر بود و بدل وی خرفه و قرنفل بود و اسحق بن عمران گوید بدل وی دارچینی بود و گویند
بدل آن قرنفل بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: خولنجان را
خسرودارو گویند و بترکی قرغات و بهندی کلیجن و کلاجن نامند و آن بیخی است سرخ تیره
پرگره تندطعم تند بود و لذیذ و با حدت و آنچه بتحقیق رسیده بیخ درخت تانبول است که
بهندی پان نامند
شلمیر تحت عنوان خولنجان مصری و ریشه جوز
آن را به:
لاتینALPINIA GALANGA یاGALANGA MAJOR نامند
فرانسهGRANDE GALANGA -GALANGA DE
L ,INDE OU G .DEJAVA
انگلیسیGALANGAL
///////////////
7. ابومنصور زیر نام عربی زنجبیل،
zanjabīl از سه گونه زنجــــــــبیل (آنچه از Amomum zingiber یا Zingiber officinale به
دست میآید) نام میبرد: چینی، زنگباری و ملیناوی [ملیّن؟] (Melinawi) یا زرونباج، (Zurunbāj) که
بهترینش چینی است. 7 به گفته استینگاس،8 واژه پارسی
اَنقُله، anqala نام "گونه ای زنجبیل چینی" است. 9
این واژه پارسی (به همین شکل درعربی) نشان میدهد این فرآورده از هند میآمده است: بسنجید واژه پراکریتی (Prākrit) singabeera را با
çrngavera (که
متأخر است) در زبان سنسکریت،[1] zangabīl در
عربی کهن، و šangavīr در پهلوی، شنکلیل، šankalīl در
پارسی امروزی و zanjbīl عربی ـ پارسی، snrvēl یا snkrvil در
زبان ارمنی (از *singivēl) ،
یونانی، zingiberi لاتین؛ šakavīru در
زبان ماداگاسی، [ چنین در متن] [مالاگاسی، م. ] (وامواژه هندی). 2
واژه galangal که نام
زیردارک (ریزومِ) خوشبو Alpinia galangal است،
برخلاف آنچه نخست هانبری3 و در
پیروی از او هیرت4 و جایلز5 پنداشتهاند، خاستگاه چینی ندارد. این لغزش تنها زاده آن است که هانبری واژه تازی را که نام
اروپایی از آن گرفته شده به خطا khalanjān نگاشته هرچند نگارش
درست آن khūlanjān ]خولنجان[ (xūlandžān)، (xāwalinjān)
پارسی، است. اینکه ابن خرداذبه که پیرامون سالهای 848 ـ 844 مینوشته، از
خولنجان*، khūlanjān در شمار
فرآورده های چین نام میبرد،6
اثبات نمیکند که عربها این واژه را از چین گرفته باشند، زیرا این زیردارک مختص به
چین نیست، بلکه فراوان در هند کشت میشود، و تازیان نیز نخستین بار در همانجا با
آن آشنا شدند. ابنبیطار7 به روشنی میگوید khūlanjān از هند میآید؛
و همانطور که از خیلی پیش روشن شده، واژه تازی وام از سنسکریت kulañja،8 یا همان نام Alpinia galangal ]خولنجان،
خســــــــــــــــرودار، قره قات[ است. صورتهــــــای اروپایی این نــــــــام
با پـــــــایانه ng galangan) ، galgan و
همانندهای آنها( با الهام از آوایش
عربی کهن تر این نام یعنی khūlangān ساخته شده است. 9
در یونانی میانه، واژههای ، و و
در روسی kalgán هست .
همه اینها هیچ ربطی به واژه چینی kao-lian-kian
ندارد. 10 افزون بر این، نام چینی به گونهای متفاوت، یعنی Alpinia officinarum ، گفته
میشود، در حالی که Alpinia galangal در چین نمیروید و بومیِ
بنگال، آسام، برمه، سیلان و کونکن (Konkan) است. گارسیا دا اورتا
پیش از این به خوبی از تفاوتهای این دو آگاه بوده است.[2]
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
خولنجان، قولنجان یا خسرودارو[۱] (نام علمی: Alpinia officinarum)[۲] گیاهی
از خانواده زنجبیلیان است که بومی آسیای جنوب شرقی میباشد و کاربرد خوراکی و دارویی
دارد به ویژه ریشه و ریزوم آن.
منبع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ «خولنجان». عطاری آنلاین. بازبینیشده در ۳ شهریور ۱۳۹۴. «ماسرجویه گوید
: خولنجان و خسرودارو یکی است.»
پرش به بالا ↑ «گیاه دارویی خولنجان وخواص آن». صنایع غذایی wefood.
Wikipedia contributors, "Alpinia officinarum,"
Wikipedia, The Free Encyclopedia, https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Alpinia_officinarum&oldid=614615399
(accessed August 25, 2015).
////////////
به عربی خولنجان طبی، خولنجان صغیر:
خولنجان طبي
الخولنجان الطبي
|
|
نبات الخولنجان
الطبي
|
|
النطاق:
|
|
المملكة:
|
|
الفرقة العليا:
|
|
القسم:
|
|
الشعبة:
|
|
الشعيبة:
|
|
العمارة:
|
|
الطائفة:
|
|
الطويئفة:
|
|
الرتبة العليا:
|
|
الرتبة:
|
|
الفصيلة:
|
|
الأسرة:
|
|
الجنس:
|
|
القطاع:
|
|
النوع:
|
خولنجان طبي
|
الخولنجان
الطبي أو الخولنجان الصغير (الاسم العلمي:Alpinia officinarum) هو نوع من النباتات يتبع جنس الخولنجانمن فصيلة الزنجبيلية[1] .
محتويات
[أظهر]
الوصف النباتي[عدل]
نبات عشبي معمر يصل ارتفاعه إلى حوالي مترين. أوراقه كبيرة، ذو أزهار بيضاء
وحمراء، يمتاز الخولنجان الصغير برائحته العذبة وطعم تابلي. يوجد من الخولنجان عدة
أنواع مثل الخولنجان الصغير أو ما يعرف بالعيني والخولنجان الأبيض والخولنجان
الكبير أو الأحمر، وهناك أنواع أخرى تستعمل فقط للزينة لجمال أزهارها واستدامة
خضرتها وبعض من هذه الأنواع يصنع منه ورق الكتابة والبعض الآخر تؤكل سيقانه أو تطبخ.
والخولنجان الصغير الذي يعرف علمياً هو النوع الطبي.
الاستعمالات
الطبية[عدل]
الجزء المستخدم من
النبات جذاميره التي تشبه إلى حد ما جذامير نبات السعد وهي
ذات لون محمر ومغطاة بأغماد باهتة كبيرة تترك على الجذامير ندباً عند سقوطها
وللجذامير رائحة عطرية.
الموطن الأصلي[عدل]
موطنه الأصلي
المناطق العشبية في جنوبي الصين وجنوب شرق آسيا عموماً ويزرع في الوقت الحالي
كتابل ودواء في كثير من أجزاء آسيا المدارية ويزرع عادة بتقسيم الجذامير وإعادة
غرسها في الربيع ولا تجمع إلا بعد 4 إلى 6 سنوات من تاريخ زراعة النبات، ويستعمل
الخولنجان طازجاً أو مجففاً. المحتويات الكيميائية: تحتوي جذامير الخولنجان الصغير
على زيت طيار بنسبة 1-5٪ ويحتوي هذا الزيت على الفاباينين وسينيول ولينانوول
وكافور وسنمات المثيل، كما يحتوي الخولنجان على لاكتونات التربينات الأحادية
النصفية مثل الجالنجول والجالنجين.
الخولنجان الصغير
في الطب القديم[عدل]
استعملت العرب
الخولنجان منذ القدم، حيث كانت تعلف به جيادها لتزداد حرارة، ويشربونه مغلياً مع
الحليب ضد البرد والسعال ولتقوية الباءة.
يقول ابن سينا: الماهية: قطاع ملتوية حمر وسود حاد المذاق له
رائحة طيبة خفيف الوزن يؤتى به من بلاد الصين. ، قال ماسرجويه: هو خسرودارو بعينه.
الأفعال والخواص: لطيف محلل للرياح. الزينة: يطيب النكهة. أعضاء الغذاء: جيد
للمعدة هاضم للطعام. أعضاء النفض: ينفع من القولنج ووجع الكلي ويعين على الباه
وبدله وزنه من قرفة قرنفل. وقد قال داود الأنطاكي عن الخولنجان «حار يابس تبقى
قوته إلى سبع سنوات، يحلل الرياح ويفتح المسام والشهية ويهضم ويحلل المفاصل وعرق
النساء وأوجاع الجنين والظهر وشربه مع اللبن وخاصة لبن الضأن يعيد قوة الشباب.
ادخل الخولنجان إلى أوروبا في القرن التاسع عشر واعتبره المتصرف الألماني هيلدغارد
Hildegard من
بنغن بمثابة تابل الحياة الذي حبانا به الله ليدفع عنهم المرض. لقد استخدم في الطب
الصيني من مئات السنين، حيث يستخدمونه لتدفئة الجسم وضد آلام البطن والقيء والفواق
فضلاً عن الإسهال الناتج عن البرد الداخلي. وعادة عندما يستخدمه الصينيون ضد
الفواق فإنهم يخلطونه مع الكردهان وفطر التنوب. وفي الهند وجنوب غرب آسيا فيعتبر
الخولنجان الصغير مقوياً للمعدة ومضاداً للالتهاب ومقشعاً ومقوياً عصبياً، يستخدم
في علاج الفواق والتخمة وآلام المعدة والتهاب المفاصل والحمى المتقطعة. أما في طب
الأعشاب الغربي فقد ادخل الخولنجان الصغير إلى أوروبا عن طريق الأطباء العرب منذ
ما يزيد ع 1000 سنة، حيث يستخدم هناك بشكل رئيس كطارد للريح ولعسر الهضم والقياء
وألم المعدة وكتلطيف القروح الفموية المؤلمة والتهاب اللثة وكذلك لعلاج دوار
البحر. وماذا قال الطب الحديث عن الخولنجان الصغير؟ أثبتت الأبحاث الصينية أن
الخولنجان مضاد للجراثيم، حيث تبين فعلياً أن الخولنجان الصغير له مفعول مضاد لعدد
من الجراثيم بما في ذلك الجمرة (anthrax)، كما ثبت فعاليته ضد الفطر، حيث يشير بحث نشر عام 1988 إلى أن
الخولنجان الصغير فعال جداً ضد Candida albicans وفي روسيا حضر من الخولنجان مستحضر طبي تحت اسم Nastoika وهو
مشروب يستخدم لتدفئة الجسم. وقد تبين أن الخولنجان الصغير له تأثير مقوي للجهاز
الهضمي ومدفئ وطارد للغازات ومضاد للقيء والجرعة العلاجية من الخولنجان الصغير
تتراوح ما بين 0,5 إلى 1,5 غرام يومياً. ولعلاج حالات عسر الهضم والتخلص من غازات
المعدة يستخدم مسحوق الخولنجان الصغير وذلك بأخذ ملء ملعقة صغيرة من مسحوق الجذمور
وإضافتها إلى ملء كوب ماء مغلي وتركها لمدة عشر دقائق ثم يصفى ويشرب وذلك بمعدل
مرة واحدة في اليوم. كما يمكن استخدام مسحوق الخولنجان استنشاقاً وذلك بإضافته
لماء ساخن ثم يستنشق البخار المتصاعد وذلك لتخفيف حدة الزكام والبرد. نقلا عن
جريدة الاثنين 1 شعبان 1426هـ - 5 سبتمبر 2005م - العدد 13587 لتقوية الباءة
والجسم ومكافحة الأمراض وتجنب الوهن والخمول: ما وجدت منشطا للجسم مثل الزنجبيل
المحلى بالعسل، وأما عن أكل مربى بالعسل مع الفستق والخولنجان فيقول داود الأنطاكي في تذكرته: "فيه سر
عظيم". معجون يقوي الجسم، ويعالج النسيان، ويفتح قريحة المخ، ويفرح النفس
وينعشها. المركبات: 100 غرام زنجبيل مطحون+ 100 غرام فستق مطحون+ 50 غرام خولنجان
مطحون+ 50 غرام حبة سوداء مطحونة+ عسل نحل. يطبخ
عسل نحل على نار هادئة وتنزع رغوته، ثم تضاف الأشياء السابقة وتقلب جيدا حتى تعقد
كالحلوى، وتعبأ في برطمان زجاج، وتؤكل منه ملعقة بعد الإفطار، وملعقة بعد العشاء
يوميا.
انظر أيضاً[عدل]
مراجع[عدل]
في كومنز صور وملفات عن: خولنجان طبي
///////////
به آذری کیچیک گالنگا:
Dərman
alpiniyası, kiçik qalanqa (lat. Alpinia officinarum)[1] - zəncəfilkimilər fəsiləsinin
alpiniya cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////
به ترکی استانبولی
هاولیچان:
Havlıcan (Alpinia officinarum), zencefilgiller (Zingiberaceae)
familyasından köksapları baharat olarak kullanılan çok yıllık bitki türü. Anavatanı Hindistan,
Güneydoğu Asya ve Laos'tur.
3 m boyunda olan
havlıcan beyaz ya da pembe çiçeklere ve
mızraksı yapraklara sahiptir.
Tıp ve mutfak alanında geniş bir kullanım alanı olan köksaplı bir bitkidir.
Kökleri ve topraklatı gövdesi kurutularak baharatolarak
kullanılır.
Bugün en çok Güneydoğu Asya ülkelerinde yetiştirilmekle
birlikte, bu coğrafyanın mutfak kültüründe ve geçmişte Ortaçağ Avrupa mutfağında sıkça
kullanılmıştır. En çok Güneydoğu Asya ve Endonezya mutfaklarında kullanılır.
Görünüşte zencefili andıran
bitkinin tadı ise zencefile pek benzemez. Tadı acımsıdır.
///////////
Alpinia officinarum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Alpinia officinarum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
A. officinarum
|
Alpinia
officinarum, known as lesser galangal, is a plant in
the ginger family,
cultivated in Southeast Asia.
It originated in China, where its name ultimately derives. It can grow several
feet high, with long leaves and reddish-white flowers. The rhizomes, known
as galangal, are valued for their sweet spicy
flavor and aromatic scent. These are used throughout Asia in curries and
perfumes, and were previously used widely in Europe. They are also used as
an herbal remedy.
Contents
[hide]
·
3Uses
The genus is
named for Prospero Alpini,
a 17th-century Italian botanist who specialized in exotic plants. The word
"galangal" comes from the Arabic form of a Chinese word for ginger, liang-jiang.[1][2]
This herbaceous plant can grow up to ten feet
in height, though three to five feet is more common. The leaves are lanceolate (long and thin), and the
flowers are white with streaks of red, growing from a spike at the top. The
plant's rhizomes, the part known as galangal, are thin
and tough, and they are the principal reason the plant is cultivated. They have
orange flesh with a brown coating, and have an aromatic odor and a sweet
flavor. These are smaller than greater galangal which have a stronger
peppery pine-like bite that is lacking in the sweeter rhizomes of lesser
galangal.[1][2]
The
galangal rhizomes were widely used in ancient and medieval Europe, where they
were reputed to smell of roses and taste of sweet spice.[1] Its use in Europe
has dramatically declined, however, and is now mainly used in Eastern Europe.
It is used in Russia for flavoring vinegar and the liqueur Nastoika.
It is still used as a spice and medicine in Lithuania and Estonia.[2]
In
Asia the rhizomes are ground to powder for use in curries,
drinks, and jellies.[1] In India an
extract is used in perfumes, and Tatars prepare a tea with it.[2]
Alpinia
officinarum contains
high concentrations of the flavonol galangin,[3] which has been
shown to slow the increase and growth of breast tumor cells.[4][5] Historically, the
rhizomes were reputed to have stimulant and digestive effects.[1]
Lesser
galangal is native to China, growing mainly on the
southeastern coast, and it grows in Hainan, Japan,
and Thailand.[1] It is also
cultivated in India. Hong Kong is the
commercial center for the sale and distribution of the lesser galangal.[1]
Although
the common name "lesser galangal" most appropriately refers to Alpinia
officinarum, it is sometimes misapplied to other plants, such as Kaempferia galanga,
which has a peppery camphorous taste and is used in Indonesia, Malaysia and other Southeast Asian countries. Cyperus longus is sometimes referred
to as as "galingal", and has similar uses, with spicy, starchy
rhizomes used in cooking.[1] Boesenbergia rotunda,
also called Chinese ginger or fingerroot, is sometimes
also referred to as "lesser galangal."
1. ^ Jump up to:a b c d e f g h Gualtiero
Simonetti (1990). Stanley Schuler, ed. Simon & Schuster's Guide to Herbs
and Spices. Simon & Schuster, Inc. ISBN 0-671-73489-X.
2. ^ Jump up to:a b c d Grieve,
M. "Galangal". From A
Modern Herbal, 1931.
3. Jump up^ Ciolino, H. P.; Yeh, G. C. (1999).
"The flavonoid galangin is an inhibitor of CYP1A1 activity and an
agonist/antagonist of the aryl hydrocarbon receptor". British Journal
of Cancer. 79 (9/10): 1340–1346. doi:10.1038/sj.bjc.6690216.
4. Jump up^ So, F. V.; Guthrie, N.; Chambers,
A. F.; Moussa, M.; Carroll, K. K. (1996). "Inhibition of human breast
cancer cell proliferation and delay of mammary tumorigenesis by flavonoids and
citrus juices". Nutrition and Cancer. 26 (2):
167–181. doi:10.1080/01635589609514473. PMID 8875554.
5. Jump up^ So, F.; Guthrie, N.; Chambers, A.
F.; Carroll, K. K. (1997). "Inhibition of proliferation of estrogen
receptor-positive MCF-7 human breast cancer cells by flavonoids in the presence
and absence of excess estrogen". Cancer Letters. 112 (2):
127–133. doi:10.1016/S0304-3835(96)04557-0. PMID 9066718.
·
Alpinia officinarum Hance Medicinal Plant
Images Database (School of Chinese Medicine, Hong Kong Baptist
University) (traditional Chinese) (English)
·
高良薑, Lesser Galangal Rhizome,
Gao Liang Jiang Chinese Medicine Specimen Database (School of
Chinese Medicine, Hong Kong Baptist University) (traditional Chinese) (English)
·
Spices
1.
بسنجید باجستار زیر: . E. Hultzsch and F. W. Thomas, in
Journal Roy. As. Soc., 1912, pp. 475, 1093
نیز، نک : .Yule,
Hobson-Jobson, p. 374
2. هنوز بازنمودی برای واژه غریب tvānkaro در زبان کوچهای یا تخاریِ در نامیدن
”زنجبیل“داده نشده است:
S. Lévi, Journal asiatique,
1911, II, pp. 124, 137,
3. Science Papers, p. 373.
4. Chinesische Studien, p. 219.
5. Glossary of Reference, p. 102.
* زرنباد. [ زُ رُم ْ ] (اِ) داروئی است مانند پای ملخ و به عربی رجل
الجراد خوانند و اهل مکه آنرا عرق الکافور و عروق الکافور گویند و آن بیخی است که
از آن بوی کافور می آید. گرم و خشک است در دویم . گویند اگر تازه و تر آنرا بکوبند
و بر کف پای بمالند هر علتی که در سرباشد، زایل گرداند. و اگر در خانه بخور کنند
مور و مورچه را بگریزاند. (برهان ). بیخ نباتی است مقوی دل و محلل ریاح و سمن بدن
. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بیخ گیاهی معطر و خوشـــــبوی که کژور «؟» و بتازی
عروق الــــکافور گویند. (ناظم الاطباء). «زدوار یا زرومبـــت » . «زدوار". (حاشیه ٔ برهان چ معین). زرنبات .
زرمباد. زرنبه . گیاهی است از
تیره ٔ زنجبیلی ها که دارای ساقه ٔ زیرزمینی باریک و دراز است ، میوه اش کپسولی و
دارای دانه های معطر است . این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره ٔ زنجبیل در منطقه ٔ
هند و مالزی می روید و در تداوی بعنوان مقوی و بادشکن و در تهیه ٔ برخی لیکورها مصرف
می شود. عرق الکافور. در برخی کتب «تاج الملوک زرد رومی » را که بنام «انتله ٔ
سوداء» نیزنامیده میشود، مرادف زرنباد گرفته اند. (فرهنگ فارسی معین ). داروئی است
که بتازیش رجل الجراد خوانند به هندیش کچور نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). نام دوائی
است مانند پای ملخ و در دواها بکار برند. (انجمن آرا). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن
و ترجمه ٔ ضریر انطاکی . اختیارات بدیعی و فهرست مخزن الادویه و الفاظ الادویه شود. لغت نامه دهخدا.
** زیره رومی ; تخمی است که آنرا کراویا و زینان و نانخواه گویند. (برهان )
(آنندراج .(قرنباد.
(فرهنگ فارسی معین ). اسم فارسی افتیمون و کراویا را نیز نامند ).تحفه حکیم مومن ). تقرد. تقرده . تقره . تقده . نقده .
(منتهی الارب(
. کرویا. شاه زیره . نقده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی گفته
اند که افتیمون زیره رومی است . (ذخیره خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً).
لغت نامه دهخدا.
6. G. Ferrand, Textes relatifs à l'Extrême-Orient, p. 31.
*** ماه پروین. [ پ َرْ ] (اِ مرکب )
اسم فارسی جدوار است . (انجمن آرا) (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه
). زرنباد و جدوار. (ناظم الاطباء). جدوار. ماه فرفین ).یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره ٔ زنجبیلها که خاص مناطق گرم (هند و مالزی ) می باشد و در حقیقت یکی از گونه های
زرنباد محسوب می شود. ساقه های زیرزمینی این گیاه معطر است و مانند دیگر ادویه ٔ
معطر (از قبیل هل و زردچوبه ) در اغذیه برای خوشبو ساختن و تقویت به کار می رود و
بعنوان ضد نزله نیزتجویز می شود. ماه فروین . ماه فرفین . جدوار. زدوار.
سطوال . انتله . ساطریوس . جدواراندلسی . جدوار ختائی ، زرنباد چینی ، جدوار سیاه
، جدوار اسود. قره جدوار. فاط. توضیح آنکه
در برخی مآخذ نام زرنباد را نیز به این گیاه اطلاق کرده اند در حالی که زرنباد
گونه ٔ دیگری از این گیاه ولی مشابه آن است . (فرهنگ فارسی معین ). لغت نامه دهخدا.
7 . .ibid;
p. 259 نیز بسنجید با آخوندف، ابومنصور، ص
60.
8. Roediger and Pott, Z. K. d. Morgenl., Vol. VII, 1850,
p. 128.
9. E. Wiedemann (Sitzber. Phys. Med. Soz. Erl., Vol. XLV, 1913, p. 44) که در آن صورتهای عربیِ دیگرِش چنین است:خولنجاد،
Xaulangād و خولنجان، xalangān.
10.
نیاز به گفتن نیست که کالبدشکافیهای هیرت، که نام سنسکریت را نمیدانسته، بدور
از روش لغتشناسی تاریخی است.
1. .Markham, Colloquies, p. 208 گارسیا lavandou را نامی می شمارد که در چین به کار میرود؛
چنین می نماید که این نام واتگشته واژهای مالایایی است (بسنجید با laos در جاوهای). او میگوید که در جاوه گونه بزرگتری
از آن هست به نام lancuaz ؛ در هند هر دو را lancuaz مینامند. این همان lenkūwas مالایایی، lankuwasa ماکاساری، lakuah یا lakuak
چامی، lankuas
تاگالوگی است. نامهای عربی در فرونگاشت
گارسیا به این صورت آمدهاند: calvegiam ، chamligiam و galungen ؛ پر پیداست که باید نگارش پرتغالی نویسنده را هم در نگر داشت.
2. آخوندف، ابومنصور، ص 138.
3. همان، ص 268.
* گیاهی علفی، بدون ساقه و دارای گلهای کوچک و سفید رنگ. در
هیمالیا میروید و در بازارهای هند بفروش میرسد. دارای مادهای به نام کوپتین
است. م.
4. . Leclerc, Traité des simples, Vol. II, p. 441 دیوسکوریدس گفته است که شیره این گیاه به رنگ
زعفران است.
5. در یونانی بیزانسی این واژه یا و
مشتق از واژه فارسی ـ عربی است.
** قولنجان . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) خاولنجان . (فهرست مخزن الادویه ).
گیاهی است از تیره ٔ زنجبیل ها که دو گونه ٔ آن مشهور است
یکی را به نام قولنجان صغیر و دیگری را به نام قولنجان کبیر مینامند و هر دو آنها
دارای ساقه های زیرزمینی مورد استفاده هستند (قولنجان صغیر بیشتر مورد استفاده
قرار میگیرد) قولنجان از گیاهان بومی چین و هندوچین است . نوع صغیر آن دارای ساقه
های زیرزمینی به ضخامت یک چوب قلم (بکلفتی یک انگشت تقریباً) و به درازی شش
سانتیمتر است . بوی ساقه های زیرزمینی آن که به نام ریزوم خوانده میشود، معطر (شبیه
بوی فلفل ) است ، طعمش سوزان و تلخ است . در این ریزوم ها مواد نشاسته ای و صمغی
وجود دارد و بعلاوه دارای اسانسی است که بوسیله ٔ جوشاندن آنها در آب استخراج
میشود و خاصیت تسکین درد را دارد و از این جهت در دندانپزشکی مورد استفاده قرار
میگیرد. همچنین جهت رفع دردهای امعاء و بعنوان مقوی از ریزومهای آن استفاده
میکنند. خولنجان ،خولیجان ، خاولنجان ، کلاجن ، کلیجن ، قره غات ، خسرو دارو، و
قسط، کسری دارو، هارلیجان ، هاولیجان ، گلنگا قالنقا، پان ، درخت تانبول ، خلنجان ).فرهنگ فارسی معین .(لغت نامه دهخدا.
خولنـــــجان ( در انگلیسی: (Galangalزیردارکهای
سخت و سفت سرخی که به قـــهوه ای مـــــــی زند، دارای خطوط سفید رنـــــگ و
محل افتـــــــــــاده سا قه های هوایی.
گیاه قولنجان یا خـــولنجان كبیر بــــا نام علـــــــمی: Alpinia officinarum Hanceاز تیره زنجبیل Zingibriaceae) ) است كه بوئی مطبوع و طمعی تند و معطر
دارد. گیاهی است پایا بومی چین و
هند که در ایران نمی روید. برگهای غلاف
دار، دراز و نوك تیز با رگبرگی مشخص و رگبرگهای فرعی موازی و گلهای سفید سبز فام
خوشه ای از ویژگی های آن است.
6.
Ed. Of Defrémery and Sanguinetti, Vol. II, p. 186.
* مامیران. (
اِ) نـوعی از عروق الصفراست و آن دوایی باشد
زردرنگ به سبزی مایل ، باریک و گره دار می شود. گرم و خشک است در چهارم . یرقان را
نافع است و آن را به عربی بقله الخطاطیف و شجرهالخطاطیف خوانند... (از برهان ).
بیخی است مشابه زردچوب که به دوای چشم به کار آید. (غیاث ) (آنندراج ). نوعی از
زردچوبه . (ناظم الاطباء). قسمی از
زردچوبه است و شاخه های نبات او از زمین مرتفع و برگش شبیه به لبلاب و مایل به
استداره و سفید مایل به زردی و بالزوجت و بیخ او پرشعبه و کوچک و گره دار و
غیرمستقیم و در گره های او ریشهای باریک شبیه به موی و منبتش نزدیک آبهاست و هندی
او زرد مایل به سیاهی و چینی زرد و زبون تراز هندی و غیرهندی و چینی مایل به سبزی
می باشد و تخمش شبیه به کنجد... (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). میرمیران . (دزی ج 2 ص 628) = مرمیران . (دزی ج 2 ص 585)
. لغت فارسی است . فرهنگ نویسان آن را با «خالیدونیون » یونانیان مترادف
دانسته اند و اسم عربی «بقلهالخطاطیف » ترجمه ٔ این کلمه ٔ یونانی - یعنی «گیاه
پرستوها» - است . رنولد-کولین گفته اند که محتملاً کلیدونین را که دارای عصاره و ریشه ٔ زردرنگ است با داروی شرقی دیگری که آن هم
دارای ریشه های زردرنگ است یعنی کوپتیس تیتا در آشفتن کرده اند. اصل گیاه
اخیر، از چین است و ریشه های آن را به ایران و هند می بردند و در مخزن الادویه شرح
آن آمده. مایرهوف همین قول را معتبر می
داند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب از فارسی است . گیاهی است از تیره ٔ کوکناریان به ارتفاع 30 تا 80 سانتیمتر که معمولاً بر روی دیوارها و اماکن مخروبه می روید. برگهایش
دارای 5 تا 7 قسمت مشخص است . جام گلش زرد رنگ و کاسه ٔ گل آن نیز به رنگ جام است . بر
اثر خراشی که بر برگها یا ساقه ٔ این گیاه وارد آید شیرابه ٔ نارنجی رنگ تلخ و
سوزنده ای خارج می شود که دارای اثر مسهلی است . انساج این گیاه شامل
آلکالوییدهایی نظیر کلیدونین و سانگینارین و کلریترین و اسید کلیدونیک می باشد. عصاره ٔ این گیاه را گاهی جهت از بین بردن زگیل تجویز می کنند و
نیز سابقاً برای از بین بردن تومورهای سرطانی تجویز می شده است . مامیران کبیر.
مامیرون . ممران . عروق صفر. عروق الصفر. بقلهالخاطیف .شجره الخطاطیف . خلیدونیون
. خالدونیون . کالیدونیون . خالدونیون . عروق الصباغین . حشیشهالخطاف . حشیشهالصفرا.عروق
الزعفران . قیرلانغج اوتی. ) فرهنگ فارسی معین (. لغت نامه دهخدا.
7.
Yule, Cathay, new ed., Vol. I, p. 292.