خلد
بضم خا و فتح لام و سکون دال مهمله و آن را نداسه و بفارسی موش
کور و بشیرازی انکشت برک و باصفهانی وازه سبانک و بدیلمی کابیش و بهندی چهچوندر نامند
ماهیت آن
حیوانی است کریه الرائحه بی چشم و دم و پاهای آن از موش کوچکتر
و خاکستری رنک و کویند چشم آن زیر پوست آنست و در زمینهای نمناک می باشد و پیوسته زمین
را سوراخ می کند و ریشهای اشجار را می خورد خصوصا بیخ کندنا و پیاز و لهذا چون کندنا
و پیاز را بر در سوراخ آن کذارند ببوی آن بیرون آید
طبیعت آن
بغایت کرم و با رطوبت و از سموم قتاله
افعال و خواص آن
خون موضع دنبالۀ آن جهت رفع بیاض چشم و آثار جلد و خال و خنازیر
و طلای دماغ آن با روغن کل قاطع رعاف و سیلان خون از هر موضع که باشد و محلل اورام
و خناریر و جهت برص و بهق و قوبا و کلف و هرچه از بدن بروز کند بیعدیل و خون آن نیز
همین اثر دارد و سر آن را سوخته با زاج سفید چون در کوش کذارند و یا در بینی بدبوی
آن هر دو را زائل کرداند چون بر صاحب تپ ربع بندند شفا یابد و طلای آن جهت درد سر و
بخور آن جهت عسر البول و سعوط زهرۀ آن با آب بیخ رطبه جهت رفع لقوه از مجربات شمرده
اند و تعلیق لب بالای آن جهت تپ ربع و صرع و باسانی بیرون آمدن دندان اطفال و انداختن
دندان آن میان جماعت موذی باعث تفرقۀ ایشان و همچنین در اتش انداختن پیه آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
خُلد
بپارسی موش کور خوانند و بشیرازی انگشتپرک و آن جانوری است کور
و در شیب زمین بود و گویند کر نیز بود و بیخ نبات و اشجار خورد و در شیب پیاز و گندنا
بیشتر باشد و به طلب بوی پیاز و گندنا بیرون آید و اگر خواهند که وی را بگیرند پیاز
یا گندنا بر در سوراخ او نهند بیرون آید و وی را بگیرند و وی از جمله سموم قاتله است
و ابن زهر در خواص آورده است که خونی که در بن گوش وی بود بر خنازیر طلا کنند نافع
بود و اگر سر وی بسوزانند و با قلقطار سحق کنند و کسی را که بینی گنده بود در بینی
دمند گند بینی ببرد و کسی که تب ربع دارد چون بر وی بندند شفا یابد و مهراریس گوید
دماغ وی چون بروغن گل بگدازند و بر بهق و برس و قوبا طلا کنند نافع بود و هر چیزی که
از بدن بیرون آید بمالند زایل کند
صاحب مخزن الادویه مینویسد: خلد بضم خا و فتح لام و سکون دال آن
را نداسه و بفارسی موش کور و بشیرازی انگشت برک و باصفهانی وازه سبانک و به دیلمی کابیش
و بهندی چچوندر نامند و آن حیوانیست کریه الرایحه چشم و دم و پاهای آن از موش کوچکتر
و خاکستریرنگ باشد
اختیارات بدیعی، ص: 152
///////////
خلد. [ خ ُ / خ َ ] (ع اِ) موش کور که جانوریست کور زیرزمین هرگاه
پیاز یا گندنا بر سوراخ وی نهند، از بوی آن برآید و شکارش کنند. ج ، مناجذ، از غیر
لفظ آن مانند مخاض که جمع خلقه است . (از ناظم الاطباء). مرحوم دهخدا معتقدند: در زبان
عربی جلذ نیز بمعنی موش کور است و جمع آن برخلاف قیاس مناجذ است و ظاهراً خلد و جلذ
یکی تصحیف دیگریست .بفارسی موش کور. و طیماثاووس گوید که هرگاه در سوراخ مسکن او پیاز
و گندنا بگذارند ببوی آن بیرون آید واز سموم قتاله و بغایت گرم و با رطوبت و خون موضع
دنباله او جهت خنازیر و بیاضی چشم و رفع آثار
جلد و خال و دماغ او با روغن گل جهت برص و بهق و قویا و خنازیر و هرچه از بدن بروز
کند بی عدیل و قاطع رعاف و سیلان خون هر عضوی و محلل اورام و خون او نیز همین آثار
دارد و سر او را چون سوخته با زاج سفید در گوش گذارند جهت ازاله بوی بد آن . (از تحفه حکیم مومن ).
- جلذ. [ ج ُ ](ع اِ) موش کور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ج ، مَناجِذ، بغیر الفاظ مفرد آن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج
). خُلد. کلمه جُلذ و خُلد هر دو به معنی موش
کور در لغت نامه های عربی آمده است و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است . (از یادداشت های
دهخدا).
///////////
موش کور (در متون طب سنتی خُلد) از زیر
رده پستانداران جفت دار (Eutheria) راسته حشره خواران (Insectivora) و خانواده کننده ها (talpidae) از میان پستانداران
جانوری خاکزی است.
انها چشمهایی تحلیل رفته دارند. موش کور
با دست و پای نیرومند خود با کندن سوراخ های گوناگون و دالان های دراز در خاک که گاهی
تا ژرفای یک متری پایین میرود، مایه بهبود تهویه و زهکشی خاک میشود.
این جانور در امیختن نیمرخ خاک و یکنواخت
کردن ان کارایی دارند.
خوراک این موش ها بیشتر کرم خاکی است.
انها همچنین از لارو حشرات، کنه ها، هزارپایان، تنندوها و نرم تنان تغذیه می کنند و
در کاهش افت ها بسیار سودمند هستند.
فراوانی موش کور در چمنزارهای همیشه سبز
و جنگل های پهن برگ با خاکهای اهکی بسیار بالا است. این موش در جنگل های سوزنی برگ،
تورب زارها و کشتزارها نیز با فراوانی کمتری دیده میشوند. بنابراین پیامد زندگی و کارکرد
انها در خاک میتواند بهم ریختن نیمرخ خاک و یکنواخت کردن ان، افزایش فرسایش خاک یا
پوک کردن ان، خوردن جانوران سودمند و زیانمند خاک و همچنین افزایش گونه های علفی با
ریشه های افشان و کاهش گونه های درختی در جنگل های پهن برگ باشد.
______________________________________________________
موشهای کور پستانداران خانواده Soricomorpha هستند. موشهای کور
عموماً در زیر زمین لانه میکنند، هر چند برخی از گونهها نیمه آبزی هستند. موش کور
چشمهای کوچک یا پوشانده شده دارد و احتمالاً هنوز هم میتواند شب را از روز تشخیص
دهد اما فرای این کور هستند.
موش کور، حیوانی است که در اغلب کشورها
وجود دارد؛ ولی با این همه نمی توان آن را مشاهده کرد. زیرا بیشتر زندگی خود را در
زیر زمین می گذراند. فقط بعضی مواقع در باغها و مزارع، تپه کوچکی از خاک دیده می شود
که پشت بام لانه موش کور است و در زیر آن موش کور در تاریکی مطلق زندگی می کند. موش
کور، حیوان کوچکی است که به ندرت طول آن بلندتر از ۱۵ سانتی متر می شود. بدن این جانور
از کرک بسیار نرم موشی رنگ پوشیده شده است و دم صورتی رنگ آن فقط ۲ یا ۳ سانتی متر
طول دارد. موش کور گردن ندارد و گوشهای کوچک آن در زیر کرک پنهان شده اند. البته موش
کور چشم دارد؛ ولی چشمهایش به اندازه نوک یک سنجاق هستند و با کرک پوشیده شده اند.
به همین دلیل است که مدت زمان نسبتاً زیادی همه خیال می کردند که موش کور واقعاً کور
است. در حالی که موش کور بیناست؛ اما ضعیف می بیند. ولی هرگز نمی توان به آن کور گفت.
اگر کسی یک موش کور را بگیرد و روی زمین قرار دهد، ملاحظه می کند، که فوراً به طرف
محلی که خاک نرم داشته باشد می دود و بلافاصله شروع به کندن می کند. موش کور در کندن
زمین سرعت و مهارت زیادی دارد. زیرا پاهای جلویش خیلی قوی هستند و شکل بیلهای کوچک
را دارند. و بالاخره موش کور در مدت فقط چند دقیقه زمین را می کند و در آن ناپدید می
گردد. برای آنکه تجسمی از سرعت موش کور داشته باشید، کافی است که بگوییم این جانور
کوچک در طی یک شب می تواند ۷۰ متر تونل حفر کند. لانه موشهای کور، معمولاً به صورت
یک تپه دیده می شود. در داخل این تپه، دو تونل گرد وجود دارد که یکی بالای دیگری کنده
شده است و چند تونل عمودی نیز آنها را به هم مربوط می سازد تا موشهای کور بتوانند در
تمام جهات حرکت کنند.
منبع[ویرایش]
بیولوژی و بیوشیمی خاک: دکتر علی اکبر صفری سنجانی . دانشگاه بوعلی
سینا
ویکی
///////////
عربی خُلد:
الخُلْد أو آكل البق أو الفأر الاعمى أو
الطوبين (بالإنجليزية: Mole)
حيوان صغير من الثدييات آكلة الحشرات والديدان وهو من الحيوانات مدرعة الأنف.
حجمه صغير حيث يصل طوله إلى حوالي 14 سم،
له رقبة قصيرة جداً ورأس غائص بين كتفيه.
يعيش الخلد في الأنفاق حيث يحفرها بمخالبه
وأسنانه القوية، ويتميز بعينان أثاريتان بالغتان في الصغر مغظاة بطبقة من الجلد، ولأنه
يعيش في الأنفاق ففقد استخدام البصر وأصبح أعمى."[1] ويتكاثر في ليبيا في منطقة
الجبل الأخضر.
الخلد حيوان أكول يتناول يومياً كميات
كبيرة من الحشرات والديدان التي يحصل عليها عن طريق حفر التربة.
يتكاثر الخلد في الربيع حيث يضع جراءه
في الجحر الذي يحفره لسكنه ويمتاز هذا الجحر بالعديد من المخارج والمداخل من خلال الأنفاق
التي يحفرها. يعتبر الإنسان عدو لهذا الحيوان الصغير للحصول على جلده الثمين. يظهر
هذا الحيوان في أفلام الكارتون وهو يعاني من مشاكل في النظرحيوان 15-20 سنتيمترا وتزن
100-140 غرام ، ذات جسم اسطواني مغطاة الشعر مظلم جميلة ، وأشار خطم. رئيس ترتدي عيون
وآذان صغيرة من دون علم. كمامة ، التي تنتهي في جرافة بدعم من العظام الخاصة هو أحد
أجهزة اتصال وهشة لا تستخدم في الحفر. وتغطي الأرجل الأمامية مع تكييفها لاستئصال قرن.
أصابع تحمل مخالب قوية ومتحدة بها غشاء ، يبلغ طول المخالب حوالي 4سانتيمترات ، وابهاميين
اضافيين ، تقريبا إلى مسمار ، وتشكيل نوع من مجرفة ، التي عززتها العظام خاصة ، مرض
الخلية العظام. ساقيه الخلفيتين ومزودة بنوع من نتوء مساعدة استئصال.
الطوبين موجود في جميع المناطق المعتدلة
من أوروبا وآسيا وأمريكا الشمالية.
مراجع[عدل]
^ جان باتيست لامارك (1809). Philosophie
zoologique ou exposition des considérations relatives à l'histoire naturelle
des animaux.
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات
أكثر حول: خلد
أيقونة بوابة
////////////
به سواحلی فوکو:
Mafuko ni wanyama ambao wanachimba katika ardhi na kushinda
takriban maisha yao yote chini ya uso wake. Wanyama hawa wamo katika oda na familia mbalimbali. Spishi za Afrika zimo katika oda za Afrosoricida (familia Chrysochloridae) na Rodentia (familia Bathyergidae na Spalacidae). Oda Soricomorpha ina spishi katika Afrika, lakini hizi ni
wanafamilia wa Soricidae (virukanjia). Mafuko wa Soricomorpha ni wanafamilia
wa Talpidae, familia isiyokuwapo katika Afrika,
lakini wanyama hawa wanatokea Asia, Amerika na Ulaya.
Kuna spishi mbili huko Australia ambazo ni mamalia wanaobeba watoto wao
wachanga ndani ya mkoba (Notoryctidae). Mafuko wa Notoryctidae, Chrysochloridae na Talpidae hula nyungunyungu na wadudu,
lakini wale wa Bathyergidae na Spalacidae hula mizizi, matunguu na viazi.
///////////
به ترکی استانبولی:
Köstebek, köstebekgiller (Talpidae) familyasına mensup memeli bir
hayvan. Silindir şeklinde vücudu, kadifemsi postu, çok küçük gözleri ve
kulakları,[1] kısa arka ayakları, kazmaya uygun büyük
pençeli kısa ve güçlü ön ayakları vardır.
//////////
Mole (animal)
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Moles
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Infraclass:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
Talpidae
in part |
Genera
|
|
12 genera, see text
|
Moles Persian:موش کور، خلد Arabic:خلد) are small mammals adapted to a subterranean lifestyle (i.e.,
fossorial). They have cylindrical bodies, velvety fur, very small,
inconspicuous ears and eyes,[1] reduced hindlimbs and short, powerful
forelimbs with large paws adapted for digging. The term "mole" is
especially and most properly used for "true moles" of the Talpidae family in the order Soricomorphafound in most parts of North America,[2] Asia, and Europe although may refer to other
completely unrelated mammals of Australia and southern Africa that have also evolved the mole body plan; it is not commonly used for some talpids,
such as desmans and shrew-moles, which do not quite fit the common definition of "mole".
Contents
[hide]
In Middle English, moles were known
as moldwarp. The expression "do not make a mountain out
of a mole hill" – exaggerating problems – was first recorded in Tudor
times.[3] By the era of Early Modern English, the mole was also known in English as mouldywarp, a word
having cognates in other Germanic languages such as German (Maulwurf),[4] and Danish, Norwegian, Swedish and Icelandic (muldvarp, mullvad, moldvarpa), where
the muld/mull/mold part of the word means soil and the varp/vad/varpa part
means throw, hence "one who throws soil" or "dirt tosser".
Moles have been found to tolerate higher
levels of carbon dioxide than other mammals, because their blood cells have a
special form of hemoglobin, that has a higher affinity to oxygen than other forms. Moles are able to reuse the oxygeninhaled when above ground, and as a result,
are able to survive in low-oxygen environments such as underground burrows.[6]
Mole paw
Moles have polydactyl forepaws; each has an extra
thumb (also known as a prepollex) next to the regular thumb. While the mole's other digits have
multiple joints, the prepollex has a single, sickle-shaped bone that develops
later and differently from the other fingers during embryogenesis from a transformed sesamoid bone in the wrist, independently evolved but similar to
the giant pandathumb. This supernumerary digit is species-specific, as it is not present
in shrews, the mole's closest relatives. Androgenic steroids are known to affect the growth and formation of bones, and a connection
is possible between this species-specific trait and the "male"
genitals apparatus in female moles of many mole species (gonadswith testicular and ovary tissues).[7]
A mole's diet primarily consists of
earthworms and other small invertebrates found in the soil, and a variety of
nuts. The mole runs are in reality "worm traps", the mole sensing
when a worm falls into the tunnel and quickly running along to kill and eat it.[8] Because their saliva contains a toxin that can paralyze earthworms, moles
are able to store their still-living prey for later consumption. They construct
special underground "larders" for just this purpose; researchers have
discovered such larders with over a thousand earthworms in them. Before eating
earthworms, moles pull them between their squeezed paws to force the collected
earth and dirt out of the worm's gut.[9]
Breeding season for a mole depends on
species but is generally February through May. Males search for females by
letting out high-pitched squeals and tunneling through foreign areas.
The gestation period of the Eastern (US)
mole (Scalopus aquaticus) is approximately 42 days. Three to five young are
born, mainly in March and early April.[11]
Townsend moles mate in February and March,
and the 2–4 young are born in March and April after a gestation period of about
1 month.[12] The Townsend mole is endangered
in the United States and Canada.[13]
Pups leave the nest 30–45 days after birth
to find territories of their own.
Moles are solitary creatures, coming
together only to mate. Territories may overlap, but moles avoid each other and
males may fight fiercely if they meet.
The family Talpidae contains all the true
moles and some of their close relatives. Desmans, which are Talpidae but are
not normally called "moles", are not shown below, but belong to the
subfamily Talpinae (note the slightly different name). Those species called
"shrew moles" represent an intermediate form between the moles and their shrew
ancestors, and as such may not be fully described by the article.
On the other hand, there is no monophyletic relation between the mole and
the hedgehog, both of which were previously placed in the now abandoned order Insectivora. As a result, Soricomorpha ("shrew-like animals"
including moles), previously within Insectivora, has been elevated to the level
of an order.[14]
·
Genus Neurotrichus: Shrew mole (American shrew mole, Pacific northwest USA, southwest British
Columbia)
While many groups of burrowing animals (pink fairy armadillos, tuco-tucos, mole rats, mole crickets and mole crabs) have developed close physical similarities with moles due to convergent evolution, two of these are so similar to true moles, they are commonly called and
thought of as "moles" in common English, although they are completely
unrelated to true moles or to each other. These are the golden moles of southern Africa and
the marsupial moles of Australia. While difficult to distinguish from each other, they
are most easily distinguished from true moles by shovel-like patches on their
noses, which they use in tandem with their abbreviated forepaws to swim through
sandy soils.
A golden mole
The golden moles belong to the same branch
on the tree of life as the tenrecs, called Tenrecomorpha, which in turn stem from a main branch of placentalmammals called the Afrosoricida. This means they share a closer
common ancestor with such existing afrosoricids as elephants, manatees, and aardvarksthan they do with other placental mammals
such as true Talpidae moles.
·
Suborder Chrysochloridea
·
Family Chrysochloridae
·
Subgenus Chrysochloris
·
Subgenus Kilimatalpa
·
Subgenus Huetia
·
Subgenus Calcochloris
A marsupial mole
As marsupials, these moles are even more
distantly related to true Talpidae moles than golden moles, both of which
belong to the eutheria, or placental mammals. This means they are more closely related to such
existing Australian marsupials as kangaroos or koalas, and even to a lesser extent to American
marsupials, such as opossums than they are to placental mammals such as golden or Talpidae moles.
Class Mammalia
·
Subclass Theriiformes: live-bearing
mammals and their prehistoric relatives
·
Order Diprotodontia Koalas, wombats, diprotodons, possums, cuscuses, sugar gliders,
kangaroos, and many more
Advertisement
in Illustrated Sporting and Dramatic News, 1921
Moles' pelts have a velvety texture not
found in surface animals. Surface-dwelling animals tend to have longer fur with
a natural tendency for the nap to lie in a particular direction, but
to facilitate their burrowing lifestyle, mole pelts are short and very dense
and have no particular direction to the nap. This makes it easy for moles to
move backwards underground, as their fur is not "brushed the wrong
way". The leather is extremely soft and supple. Queen Alexandra, the wife of Edward VII of
the United Kingdom, ordered a mole-fur garment to start
a fashion that would create a demand for mole fur, thereby turning what had
been a serious pest problem in Scotland into a lucrative industry for the
country. Hundreds of pelts are cut into rectangles and sewn together to make a
coat. The natural color is taupe, but it is readily dyed any color.[15]
Molehills in
eastern Bohemia
Moles are considered agricultural pests in some countries, while in others,
such as Germany, they are a protected species, but may be
killed with a permit. Problems cited as caused by moles include
contamination of silage with soil particles, making it unpalatable to livestock, the covering of pasture with fresh soil
reducing its size and yield, damage to agricultural machinery by the exposure
of stones, damage to young plants through disturbance of the soil, weed
invasion of pasture through exposure of freshly tilled soil, and damage to
drainage systems and watercourses. Other species such as weasels and voles may use mole tunnels to gain access
to enclosed areas or plant roots.
Moles burrow and raise molehills, killing parts of lawns. They can undermine plant roots,
indirectly causing damage or death. Moles do not eat plant roots.[16]
A mole trap
Moles are controlled with traps such
as mole-catchers, smoke bombs, and poisons such as calcium carbide. Strychnine was also used for this purpose
in the past. The most common method now is Phostoxin or Talunex tablets. They
contain aluminium phosphide and are inserted in the mole tunnels, where they turn into phosphine gas (not be confused with phosgene gas). More recently, high-grade nitrogen gas has proven effective at killing
moles, with the added advantage of having no polluting effect to the
environment.[16]
Other common defensive measures include cat
litter and blood meal, to repel the mole, or smoking its burrow. Devices are also sold to trap
the mole in its burrow, when one sees the "mole hill" moving and
therefore knows where the animal is, and then stabbing it. Humane traps that
capture the mole alive so it may be transported elsewhere are also options.[16]
However, in many gardens, the damage caused
by moles to lawns is mostly visual, and it is also possible to simply remove
the earth of the molehills as they appear, leaving their permanent galleries
for the moles to continue their existence underground.[16] However, when the tunnels are
near the surface, they collapse when the ground is soft after heavy rain and
leave unsightly furrows in the lawn.
1.
Jump up^ Kott, Ondřej; Sumbera, Radim;
Nemec, Pavel (2010). Iwaniuk, Andrew, ed. "Light Perception in Two Strictly Subterranean Rodents: Life in the
Dark or Blue?". PLoS
ONE. 5 (7): e11810. doi:10.1371/journal.pone.0011810. PMC 2911378. PMID 20676369.
2.
Jump up^ Kevin Campbell. "Mole Distribution Maps". University of Manitoba. Retrieved 11 March 2010.
4.
Jump up^ Rackham, Oliver, The Illustrated History Of
The Countryside page 130 (quoting J. Seddon, The boke of
surveying and improvments – [sic]) ISBN 0-297-84335-4
6.
Jump up^ "Secret of how moles breathe underground revealed". The Telegraph. 20 July 2010. Archived from the original on 23 July
2010. Retrieved 19 August 2016.
8.
Jump up^ "Moles".
Pest-management.co.uk. Archived from the original on 1 May
2009. Retrieved 19 August 2016.
10.
Jump up^ Salisbury, David F. (2 February
2005). "Marsh-dwelling mole gives new meaning to the term 'fast food'". EurekAlert. Retrieved 19 August 2016.
14.
Jump up^ Mouchaty, Suzette K.; Gullberg,
Anette; Janke, Axel; Arnason, Ulfur (2000). "The Phylogenetic Position of
the Talpidae Within Eutheria Based on Analysis of Complete Mitochondrial
Sequences". Mol Biol Evol. 17 (1): 60–67. doi:10.1093/oxfordjournals.molbev.a026238. PMID 10666706.
17.
Jump up^ Howard, Martin (1 April
2010). "Why we need eccentricity". The Guardian. London. Retrieved 13 May 2010.
&&&&&&
خلر
بضم خاء معجمه و فتح لام مشدده و سکون راء مهمله آن را جلبان خوانند
و بهندی متر کابلی
ماهیت آن
دانه ایست شبیه بکرسنه و کیاه آن بقدر ذرعی و کمتر از ان و برک
آن ریزه و کل آن ما بین سفیدی و زردی و غلاف آن شبیه بغلاف باقلا و سفید و پنج قسم
می باشد آنچه غلاف آن از باقلا کوچکتر و پوست آن غلیظتر و عریض و بسیار سفید و دانۀ
آن بقدر نخود کوچکی آن را جلبان ابیض نامند و آنچه دانۀ آن کوچک و پهن و اغبر جلبان
اسود و بشیرازی مشو و بهندی کهساری و اهل ولایت اروستان و نواح کرمان کونیان کرو خوانند
و بسیار آن را می خورند و در موسم بهار که هنکام رسیدن آنست خام ناپختۀ آن را نیز می
خورند و آنچه مضاعف الغلاف و خشن و دانۀ آن در سفیدی و کوچکی و تدویر کمتر از اول است
آن را نبقه نامند و آنچه در غلافی قریب بباقلا و سیاه رنک و دانۀ آن مستدیر و بزرک
و مائل بزردی و بسیار تلخ است در مصر بسیله نامند و قسم پنجم رقیق الغلاف سفیددانه
و آن را قصاص نامند
طبیعت همه اقسام آن
در اول سوم سرد و در آخر دوم خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن طبیخ آن با عسل جهت سرفه و تصفیۀ رئه و درد سینه و تلیین
آن و تحلیل اخلاط فاسده و دفع فضلات غلیظه از امعا و ادرار نمودن شیر و بول و حیض و
ضماد آن جهت تقویت اعضا و وثی و کلف و با عسل جهت تحلیل اورام و بخور آن موجب جمعیت
مورچه است در ان موضع و چون کاو بخورد فربه شود مضر اعصاب و مولد سودا و نفاخ و ادمان
خوردن آن باعث لنکی و خوردن تر و تازۀ ناپختۀ آن دوار آورد خصوصا نوع اندک پهن مثلث
شکل آنکه بهندی کهساری نامند مصلح آن شراب عسل مقدار شربت آن تا ده درم و نوع بری آن
بغایت غلیظ و مدر شیر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
خلر. [ خ ُ / خ َ ل َ ] (اِ) نوعی از غله شبیه بکرسنه . (ناظم الاطباء).
جلبان . (یادداشت بخط مولف ). نباتی است که میوه آن در غلافی است مانند غلاف باقلا
و در طعم نزدیک به باقلاست و دانه های آن نزدیک به گردیست . در عربی بعضی خلر را باقلا
و برخی جلبان و برخی ماش دانسته اند: دانه ای است شبیه کرسنه و ساقه او کمتر از ذرعی و برگش ریزه و گلش مابین سفیدی
و زردی و غلافش شبیه به غلاف باقلا کوچکتر و پوست آن غلیظتر و عریض تر وبسیار سفید
باشد و دانه او بقدر نخود کوچکی آنرا جلبان
ابیض نامند. دوم آنکه کوچکی و تدویر کمتر از اول می باشد و آنرا بنقه نامند و مذکور
شد. سوم طویل الغلاف قریب به باقلا و سیاه رنگ و دانه آن مستدیر مایل بزردی است و بسیار تلخ و در مصر
بسیله گویند. چهارم دانه او کوچکتر و پهن و
اغبر است و جلبان اسود نامندو پنجم رقیق الغلاف سفیددانه است و او را قصاص گویند.(از
تحفه حکیم مومن ). گیاهی است ۞ ازتیره بقولات ۞ و از دسته پیچی ها ۞ که دانه هایش شبیه به نخود و
یا پوست تیره رنگ متمایل به سیاه است که جزو بنشنها محسوب است . و در تداول اهالی خراسان
، آنرا مُلْمُلی گویند. (از گیاه شناسی گل گلاب ).
///////////////
خلر
جلبان خوانند و خرفی گویند و آن حشیشی است نزدیک به کرسنه و در
یزد و نواحی کرمان و کوبنان و ولایت لرستان بسیار خورند و بنان پزند و همچنان تنها
مانند عدس و باقلا پزند و خورند و چون تر بود همچنان ناپخته خورند اما دوار آورد و
بزبان آن قوم کرو خوانند و بشیرازی مشو و ابن مؤلف گوید که هرکس که ادمان خوردن آن
کند لنگ گردد و گویند طبیعت آن سرد و خشک است غذا اندک دهد و خونی بد از وی حاصل شود
و مولد سودا بود و اعصاب را مضر بود و بغایت نفاخ بود و چون طبیخ وی بعسل بیاشامند
خلطهای بد از امعا براند و حیض براند و محلل و ملین فضول از سینه بود و اگر گاو بخورد
مانند کرسنه بود دور منفعت فربهی و نوعی از وی هست که بزرگتر بود و آن پخته شاید خوردن
و وی را بسیکه خوانند و آن بری بود و چون زنان بخورند شیرشان بیفزاید
مخزن الادویه مینویسد: خلر بضم خا و فتح لام مشدده و سکون را آن
را جلبان خوانند و بهندی متر کابلی و آن دانهایست شبیه به کرسنه و گیاه آن بقدر زرعی
و کمتر از آن برگ آن ریزه و گل آن ما بین سفیدی و زردی و غلاف آن شبیه به غلاف باقلا
و پنج قسم میباشد آنچه غلاف آن از باقلا کوچکتر و پوست آن غلیظتر و عریض و بسیار سفید
و دانه آن بقدر نخود کوچکی آن را جلبان ابیض نامند و آنچه دانه آن کوچک و پهن و اغبر
جلبان اسود و بشیرازی مشو و بهندی کهساری و اهل اردستان و کرمان کوبنان کرو خوانند
______________________________
صاحب تحفه در اینباره شرح بیشتری داده و انواع را پنج نوع دانسته
است
لاتینPISUM SATIVUM فرانسهPOIS انگلیسیCHICK –PEA
اختیارات بدیعی
/////////////
نخود سبز و باقلا
13. در میان گونههای پرشمار دانه هائی
كه مردم چین كشت می كنند دستكم
دو گونه هست كه باید برخاسته از خارج شمرد. هر دوی آنها نام عام hu
tou ("لوبیای مردمان هو"، یا "لوبیای ایرانی")
گرفتهاند هرچند نام خاص خود را هم دارند. همه میدانند كه به علت
فراوانی سرسام آور گونههای لوبیا
ودیرینگی بسیار زیاد كشت آنها، دشواری نگارش تاریخچه انواع لوبیا بیش از همه دیگر گروههای گیاهان است.
نخود رسمی
یا نـــــــــخود سبز (Pisum
sativum) را بیشتر w
an tou (در ژاپــــــــــــــــنی، širo-endō) و
گــــــــــــاه ts‛in
siao tou ("دانه سبز
كوچك")، ts‛in
pan tou (دانه سبز راه راه) و ma
lei نامند. نام pi
tou، *pit
(pir)tou خاص دوره تانگ شمرده میشود؛ در حالی كه نامهایی چون hu tou ، žun
šu ("دانه مردمان
ژون")[1] و hui-hu
tou ("دانه
اویغورها"؛ در كتاب Yin
šan čen از دوره مغول به hui-hui
tou "دانه اسلامی"
نیز تغییر كرد) می توانند نمایانگر خاستگاه
بیگانه این گیاه باشند. 2 به هر روی چنین می نماید سندی نمایانگر
ورود این گیاه از خارج در اسناد چینی نیست. نام hu tou در ویرایشهای
امروزی كتــــــــــــاب Ku
kin ču هست 3 كه در آن hu-ša واژه ای همبرابرش
شمرده و در تعریفش آورده: "مانند li tou است هرچند
بزرگتر، با مــــــــیوهای خوراکی به اندازه مشت كودك. " نام li tou همان Mucuna capitata شمرده شده،[2]2
هرچند گونه آمده در Ku kin ču را نمی توان
بدرستی شناسایی کرد و بر همگان روشن است که این كتاب در شكل امروزی آن به هیچ روی نمیتواند سراسر درست باشد. در كتاب Kwan či نیز كه پیش از
سال 527 م نوشته شده، نام hu
tou آمده است،1 افسوس که روشن نیست. لی شیـ چن به این گفته كلی بسنده میكند كه نخود از سرزمینهای هو و
ژون یا از سرزمین مردمان هوی باختری (ایرانیان) آمده است؛ با این همه بر گرفته
هائی از چند نوشته می آورد كه اگردرست
باشند روشن سازی روزگار تقریبی آشنائی چینیها با نخود را شدنی می کند. او گوید
در كتاب Ts‛ien kin fan نوشته استاد تائوئیست، سون سهـ میائو (Sun Se-miao) 2 در نخستین سالهای سده هفتم، نام hu-tou و همبرابرهای ts'in siao tou و ma-lei آمده است.
افزون بر این، نوشته است كه در Ye
čun ki3 از سده چهارم ترسائی آمده كه وقتی شی هو (Ši Hu) بکار گیری واژه hu
را ناروا ساخت ، نام hu tou
هم kwo
tou ("لوبیای كشور"، "لوبیای ملی") شد. به
گفته لی شیـ چن، این گفته ها اشاره به
نخود دارند، زیرا در دوران باستان نام hu
tou به جای wan
tou فراگیر بود . افزون بر این می گوید در كتاب T‛an
ši آمده که pi
tou از سرزمین ژون باختری و سرزمین اویغورها میآید؛ همچنین گوید كه در واژه نامه Kwan ya نوشته چان یی (Čan Yi) (سده ســـــــوم ترسائی ) نامــــــــــهای Pi tou، wan tou و
liu tou آمده است. داوری در اینکه این نامها
براستی در نسخه اصلی كتاب بوده دشوار است؛ هرچند روی هم رفته دور نیست كه نخود نیز چون گردو و انار در سده چهارم ترسائی در خاك چین سر
بر آورده باشد. روشن است كه نخود در دوره
تانگ وحتی در دوره فرمانروائی
دودمان سوئی (Sui)
(590 تا 617 م) در چین كشت میشده است. در شرح لیوـكیو (Liu-kiu) (فرمز) آمده خاك این جزیره برای
كشت hu tou
خوب است. 4
وو كیـ تسون (Wu
K‛i-tsün)5 با نظر لی شیـ چن مخالف است و گوید
كه hu tou و wan tou نام دو گونه
متفاوت است.
هیچیك
از این نامهای چینی را نمیتوان آوانگاشت واژه ای ایرانی شمرد. بنشن از خوردهای مهم ایرانیان بود. در سرزمین
شی (Ši)
(تاشكند) بنشهای گوناگون كشت میشد. 1 ابومنصور نخود را زیر
نام فارسی خُلر* (xullär)
و عــــــــربی جُلبان (julban)
آورده است. 2 واژههای فارسی دیگر نجود (nujūd) و گرگرو (gergeru) یا خِرقان
اند (xereghan)3.
گیاهی خود رو و بومی چین هم هست كه hu tou خوانند.
نخستین بار چن تسان-كی(Č‛en
Ts‛an-k‛i) از دوره تانگ
اســــــــــــــــــــت كه در كتاب خود
، Pen ts‛ao ši i، گوید این گیاه همه جا در شالیزارها خوروســـــــت با جوانههائی لوبیاسان. در كتاب Či wu min ši t‛u k‛ao4 تصویر دو گیاه خود رو به چشم میخورد. یكی را hui-hui tou ("لوبیای اسلامی") نامند كه نخستین بار در Kiu hwan pen ts‛ao از سده چهاردهم ترسائی آمده و آن را na-ho tou نیز گویند و برشته کرده خورند. گیاه دیـــــــگر كه hu tou نامند همان hu tou خود رو است كه چن تسان ـ كی آورده و وو كیـ تسون (Wu K‛i-tsün)، Či wu min ši t‛u k‛ao این نكته را نیز می افزاید كه " آنچه اكنون hu tou نامند گیاهی است خود رو و hu tou [یعنی نخود] دوران باستان نیست. "
، Pen ts‛ao ši i، گوید این گیاه همه جا در شالیزارها خوروســـــــت با جوانههائی لوبیاسان. در كتاب Či wu min ši t‛u k‛ao4 تصویر دو گیاه خود رو به چشم میخورد. یكی را hui-hui tou ("لوبیای اسلامی") نامند كه نخستین بار در Kiu hwan pen ts‛ao از سده چهاردهم ترسائی آمده و آن را na-ho tou نیز گویند و برشته کرده خورند. گیاه دیـــــــگر كه hu tou نامند همان hu tou خود رو است كه چن تسان ـ كی آورده و وو كیـ تسون (Wu K‛i-tsün)، Či wu min ši t‛u k‛ao این نكته را نیز می افزاید كه " آنچه اكنون hu tou نامند گیاهی است خود رو و hu tou [یعنی نخود] دوران باستان نیست. "
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////////
هلر یا خلر لاتیروس ساتیوس (نام علمی:
Lathyrus
sativus)
نام یک گونه از سرده خلر است.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Lathyrus sativus»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۵).
ویکی
//////////
به عربی جلبان:
الجلبان المزروع نوع نباتي ينتمي إلى جنس
الجلبان من الفصيلة البقولية. ويُعرف الجلبان المزورع بعدّة أسماءٍ منها الجُلبان والبيقية
الهندية (أمريكا الشمالية والمملكة المتحدة).
ورغم أن الجلبان المزروع لا يضرّ بالإنسان
عند تناوله بكمياتٍ قليلة، إلا أن تناول بذوره لفترة تزيد عن ثلاثة أشهر متواصلة يتسبّب
في خلق اضطرابٍ عصبي، غالباً مايُفضي إلى شلل غير قابل للشفاء في عضلات الساق. ويرجّح
الباحثون في المركز الدولي للبحوث الزراعية في المناطق الجافة (إيكاردا-ICARDA ومنظمة "حصاد
المستقبل"(Future harvest) التي تتّخذ من واشنطن مقراً لها، ارتفاع نسبة الإصابة بهذا المرض
على مدى الأشهر العديدة القادمة، مع تفاقم سوء ظروف الجفاف في إفريقيا وآسيا. ورغم
أنّ الشلل ظاهرةٌ مألوفة في المناطق الريفية المتأثّرة بفترات الجفاف الطويلة، إلا
أنّه غير معروف بشكلٍ جيد في البلدان الغربية.
زراعة الجلبان شائعة في بنغلاديش والصين
وإثيوبيا والهند ونيبال والباكستان. شكله أشبه بالماش (اللوبياء الذهبية)، والتي هي
عبارة عن بذور صغيرة خضراء اللون تُستخدم عادةً في إنتاج أشطاء الفاصولياء التي تُستعمل
في المطبخ الآسيوي.
يُعدّ الجلبان المزروع أنموذجاً للنباتات
المتحمّلة للجفاف. ويعرف الفقراء حقّ المعرفة التأثيرات التي تتمخّض عن تناولهم للجلبان
المزروع، إلاّ أنّهم يعيشون ضمن ظروفٍ يائسة جداّ بحيث لايملكون خياراً آخر سوى استخدامه
في غذائهم. وقد أردنا أن نجعل من هذا الخيار الأخير خياراً آمناً. لقد تمكّن الباحثون
العاملون في مقرّ إيكاردا الرئيسي في حلب، بسورية، من حصاد السلالات الأولى للجلبان
المزروع والتي يمكن تناولها دون مخافة الإصابة بالشلل. وأظهرت الاختبارات المخبرية
المكثّفة أنّ سلالات الجلبان المزروع المستنبطة في إيكاردا آمنةٌ تماماً وصالحة للاستهلاك
البشري. الذي ينطوي على مصدرٍ غذائيٍّ مهمّ، غنيّ بالبروتين، والذي يتمكّن من المحافظة
على بقائه لأسابيع بل لأشهر دون الحاجة لمياه الأمطار.
يعمد المزارعون إلى زراعة الجلبان كمحصولٍ
علفي لحيواناتهم لما عُرِف عنه من الشدّة في الظروف الجافة. وأصناف الجلبان لاتضرّ
بالمواشي. إلا أن الزرّاع يستعملونه كذلك كوجبةٍ مكمّلة في غذاء العائلة. ويُعتبر الجلبان
الغني بالبروتين وبالحمض الأميني الليسيني، غير ضارّ نسبياً بالإنسان إذا ماتمّ تناوله
بكمياتٍ قليلة. بيد أنّ الظروف اليائسة، كما هو الحال في فترات الجفاف، هي التي تجعل
الناس يواجهون خطر الإصابة، غير القابلة للشفاء، بالشلل الذي تتسبّب به أصناف الجلبان
التقليدية.
المصادر[عدل]
مشاريع شقيقة توجد في ويكي أنواع معلومات
أكثر حول: Lathyrus sativa
أيقونة بوابةبوابة علم النبات
مشاريع شقيقة شاهد في كومنز صور وملفات
عن: جلبان مزروع
معرفات الأصنوفة
موسوعة الحياة: 703183 GBIF: 5356488
PlantList: ild-7776 Tropicos:
13021708 ITIS: 25877 ncbi: 3860
GRIN: ps://npgsweb.ars-grin.gov/gringlobal/taxonomydetail.aspx?id=21613
FOC: 242423747 PLANTS: LASA2 AFPD: 70785
تصنيفات: بقوليةحياة نباتية في الوطن العربيفولاويةقرون النبات
الصالحة للأكلمحاصيل أعلافنباتات آسيانباتات الشامنباتات سامةنباتات طبيةنباتات وصفت
في 1753
//////////////
به آذری:
Lathyrus sativus (lat. Lathyrus sativus) -
paxlakimilər fəsiləsinin gülülcə cinsinə aid bitki növü.
//////////
به ازبکی بورچک:
Burchoq
(Lathyrus sativus L.) — dukkakdoshlarga mansub bir yillik oʻsimlik. Poyasi 4
qirrali, bargi juft patsimon, murakkab, gullari zangori, pushti, qizil,
binafsha. Dukkaklari uzunchoq va bir oz yassi, 4—7 urugʻli. Oʻzbekiston
hududida yovvoyi holda ham oʻsadigan 12 turi koʻp uchraydi. B. asosan yemxashak
ekini boʻlib, don, koʻkpoya, pichan olish va silos bostirish hamda chorvani
oʻtlatish uchun ekiladi. Uning donlarida oqsil moddasi noʻxat va oʻris noʻxatga
nisbatan koʻp boʻladi. Urugʻida 2430% oqsil, 0,81,5% moy, 5055% kraxmal, 3—6%
kletchatka, 2,1 — 4% kul bor.
B. juda toʻyimli ozuqa. Tuproqda azot toʻplovchi
oʻsimlik. Rossiyaning Yevropa qismida, Gʻarbiy Sibirda, Ukraina jan.da,
Qozogʻistonda ekiladi. Gektaridan 35—50 s don, 100 s toʻpon (somon) beradi.
Koʻk oʻt hosili 300 s atrofida.
/////////
Lathyrus sativus (Persian:خلر , Arabic: جلبان, Turkish and Uzbek:بورچک
)is a legume(family Fabaceae) commonly grown for human
consumption and livestock feed in Asia and East Africa.[1] It is a particularly important crop
in areas that are prone to drought and famine, and is thought of as an 'insurance crop'
as it produces reliable yields when all other crops fail. The seeds contain a neurotoxin that causes a neurodegenerative disease when the seeds are consumed as a primary protein source for a
prolonged period.
Contents
[hide]
It is also known as grass pea, blue
sweet pea, chickling pea, chickling vetch, Indian pea,[2] white pea,[3] white vetch,[4] almorta or alverjón (Spain), guixa (Catalonia), jari
grah (Croatia), λαθούρι (Greece), koçkulla (Albania), chícharos (Portugal), cicerchia (Italy),
ሰበረ, sebere (Eritrea), ጓያ, guaya (Ethiopia), turmos (Arabic),
"خللر" (Persian) and khesari (Bangladesh and India).
Lathyrus sativus grows best where the average temperature is 10–25 °C and average
rainfall is 400–650 mm per year. Like other legumes, it improves the
nitrogen content of soil. The crop can survive drought or floods[4] but grows best in moist soils. It
tolerates a range of soil types from light sandy through loamy to heavy clay
and acid, neutral or alkaline soils. It does not tolerate shade.[5]
Gachas manchegas, a grass pea flour preparation
Seed is sold for human consumption at
markets in Florence. Consumption of this pulse in Italy is limited to some areas in
the middle part of the country, and is steadily declining.[citation needed]
Flour made from grass peas (Spanish: almorta) is the main ingredient for
the gachasmanchegas or gachas de almorta.[6] Accompaniments for the dish vary
throughout La Mancha. This is an ancient Manchego cuisine staple,
generally consumed during the cold winter months. The dish is generally eaten
directly out of the pan it was cooked in, using either a spoon or a simple
slice of bread. This dish is commonly consumed immediately after removing it
from the fire, being careful not to burn one's lips or tongue.[citation needed]
Grass pea flour is exceedingly difficult to
obtain outside of Castilla-La Mancha, especially in its pure form. Commercially available almorta flour
is mixed with wheat flour due to the fact that grass peas are toxic if consumed
in significantly large quantities for prolonged periods of time.
Immature seeds can be eaten like green
peas. Lathyrus sativus needs soaking and thorough cooking to
reduce toxins.[5]
Lathyrus sativus
seeds, dried.
Like other grain legumes, L.
sativus produces a high-protein seed. The seeds also contain variable
amounts of a neurotoxic amino acid β-N-Oxalyl-L-α,β-diaminopropionic
acid or ODAP or BOAA.[7][8] ODAP is considered as the cause of
the disease neurolathyrism, a neurodegenerative disease that causes paralysis of the lower body: emaciation of
gluteal muscle (buttocks).[4] The disease has been seen to occur
after famines in Europe (France, Spain, Germany),
North Africa, South Asia, and is still prevalent in Eritrea, Ethiopia and Afghanistan (pan handle) when Lathyrus seed
is the exclusive or main source of nutrients for extended periods. Research has
shown that ODAP concentration increases in plants grown under stressful
conditions, compounding the problem.
The crop is
harmless to humans in small quantities, but eating it as a major part of the
diet over a three month period can cause permanent paralysis below the knees in
adults and brain damage in children, a disorder known as lathyrism. (Kew Gardens) [4]
Some authors have argued that this toxicity
is overstated, and L. sativus is harmless as part of a normal
diet.[9][10] This legume is the only known
dietary source for L-homoarginine[citation needed] and is preferred over arginine for nitric oxide(NO) generation.
Certain
varieties from western Asia have a low level of the neurotoxin and breeders and
farmers are now exploring this genetic diversity to develop varieties that
maintain the tolerance to extreme conditions, while at the same time achieving
a safe level of the toxic compound.[12]
1. Jump up^ Oudhia, P. (1999). Allelopathic
effects of some obnoxious weeds on germination and seedling vigour of Lathyrus
sativus. FABIS Newsletter 42:32-34.
2. Jump up^ "BSBI List
2007". Botanical Society of Britain and
Ireland. Archived from the original (xls) on
2015-02-25. Retrieved 2014-10-17.
3. Jump up^ "Lathyrus precatorius". Natural Resources Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 23
January 2016.
7. Jump up^ S. L. N. Rao; P. R. Adiga; P. S.
Sarma (1964). "The Isolation and Characterization of
β-N-Oxalyl-L-α,β-diaminopropionic acid: A Neurotoxin from the Seeds of Lathyrus
sativus". Biochemistry. 3 (3): 432–436. doi:10.1021/bi00891a022. PMID 14155110.
8. Jump up^ Rao, S. L. N.; Adiga, P. R.;
Sarma, P. S. (1964-03-01). "The
Isolation and Characterization of β-N-Oxalyl-L-α,β-Diaminopropionic Acid: A
Neurotoxin from the Seeds of Lathyrus sativus*". Biochemistry. 3 (3): 432–436. doi:10.1021/bi00891a022. ISSN 0006-2960.
9. Jump up^ Rao, S. L. N. (2011-03-01). "A look at the brighter facets of β-N-oxalyl-l-α,β-diaminopropionic
acid, homoarginine and the grass pea" (PDF). Food and Chemical Toxicology. 49 (3):
620–622. doi:10.1016/j.fct.2010.06.054.
10.
Jump up^ Singh, Surya S.; Rao, S.L.N.
(2013-07-01). "Lessons from neurolathyrism: A disease of the past & the future
of Lathyrus sativus (Khesari dal)". The Indian Journal of Medical Research. 138 (1):
32–37. ISSN 0971-5916. PMC 3767245. PMID 24056554.
12.
Jump up^ Grass pea, or Lathyrus, presents a fascinating paradox – it is both a
lifesaver and a destroyer.
سیاهه نامهایی كه برتشنایدر برشمرده کاستـــــــــــی
بسیار دارد (Chinese Recorder,
1871, p. 223).
Wylie,
Notes on Chinese Literature, pp. 97, 99; Bretschneider, Bot. Sin.,
pt. 1, p. 43; L. Wieger, Taoisme, le canon, pp. 142, 143, 182; Pelliot, Bull.
de l'Ecole française, Vol. IX, pp. 435-438.
* خلر.
[خُ / خ
َ ل َ] (اِ) نوعی از غله شبیه بکرسنه. (ناظم الاطباء). جلبان . (یادداشت
بخط مؤلف ). نباتی
است که میوه آن در غلافی است مانند غلاف باقلا و در طعم نزدیک به باقلاست و
دانه های آن نزدیک به
گردیست . در عربی بعضی خلر را باقلا و برخی جلبان و برخی ماش
دانسته اند: دانه ای است
شبیه کرسنه و ساقه ٔ او کمتر از ذرعی و برگش ریزه و گلش
مابین سفیدی و زردی و
غلافش شبیه به غلاف باقلا کوچکتر و پوست آن غلیظتر و عریض تر
وبسیار سفید باشد و دانه
ٔ او بقدر نخود کوچکی آنرا جلبان ابیض نامند. دوم آنکه
کوچکی و تدویر کمتر از
اول می باشد و آنرا بنقه نامند و مذکور شد. سوم طویل الغلاف
قریب به باقلا و سیاه
رنگ و دانه ٔ آن مستدیر مایل بزردی است و بسیار تلخ و در مصر
بسیله گویند. چهارم دانه
ٔ او کوچکتر و پهن و اغبر است و جلبان اسود نامندو پنجم
رقیق الغلاف سفیددانه
است و او را قصاص گویند.(از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است
ازتیره ٔ بقولات
و از دسته ٔ پیچی ها
که دانه هایش شبیه به نخود و یا پوست تیره
رنگ متمایل به سیاه است که
جزو بنشنها محسوب است . و در تداول اهالی خراسان ، آنرا مُلْمُلی گویند. (از
گیاه شناسی گل گلاب
). لغت
نامه دهخدا.