دبیداریا
بکسر دال و کسر بای موحده و سکون یای مثناه تحتانیه و فتح دال
مهمله و الف و کسر رای مهمله و فتح یای مثناه تحتانیه و الف لغت نبطی مشتق از
فارسی است
ماهیت آن
کیاهی است هندی ساق آن بقدر ذرعی و خشبی را سافل شاخها خاردار
و برک آن ریزه و بسیار سبز و شبیه ببرک بهار که نوعی از بابونه است و ثمر آن بی کل
شبیه بثمر کیاه پنبه و با اندک تلخی و حدت شبیه بحدت ابهل و چون داخل اطعمه کنند
خوش طعم می کرداند و برک تازۀ آن طیب الرائحه چون بخایند و آن ربیعی است
طبیعت آن
در دوم کرم و در سوم خشک
افعال و خواص آن
قابض و معطش و محرق و جهت لقوه و فالج و تقویت معده و نقرس و
امراض بارده شربا و ضمادا و جهت استرخای معده و سنک مثانه شربا و با شیر محرک باه
مضر محرورین مصلح آن بقول بارده و رائحۀ آن باعث حرقت چشم و ادمان بوئیدن آن مسقط
شعر اجفان و خوردن تازۀ آن با سرکه کاسر حدت و لذع آن و مقوی معده مقدار شربت از
تخم و برک آن تا سه درهم و مسواک بچوب آن جهت استحکام لثه و تحلیل رطوبات لهاه
مؤثر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
دبیدار. [ دَ ] (اِ) به لغت نبطی گیاهی
که از هند خیزد، ساقش بقدر ذرعی و خشبی و اسافل شاخهای او خاردار و برگش بسیار سبز
و ریزه و ثمرش بی گل شبیه به ثمر گیاه پنبه و در جوف او تخم او مدور و تیره رنگ و در
طعم و بو با تندی اندک تلخی و اطعمه را خوش طعم میسازد. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دبیداریا ۞ .
////////////
دبوار
دیودار و دبیدار گویند و گفته شود
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان دبیداریا
مینویسد: بکسر دال لغت نبطی است مشتق از فارسی و آن گیاهی هندی است که نوعی از بابونه
است ثمر آن بیگل با اندک تلخی و حدت و چون داخل اطعمه کنند خوشطعم میگرداند.
اختیارات بدیعی
&&&&&&&
دج
بفتح دال مهمله و جیم بفارسی کبک دری و بشیرازی طخا و در
تنکابن کوه کوک نامند
ماهیت آن
مرغی است از طاؤس بزرکتر و خاکستری رنک مخطط بخطوط سفید بسیار
ریزه و در کوههای بسیار سرد می باشد و بهترین طیور بری است و بعد از ان شحرور پس
سمانی پس حجل و دراج و طیهوج و شفنین و چوجۀ کبوتر و ورشان و فاخته است
طبیعت آن
کرم مائل باعتدال و لطیف
افعال و خواص آن
در افعال از کبک قویتر و بخور آن بالخاصیت جهت رفع طاعون و با
مؤثر و نکاهداشتن پر آن با خود باعث یمن و برکت کفته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
دج . [ دَ ] (اِ) صاحب برهان گوید بعربی
مرغ صحرایی را گویند اما به این معنی در عربی نیست . (حاشیه ٔ برهان ). به فارسی کبک دری و
در تنکابن کوه کرک ، از طاوس بزرگتر و خاکستری رنگ ومخطط سفید بسیار ریزه و در کوههای
بسیار بلند باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). فاضلترین مرغ بری بود و به شیرازی وی را طخال گویند
و بعد از وی شحرور و سمانی پس حجل و دراج و طیهوج و شفنین و فرخ الحمام و ورشان و فواخیت
و طبیعت آن گرم و خشکست . (اختیارات بدیعی ). پرنده ای از راسته ٔ دندانی نوکان و از تیره ٔ سبکبالان با شکل و هیأتی شبیه به ساز چابک و با بدن
کشیده و پرهای برنگ های قرمز و خاکستری و زیر شکم روشن و خالهای قهوه ای و خوش آواز
و جزء پرندگان خواننده است و حدود بیست نوع از آن شناخته شده است که همگی در آسیا و
اروپا و افریقا پراکنده اند. ۞
- دج صغیر ۞ ؛ ازانواع کوچکتر دج .
///////////
دج
روفس
گوید فاضلترین مرغ بری بود و ابن مؤلف گوید به شیرازی آن را طخا خوانند و بعد از آن
روسمانی پس حجل و دراج و طیهوح و فرخ الحمام و رشان و فواجت و طبیعت آن گرم و خشک است
______________________________
صاحب
مخزن الادویه و تحفه هر دو دج را کبک دری میدانند و بشیرازی طخا و در تنکابن کوهکرک
گویند
لاتینTETRAGALLUS CANCASIENS فرانسهPERDRIX انگلیسیPARTRIDGE
اختیارات بدیعی، ص: 163
///////////////
کبک (در متون طب سنتی دَج)(نام علمی: Perdicinae) پرندگانی از تیره
قرقاولان هستند. کبکها اغلب پرندگان کوچنده در بر قدیم با جثهای متوسط هستند. کبکها
بومی اروپا، آسیا، آفریقا و خاورمیانه هستند.
فهرست سردهها و گونهها
سرده Ptilopachus
Stone partridge,
Ptilopachus petrosus
Nahan's partridge,
Ptilopachus nahani
سرده Lerwa
کبک برفی, Lerwa lerwa
سرده کبکهای کاکلپری
کبک کاکلپری ورو، Tetraophasis
obscurus
کبک کاکلپری شچنی، Tetraophasis
szechenyii
سرده کبکهای صخره
کبک عربی, Alectoris melanocephala
کبک طوقه حنایی, Alectoris magna
کبک صخره, Alectoris graeca
کبک چوکار، Alectoris chukar
کبک فیلبی, Alectoris philbyi
کبک بربری, Alectoris barbara
کبک پاسرخ, Alectoris rufa
سرده Ammoperdix
تیهو، Ammoperdix griseogularis
کبک شنزار، Ammoperdix heyi
سرده پردیکس
کبک خاکستری، Perdix perdix
کبک دوری, Perdix dauurica
کبک تبتی, Perdix hodgsoniae
سرده کبکهای ریشهخوار
کبک نوکدراز، Rhizothera longirostris
کبک هوز، Rhizothera dulitensis
سرده کبک ماداگاسکار
کبک ماداگاسکار, Margaroperdix
madagascarensis
سرده کبک سیاه
کبک سیاه, Melanoperdix nigra
سرده Xenoperdix
Rubeho forest partridge,
Xenoperdix obscuratus
Udzungwa forest partridge,
Xenoperdix udzungwensis
سرده کبکهای تپه
کبک تپه، Arborophila torqueola
کبک سیچوان، Arborophila rufipectus
کبک سینهبلوطی، Arborophila
mandellii
کبک گردنبندسفید، Arborophila gingica
کبک گلوحنایی، Arborophila rufogularis
کبک گونهسفید، Arborophila atrogularis
کبک تایوان، Arborophila crudigularis
کبک هاینان، Arborophila ardens
کبک شکمبلوطی، Arborophila javanica
کبک سینهخاکستری، Arborophila
orientalis
کبک پشتنواری، Arborophila brunneopectus
کبک گردننارنجی، Arborophila davidi
کبک سیامی، Arborophila cambodiana
کبک سینهسرخ، Arborophila hyperythra
کبک نوکسرخ، Arborophila rubrirostris
کبک پاسبز، Arborophila chloropus
کبک گردنبندبلوطی، Arborophila
charltonii
کبک سوماترا، Arborophila sumatrana
کبک ویتنام، Arborophila merlini
کبک مالزی، Arborophila campbelli
سرده Caloperdix
Ferruginous partridge,
Caloperdix oculea
سرده Haematortyx
Crimson-headed partridge,
Haematortyx sanguiniceps
سرده Rollulus
Crested partridge, Rollulus
roulroul
سرده کبک خیزرانی
کبک خیزرانی کوهی، Bambusicola fytchii
کبک خیزرانی چینی، Bambusicola
thoracica
نگارخانه
کبک جنگلی کاکلی
کبک چوکار
جستارهای وابسته
تیهو
منابع
Wikipedia contributors,
"Partridge," Wikipedia, The Free Encyclopedia,
https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Partridge&oldid=677100829
(accessed September 4, 2015).
ویکی
/////////////
به عربی حجل:
الحجل (الاسم العلمي: Perdix) (بالإنجليزية: Partridge) هو طائر من فصيلة
التدرجية وهي مصنفة تحت بند طيور العالم القديم المستوطنة, وهي طيور متوسطة الحجم متوسط
حجمها يكون ما بين حجم طائر الدراج وطائر السلوى " السمان ", يضع الحجل نحو
عشرين بيضه ويبني عشه على الأرض بين الأحراش والشجيرات، كما يتميز بقلة طيرانه، ويتراوح
طول هذا الطائر حسب نوع السلالة ما بين 24-34سم.
//////////
به سواحلی سیکیپی:
Sikipi
Sikipi
|
||||||||||||
|
Sikipi ni ndege wa jenasi mbalimbali katika familia ya Phasianidae. Spishi za Ptilopachus ziainishwa katika
familia Odontophoridae siku
hizi, kwa sababu zina mnasaba na tombo wa Dunia Mpya.
Ndege hawa wanafanana na kwale na tombo, lakini ukubwa wao ni
katikati ya zile za ndege hawa. Hata mwenendo wao ni kama ule wa ndege hawa.
Hula mbegu hasa lakini wadudu pia. Hutaga
mayai tano hadi zaidi ya kumi ardhini pengine juu ya manyasi makavu.
Sikipi
wanatokea Afrika, Ulaya na Asia,
lakini Sikipi Chukar amewasilishwa katika Amerika ya Kaskazini, New Zealand na Hawaii. Spishi nyingi huwindwa sana mahali
pengi.
///////////
به پشتو تارو: تارو يو ډول مارغه دی.
////////////
به ترکی استانبولی کِکلیک:
Keklik, sülüngiller (Phasianidae) familyasından bıldırcından büyük bazı kuş türlerine
verilen ad. Keklik terimi belirli bir taksonomik gruba denk gelmez. Avlanan bir hayvandır. Eti
lezzetlidir. Genelde 2-3 yumurta bırakır. Çiftliklerde üretimi gittikçe
yaygınlaşmaktadır. Hobi hayvanı olarak oldukça geniş bir kitleye hitap
etmektedir. En yaygın bulunabilen türü "Kınalı Keklik" olarak
bilinir. Çiftlik yetiştiriciliğinde yıllık 70 yumurta alınabilir. Et için
beslenenlerde ise 18. hafta sonunda erkekleri 380, dişileri 320 grama
ulaşabilir.
////////////
Partridge
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Partridge (disambiguation) and Heathcock (disambiguation).
Partridge
|
|
Crested wood partridge
(Rollulus rouloul) |
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus
|
|
Partridges are medium sized
non-migratory gamebirds, with a wide native distribution
throughout the Old World, including Europe, Asia, and parts of Africa. They
are sometimes grouped in the Perdicinae subfamily
of the Phasianidae(pheasants, quail, etc.). However, molecular
research suggests that partridges are not a distinct taxon within the
family Phasianidae, but that some species are closer to the pheasants,
while others are closer to the junglefowls.[1]
&&&&&&&
دجاج
بکسر و فتح و ضم دال مهمله و فتح جیم و الف بفارسی مرغ خانکی و
بهندی ککری و مرغی و بعربی نر آن را دیک و بفارسی خروس و بهندی ککر و مرغا نیز
نامند
ماهیت آن
حیوانی است اهلی و غیر اهلی خانکی و جنکلی و معروف
طبیعت جوان
فربه اهلی خانکی آن در آخر اول کرم و در رطوبت معتدل و مرغ بچه
از ان ارطب برطوبت فضلیه و حرارت دیک یعنی نر نسبت بدجاج یعنی ماده کمتر و یبوست
بران غالب و خروس بچه اعدل و مائل برطوبت و قول ببرودت خروس بچه خلاف نیاس و تجربه
است چه لحوم همه طیور غیر مائی حاراند و می تواند بود که وجه شبهۀ کسانی که آن را
بارد کفته اند آن باشد که دیده و یا شنیده که اطبا خروس بچه را در حمیات صفراویه و
امراض حاره تجویز نموده اند بخلاف مرغ بچه و اوشان بدون تامل توهم نموده باشند که
چون طریق معالجه بضد است پس بسبب سردی مزاج خروس بچه است و کرمی مرغ بچه و حال
آنکه نه چنین است بلکه بجهت حرارت مزاج خروس بچه پیه و چربی در ان تکون نمی یابد
که استحاله بصفرا یافته مزید علت شود بخلاف مرغ بچه و مرغ غیر اهلی جنکلی که در
بعضی صحراها چنانچه در بنکاله در جنکل و صحرای اطراف سکری کلی بسیار است بشکل و
جثه مثل مرغ اهلی می باشد و نوع بزرک آنکه بهندی کلنک نامند هر دو نوع کرم تر و
خشک تر از اهلی خانکی اند
افعال و خواص آن
مهرای آن کثیر الغذا و لطیفتر از اکثر طیور و مولد خون صالح و
زیاده کنندۀ عقل و منی و غیر مهرا پختۀ آن بخلاف آن و کوشت آب خروس پختۀ سالخورده
محلل و ملین طبع و مخرج سودا و جهت قولنج بسیار مفید و بهتر آنکه بکیرند خروس پیر
سال خورده را و ذبح نموده با آب بسیار طبخ نمایند تا مهرا کردد و آب کوشت آن را با
قدری بسفایح طبخ نمایند تا بقوام آید و نیمکرم بیاشامند اخراج مواد سوداویه به
نیکوئی نماید و مرقۀ چوجه جهت ابدان سقیمه و ناقهین و صاحبان التهاب معده و حمیات
صفراویه شربا و جهت تعدیل فضول و تلیین طبیعت و بدستور تغذیه بدان نافع و کفته اند
فراریج مسهل اند و دجاج ممسک و چون خروس پیر را بسیار بدوانند تا خسته کردد پس ذبح
نمایند و شکم آن را بشکافته و آنچه در جوف آنست برآورند و در ان نمک و بسفایج و شبت
پر کنند و با آب بسیار طبخ دهند تا مقدار یکمن بماند و شب زیر آسمان کذارند و صبح
بیاشامند اسهال کیموس غلیظ تازه نماید و جهت حمیات دوریۀ مزمنه و رعشه و ربو و وجع
مفاصل و انتفاخ معده و ترهل و قولنج و دفع سموم مشروبه موافق و بعضی با آن کرنب یا
قرطم با شبت و یا هر سه نیز اضافه می نمایند و این اقوی است در افعال مذکوره و در
اسهال بلغم و کوشت خروس جوان زیاده کننده و صاف کنندۀ منی و مصفی رنک رخسار و صوت
است و خروس بچه جهت ناقهین و امراض حاره و مرغ بچه و مرغ جوان قویتر و جهت تسمین
بدن و رفع هزال و تصفیۀ رنک رخسار و صوت و زیاده کردن جوهر دماغ و فهم و منی و رفع
خیالات فاسده و پختۀ آن با روغن تازه جهت سرفۀ یابس و مداومت مرق و کوشت یک قطعۀ
آن هر روز تا یک هفته با نان میده جهت رفع زردی رخسار که سبب آن معلوم نباشد مجرب
و کباب آن جهت دفع خواهش کل و امثال آن و موافق معدۀ رطب و جکر آن کثیر الغذا و
مسمن و دیرهضم و مغز سر آن با حرارت معتدله و رطوبت لزجه و آشامیدن ناپختۀ آن با
شراب جهت کزیدن هوام و نفث الدم و رعاف که از حجاب دماغ باشد مجرب و پختۀ آن جهت
زیادتی جوهر دماغ و تقویت قوت مفکره و نیکوئی ذهن و تصفیۀ صوت و ادمان آن باعث بلادت
و پیه آن جهت تلیین صلابات و مواد سوداویه و طلای نیمکرم آن بر سر جهت مالیخولیا و
سعفه و شقاق و جمیع امراض یابسه عجیب النفع خصوصا که سه مرتبه پس هم بمالند و پیه
دجاج مغلوف بقرطم اقل دوازده روز جهت ابتدای جذام و پردۀ میان سنکدان خروس را چون
خشک نمایند و سائیده با شراب بنوشند جهت وجع معده و ضعف آن و ذرب مجرب و جوارش و
معجون آن در قرابادین ذکر یافت و آشامیدن خصیۀ خشک آن با زرده تخم مرغ نیمبرشت جهت
تقویت باه بسیار موثر و بدستور ضماد آن با روغن زنبق بر پشت زهار و کنج ران جهت
تقویت نعوظ و چون خصیۀ خروس را در آفتاب خشک نمایند و با وزن آن ملح اندرانی سحق
کنند و در ظرف مسی بر آتش کذارند تا منعقد کردد و در هنکام مقاربت اندکی از آن را
در زیر زبان کذارند کویند که تقویت عجیب مشاهده می کردد و نیز کویند که چون بکیرند
خروس را در هنکام ربیع و ذبح نمایند و آنچه در جوف آنست سوای خصیۀ آن برآورند و
نمک در شکم آن پر کنند و در سایه خشک کنند و بتمامی بکوبند و در شیشه نکاهدارند و
عند الحاجت قدری با شیر کاو تازه دوشیده بنوشند تقویت باه بسیار بخشد و خون خروس و
مرغ را آشامیدن و خشک کردۀ آن را سعوط نمودن جهت قطع رعاف و چکانیدن خون بال تازه
رستۀ پر آن جهت رفع بیاض چشم آزموده و ذر و استخوان سوختۀ مرغ سیاه با هموزن آن
چوب تاک که باهم سوزانیده باشند و یا بر موم سرشته حمول کنند جهت اعادۀ بکارت از
اسرار شمرده اند و خوردن سنک متولد در جوف آن جهت تفتیت حصاه نافع و سرکین آن جالی
و تند و خوردن یک مثقال آن با شراب و یا سرکه جهت رفع قولنج و سمیت فطر و طلای آن
جهت بهق و برص و امثال آن و ضماد آن خصوصا از خروس با سرکه جهت سک دیوانه کزیده
مفید و باید که بکیرند سرکین مرغی را که مروض باغذیۀ صالحه نموده باشند و از خاصیت
آنست که چون شکم آن را بشکافند و کرماکرم بر موضع کزیدۀ هوام و مار بندند جذب سمیت
نماید و چون سرد کردد تبدیل نمایند و بر سائر مواد جهت جذب آن بظاهر و بر سر صاحب
سرسام رافع بیهوشی آن و نیز از خاصیت آنست که چون پرهای مقعده زندۀ آن را تمام
بکنند و بر موضع کزیدۀ مار بکذارند جذب سمیت می نماید و می میرد پس مرغ دیکر را
بجای آن بکذارند و همچنین تا ملسوع صحت یابد و تناول آن با شیر و کشک و ماست و
پنیر و سائر لبنیات مورث قولنج و مداومت آن باعث نقرس و بواسیر مصلح آن ادویۀ حاره
و شراب و مطبوخ آب انکور و در محرورین سکنجبین و کفته اند که خروس بالخاصیت مضعف باه
است و چیزی که در شکم مرغ می باشد که تخمهای آن بر ان پیوسته می باشد در هنکام
ریزکی و خامی و آن را تخمدان می کویند و چون مرغ پیر شد و از تخم افتاد احیانا از
شکم آن برمیآید در تاثیر انجماد شیر مانند پنیر مایه است که قدری از ان را در شیر
جوش داده نیمکرم بمالند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
دجاج . [ دُ دِ دِ ] (ع اِ) ماکیان . مرغ
خانگی . ج ، دُجج . ماکیان و خروس را نیز گویند. (غیاث ). رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص
69 شود.
- دجاج الارض ۞ ؛ ابیا. ماکیان کوهی نوک دراز.(از
دزی ج 1 ص 424).
- دجاج بری ؛ غرغر.قرقاول . (ناظم الاطباء).
- دجاج قرنبیط ؛ قرقاول . (ناظم الاطباء).
- دجاج هندی ؛ بوقلمون . (ناظم الاطباء).
- ذوالدجاج ؛ لقب شاعری است . (از ناظم
الاطباء).
//////////////
دجاج
بپارسی ماکیان را گویند و مرغ خانگی گویند
و طبیعت وی معتدل بود در گرمی و دماغ را قوت دهد و عقل بیفزاید و دماغ وی چون با شراب
بیاشامند منع خونی که از حجب دماغ روانه بود بکند و آواز صافی دارد و گزندگی جانوران
پلید را نافع بود و چون بشکافند و همچنان گرم بر محل گزندگی جانوران نهند و زمان بدل
کنند بغایت سودمند بود و منع سریان سم بکند و مرغ غذای ناقهان بود و نشاید که ادمان
خوردن وی کنند خداوندان ریاضت و کدو اولی آن بود که بعد از تناول وی میبختج بخورند
و دماغ وی منی و دماغ بیفزاید و شریف گوید جوانمرغ فربه بپزند با مسکه چندانکه پخته
شود و کسی را که سرفه خشک بود بخورد زایل کند و اگر مرغ به خسکدانه فربه کنند و دوازده
روز بعد از آن بکشند و پیه وی بیرون آورند و مجذوم در اعضا مالد بغایت سودمند بود و
اگر کسی را که مالیخولیای سوداوی داشته باشد طلا کنند نافع بود خاصله چون سه نوبت پیاپی
طلا کنند و چون مرق مرغ پیهدار بیاشامند کسی که لون وی زرد بود که سبب آن معلوم نبود
هفت روز هریک روز یک مرغ با نان جواری بخورد لون وی بحال صحت بازآید و ابن مؤلف گوید
سرگین مرغ اگر دود کنند درد دندان را نافع بود و موافق کسی بود که ادویه کشنده خورده
باشد و اگر با سرکه بیاشامند خناق را سود دهد
در مخزن الادویه آمده است که: دجاج با
کسر دال بفارسی مرغ خانگی و بهندی ککری و مرغی و بعربی نر آن را دیک و بفارسی خروس
و بهندی ککر و مرغا نیز نامند...
اختیارات بدیعی
////////////
مُرغ خانگی ( در متون طب سنتی دجاج) (Gallus gallus,
Gallus gallus domesticus) یکی از ماکیانسانان است. مرغ خانگی نر خروس نامیده میشود.
مرغ یا ماکیان[۱] پرندهای است از خانوادهٔ قرقاولان (Phasianidae)یا سیخک داران، زیرردهٔ نومرغان، از راستهٔ ماکیانسانان (Galliformes).[۲]
گفته میشود که همه نژادهای ماکیان از
چهار نوع وحشی زیر پدید آمدهاند.[۳][۴]
گالوس-گالوس
مثل مرغ جنگلی قرمز
گالوس – لافایتی
مثل مرغ جنگلی سیلان
گالوس سونراتی
مثل مرغ جنگلی خاکستری
گالوس – واریوس
مثل مرغ جنگلی آبی و سبز
یافتههای اخیر نشان میدهد که اهلی کردن
مرغ خانگی، بیش از ۱۰٬۰۰۰ سال پیش در ویتنام صورت گرفتهاست. تا پیش از این باور عمومی
بر این بود که این کار در هند انجام شدهاست.[۵] سپس مرغ اهلی راه خود را از هند به
سوی ایران پیدا کرد. پس از آن از قلمرو لیدیه که توسط ایرانیان فتح شده بود، در قرن
پنجم پیش از میلاد به یونان راه یافت.[۶] مرغ از دوران سلسله هجدهم فراعنه در مصر شناخته
شده بوده است؛ طبق گزارش سالانهٔ توتموس سوم، پرندهای که هر روز تخم میگذارد، بعنوان خراج
از سرزمین مابین صحرای سینا و سوریه، یعنی بابل، به مصر آورده شدهاست.[۷] اما در عهد
عتیق هیچ نشانهای از مرغ دیده نمیشود.
تحقیقات ژنتیک حاکی از آن است که نیای(اجداد)
مرغ خانگی، خروس جنگلی قرمز و خاکستری(G.sonnerati) است. گرچه نسلی دورگهای که حاصل این دو نژاد
باشد در اکثر مواقع نازا و عقیم میباشد، اما ژن عامل پوست زرد در مرغ در خروس جنگلی
قرمز (نزدیکترین خویشاوند مرغ) نبوده و به احتمال بسیار زیاد این ژن از گونهٔ خاکستری به میراث گرفته شدهاست.[۸]
/////////////
به عربی دجاج:
الدجاج هو من الطيور المستأنسة، قصير الجناحين
والذَّنب، ذكره يسمى ديكاً. ويستخدمه الإنسان أساسا من أجل بيضه ولحمه؛ وبلغ إستخدامه
كجزء من غذاء البشر أنه أضحى أكثر الطيور إنتشارا على الأرض، فقدر في عام 2011 معدل
19 مليار دجاجة،[1]، منها حوالي 4.93 مليار دجاجة بيّاضة تنتج حوالي 53.4 مليون طن
من البيض سنويا.[2] ويوجد معظم دجاج العالم في مزارع للإنتاج المكثف التي يقدر أنها
ضمت سنة 2009 حوالي 50 مليار دجاجة.[3][4][5]
///////////
به آذری تُیوخ:
Toyuq (Gallus
gallus domesticus) - toyuqkimilər dəstəsindan bir quş yarımnövü.
Ev quşları siyahısına daxildir. Əti və yumurtası insanların əsas qida növlərindəndir. Tükündən məişətdə istifadə edilir.
Hindistanda Asiyanın cənub-şərqindəki qırmızı Hind quşundan gəldiyinə
inanılar. 2003-cü ildə 24 milyard əhali ilə, Dünyada ən çox olan quş
növüdür. İnsanlara iki növ sıx istifadə edilən qida qaynağı təqdim edərlər: ətləri
və yumurtaları. Toyuqlar uça bilməyən quşlardandır. Yumurta ilə çoxalarlar.
Ağciyərləri ilə nəfəs alan toyuqlar, otcul heyvanlardır. Toyuqlar həyatlarının
dəyişik mərhələlərində dəyişik adlar götürərlər. Yeni doğulmuş balalarına sərçə,
gənc və inkişaf çağında olanlara cücə, yumurtlama yetkinluğuna hələ çatmamış,
yetkinlik əvvəli dövrdəki dişiyə yarka, cinsi yetkinluğa çatmış yetkin dişilərə
toyuq, yetkin kişilərə xoruz deyiliri.
///////////
به هندی فیجی مُرغی:
Murgi ek rakam
ke chirriya hae jiske admii log paale hae.Murgi ko hen aur murga ko
cock bole hai. Murga subhah jagta hai aur sobko "kukurku" awaj se
jagate hai. Murgi hum ando aur mangs ke lie palte hai.
/////////
به عبری دامی گُل، دامی گُل هابائیت،
داف هابای:
תרנגול הבית (שם מדעי:
Gallus
gallus domesticus) הוא עוף מבוית, הנפוץ ביותר מבין
בעלי־החיים המבויתים ומבין כלל העופות על-פני כדור הארץ. מספר התרנגולים שנשחטו לצורכי
מזון בשנת 2009 מוערך בכ-52 מיליארד[1].
תרנגולים מוחזקים על
ידי האדם לצורך הפקת בשר, ביצים ונוצות, לצורך עריכת קרב תרנגולים ולעתים גם כחיות
מחמד.
תרנגול זכר הוא העוף
הלאומי של צרפת.
//////////////
به کشمیری: کۄکَر
///////////
به سواحلی کوکو:
Kuku ni ndege anayefugwa na binadamu tangu
miaka 8,000 hivi. Watu hutumia nyama yake na mayai kama chakula. Katika nchi ya
baridi malaika yao ambayo ni manyoya madogo ya chini yanatumiwa kwa kujaza
mashuka au makoti. Samadi ya kuku ni mbolea mzuri lakini inapaswa kukaa kwa
muda kabla ya kutumiwa.
Kuku
dume huitwa jogoo na jike ni tembe; mtoto wa kuku ni kifaranga. Kutokana na
ufugaji uwezo wa kuruka umepotea.
Idadi
ya kuku duniani inakadiriwa kuwa zaidi ya bilioni 10 na wengi wanafugwa kwa
wingi wakiotamiwa na kuishi zizini. Kwa njia ya ufugaji aina nyingi za kuku
zimeendelezwa kwa kuchagua wanyama wenye tabia maalumu na kuzaliana. Wanaofugwa
siku hizi ni aina zinazotoa hasa nyama na aina nyingine zinatoa hasa mayai.
Katika
mazingira asilia kuku huishi miaka 5-11 lakini wale wanaofugwa kwa wingi
wanachinjwa baada ya wiki 6-8 kama ni kuku wa nyama na mwaka mmoja kama ni kuku
wa mayai. Kati ya aina zinazofugwa kwa mayai karibu madume wote, yaani nusu ya
vifaranga, wanauawa mara moja kwa sababu hawatagi mayai na aina hii haileti
nyama ya kutosha.
Asili
ya kuku zetu ni kuku mwitu wa [Indonesia]]. Ufugaji wake ulisambazwa Asia Bara
na Polynesia. Mabaki ya mifupa ya kuku yamepatikana China yakiwa na umri wa
miaka 8,000. Kutoka Asia ya Kusini-Magharibi kuku walisambazwa Uhindi na kupita
Uajemi hadi Ugiriki na sehemu nyingine za Ulaya. Inaaminiwa ya kwamba kuku
waliletwa Amerika Kusini kabla ya kuja kwa Kolumbus kupitia Pasifiki.
////////////
به کنگوئی نسوسو:
Nsusu (nkubu ya kinzabu:
Gallus gallus domesticus) kele ndeke.
/////////////
به کردی میرشیک:
Mirîşk
ajaleka pînê ye. Mirîşk bi xwe ji başûr-rojhilatê Asya tên. Ew hêka dîdinin.
Hêkên wan bi rengên sipî, mor, kesk û sor hene. Mirîşk kanin 5 - 6 sala dijin,
eger ew berî wê wextê netên şerjêkirin.
///////////
به مصری فرخه:
الفرخه اسمها العلمى :(Gallus gallus
domesticus)
هيا طير مستأنس و بيربيها البشر عشان ياكلو لحمتها و البيض بتاعها.الفراخ ما بتقدرش
تطير و الدكر بتاعها بيتقال عليه ديك و ممكن بسهوله يتميز عن الفرخه بالعرف.الفرخه
بترقد على البيض لمدة 21 يوم بعدها بيفقس البيض و بتطلع الكتاكيت.المتعارف عليه ان
الفراخ اول مره يستأنسوها كان فى الهند بس الادله الحديثه بينت ان الفييتناميين هما
اول ناس يستأنسو الفراخ من اكتر من 10.000 سنه.
الفراخ مصدر رخيص ومنتشر للحوم والبيض
فى دول كتير, وده علشان فراخ البيض اللى بتنتج انواع البيض المختلفة زي البيض الابيض
والبني.
////////////
به مازرونی کرک:
کرک اتا اهلی پرنده هسته که وه ره فارسی
دله مرغ گنّه.
///////////
به هلندی کیپ (وُگِل):
De kip (Gallus
gallus domesticus) of het huishoen is een zeer
bekende gedomesticeerde vogelsoort uit
de familie van de fazantachtigen (Phasianidae), die weer
behoort tot de orde der hoendervogels (Galliformes).
Deze hoendersoort is tevens de meest voorkomende vogelsoort ter wereld. Met 52
miljard exemplaren zijn er ruim 7 kippen voor elk mens.
Er bestaat een zeer
groot aantal rassen. Zie daarvoor de lijst van kippenrassen.
In strikte zin
verwijst de naam kip specifiek naar de vrouwelijke exemplaren
van deze hoendersoort. In de praktijk echter wordt de naam kip veelal
gebruikt voor de soort als geheel, dus ook de hanen.
////////////
به ازبکی تُیوخ:
Tovuq, uy tovuqlari
— tovuqsimonlar turkumiga mansub parranda, qishloq xoʻjaligi. parrandalarining
eng koʻp tarqalgan turi. 5 ming yil muqaddam Hindistonda qoʻlga oʻrgatilgan
yovvoyi bankiv tovugʻidan tarqalgan. T.larning oʻziga xos xususiyati —
boshlarida qizgʻish toji, quloq solinchagi, oyoklari (xoʻrozlarida) pixining
mavjudligidadir. Patlarining rangi har xil, koʻpincha, oq. Koʻpchilik T.
zotlarining tumshugi va oyoq kafti sariq, qisman oqqizgʻish, qora va boshqa
boʻladi. Tuxum poʻchogʻi oq yoki och qoʻngʻir.
////////////
به پنجابی ککڑ :
ککڑ کعر چ پالیا جان والا پنچھی اے۔ اے کعر چ پالے جان والے جانوراں چ سب توں عام اے تے 2003 چ ایدی گنتی 24 ارب دے نیڑے سی[1] تے کسے ہور پنچھی دی گنتی اینی چوکھی نیں۔ انسان ککڑ نوں گوشت تے آنڈیاں لئی پالدے نیں۔ ایہدا اصل دیس ہندستان اے جتھوں ایہ ساری دنیا وچ پھیلیا۔ ایس نوں گوشت یا انڈیاں دے بجاۓ ککڑاں دی لڑائی لئی پالیا جاندا سی۔[2] ہندستان توں لیڈیا، اناطولیہ تے یونان ایہ 5ویں صدی م پ وج لیايا گیا۔[3]
///////////////
به سندی: ڪڪڙ
////////////
به کردی سورانی
مریشک:
مریشک بە ناوی زانستی (Gallus gallus,
Gallus gallus domesticus) باڵنەدەیەکی ماڵییە لە بنەماڵەی قەرقاوڵەکان. مریشک ٨٠٠٠ ساڵ پێش لەدایکبوونی مەسیح لە ڤیەتنام ماڵی کراوە.[١][٢]
///////////
به تاجیکی:
Мурғ
ин парандаест, ки барои хоҷагӣ хизмат мерасонад ва он тухм мекунад ки барои ин
дар хоҷагӣ онро парвариш мекунанд. Мурғи хонагӣ, паррандаест аз қатори мурғҳо,
номи умумии паррандаҳо. Мурғҳои хонагӣ аз мурғҳои банки ва ваҳшӣ пайдо шудааст.
Мурғ сернамудтарин паррандаи хонагӣ мебошад. Мурғро барои тухму гӯшт, пару
тибит парвариш мекунанд.
///////////
به ترکی استانبولی تاووخ:
Tavuk
(Latince: Gallus gallus domesticus), sülüngiller (Latince: Phasianidae)
familyasından evcilleştirilebilir bir kuş türüdür ve genelde çiftliklerde
yetiştirilir. Hindistan'da Asya'nın güneydoğusundaki kırmızı Hint kuşundan
geldiğine inanılır.
2003 yılında
24 milyar nüfus ile, Dünya'da en fazla bulunan kuş türüdür. İnsanlara iki çeşit
sık kullanılan besin kaynağı sunarlar: etleri ve yumurtaları. Tavuklar uçamayan
kuşlardandır. Yumurta ile çoğalırlar. Akciğerleri ile nefes alan tavuklar,
hepçil hayvanlardır.[1]
Tavuklar
hayatlarının farklı evrelerinde farklı isimler alırlar. Yeni doğmuş yavrularına
civciv, genç ve gelişme çağında olanlara piliç, yumurtlama olgunluğuna henüz
ulaşmamış, ergenlik öncesi dönemdeki dişiye yarka, cinsi olgunluğa ulaşmış
ergin dişilere tavuk, ergin erkeklere horoz denir.
/////////////
به اردو مرغی:
مرغی ایک مادہ پرندہ ہے، جس کے نر کو مرغا کہا جاتا ہے۔ اس کے سر پر موجود تاج نما سرخ کلغی
نر کے مقابلے میں تھوڑی چھوٹی ہوتی ہے۔ مرغی کا گوشت اور اس کے انڈے انسانی خوراک کا اہم جزو ہیں۔ مرغیوں کی افزائش کے لئے باقاعدہ مرغی خانے بنائے جاتے ہیں، جو ایک منافع بخش کاروبار ہے۔
//////////
به زازاکی کِرگِه:
Kerge heywana
de khediya u insanan rê zaf faydey xo esto. Semedê/Seba hakan u goştê cı ra
bena weiye.
Xeylê cınsê kergan estê. Texminan ra gore yew (ju) kerge 5-7
hetan 8-8 serri weşiya xo ramena/cüyena. Hama hak-kerdena kergan 2-serre
biyayene ra tepiya her ke şi bena senıke.
///////////
به ساموگیتی (لیتوانیائی):
Vėšta
(luotīnėškā: Gallus gallus domesticus) īr pazanėninu šėimuos namėnis paukštis.
Anuos īr augėnamas diel kiaušiu ė mēsuos. Vėštās vākā šaukiami vėštokās, vuo
pats šaukiams gaidio.
Vėštas
ėr kėlėma nug Pėitū ė Pėitrītiu Azėjės, ale daba augėnamas vėsom svietė, tamė
tarpė ė Žemaitėjuo.
//////////
Chicken
From Wikipedia, the free encyclopedia
For chickens as food, see Chicken (food).
For the broader species of which chickens form a subspecies, see Red junglefowl.
For other uses, see Chicken (disambiguation), Chooks (disambiguation), or Red junglefowl.
Chicken
|
|
A rooster (left) and hen (right)
|
|
Domesticated
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
|
Subspecies:
|
G. g. domesticus
|
The chicken (Gallus
gallus domesticus) is a type of domesticated fowl, a subspecies of
the red junglefowl. It is one of the most common
and widespread domestic animals,
with a population of more than 19 billion as of 2011.[1]Humans keep chickens
primarily as a source of food, consuming both their meatand
their eggs.
Genetic
studies have pointed to multiple maternal origins in Southeast-, East-,[2]and South Asia, but with
the clade found
in the Americas, Europe, the Middle East and Africa originating in the Indian subcontinent. From India, the
domesticated chicken was imported to Lydia in
western Asia Minor,
and to Greece by the fifth century BC.[3] Fowl had been known
in Egypt since the mid-15th century BC, with the "bird that gives birth
every day" having come to Egypt from the land between Syria and Shinar, Babylonia,
according to the annals of Thutmose III.[4][5][6] The chicken genome
has changed less from featheredancestors eradicated by the Cretaceous–Paleogene extinction event than
those of other sequenced avian dinosaurs.[7]
&&&&&&&
دخان
بضم دال مهمله و فتح خای معجمه و الف و نون بفارسی دود و بهندی
دهوان نامند
ماهیت آن
اجزای ارضی لطیف حار یابس است که از اشیا در حین سوختن و
کداختن متصاعد کردد و مختلف می باشد احوال آن باختلاف چیزی که از ان متصاعد و
متولد می کردد یعنی دخان شئ حاد حاد و شیرین شیرین و معتدل معتدل
طبیعت مجموع آن
اندک کرم بسبب باقی بودن در ان اثر ناربتی که از ان مفارقت
کرده و خشک بسبب ارضیت ماده و مستعمل در طب دخان القواریر و دخان الکندر در ادویۀ
عین و دخان المر و البطم در رطوبات آن و تاکل حادث و رماق و دخان میعه قویتر از
دخان القواریر و بعد از ان دخان زفت و بعد از ان دخان قطران و هر دخانی که حدت آن
زیاده است بهتر است از برای مداوای شفارعین و غلظت حمرت و صلابت و ریختن موی و
دخان الزنجبیل جهت تقویت عین بیعدیل و طریقۀ اخذ آن چنانست که آن را نیم کوفته با
پیه کردۀ بز مخلوط نموده بر پارچۀ کهنه پهن کرده پیچیده فتیله سازند و در زیر ظرفی
مقبب مانند طاس و غیر آن بسوزانند تا دود آن در ان جمع کردد پس بردارند و استعمال
نمایند و دخان دوکان محمصان در ادهان و مراهم مستعمل و دخان حصی لبان در افعال
قویتر از اصل آنست و خوردن قدر قلیل آن جهت تقویت باه نافع و در حصی لبان مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دخان . [ دُ ] (ع اِ) دُخّان . (منتهی
الارب ). دود که از آتش برآید. (غیاث اللغات ). دود. نحاس . یحموم . (یادداشت مؤلف ). درعرف عامه جسم سیاه بالارونده
ای است که محصول آنچه ازآتش سوخته است میباشد. و در اصطلاح حکماء اعم از تعریف مذکور
است و عبارتست از جسمی که ترکیب یافته از اجزاء خاکی و آتشی خواه سیاه و خواه برنگ
دیگر باشد. ج ، ادخنه . دواخن . دواخین . (منتهی الارب )
////////////
دخان
بپارسی
دود گویند مجموع دخانها مجفف بود و در وی اندک بقیتی ناری بود و بقوتترین دخانها دخان
قطران بود پس زفت پس میعه بعد از آن مر بعد از آن کندر و دخان کندر در ادویهها جهت
ورم چشم استعمال کنند که در وی قرحه بود و آن قرحه را پاک گرداند و گوشت برویاند و
در کحلها نیز مستعمل کنند جهت منع موی زیادت که در چشم بود بیآنکه رمد بود و دخان
قواریر گرم بود قطع سبل بکند و روشنایی چشم بیفزاید
صاحب
مخزن الادویه مینویسد: دخان با ضم دال بهندی دهوان خوانند و آن اجزای لطیف حار یابس
است که از اشیا در حین سوختن و گداختن متصاعد گردد
اختیارات بدیعی
&&&&&&&
دخان القواریر
بضم دال و فتح خای معجمه و الف و ضم نون و الف و لام و فتح قاف
و واو و الف و کسر راء مهمله و سکون یای مثناه تحتانیه و راء مهمله
ماهیت آن
دودۀ شیشه است که در وقت کداز بر سقف کورۀ آن مجتمع می کردد
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
مقوی باصره و جالی و جهت سبل ناخنه و بردن کوشت زائد زخمها
مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
دخان القواریر. [ دُ نُل ْ ق َ ](ع ، اِ
مرکب ) دود آبگینه گران . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).دوده ٔ شیشه است . گرم و خشک و مقوی
باصره و جالی و جهت سبل و ناخنه و بردن گوشت زیاد زخمها مفید است و دوده ٔ مرصاف جهت رطوبت چشم نافع و دوده
ٔ بطم را نیز همین اثر است و دوده
ٔ میعه و قطران مثل دخان القواریر
است و دوده ٔ هر چیز حکم اصل آن دارد با شدت
لطافت .
&&&&&&&
دخان الکندر
بضم کاف و سکون نون و ضم دال و سکون راء مهملتین
ماهیت آن
دودۀ کندر است که طاسی را و یا ظرفی قبه دار معکوس کذارند و در
زیر آن کندر را بسوزانند تا دود آن در ان مجتمع کردد
افعال و خواص آن
جهت ورم و قرحۀ چشم و رویانیدن مژه و رفع موی زائد و التیام
قروح اعضا نافع است و در مقدمه نیز طریق اخذ آن ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دخان الکندر. [ دُ نُل ْ ک ُ دُ ] (ع ،
اِ مرکب ) دوده ٔ کندر است که او را سوزانند و
طاسی معکوس گذارند تا دود در او جمع شود جهت ورم قرحه ٔ چشم و رویانیدن مژه و دفع موی
زیاد و التیام قروح اعضاء نافع است .
&&&&&&&
دخن
بضم دال و سکون خای معجمه و نون و بفارسی ارزن و بشیرازی الم و
بهندی کنکنی نامند
ماهیت آن
نوعی از جاورس است و دو قسم می باشد یک قسم آنکه لون قشر آن
مائل بسفیدی است و نازک که بزودی از ان جدا می کردد و این بهتر است از برای اکل و
دوم آنکه پوست آن براق و املس و از ان دیر جدا می کردد و این را بهندی چینه نامند
و نیکو است از برای دوا
طبیعت آن
سرد در آخر اول و خشک در دوم و از جاورس در خشکی کمتر
افعال و خواص آن
قلیل الغذاء و مجفف و حابس بطن از جاورس کمتر و مدر بول و بطئ
النزول از معده و استعمال مقشر و مطبوخ آن با شیر تازه دوشیده با روغن تازه صالح
الغذا و جهت تلیین صدر و تولید منی نافع و مولد سده و سنک مثانه مصلح آن شکر و عسل
بدل آن برنج است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
دخن . [ دُ ] (ع اِ) ارزن . ارزن که بهندی
کنکنی یا چنیاست . (منتهی الارب ). غله ای باشد که آن را ارزن و گاورس گویند و بهندی
چنیا نامند. (غیاث ). گاورس . (دهار). گاورس یا دانه ای است از گاورس کوچکتر. ارزن
ریزترست و گاورس همانست . (یادداشت مؤلف ). گال . ج ، دخان . (مهذب الاسماء). در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان جاورس دانسته شده است
و نیز گفته شده است که قوت او و جاورس یکیست . حکیم مؤمن در تحفه گوید ارزن است و قسمی
از جاورس باشد و از آن بزرگتر و در طبع مثل او و در افعال و خواص مانند آن . صاحب اختیارات
بدیعی گوید به شیرازی الم نامند و نوعی ازجاورس باشد و بگفته ٔ صاحب آنندراج ارزن است و نام
هندی آن کنگی یا چنیا است و گاورس را به هندی باجرا گویند. از مجموع آنچه نقل شد برمی
آید که ارزن نوع ریزو زردتر و گاورس نوع درشت و سفیدتر این دانه است .
///////////////
دخن
بپارسی ارزن گویند و به شیرازی الم و آن
نوعی جاورس است و طبیعت آن سرد و خشک است در دویم و گویند در سیوم و گویند گرم است
شکم ببندد و بول براند و غذای اندک دهد و اگر بشیر تازه بپزند خشکی وی کمتر بود و غذا
بیشتر دهد لیکن سده و سنگ گرده پیدا کند و مصلح وی قند بود و سویق وی قطع قی کند و
اسهال که از صفرا بود و اسحق گوید مضر است به شش و مصلح وی مصطلی بود و شاپور گوید
بدل آن برنج است
صاحب مخزن الادویه گوید: دخن بضم دال و
سکون خا و نون بفارسی ارزن و بشیرازی الم و بهندی کنکنی گویند
لاتینPANICUM MILIACEUM فرانسهMILLET انگلیسیMILLET
اختیارات بدیعی
////////////
ارزن
اشاره
این
گیاه از خانوادهGramineae میباشد و
دارای انواع مختلفی است که دو نوع معروف آنکه در ایران نیز میرویند شرح داده میشود.
1.
«ارزن دانهدرشت» یا «ارزن سفید» که در کتب طب سنتی «دخن» نوشته شده به فرانسوی:Millet blanc وMillet Commun وGrand millet وMillet وMil و به انگلیسیMillet گفته میشود و نام علمی آنPanicum miliaceum L . است.
2.
«ارزن دانه ریز» و یا «ارزن رسمی» که «دخن ریز» نیز گفته میشود و در کتب طب سنتی با
نام «دخن ریز» یا «جاورس» آمده است که همان معرب «گاورس» فارسی است. به فرانسویPetit millet وMillet des oiseaux وMiliade و به انگلیسیSpiked millet نامیده میشود. نام علمی آنPanicum italicum L . و مترادف آنSetaria italica (L .) P .Beauve وS .viridis sensu Stuart میباشد.
مشخصات
1. ارزن
رسمی گیاهی است یکساله دارای ساقهای افراشته که ارتفاع آن 100- 50 سانتیمتر میشود.
برگهای آن سبز، دراز، بدون دمبرگ ساقه را در بغل گرفته و نوکتیز و میوههای آن در
اطراف انتهای محور گلدهنده به صورت خوشه مرکب و متراکم و دانههای آن ریز کمی مسطح
و به رنگهای مختلف است. ارزن
معارف
گیاهی، ج1، ص: 312
رسمی
گیاهی است متحمل و سازگار و ضمنا دیررس.
2. ارزن
دانهدرشت گیاهی است یکساله ساقه آن قوی افراشته در قسمت پایین منشعب و شاخهدار برگهای
آن ساده سبز، خطی، دراز و نوکتیز. گلهای آن خوشهای باز و خمیده و دانههای آن برحسب
واریتههای مختلف سیاه یا خاکستری و زرد و در آخر قرمز هم میباشد. دانههای آن گرد
است و ارتفاع ساقه آن 30/ 1- 1 متر میباشد.
ارزن
رسمی در آذربایجان و جنوب شرقی بلوچستان میروید و در مازندران و در یزد با نام «ارزن»
و «گاورس» کاشته میشود.
ارزن
دانهدرشت یا دخن در آذربایجان در کشتزارهای یام با نام «داری» و در اشترانکوه لرستان
و همچنین در نواحی مرزی شرق در بادقیس و جنوب شرقی بلوچستان میروید.
ترکیبات
شیمیایی
از نظر
ترکیبات شیمیایی در ارزن رسمی(S .italica)
در دانههای آن وجود یک گلوکوزید سمی، آلکالویید روغنی، لیزین 434]، هیستیدین، آرژینین
و آمیلاز[435] [روی*] تأیید شده است و در ارزن دانهدرشت(Panicum .miliaceum) در دانههای آن فورمیک اسید[436]، لینولئیک
اسید، مارگارینیک اسید[437] و ریسیناولئیک اسید[438] مشخص شده است، به علاوه دارای
کولین، فیتوسترول، سیتوسترول 439] و ویتامینهایA وB وC میباشد [روا*].
خواص-
کاربرد
در هند
از گیاه ارزن درشت برای معالجه سوزاک استفاده میشود و در بلوچستان در لورالایی نوعی
نان از آن درست میکنند و در شوران برای معالجه سوزاک از آن استفاده مینمایند. در
هندوستان در مورد ارزن رسمی معتقدند که دانههای آن مدر و قابض است و در استعمال خارجی
ضماد آن در موارد روماتیسم مصرف میشود و همچنین به عنوان یک داروی محلی برای کاهش
درد زایمان تجویز میگردد.
معارف
گیاهی، ج1، ص: 313
ارزن
و شاخه ارزن
حکمای
طب سنتی ایرانی جاورس را از نظر طبیعت سرد و خشک میدانند و معتقدند که قابض است و
غذاییت چندانی ندارد. خوردن نان پخته آن اسهال را بند میآورد و مدر است و سقط جنین
مینماید.
اسراف
در خوردن آن خون را کثیف و سودایی و مجاری عروق را مسدود مینماید و از این نظر باید
با روغن و شکر و حلواهای چرب خورده شود. اگر با شیر تازه پخته و خورده شود برای اشخاصی
که خون زاید دارند مفید است و اگر دانههای آن را ساییده و با نمک مخلوط کرده و در
کیسهای بریزند و روی آن بنشینند برای بیرون آمدن معقد و پیچش در رودهها مفید است.
در مورد
دخن نیز معتقدند که از نظر طبیعت سرد و خشک است و خواص آن شبیه جاورس، جز اینکه خشکی
آن کمتر است. شکم را بند میآورد و مدر و قابض است و اگر دانه پوستگرفته آن را در
شیر تازه پخته و بخورند برای نرم کردن سینه و تولید اسپرم مفید است ولی ایجاد گرفتگی
مجاری عروق و سنگ مثانه میکند از این جهت باید با شکر و عسل خورده شود.
معارف
گیاهی، ج1، ص: 314
در چین
از دانههای ارزن درشت، در درجه اول به عنوان غذا در خوراک استفاده میشود و از نظر
دارویی معتقدند که خنککننده و نرمکننده است. پخته آن را به عنوان ضماد برای فروکش
کردن جوش و کورک و آبسهها استعمال مینمایند.
جویده
آن را در دهان روی زخم بچهها میگذارند که التیام دهد. خاکستر آن را با روغن مخلوط
کرده برای التیام زخم به کار میبرند زخم خوب میشود بدون اینکه اثری در جای آن باقی
بماند.
جوشانده
ریشه و شاخههای آن را برای رفع وجود خون در ادرار در زنها تجویز میکنند به علاوه
برای شستن تاولهای پوست به کار میبرند [استوارت . در هندوچین برای معالجه استسقا که
علامت آن جمع شدن غیر طبیعی آب در فضای بین سلولی بافتهای بدن است استفاده میشود و
به جای جوشانده در برخی موارد خاکستر ارزن را با الکل مخلوط کرده و برای معالجه وجود
خون در ادرار زنها تجویز مینمایند.
[فوکود-
کروست و پتلو**].
ارزن
دانه ریز در اغلب کشورهای دنیا در سطح وسیعی کاشته میشود. در چین آن را تونیک و مدر
میدانند [روا*]. و خنککننده [هاو] و نرمکننده و قابض و در موارد وبا و اسهال و ناراحتیهای
وبائی و خونروی از بینی و برای التیام زخمهای پنجههای خرس و ببر کاربرد دارد [استوارت
. در هندوچین آرد ارزن دانهریز را با ملاس مخلوط کرده روی جوشها و کورکهای بچهها
میاندازند [کروست و پتلو**]. در اندونزی جوشاندهای که از لهشده تخم ارزن دانهریز
درست میشود برای کاهش تب داده میشود [ورد رمان*].
ارزن
رسمی
معارف
گیاهی، ج1، ص: 315
////////////
29. در Čou šu6 آمده است که ایران از نظر پنج
غله و جانوران چین را ماند جز اینکه در ایران برنج و ارزن نیست. در زبان چینی نام "ارزن" واژۀ مرکب
شوشو šu šu است
که
رقم گلوتندار ارزن رسمی ، Ponicum miliaceum، و رقم گلوتندار ارزن سنبلهدار، گاورس، Setaria italica
glutinosa باشد. در پارسی هم واژۀ شوشو šu šu به معنای "ارزن" هست. باید پژوهشهائی در تاریخچۀ این واژه صورت گیرد
تا روشن شود آیا وامواژه ای چینی است در زبان پارسی.
شلیمر7 erzen ارزن را
نام پارسی Panicum
miliceum شمرده است.
-207. در زبان سنسکریت واژه دیگری برای نامیدن ارزن[1]، Panicum miliaceum هست:
چینکه، cīnaka ("چینی") و چینا، cinna.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
/////////////
ارزن معمولی (در متون طب سنتی دخن) (نام
علمی: Panicum
miliaceum)
که نامهای عمومی زیادی مثل ارزن قرمز[۲] و ارزن سفید دارد[۲]گونهای علف است که به
عنوان غله استفاده میشود. جد وحشی و مکان اصلی نوع اهلی آن ناشناخته است، اما اولین
بار در قفقاز جنوبی و چین حدود ۷۰۰۰ سال پیش به عنوان غله شناخته شد، با اشاره به این
مطلب که احتمالاً در هر ناحیه به طور مستقل اهلی شده است. هنوز هم در هندوستان،روسیه،اکراین
و خاورمیانه، ترکیه و رومانی به طور وسیعی کشت میشود. در ایالات متحده ارزن برای تغذیه
پرنده کاشته می شود.ارزن به عنوان غذای سالم فروخته می شود و باتوجه به نداشتن گلوتن
می توان آن را در رژیم غذایی افرادی که نمیتوانند گندم بخورند گنجاند.
نام آن از نام عمومی و نام تیره ارزن در
زبان پان اسلاویسم گرفته شده است.
ارزن با بسیاری از خاکها و وضعیتهای
آب و هوایی سازگار میشود.فصل رشد کوتاهی داشته و به آب کمی نیاز دارد. احتمالاً ارزن
کمتر از هر غلۀ اصلی دیگری به آب نیاز دارد.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Proso millet»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱ ژانویه
۲۰۱۶).
پرش به بالا ↑ "The Plant List: A Working
List of All Plant Species". Retrieved 8 January 2015.
↑ پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ "USDA GRIN
Taxonomy". Retrieved 8 January 2015.
///////////////
به عربی ذيل الثعلب الإيطالي، دخن ذيل الثعلب:
ذيل الثعلب الإيطالي أو دخن ذيل الثعلب
(بالإنجليزية: Foxtail millet) واسمه العلمي (باللاتينية: Setaria italica) نوع نباتي عشبي يتبع
جنس ذيل الثعلب من الفصيلة النجيلية. هو أحد محاصيل الحبوب من مجموعة الدخن.
///////////
به بهاسای اندونزی جاواوت،آتاسکوی :
Jawawut[4], juwawut, atau sekoi (Setaria
italica) adalah sejenis serealia berbiji
kecil (milet)
yang pernah menjadi makanan pokok masyarakat Asia Timur dan Asia Tenggara sebelum
budidaya padi dikenal
orang. Tumbuhan ini adalah yang pertama kali dibudidayakan di antara berbagai
jenis milet dan sekarang menjadi milet yang terluas penanamannya di seluruh
dunia, dan yang terpenting di Asia Timur. Nama Pulau Jawa acap
dikaitkan dengannya.
Nama-nama lokalnya, di
antaranya, jawa (Plb.); jaba
ikur (Bat.); jaba uré (Toba); jĕlui (Riau); sĕkui (Mly.); sĕkuai,
sakui, sakuih (Min.); randau (Lamp.); jawae (Day.); jawawut,
kunyit, sekul (Sd.); jawawut, juwawut, otèk (Jw.); jhaba,
jhaghung jhaba, jhabalèk (Md.); jawa
sĕmi, jawawut (Bl.); botai, boté, wotei, batung, wetung, gětung (aneka
dialek di Sulut); batang, bětěng, wětěng, bané,
bailo, wailo (Sulsel); botoh, sain (Timor); hotong,
atong, hetene, hetenu(Ambon); hétan (Wetar); wetan (Solor); botan (Kai, Tanimbar); bètèn,
fètèn (Buru); bobootĕné, botĕmé (Hal.); futu(Ternate & Tidore).[5].
////////////
Foxtail millet
From Wikipedia, the free encyclopedia
For wild foxtail millet, see Setaria viridis.
Foxtail millet
|
|
Immature seedhead
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
S. italica
|
·
Alopecurus caudatus Thunb.
·
Chaetochloa germanica (Mill.) Smyth
·
Chaetochloa italica (L.) Scribn.
·
Chamaeraphis italica (L.) Kuntze
·
Echinochloa erythrosperma Roem. & Schult.
·
Echinochloa intermedia Roem. & Schult.
·
Ixophorus italicus (L.) Nash
·
Oplismenus intermedius (Hornem.) Kunth
·
Panicum aegyptiacum Roem. & Schult. nom. inval.
·
Panicum asiaticum Schult. & Schult.f.nom. inval.
·
Panicum chinense Trin.
·
Panicum compactum Kit. nom. inval.
·
Panicum elongatum Salisb. nom. illeg.
·
Panicum erythrospermum Vahl ex Hornem.
·
Panicum germanicum Mill.
·
Panicum germanicum Willd. nom. illeg.
·
Panicum globulare (J.Presl) Steud.
·
Panicum glomeratum Moench nom. illeg.
·
Panicum intermedium Vahl ex Hornem.
·
Panicum italicum L.
·
Panicum itieri (Delile) Steud.
·
Panicum macrochaetum (Jacq.) Link
·
Panicum maritimum Lam.
·
Panicum melfrugum Schult. & Schult.f.nom. inval.
·
Panicum miliaceum Blanco nom. illeg.
·
Panicum moharicum (Alef.) E.H.L.Krause
·
Panicum panis (Jess.) Jess.
·
Panicum pumilum Link nom. illeg.
·
Panicum serotinum Trin. nom. inval.
·
Panicum setaceum Trin. nom. inval.
·
Panicum setosum Trin. nom. inval.
·
Panicum sibiricum Roem. & Schult.nom. inval.
·
Panicum vulgare Wallr. nom. illeg.
·
Paspalum germanicum (Mill.) Baumg.
·
Penicillaria italica (L.) Oken
·
Pennisetum erythrospermum (Vahl ex Hornem.) Jacq.
·
Pennisetum germanicum (Mill.) Baumg.
·
Pennisetum italicum (L.) R.Br.
·
Pennisetum macrochaetum J.Jacq.
·
Setaria asiatica Rchb. nom. inval.
·
Setaria californica Kellogg
·
Setaria compacta Schur nom. inval.
·
Setaria erythrosperma (Vahl ex Hornem.) Spreng.
·
Setaria erythrosperma Hornem. ex Rchb. nom. inval.
·
Setaria flavida Hornem. ex Rchb.nom. inval.
·
Setaria germanica (Mill.) P.Beauv.
·
Setaria globulare J. Presl
·
Setaria globularis J.Presl
·
Setaria itieri Delile
·
Setaria japonica Pynaert
·
Setaria macrochaeta (Jacq.) Schult.
·
Setaria maritima (Lam.) Roem. & Schult.
·
Setaria melinis Link ex Steud.
·
Setaria moharica Menabde & Erizin
·
Setaria multiseta Dumort.
·
Setaria pachystachya Borbás nom. illeg.
·
Setaria panis Jess.
·
Setaria persica Rchb. nom. inval.
·
Setaria violacea Hornem. ex Rchb.nom. inval.
·
Setariopsis italica (L.) Samp.
|
Foxtail
millet (Chinese: 狐狸尾小米; botanic name Setaria
italica, synonym Panicum italicum L.) is the second-most
widely planted species of millet, and the most
important in East Asia. It has the
longest history of cultivation among the millets, having been grown in India
since antiquity. According to recent research, it was first domesticated
in China around 6,000 BC. Other names for
the species include dwarf setaria,[2] foxtail
bristle-grass,[3] giant setaria,[2] green foxtail,[2] Italian millet,[2] German millet,[2] and Hungarian
millet.[2]
Contents
[show]
Foxtail
millet is an annual grass with slim, vertical, leafy stems
which can reach a height of 120–200 cm (3.9–6.6 ft).
The
seedhead is a dense, hairy panicle 5–30 cm
(2.0–11.8 in) long.
The
small seeds, around 2 mm (less than 1/8 in.) in diameter, are encased in a
thin, papery hull which is easily removed in threshing. Seed color varies greatly between
varieties.
Seeds of foxtail millet
Mochi-Awa, Japanese foxtail
Millet fields in Bangladesh
Names
for foxtail millet in other languages spoken in the countries where it is
cultivated include:
·
Hindi कांगणी (Kangni)
·
Korean: jo (조). The grain obtained
from it is called jopsal (좁쌀), a word that is commonly used in Korean
as a metaphor for pettiness or innumerable small things (such as bumps of a
skin rash).
·
Malay: jewawut.
·
Malayalam: thina
·
Mandarin Chinese: xiǎomǐ (小米). It is the term commonly used for the
grain after it has been husked (husks have been removed); unhusked grain is
called guzi (谷子)
in North China. Also called su (粟).[5]
·
Marathi: kang or rala
·
Sinhala: thana haal
·
Tamil: thinai, kavalai,
or kambankorai; nuvanam (millet flour). The gruel
made from millet, the staple of Ancient Tamils, is called kali, moddak
kali, kuul, or sangati.
In
South India, it has been a staple diet among people for a long time from
the sangam period.
It is popularly quoted in the old Tamil texts and is commonly associated
with Lord Muruga and his consort Valli.
In
China, foxtail millet is the most common millet and one of the main food crops,
especially among the poor in the dry northern part of that country. In Southeast Asia, foxtail millet is commonly
cultivated in its dry, upland regions.[6] In Europeand North America it is planted at a moderate
scale for hay and silage, and to a more limited extent for birdseed.
It
is a warm season crop, typically planted in late spring. Harvest for hay or silagecan be made in 65–70 days (typical yield
is 15,000-20,000 kg/ha of green matter or 3,000-4,000 kg/ha of hay),
and for grain in 75–90 days (typical yield is
800–900 kg/ha of grain). Its early maturity and efficient use of available
water make it suitable for raising in dry areas.
Diseases
of foxtail millet include leaf and head blast disease caused by Magnaporthe grisea, smut disease caused by Ustilago
crameri, and green ear caused by Sclerospora
graminicola. The unharvested crop is also susceptible to attack
by birds and rodents.
The wild antecedent of
foxtail millet has been securely identified as Setaria viridis, which is interfertile
with foxtail millet; wild or weedy forms of foxtail
millet also exist. Zohary and Hopf note that the primary difference between the
wild and cultivated forms is "their seed dispersal biology. Wild and weedy
forms shatter their
seed while the cultivars retain them."[7] The earliest
evidence of the cultivation of this grain comes from the Peiligang culture of China, which also
cultivated Panicum miliaceum,
but foxtail millet became the predominant grain only with the Yangshao culture.[7]
More
recently, the Cishan culture of
China has been identified as the earliest to domesticate foxtail millet around
6500–5500 BC.[8]
The
earliest evidence for foxtail millet cultivation outside of its native
distribution is at Chengtoushan in
the Middle Yangtze River, dating to around 4000 BC.[6] In Southern China,
foxtail millet reached the Chengdu Plain (Baodun) at around 2700 BC[9] and Guangxi (Gantuoyan (de), near the Vietnamese border) at around
3000 BC.[6] Foxtail millet also
reached Taiwan (Nankuanli, Dapenkeng culture) at around 2800 BC[10] and the Tibetan Plateau (Karuo) at around 3000 BC.[6]
Foxtail
millet likely reached Southeast Asia via multiple routes.[6] The earliest
evidence for foxtail millet in Southeast Asia comes from various sites in the
Khao Wong Prachan Valley in central Thailand, with the site at Non Pa Wai (de)providing the earliest date with
direct AMS dating to
around 2300 BC.[6][11]
Foxtail
millet arrived in Europe later; carbonized seeds first appear in the second millennium BC in
central Europe. The earliest definite evidence for its cultivation in the Near
East is at the Iron Age levels
at Tille Hoyuk in Turkey, with an uncorrected radiocarbon date of about 600 BC.[7]
2.
^ Jump up to:a b c d e f "USDA GRIN Taxonomy".
Retrieved 7 January 2014.
3.
Jump up^ "BSBI
List 2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived
from the original (xls) on 2015-02-25.
Retrieved 2014-10-17.
5.
Jump up^ Lillian M. Li (2010). Fighting Famine in North China: State, Market, and
Environmental Decline, 1690s-1990s. Stanford University Press.
pp. 93–94. ISBN 978-0804771818.
6.
^ Jump up to:a b c d e f Castillo,
Cristina (2010). "Still too fragmentary and dependent upon chance?
Advances in the study of early Southeast Asian archaeobotany". In Bellina,
Bérénice. 50 Years of Archaeology in Southeast Asia. ISBN 6167339023.
7.
^ Jump up to:a b c Daniel
Zohary and Maria Hopf, Domestication of plants in the Old World,
third edition (Oxford: University Press, 2000), p. 86-88
8.
Jump up^ Stevens, C. J.; Murphy, C.;
Roberts, R.; Lucas, L.; Silva, F.; Fuller, D. Q. (2016). "Between China and South Asia: A Middle Asian
corridor of crop dispersal and agricultural innovation in the Bronze Age" (PDF). The
Holocene. 26 (10): 1541–1555. doi:10.1177/0959683616650268. ISSN 0959-6836.
9.
Jump up^ Guedes, Jade d'Alpoim; et al.
(2013). "Site of Baodun yields earliest evidence for the spread of rice
and foxtail millet agriculture to south-west China". Antiquity. 87 (337). doi:10.1017/S0003598X00049449.
10.
Jump up^ Bellwood, Peter (2011). "The Checkered Prehistory of Rice Movement
Southwards as a Domesticated Cereal—from the Yangzi to the Equator". Rice
(journal). 4 (93). doi:10.1007/s12284-011-9068-9.
11.
Jump up^ Weber, Steve (2010). "Rice or
millets: early farming strategies in prehistoric central Thailand". Archaeological and Anthropological Sciences. doi:10.1007/s12520-010-0030-3.
Wikimedia Commons has media
related to Foxtail
millet.
|
·
粟の収穫 粟の脱穀 — "Harvest
of foxtail millet" Gujō, Gifu, Japan
·
Millets
&&&&&&&
دراج
بضم دال و فتح رای مشددۀ مهمله و الف و جیم بهندی تیتر نامند
ماهیت آن
مرغی است قریب بجثۀ کبک و خوش منظر و در هند چهار نوع می شود
یکی بزرک خاکستری رنک مائل بسیاهی و منقش بسیاهی و این را بهندی کهیر نامند بجهت
مشابهت رنک آن برنک کهیر که بهندی اسم کات است و دوم از ان کوچکتر و سیاه منقش
بسفیدی و خاکستری و این را کالاتیتر یعنی تیتر سیاه نامند نسبت همه این نوع خوش
منظر می شود و سوم از ان کوچکتر و سفید مائل بخاکستری و منقش و این را کوریا بضم
کاف عجمی یعنی سفید نامند و نوع چهارم از همه کوچکتر و خاکی رنک بالای منقار آن
خطوط سیاه و سفید و این را بهندی بهت تیتر نامند جهت آنکه در زمین های کشت زار بهم
می رسد و بلند پرواز می باشد و پای آن سه انکشت دارد و کوشت آن بسیار ثقیل و
دیرهضم و صلب بخلاف دو نوع اول که جنکلی اند و پرواز بسیار نمی توانند کرد پای
آنها چهار انکشت دارد شیخ داؤد انطاکی اشتباها آن را سمانی نوشته
طبیعت آن
مائل بحرارت و در اول یابس و بعضی در دوم کرم و خشک دانسته اند
افعال و خواص آن
کوشت آن لطیفتر از کبک و تدرو و بهتر از فاخته و زیاده کنندۀ
جوهر دماغ و فهم و حفظ و مادۀ منی و مقوی معدۀ مبرود الزاج و مرطوب مضر محرور یابس
المزاج مصلح آن ترشیها و زهره و خون و زبل آن جالی و رافع بیاض عین و آثار جلد و
بقول مهریارس پیه آن با روغن رازقی جهت درد کوش عجیب الاثر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
دراج . [ دُرْ را ] (ع اِ) مرغی است رنگین مانند تذرو ۞ . طراج . دراجه . ابوشعیب . ابوالحجاج
. ابوخطار. (صبح الاعشی ). ابوضبه . (المرصع). پورنر. (مهذب الاسماء). مرغی است رنگین
مانند تذرو (و یستوی ، فیه المذکر و المؤنث ). (منتهی الارب ). بفارسی پور و جرب
گویند. ج ، دراریج . (ناظم الاطباء). کومنگیر. کومنزل . (یادداشت مؤلف ). زرچ . زراج . زرج . ژرژ.
زره کوه . تراج . رنگین تاج . حیقطان . مرغ رنگین تاج . دراجه . (آنندراج ). قرقاول
(؟). تورنگ . حیقط. تذرو (؟). مرغی است چون خروس سخت زیبا و آوازی ملیح دارد. ج ، دراریج
. (زمخشری ). مرغی است قریب به جثه ٔ کبک و خوش منظر و مؤلف تذکره اشتباه به سمانی کرده
است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).دراج هندی را مرغ مفتولی
خوانند. (اختیارات بدیعی ).قلقشندی در صبح الاعشی گوید: پرنده ای است پاکیزه گوشت بالهایش
از سوی بیرون تیره و خاکی و از سوی درون سیاه و بشکل قطا است ، اما از آن لطیف ترست
، و کلمه ٔ دراج بر مذکر و مؤنث هر دو اطلاق شود و بی خط آنرا
از جنس کبوتر می شمارند؛ زیرا همچون کبوتر بیضه ٔ خود را زیر بال می گیرد و عوام
آهنگ آواز او را به این جمله بازگو می کنند «بالشکر تدوم النعم ». و گویند پرنده ای
است فرخنده و بسیار نتاج از آمدن بهار مژده دهد و در باد شمال و هوای صافی نیکو حال
باشد و در باد جنوب تا بدان حد بدحال شود که از پرواز بماند. (صبح الاعشی ج 2 ص
74). چنانکه گذشت این مرغ را در فرهنگها، چنانکه باید تعریف نکرده اند و از شواهد نیز
بین مترادفات کلمه و کلمات تذرو و قرقاول که ظاهراً غیر دراج باشند وجه متمایزی برنمی
آید، خاصه آنکه از دو شعر فردوسی و نظامی که نقل خواهیم کرد، برمی آید دراج غیر از
تذرو و قرقاول است و صحیح هم همین است که تذرو و قرقاول غیر دراج است ؛ اما از نظر
جانورشناسی ، دراج پرنده ای است از تیره ٔ ماکیان جزء راسته ٔ کبکها که در حدود چهل گونه ٔ آن در قاره های قدیم ، در نواحی
گرم و معتدل می زیند. جثه اش از کبک کمی فربه ترست و مانند کبک در صحراها زیست می کند.
(فرهنگ فارسی معین )
///////////
بَتیر
بفتح باء موحده و کسر تاء فوقانی هندي
و یاي تحتانی مجهول و سکون راء مهمله گوشت وي سرد و مشهی طعام و دافع تپ و فساد
اخلاط ثلاثه بعضی نوشتهاند که اسم تهیو
است در صورت مشابه به دراج و بقدر نصف او و بالجمله نزد راقم معتدل است در
حرارت و برودت و لایق به غذاي ناقهین و مرضی و مقوي معده و قابض
شکم
تألیف شریفی
////////////
دراج
گوشت وی معتدلتر از گوشت تذرو و فاخته بود و فاضلتر و لطیفتر
و خشکتر از گوشت تدرج بود و حرارت کمتر منی را زیادت کند و شکم ببندد و دماغ و فهم
زیادت کند و مصلح ناقهان بود و دراج را به شیرازی کبک کر خوانند و ابن مؤلف گوید دراج
هندی را مرغ مقتول خوانند
صاحب مخزن الادویه مینویسد: دراج بضم دال و فتح رای مشدده بهندی
تیتر نامند و در هند چهار نوع مختلف بود
لاتینATTAGEN FRANCOLINUS انگلیسی و فرانسهFRANCOLIN
اختیارات بدیعی
/////////////
درّاج: این واژه را در خوزستان«تراج»(بیشد)تلفظ میکنند و شکل
فارسی واژه همان است.
تغذیه ایرانیان در طول تاریخ، محمد علی امام شوشتری
//////////
دُرّاج یا کبکنجی یا پور[۱] پرندگانی از
زیرتیره کبکیان هستند که از گذشته به طور سنتی در سرده Francolinus طبقهبندی میشدند
اما اکنون اغلب آن را شامل چند سرده میدانند.
سردهها و گونهها[ویرایش]
فرنکلینوس:
دراج سیاه، Francolinus francolinus
دراج نگاری، Francolinus pictus
دراج چینی، Francolinus pintadeanus
مرغ جیرفتی، Francolinus pondicerianus
دراج باتلاق، Francolinus gularis
جرب (سرده):
دراج کاکی، Peliperdix coqui
دراج گلوسفید، Peliperdix albogularis
دراج اشلگل، Peliperdix schlegelii
دراج لتهم، Peliperdix lathami
دراج کاکلی:
دراج کاکلی، Dendroperdix sephaena
اسکلرپتیلا:
دراج گردنحلقهای، Scleroptila
streptophorus
دراج فینش، Scleroptila finschi
دراج بالقرمز، Scleroptila levaillantii
دراج بالخاکستری، Scleroptila
africanus
دراج خلنگزار، Scleroptila psilolaemus
دراج شلی، Scleroptila shelleyi
دراج رود نارنجی، Scleroptila
levaillantoides
دراجهای کبکی ("Spurfowl"):
دراج فلسدار، Pternistis squamatus
دراج آهانتا، Pternistis ahantensis
دراج نوارخاکستری، Pternistis
griseostriatus
دراج هارتلاب، Pternistis hartlaubi
دراج سیخکی، Pternistis bicalcaratus
دراج هوگلین، Pternistis icterorhynchus
دراج کلپرتون، Pternistis clappertoni
دراج هاروود، Pternistis harwoodi
دراج هیلدبراند، Pternistis
hildebrandti
دراج جکسون، Pternistis jacksoni
دراج خوشسیما، Pternistis nobilis
دراج کوه کامرون، Pternistis
camerunensis
دراج سویرسترا، Pternistis swierstrai
دراج گردنبلوطی، Pternistis
castaneicollis
دراج ارکل، Pternistis erckelii
دراج جیبوتی، Pternistis ochropectus
دراج نوکقرمز، Pternistis adspersus
دراج دماغه، Pternistis capensis
دراج ناتال، Pternistis natalensis
دراج گردنزرد، Pternistis leucoscepus
دراج سینهخاکستری، Pternistis
rufopictus
دراج گردنسرخ، Pternistis afer
دراج سوینسون، Pternistis swainsonii
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ دراج پرندگان ایران
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Francolin»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۲۷ آوریل
۲۰۱۵).
//////////
به عربی دراج:
الدراج (الاسم العلمي: Francolin) هو طيور من جنس الفرانكولينوس
(Francolinus)، ولكن في الوقت الحاضر
قسمت إلى عدة أجناس. أقرب الأنواع لجنس الدراج هي دجاجة الأدغال، الحجل الطويل المنقار،
ألكتوريس، والكوتورنكس. نشأت فصيلتي التدرجية و الحجلية كشبه عرق عندما كانت جميعها
في جنس واحد، وتعد الأكثر تنوعاً لرتبة الدجاجيات، تعتبر الدراج أرضية حيث تتغذى على
الحشرات والبذور. لمعظم أجناسها منقار علوي معكوف، يعتبر مناسب للحفر في العشب والكرات
الجذرية. لديها ذيل واسع مع أربعة عشر من الريش الموجه.
اقرأ أيضاً[عدل]
تطور الطيور
مراجع[عدل]
^ مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة
— وصلة : ITIS TSN — تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر
2013 — عنوان : Integrated
Taxonomic Information System
— تاريخ النشر: 2005
^ تعديل قيمة معرف موسوعة الحياة (P830) في ويكي بيانات"معرف Francolinus في موسوعة الحياة".
eol.org. اطلع عليه بتاريخ
28 نوفمبر 2016.
////////////
به بهاسای اندونزی:
Francolin adalah burung dari genus Francolinus.
Mereka adalah anggota dari famili Phasianidae.
Francolin adalah burung daratan dan tak dapat terbang, berasal dari Dunia Lama.
Mereka memakan serangga, bagian-bagian tanaman,
dan biji-bijian. Kebanyakan dari mereka
memiliki paruh bagian
atas yang berbentuk kait dengan bulu berjumlah 14 di bagian ekornya, dan
spesies jantan memiliki jari kaki khusus di belakang kaki mereka. Dari 41
spesies, 36 diantaranya hanya ada di Afrika.
12 spesies yang
ditemukan di Afrika berada di wilayah subkontinental di Afrika Selatan,
dan tujuh spesies dari itu semua berada di perbatasan antara Afrika Selatan
dan Namibia.
Enam spesies francolin Afrika adalah endemik di daerah subkontinen, dan tiga
diantaranya ditemukan di Namibia (Francolin Hartlaub, Francolin Paruh Merah,
dan Francolin Sungai
Oranye). Francolin Semenanjung adalah
endemik di semenanjung Afrika Selatan.
/////////
به سواحلی کِرِنگ اِندِه:
Kereng'ende ni ndege kadhaa wa jenasi Francolinus katika familia Phasianidae. Huitwa kwale pia
pamoja na spishi nyingine za Francolinus. Rangi yao ni kahawia au
kijivu na wana michirizi au madoa. Ngozi ya koo na pande zote za macho ni
kichele na ina rangi ya manjano, ya machungwa au nyekundu. Huonekana zaidi
kuliko spishi nyingine za kwale. Chakula chao ni mbegu, wadudu na nyungunyungu. Hutaga mayai matatu hadi
nane ardhini pengine juu ya manyasi makavu.
Spishi zote
zinatokea Afrika.
////////////
به پشتو: چنجری
///////////
Francolin
From Wikipedia, the free encyclopedia
Francolin
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genera
|
|
Five, see text
|
Francolins are birds that
traditionally have been placed in the genusFrancolinus,
but now commonly are divided into multiple genera (see Taxonomy),
although some of the major taxonomic listing sources have yet to divide them.
The francolins' closest relatives are the junglefowl, long-billed partridge, Alectoris and Coturnix.
Together this monophyletic clade may warrant family status as the Gallusinidae or in
a sub-family Gallusininae. The pheasantPhasianinae and partridge Perdicinae families of
the "Order of Phasianidae"have
been established as paraphyletic.
When
all are maintained in a single genus, it is the most diverse of the Galliformes,
having by far the most members. Francolins are terrestrial (though not flightless) birds
that feed on insects, vegetable matter and seeds. Most of the members
have a hooked upper beak, well-suited for digging at the bases of grass
tussocks and rootballs. They have wide tails with fourteen retrice feathers.
Most species exhibit spurs on the tarsi.[1]
[1] - دخن ، ارزن . ارزن که بهندی کنکنی
یا چنیاست . (منتهی الارب). غله ای باشد که آن را ارزن و گاورس گویند و بهندی چنیا نامند.
(غیاث ). گاورس) . دهار). گاورس یا
دانه ای است از گاورس کوچکتر. ارزن ریزترست و گاورس همانست) .یادداشت مؤلف ). گال . ج ، دخان . (مهذب الاسماء). در ترجمه
ٔ صیدنه ٔ ابوریحان جاورس دانسته شده است و نیز گفته شده است که قوت او و جاورس
یکیست . حکیم مؤمن در تحفه گوید ارزن است و قسمی از جاورس باشد و از آن بزرگتر و در
طبع مثل او و در افعال و خواص مانند آن . صاحب اختیارات بدیعی گوید به شیرازی
الم نامند و نوعی ازجاورس باشد و بگفته ٔ صاحب آنندراج ارزن است و نام هندی آن
کنگی یا چنیا است و گاورس را به هندی باجرا گویند. از مجموع آنچه نقل شد برمی آید
که ارزن نوع ریزو زردتر و گاورس نوع درشت و سفیدتر این دانه است . لغت نامه دهخدا.