خردل
بفتح خا و سکون را و فتح دال مهملتین و لام بهندی رائی نامند
ماهیت آن
کیاهی است برک آن شبیه ببرک ترب و کوچکتر از ان و خشن و اندک
تندبوی و ساق آن مربع و کل آن زرد و تخم آن مدور و سرخ و تند طعم و بری و بستانی می
باشد بری آن را بعربی حرشا و بترکی قجی نامند و برک آن ریزه تر از برک بستانی و تخم
آن مدور و سرخ و برک بستانی بزرکتر از بری و نوع سفید آن را حرف ابیض و بفارسی اسپند
و سپندان نامند و نوع غیر تخم مدور سرخ تند طعم را بترکی ککج کویند و از مطلق آن مراد
بزرک سرخ رنک تازۀ بستانی است که چون بکوبند رنک آن زرد و با دهنیت و حدت باشد و مستعمل
همین نوع است
طبیعت آن
در چهارم کرم و خشک
افعال و خواص آن
جالی و جاذب اخلاط از عمق بدن و محلل رطوبات دماغی و معده
و سائر اعضا و هاضم و مفتح سدد و مدر فضلات امراض الراس و المعده و الکبد و الطحال
و غیرها جهت امراض باردۀ دماغیه و ریحیه مانند لیثرغس و فالج و استرخا و دردسر بارد
و تفتیح سده مصفاه و تسکین نزلات بارده و تزکیۀ حواس و ذکای ذهن و تقویت اشتها و زیادتی
آن و تسکین درد جکر بارد و سپرز و ضماد آن بر سر بعد تراشیدن موی آن بآهن جهت لیثرغس
و نزلۀ بارد و با عسل بر پیشانی جهت صداع و سد نزلات پی درپی و تسکین وجع جکر و طحال
و سعوط آن مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی و اختناق رحم و انکباب آن جهت تفتیح
سدۀ کوش و اکتحال آن به آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک چشم و قطور آب مطبوخ آن با
عسل در چشم جهت شبکوری و در کوش و دندان جهت تسکین ضربان و درد آن هر دو نافض و چون
تخم تازۀ آن را بکوبند و عصارۀ آن را کرفته خشک نمایند اکتحال آن جهت امراض عین و رفع
تخیلات نافع و بدستور چون داخل ادویۀ عین نمایند و کذاشتن فتیلۀ آن با انجیر در کوش
جهت درد آن و دوی طنین و غرغرۀ سائیدۀ آن با ماء العسل جهت ورم تحت زبان و ثقل و استرخای
آن و درد دندان و خشونت قصبۀ رئۀ مزمنه و مضغ آن جهت اخراج بلاغم از دهان و لطوخ آن
جهت تسکین ضربان و درد دندان دائم بی ورم مجرب در ساعت و چون با عسل و یا پیه و یا
موم بآتش کداخته بزیت مخلوط نمایند و بر صورت و چشم بمالند رنک رو را صاف کند و کمنه
الدم را زائل سازد و آشامیدن آن با عسل جهت ربو و سعال رطوبی و تقویت باه و با پودنه
و شراب جهت اختناق رحم و اخراج کرم معده و آشامیدن جریش آن با آب جهت تپ بلغمی و سوداوی
دوری حادث از خلط غلیظ لزج و ضماد آن با انجیر جهت نقرس و عرق النسا و داء الثعلب و
جذب مواد بظاهر جلد و تسکین وجع بارد ریحی و تحلیل اورام بلغمی مزمن از هر عضو که باشد
و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بدستور با کبریت و سکنجبین و با سکنجبین و
کرنب جهت تحلیل خنازیر عجیب النفع و با ادویۀ مناسبه جهت تحلیل اورام صلبه و سوداویه
و برص و با روغن بر قضیب جهت نعوظ مجرب و همچنین آشامیدن تخم آن نیم درم ناشتا با شراب
مقوی باه و منشط و خوردن مخلوط آن با نان و یا شراب جهت اخراج کرم معده و مخلوط کردن
آن با مراهم جاذبۀ جبریه و جربیه نافع و چون کیاه تازۀ آن را و یا تخم آن را با طعام
بخورند طعام را هضم و معده را کرم کرداند و ورم طحال را تحلیل دهد و خوردن مسلوق و
برک تازۀ آن و یا تخم آن با چغندر و خبازی بری پیش از قئ باعث تقطیع بلغم و مهیا کردانیدن
از برای دفع است و بدستور مسلوق آن با چغندر جهت صرع و سدر عارض از بلغم نافع و کامخ
معمول از ان خاد حریف و محرق و جالی بلغم بقوت و تسخین معده و کبد نماید باید که همیشه
بیاشامند و بسیار هم و به تنهائی نیز بلکه با اغذیۀ غلیظ تناول نمایند و دافع ضرر آن
کاسنی و بادام و سرکه است و صاحب اختیارات کفته که قوبائی که بهیچ چیز زائل نکردد چون
بعد از حمام خردل را سائیده و قوباوا با پارچۀ خشنی آن مقدار بمالند که خون آلوده کردد
پس بران بمالند زردآب بسیاری از ان جاری شود و صحت یابد و بخور آن کریزانندۀ حشرات
و هوام و رازی کفته ریختن آن در سوراخ مار باعث هلاک آنست بدل آن دو وزن آن حب الرشاد
و حرمل مضر محرورین و مورث تشنکی مصلح آن کاسنی و روغن بادام و سرکه است باید که در
تداوی با نمک هندی و یا بورۀ ارمنی بیاشامند و زیاده از سه درهم کوبیده که مقدار شربت
آنست و پنج درهم غیر کوبیدۀ آن بحسب امراض و امزجۀ و ازمنه و امکنه استعمال ننمایند
و چون در آب انکور بیندازند منع جوشیدن آن کند و در کیلانات سرکۀ شیرین از ان ترتیب
می دهند و روغن آنکه کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف و محلل و
آشامیدن آن جهت تفتیح سده اعصاب و رفع نسیان و فالج و اوجاع بارده مزمنه و تپهای مزمنه
و اختناق رحم و قطور آن جهت ثقل سامعه و ورم بارد کوش و طلای آن جهت درد دندان و اختناق
رحم و دردهای کهنه و تحلیل اورام صلبه و سائر اورام بارده نافع مقدار شربت آن تا سه
درهم است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
خردل . [ خ َ دَ ] (ع اِ) تخمی است دوائی و آن بوستانی و صحرائی
و فارسی می باشد، بوستانی سرخ رنگ و فربه بود و چون بکوبند زرد شود، گرم و خشک است
در چهارم . گویند اگر بر عصاره ٔ انگور بریزند بحالت
خود نگاه دارد و نگذارد که بجوش آید و اگر در آتش ریزند از بخور آن گزندگان بگریزند،
و صحرائی که آنرا بری نیز گویند از قسم بوستانی است لیکن طبیعت بوستانی ندارد و گیاه
آنرا بترکی قچی گویند و با ماست خورند، فارسی تخم سپندانست که تره تیزک باشد و خردل
سفید نیز گویند و بعربی حب الرشاد خوانند. (برهان قاطع). تخم گیاهی ، برگش شبیه ببرگ
توت و از آن کوچکتر و خشن و مربعالساق و گلش زرد،قسمی از بری او را بترکی قچی نامند
و تخمش مدور و سرخ و قسمی را ککج گویند، برگش ریزه تر از بستانی و تخمش غیرمدور و سرخ
و تندطعم و سفید او را اسفند سفید گویند و آن حرف ابیض است و مذکور شد. و مراد از مطلق
خردل نوع سرخ اوست در اول چهارم گرم و خشک و جاذب از عمق بدن و هاضم و محل رطوبات دماغ
و معده و سایر اعضاء و مفتح سده و مدرّ فضلات و مفتت حصاة و جهت درد ریحی و بلغمی جگر
و سپرز و رفع نسیان و امراض بارده ٔدماغی و نیم درهم از
تخم او با شراب جهت سرور و تقویت باه و با عسل جهت ریه و سعال رطوبی و گرم معده و تب
بلغمی و سوداوی و ضماد او جهت نقرس و عرق است و ورم سپرز و جذب مواد بظاهر بدن و ازاله
ٔ داءالثعلب و
با عسل بدستور با موم روغن جهت تصفیه ٔ رخسار و ازاله ٔ رنگ خون مرده
و با سرکه جهت جرب متقرح و قوبای مزمن و بر پیشانی جهت نزلات بارده و دردسر بارد و
ریحی وفالج و استرخاء و با روغن طلا کردن او بر قضیب جهت نعوظ مجرب و با آب کرنب جهت
خنازیر و با ادویه ٔ مناسبه جهت اورام صلب
و سوداوی و برص و غرغره ٔ او با مأالعسل جهت ورم
تحت زبان و خشونت مزمنه ٔ قصبه ٔ ریه ای وثقل
زبان و استرخاء آن و درد دندان و سعوط او مورث عطسه و جهت انتباه مصروع و صاحب غشی
و اختناق رحم و فتیله ٔ او با انجیر جهت ثقل
سامعه و دوی و طنین و اکتحال مضرب او با آب و عسل جهت غشاوه و خشونت پلک و بخور او
جهت گریزانیدن حشرات ، و لطوخ او جهت درد دندان بی ورم مجرب و مضر محرورین و مورث تشنگی
و غثیان و مصلحش کاسنی و روغن بادام و سرکه و بدلش دو وزن او حب الرشاد و حرمل و قدر
شربتش تا سه درهم است و چون درآب انگور اندازند منع جوشیدن او کند و سرکه ٔ شیرین در گیلانات
از او ترتیب می دهند و مطبوخ نبات او با چغندر جهت صرع و سده و امراض بلغمی نافع و
در سایر افعال ضعیفتر از تخم اوست . و اهل تجربه ذکر کرده اند که چون بر یک کف دست
خردل آیه ٔ «و عنده مفاتح الغیب » تاآخر آیه «الا
فی کتاب مبین » ۞ خوانده شود و بعد از آن صدودو بار «یا
مبین » گفته و بدستور تا صد مرتبه پس از آن خردل را در خانه ای که دفینه گمان داشته
باشند افشانده یک شبانه روز در خانه را ببندند روز دیگر خردلها را در جای که دفینه
باشد مجتمع یابند و روغن او که کوبیده بدستور روغن بادام استخراج نمایند بغایت ملطف
و محلل و طلای او جهت درد دندان و اختناق رحم و تبهای مزمن و دردهای کهنه وتحلیل ورم
گوش و اورام صلبه و تفتیح سده اعصاب و جهت نسیان و فالج و گرانی سامعه که مزمن باشد
و آشامیدن او بدستور جهت درد بارد و مزمن نافع و قدر شربتش تا سه درهم است . (از تحفه
ٔ حکیم مؤمن ). تخمی است
دوائی و آن عربی است . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). دانه ٔ کوچکی از طایفه
ٔ خاجی که بفارسی
فاترسین گویند و مسحوق آنرا با سرکه و یا آب خمیر کرده جهت تحریک اشتهاء با غذا خورند.
(ناظم الاطباء). دانه ای است تیره که بهندش رائی خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). اسفند
اسفید. (بحر الجواهر). سپندان سفید و خرد. (دهار). سپندان خرد. ثفاء. حِرْف . حُرْف
. (یادداشت بخط مؤلف ). بعضی از گیاهان صلیبی (چارپران
) که کوفته و از آن افزاری کنند طعام را ساده یا با سرکه و بسرشند، خردل سیاه از سپندان
دانه باشد و خردل سپید کوفته ٔ تخم ترتیزک است و از
تخم خردل برای ضماد و مشمع خردل سازند و ریشه ٔ خردل بیخ لادن
را گویند. (یادداشت بخط مؤلف ).
خواص طبی و گیاهی خردل ۞ : خردل که نوع
سفید و سیاه دارد، نوع سیاه آن بیشتر بکار میرود، در دانه های این گیاه یاخته هایی
است که در بعضی از آنها جسمی بنام میرنات د پتاس ۞ یافت میشود
که از گروه گلوکزیدهاست و در بعضی از یاخته های دیگر دیاستازهای محلول بنام میروزین
۞ است . معمولاً
این دیاستاز در دانه های سالم نمی تواند بر روی گلوکزید اثر کند ولی اگر دانه های خردل
را نرم بسایند که پوسته های یاخته ها پاره شود و گردی بسیار نرم ساخته شود و آرد آنرا
خمیر کنند دیاستاز بر روی گلوکز اثر کرده گلوکز و سولفات اسید پتاس و جوهر خردل یا
سولفوسیانور دالیل ۞ با بوی تند خود تشکیل
می یابد این خمیر را برای تهیه ٔ مشمع طبی بکار می برند.
(از گیاه شناسی گل گلاب ص 209): تخم سپندان چند نوع است بعضی خرد است آنرا حرف گویند
و اندر خوردنیهاء گرم آنرا بیشتر بکار دارند و بعضی سپید است وگرد آنرا خردل گویند
و اندر طلی ها بیشتر بکار دارندو بعضی دراز است بر شکل تخم سیاه اسفرم و آنرا حب الرشاد
گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
/////////
32. از دو رقم خَردَل، Brassica یا Sinapis juncea و S. alba ،
اولی همواره بومیِ چین بوده است (kiai ). اما گونه دوم تازه در دوره تانگ وارد چین شد.
نخستین بار سو کون (Su Kuń) در گیاهنامه دوره تانگ (نزدیک
650 م) از این گیاه نام برده و گفته است آن را از ژون باختری (سی ژون/ Si Žuń)
آوردهاند،[1] نامی که همانطور که پیشتر نیز گفته شد، بارها به
مناطق ایرانی داده شده است. در Šu pen ts‛ao ، که در میانه سده دهم بدست هان پائو- شن (Han
Pao-šeń) منتشر شد، به نام hu kiai ("خردل مردمان هو") برمیخوریم. چن تسان- کی از دوره تانگ گفته که این گیاه در تایی- یوان (T‛ai-yüan) و هو- تون (Ho-tuń) (شان- سی/ Šan-si) میروید و هیچ اشارهای
به خاستگاه بیگانه آن نکرده است. لی شی- چن[2] در حاشیه آورده است که این گیاه بستانی از سرزمینهای هو و ژون میآید و در شو (Šu) (سه- چوان) فراوان است و از همینجاست نامهای hu kiai و šu kiai
("خردل سه- چوان")، در حالی که نام متداول آن Pai kiai
("خردل سفید") است. این وضعیت
به خوبی نشان میدهد که این گیاه از راه زمین از آسیای مرکزی به چین رفته، ضمن
آنکه از رسیدن آن به چین از راه دریا سخنی
نیست. همانطور که پیشتردر جایی دیگر نشان دادهام،[3] واژه ســــی- هیاییِ si-na (Si-hia)
("خردل) ظاهراً با واژه یونانی sinapi بستگی دارد و چه بسا
مبلغان نسطوری، که به گفته مارکو پولو در قلمرو سی- هیا مستقر شده بودند، این واژه را به آنجا برده
باشند. این گونه برای مردمان تبّت نیز
بیگانه بود و این را از روی نام "شلغم سفید" (yuńs-kar) که بر آن گذاشتهاند میتوان
دریافت. بومی هند نیز نبوده است: وات[4] گوید اگر هم بتوان آن را یافت تنها در باغهای
معتدل یا در هند بالا در فصل زمستان است؛ جزو محصولات کشاورزی هم نیست.
این جنس از حدود سد گونه
تشکیل شده که همگی بومیِ مناطق معتدل شمالیاند و بیشتر آنها گیاهانی اند که
اروپاییان از زمانهای باستان کشت میکردند (در حالی که چین نیز، مستقل از اروپا،
مرکز کشت آن بوده است).
ابومنصور[5] ذیل نام عربی کرنب* karnab پنج نوع Brassica را
نام برده است – نوع نبطیهای،
Brassica silvestris ، B. marina ، B. cypria (qanbīt) ، و نوع سوری که از موصل میآید. از Brassica rapa نیز
تحت نام šelgem شلغم (در عربی šaljam
[شلجم][6] نام میبرد.
33. یکی از همبرابر های (Brassica rapa) yün-t‛ai، hu ts‛ai
("سبزی مردمان هو) است. به گفته لی شی- چن[7] نخستین بار فو کیین (Fu
Keien) از
سده دوم میلادی در اثر خود، T‛uń su wen ، این
نام را به این سبزی داد. اگر این اطلاعات
درست بود، نخستین نمونه کارگیر نام هو در مورد گیاهی بستانی رامی بایست همین نوشته میدانستیم؛ اما مراد از
این هو ایرانیان نیست، زیرا هو هیا (Hu
Hia) در
اثر خویش، Pai piń fań کتابی
در پزشکی از دوره سویی (Sui) (618-589 م)، این گیاه
را sai ts‛ai
نامیده که به گفته لی شن- چن دلالت بر همان جایی دارد که hu ts‛ai منسوب
به آن است و مراد از آن سایی- وایی (Sai-wai) ، سرزمین آنسوی گدوکها، یعنی مغولستان است. حتی عدهای بر این باورند که یون- تایی (Yün-t‛ai) نام جائی است در
مغولستان که این گیاه در آنجا فراوان میروید و نام خود را هم از همان جا گرفته
است. اینگونه جای ها که بر پایه نام
گیاهان برساخته میشوند بیشتر زاده اندیشه های بعدی و افسانه ای اند. [8] نام yün-t‛ai در
کتاب کهن Pie lu آمده
است.
شلیمر[9] از Brassica capitata (در فارسی، کلمپیچ)، B. caulozapa (کلم
قمری) و B. napus یا B. rapa
(شلغم) نام میبرد. در جایی دیگر گفتهام
که ایرانیان نقشی فعال در ترویج کشت گونههای Brassica و Raphanus در
تبت، در میان ترکان و در مغولستان داشتهاند.[10] پیشتر (ص کتاب پیش رو) از این حقیقت یاد شد که در
دوره دودمان هان متأخر قبایل ترک مغولستان (yün-t‛ai) Brassica rapa را وارد چین کردند و
منطقی است که نتیجه بگیریم این قبایل خود پیشتر کشت این گیاه را از ایرانیان
فراگرفته بودند. [11] Brassica rapa در ایران به صورت بسیار
گسترده و در بیشتر نقاط هند نیز در فصل خشک، از ماه مهر تا اسفند، کشت میشود. [12] yün-t‛ai را در
زمره سبزی های ممتاز سرزمین مو- لو *Mar-luk,
(Mo-lu) ،
واقع در عربستان دانستهاند. [13]
در سرزمین اعراب شلغم کلمی (Brassica rapa
depressa man-tsiń) تولید
میشد با ریشهای به اندازه یک پک (Peck) (سطل نه لیتری)، گرد و
بسیار شیرین. [14]
یی تسین (Yi
Tsiń) ،
زایر بودایی سده هفتم، در بحث تفاوت میان Brassica ی
هندی و چینی گفته است: " man-tsiń [در هند] به قدر کفایت و
در دو نوع یافت میشود، یکی با دانههای سفید و دیگری با دانههای سیاه. در ترجمه چینی آن را خــــــــــــردل (kie-tse ) می نامند.
در اینجا نیز مثل دیگر کشورها روغن آن را با فشار گرفته در خوراک پزی به کار برند.
وقتی آن را چون سبزی خوردم، مزه ای چندان
متفاوت با man-tsiń چین نداشت؛ اما ریشه آن که به نسبت سخت است،
به man-tsiń ما
شباهت ندارد. دانههای آن زبرند و هیچ ربطی به دانههای خردل ندارند. این دانهها شبیه دانههای (či-kü ) Hovenia dulcis اند که جنس خاک شکلشان
را دگر کرده است."[15]
بهشناخت دو
سویه ایران و
چین باستان( ساینو-ایرانیکا)
////////////
خَردَل
بهترین بستانی
بود تازه فربه و سرخرنگ و چون بکوبند زرد بود و طبیعت آن گرم و خشک است در چهارم از
خواص وی آنست که چون در عصیر انگور اندازند بحالت خود بماند و نجوشد و چون بکوبند و
در دماغ دارند عطسه آرد و چون بر نقرس ضماد کنند نافع بود و بر داء الثعلب همچنین خاصه
بری و بر عرق النسا و درد سپرز و هر دردی که مزمن باشد چون خواهند که جذب آن از عمق
بدن بکند بظاهر بدن ضماد کنند و از بخور آن گزندگان بگریزند و خوردن وی قطع بلغم بکند
و چون با عسل یا با موم گداخته با زیت بر روی مالند روی را پاک گرداند و ورمهای مزمن
و خنازیر تحلیل دهد چون با کبریت و سکنجبین بر ورمی طلا کنند و بر جرب و قوبا ضماد
کنند سودمند بود مؤلف گوید اگر کسی قوبا داشته باشد بگیرد خردل کوفته وقتی که از حمام
بیرون آید و کرباس پاره بانگشت پیچد و بر قوبا مالد چندانکه خونآلود شود بعد از آن
خردل کوفته بر آن پاشد زرداب بسیار از آن روانه شود و صحت یابد و رازی گوید جهت درد
دندان دایمی چون سحق کنند و بر دندان نهند عجایب بیند و چون بر برص طلا کنند سود دهد
و زحمت لیشرغس را بر سر ضماد کردن نافع بود و سده مصفات بگشاید و در داروهای چشم شبکوری
را سود دهد خاصه چون بکوبند و در آب بزنند و با عسل در چشم کشند و چون با پودنه یا
شراب بیاشامند کرم بکشد و اگر آب وی در گوش چکانند درد ساکن کند و سپرز بگدازاند و
اختناق رحم را سود دهد و باه را زیادت کند و تبهای کهن زایل گرداند و مقدار مستعمل
از وی دو مثقال بود و خردل بری خلط بد از وی حاصل شود و بترکی آن را قجی خوانند و همه
معطش باشد و درد سر آورد و مضر بود بدماغ و مصلح وی آن بود که ببادام و سرکه بپرورند
و باید که در خوردن نمک هندی با وی اضافت کنند و بیاشامند و صاحب تقویم گوید مصلح وی
صندل و کافور و گلاب بود و بدل آن دو وزن حب الرشاد بود و گویند دو وزن آن تخم شلغم
بود
صاحب مخزن الادویه
مینویسد: خردل را بهندی رائی نامند و آن گیاهی است برگ آن شبیه ببرگ ترب و کوچکتر
از آن و خشن و اندک تندبوی و ساق آن مربع و گل آن زرد و تخم آن مدور و سرخ و تندطعم
و بری و بستانی میباشد بری آن را بعربی حرشا و بترکی قجی نامند و برگ بستانی بزرگتر
از بری و نوع سفید آن را حرف ابیض و بفارسی اسپند و سپندان نامند و نوع غیر تخم مدور
سرخ تندطعم را بترکی ککج گویند و از مطلق آن مراد بزرگ سرخرنگ تازه بستانی است که
چون بکوبند رنگ آن زرد و بادهنیت و حدت باشد و مستعمل همین نوع است
لاتین SINAPIS فرانسه MOUTARDE انگلیسی MUSTARD
اختیارات
بدیعی
//////////////
خردل (سرده)
(نام علمی: Sinapis) نام یک سرده از تیره شببویان است.
ویکی
////////
به عربی خردل
الخردل جنس نباتي
يتبع الفصيلة الصليبية. اسمه العلمي (باللاتينية: Sinapis).
///////////
به آذری خَردَل:
Xardal
(lat. Sinapis)[1] — kələmçiçəyikimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.[2] Tərkibində
yüksək keyfiyyətli yağ olduğu üçün xardal toxumundan bitki yağı istehsalında
xammal kimi istifadə olunur. Yağı aldıqdan sonra yerdə qalan hissədən üyüdülmüş
xardal tozu əldə edilir. Bu xardal tozundan süfrə xardalı hazırlanır. Xardalı əsas
təsiredici maddəsi siniqrin qlükozididir. Qara xardalda 2,81 %, qırmızı
xardalda 2,35 %, ağ xardalda isə 0,61 % siniqrin qlükozidi var.
//////////
به دیوهی
(مالدیوی):
ރެވި(އިނގިރޭސި ބަހުން:
Mustards)އަކީ ގަހެއްގެއަޅާ އޮއްޓަރެކެވެ. ރެވި އަކީ ވަރަށް ތޫނު ރަހައެއް ހުންނަ
ކުދި އޮށެކެވެ. ރެވި ގަހަށްވެސް މިހެން ކިޔައެވެ. މިގަހުގެ އޮށާއި ފަތްކެއުމަށާއި ބޭހަށް
ބޭނުންކުރެއެވެ. ރެވި އަކީ އާންމު ގޮތެއްގައި ހަވާދުގެ ބާވަތެއްގެ ގޮތުގައި ބޭނުން
ކުރާ އެއްޗެކެވެ. ރެވި އޮށުން ތެޔޮވެސް ހާނައިގެން ދިވެހި ބޭހުގެ ގޮތުގައި ބޭނުންކޮށް
އުޅެއެވެ. ރެވީގެ ތަފާތު ކުލަތައް ހުރެއެވެ. ފާހަގަ ކުރެވޭ ކުލަ ތަކުގެ ތެރޭގައި ރީނދޫ
ރެވި، ކަޅު ރެވި އަދި މުށި ރެވި ހިމެނެއެވެ.
ރެވި އާއިލާގައި
ހިމެނޭ އެހެން ބާވަތްތަކުގެ ތެރޭގައި ބޮނޑި ކޮޕީ، އަދި ކޮލި ފްލާވަރު ފަދަ ބާވަތްތައް
ހިމެނެއެވެ.
///////////
به عبری خَردَل:
החרדל (שם מדעי: Sinapis) הוא צמח חד-שנתי ממשפחת המצליבים. השימוש הקדום ביותר בחרדל כתבלין התגלה באתרים ארכאולוגים מצפון אירופה מלפני 6100
שנה, מהתקופה הנאוליתית והמזוליתית, בתקופת המעבר מציידים-לקטים לחקלאות. מאחר שהחרדל היה
צמח בר מאד נפוץ בארץ ישראל, השימוש בעלי חרדל למאכל ולתיבול מופיע במקורות מתקופת המשנה והתלמוד. הרומאיםהיו הראשונים שהחלו בגידולי חקלאות של החרדל ופיתחו
מזרעיו את ממרח התיבול החריף. בימי הביניים, טיפחה הכנסייה את השימוש בממרח החרדל כמתאבן ותבלין הנלווה
למאכלים רבים. הקולינריה של הכנת הממרח התפתחה בתקופת הרנסאנס בעיקר בצרפתובמאה ה-17 הפכה דיז'ון למרכז חשוב בתעשיית החרדל ועד היום היא ידועה כבירת
החרדל העולמית. על השימוש בחרדל כצמח מרפאיש עדויות קדומות עוד מיוון העתיקה ובשנים האחרונות נערכו
מחקרים על התכונות הבריאותיות של החרדל ושימושו בהקלת כאבי
///////////
Sinapis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Sinapis
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Sinapis is a genus of
plants in the family Brassicaceae.[1] As of March 2015,
five species are recognised by The Plant List:[2]
(Persian,
Azerbaijani, Arabic and Hebrew خَردَل) (Hindustani: رائی) The leaves are used extensively in some
cultures' cooking, including in North Indian cuisine.[citation needed] It is also one of
the varieties of horta or greens known as vrouves in Greek cuisine, boiled and served with olive
oil and lemon.[citation needed]
1.
Jump up^ D. J. Mabberley (2008). Mabberley's Plant-book: a Portable Dictionary of Plants,
their Classifications, and Uses. Cambridge
University Press. p. 798. ISBN 9780521820714.
This Brassicales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
|
[2].
Pen ts‛ao kań mu, Ch. 26, p. 12.
[4].
Watt, Commercial Products of India, p. 176.
* کرنب . [ ک َ
رَمْب ْ ] (اِ) صورتی دیگر از کلمه ٔ کلم است . کلم است که در طعام کنند و آن را کرنبا و کرم نیز گفته اند. (آنندراج ). کلم . (ناظم
الاطباء). کلم را گویند و آن را در ماست پرورده کنند و خورند و در آشها نیز
داخل سازند و بهترین آن کلم رومی است . (برهان ). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که
انواع متعدد دارد (حدود 20 گونه ازآن وجود دارد). اقسام مختلف این گیاه را به مناسبت استفاده غذائی کشت میکنند. (فرهنگ فارسی معین ).
رجوع به کلم شود. به فارسی کلم و به اصفهانی قمریت نامند. بستانی و
بری و بحری می باشد و قنبیط قسمی از بستانی است و قسم معروف او را بیخش مانند چغندر و
سبز و برگش ستبر و اصناف او شامی و همدانی و موصلی اندلسی ومختلف الاشکال می باشد.
و کلم بری در شکل شبیه بستانی و سفیدتر از آن و بازغب و تلخ و تخمش شبیه به فلفل
سفید است . و کلم بحری را برگ دراز و سرخ و شبیه برگ زراوند مدحرج است و طعمش شور و
باتلخی و خوردن آن جایز نیست . (تحفه ). به پارسی کرم گویند و به شیرازی کلم
خوانند و آن بستانی بود و رومی بود و آن را قنبیط خوانند و بحری بود و بری و کرنب الماء.
نیکوترین آن کرنب نبطی بود و خوزی و نبطی مشهور است و کرنب بری تلخ بود و بیشتر
در ساحل دریا روید و ثمر وی بمقدار فلفلی سفید بود و کرنب بحری بیشتر در خارج بدن
مستعمل کنند. (یادداشت مؤلف ). او را به رومی کرسنین اغرسوذ وطوس گویند و آن
نوعی است از انواع تره ها و به لغت سریانی کرنبا و به پارسی کرنب گویند انواع آن
مختلف است بحری و دشتی و بستانی بود. اطیوش گوید: کرنب را قنبیط گویند و صاحب
المشاهیر گوید: قنبیط را عرب ضبح گوید. (از ترجمه ٔ صیدنه ). || یکی از اقسام کلم که
آن را کلم پیچ گویند. (فرهنگ فارسی معین).
- کرنب بحری ؛ نوعی از کرنب که مشهور است و برگی دراز و سرخ دارد. (از ترجمه ٔصیدنه ). رجوع به کرنب شود.
- کرنب بروکسل ؛ گونه ای کلم که آن را کلم بروکسل نیز نامند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کرنب بری ؛ نوعی از کرنب ، شبیه بستانی و سفیدتر از آن . رجوع به کرنب شود.
- کرنب بستانی ؛ نوعی از کرنب. رجوع به کرنب شود.
- کرنب خوزی ؛نوعی از کرنب است. رجوع به کرنب شود.
- کرنب نبطی ؛ کرنب بستانی است. (فهرست مخزن الادویه) رجوع به کرنب شود. لغت نامه دهخدا.
- کرنب بحری ؛ نوعی از کرنب که مشهور است و برگی دراز و سرخ دارد. (از ترجمه ٔصیدنه ). رجوع به کرنب شود.
- کرنب بروکسل ؛ گونه ای کلم که آن را کلم بروکسل نیز نامند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کرنب بری ؛ نوعی از کرنب ، شبیه بستانی و سفیدتر از آن . رجوع به کرنب شود.
- کرنب بستانی ؛ نوعی از کرنب. رجوع به کرنب شود.
- کرنب خوزی ؛نوعی از کرنب است. رجوع به کرنب شود.
- کرنب نبطی ؛ کرنب بستانی است. (فهرست مخزن الادویه) رجوع به کرنب شود. لغت نامه دهخدا.
[7].
Pen ts‛ao kań mu, Ch. 26, p. 9b.
[14].
Ibid., Ch. 186, p. 15b.
3. تاکاکوسو (Takakusu) در برگردان اثر یی
تسین تمام این جمله را (ص 44) بد فهمیده است. برگردان وی چنین است: «تغییر در رشد
این گیاه را همانند تغییری میدانند که در تبدیل درخت پرتقال به تمشک جنگلی پس از
انتقال آن به شمـــــــــــال رودخانه یانگ تسه رخ میدهد.» اصل نوشـــــــــته
چنین است: . در این جا چیزی درباره پرتقال، تمشک جنگلی یا یانگ تسه نیست.
نشاندن نویسه بجای ، کاری هنوز رایج در جنوب
چین، درست نیست (نک: Stuart, Chinese Materia Medica, p. 209) ، و نامِ علمیِ معروفِ درختی
از تیره عنابیان است، Hovenia dulcis (نه پرتقال). «تبدیل درخت پرتقال به تمشک
جنگلی» هم که چرند است.